جوان از نظر عقل و احساسات
مرحوم محمد تقى فلسفى
- ۱۹ -
تفاوت ساختمان
صفات موروثى . فرزندان بشر، به طور طبيعى متفاوت آفريده شده اند و هر يك از آنها
صفات مخصوصى را از پدران و مادران خود ارث برده اند. عقل ، هوش ، حافظه ، ذوق ،
قريحه ، تناسب اندام ، زيبايى صورت ، آهنگ گرم ، قيافه جذاب ، و ساير صفات افراد با
يكديگر متفاوت است و هر يك از اين صفات ، در برخوردهاى اجتماعى و سازگارى با محيط،
و خلاصه در ساختن شخصيت آدمى سهم مستقل و مؤ ثرى دارد.
كم هوشى و احساس حقارت
(كودكى كه سطح هوشش پايين تر از
همسالان يا همكلاسانش باشد، همواره خود را در ميان آنها بيگانه مى پندارد. در
فعاليت هاى گوناگون نمى توان با آنها هماهنگ باشد و به علت اختلاف ميلى كه با آنها
دارد، از سازش با ايشان عاجز مى شود و در نتيجه خود را حقير مى داند و شخصيت او با
احساس حقارت مشخص مى شود.)(570)
(هنگامى كه كودك كندذهن يا عقب مانده ،
در آموزشگاه ناگزير مى گردد با كودكان باهوش تر و زرنگ تر از خودش رقابت كند، مواجه
با شكست مى شود و به نقصان استعداد خودش پى مى برد. اين كه ساير كودكان ممكن است وى
را بى عرضه بخوانند و او را از فعاليت هاى گروهى خودشان برانند، حس حقارتش را تشديد
خواهد كرد.
روشهاى او در خانه با تجاربش در آموزشگاه ممكن است در وى عقده حقارت خطرناكى به
وجود آورد.)(571)
(بر اثر داشتن ساختمان بدنى خاصى ،
ممكن است دگران به نحو مخصوصى با ما برخورد كنند و برخورد آنها در شخصيت ما مؤ ثر
شود.
مثلا ممكن است كسى كه ساختمان تن قوى و قد بلند دارد، از طرف ديگران مورد توجه قرار
گيرد و به او تعرض كمتر شود و در نتيجه چنين شخصيى داراى اعتماد به نفس و خوش خويى
گردد. برعكس ، كسى كه بدن ناقص يا فوق العاده نحيف دارد، چون مورد بى اعتنايى يا
تعرض ديگران قرار مى گيرد، داراى شخصيتى متعرض يا تلخ شود. به عبارت ديگر، ممكن است
ساختمان تن ما مستقيما در شخصيت ما مؤ ثر نباشد، لكن طرز برخورد مردم ديگر با ما
ممكن است در ما تاءثير فراوان داشته باشد.)(572)
گشاده رويى
يكى از صفات شخصيت ، كه در معاشرت هاى اجتماعى و سازگارى با محيط، اثر بارزى دارد
گشاده رويى و حسن برخورد است . كسانى كه با سيماى شاد و چهره باز با مردم مى آميزند
و به گرمى با آنان سخن مى گويند، به آسانى مى توانند با محيط اجتماعى خويش سازش
كنند و محبت مردم را نسبت به خويش جلب نمايند.
(قال
رسول الله صلى الله عليه و آله : يا بين عبدالمطلب انكم لم تسعوالناس باموالكم
فالقوهم بطلاقة الوجه و حسن البشير.)
(573)
رسول اكرم (ص ) به فرزندان عبدالمطلب فرمود: شما نمى توانيد با ثروت و سرمايه هاى
خود محيط وسيع پرمهرى را به وجود آوريد كه همه مردم را دربرگيرد و دلهاى آنان را به
شما متوجه سازد. پس با روى بشاش و چهره گشاده با آنان برخورد نماييد و بدين وسيله
محبتشان را جلب كنيد.
سيماى دلپذير
بعضى از افراد با روى گشاده و قيافه بشاش آفريده شده اند و اين حالت مطبوع ، كه يكى
از صفات شخصيت در حسن سازگارى با محيط است ، در
چهره آنان خوانده مى شود. اين گروه ، بدون زحمت خودسازى ، داراى رخساره گيرا و
نافذند و خوشرويى و بشاشت با سرشتشان آميخته شده است . اينان در حال طبيعى نمى
توانند عبوس و تلخ رو باشند و قادر نيستند با سيماى نامطبوع و ملال آور درمقابل
ديگران ظاهر شوند. به عبارت كوتاه تر، گشاده رويى و بشاشت ، كه از صفات شخصيت و يكى
از عوامل نفوذ اجتماعى است ، خود به خود در آنها وجود دارد.
قيافه نامطبوع
برعكس ، كسانى كه با چهره عادى و غيربشاش و يا تلخ و نامطبوع آفريده شده اند، بايد
براى نيل به گشاده رويى و بشاشت مجاهده كنند و از راه تمرين و ممارست ، اين صفت
پسنديده را در سيماى خود به وجود آوردند تا در برخوردهاى اجتماعى و سازگارى با
محيط، كامياب و موفق گردند.
واضح است كه بشاشت رخسار يا گرمى گفتار و خلاصه هر يك از خلاقيت پسنديده شخصيت ،
اگر فطرى و طبيعى باشد، زودتر به نتيجه مى رسد و صاحبش آسان تر به احراز شخصيت و
سازش با محيط اجتماعى خود موفق مى گردد، ولى اين قبيل صفات ، فاقد ارزش تربيتى است
و دارنده آن استحقاق پاداش اخلاقى ندارد، زيرا در راه به دست آوردن آن زحمتى نكشيده
و مجاهده اى نكرده است .
(عن
اسحاق بن عمار، عن ا بيعبدالله عليه السلام قال : ان الخلق منيحة يمنحها الله عزوجل
خلخه ، فمنه سجية و من نية . فقلت فاءيتهما افضل ؟ فقال صاحب السجية و هو مجبول لا
يستطيح غيره و صاحب النية يصبر على الطاعة تصبرا فهو افضلهما.(574)
)
اسحاق بن عمار از امام صادق عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: خلق خوب و صفت
پسنديده ، عطيه الهى است كه خداوند جهان به بندگان خود عطا فرموده است و آن بر دو
قسم است : نزد بعضى فطرت و به صورت سجيه و در گروه ديگرى اكتسابى و قائم به نيت و
اراده است . اسحاق پرسيد: كدام يك نسبت به ديگرى برترى دارد؟
حضرت فرمود: صفت فطرى با سرشت آدمى تركيب شده و صاحبش به طور طبيعى نمى تواند به
غير آن متصف باشد، ولى خلق اكتسابى از راه مجاهده و بردبارى به دست آمده است و هر
صفت پسنديده اى كه با كوشش و صبر به دست آيد، بر صفت طبيعى برترى دارد.
