قرآن كريم از منظر امام رضا عليه السلام

آية الله جوادى آملى

- ۱۱ -


تجرد ذاتى نفس انسان

بر پايه ى اين روايات نورانى نفس انسانى ذاتا جوهرى مجرد از ماده است و توان بالا رفتن تا قله ى ملكوت و شهود غيب را دارد و درخشش نفس به يكى از شئون قوه ى نظرى آن يعنى فكر صاف و خالص است ؛ چنان كه اخلاص و تقوا و زهد و ديگر ملكات فاضله كه از شئون قوه ى عملى نفس ‍ است ، مايه ى صفاى نفس است ، و نيز توحيد خداوند از حيث ذات و صفت و فعل ، مايه ى زندگى نفس است و همچنين ذكر خداوند در لحظات شب و اوقات روز و نيز هنگام آمدن شب و پشت كردن روز و وقت طلوع ستارگان و هنگام غروبشان ، نور نفس و سبب آرامش آن است .

همچنين تحقيق در معارف و اصول و دورى گزيدن از تقليد و جمود، شيوه ى نيكويى است كه نيكوتر از آن نيست و بدون اين روش ، هيچ اجتهاد و زحمت كشيدنى سودى نمى دهد، و شناخت نفس سودمندترين معارف و شرط شناخت امور ديگر است و شريعت نرم و روان آسمانى با همه ى اوامر و نواهى و عزائم و مباحات و واجبات و مستحبات و حلال و حرام و آداب و سنن و حدود و مرزها و عبادات و معاملات و احكام و سياسات و اصول و فروعش ، به سان تمرينى براى نفس است ، به گونه اى كه نيازى به بدعت و نوآورى و تشريع ديگر ندارد. زيرا خداوندى كه شريعت خود را رياضتى براى نفس قرار داده است ، كمال و تمام آن را آشكارا بيان كرده است ؛ اليوم اءكملت لكم دينكم و اءتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا . (688)

شناخت نفس ، نزديك ترين راه ها به سوى خدا

استاد علامه ى طباطبائى قدس سره مى فرمايد: شنيدم از بعضى اساتيدم كه درباره ى طريق شناخت نفس از آن ها سئوال شده بود، اين گونه فرمود: چرا شرع را بيان نمى كنيد، در حالى كه نزديك ترين راه به سوى خداوند سبحان شريعت است . سپس مى فرمايد: كدام بيان در شرع است كه انسان را به هدف شناخت نفس نمى رساند و اين راه را براى او نمى گشايد؟ (689)

همچنين علامه طباطبايى قدس سره مى فرمايد: بعضى از اهل كمال چه نيكو گفته اند: آنان كه از پيروى شريعت به سمت رياضت هاى دشوار كشيده مى شوند، در حقيقت از كار سخت تر به كار آسان تر فرار مى كنند. زيرا پيروى از شريعت كشتن دائمى نفس است تا زمانى كه وجود دارد، اما رياضت دشوار، كشتن دفعى و آنى نفس است و براى گزينش آسان تر است . (690)

طلاق دنيا مهريه ى بهشت

طلاق دنيا - دنيايى كه نفس را از ديدار خداوند باز مى دارد - مهريه ى بهشت و بهاى ديدار خداى متعالى است ، و سكوت و گرسنگى و شب زنده دارى و ذكر و خلوت كردن كه در شرع از امور مستحبى خوانده شده ، براى نفس زمينه سازى مى كنند تا بدين وسيله آلودگى ها دفع يا رفع شود و نفس ‍ چون آينه ى شفافى شود كه غيب در آن تجلى كند.

همچنين مبارزه با نفس و چيره شدن بر آن و اختياردار آن شدن و بر آن سرورى كردن و آن را در سلطه ى عقل - عقلى كه با آن خداوند رحمان عبادت مى شود و بهشت كسب مى شود - در آوردن ، رستگارى بزرگ است ، چنان كه غفلت از خداوند و روى گرداندن از ذكر خداوند سبحان ، حجابى است از مشاهده ى حق و اسماى حسناى او.

قلب انسان متذكر، چشم و گوش و ذائقه اى دارد كه با آن هر چيز پوشيده از حس را مى بيند و مى شنود و مى چشد و بر عكس ، قلب انسان فراموشكار نيز حواس خيالى دارد كه شيطان آن ها را به استخدام خود در مى آورد و در آن ها تصرف مى كند و او به وسيله ى آن ها مى فهمد و حركت مى كند.

