پيشگفتار
الحمد للَّه، و صلّى اللَّه على محمّد و آله
الطاهرين.
زندگى حضرت سجّاد زينالعابدينعليه السلام را مىخوانم و مىكوشم تصويرىكامل از
شخصيّت آنامام در ذهن خود ترسيم كنم. هنوز اين كار را به پاياننرسانده به ياد
آياتى مىاُفتم كه در آنها سيماى بندگان صالح خداوند ترسيمشده است.
وقتى در اين آيات تدبّر مىكنيم، شيطان ما را به وسوسه مىاندازد كه اينآيات
درباره بشر سخن مىگويند يا در مورد فرشتگانى كه از پرتو نور قدرتخداوند آفريده
شدهاند؟ شايد اينان قهرمانان افسانهاى هستند؟ ولى از خداوندبه دور است كه در
سخنانش ذرّهاى مبالغه و گزافهگويى باشد، مگر نه اين كهمبالغه و دروغ باطل است و
در كتاب خدا اصلاً جاى ندارد؟! پس حقيقتچيست؟ هنگامى كه قصص پيامبران و امامان را
مىخوانيم كاملاً حقيقت رادرمىيابيم، مىفهميم تمثيل اين صورت نورانى كه آيات از
زندگانى بندگاننيك خداوند نمودار مىسازد حقيقت واقع است و ما به پيروى آنان در
اينحقيقت فراخوانده شدهايم... در اين امر به ويژه حكمت ولايت نهفته استچون
خداوند ما را امر كرده است تا از طريق پيروى از اوليايش جوياى وسيلهبه سوى او شويم
و از حضرتش خواستار هدايت شويم چنانكه كسانى را كه برآنان نعمت هدايت ارزانى داشت و
با راكعان ركوع گزاريم و با صادقان باشيمواز حضرتش بخواهيم كه ما را به كاروان
صالحان ملحق فرمايد.
در واقع ولايت اولياى خدا ما را وامىدارد تا از نحوه زندگى تابناكشانبهرهور شويم
و چون از نزديك با ايشان آشنايى پيدا مىكنيم بر ضدوسوسههاى شيطان كه همواره به
دوستان خويش الهام مىكند كه تبلور اينصفات، ناممكن است و يا تأكيد مىكند كه اين
صفات از باب تشجيع و تشويقذكر شده و يا فقط نمونههاى شكوهمند ادبى هستند، ايمن
مىشويم.
بزرگترين حيله شيطان بازداشتن انسان از پيمودن نردبان كمال الهى استو داورى آن
بررسى زندگى پيامبران و امامان صالحان امّت است؛ بدين اعتباركه آنان نيز انسانهايى
چون ما بودهاند كه مورد انعام و اكرام خداوند قرار گرفتهوبه مقامى پسنديده و
شايسته در نزد حضرتش، دست يافتهاند.
از بيست و سه سال پيش خداوند بر من منّت نهاد تا در فرصتهاى اندكى كهپيش مىآمد،
در خصوص زندگى و سيماى امامانعليهم السلام دست به نگارش بزنمامّا نتوانستم اين
سلسله را كامل كنم.
امروز كه خداوند به من توفيق نوشتن انديشههايم در مورد قرآن را كه به نام"من هدى
القرآن" - تفسير هدايت - موسوم است، ارزانى داشته براى تكميلاين سلسله بار ديگر
دست به كار شدهام، اميدوارم خداوند اين بار مرا درتكميل و به پايان رساندن آن موفق
بدارد.
امّا شگفتى من زمانى افزون شد كه در كنار ساحل اين درياى گوهر خيزايستادم و از خود
پرسيدم: از اين دريا چه مىتوان گرفت تا تقديم برادرانخواننده كرد؟!
من توانسته بودم از آنچه در خاطر داشتم كتابى مفصّل در خصوص زندگىامام سجّادعليه
السلام بنويسم امّا از آنجا كه خود را مقيّد به خلاصه نويسى كردهامدست از آن همه
تفصيل برداشتم. علّت حيرت و شگفتى من نيز در همين نهفتهاست كه از زندگى درخشان
آنحضرت كه قلم چون منى گنجايش ذكر آن راندارد چه مىتوانم برگزيد؟!