خلاصه ، ساختمان طبيعى جسم و عقل و كيفيت مطبوع يا نامطبوع صفات فطرى هر انسانى ،
در تكوين شخصيت سازش هاى اجتماعى وى اثر عميق دارد. به عبارت ديگر، قسمتى از شخصيت
هر يك از افراد بشر ناشى از صفات موروثى اوست .
(اندام و نيرو و بنيه شخص ، به طور
قابل ملاحظه اى ، روش عكس العمل هاى او را به ديگران و بازتاب هاى ديگران را نسبت
به او تعيين مى كند. ساختمان بدنى و جاذبيت شخص كودك ، مورد تحسين يا تقبيح ديگران
قرار مى گيرد و آگاه شدن كودك به احساس دگران ، درباره اندام و ساختمان و حالت
بهداشت عمومى خودش ، تاثير بيشترى در نظر او نسبت به خويش دارد و همين خويشن فهمى ،
در چگونگى رفتار او مؤ ثر مى شود.
شخصيت متعادل
پسرانى كه داراى بدن متناسب هستند، معمولا شخصيت متعادل دارند.
برعكس پسرانى كه از لحاظ بدنى ناقص مى باشند، براى جبران اين نقص ، به بعض رفتارهاى
ناپسنديده متوسل مى شوند كه آنها را از سازگارى درست باز مى دارد و اين از دست دادن
پذيرش اجتماعى ، تاثير نامطلوبى در رشد و تكامل شخصيت او دارد.)(575)
جوانانى كه ظاهر و باطنشان جسم وعقلشان با صفات مناسب براى سازگارى با محيط آفريده
شده و به طور طبيعى واجد شرايط آميزشهاى عمومى هستند، مى توانند به آسانى قسمتى از
شخصيت خود را احراز كنند و با سرعت موجبات تطبيق خويش را با جامعه فراهم آورند.
جوانانى كه كم هوش و كوتاه فكر، يا بدقيافه و ناموزون از مادر متولد شده اند، يا در
طول ايام زندگى به عيوب و نقايص دچار گشته اند، در معاشرت هاى اجتماعى و اثبات
شخصيت خود، كم و بيش با مشكلاتى مواجه هستند. بعضى از آنها به طورى شكست روحى مى
خورند كه تا پايان عمر به سازش صحيح با محيط اجتماعى موفق نخواهند شد.
جبران نقايص
آنان كه از جهت ساختمان طبيعى گرفتار نقايص و عيوبى هستند، براى احراز شخصيت و نيل
به كمال و سعادت بايد تا آن جا كه مى توانند نقايص خود را فراموش كنند و حس اميد
را در ضمير خويش بيدار نمايند. بايد از پى كارى بروند كه شايسته آن هستند و با سعى
و مجاهده ، استعدادهاى درونى خود را به فعليت بياورند و بدين وسيله نقايص خويشس را
جبران و شخصيت مناسبى را احراز نمايند.
ح . شناختر مى گويد:
(پسرى از نزديكان من هميشه تنها بود.
در زنگ هاى تفريح مدرسه تنها راه مى رفت و در ابر و آسمان خيال گردش مى كرد. بعد از
ساعات درس فورا به خانه مى آمد و از بازى با همشاگردى ها مى گريخت . در هيچ دسته و
انجمن خيريه شركت نداشت . هيچ كس را به خانه خود دعوت نمى كرد و به خانه هيچ كس به
مهمانى نمى رفت . مى گفت اطاق كارو كتاب هايم را از همه كس بيشتر دوست دارم .
لكن حقيقت اين بود كه آن جوان بنيه و جثه خوبى نداشتن و در بازيهاى جسمانى به پاى
ديگران نمى رسد و براى آن كه ضعف خود را بپوشاند و مورد ترحم و تحقير واقع نشود، از
بازى اجتناب مى كرد و رفته رفته اين عادت ، او را در موقع دگر نيز از همه دور و
تنها كرده بود.
اگر آن پسر درد خود را فهميده يا از روان پزشك پرسيده بود، مى دانست كه ممكن است هر
بدن و عضلات ضعيفى را تقويت كرد و اگر احيانا كسى مطلقا در بازى هاى جسمانى استعداد
نداشته باشد، حتما در رشته ديگرى داراى استعداد و قدرت است و با كار و كوشش خواهد
توانست كه در آن رشته به مقام ارجمندى برسد.)(576)
بدون ترديد، مربيان لايق و دلسوز در احياى شخصيت و تقويت اراده اين قبيل افراد، نقش
مؤ ثرى دارند و مى تواند با سخنان حكميانه و نافذ خود، شكست هاى روحى و تالمات
درونى آنان را جبران نمايند و با دلگرمى و اميدوارى ، براى سازش هاى اجتماعى
مجهزشان سازند.
تنزل شخصيت
يونس بن عمار از صحابه امام صادق عليه السلام بود. زمانى دچار بيمارى برص شد و لكه
هاى سفيدى در صورتش آشكار گرديد. اين عارضه باعث ملال و آزردگى خاطرش گرديد، به
علاوه ، ارزش شخصيت اجتماعى وى را تنزل داد. كسانى درباره اش مى گفتند اگر دين حق
به او نيازى مى داشت و وجودش منشاء اثرى مى بود، به چنين بليه اى دچار نمى شد.
ناچار به محضر مربى بشر، امام صادق عليه السلام ، شرفياب شد و گفته هاى ملال آور
مردم را شرح داد.
(فقال
عليه السلام : لقد كان مؤ من آل فرعون مكنع الاصابع فكان يقول هكذا و يمد يديه و
يقول يا قول اتبعوا المرسلين .
(577) )
امام صادق عليه السلام فرمود: انگشت هاى دست مومن آل فرعون به هم چسبيده و بى حركت
بود. او در موقع سخن گفتن ، بدون احساس ضعف و انكسار، دست معيوب خود را به سوى مردم
دراز مى كرد و مى فرمود: از فرستادگان خدا پيروى كنيد.
اثر تذكرات مربى
امام عليه السلام با اين عبارت كوتاه ، از يك طرف جواب سخنان بى اساس مردم را داد
و خاطر نشان كرد كه ممكن است مرد پاكدل و شريفى كه خدمتگذار دين خداست ، به عارضه
اى مبتلا باشد، همان طور كه مومن آل فرعون دچار بود، و از طرف ديگر با نقل قضيه
مومن آل فرعون ، روحيه يونس را تقويت كرد و به وى فهماند به سبب عارضه لكه هاى صورت
، از مردم كناره گيرى مكن و اطمينان و شخصيت خويش را از دست مده و همچنان با شهامت
به انجام وظايف تبليغى خود مشغول باش . چنان كه مومن آل فرعون دست معيوب خود را به
سوى مردم دراز مى كرد و آنان را به پيروى از انبياى الهى دعوت مى نمود. يعنى همان
طورى كه نقص عضوى انگشت هاى دست ، اراده مومن آل فرعون را متزلزل نكرد و نتوانست
شخصيت معنوى او را در هم بشكند، لكه هاى صورت نيز نبايد اراده شما را تضعيف كند و
از انجام وظايف اجتماعى ات باز دارد.