امير المؤ منين عليه السلام مى فرمايند: شيطان را ملاك كار خويش قرار دادند و شيطان نيز آن ها را شريكان خود قرار مى دهد و در سينه هاى آنان تخم گذاشته ، جوجه درست مى كند. بر دامان آن ها راه يافته ، در آن وارد مى شود، با چشم هاى آنان نگاه مى كند و با زبان هايشان سخن مى گويد؛ اتخذوا الشيطان لاءمرهم ملاكا و اتخذهم له اءشراكا فباض و فرخ فى صدورهم و دب و درج فى حجورهم فنظر باءعينهم و نطق باءلسنتهم . (691)

عبادت وسيله ى دستيابى به آزادگى

به بعضى از مطالب پيش گفته در سخنان مولايمان حضرت رضا عليه السلام اشاره شده است . قلب ها اقبال و ادبار و نشاط و سستى دارند، هنگامى كه نشاط و علاقه دارد، بينا و فهيم است و هنگامى كه بى علاقه و بى نشاط است ، خسته و كسل است . پس هنگام نشاط و علاقه آن را دريابيد و در زمان بى نشاطى و سستى آن را رها كنيد؛ ان للقلوب اقبالا و ادبارا و نشاطا و فتورا، فاذا اءقبلت بصرت و فهمت و اذا اءدبرت كلت و ملت ، فخذوها عند اقبالها و نشاطها و اتركوا عند ادبارها و فتورها . (692)

افزون بر اين ، قلب از غيب و آنچه در باطن انسان ها پنهان است ، آگاه مى شود؛ چنان كه حضرت رضا عليه السلام در پاسخ در خواست حسن بن جهم كه گفت : مرا از دعا فراموش نكنيد؛ چنين فرمودند: آيا تو مى دانى كه تو را فراموش مى كنم ؟ اءو تعلم اءنى اءنساك ؟

حسن بن جهم گفت : پيش خود فكر كردم و گفتم حضرت به شيعيان دعا مى كند و من از شيعيان ايشانم و پاسخ دادم كه نه ، شما مرا فراموش ‍ نمى كنيد. حضرت فرمودند: از كجا مى دانى ؟ و كيف علمت ذلك ؟

گفتم : من از شيعيان شما هستم و شما به شيعيانتان دعا مى كنيد. حضرت فرمودند: آيا غير از اين چيزى مى دانى ؟ هل علمت بشى ء غير هذا؟ گفتم : نه .

حضرت فرمودند: اگر مى خواهى جايگاه خود را در پيشگاه ما بدانى ، به منزلت ما در نزد خود بنگر؛ ارا اءردت اءن تعلم ما لك عندى ، فانظر الى ما لى عندك . (693)

رها شدن از بندگى دنيا و آزادى از دنيا پرستى ، از طريق عبادت خداوند پديد مى آيد و بهترين شيوه ى عبادت آن است كه از روى محبت به خدا باشد، نه به جهت ترس از آتش يا طمع بهشت . دوستى خداوند چون خورشيد نور افشان است و محبت دنيا مانند شب تاريك است كه هرگز اين دو با يكديگر جمع نمى شود و هواى نفس نيز مانع لذت بردن از عبادت شده ، چون پرده اى از تاءثير موعظه ى نيكو باز مى دارد.

تنها معيار سنجش صحيح

كسى كه منطقش اين است : خداوند پروردگار من است و پس از آن بر توحيد ربوبى استقامت ورزيد، ملائكه بر او فرود مى آيند و او را بشارت مى دهند؛ اين نزول از طريق تمثل فرشته است يا از راه القاى فكر در جان و انديشه او. همچنين شياطين بر هر دروغگوى گناهكارى نازل مى شوند، با تمثل شيطانى يا با القاى فكر حصولى در ذهن و انديشه ى او؛ ... و ان الشياطين ليوحون الى اءوليائهم ليجادلوكم ... . (694)

تنها ترازوى عادلانه براى جدا سازى شهود قلبى صحيح و تمثل شيطانى باطل ، قرآن علمى و قرآن عينى است ؛ يعنى دو چيز گرانبهايى كه هرگز از يكديگر جدا نمى شوند و هر جا حق دور مى زند، هر دو بر مدار آن دور مى زنند، بلكه حق آن چيزى است كه اين دو به بطلان آن حكم كنند.

راه وصول قلب به حق و مسير نزول حق بر قلب همان عبادت و استغفار است .

چنان كه از اين فرمايش حضرت رضا عليه السلام به اين اءسباط چنين بر مى آيد: در غير وقت نماز واجب به مسجد بيا و دو ركعت نماز گذار و صد مرتبه از خداوند طلب خير كن . پس از آن بنگر چه چيزى در قلب تو پديد مى آيد، به همان عمل كن ؛ ائت المسجد فى غير وقت صلاة فريضة ، فصل ركعتين و استخر الله مائة مرة ثم انظر اءى شى ء يقع فى قلبك فاعمل به . (695)

ظاهر روايت آن است كه قلب پاك از غيب اطلاع دارد و آن همان چيزى است كه بعد از نماز در قلب انسان پديد مى آيد و راه آگاهى يافتن از آن ، نماز و طلب خير از خداوند متعالى است . زيرا خير جز نزد خداوند، يافت نمى شود؛ چنان كه از حضرت سجاد عليه السلام در دعاى ابو حمزه ثمالى نقل شده است .

