جوان از نظر عقل و احساسات

مرحوم محمد تقى فلسفى

- ۲۰ -


تجلى وجدان اخلاقى  
در جريان كودكى دوم ، مفهوم درستكارى ، وظيفه شناسى و احترام و غيره تجلى مى كند و غالبا وجدان اخلاقى ، يعنى حس تشخيص نيك و بد، اهميت اساسى داشته و تا حدود زيادى شخصيت فرد را تحت سلطه خود دارد.
اغلب ، احساساتى از قبيل عفت و شرم ، پشيمانى و ندامت ، حجب و حيا و گاهى اوقات انحرافات تهاجمى ، از اختلالات يا آزردگى هاى خفيف وجدان اخلاقى ، در برخورد با نمو غرايز ناشى مى شود.
تشخيص خوب و بد  
پياژه در تجسمات معروف و جالب توجه خود، با تحت نظر گرفتن بازى هاى اطفال و به وسيله ، تست هاى مخصوص ، مراحل رشد و نمود قضاوت اخلاقى را در كودكان مورد مطالعه قرار داده است . دانشمند نامبرده نشان داده كه در اطفال 6 - 12 ساله ، قضاوت اخلاقى ابتدا ناچيز و متكى به غرايز و تمايلات مادى بوده ، رفته رفته تا حد دقت ادراك ارادى و حس ‍ همدردى و وظيفه شناسى و بالاخره تشخيص خوب و بد توسعه مى يابد.(609)
در خلال دوره دوم كودكى ، شرايط زندگى طفل تدريجا دگرگون مى گردد و با اوضاع و احوال تازه اى مواجه مى شود. در اين دوره است كه كودك بر اثر رشد قواى مادى و معنوى ، درك و فهمش قوى تر و احساسات و عواطفش ‍ بيدارتر مى يابد، به شخصيت خود اطمينان بيشترى پيدا مى كند و بر اعتماد به نفس و استقلالش افزوده مى شود.
در اين دوره است كه كودك از محيط خانواده قدم بيرون مى گذارد و راه كودكستان و سپس دبستان را در پيش مى گيرد. چهره هاى تازه اى مى بيند و با اشخاص ناشناسى آشنا مى شود.
محيط كودكستان و دبستان ، خلق و خوى كودكان ، رفتار و گفتار مربيان آموزگاران و خلاصه تمام آنچه را كه مى بيند و مى شنود، در روانش اثر مى گذارد و باعث رشد صحيح يا ناصحيح شخصيتش مى گردد.
شكفته شدن استعدادها  
در اين دوره است كه روش هاى منصفانه و محبت هاى به موقع والدين و تشويق هاى به جاى مربيان ، باعث شكفته شدن استعدادهاى درونى كودك و رشد صحيح شخصيت وى مى شود و برعكس ، بى مهرى يا محبت نابه جا، تشويق يا توبيخ بى مورد و همچنين زورگويى و رفتار ظالمانه والدين و مربى ، باعث شدن استعدادهاى درونى و پديد آمدن عقده هاى روانى و مايه شكست شخصيت وى مى گردد.
تكوين خلق و خوى  
در اين دوره ، كودك نسبت به اعمال نيك و بد اطرافيان خود حساسيت خاصى دارد و عكس العمل هاى مختلفى از خود نشان مى دهد. بدون ترديد، رفتار ظالمانه يا منصفانه ديگران و همچنين اهانت يا تكريم آنان نسبت به كودك ، اعمال نيك و بد اطرافيان خود حساسيت خاصى دارد و عكس العملهاى مختلفى از خود نشان مى دهد. بدون ترديد، رفتار ظالمانه يا منصفانه دگران و همچنين اهانت يا تكريم آنان نسبت به كودك ، در تكوين خلق و خوى وى و در كيفيت رشد شخصيتش اثرى بس عميق دارد.
باسپرى شدن دوره دوم كودكى ، ايام سراسر بحران بلوغ فرامى رسد. كودك از آغاز دوازده سالگى تا پايان پانزده سالگى ، دوره سوم كودك ، يعنى ايام نوجوانى را مى گذراند. اثر اين دوره طوفانى در تغيير اساسى خلق و خوى كودك و رشد شخصيت او به مراتب مهم تر از دوره اول و دوم است .
دوران بحرانى بلوغ  
به عبارت ديگر، شخصيت اطفال ، گرچه از ايام شيرخوارگى تاپايان دوره دوم ، يعنى سنين قبل از بلوغ ، همواره در مسير رشد و ترقى بوده و هر روز يك قدم پيشتر رفته است ، ولى با فرارسيدن دوره سوم كودكى و تاءثير عوامل بلوغ ، تحولات عميقى در جسم و جان كودكان پديدار مى شود. خلق و خوى آنان با سرعت و شدت دگرگون مى گردد و شخصيتشان به طور انقلابى و با وضع تازه ترى رشد مى كند و خلاصه كيفيت رشد شخصيت نوجوانان در دوران بلوغ ، قابل مقايسه با دوره هاى اول و دوم كودكى نيست .
(در پايان دومين دوره كودكى ، جسم و روان متحمل انقلاب عميق تازه اى ى گردد كه منجر به تشكيل شخصيت بالغ مى شود و اين مرحله را دوران بلوغ مى نامند.
اين دوره با تغييرات كلى در تمامى ارگانيسم همراه است و مخصوصا فعاليت غددى در اين مرحله قابل توجه است كه بالنتيجه رشد اندامهاى تناسلى ، بزرگ شدن پستانها، بروز نشانه و شاخصهاى ثانوى ، قد كشيدن و غيره از آن ناشى مى شود و به اين ترتيب تغييرات مهم و زيادى در تمام ارگانيسم به وجود مى آيد.
از نقطه نظر عصبى ، اين تحولات ، بيش از همه در حوزه اعمال روانى به وقوع مى پيوندد و تغييرات روحى بلوغ بى اندازه پيچيده و مبهم است .) (610)
تغييرات اساسى در اخلاق و عقايد  
(تغييرات جسمانى كه در اوايل بلوغ روى مى دهد، تاءثير عميقى در چگونگى پرورش شخصيت دارد. روش هاى نوين تازه بالغ ، نسبت به خودش و روابطش با ديگران و رغبت ها و تمايلات جديدى كه از رسيدن به بلوغ ايجاد مى گردد، يك تغيير اساسى در خوى و شخصيت وى ايجاد مى كند.