بيان امام صادق عليه السلام ، خاطر پريشان يونس بن عمار را آرام كرد و او را براى
تجديد آميزش با مردم و سازش با محيط تقويت و تشويق نمود و به شخصيت تزلزل يافته اش
استقرار و ثبات بخشيد. آرى ؛ بيان نافذ مربيان بزرگ ، در جبران شكست هاى روحى افراد
و تقويت شخصيت آنان اثر درخشانى دارد.
مشكلات توابع
ناگفته نماند كه مشكل احراز شخصيت و حسن سازش اجتماعى ، مخصوص جوانان كوتاه فكر و
كم هوش يا بدقيافه و ناقص عضو نيست ، بلكه جوانان نابغه و هوشمند و همچنين جوانان
زيبارو و خوش آهنگ نيز در راه اجراز شخصيت و سازگارى با محيط، مشكلات گوناگونى بر
سر راه دارند.
جوانانى كه به طور طبيعى كم هوش و كوته عقل يا بدقيافه و ناقص عضو آفريده شده اند،
به سبب نارسايى هوش و خرد، يا ناموزونى اندام و قبح منظر، همواره اسير احساس حقارت
و پستى هستند و از ترس بى اعتنايى يا توهين ديگران جراءت نمى كنند كه به گرمى با
مردم بياميزند و در نتيجه از حسن سازگارى با محيط و اثبات شخصيت خود محروم اند.
احساس برترى
جوانانى كه با عقل و هوش فوق عادى آفريده شده اند، همچنين آنان كه صورت زيبا و
اندام موزون و آهنگ گرم دارند، در خود احساس برترى و مزيت مى كنند و خويشتن را فوق
مى بينند. گاهى اين احساس باعث تكبر و خودپسندى آنان مى شود و در نتيجه ديگران را
به ديده تحقير و پستى مى نگرند و در برخوردهاى اجتماعى مراعات اخلاق و ادب را نمى
نمايند و با غرور و خودخواهى موجبات رنجش خاطر مردم و خوارى خود را فراهم مى آورند.
اين گروه نيز بر اثر سوءمعاشرت ، از حسن سازگارى با محيط و احراز شخصيتى كه شايسته
آن هستند، محروم خواهند بود.
(كودكى كه بيش از حد باهوش باشد، به
مناسبت همان هوش خارق العاده خود، تطبيق با محيط و جامعه ، با اشكالاتى مواجه خواهد
گرديد. ستايش بيش از اندازه از روشهاى او در سال هاى اوليه زندگى ممكن است وى را
بيش از حد نسبت به قوا و استعدادهاى فطرى اش مغرور سازد. گذشته از اين ، به مناسبت
هوش سرشارش ، ممكن است مورد بغض و آزار ساير كودكان همسن خويش قرار گيرد.
از طرف ديگر، رشدش از لحاظ جنبه هاى ديگر به اندازه كافى نيست كه كودكان بزرگتر وى
را به بازى گيرند.
كودكى كه از لحاظ نيروى ذهنى برتر از همسالان خود باشد، به ويژه در آخرين سالهاى
كودكى و اوايل بلوغ ، غالبا مى تواند جنبه غير عقلانى و نااستوارى مقررات و اصول و
دستورهاى بالغان را، تشخيص دهد. از اين روى ممكن است نسبت به قدرت بالغان روش منفى
پيش گيرد و از آنان آزرده شود.)(578)
(كسى كه هوش برتر دارد، در سازش هاى
اجتماعى با مشكلات زياد و ناكامى ها مواجه خواهد شد و براى ارضاى اميالش ، به
رفتارهاى ناپسنديده اى از قبيل رفتار منفى ، تعصب ، مغالطه ، گوشه گيرى ، غرور و
خودپسندى و خود را از ديگران بى نياز داشتن دست مى زند.).(579)
تحقير ديگران
ابن مقفع ، از افراد دراك و پرفراست عصر خويش بود و از جهت عقل و هوش طبيعى ، نسبت
به افراد عادى مزيت و برترى داشت . او در سنين جوانى ، بر اثر لياقت فطرى ، به
فراگرفتن پاره اى از علوم موفق گرديد و توانست بعضى از كتب علمى را به زبان عربى
ترجمه نمايد، ولى برترى هوش و خرد، وى را مغرور كرد و احساس تفوق ، در اخلاق و
رفتارش اثر نامطلوب گذارد و در سازش هاى اجتماعى با مشكلاتى مواجهش ساخت . او مردم
را حقير و خوار مى پنداشت و گاهى با كلمات زننده ، تحقيرشان مى كرد و بذر كينه و
دشمنى در نهادشان مى افشاند.
سفيان بن معاويه ، كه از طرف دوانيقى فرماندارى بصره را به عهده داشت ، از كسانى
بود كه مكرر مورد تعرض و تحقير ابن مقفع قرار گرفت و با كلمات تند و زننده در حضور
مردم خجلت زده و شرمسارش ساخت .
سفيان بينى بزرگ و ناموزونى داشت . هر وقت ابن مقفع به فرماندارى مى آمد در حضور
مردم به صداى بلند مى گفت : (سلام
عليكما)، يعنى سلام به تو و بينى بزرگت
، او را با اين طرز سلام كردن ، تحقير مى نمود.
روزى سفيان در مجلس خود گفت ، من هرگز از سكوت و خاموش پشيمان نشده ام . ابن مقفع
گفت كه كسى كه زيبايى و زينتش لكنت زبان باشد، البته از سكوت هرگز پشيمان نمى شود.
گاهى سفيان را به نام مادرش تحقير مى كرد و در ضمن كنيه اى كه براى وى ساخته بود،
مادر و فرزند را يك جا اهانت مى نمد و در حضور مردم به صداى بلند مى گفت :
(
يابن المغتلمه )
يعنى اى پسر زن شهوت پرست .