آگاهى از غيب گاهى از طريق خواب است و گاهى در بيدارى ؛ رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم هنگامى كه شب را صبح مى كردند، به اصحاب خود مى فرمودند: آيا كسى بشارتى دارد و قصد ايشان از بشارت خواب هاى نيكو بود؛ هل من مبشرات ، يعنى بها الرؤ يا . (696)

مقايسه رؤ ياى معصوم و افراد غير معصوم

رؤ ياى غير معصوم همچون بيدارى اش به ميزان نياز است . زيرا در هر دو احتمال خطا هست ؛ ولى رؤ ياى معصوم عليه السلام مانند بيدارى اش حق و عدل ، و از راهيابى خطا و تصورات شيطانى در امان است . حضرت رضا عليه السلام به وشاء مى فرمايند: پدرم عليه السلام را در خواب ديدم كه فرمود: پسرم هنگامى كه در سختى بودى ، اين ذكر را بيش تر بگو: يا رؤ وف يا رحيم ، و آن چيزى كه ما در خواب مى بينيم ، مانند آن است كه در بيدارى ديده باشيم ؛ راءيت اءبى عليه السلام فى المنام ، قال : يا بنى اذا كنت فى شدة فاءكثر اءن تقول : يا رؤ وف يا رحيم ، و الذى نراه فى المنام كما نراه فى اليقظة . (697)

همچنين حضرت رضا عليه السلام مى فرمايند: شب گذشته پدرم نزد من بود؛ ان اءبى كان عندى البارحة . حسن بن على مى گويد: به ايشان عرض ‍ كردم : پدرتان ؟ حضرت فرمودند: پدرم ؛ اءبى . گفتم : پدرتان ؟ حضرت فرمودند: پدرم ؛ اءبى . گفتم : پدرتان ؟ حضرت فرمودند: در خواب ديدم ؛ حضرت جعفر عليه السلام نزد پدرم مى آمد و مى گفت : اى پسرم چنين كن ، اى پسرم چنان كن ؛ فى المنام ؛ ان جعفرا كان يجى ء الى اءبى ، فيقول يا بنى افعل كذا .

حسن بن على مى گويد: پس از مدتى نزد حضرت رضا عليه السلام رفتم ايشان فرمودند: اى حسن ، بى ترديد خواب و بيدارى ما يكسان است ؛ يا حسن ! ان منامنا و يقظتنا واحدة . (698)

يقين و تقوا، توشه معاد

آخرت از دسترس حس و طبيعت پنهان است و تنها كسى آن را مى بيند كه از دنيا پيراسته بوده ، دوستى آن را از قلب خود بيرون كند و از آلايه ها و پيرايه هاى آن پاك شود؛ چنان كه تنها كسى به بهشت مى رسد كه در زمين اراده ى برترى جويى و فساد نداشته باشد و اگر كسى بخواهد ميان دنيا و آخرت را جمع كند، دچار نيرنگ نفس شده است . مشاهده ى آخرت فقط براى كسى شدنى است كه با تحصيل يقين ، زاد و توشه اى از علم فراهم آورد و با تحصيل تقوا توشه اى عملى فراهم كند. چون يقين و تقوا توشه هاى معادند، چنان كه دشمنى با بندگان بدترين توشه ى آخرت است .

از اين رو امير المؤ منين عليه السلام چنين ندا سر مى دهند: آيا كسى هست كه پيش از آن زمان كوچ فرا رسد، توشه برگيرد؟ اءلا متزود لاخرته قبل اءزوف رحلته . (699) به نزديكى قيامت و تنگى وقت اشاره مى فرمايند كه از آن به ازقة ياد مى شود، چنان كه در اين آيه آمده است : اءزفت الازفة . (700) چنان كه از قيامت به ساعت نيز ياد مى شود. زيرا اگر مسافر - مسافرى كه مدتى در ميان راه استراحت مى كند - نزديكى زمان سفر و تنگى وقت را در نظر داشته باشد، با جديت تمام خود را آماده مى كند. شايد از اين جهت باشد كه خداوند سبحان مى فرمايد: اءتى اءمر الله . (701) در اين آيه به سبب نزديكى به قيامت و تنگى وقت آن ، با لفظ ماضى ياد شده است ، چنان كه راغب در مفردات خود چنين مى گويد. (702)

عدم اختصاص مشاهده ى معارف الاهى به پيامبران

مشاهده ى معارف الاهى جز در مواردى كه مربوط به تشريع است ، ويژه ى پيامبران صلى الله عليه و آله و سلم نيست . زيرا هر كه به وحى نبوى صلى الله عليه و آله و سلم ايمان آورد و به آن عمل كند و تقوا پيشه سازد و خود را براى خدا خالص گرداند، براى او حقايق به اندازه ى ايمان و شرح صدرش آشكار مى شود؛ مانند حارثه بن مالك كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به او فرمودند:

حارث بنده اى است كه خداوند قلبش را نورانى ساخته است ؛ عبد نور الله قلبه . (703)