در سن دوازده سالگى ، در افكار و عقايد و ايده آلهاى كودك تغييرات كلى حاصل مى گردد. مطالعاتى كه درباره صفات و خصايص اخلاقى مورد علاقه و توجه كودكان ، از سن دوازده سالگى تا پانزده سالگى به عمل آمده است نشان مى دهد كه در فاصله اين مدت ، نوبالغ تمايلات و رغبت هاى پيشين خود را كودكانه مى پندارد و شروع به ستايش خصايص ديگرى در همسالان خود مى كند.
در سن دوازده سالگى ، دختر مطابق با ايده آل هاى دوران بلوغ ، مجذوب شخصيت ديگران مى گردد، لكن چون به سن پانزده سالگى رسيد، در ظاهر خود را كاملا بالغ ميداند و مى كوشد حتى المقدور بر جذابيت و محبوبيت خود بيفزايد.
طى همين سالها، در افكار و ايده آلهاى پسر نيز در مورد رهبرى ديگران تغييرات شگرفى حاصل مى شود. كودك دوازده ساله ممكن است هنوز حس انفرادى نيرومندى داشته باشد و قوانين و مقررات بالغان را به ديده بى اعتنايى بنگرد، لكن چون به اواسط سنين بلوغ رسيد، ميل دارد بسيارى از خصايص جديد مردانه خوى و طبع خويش را نشان دهد و اثبات كند به حد بلوغ رسيده و با وى بايد مانند مردان رفتار كند.) (611)
تمايلات ناپايدار  
فعل و انفعال هاى بلوغ ، منشاء بزرگ ترين تحول طبيعى در جسم وجان نوجوان است . پديده بلوغ مزاج نوبالغان را آشفته و طوفانى مى كند و بر اثر آن تمايلاتى گوناگون و متضاد و خواهش هايى حاد و ناپايدار در نهادشان شكفته مى شود. هر تمايلى آنان را به تصميمى وامى دارد و به راهى سوق مى دهد. طولى نمى كشد كه تغيير عقيده مى دهند و از مسيرى كه رفته اند برمى گردند، ولى همين تصميم ها و تغيير عقيده ها، پيشروى ها و عقب نشينى ها، قدرت سنجش و تشخيص نوجوانان را تقويت مى كند. به فكراشان نيرو مى بخشد و بيش از پيش موجبات رشد شخصيتشان را فراهم مى آورد.
(دوران سوم كودكى دوره اى كه در آن تكامل اخلاق با آرامش و بدون درخشش انجام مى گيرد و فرد به تدريج خود را با محيط تطبيق مى دهد. دوران بلوغ ، سالهاى هيجان و آشفتگى هستند كه در آن تطبيق با محيط ناپايدار و مشكل مى باشد.
شخصيت در اين دوره ابتدا متغير است و از صور چندى تشكيل يافته است كه ظاهرا با شخص مورد گفت و گو و اوضاع اطراف وى متباين و متناقض به نظر مى آيند، اما بالاخره همين صور متفاوت ساختمان آن را تكميل مى نمايند.
تشكيل شخصيت  
هرگاه خيال كنيم كه اين تلاشهاى تشكيل شخصيت ، مانند ترديدهاى اوليه پيدايش غريزه جنسى ، بى اهميت و بدون فردا مى باشند، دچار خبط و اشتباه شده ايم . بالعكس ، اين ها علامت روشن تمايل شخصيت به سوى يك جهت و امتداد اساسى مى باشند.)(612)
ارزشهاى زندگى  
يكى از حالاتى كه به طور عموم در همه نوبالغان مشاهده مى شود و افكار آنان را به خود معطوف مى دارد، توجه به ارزشهاى مختلف زندگى است . در دوران بلوغ ، نوجوان تدريجا به اهميت و ارزش امور اقتصادى ، اجتماعى ، علمى ، سياسى ، اخلاقى ، مذهبى ، زيبايى و نظاير آنها پى مى برد و به هر يك از چيزهايى كه در شئون مادى و معنوى حيات بشر مؤ ثر و مورد احتياج است و روان شناسان از آن به كلمه ارزش تعبير مى كنند، علاقه مند مى گردد.
(مفهوم ارزش . هرچيز كه يكى از احتياجات ما را رفع كند، از نظر روانشناسان ارزش ناميده مى شود، اعم از اين كه آن چيز يك شى ء، يك موجود، يك حادثه يا يك فكر باشد. مفهوم ارزش ، جز آن قيمتى كه انسان در خاطر براى هر چيزى قائل شود نيست . بنابراين يك مفهوم ذهنى محسوب مى شود و ممكن است هيچ گونه ارتباطى با معنى اجتماعى ارزش ، كه همان ارزش تجارتى يك جنس معين يا يك كار معينى است ، نداشته باشد.) (613)
تكوين اخلاق بر اساس ارزشها  
تكوين اخلاق و صفات شسخصيت نوبالغان و جوانان با طرز تفكر و درجه علاقه آنان نسبت به ارزش اشياء، ارتباط مستقيم دارد و خوى و خلقشان متناسب با همان ارزشها ساخته مى شود. به عبارت ديگر، جوانان اخلاق و صفات خود را با چيزهايى كه در نظرشان ارزنده و مورد توجه است ، تطبيق مى دهند و شخصيت خويش را با آن ها هم آهنگ مى سازند. بديهى است هر چيزى كه در فكر جوان ارزنده تر باشد، اثر آن در پى ريزى اخلاق و رشد شخصيتش بيشتر خواهد بود.
جوانى كه علم و دين را بهترين و بزرگترين ارزش زندگى مى داند، افكار و اخلاق خود را بر طبق آن دو تنظيم مى كند. از پى علم و دين مى رود و به صفاتى كه متناسب با تحصيل دانش و فراگرفتن دين است ، متصف مى گردد. آن كس كه ثروت و مال يا تجمل و خودآرايى و يا ورزش و اعمال قهرمانى را عالى ترين ارزش زندگى مى داند، در راه نيل به آنها قدم برمى دارد و صفات اخلاقى خود را متناسب با هدفهاى خويش مى سازد.
زيبايى هاى زندگى  
خداوند در قرآن شريف ارزش هاى زندگى را به كلمه زينت تعبير فرموده و صريحا خاطرنشان كرده است كه زينت هاى زمين را وسيله آزمايش و امتحان مردم قرار داديم تا افراد نيكوكار و صحيح العمل شناخته شوند.