روزى ابن مقفع ، بر سبيل تمسخر و به منظور وانمود كردن نادانى سفيان ، در محضر
عمومى از وى سوال كرد: اگر كسى بميرد و از او زن و شوهرى باقى مانده باشد، ارثشان
چگونه تقسيم مى شود؟
ايجاد عداوت
ابن مقفع تيزهوش و دراك ، با سخنان موهن خود، كه ناشى از غرور و خودپسندى اش بود،
كينه و دشمنى سفيان را به شدت برانگيخت و او را براى تلافى آن همه اهانت و ناروايى
مجهز ساخت . سفيان منتظر بود فرصت مناسبى به دست آورد كه با شدتى هرچه تمامتر از وى
انتقام بگيرد.
اتفاقا در آن اوقات ، عبدالله بن على ، بر برادر زاده خود، منصور دوانيقى ، مدعى
خلافت شد و بر وى خروج كرد. منصور خليفه وقت ، ابومسلم خراسانى را به فرماندهى لشكر
نيرومندى براى سركوبى عموى خود و يارانش به بصره فرستاد و سرانجام در مدت كوتاهى
ابومسلم غلبه كرد و عبدالله بن على فرار نمود و به برادران خود سليمان و عيسى
پناهنده شد و نزد آنان مخفى گشت .
سليمان و عيسى نزد منصور رفتند و درخواست كردند كه از تخلف برادرشان عبدالله بن على
درگذرد. منصور شفاعت آن دو را پذيرفت . قرار شد امان نامه اى بنويسند و منصور
دوانيقى آن را امضا نمايد.
وقتى به بصره مراجعت كردند، نوشتن امان نامه را به عهده ابن مقفع كه منشى مخصوص
عيسى بود، گذاردند و از وى خواستند كه آن را به قدرى محكم و موكد بنويسد كه منصور
نتواند آسيبى به عبدالله بن على برساند.
ابن مقفع امان نامه مبالغه آميزى تنظيم كرد و نوشت اگر منصور دوانيقى به عموى خود
عبدالله بن على مكر كند و او را آزار نمايد، اموالش وقف مردم ، بندگانش آزاد، و
مسلمين از بيعت او يله و رها باشند.
موقعى كه آن را براى امضا نزد منصور دوانيقى بردند، سخت برآشفت و از تنظيم كننده آن
پرسش كرد. گفتند ابن مقفع نوشته است . منصور از امضاى آن خوددارى كرد. به علاوه ،
به حاكم بصره محرمانه دستور داد تا ابن مقفع را به قتل برساند.
فرصت انتقام
سفيان ، حاكم بصره ، كه مدت ها از سخنان ابن مقفع احساس خشم و ناراحتى مى كرد، در
انتظار فرصت مناسبى بود تا انتقام بگيرد. اينك با وصول دستور دوانيقى آن فرصت به
دست آمده و موقع آن رسيده كه گفتار و رفتار نارواى او را تلافى كند و خشم درونى
خويش را تسكين بخشد.
دستور داد ابن مقفع را به اطاقى بردند. سپس با وى گفت : به خاطر دارى درباره من چه
ها گفتى و از مادر من چگونه ياد مى كردى ؟ به گفته خودت ، مادرم مغتلمه باد اگر تو
را به وضع تازه و بى مانندى به قتل نرسانم .
آن گاه دستور داد تنورى را گداختند و ابن مقفع را كه در آن موقع سى و شش ساله
بود، كنار تنور بردند. اعضاى بدنش را يكى پس از ديگرى مى بريد و در برابر چشمش به
داخل تنور مى افكند و با اين كيفيت سخت و پرشكنجه به حيات او خاتمه داد.(580)
(قال
على عليه السلام : من زرع العدوان حصد الخسران .
(581) )
على عليه السلام فرموده است : هركس تخم عداوت بيفشاند، زيان و خسارت مى درود.
(قال
ابوعبدالله عليه السلام : من زرع العداوة حصد ما بذر.)
(582)
امام صادق عليه السلام فرموده است : كسى كه بذر دشمنى و عداوت در دل مردم بكارد،
سرانجام كشته خود را درو خواهد كرد.
عقل و هوش سرشار ابن مقفع ، نه تنها در ساختن شخصيت و حسن سازگارى او با اجتماع
مفيد واقع نشد، بلكه در وى اثر نامطلوبى گذارد و به علت خودپسندى و بلند پروازى
دگران را مورد تحقير و اهانت قرار داد و سزانجام در سرانجام در سنين جوانى با وضع
سخت و رنج آورى چراغ زندگى اش خاموش شد.
نتيجه آن كه خصايص موروثى هر جوانى ، در ساختن شخصيت و كيفيت سازش هاى اجتماعى وى
اثر عميق دارد، و منشاء يك قسمت از صفات شخصيت اجتماعى جوانان ، وضع ساختمان طبيعى
عقل و جسم آنان است . اگر آن صفات معتدل و در حدود طبيعى باشد، جوان به آسانى شخصيت
خود را احراز مى كند و اگر صفات طبيعى اش بر اثر عيوب و نقايص ، دون حد عادى باشد
يا بر اثر نبوع و كمال ، فوق حد عادى باشد، جوان در اثبات شخصيت خود با مشكلات
گوناگونى مواجه مى گردد.
نقش محيط در تكوين شخصيت
عامل ديگرى كه در ساختن شخصيت جوانان و تنظيم برخوردهاى اجتماعى آنان اثر مستقيم
دارد، محيط طبيعى و تربيتى مخصوصى است كه در آن پرورش يافته اند. آب و هوا، سرما و
گرما همچنين پدر و مادر، مدرسه و اجتماع ، فقر يا غناى خانوادگى ، سلامت يا بيمارى
و خلاصه مجموعه عوامل طبيعى و اجتماعى محيط، منشاء تكوين يك قسمت از شخصيت جوانان
است .
خانواده و اجتماع
روش هاى خوب و بد و خلقيات پسنديده يا ناپسندى كه جوانان از دوران كودكى در دامن
پدر و مادر، در كودكستان و دبستان ، در كوچه و بازار فرا گرفته اند و در ضميرشان
مستقر و ثابت شده است ، قسمتى از صفات شخصيت آنان را تشكيل مى دهد.
(مردم شناسان ، به حق ، اهميت چهارچوب
فرهنگى و اجتماعى را در تكوين شخصيت تاكيد كرده اند. اين كه فردى اهل كدام ناحيه از
كشور خويش است و در چه نوع خانواده اى بزرگ شده و پدر و مادر او، با او يا جدا مى
زيسته اند و او به چه نوع مدرسه اى رفته و با كدام دسته اى از كودكان معاشر بوده و
چه ديده و چه شنيده است ، همه در ساختمان شخصيت او تاثير بسزا داشته اند. تاثير
عوامل اجتماعى در كودك از آغاز تولد شروع مى شود و اين تاثير مدام كه زنده است
ادامه مى يابد.