اگر انسان با مرگ طبيعى از دنيا برود، حقايق متعددى برايش تجلى مى كند، همچنين اگر با مرگ ارادى از دنيا برود و ياد دنيا را در قلبش بميراند و عقل خود را زنده گرداند و با موعظه ، نفس را بميراند و قلب را زنده سازد و با زهد پيشگى خواهش هاى پست كننده و نفس وسوسه گرش را بميراند و پيش از آن كه مرگ او فرا رسد، نداى آن را به گوش قلبش برساند و در برابر مرگ چون كسى باشد كه به مقصد نزديك و به آن وارد شده است و جست و جو گرى كه مطلوب خود را يافته است و نفسش را با ياد مرگ رام سازد، خداوند سبحان نيز براى چنين كسى فرقانى قرار مى دهد تا با آن ، ميان حق و باطل ، بهشت و جهنم ، دوست و دشمن را جدا سازد؛ به گونه اى كه تصوير آن برايش كاملا روشن مى شود و بيان ، توان شرح آن را ندارد؛ اين فضل خداوند است كه به هر كس بخواهد عطا مى كند.

توحد سخن و تعدد فهم ها

چنين عبد صالحى كه در روش خود به عترت طاهره عليهم السلام اقتدا كرده است ، شايستگى آن را مى يابد كه مصداق دوستان صالح ايشان باشد؛ چنان كه حضرت رضا عليه السلام مى فرمايند: اگر تقسيم بهشت و جهنم بر اساس محبت و بغض او على عليه السلام باشد، پس او قسيم قسمت كننده بهشت و جهنم است ؛ فقسمة الجنة و النار اذا كانت على حبه و بغضه ، فهو قسيم الجنة و النار .

ماءمون گفت : اى ابا الحسن ، خداوند مرا پس از تو زنده نگذارد، شهادت مى دهم كه تو وارث علم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم هستى . اباصلت هروى مى گويد: چون حضرت رضا عليه السلام به منزل باز گشتند، نزد ايشان رفتم و گفتم : اى پسر رسول خدا! چه نيكو به ماءمون پاسخ داديد. حضرت رضا عليه السلام فرمودند: اى اءباصلت ، من در خور فهم ماءمون پاسخ دادم و از پدرم شنيدم كه از پدرانش از على عليه السلام نقل مى كردند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: اى على ، تو در روز قيامت قسمت كننده بهشت هستى ، به آتش مى گويى : اين براى من و اين برى تو؛ يا اءبا الصلت انما كلمته من حيث هو و لقد سمعت اءبى يحدث عن آبائه عن على عليه السلام اءنه قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم : يا على ، اءنت قسيم الجنة يوم القيامة ، تقول للنار: هذا لى و هذا لك . (704) ظهور كلام حضرت رضا عليه السلام در آن است كه كلام يكى است يعنى فرمايش رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به على عليه السلام كه تو قسمت كننده ى بهشت و جهنم هستى ، براى هر كسى به حسب استعدادش ‍ بيان مى شود. پس كلام واحد است ، ولى فهم هاى افراد متفاوت است .

تفاوت حقايق انسان ها

مردم گنجينه هايى مانند معدن هاى طلا و نقره هستند. پس هر كه به زمين دنيا ميل كند و در پى هواى نفس خود باشد، از رسيدن به مطلوب درمانده است ، و هر كس درون را از دنيا تهى سازد و از آن دورى گزيند و به سمت خانه ى جاويدان آخرت باز گردد و پيش از رسيدن زمان مرگ ، خود را براى آن آماده سازد و آن را با ديده ى يقين بنگرد، در اين صورت مرگ را نزديك مى بيند. زيرا با ديده ى آرزو به آن نگاه نمى كند تا آن را دور بداند.

پس او ملكوت را مى نگرد و فرشته اى را كه بر او فرود مى آيد، حتما مى بيند، فرشته اى كه او را استوار ساخته ، كمكش مى كند و به امنيت نسبت به ترس بشارت مى دهد و دلش آنچه را كه ديده است ، دروغ نمى پندارد و ديدگانش به انحراف نمى گرايد و سركشى نمى كند و همه ى اين امور باى او آسان است .

از آنجا كه خداوند سبحان ايمان آورندگان را بالا مى برد و بر درجات مؤ منان عالم مى افزايد، پس براى هر كسى شدنى نيست مشاهدات مظهر رفيع را ببيند، چنان كه براى هيچ كس ديدن مشاهدات وحيانى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم شدنى نيست .