بنابراين، اگر در اين مختصر قصور يا تقصيرى بزرگ در شرح زندگىآنحضرت مىيابيد از
شما پوزش مىطلبم و از شما مىخواهم كه اين سلسله رامدخلى براى ورود به كتابهاى
مفصّل در خصوص زندگى آن بزرگواران تلقّىفرماييد.
از خداوند مىخواهم كه مرا بر اين كار موفق فرمايد و كردارم را ازشائبههاى ريا و
سمعه و غرور و خودپسندى و گناه و آلودگى پاك و در اماننگاه دارد.
محمّدتقى مدرّسى
امام سجّادعليه السلام
نام: على
پدر و مادر: امام حسين عليه السلام، شهربانو(دختر يزدگرد سوّم)
شهرت:
سجّاد، زين العابدين
زمان و محل تولّد: روز پنجم شعبان سال 38 هجرى (يا 15 جمادى
الاولى همان سال) در مدينه.
زمان و محل شهادت: در 12 يا 18 و يا بنابر مشهور در 25 محرم سال 95هجرى در مدينه
به تحريك هشام بن عبدالملك، مسموم شده و به شهادت رسيد.
مرقد شريف: در مدينه منوّره در قبرستان بقيع
دوران زندگى: در دو بخش:
۲۲سال
با پدر.
۳۵ سال عصر امامت خود.
طاغوتهاى زمان: 9 نفر، از يزيد تا هشام بن عبد الملك(دهمين خليفه اموى).
رهبرى و رهبران الهى
وقتى كه مىشنويم وحى مارا بهولايت فرمان مىدهد
دچار حيرتوشگفتى مىشويم و از خود مىپرسيم: اين همه تأكيد پى در پى و اين
همهتعبيرهاى فراوان و ترغيب و تشويق براى چيست؟
خداوند مىفرمايد:
)أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ(1)).
"از خدا و رسول و اولىالامر خودتان پيروى كنيد."
قرآن همواره ما را به فرمانبردارى از زمامداران شرعى و پذيرفتناوامر آنان فرا
مىخواند و از فرمانبرى طاغوتها و ظالمان نهى مىكند،بيش از صد مورد بر ضرورت
سرپيچى از ستمگران دستور مىدهد و باصيغههاى گوناگون و با شيوههاى مختلف بر ضرورت
التزام و پاى بندىبشر به اطاعت و انضباط، تصريح مىكند.
در قرآن كريم آمده است:
)فَلاَ وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيَما شَجَرَ بَيْنَهُمْ
ثُمَّ لاَ يَجِدُوا فِيأَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا
تَسْلِيماً(2)).
"نه چنين است، به پروردگارت سوگند كه اينان ايمان نياورند مگر آنكه درنزاعشان تو را
حاكم كنند و از آنچه حكم كردهاى احساس سختى و دلتنگىنكنند وكاملاً تسليم تو
باشند."
در دهها آيه قرآنى و به تعبيرهاى گوناگون بر ضرورت رجوع به خداوپيامبرش همواره
تأكيد شدهاست. خداوند در يكىاز اين آيات مىفرمايد:
)أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ
إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِن قَبْلِكَيُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُوا إِلَى
الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَن يَكْفُروا بِهِ وَيُرِيدُ الشَّيْطَانُ
أَنيُضِلَّهُمْ ضَلاَلاً بَعِيداً(3)).
"آيا مينگرى به آنان كه مىپندارند به آنچه بر تو فرود آمده و آنچه پيش از تونازل
شده، ايمان آوردهاند امّا مىخواهند باز طاغوت را به خود حاكم گيرندحال آنكه اينان
مأمور بودند كه به طاغوت كفر ورزند و شيطان مىخواهد آنان رابه گمراهى بكشاند."
بسيارى از آيات مارا از اينكه ستمگران و طاغوت را بين خود داورقرار دهيم نهى كرده و
ما را به دورى از آن فرا خوانده است.
خداوند سبحان، در صدها مورد مردم را از شرك باز داشته و آن راستمى بزرگ و نابخشودنى
قلمداد كرده و فرموده است:
)لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ (4)).
"همانا اگر شركورزى، اعمالت تباه خواهد شد."
شرك چيست؟ مگر بت پرستى شرك نيست؟ مگر قايل شدن بهمعبودهايى جز خدا و آنها را
همچون يهود و نصارا و احبار، ارباب خوددانستن شرك تلقى نمىشود؟
بدين سان درمىيابيم كه ولايت الهى، محور آيات قرآن و روح توحيدو راه رسيدن به
خشنودى و بهشت است.