(انا جعلناما على الارض زينة لها لنبلوهم ايهم احسن عملا.(614) )
كامروايى ها و ناكامى ها، پيشروى ها و عقب ماندگيها، موفقيت ها و محروميتها و خلاصه خوشبختى ها و بدبختيهاى همه مردم ، عموما، و نسل جوان ، خصوصا، براساس زيبايى هاى زندگى و ارزش هاى حيات و كيفيت و كميت آنها استوار است .
شكست شخصيت  
كسانى كه از راه فعاليت هاى مشروع ، با اندازه گيرى صحيح ، در راه نيل به ارزشهاى زندگى كوشش مى كنند و از زيباييهاى اجتماعى برخوردار مى شوند، شخصيت شايسته اى به دست مى آورند و خوشبخت و كامروا، امرار حيات مى نمايند، در صف نيكوكاران قرار مى گيرند و عمر خود را به پاكى مى گذارند.
كسانى كه بر اثر سستى و مسامحه كارى از انجام وظايف مشروع و قطعى خود شانه خالى مى كنند و به ارزش هاى زندگى ، كه پايه سعادت آنهاست ، پشت پا مى زنند، شخصيت انسانى و عز اجتماعى خويش را در هم مى شكنند و زندگى را با محروميت و ناكامى مى گذرانند و سرانجام بدبخت و بدنام از جهان مى روند.
كسانى كه براثر حرص و ولع ، شهوت پرستى و عياشى يا خودپسندى و جاه طلبى دچار تندروى مى شوند و براى نيل به ارزشهاى مورد نظرشان به كارهاى ناروا و اعمال غيرمشروع دست مى زنند، شخصت خود را فاسد مى كنند، به صفات ناپسند آلوده مى شوند، منفور جامعه مى گردند و عمرشان با ناپاكى و بدبختى طى مى شود و در صف بدكاران و نادرستان قرار مى گيرند و اين هاست آزمايش هاى خداوند.
خلاصه ، دوران بلوغ و ايام شباب ، براى نوبالغان و جوانان ، دوره توجه شديد به ارزش اشياء و زيباى هاى زندگى در شئون مختلف مادى و معنوى است . به همين جهت ، اخلاق آنان بر معيار ارزش هاى زندگى توسعه مى يابد و شخصيتشان بر همان اساس رشد مى كند. ضمنا جوانان بايد متوجه باشند كه صفات پسنديده يا ناپسندى را كه در اين دوره در نها خويش پايه گذارى مى كنند، اثر بسيار عميقى در خوشبختى و بدبختى آنان در تمام دوران عمر خواهد داشت .
حساسيت جوان در مقابل ارزشها  
(در نزد طفل ، مفهوم ارزش زود بيدار مى شود، اما جهت آن كاملا مشخص نيست . در واقع صورت ديگرى از ميل و آرزو مى باشد و در حدود پانزده سالگى اين مفهوم توسعه مى يابد و ناگهان شدت پيدا مى كند. جوان ،بر حسب منافع خود و افكار باطنى خويش ، در مقابل ارزشى كه براى اشياء و اعمال و اوضاع قائل مى شود، خيلى حساس مى گردد. سلامى كه به كسى مى كند، از صورت عادت خارج مى شود و براى آن ارزش قائل مى گردد. در جهانى كه جوانان براى خود به وجود مى آورند، دنياى ارزش ها در مجاورت دنياى علم و اطلاع شروع به پايه گذارى مى نمايد. جوانان اين ارزش ها را از روى كيفيت آنها معين مى كنند و آن گاه اين ارزشها در تنظيم رفتار ايشان و مشخص ساختن عقايد آنان بسيار مؤ ثر واقع مى گردند.) (615)
(در نتيجه نداى ارزشهاى زندگى ، وضع آنها نسبت به شخصيت معين مى شود و اين ارزشها در داخل وجود، دستگاه منظمى توليد مى نمايد. به اين ترتيب ، به مفهوم اخلاقى شخص ، كه شخصيت اجتماعى ، بيان خارجى آن مى باشد، و در عين حال تابع يك حقيقت بالاترى است ، پى مى بريم .) (616)
براى آن كه نوبالغان و جوانان به اخلاق حميده و صفات پسنديده متخلق گردند و شخصيتشان به خوبى و شايستگى رشد نمايد و در نتيجه به سعادت واقعى نايل گردند، لازم است همواره به سه نگته اساسى متوجه باشند.
اول . ارزش ايام عمر: جوانان بايد بدانند كه هر روز از ايام زندگى آدميان به منزله يك واحد از مجموع نقد عمر آنهاست .
در نظر اولياى گرامى اسلام ، خوشبختى و سعادت كامل نصيب كسانى است كه از تمام واحدهاى عمر خود به درستى استفاده كنند و هر روز به مقدار يك روز به كمال معنوى و رشد شخصيت انسانى خويش بيفزايند و يك قدم در راه سعادت پيشروى نمايند.
(عن ابى عبدالله عليه السلام انه قال : من استوى يوماه فهو مغبون و من كان آخر يوميه خيرهما فهو مغبوط و من كان آخر يوميه شرهما فهو ملعون و من لم ير الزيادة فى نفسه فهو الى النقصان و من كان الى النقصان فالموت خير له من الحياء.(617) )
امام صادق عليه السلام درباره رشد مداوم شخصيت و كمالات روز افزون انسان فرموده است : كسى كه دو روزش در بهره زندگى و رشد انسانى يكسان باشد، در معامله نقد عمر مغبون است و كسى كه امروزش بهتر از ديروزش باشد شايسته است ، كه مورد غبطه ديگران واقع شود و توفيق او را تمنا كند و كسى كه امروزش بدتر از ديروز باشد، محروم از رحمت حق است و كسى كه نفس خود را پيوسته در كمال تازه اى نبيند و در معنويات خويش احساس فزونى ننمايد، در معرض كمبود و نقص قرار گرفته است و كسى كه در راه نقص قدم برمى دارد، مرگ از زندگى براى او بهتر است .
تفاوت ارزش در نظر جوانان  
دوم . ارزش هاى زندگى : در نظر بعضى از جوانان ، علم و ايمان ، فضيلت و تقوا، كار و كوشش نظاير اينها، بزرگترين ارزش زندگى است . اينان شخصيت خود را بر وفق آن ارزشها مى سازند و سيماى اجتماعى خويش را با دست يافتن به آنها مى آرايند.