هر كه قلب خود را از آلودگى هاى رذايل پاك گرداند، همان گونه كه امير المؤ منين عليه السلام به اين امر سفارش مى فرمايند: قلب هايتان را از حسد پاك گردانيد. زيرا حسد سبب دلتنگى و افسردگى و بيمارى است ؛ طهروا قلوبكم من الحسد فانه مكمد مضنى . (705) همچنين فرمود: قلب هايتان را از كينه پاك كنيد. زيرا كينه بيمارى است ؛ طهروا قلوبكم من الحقد فانه داء. (706)

آرى هر كه قلب را از آلودگى خالى ساخته ، به فضايل بيارايد، او غيب را مى بيند و با شهودى مصون از خطا آن را نظاره گر است ، به گونه اى كه از هر خدعه اى پيراسته است و هر كه اين حد نصاب را به چنگ نياورد، شهودش ‍ همراه با تصورات نفسانى بوده ، رؤ يتى آميخته با تصورات شيطانى خواهد داشت .

اولويت ثقلين در وفا كردن به وعده هايشان

قرآن و عترت جدا كننده ى حق و باطل اند؛ يعنى همان دو موجود مباركى كه خاطرات نفسانى و وسوسه هاى شيطانى به گرد آن ها نمى چرخد. زيرا آسمان آن دو از نگهبانان نيرومند و شهاب هاى نورانى پر شده است . از اين رو هر شيطانى كه بخواهد آزادانه بشنود يا دزدكى گوش دهد، با شهابى مراقب برخورد خواهد كرد.

پس هر شهودى كه به موازات ثقلين نباشد، در آن دست برده شده است و هر شهودى كه با آن ها مطابقت نداشته باشد، ساختگى است ، و از ساحت ثقلين دور است شهودى را كه محصول تقواست ، صحيح نشمارند و مكاشفه اى را كه فرآورده ى هدايت است ، قبول نكنند، و نيز الهامى را كه ثمره ى جهاد شايسته در راه خداوند است ، صواب ندانند. زيرا ثقلين همان دو چيزى هستند كه سالكان را به شهود و سايران را به مكاشفه و مجاهدان را به الهام وعده داده اند و اين ثقلين در وفا كردن به وعده هايشان اولى ، و به عملى بشارت هايشان سزاوارتر، و به تصديق خبرهايشان شايسته ترند.

معناى ديدن خداوند از ديدگان روايات

شيخ المشايخ اماميه محمد بن على بن بابويه قمى قدس سره در كتاب ارزشمند خود كه در زمينه ى توحيد و رد تشبيه و جبر نگاشته است ، در باب روايات مربوط به رؤ يت به مسائلى چون معناى رؤ يت و اين كه اهل بيت عليهم السلام مانند قرآن حاوى اسرارى هستند كه از حد فهم متوسط مردم است و نيز جهاد نفس بهترين كمك براى كشف اين اسرار است و طلاق دنيا مهريه ى شهود آن هاست ، اشاره كرده است .

ايشان مى فرمايد: احاديثى كه درباره ى اين معنا روايت شده است و مشايخ ما رضى الله عنهم در تصنيفات خود آن ها استخراج كرده اند، از نظر من صحيح است ؛ ولى من از ترس آن كه كسانى كه معانيش را نمى فهمند، آن ها را بخوانند و دروغ بپندارند و نادانسته به خداوند بزرگ كفر ورزند، در اين باب به ذكر آن ها نپرداختم . اخبارى را كه احمد بن محمد بن عيسى در كتاب النوادر و نيز محمد بن احمد بن يحيى در كتاب الجامع در معناى رؤ يت آورده است ، همگى صحيح است و كسى جز مكذبان حق يا جاهلان نسبت به حق ، آن ها را رد نمى كند و الفاظ اين اخبار الفاظ قرآن است ، و هر يك از آن ها معنايى دارد كه تشبيه و تعطيل را رد كرده ، تنها توحيد را ثابت مى كند؛ اين در حالى است كه ائمه عليهم السلام به ما امر كرده اند كه با مردم جز در عقل هايشان سخن نگوييم .

معناى رؤ يت كه در اين اخبار آمده ، همان علم است . زيرا دنيا كانون ترديدها و شك ها و تصورات است ، اما روز قيامت آيات خداوندى و چگونگى ثواب و عقاب براى بندگان كشف مى شود كه شك ها را برطرف مى سازد و انسان به حقيقت قدرت خداوند بزرگ آگاه مى گردد. مؤ يدش اين آيه است : لقد كنت فى غفلة من هذا فكشفنا عنك غطاءك فبصرك اليوم حديد . (707)

پس معناى اين حديث كه انسان مى بيند، يعنى به علم يقينى دست پيدا مى كند؛ مانند اين آيات : اءلم تر ربك كيف مد الظل ... (708) و اءلم تر الى الذى حاج ابراهيم فى ربه ... (709) و اءلم تر الى الذين خرجوا من ديارهم و هم اءلوف حذر الموت ... (710) و اءلم تر كيف فعل ربك باءصحاب الفيل (711) و نظاير اين موارد در ديدن قلب كه از نوع ديدن با چشم نيست .