براستى اين همه سفارش و تأكيد براى چيست؟ شرح و توضيح حكمتاين مسأله، نياز به
نگارش كتابهاى مفصّلى دارد. ما مىكوشيم به اختصارفلسفه نهفته در اين امر را توضيح
دهيم، اميدواريم كه انديشهوديدگاههاى اسلامى خواننده گرامى در اين جهت با مايار و
مددكارگردد، تا توضيح اين مهم آسانتر انجام پذيرد.
اوّلاً: دو راه فرار روى انسان قرار دارد. يكى راهى است كه او را بهبهشت وخشنودى
خداوند رهنمون مىشود. و دوّمى راهى شيطانى استكه او را به ژرفاى دوزخ سوق مىدهد.
هر يك از اين راهها هدف جداگانهدارند وجهت مخالف هم مى باشند. هر جهتى را امام و
پيشوايى استوهر امام ويژگيها ونامهاى خاصّى دارد و پيروان آنها نيز از راه و
شيوهاىمخصوص به خود برخوردار هستند!.
ستيز پيوستهاى كه در آن هيچ سازش و آشتى وجود ندارد، ستيزهميشگى ميان راه خدا و
راههاى شيطان مىباشد.
خداوند مىفرمايد: )يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءَكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ
لَكُمْ كَثِيراًمِمَّا كُنتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتَابِ وَيَعْفُوا عَن كَثِيرٍ
قَدْ جَاءَكُم مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ* يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ
اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ وَيُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى
النُّورِبِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ(5)).
"اى اهل كتاب! همانا رسول ما آمد تا حقايق بسيارى از آنچه از كتابآسمانى پنهان
مىداريد براى شما بيان كند و بسيارى از خطاهاى شما را ببخشدهمانا براى هدايت شما
از سوى خدا روشنايى و كتابى آشكار آمد. خداوندبدين كتاب هر كس را كه از پى رضا و
خشنودى در آيد به راههاى سلامتهدايت كند و آنان را از ظلمتها به نور راهبر گردد و
به راه راست هدايت كند."
ولايت خدا و هواخواهى و دوستدارى اوليائش و پيروى از پيشواىبرگزيده او وذوب شدن در
حزب صالحان، بى گمان همان ولايت الهىاست. به همين دليل است كه مكاتب الهى و
پيامبران و جانشينان آنها،مردم را به اين ولايت فراخوانده و سفارش كردهاند.
ثانياً: فلسفه آفرينش انسان در اين جهان ، براى آزمايش او بودهاست تا بداند كه آيا
راست مىگويد يا جزو دروغگويان است؟ آيا يكدلاست يا اهلنفاق و دورويى است؟ بشر در
هيچ چيز همانند پيروى ازرهبران الهى ونپذيرفتن رهبرى زراندوزان و زورمداران مورد
امتحانوابتلا قرار نمىگيرد. آيا مىدانيد چرا؟
در روح انسان تكبرى است كه بايد حتماً بر آن چيره شود تا بهشتىگردد. اگر بشر
نتواند با تلاش و كوشش خويش در اين دنيا از چنگ اينتكبر رهايى يابد در آخرت همين
تكبر، او را به سوى دوزخ سوق خواهدداد. چرا كه هر كس ذرهاى تكبر در وجودش باشد،
نمىتواند به بهشت گامنهد. كبر، آدمى را به ياوه گوييها و ادعاهاى پوچ، همچون
ادعاى خدايىمىكشاند. اگر تكبرى كه به فرعون دست داده بود به هر انسان ديگرى
همدست دهد نمىتواند از آنچه فرعون ادعا كرده بود، خوددارى كند،بالاخره او هم
خواهد گفت كه )أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى(.
هنگامى كه انسان مأمور به اطاعت از كسى شود، آن هم نه به خاطرثروت ويا هواخواهى
بلكه به خاطر فرمان خدا، آنگاه دلش از غبار تكبرصاف و پاك شود. بدترين كوته انديشى
مردم به هنگام بعثتپيامبرانعليهم السلام همين عامل بوده، چون آنان با خود
مىانديشيدند كهچگونه مىشود از انسانهايى هماند خود فرمان برند؟! خداوند در
قرآنكريم از قول آنان چنين نقل مىكند:
)فَقَالُوا أَبَشَراً مِنَّا وَاحِداً نَتَّبِعُهُ إِنَّا إِذاً لَفِي ضَلاَلٍ
وَسُعُرٍ(6)).