در نظر بعضى از جوانان ، قمار و شراب ، عياشى و خوش گذرانى ، لذت و شهوت رانى و چيزهايى مانند آنها، ارزنده ترين امور زندگى است . اينان نيز در راه نيل به ارزشهاى مورد نظرشان كوشش مى كنند و شخصيت اخلاقى و سيماى اجتماعى خود را بر وفق آنها مى سازند.
تفاوت ارزش اشياء و اعمال در نظر جوانان نه تنها حاكى از اختلاف روحيه و معرف طرز تفكر آنان است ، بلكه از اختلاف نظر و هدف ها و تفاوت فعاليت جوانان مى توان به ارزش معنوى خود آنها نيز پى برد.
كسى كه كمال روحى و تعالى روانى را عالى ترين ارزش زندگى دانسته و بر اثر كسب علم و ايمان در جامعه محبوب شده است ، ارزش وى همان ارزش ‍ علم و ايمان است . كسى كه همتش گردآورى مال بوده و با جمع ثروت ، جمال اجتماعى به دست آورده است ، معيار ارزش وى همان مال و ثروت است . كسى كه عالى ترين ارزش در نظرش پهلوانى و قهرمانى آمده و با سعى و كوشش به هدف خود رسيده است ، ارزش شخصيت او با ارزش پهلوانى سنجيده مى شود. خلاصه ، ميزان ارزش هر انسان ، آن صفتى است كه سيماى اجتماعى او را آراسته و در جامعه به وى حسن و جمال بخشيده است .
(عن محمد بن على قال : قال على عليهماالسلام : قيمة كل امرءٍ ما يحسنه . (618) )
امام جواد از جدش على عليهماالسلام حديث كرده كه فرموده است : معيار ارزش هر انسانى آن چيزى است كه وى را نيكو مى كند و به او حسن و جمال اجتماعى مى بخشد.
انتخاب ارزشهاى واقعى  
جوانان موظف اند با كمك تعاليم الهى و مربيان لايق ، ارزشهاى واقعى و ثمربخش زندگى را به درستى تشخيص دند و در انتخاب آنها كمال دقت را معمول دارند و بهترين ايام عمر را در راهى صرف كنند كه سرانجام به آنان عز اجتماعى و سعادت انسانى عايد سازد.
بعضى از جوانان به گناه و ناپاكى دل مى بندند و پاره اى از كارهاى مضر و خطرناك را از اعمال ارزنده زندگى ميپندارند، عمر شريف را در راه آنها تباه مى نمايند و به نكبت هاى آن آلوده مى گردند. پسى از آن كه فرصت گرانبهاى جوانى و سرمايه عمر عزيز از دست شان رفت ، به خطاى خويش پى مى برند و از كرده هاى خود پشيمان مى شوند، ولى آن موقع خيلى دير شده و ندامت سودى نخواهد داشت .
(عن ابى جعفر عليه السلام قال : ما من نكبة يصيب العبد الا بذنب .(619) )
امام باقر عليه السلام فرموده است : هيچ نكبت و حادثه نامطلوبى دامنگير آدمى نمى شود مگر به سبب گناه .
از دست دادن فرصت  
بعضر از جوانان به پاره اى از امور موهوم علاقه مند مى شوند و آنها را از ارزشهاى زندگى تصور مى كنند. مثلا در اوقات تحصيل و موقع مطالعه كتب درسى ، به خواندن كتابهاى بى ثمر و احيانا مضر مى پردازند و به جاى آن كه مسائل علمى و مطالب لازم و مفيد را به حافظه بسپارند، شرح زندگى ستاره هاى سينما و مطالب بى فايده را حفظ مى كنند و در نتيجه از موفقيت هاى تحصيلى و پيشرفت هاى علمى باز مى مانند. اينان نيز روزى بر فرصت از دست رفته خود افسوس مى خورند، ولى بى ثمر است .
(قال على عليه السلام : من شغل نفسه بما لا يجب ضيع من امره ما يجب . (620) )
على عليه السلام فرموده است : كسى كه خويشتن را به كارهاى غيرضرورى سرگرم كند، با اين عمل ، كارهاى ضرورى خود را ضايع و تباه نموده است .
اخلاق خوب و بد  
سوم . حدود ارزشهاى اخلاقى : نكته ديگرى كه در رشد صحيح شخصيت جوانان اهميت بسيار دارد، شناختن اخلاق حميده و تميز آن از صفات ناپسند است . مشكلى كه در اين راه وجود دارد اين است كه بعضى از خلقيات پسنديده و ناپسند به قدرى با هم مشابه اند و در مجاورت يكديگر قرار دارند كه با مختصر غفلت ممكن است خلق خوب آدمى به خلق بد مبدل گردد. مثلا عزت نفس ، كه از صفات عاليه شخصيت است ، اگر از حدش تجاوز نمايد، تكبر مذموم خواهد شد و همچنين تواضع ، كه از خلقيات حميده است ، اگر از اندازه اش بگذرد، به تملق مذموم مبدل مى شود.
(قال ابومحمد العسكرى عليه السلام : ان للسخاء مقدار فان زاد عليه فهو سرف و للحزم مقدار فان زاد عليه فهو جبن و للاقتصاد مقدارا فان زاد عليه فهو بخل و للشجاعة مقدارا فان زاد عليه فهو تهور.(621) )
حضرت عسكرى عليه السلام فرموده است : جود و سخا اندازه اى دارد كه اگر از آن تجاوز كند اسراف مى شود. احتياط و محكم كارى اندازه اى دارد كه اگر از حدش فزونتر شد ترس خواهد بود. صرفه جويى و اعتدال در صرف مال اندازه اى دارد كه اگر از آن بيشتر شود بخل است و شجاعت و دليرى اندازه اى دارد كه اگر از حدش بگذرد تهور و بى باكى خواهد بود.
براى آن كه جوانان در فراگرفتن اخلاق حميده و رشد شخصيت به خطا نروند و دچار سيئات اخلاقى نشوند، لازم است همواره از تعاليم دينى و برنامه هاى علمى استفاده كنند و با كمك راهنمايان شايسته و مربيان لايق ، در راه پرورش خلقيات خويش قدم بردارند.
وظيفه مربيان  
وظيفه مربيان نسل جوان اين است كه برنامه پرورش جوانان را طورى تنظيم نمايند كه از طرفى حاوى تمام ارزشهاى ايمانى و اخلاقى ، علمى و عملى ، جسمى و روانى و مادى و معنوى باشد و از طرف ديگر، كيفيت و كميت مواد برنامه را طورى اندازه گيرى كنند كه اجراى آن براى جوانان سنگين و طاقت فرسا نباشد، وجد و نشاط آنان را درهم نشكند و به نيرو و قدرتشان آسيب نرساند.