اما معناى فرموده ى خداى بزرگ فلما تجلى ربه للجبل ... (712) اين است كه وقتى خدا به نشانه اى از نشانه هاى آخرت ظهور كرد، به گونه اى كه كوه ها را سراب كرده ، آن ها را چون بيابان ، هموار مى سازد، آن كوه در قضيه ى حضرت موسى عليه السلام ويران و با خاك يكسان شد. زيرا توان تحمل آن آيه را نداشت . بعضى نيز گفته اند: نور عرش براى كوه ظاهر گرديد. (713)

از بيان على بن بابويه قمى قدس سره چنين به دست مى آيد: رؤ يت در اين روايات معتبر ديدن با چشم حسى مادى نيست . زيرا مورد مشاهده از ماده و لوازم آن پيراسته است ؛ چنان كه مراد از رؤ يت ، علم حصولى ذهنى آميخته است و از پس پرده ى مفهوم و حجاب ابرگونه ى معناى ذهنى پديد مى آيد. پس مراد از رؤ يت همان مشاهده ى قلبى است كه از هر حجاب و شك و منزه ، و از هر گونه بد گمانى نيز در امان و از هر خطورى پاك است .

آنگاه ابن بابويه رحمه الله مى گويد: اگر مى خواستم اخبارى را كه در زمينه ى معناى رؤ يت روايت شده ، ذكر كرده ، آن ها را شرح دهم و صحت آن ها را ثابت كنم ، كتاب طولانى مى شد؛ اما كسى كه از سوى خداوند والا توفيق رشد و آگاهى يابد، به همه ى آن رواياتى كه از امامان عليهم السلام با سند صحيح نقل شده است ، ايمان مى آورد و در برابر آن ها زانو مى زند و در مواردى كه برايش مشتبه باشد، امر را به خود ايشان بر مى گرداند. زيرا سخن آنان سخن خداى بزرگ و امر ايشان امر خداى والاست ؛ ايشان نزديك ترين مردم و عالم ترين ايشان به خدا هستند، درود خدا بر همگى آنان باد.

چگونگى سخن گفتن امامان با مردم

اكنون با تاءمل در مطالب پيشين ، رؤ يت حسى خداوند سبحان به طور مطلق محال است و علم حقيقى به او، از پس پرده هاى مفهوم يا ابرهاى صورت ذهنى و امثال آن به دست مى آيد. زيرا هيچ چيزى از اين امور شبيه به خداى متعالى نبوده ، مانند او نيست تا از او حكايت كند و طبق او باشد، چنان كه در علم حصولى بايد چنين باشد، و از طريق اين علم ذهنى نيز رسيدن به ذات خدا شدنى نيست . چون نتيجه اش انقلاب ذهن به خارج يا خارج به ذهن است و انقلاب ، محال است .

بنابراين ، علم حقيقى به خداى متعالى از پس پرده ى استدلال و پشت ابرهاى قياس حصولى تعلق نمى گيرد، همچنين پس از اين كه روشن شد احاطه ى علم شهودى به خداوند سبحان محال است ، گر چه اصل علم شهودى شدنى ، بلكه ضرورى است ، آنگاه معناى فرمايش حضرت رضا عليه السلام در پاسخ ذوالرياستين دانسته مى شود.

او به حضرت عليه السلام گفت : جانم به فدايت ! از اختلاف مردم درباره ى رؤ يت برايم سخن بگو! بعضى مى گويند: خداوند ديده مى شود و بعضى مى گويند: خداوند ديدنى نيست حضرت در پاسخ فرمودند: اى اباالعباس ، كسى كه بر خلاف آنچه خداوند خود را بدان ستوده است ، او را وصف كند، بزرگ ترين دروغ را بر خدا بسته است ؛ لا تدركه الاءبصار و هو يدرك الاءبصار و هو اللطيف الخبير . (714)

اين ابصار چشم هاى ظاهرى نيست ، بلكه همان ديدگانى است كه در قلب آدمى است و، اوهام را به او راهى نيست و چگونگى او درك نمى شود؛ يا اءبا العباس ! من وصف اللهد بخلاف ما وصف به نفسه فقد اءعظم الفرية على الله ، قال الله تعالى : لا تدركه ... هذه الاءبصار ليست هى الاءعين ، انما هى الاءبصار التى فى القلب ، لا يقع عليه الاءوهام و لا يدرك كيف هو . (715) مراد از رؤ يت نفى شده ، همان رؤ يت حسى و وهمى است نه رؤ يت شهودى قلبى ؛ گر چه حضرت رضا عليه السلام در بيانشان به چشمانى كه در قلب است ، ياد كرده اند.