مهم ترين عامل اجتماعى مؤ ثر در كودك ، ارتباطى است كه بين او و پدر و مادرش برقرار
مى شود، اگر پدر و مادر كودك سختگير و كم مهر باشند، كودك اغلب درون گرا مى شود و
از جهان واقعى به جهان خيالبافى پناه مى برد و در آنجا، آن چه را كه در زندگى عادى
نيافت است ، جست و جو مى كند. از طرف ديگر ممكن است پدر و مادر، محبت بيش از حد به
كودك ا براز داند و او را وادارند كه پيوسته خودنمايى كند و بيش از آنچه واقعا هست
، برون گرا شود، و نيز ممكن است او را وادارند كه براى هرگونه تصميمى به آنها اتكا
نمايد و در نتيجه وى را وابسته به دگران بارآورند. بعضى از پدران و مادران ممكن است
در خانواده ايجاد كشمكش و اختلاف كنند. اين نوع عوامل همه در تكوين و تحول شخصيت
كودك مؤ ثر است .)(583)
(عن
ابى جعفر عليه السلام قال : يحفظ الاطفال بصلاح آبائهم .(584)
)
امام باقر عليه السلام فرموده است : فرزندان بشر با صلاحت اخلاقى پدران خود از خطر
انحراف مصون مى مانند.
براى آنكه نقش محيط در تكوين شخصيت فرزندان تا اندازه اى واضح گردد و جوانان از
چگونگى تاثير خانواده و جامعه ، در ساختن صفات اجتماعى فرزندان آگاه شوند، به
اختصار درباره بعضى از موارد توضيح داده مى شود.
1. مملكت به منزله يك خانواده بزرگ ، و خانواده به منزله يك كشور كوچك است .
خانواده از مجموع افراد كوچك و بزرگ به وجود مى آيد و مملكت نيز از مجموع خانواده
هاى بزرگ و كوچك تشكيل مى شود و در واقع افراد، واحد خانواده ها و خانواده ها واحد
اجتماع هستند.
طرز اداره خانواده
طرز اداره مملكت و روش حكومت ها در محيط اجتماعى كشور، روى فكر پدران و مادران اثر
مى گذارد و شخصيت معنوى آنان به همان كيفيت پى ريزى مى شود. والدين نيز خانواده را
با طرز تفكر خود اداره مى كنند و شخصيت فرزندان را به تناسب افكار خويش مى سازند و
در واقع اطفال تحت تاثير محيط خانواده و اجتماع اند و به همان كيفيت بار مى آيند.
مونتسكيو مى گويد:
(قوانين تربيت اولين قوانينى هستند كه
بر ما حكمفرمايى مى كنند و از آن جايى كه اين قوانين ما را براى ملت بودن حاضر مى
كنند، هر خانواده به خصوص بايد مطابق نقشه خانواده بزرگى كه شامل همه خانواده هاست
و نامش جامعه است ، اداره شود.
اگر ملت به طور كلى داراى اصولى باشد، خانواده ها هم داراى همان اصول خواهند بود.
بنابراين قوانين تربيت به اعتبار حكومت ها مختلف است .
در حكومت هاى مشروطه مبنى بر شرافت و در جمهوريت براساس تقوا و در حكومت استبدارى
بر اصول ترس و اطاعت استوار خواهد بود.)(585)
(همان طورى كه در كشورهاى مشروطه ،
تربيت براى تهذيب اخلاق و علو همت و توسعه صدر مى كوشد و جوانمردى مى آموزد، در
كشورهاى استبدادى ، به همان اندازه ، براى پستى و دنائت مردم جديت به خرج مى دهد و
اشخاص را ناجوان مرد بار مى آورد. در اين كشورها قلوب بايد بردگى و بنده منشى را
پيشه كند.
در حكومت هاى استبدادى ، هر خانه يك حكومت جداگانه است .
تربيت در حكومت استبدادى عبارت از اين است كه ترس را در قلوب جاى گير نمايند. در آن
جا دلش خطرناك است و نتايج شوم در بر دارد.)(586)
محيط اجتماعى و حكومت
گرچه محيط محدود خانواده و محيط وسيع اجتماع ، هر دو در ايجاد صفات اجتماعى و ساختن
شخصيت آدمى مؤ ثرند، ولى تاثير محيط اجتماعى و كيفيت حكومت زمامداران در تكوين
شخصيت و طرز سازش افراد با اجتماع به مراتب بيش از محيط محدود خانواده و تاثير
پدران و مادران است .
(قال
على عليه السلام : الناس بامرائهم اشبه منهم بآبائهم .
(587) )
على عليه السلام فرموده است : مردم در روش هاى اخلاقى و صفات اجتماعى ، به حكومت
هاى خود بيشتر شباهت دارند تا به پدران خويش .
وضع اقتصادى خانواده
2. يكى ديگر از عواملى كه در ساختن شخصيت كودكان اثر قابل ملاحظه اى دارد و در
دوران بلوغ و جوانى به صورتهاى مطلوب و نامطلوب آشكار مى گردد، وضع اقتصادى و مالى
خانوادهاست .
پدرانى كه به اندازه مخارج خويش در آمد دارند و زندگى خانواده را با آبرومندى و در
حدود شاءن اجتماعى خود اداره مى كنند، طبقه متوسط اند. در چنين خانواده هايى ،
فرزندان از نظر روانى وضع عادى دارند و تمايلاتشان به اندازه شايسته ارضا مى شود، و
اگر با موانع ديگرى مواجه نشوند، شخصيتشان به خوبى پرورش مى يابد. اولياى گرامى
اسلام زندگى متوسط و توازن دخل و خرج را بهترين زندگى شناخته و آن را از شاخه هاى
خوشبختى و سعادت معرفى كرده اند.
(روى
عن العالم عليه السلام : طوبى لمن آمن و كان عيشه كفافا.(588)
) از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام روايت شده است كه فرمود:
خوشبخت ، انسان باايمانى است كه براى گذران زندگى درآمد كافى داشته باشد.
اثر اقتصاد بر شخصيت
(وضع مالى و اجتماعى خانواده نيز به
طور مستقيم و غير مستقيم در رشد و تكامل شخصيت كودك مؤ ثر است . كودكى كه تمام
وسايل زندگى و ارضاى اميالش فراهم است ، در سازش هاى اجتماعى كمتر دچار اشكال مى
شود و در نتيجه رشد شخصيت خوبى خواهد داشت ، ولى كودكى كه از اين نعمت محروم است ،
همواره خود را حقير و ناقص مى پندارد.)(589)
پدرانى كه به قدر مخارج زندگى درآمد ندارند و از ارضاى خواهش هاى طبيعى و تامين
حوايج ضرورى اعضاى خانواده خود عاجزند، طبقه فقير اجتماع اند. كودكان در چنين
خانواده اى اغلب گرفتار مضيقه و محروميت هستند و همواره در خود احساس عقب افتادگى و
كمبود مى كنند. بدون ترديد، اين احساس تلخ و نامطلوب در تكوين شخصيتشان اثر مى
گذارد و آنان را در راه سازگارى با محيط و آميزش هاى اجتماعى ، با مشكلات گوناگونى
مواجه مى سازد.