توجه به همه ارزشها  
(هر دستگاهى از ارزشها را كه انتخاب كنيم ، بايد دقت كافى نماييم كه با آرزوها و اميال جوان توافق داشته باشد. هدف ما بايد اين باشد كه روح نشاط در او زنده بماند. به فداكارى هاى جوانمردانه علاقه مند گردد و به خصوص قدرت دوست داشتن خود را مورد استفاده قرار دهد.
خدا، شرافت ، وظيفه و زيبايى را دوست داشته باشد و بدين وسيله همه ارزشهاى زندگى را بزرگترين مرحله كمال خود برساند. اما در عين حال كه جوانان را در اين راه هدايت مى كنيم ، بايد امكانات ايشان را نيز از نظر دور نداريم . اگر هدف ، مافوق قدرت آنان باشد، موجب ياءس مى شود. كوششهاى شديد ممكن است موجب سقوط ناگهانى شده و يا جوان را پژمرده و مريض نمايد. راهنمايى اخلاقى نيز مانند راهنمايى بدنى بايد تدريجى باشد و اندازه گيرى شود.) (622)
اندازه گيرى قدرت و رغبت  
در آيين مقدس اسلام توانايى و قدرت افراد و همچنين رغبت و نشاط آنان در اداى وظايف عبادى و انجام برنامه هاى تربيتى مورد كمال توجه قرار گرفته است . اين مطلب ضمن آيات و روايات متعددى صريحا خاطرنشان شده است .
(لايكلف الله نفسا الا وسعها.(623) )
خداوند به هيچ كس بيش از قدرت و توانايى اش وظيفه اى را محول نمى فرمايد.
(و ماجعل عليكم فى الدين من حرج . (624) .)
خداوند عالم در انجام مقررات دينى شما را در مضيقه و تنگنا قرار نداده است .
(عن ابى عبدالله عليه السلام قال : لا تكرهوا الى انفسكم العبادة .(625) )
امام صادق عليه السلام فرموده است : عبادت خداوند را با بى ميلى به نفس ‍ خود تحميل ننماييد.
عشق به عبادت  
(قال رسول الله صلى الله عليه و آله : افضل الناس من عشق العبادة فعانقها و احبها بقلبه و باشرها بجسده .(626) )
رسول اكرم (ص ) فرموده : از همه مردم برتر و بهتر در پرستش الهى كسى است كه با عبادت خدا عشق ورزى كند، معانقه نمايد، بندگى پروردگار را در دل دوست بدارد و با بدن انجام دهد.
نيمى از پيروزى و موفقيت جوانان در رشد شخصيت و نيل به سعادت ، به عهده مربيان لايق و مربوط به برنامه جامع و متناسبى است كه براى آنها تنظيم مى كنند و نيم ديگر به عهده خود جوانان و مربوط به طرز عمل آنان در اجراى آن برنامه است .
وظيفه جوانان اين است كه در راه رسيدن به ارزش هاى زندگى و تامين خوشبختى هاى مادى و معنوى ، از فرصت جوانى استفاده نمايند و نيروى خود را با اندازه گيرى صحيح ، در انجام وظايف مقرره ، طبق برنامه تنظيم شده به كار اندازند و موجبات تعالى و رشد شخصيت خويش را از هر جهت فراهم آورند.
جوانان بايد همواره به اين نكته متوجه باشند كه از نظر دينى و علمى ، هر نوع افراط و زياده روى يا تفريط و مسامحه كارى ، به سعادت و خوشبختى آنان ضرر مى زند و از پيروزى و نيل به كمال لايقشان باز مى دارد.
براى جوانان محصل ، همان طور كه سستى و تنبلى در انجام وظايف درسى مذموم و ناپسند است ، زياده روى در كار و فرسوده كردن جسم و جان نيز مضر و زيان بخش است . براى جوان كاسب و كارگر، همان طور كه مسامحه و كوتاهى كردن در انجام كارهاى محوله مايه عقب ماندگى و محروميت است ، زياده روى و حرص و طمع نيز مذموم و ناپسند است .
پرهيز از افراط و تفريط  
خلاصه ، جوانان در راه نيل به ارزشهاى مشروع زندگى بايد مراعات اعتدال و اندازه گيرى را بنمايند و از افراط يا تفريط بپرهيزند. عبادت به انداز، كار به اندازه ، استراحت به اندازه ، ورزش به اندازه و بالاخره همه چيز را با اندازه گيرى صحيح انجام دهند.
اولياى گرامى اسلام ، در برنامه هاى تربيتى خود، به اين نكته عنايت كامل داشته وپيروان خويش را در اداى تمام وظايف علمى ، عملى ، عبادى ، اقتصادى ، مادى و معنوى ، از زياده روى و افراط و همچنين از مسامحه كارى و تفريط برحذر داشته اند. در اين باره آيات و روايات بسيارى رسيده و تنها به ذكر دو روايت قناعت مى شود.
(عن ابى جعفر عليه السلام قال : قال رسول الله (ص ): ان هذاالدين متين فاوغلوا فيه برفق .(627) )
امام باقر عليه السلام از رسول اكرم صلى الله عليه و آله حديث كرده كه فرمود: اسلام دين محكم و قوى خداوند است . راه مستقيم آن را با مدارا بپيماييد و تندروى ننماييد.
سپس در ذيل حديث ، رفتار تند مردم افراط كار را به مسافرى تشبيه كرده كه در پيمودن راه ، زياده روى نموده و به مركب سوارى خود بيش از حد فشار آورده است و در نتيجه مركبش از كار افتاده و خودش از پيمودن راه بازمانده و سرانجام به منزل مقصود نرسيده است .
كليد ناكامى  
(كالراكب المنبت الذى لا سفرا قطع و لا ظهرا ابقى . (628)
قال على عليه السلام : التوانى مفتاح البؤ س .(629) )
على عليه السلام فرموده : مسامحه و سستى كليد شدايد و مصائب است .