مؤ يد اين مطلب روايت محمد بن فضيل است ؛ از ابا الحسن عليه السلام پرسيدم : آيا رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم پروردگار والا را ديده است ؟ ايشان فرمودند: آرى با قلبش پروردگار را ديده است ؛ آيا نشنيده اى كه خدا مى فرمايد: آن چه را با دل ديده است ، دروغ نمى پندارد؛ يعنى او را چشم نديده ، ولى با دل ديده است ؛ نعم ، بقلبه رآه ، اءما سمعت الله عز و جل يقول : ما كذب الفؤ اد ما راءى (716)، اءى لم يره بالصبر و لكن رآه بالفؤ اد . (717)

اين مطالب با رواياتى كه درباره ى تفسير رؤ يت دل به رؤ يت نور و عظمت يا رؤ يت آيات وارد شده است ، منافاتى ندارد. زيرا چنان كه گذشت امامان عليهم السلام با هر راوى يا پرسشگرى ، بر اساس اندازه ى عقل هايشان سخن مى گفتند؛ افزون بر آن كه نور عظمت همان نور ذات است . زيرا عظمت از شئون قدرت است و قدرت حق عين ذات اوست .

يكى از موارد مصحح امكان رؤ يت قلبى به مقدار ميسور، روايت ابو بصير از ابى عبدالله عليه السلام است ؛ به ايشان گفتم : درباره ى خداى بزرگ به من خبر دهيد كه آيا روز قيامت مردم او را مى بينند؟ حضرت فرمودند: آرى گاهى پيش از روز قيامت هم او را مى بينند. آيا تو اكنون او را نمى بينى ؛ و ان المؤ منين ليرونه فى الدنيا قبل يوم القيامة ، اءلست تراه فى وقتك هذا؟

ابو بصير مى گويد: به ايشان گفتم : جانم به فدايت ! آيا از سوى شما اين مطلب را بگويم ! ايشان فرمودند: نه ، اگر تو از آن سخنى بگويى و نادانى آن را بدان معنايى كه تو مى گويى رد كند و اين را همان تشبيه بپندارد، به خدا كفر ورزيده است . رؤ يت قلبى مانند رؤ يت با چشم نيست ، خداوند بلند مرتبه تر از توصيفات مشبهه و ملحدان است ؛ لا، فانك اذا حدثت به فاءنكره منكر جاهل بمعنى ما تقوله ، ثم قدر ان ذلك تشبيه كفر و ليست الرؤ ية بالقلب كالرؤ ية بالعين ، تعالى الله عما يصفه المشبهون و الملحدون . (718)

به طور كلى قلب به جهت تجردش از ماده صلاحيت ديدن ملكوت را دارد، به شرط آن كه شيطان برگرد آن نچرخد، وگرنه قلب را كور و كر و لال مى سازد. زيرا شيطان همنشين بد و ماءمور قهر الاهى است كه بر چشم قلب هر انسان متكبر ستمگرى كه به روز حساب ايمان ندارد، حجابى بيفكند.

آن كه نسبت به مشاهده ى آيات روشنى كه هيچ حجابى بر آن ها نيست ، نابينا باشد و از رؤ يت بينات و دلايل واضح كه پوششى بر آنها نيست ، رو گرداند و به كرى و لالى ساختگى تظاهر كند، با سوء اختيار خود از اسماى جمال بيرون رفته ، از آن ها بى بهره مى شود و در پوشش اسماى جلالى در مى آيد كه بر فروشندگان هدايت در قبال ضلالت حاكميت دارد و در اين حال با ولى گمراه كننده ى خود يعنى شيطان همراه مى شود؛ و من يعش عن ذكر الرحمن نقيض له شيطانا فهو له قرين . (719)

سپس نابينايى و اعراض او با ارتكاب گناهان افزوده مى شود. زيرا معصيت سبب نابينايى است و اصرار بر معصيت نابينايى را افزوده سازد.

گناهان ، اسباب نابينايى

حضرت رضا عليه السلام به بعضى از مصاديق گناهانى كه سبب نابينايى مى شود، در پاسخ محمد بن فضيل اشاره كرده اند. وى درباره ى اين آيه پرسيد: و من كان فى هذه اءعمى فهو فى الاخرة اءعمى و اءضل سبيلا (720) حضرت عليه السلام مى فرمايند: او كسى است كه حجة الاسلام را به تاءخير مى اندازد و هر سال مى گويد: امسال به حج مى روم ، تا مرگ او فرا مى رسد؛ ذاك الذى يسوف الحج - يعنى حجة الاسلام - يقول : العام اءحج ، العام اءحج ، حتى يجيئه الموت . (721) تطبيق آيه بر كسانى كه به حقايق موجود نابينا هستند، در مباحث پيشين به نقل از حضرت رضا عليه السلام گذشت .

از همه ى اين مطالب بر مى آيد: هر عملى كه مرضى خدا و رسولش نباشد، سبب كورى مى شود. زيرا آن عمل ، مصداقى است از خود را به كورى زدن عمدى و نابينايى قهرى از ياد خداوند. پس به تاءخير انداختن حج خصوصيتى ندارد، بلكه ملاك ، خود را به نديدن از ياد خداوند زدن است ، ملاكى كه در اعتقاد و خلق نفسانى و عمل اعضا اثر مى گذارد.