فقر وضعف شخصيت
اينان در جوانى به ضعف شخصيت مبتلا هستند كه بر اثر فقر و تنگدستى در خود احساس
حقارت مى كنند و خويشتن را نسبت به دگران عقب افتاده و محروم مى بينند. اين احساس
رنج آور، روان آنها را تيره مى كند و روى عقل و هوششان اثر بد مى گذارد و رد
برخوردهاى اجتماعى و ابراز شخصيت ، در خود احساس ضعف و ناروايى مى كنند.
(قال
على عليه السلام : الفقر يخرس القطن عن حجته و المقل غريب فى بلدته .
(590) )
على عليه السلام فرموده است : فقر و تهى دستى ، انسان باهوش را در بيان دليل خود
لال مى كند و انسان كم بضاعت در شهر خود تنها و غريب است .
(و
عنه عليه السلام : ان الفقر منقصة للدين ، مدهشة للعقل ، داعية للمقت .(591)
)
اميرالمومنين به فرزند خود، محمد حنفيه ، فرموده است : فقرو بى چيزى ، زمينه مساعدى
براى شكست دين و حيرت زدگى خرد و جلب عداوت و دشمنى است .
لغزش ايمان بود زاييده فقر و نياز
|
ورنه هيچ آلوده دامن دزد مادرزاد نيست
|
بدبينى و آشفتگى
(نادارى در شخصيت ما اثر دارد. بى پولى
موجب پريشانى خاطر و غم و وحشت مى شود. كسى كه نتواند خوراك و پوشاك و ساير ضروريات
يوميه خود را آماده كند، دائما آشفته و نسبت به ديگران بدبين و بدخواه است .
اين احوال در همه كس اثر دارد و صفات و ذاتيات را مبدل مى كند. از چنين آدمى انتظار
خوى خودش و از خودگذشتگى و وفاى به عهد و ساير خصال نيكو نمى رود.
مردم تهى دست ، چون خود را خفيف و از ديگران كوچك تر مى بيند، حالت حجب و ترس و
درماندگى به خود مى گيرند و از قابليت و فعاليت و خلق خوش خود، مقدار زيادى از دست
مى دهند و بعدها نيز اگر دارنده شدند، مغرور و بى رحم و بى ادب خواهند شد.)(592)
(سازمان همكارى ملى دانشجويان در جزوه
مستدلى اعلام كرده است كه از صدهزار دانشجو، هزار نفر مبتلا به بيمارى روحى هستند.
كوى دانشگاه و رستورانهاى دانشجويى يك نوع زندان سربسته است . اينان هميشه حالت
نيمه وابستگى اقتصادى دارند. يعنى هميشه به انتظار پول پدران و مادران و چك هاى
خانوادگى هستند تا پول جيبشان تامين شود و به همين دليل ، با آن كه فرهنگ كافى
دارند، نيروى دماغيشان به اندازه جوانان همسن و سالى كه شخصا پول توى جيب درمى
آورند، رشد نمى كند. در نظر جوانان روزگار ما، پول مظهر استقلال است .)(593)
ثروت و شخصيت
ناگفته نماند كه سرمايه و ثروت پدران و مادران نيز مانند فقر و تهى دستى ممكن است
در فرزندان اثر بد داشته باشد و شخصيت آنان را با وضعى زننده و نامطلوب بسازد و
سرانجام در سازش هاى اجتماعى با مشكلات بزرگى مواجهشان نمايد.
پدران و مادران نادانى كه با ثروت بى حساب خود، تمايلات نابجاى فرزندان خويش را
ارضاء مى كنند و زمينه خودخواهى و هواپرستى آنان را آماده مى نمايند، هرگز قادر
نيستند آنان را با شخصيت خوب و وظيفه شناسى بارآورند و براى سازگارى صحيح اجتماعى
مجهزشان سازند.
فرزندان ياغى و متجاوز
ثروت خانواده ، اگر در مجارى نادرست به كار افتد، براى فرزندان خطرات بزرگى دربر
دارد و ممكن است آنان را ياغى و متجاوز، شهوت پرست و بى عفت ، تنبل و تن پرور، از
خودراضى و مغرور بارآورد و در جوانى بر اثر سوء اخلاق و رفتار، از حسن سازگارى با
محيط عاجز باشند و مورد تنفر و انزجار جامعه قرار گيرند.
(كلا
ان الانسان ليطغى ان رآه استغنى .(594)
)
آدمى به سركشى طغيان مى گرايد وقتى خود را غنى و بى نياز مى بيند.
(قال
على عليه السلام : المال مادة الشهوات .(595)
)
على عليه السلام فرموده است : دارايى و ثروت مايه اصلى شهوات بشر است .
3. عامل ديگرى كه در ساختن شخصيت فرزندان اثر بسيار عميق دارد، خوى و خلق والدين و
مربيان وافراد اجتماع است .
خشونت يا ملايمت ، تندخويى يا مهربانى ، حسن معاشرت يا سوءبرخورد، شجاعت يا جبن ،
سخاوت يا بخل ، تواضع يا تكبر، عزت نفس يا تملق و خلاصه كليه صفات اخلاقى پدران و
مادران در ضمير فرزندان نفوذ مى كند و در ساختن شخصيت و طرز سازگارى آنان با محيط
اجتماعى مؤ ثر است . همچنين ، روش هاى اخلاقى مدير و ناظم و معلم و شاگردان در محيط
مردم در اجتماع ، روى صفات اخلاقى دانش آموزان و تكوين شخصيت آنان اثر دارد و خلاصه
، محيط، به معناى وسيع خود، كه شامل خانه و مدرسه و اجتماع است ، منشاء تكوين يك
قسمت مهم از شخصيت آدمى است و بسيارى از كاميارى ها و ناكامى ها، پيروزى و شكست هاى
مردم در سازش هاى اجتماعى ، از صفات اكتسابى محيط خانوادگى و تربيتى و اجتماعى آنان
سرچشمه مى گيرد.
فضايل اخلاقى
كسانى كه در پرتو تربيت هاى صحيح والدين و مربيان داناى خود، با ايمان و درستكار،
متواضع و مهربان ، گشاده رو و خوش برخورد و خلاصه با سجاياى اخلاقى پرورش يافته و
با صفات پسنديده بار آمده اند، داراى شخصيت شايسته اجتماعى هستند.
اينان در بين مردم همواره محبوب و مورد احترام اند و در سازش هاى اجتماعى و
برخوردهاى عمومى غالبا موفق و كامروا خواهند بود.