نتيجه آنكه اگر مربيان به وظيفه خود عمل كنند و برنامه تربيت جوانان را براساس موازنه تمام ارزشهاى زندگى ، به طور جامع و كامل با در نظر گرفتن نيرو و نشاط آنان تنظيم نمايند، و همچنين اگر جوانان نيز به وظيفه خويش ‍ عمل كنند و برنامه خود را با علاقه مندى و دور از افراط و تندروى يا تفريط و مسامحه كارى اجرا نمايند، نتايج درخشانى نصيب آنان مى گردد و موجبات تامين سعادت مادى و معنوى و رشد شخصيتشان از هر جهت فراهم مى آيد.
علم ، ايمان ، اخلاق ، آزادى ، وجدان ، زيبايى ، خوددوستى ، مال ، لذت ، كار، شهرت ، سياست ، ورزش و چيزهايى نظاير اين ها، امور ارزنده در زندگى انسان اند. پى بردن به ارزشهاى گوناگون زندگى و احراز هر يك از آنها براى نوبالغان و جوانان مسرت بخش و مايه رشد شخصيت آنان است ، به شرط آن كه در راه دست يافتن بر آنها، از حدود اعتدال و مصلحت تجاوز ننمايند. در بحث هاى آينده پيرامون بعضى از ارزشها مبسوطا گفت و گو خواهد شد. در اين بحث به اختصار درباره دو مورد توضيح داده مى شود.
خوددوستى  
يكى از حالات روانى كه در ايام شباب با شدت ظهور مى كند و در رشد شخصيت جوانان و تكوين روشهاى اخلاقى آنان اثر عميق دارد، خوددوستى شديد و عشق به ارزش خويشتن است .
خودپرستى  
منشاء طبيعى خوددوستى ، غريزه حب ذات است و آن از غرايز اصيلى است كه به قضاى حكيمانه الهى در نهاد آدميان آفريده شده و از دوران كودكى تا پايان عمر، هموراه بيدار و منشاء اثر است ، ولى در دوران بلوغ ، با بروز غريزه جنسى ، تمايل خوددوستى تشديد مى شود، تا جايى كه در نزد بعضى از جوانان به صورت خودپرستى درمى آيد. گويى در ايام بلوغ و جوانى اين دو غريزه به هم مى پيوندند و به يك قدرت نيرومند مبدل مى شوند و نوبالغان را به شدت تحت تاءثير قرار مى دهند.
در اين دوره ، جوانان نه تنها خود را دوست دارند، بلكه از تماشاى بدن خود، از موى و روى خود، از لباس پوشيدن و آرايش خود لذت مى برند و با خود عشق مى ورزند. ممكن است اين علاقه شديد در بعضى از موارد به خوددوستى غيرعادى ، كه يك نوع بيمارى روانى است ، منتهى گردد.
موريس دبس مى گويد:
(صورت اساسى و اصلى اثبات وجود جوانان را مى توانيم به خوبى در عزت نفس يا بهتر از آن در خودپرستى ايشان ، كه هيچ گاه از دوران بلوغ قوى تر و شديدتر نيست ، مشاهده نماييم . خودپرستى در اين زمان به وسيله توجه زياد به بدن و به آرايش شخصى هويدا مى گردد و نشانه آن لذتى است كه از مشاهده خود در آيينه نصيب شخص مى شود.
ممكن است اين صفت شدت يافته و به سير در باطن خويش و عشق به وجود خود، يعنى خودپرستى خارق العاده يا نارسيسيم منجر گردد.
طبق تجزيه و تحليل هاى روحى جديد، اين حالت نتيجه يك نوع تحريكات جنسى ، كه در وجود شخص نفوذ كرده باشد، ايجاد مى گردد.
به همين علت است كه وفور آن ، به خصوص در نزد دختركان مشاهده مى شود.) (630)
خوددوستى و رشد شخصيت  
خوددوستى شديد، كه با فرارسيدن دوران بلوغ در نهاد نسل جوان بيدار مى شود، يكى از سرمايه هاى پرارزش انسان است . اين خواهش طبيعى نقش مؤ ثرى در پيشرفت اجتماعى و تكوين خلق و خوى و رشد شخصيت جوانان دارد.
خوددوستى ، كه از تمايلات طبيعى بشر است ، يكى از ضرورى ترين عوامل زندگى و يكى از اركان اساسى سعادت مادى و معنوى انسان است . آدمى با خوددوستى ، ملايمات زندگى را به خود جلب مى كند و از منافرات آن دورى مى جويد. خوددوستى باعث حفظ حيات و سلامت و مايه بقاى فرد و اجتماع است .
خوددوستى اگر به اندازه باشد و به درستى رهبرى شود و در مجارى صحيح به كار افتد، منشاء بزرگترين پيروزى ها و موفقيت هاست . اين تمايل مى تواند جوانان را به فراگرفتن علم و دانش و فضل و كمال وادار كند و آنان را محبوب سازد. اين تمايل مى تواند جوانان را به صفات عاليه انسانى متصف سازد و سيماى اجتماعى آنان را با حسن اخلاق بيارايد. خوددوستى ، محصل را به تحصيل ، بازرگان را به تجارت ، كارگر را به كار و كشاورز را به زراعت وامى دارد.
خلاصه ، خودشناسى صحيح و خوددوستى به اندازه است كه جوانان را در راههاى صعب العبور و پرپيچ و خم زندگى با نيرومندى و عشق و اميد به پيش مى راند و سرانجام آنان را به اوج عزت و عظمت مى رساند.
(هركس بايد به قدر و اهميت خويش پى ببرد و وجود خود را چنان كه هست بپذيرد و محترم بشمارد، نه اين كه براى خود لياقت و كمال و برترى و مزاياى خاصى قائل باشد، بلكه خود را در جامعه عضوى مفيد سازد و براى انجام دادن وظايف زندگى آماده نمايد.
كسى كه اعتماد به نفس دارد و به وجود خود احترام مى گذارد، از خودخواهى و نخوت برى است و به جاى آن كه وقت گرانبها را به فكر نقايص زندگى خويش بگذراند يا به خودستايى و تحقير دگران و بدگويى از غايبين و تمناى مدح و تعريف و تقاضاى مزد و توجه بيتشر بپردازد، به كارهاى مفيد صرف مى كند و اين حالت در خوشبختى و رشد شخصيت و سلامت روح اهميت بسيار دارد.) (631)
مفاسد خودخواهى  
اگر تمايل خوددوستى از حدود شايسته تجاوز نمايد و رنگ افراطى به خود بگيرد، مفاسد بسيارى به بار مى آورد. خوددوستى افراطى جوان را از ترقى و تكامل باز مى دارد. پرورش اخلاق حميده و ملكات پسنديده را، كه اساس ‍ رشد شخصيت انسانى است ، در وى مشكل يا غير ممكن مى سازد. عيوب و نقايصش را از نظرش پنهان مى كند و او را به خودپسندى و غرور، به توقعات نابه جا و بلندپروازى هاى بى مورد وادار مى نمايد.