"آيا ما بشرى از جنس خودمان را پيروى كنيم؟ در اين صورت ما گمراهودر آتشها خواهيم
بود."
برخى ساده لوحان مىپرسند: چرا خداوند مردم را با فرمانبردارى ازپيامبران و امامان
كه از همين مردمان عادىاند، امتحان مىكند؟ آيا بهترنبود كه خداوند پيامبران را به
نيروهايى خارق العاده و ثروتهاى هنگفتو فرزندان و ياران بى شمار مجهز مىكرد تا
مردم در اطاعت از آنان كمترچون و چرا كنند؟!
هرگز... زيرا در اين صورت فلسفه امتحان و ابتلا، از بين مىرفتواطاعت مردم از آنان
براى پاك كردن دلها از تكبر نبود و در نهايتفرمانبرداران پاك و منزه نبودند تا
شايسته ورود به بهشت باشند، بهشتىكه جايگاه بندگان پاكى است كه خود را از هرگونه
شائبه شرك و كبر مبراداشتهاند.
امير مؤمنان امام علىعليه السلام اين فلسفه را چنين توضيح مىدهد:
"خدا اگر مىخواست آدم را از نورى كه پرتوش چشمها را مىزندوزيبائيش خردها را مبهوت
مىكند و بوى خوشش دلها را مىبرد، بيافريندهر آينه مىآفريد. اگر او را چنين
مىآفريد سرها در برابرش فرود مىآمدوفرشتگان به آسانى از امتحانى كه خداوند براى
آنان قرار داد سربلند بيرونمىآمدند. ولى خداى سبحان آفريدگانش را به چيزهايى كه
ريشه وعلّتش رانمىدانند گرفتار مىكند و بدين شيوه آنها را مىآزمايد تا سركشى و
خودپسندىو كبر و غرور را از وجودشان دور فرمايد".(7)
آنحضرت در همين باره مىفرمايد:
"هنگامى كه خداوند سبحان، رسولانش را براى هدايت مردم فرستاد، اگراراده مى كرد، مى
توانست گنجهاى طلاى ناب و باغهاى پر از درختان ميوه رادر دسترس آنها بگذارد وآنها
را با مرغان آسمان و جانوران زمين دمسازشانبدارد. و اگر چنين كرده بود مردم از روى
ناچارى سر به فرمان آنها مىنهادندوديگر آزمايشى براى تشخيص خوب وبد وجود نداشت،
واصل پاداشنيكى و درستى، و كيفر كجى و تبهكارى در روز رستاخيز از ميان مىرفتوهيچ
كس اخبار آسمانى و وعده و وعيد را راست نمىپنداشت. و آنان را كهدعوت پيامبران را
پذيرفته و همه گونه رنج وآزارى را تحمّل كرده بودند، مزدىدر ميان نبود و ايزد
متعال مؤمنان را سزاوار و شايسته ثواب نيكو كاراننمىنمود. امّا او رسولانش را با
عزم راسخ وپولادين وظاهرى ضعيف - مانندخود مردم - قرار داد و با قناعت چشم ودلشان
را سير كرد و با بى نيازى گوشو زبانشان را به راه راستى ودرستى آورد".(8)
سپس آنحضرت پس از سخنان مشروحى درباره دور بودن اولياى خدااز زخارف دنيوى
مىفرمايد :
"ولى خداوند بندگانش را به انواع سختيها مىآزمايد و آنها را به عبادتهاومجاهدتها
فرمان مىدهد و با انواع سختيها گرفتارشان مىكند تا تكبروخودپسندى را از دلشان
بزدايد و فروتنى را در نهادشان جاى دهد".