(ان
الذين آمنوا و عملوالصالحات سيجعل لهم الرحمن ودا.(596)
)
كسانى كه در باطن با ايمان و در عمل نيكوكار هستند، خداوند مهر آنها را در قلوب
مردم قرار مى دهد و در جامعه عزيز و محبوبشان مى سازد.
(عن
ابى جعفر عليه السلام قال : البشر الحسن و طلاقة الوجه مكسبة للمحبة و قربة من الله
.
(597) )
محبوبيت اجتماعى
امام باقر عليه السلام فرموده است : بشاشت و گشاده رويى در برخوردهاى اجتماعى ،
مايه جلب محبت مردم و قرب به خداوند است .
(قال
الصادق عليه السلام : التواضع اصل كل شرف نفيس و مرتبة رفيعة .(598)
)
امام صادق عليه السلام فرمود: فروتنى و تواضع ، مايه اصلى هر شرف محبوب و مقام بلند
است .
(قال
على عليه السلام : من تاءلف الناس احبوه .(599)
)
على عليه السلام فرموده : كسى كه در آميزش با مردم از در الفت و محبت وارد شود،
مردم دوستدار وى خواهند بود.
(عن
ابى عبدالله عليه السلام : من كان رفيقا فى امره نال ما يريد من الناس .(600)
)
حضرت صادق عليه السلام فرموده است : كسى كه كار خود را با لطف و مدارا انجام دهد،
به آن چه از مردم متوقع است نايل خواهد شد.
خلقيات ناپسند
كسانى كه بر اثر تربيت هاى نادرست والدين و مربيان نادان خود، بى ايمان و بداخلاق ،
تندخو و خشن ، متكبر و خودپسند، آزمند و حريص ، فرومايه و زبون بار آمده اند و از
محيط تربيتى و اجتماعى خويش ، سيئات اخلاقى و صفات ناپسند فراگرفته اند، شخصيت
نامطلوب و زننده اى دارند. اينان به سبب گفتار و رفتار نارواى خود، همواره در نظر
مردم حقير و ناچيزند و در سازش هاى اجتماعى و برخوردهاى عمومى غالبا با ناكامى و
شكست مواجه مى شوند.
(والذين
كسبواالسيئات جزآء سيئة بمثلها و ترهقهم ذلة .(601)
)
آنان كه بدكارى را پيشه خود ساخته اند، هم انند اعمال نارواى خود، به بدى مجازات مى
شوند و پيوسته با خوارى و رسوايى ، هم آغوش خواهند بود.
صفات ناپسند
(عن
ابى جعفر عليه السلام : عبوس الوجه و سوءالبشر مكسبة للمقت و بعد من الله .
(602) )
امام باقر عليه السلام فرموده : تلخ رويى و گرفتگى رخسار باعث جلب دشمنى مردم و
دورى از پروردگار است .
(عن
على عليه السلام : قال من رضى عن نفسه كثر الساخط عليه .(603)
)
على عليه السلام فرموده : كسى كه از خودراضى و خويشتن پسند باشد، غضب كننده به وى
بسيار خواهد بود.
(عن
على عليه السلام : من غلب عليه الحرص عظمت ذلته .(604)
)
على عليه السلام فرموده : آن كس كه بيمارى حرص بر جانش مستولى گردد، به خوارى و ذلت
بزرگ دچار خواهد شد.
به طورى كه ملاحظه مى شود، در اين چند حديث ، صفات پسنديده و ناپسند، از نظر آميزش
هاى اجتماعى و به اعتبار رغبت يا تنفر مردم ، مورد توجه قرار گرفته است . اولياى
گرامى اسلام ، در برنامه ساختن شخصيت پيروان خود، به منظور حسن سازگارى با محيط،
آنان را به فراگرفتن سجاياى اخلاقى و فضايل انسانى تشويق كرده اند و از تخلق به
صفات ناپسند و خلقيات ذميمه برحذرشان داشته اند.
رشد شخصيت جوان
قال الله العظيم فى كتابه : ... انا جعلنا ما على الارض زينة
لها لنبلوهم ايهم احسن عملا.(605)
شخصيت اجتماعى و صفات اخلاقى فرزندان بشر، مانند عضلات و اعضاى داخلى بدن آنها، از
روزهاى اول ولادت پيوسته در مسير رشد و تكامل است . هريك از عوامل طبيعى و شرايط
تربيتى ، به نوبه خود، سهمى در پرورش صفات ا خلاقى و رشد شخصيت كودكان دارد و
تدريجا خلق و خوى آنان را براى آميزش هاى اجتماعى و سازش با محيط پى ريزى مى كند.
وظيفه والدين و مربيان است كه همواره ناظر كودكان باشند و آنان را با صفات پسنديده
و شخصيت شايسته پرورش دهند.
همچنين وظيفه جوانان و بزرگسالان كه خود شخصا مراقب خلق و خوى خويش باشند و هرگاه
به صفت ناپسندى آلوده شدند، فورا آن را اصلاح نمايند.
اصلاح نقايص
(يقين بدانيد كه شخصيت شما از روز تولد
در حال رشد و پرورش بوده و پيوسته در اين حال خواهد بود. بنابراين ممكن است آن را
در راه راست و به نفغ سعادت خود واداريد، به شرط آنكه با خود راستگو و صديق باشيد،
يعنى نقايص و شكست هاى خود را بى خجالت و پرده پوشى روبه رو بگذاريد و هيچ يك را
ناديده نگيريد، زيرا عيب و نقص وقتى مايه شرمندگى است كه درصدد اصلاح آن نباشيم و
نامرادى وقتى موجب ملال مى شود كه آن را درس عبرت قرار ندهيم . اى بسا شكست و
ناكامى كه مايه فتح و سعادت گشته و چه بسا عيب و نقص كه به نيروى همت ، شخص را به
اوج كمال رسانيده است .)(606)
منشاء طبيعى شخصيت
با در نظر گرفتن اين نكته كه صفات طبيعى و خصوصيات ساختمانى هر فد، منشاء يك قسمت
از شخصيت اوست و با توجه به اين اصل كه نوزادان با صفات و مميزات گوناگون از مادر
متولد مى شوند، اين نتيجه به دست مى آيد كه منشاء طبيعى شخصيت فرزندان بشر، از همان
روزهاى اول زندگى با يكديگر متفاوت ا ست و خلق و خويشان ، كه تشكيل دهنده صفات
شخصيت آنان است ، تدريجا براساس همان ، تفاوت و اختلاف ساخته مى شود.