سد راه ترقى  
(قال على عليه السلام : الاعجاب يمنع الازدياد.(632) )
على عليه السلام فرموده : خودپسندى مانع افزايش كمال معنوى و سد راه رشد انسانى است .
(عن الصادق عليه السلام : من اعجب بنفسه و فعله فقد ضل عن منهج الرشد وادعى ما ليس له . (633) )
امام صادق عليه السلام فرموده : كسى كه نسبت به خود و كارهاى خود دچار خوددوستى مفرط گردد، از راه مستقيم هدايت منحرف شده و به گمراهى گراييده و چيزى را كه شايسته آن نيست ، ادعا مى كند.
(قال اميرالمؤ منين (ع ): اياك ان تعجب بنفسك فتظهر عليك النقص ‍ والشناءن .(634) )
اميرالمؤ منين (ع ) فرموده است : از خودپسندى و خويشتن دوستى مفرط پرهيز كن كه با اين صفت ، نقايص خود را آشكار مى كنى و دشمنى ها را ظاهر مى سازى .
خودپسندى بيمارى است  
(علماى اخلاق حالت خودپرستى مفرط را يك نوع انحرافى مى دانند كه مى تواند توسعه اخلاقى را بى حاصل سازد و هرگاه پايدار بماند و به طول انجامد، صورت يك مرض روحى پيدا مى كند. اين حالت با يك نوع احساسات غرور تواءن است كه در نتيجه افراط در تصور ارزش شخصى ايجاد مى شود. اين تكبر و غرور، به خصوص نزد طبايع تودار، بسيار ديده مى شود.
علاقه به خودنمايى  
صفت خودپسندى در تماس با دگران يك نوع احساس غبطه و هم چشمى شديد، مخصوصا در امور ورزشى توليد مى نمايد و شخص علاقه پيدا مى كند كه در هر مسابقه اى از حدود خود و دگران تجاوز نمايد. عقايد شخصى توسعه و نمو مى يابد و مخصوصا در نزد دختركان توليد يك نوع نخوت مخصوص مى نمايد كه منجر به ظاهرسازى و خودنمايى مفرط مى گردد. اين موضوع نشان مى دهد كه چقدر جوانان ، براى شهرت خود نزد دگران و تمجيد از ايشان نزد مردم ، ارزش قائل اند.) (635)
بدبختانه ايام جوانى دوره شدت احساسات تند و تخيلات موهوم است . اين حالت طوفانى جوانان را اغلب از واقع بينى بازمى دارد و نمى گذارد اشخاص يا اشياء را آن طورى كه هستند، ببينند. جوانان بر اثر اين حالت روانى ، در شناسايى خويشتن و صفات خويش ، دچار اشتباه مى شوند و به خودپرستى مفرط مى گرايند و همچنين در شناختن مردم نيز به خطا مى روند و آنان را با نظر تحقير و پستى مى نگرند.
افراط در جنبه فردى  
طرز تفكر جوان اصولا شاعرانه است و به طور افراط جنبه فردى دارد.به عبارت ديگر، مابين فكر او و امور مورد تفكرش توافق وجود ندارد.
براى كودك نيز تا حدى وضع به همين منوال است ، با اين تفاوت كه فكر بچه ابتدا متوجه عمل است و خود را با اشياء و موجودات متوافق مى سازد و حال آنكه طرز تفكر جوان نورسيده طورى است كه از اشياء و موجودات جدا مى شود و نمى تواند با همه كشمكش درونى كه براى تجاوز از افكار شخصى و تطابق با محيط دارد، از قيد خودپرستى رهايى يابد.
گذشته از آن ، طرز تفكر تا حدى جنبه بازى دارد. وى تماشا را دوست دارد حتى از تماشاى شخص خود نيز لذت مى برد. فكر جوان ، مفتون و مسحور وجودى مى شود ك شخصيت او را توليد مى نمايد. به همين دليل مى توان با تغيير مختصرى در معناى كلام استاندال ، كه طرز تفكر جوان را تعريف كرده ، آن را طرز تفكر خودخواهانه يا خودپرستانه دانست ، حال آنكه طرز تفكر كودك ، طبق تعريف ژ. پياژه ، با خودبينى تواءم است .) (636)
لزوم تعديل احساسات  
جوانان اگر بخواهند از تمايل خوددوستى ، كه يكى از بزرگ ترين ارزشهاى زندگى است ، به اندازه استفاده نمايند و به شايستگى موجبات رشد شخصيت خود را فراهم آورند، بايد از آغاز دوران بلوغ ، خود را در اختيار تعاليم الهى و برنامه هاى علمى و دينى آن قرار دهند. قدم به قدم وظايف ايمانى و اخلاقى خويش را بياموزند و با علاقه مندى به كار بندند. بايد از اول ، با كمك مربيان لايق و شايسته و دلسوز، احساسات افراطى و عواطف تند خود را تعديل نمايند و به خلقيات پسنديده متخلق گردند.
جوانانى كه از برنامه هاى دينى و علمى بى نصيب مانده اند و جوانانى كه مربى لايق نداشته يا داشته ولى به دستورشان عملا بى اعتنا بوده اند، همواره در معرض انحراف هاى اخلاقى و بيمارى هاى روانى قرار دارند و احساسات پرشور و حساب نشده جوانى ، آنان را به پرتگاه هاى سقوط و تباهى سوق مى دهد. يكى از آن پرتگاه ها، كه مايه بسيارى از بدبختى ها و تيره روزى هاست ، خوددوستى مفرط يعنى خودپرستى است .
شخصيت كاذب خودپرستان  
خودپرستى جوانان را كور و كر مى كند و از درك حقيقت عاجزشان مى سازد. جوانان خودپرست همواره به خويشتن متوجه اند و جز خود كسى را نمى بيند. خودپرستان متوقع اند كه مردم از تشخيص غلط آنان پيروى كنند و مثل خودشان آنها را بزرگ بشناسند و بزرگ ترين احترام را درباره آنان معمول دارند.