"اللَّه.. اللَّه.. در سرنوشت تبهكارى و سرانجام شوم ستمكارى وبد فرجامىتكبر.. كه
آن از مصيبتهاى بزرگ ابليس است، ودام گسترده او است، كه چونزهر كشنده دلها را
مىميراند.."(9)
اين چنين وحى مردم را به تسليم در برابر پيامبران و اوصيا آنان فرمانمىدهد و براى
پيروى از آنها پاداشى بزرگ در نظر مىگيرد. در حديثى ازپيامبرصلى الله عليه وآله
نقل شده است كه فرمود:
"محكم ترين بندهاى ايمان عبارتند از: محبّت و دشمنى در راه خداودوستى با دوستان خدا
و دشمنى با دشمنان خدا".(10)
از امام زين العابدينعليه السلام نيز روايت شده است كه فرمود:
"هر كه ما را نه از براى دنيا دوست بدارد از ما بهرهاش را مىگيرد و هر كه بادشمن
ما دشمنى كند، نه به خاطر عداوت شخصىاى كه خود با او دارد، روزرستاخيز با محمّد و
ابراهيم و على به پيشگاه خداوند در آيد".(11)
همان گونه كه انسان با ولايت مىتواند ريشههاى تكبر و ادعاىالوهيّت را در درون
خود بخشكاند مىتواند با آن به جنگ طمع وشهوتهاىدنيوى برود. زيرا كسى كه از اولياى
خدا فرمان مىبرد، زورمدارانوزراندوزان با وسايل گوناگون، همچون تبليغات منفى،
فشار اقتصادى،شكنجه بدنى و حتّى تبعيد و قتل به رويارويى و ستيز با وى بر مىخيزند.
از آنجا كه ولايت، آزمونى بزرگ براى انسانهاست، شرط قبولىاعمال نيز قرار داده شده
است. زيرا هدف طاعتهاى ديگر، رام و خواركردن روح فرعون مآب و ستمگر انسانى است. تا
آن را براى اطاعت ازخداآماده كند . اين روح بايد براى اطاعت از پروردگارش رام شود و
ازطريق بندگى خدا از آلودگيهاى كبر، شرك و شك ، پاك و پاكيزه گردد.اين هدف با
ولايت، كاملاً تحقّق مىيابد. زيرا، فروتنى بشر در برابربشرى همانند و همنوع خود كه
از سوى خداوند مبعوث شده و هيچ نيروىخارق العاده يا ثروت هنگفتى ندارد و تنها
وتنها براى اطاعت از فرمانخداوند انجام مىشود ، مسألهاى است كه شديداً از سوى
نفس موردمخالفت قرار مىگيرد، تا آنجا كه برخى براى فرار از ولايت، خواستارفرود
آمدن عذاب خداوند مىشوند.
اجازه دهيد، برخى از رواياتى را كه در برترى وفضيلت ولايت نقلشده بخوانيم تا از
فضيلت بزرگ آنها آگاه شويم و بدانيم كه چگونه درحديث مشروحى از امير مؤمنانعليه
السلام آمده است كه آنحضرت در پاسخ بهپرسشهاى يكى از كافران فرمود:
"ايمان دو گونه است: ايمان قلبى و ايمان زبانى. ايمان منافقان دوره رسولخداصلى
الله عليه وآله از نوع دوّم ايمان )زبانى( بود. هنگامى كه شمشير اسلام بر آنانچيره
گشت و ترس ، آنان را فرا گرفت، به زبان ايمان آوردند ، امّا به دل مؤمننبودند.
ايمان قلبى يعنى تسليم بودن در برابر پروردگار. و هر كه كارها را بهصاحبش تسليم
كند از فرمان او سرباز نزند ، چنان كه ابليس از سجده در برابرآدمعليه السلام سرباز
زد ، بيشتر امّتها از اطاعت پيامبرانشان سر پيچى كردند ويگانهپرستى آنان سودى به
حالشان نداشت . چنان كه آن سجدههاى طولانى ابليسبراى وى سودمند نيفتاد كه يك سجده
ابليس چهار هزار سال به طولمىانجاميد، امّا ابليساز اين سجدهها جز زينت وزيور
دنيا وقدرت بر وسوسهكردن مردم نمىخواست.
بنابر اين نماز وصدقه جز با هدايت به راه نجات و طريق حق، سودمندنيستند".(12)
از اين رو خداوند پيروى وبندگى بندهاى را كه از پذيرش ولايت سرباززند، قبول
نمىكند گرچه او در اين راه مشكلات و مشقتهاى بسيارى هممتحمّل شود. از امام صادق
به نقل از پدرانشعليهم السلام روايت شده است.