(مطالعات روان شناسان در مورد نوزادان
نشان مى دهد كه حتى در روزهاى اوليه زندگى كودك اختلافاتى در خوى و رفتار او نسبت
به كودكان ديگر مشاهده مى گردد. يك كودك آرام و بى صداست ، و حال آن كه كودك ديگر
بى تاب و بى قرار است و پيوسته مى گريد و ابراز خشم و عصبانيت مى كند. دوران به سر
بردن كودك در شكم مادر و چگونگى به دنيا آمدن وى ممكن است در مشى عمومى رفتارش به
هنگام تولد مؤ ثر باشد. حتى در ميان كودكانى كه از يك پدر و مادر به دنيا آمده اند،
در مرحله نوزادى ، از لحاظ خوى و رفتار اختلافاتى مشاهده مى گردد.
خوى و بنيه عمومى كودك خردسال ، از حيث نوع فعاليت و توانايى عضلانى و ميزان تطبيق
با محيط و نيروى جسمانى و مقاومت در مقابل ناراحتى هاى جسمانى و آمادگى براى تبسم
يا گريه و واكنش هاى متشابه با ساير كودكان متفاوت است .
عقيده عده اى از روان شناسان بر آن است كه در همين واكنش هاى اوليه كودك مى توان
نطفه شخصيت كودك را، كه نتيجه قدرت عصبى و چگونگى عمل غدد و توانايى جنسى كودك است
، تشخيص داد.(607)
اعمال انعكاسى شيرخوار
زندگى روانى شيرخواران در نظر دانشمندان بسيار پيچيده و مبهم است و درباره آن عقايد
مختلفى ابراز شده و مى شود. بعضى از روان شناسان عقيده دارند كه نوزادان درااى
شخصيت معنوى و روانى نيستند و تنها در ماه هاى اول ولادت يك سلسله اعمال انعكاسى از
خود نشان مى دهند و آغاز شخصيتشان از زمانى است كه خود را در ميان افراد ديگر احساس
مى كنند و خصوصيات اخلاقى و روانى خويش را بروز مى دهند. بعضى عقيده دارند كه
نوزادان از همان اوان ولادت داراى شخصيت معنوى پنهانى هستند كه بر اثر نداشتن وسايل
لازم نمى توانند آن را ابراز نمايند.
شخصيت پنهانى كودكان
(يكى از نكات اساسى كه روان پزشكى جديد
را از روان پزشكى دوره هاى پيشين جدا و مشخص مى نمايد، پى بردن به وجود يك شخصيت
واقعى مستور و مخفى است كه تظاهر خارجى نداشته و در شيرخواران و اطفال كوچك ، حتى
در مواردى كه شعور روشن ظاهرا فعاليتى ندارد خودنمايى مى كند. اين موضوع توجه ما را
به راز شخصيت باطنى ، كه به وسيله باروك ، در كتاب روان پزشكى اخلاقى ، تجربى ،
فردى و اجتماعى عنوان شده ، جلب مى كند. باروك اين شخصيت را به طريق زير تعريف كرده
است :
عكس العمل اسرارآميز
وقتى يك بيمار روانى را در نظر بگيريم و واكنش هاى او را مورد مطالعه قرار دهيم ،
بعد از مدتى متوجه مى شويم كه وراى حركات غيرطبيعى و وضع عجيب و غريب او، يك انسان
واقعى كه حس مى كند، رنج مى كشد، قضاوت مى كند و مثل افراد سالم عكس العمل نشان مى
دهد، وجود دارد. منتهى اين اعمال او مخفى و مستور بوده و به طور غيرمستقيم و
اسرارآميز تجلى مى نمايد. منشاء اين تظاهرات ، همان است كه باروك از آن تحت عنوان
شخصيت عميق و نهائى نام مى برد.
در نوزادان كه از بيشتر جهات ، مخصوصا از نقطه نظر فيزيولوژيك ، شباهت زيادى به
مجانين دارند، با وجود نبودن تكلم و تظاهرات مشخص ، واكنش هاى هيجانى هستند، وجود
شخصيتى را كه هنوز توسعه نداشته و فاقد وسايل كافى براى خودنمايى است ، به ثبوت مى
رساند. وسايل لازم جهت بروز شخصيت در مجانين بر اثر بيمارى دچار وقفه گرديده ، ولى
در شيرخواران هنوز رشد و توسعه كافى پيدا نكرده است .)
(608)
رشد جسم و شخصيت
به نسبتى كه اندام شيرخوار رشد مى كند و قواى جسمى و عصبى نيرومند مى گردد، شخصيتش
نيز تدريجا رشد مى كند. يك طفل دو ساله كه دوره اول كودكى را پشت سر گذارده است ،
از پدر و مادر خود مسائل بسيارى را آموخته و در راه رشد شخصيت ، منازل متعددى را طى
كرده است . او تمام صفات نيك و بدى را كه در محيط تربيتى خانواده فراگرفته و در
ضميرش جايگير شده است ، در مواقع بازى يا در برخورد با ديگران از خود بروز مى هد
و بدين وسيله شخصيت پسنديده يا ناپسندش آشكار مى گردد.
بسط عواطف و احساسات
دوران دوم كودكى از سال سوم ولادت تا پايان يازده سالگى ، يعنى آغاز ايام بلوغ است
. در اين دوره بالنسبه طولانى ، تحولات بزرگى در جسم و جان كودك پديد مى آيد كه در
رشد شخصيتش اثر عميق دارد. در اين دوره ، نيروى درك كودك پيوسته قوى تر و عواطف و
احساساتش شكفته تر مى شود و غرايز و تمايلاتش به مقدار قابل ملاحظه اى توسعه مى
يابد. در اين دوره ، حركات كودك سريع تر و در رفتار و گفتار مطمئن تر مى گردد.
صفاتى كه در دوره اول كودكى كسب كرده ، در اين دوره تكميل مى شود و شخصيت خوب يا
بدش رشد بيشترى پيدا مى كند.
(از ابتداى دومنى دوره كودكى و گاه
زودتر از آن ، دوران بحران خلقى ظاهر مى شود و حالات ضد و نقيضى از قبيل غرور و
برترى جويى يا برعكس تواضع و فروتنى ، شادى و غم ، بى اعتمادى و بدگمانى يا گرم
گرفتن و معاشرت افراطى با اطرافيان ، گذشت يا انتقام جويى ، تجاوز و زورگويى ،
استبداد راءى و بالاخره حسادت و زودرنجى در كودك مشاهده مى گردد. به اين ترتيب ،
طرح اوليه سرشت هاى روانى ريخته مى شود و بعضى از اطفال در اين دوره ، زندگى داخلى
مبهم و غيرقابل توصيف دارند. از اين مرحله است كه منش فردى تشكيل مى شود و خط مشى
هاى روانى خاص ، كه تمام زندگى روحى و اجتماعى را تحت تاءثير قرار خواهد داد، تظاهر
مى كند.
|