از اين رو گاهى بر نماز، ذكر اطلاق مى شود؛ اذا نودى للصلوة من يوم الجمعة فاسعوا الى ذكر الله ... . (722) زيرا از آنجا كه نماز عبادت خاص ‍ است ، مصداق ذكر خداى متعالى و سبب حفظ ذكر اوست . شايد بدين جهت خداوند هنگام شروع وحى به حضرت موسى عليه السلام مى فرمايد: انى اءنا ربك فاخلع نعليك انك بالواد المقدس طوى * و اءنا اخترتك فاستمع لما يوحى * اننى اءنا الله لا اله الا اءنا فاعبدنى و اءقم الصلوة لذكرى (723) و قد اءفلح من تزكى * و ذكر اسم ربه فصلى . (724)

حجاب از رؤ يت خدا يا پاداش عمل

از آنجا كه ائمه عليهم السلام با مردم به اندازه ى عقل هايشان سخن مى گفتند، عقل هايى كه ظرف علوم و معارف است و بهترين آن ها پرظرفيت ترين آن هاست ، ايشان گاهى از امكان رؤ يت قلبى خداوند سبحان سخن مى گويند و گاهى متعلق رؤ يت را پاداش مى نامند؛ همان گونه كه حجاب هم گاهى به ثواب تفسير مى شود. از اين رو حضرت رضا عليه السلام درباره ى معناى آيه ى : وجوه يومئذ ناضرة * الى ربها ناظرة (725) مى فرمايند: صورت هايى درخشان منتظر پاداش ‍ پروردگارشان هستند: يعنى مشرفة تنتظر ثواب ربها. (726)

نيز در مورد آيه ى كلا انهم عن ربهم يومئذ لمحجوبون (727) مى فرمايند: خداوند به مكانى كه در آن حلول كرده باشد، وصف نمى شود، به گونه اى كه بندگان در آن مكان از خداوند در حجاب باشند، بلكه به اين معناست كه آنان نسبت به پاداش پروردگارشان محجوب هستند؛ ان الله تبارك و تعالى لا يوصف بمكان يحل فيه ، فيحجب عنه فيه عباده ، و لكنه يعنى اءنهم عن ثواب ربهم لمحجوبون . (728) چنان كه پيش از اين از ائمه عليهم السلام نقل شد كه ميان خداوند سبحان و خلق او هيچ حجابى نيست ، مگر خود خلايق كه حجاب خويشند.

نفى تعادل شهود خداوند با آمد و رفت او

مشاهده ى خداوند با قلبى كه از هر مشهود ديگرى منزه است ، معادل رفت و آمد نيست كه از انتقال و انفعال خبر مى دهد. از اين رو حضرت رضا عليه السلام درباره ى آيه ى و جاء ربك و الملك صفا صفا. (729) مى فرمايد: خدا به رفت و آمد ستوده نمى شود. زيرا او برتر از انتقال است . پس معناى آيه آن است كه امر پروردگار تو آمد و ملك نيز صف به صف آمدند؛ ان الله تعالى لا يوصف بالمجى ء والذهاب ، تعالى عن الانتقال ، انما يعنى بذلك و جاء اءمر ربك و الملك صفا صفا . (730) نيز درباره ى آيه ى سخر الله منهم ... (731) و الله يستهزى بهم ... (732) و و مكروا و مكر الله ... (733) و يخادعون الله و هو خادعهم (734) مى فرمايند: خداوند مسخره و مكر و خدعه نمى كند، بلكه جزاى سخره گرى و مكر و فريب آنان را مى دهد و مجازاتشان مى كند. خدا از آنچه ظالمان مى گويند، بسيار بلند مرتبه تر است ؛ ان الله تعالى لا يسخر و لا يستهزى و لايمكر و لايخادع ، و لكنه تعالى يجازيهم جزاء السخرية و جزاء الاستهزاء و جزاء المكر و الخديعة ، تعالى الله عما يقول الظالمون علوا كبيرا . (735)

صفات برگرفته از فعل خدا

پس هر صفتى كه ملازم يا انتقال يا مصاحب با انفعال باشد، بايد برگرفته از فعل خداوند باشد؛ چه اين انفعال مادى باشد، چنان كه در حوادث زمانى رخ مى دهد يا انفعال ذاتى باشد، چنان كه در حوادث ذاتى پديد مى آيد كه همه ى عالم را در برگرفته است . زيرا انفعال در صورت فقر ذاتى محقق مى شود و غنى محض به هيچ وجه از غير خود اثر نمى پذيرد.

پس انفعال وجود ندارد، و هيچ بى نياز محضى منفعل نيست و هيچ منفعلى ، بى نياز نيست . بنابراين ، بايد فقير و نيازمند باشد تا به غير خود نيازمند باشد و از او اثر پذيرد.

اين نوشته به لطف و مرحمت الاهى در ساعت 10 شب اول ذى الحجة الحرام 1422 مصادف با سالروز شهادت نهمين امام شيعيان حضرت ابى جعفر محمد بن على الجواد عليهما السلام به پايان رسيد.

پايان