"موسى بن عمرانعليه السلام به مردى برخورد كه دستهايش را رو به آسمانگرفته بود و
دعا مىكرد. حضرت موسى پى كار خود رفت و پس از هفتروز بازگشت و دو باره همان مرد
را ديد كه دستهايش را بالا گرفته و دعاوزارى مىكند ونيازش را از خدا مىخواهد
خداوند عز وجل به حضرتموسى وحى كرد كه اى موسى اگر او آنقدر ما را بخواند تا
زبانشبازايستد، دعايش را اجابت نمىكنم، مگر آنكه از درى كه به او دستوردادهام،
نزد من وارد شود".(13)
در واقع ولايت انسان، محك اعمال اوست. اگر ولايتش صحيح باشد،اعمالش نيز صحيح است و
اگر ولايتش باطل باشد اعمالش نيز باطل است.
در حديثى كه ابو سعيد خدرى از پيامبرصلى الله عليه وآله نقل كرده، آمده است:
"اگر بندهاى، هزار سال بين ركن و مقام ، خداى را بندگى كند و سپسهمچون گوسفندى
مظلومانه ذبح شود، خداوند وى را با كسانى كه به آنها اقتداكرده و هدايتشان را پذيرا
شده و روش آنان را پيموده است محشورش كند. اگربهشتى باشند او هم بهشتى است و اگر
دوزخى باشند او نيز دوزخى است".(14)
همچنين ولايت، وجهه جامعه است و بر آن حساب و پاداش مترتبمىشود. امام على از
پيامبر اكرم از جبرئيل از خداوند عز وجل روايتكرده است كه فرمود:
"به عزّت وجلالم سوگند كه تحقيقاً هر ملتى را كه در مقابل ولايت پيشواىستمگرى كه
از جانب خداوند تعيين نشده است، سر فرود آورند، مورد عذابقرار خواهم داد. اگر چه
آن ملت خود در كردارشان پاك وپرهيز كار بودهباشند و تحقيقاً از هر ملتى كه در
برابر ولايت پيشواى عادل كه از سوى خداوندتعيين شده، سر فرود آورند گذشت مىكنم اگر
چه در كردارشان اشتباهاتولغزشهايى داشته باشند".(15)
اينجا است كه در محدوده چهار چوب ولايت الهى، زندگى و سيماىامام سجّادعليه السلام
را مورد بحث و بررسى و شناخت قرار مىدهيم. هيچ يكاز پيامبران و امامان و جانشينان
پرهيزكار آنان و علماى ربّانى در پىحكومت و سلطنت نرفتند و يا رهبرى جنبشهاى سياسى
را، به معنايى كهما مىفهيم، در دست نداشتند بلكه آنان براى پاك كردن دلهاى
مردموجوامعشان از بتپرستى وطاغوت تلاش مىكردند. با اين وصف،مهمترين فلسفه زندگى
آنان تحقّق اين هدف نبوده تا گفته شود آنها درتحقّق هدف با شكست رو به رو شدند،
بلكه نخستين و مهمترين هدف،آزمايش مردم بوده و آنان وحى الهى را بر مردم
مىخواندند، و به تعليموتزكيه ايشان همّت مىگماشتند. خداوند متعال در اين باره
مىفرمايد:
)هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْاُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ
آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْوَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا
مِن قَبْلُ لَفِي ضَلاَلٍ مُبِينٍ(16)).
"او كسى است كه براى بى سوادان رسولى از خود ايشان فرستاد كه بر آنانآياتش را
مىخواند و پاك مىسازدشان و كتاب و حكمت را بديشان مىآموزداگر چه اينان پيش از
اين در گمراهى آشكار بودند."
آرى، يكى از اهداف مهم بعثت پيامبران و حركتها و قيامهاى اوصياواولياى آنها، آماده
كردن مردم براى قيام به قسط و عدل بوده است، نهاينكه پيامبران خود در ميان مردم به
اجراى قسط و عدل بپردازند و بهتعبير ديگر وكيل مردم در اجراى عدالت باشند كه اين
تعبير را وحىبابيانى رسا مردود شناخته است. به اين آيه از قرآن كريم دقت كنيد:
)لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ
وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُبِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ
بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن
يَنصُرُهُوَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ(17)).
"ما پيامبران خود را به دلايل ومعجزات فرستاديم وبا ايشان كتاب و ميزان)عدل( نازل
كرديم تا مردم براستى و دادگرى، قيام كنند وآهن را فرودفرستاديم كه در آن قدرتى
بسيار و سودهايى براى مردمان است تا خداوند بداندكه چه كس او ورسولانش را با ايمان
قلبى ياورى خواهد كرد كه خداوند بسنيرومند و عزيز است."