اينان ، براى آن كه شخصيت كاذب شان در هم شكسته نشود و ارزش موهوم خود را همواره محفوظ نگهدارند و براى آن كه خود را از هر جهت شايسته و نيرومند معرفى كنند و هرگز در مقابل رقباى خويش اظهار ضعف و ناتوانى ننمايند، گاهى برخلاف ميل باطنى رقباى خويش اظهار ضعف و ناتوانى ننمايند، گاهى برخلاف ميل باطنى و عقيده قلبى خود به كارهاى ناروا و احمقانه اى دست مى زنند و احيانا گناهان بزرگى مرتكب مى شوند و به جاى احراز شخصيت بهتر و كسب آبرو و حيثيت بيشتر، ارزش موجود و آبروى به دست آمده را نيز از كف مى دهند.
خودخواهى و اعمال احمقانه  
(شاختر مى گويد: جوانى را مى شناختم كه از قمار نفرت داشت ، ولى براى آنكه در جمع رفقا مورد تحقير و تمسخر نباشد و از دگران در جوانى و بى باكى عقب نماند و رفقا را از دست ندهد، در مجلسشان حاضر مى شد و شايد بى باكانه تر از همه بازى مى كرد.
اين نوع پيروى از جمعيت و ترس از مخالفت و تنها ماندن احيانا سرزنش ‍ شنيدن ، خواه در زندگى عادى يا اجتماعى ، دليل بر ناپختگى و سستى اخلاق است .) (637)
(در فرانسه ، چهار دختر از خانواده هاى مرفه و پولدار تصميم به قرعه كشى عجيبى گرفتند. روى هر يك از قرعه ها يكى از اين جملات را نوشتند. من خودكشى خواهم كرد. دختر خوبى خواهم شد. خودفروشى خواهم كرد. دزدى خواهم نمود. يكشنبه بعد، يكى از آنها به نام ايزابل رگ خود را زد. مارى يك پالتو دزديد. آنى اخلاقش بهتر شد و جيتى خود را تسليم دگران نمود.) (638)
عشق به مسائل سياسى  
يكى ديگر از امورى كه در نظر جوانان بسيار ارزنده و زيبا جلوه مى كند و توجه آنان را از هر جهت به خود معطوف مى دارد، مسائل سياسى است . جوانان با كنجكاوى و دقت فراوان اخبار سياسى را در جرايد مى خوانند و به سخنان سياستمداران ، با علاقه و رغبت گوش مى دهند. درباره مطالب سياسى فكر مى كنند، آنها را تجزيه و تحليل مى نمايند و پيرامون هر يك به بحث و انتقاد مى پردازند.
مسائل سياسى در نظر جوانان به قدرى مطبوع و دلپذير، ارزنده و مهم و محرك و پرهيجان است كه در بعضى از مواقع چنان اوقات و افكار آنان را در اختيار خود مى گيرد كه گويى كارهاى عادى و خانوادگى يا برنامه هاى درسى و تحصيلى و خلاصه ، وظايف ضرورى خود را به كلى فراموش ‍ كرده اند.
بدون ترديد تحليل مسائل سياسى جهان و دقت در گفتار و رفتار سياستمداران بشر و طرز تصميم آنان در موارد مختلف ، نقش مؤ ثرى در شكفتن عقل و پرورش فكر و توسعه هوش و رشد شخصيت جوانان دارد، به شرط آنكه در اين راه از حدود مصلحت و اعتدال تجاوز ننمايند، دچار افكار حساب نشده و احساسات افراطى نشوند، سرمايه پرارج خود را به رايگان از كف ندهند و از تحصيلات علمى و فعاليتهاى اقتصادى و كارهاى مفيد و ثمربخش بازنمانند.
علاقه به اكتشافات اشياء  
جوانان ، عاشق اكتشاف اشياء و شناختن اشخاص هستند. جوانان مى خواهند به حقايق موجودات و وقايع پى ببرند و درباره آنها اظهار علم و اطلاع شوند و بدين وسيله ارزش شخصيت خود را بالا ببرند و خويشتن را براى زندگى وسيع و دامنه دار اجتماعى مجهز نمايند، ولى بر اثر نارسايى اطلاعات علمى و كمى تجربيات اجتماعى ، بسيار اتفاق مى افتد كه در هر دو مورد دچار خبط و خطا مى شوند و از درك حقيقت اشياء يا اشخاص ‍ عاجز مى مانند.
توقع نابه جاى جوانان  
در مورد اكتشاف اشياء، جوانان به خود حق مى دهند كه در دقيق ترين مسائل علمى يا دينى يا سياسى مداخله كنند، صريحا نفى و اثبات نمايند و مانند يك فرد محقق و آزموده سخن بگويند و متوقع اند دگران گفته آنها را بپذيرند و نظرياتشان را تاييد نمايند، با آن كه در مسائل يا هيچ اطلاعى ندارند يا آن كه اطلاعاتشان بسيار محدود و سطحى است .
(در كلاس هاى بزرگ مدارس ما، افراط و ماليخولياى استدلال كاملا محسوس است . به خصوص محسوس است كه جوانان ابتدا به ميل خود، ماسك عدم اطمينان و عدم اطلاع به چهره خود مى زنند تا بعدها با طمطراق و فصاحت و بلاغت ، استدلالات خود را به طرف بنمايانند.
فكر خام و بلندپروازى  
عبارت جوانان كه از لحاظ استعمال لغات و انسجام مطالب خيلى غنى تر از عبارات اطفال است ، قابل بيان كردن افكار عميق مى باشند، اما در غالب موارد، اين عبارات جز يك لباس گل آلود و گشاد چيزى نيستند. غالب اوقات در ابتداى امراز بوسوئه تقليد مى كنند و حال آنكه مطالب ، جز يك نثر عادى شوراى كشاورزى چيزى نيست .
علت اين است كه اينان در مدت كوتاهى لغات متعدد آموخته اند و فرصت كافى براى هضم و جذب و تعيين موارد استعمال واقعى اين لغات پيدا نكرده اند. خودشان خيال مى كنند كه فهميده اند، اما فهم آنها غالبا ناقص و نصفه است .
آنان به ميل خود سخنان حكيمانه مى گويند و منظور از آن ميل و لذت ، دانستن يا پند دادن نيست ، بلكه مى خواهند برهمه ثابت شود كه حق با آنهاست ، حتى در نزد بعضى از آنها يك نوع تعصب و جمود استدلالى مشاهده مى شود كه در حالات بعد تبديل به يك نوع مرض نظم و ترتيب فكرى مى گردد.) (639)

next page

fehrest page

back page