آيين زندگى از ديدگاه امام رضا (عليه السلام )

محسن كتابچى

- ۱۵ -


عوارض و آثار بدرفتارى با والدين
امام رضا (عليه السلام ) در پاسخ ((محمدبن سنان )) نوشت :
حرم الله عقوق الوالدين لما فيه من الخروج من التوفيق لطاعة الله عزوجل ، والتواقير للوالدين وتجنب كفر النعمة ، وابطال الشكر، وما يدعو من ذلك الى قلة النسل وانقاطاعه ، لما فى العقوق من قلة توقير الوالدين والعرفان بحقهما، وقطع الارحام ، والزهد من الوالدين فى الولد، وترك التربية بعلة ترك الوالد برهما.(414)
خداوند عقوق پدر و مادر را حرام فرمود، زيرا در عقوق بيرون شدن از توفيق طاعت خداوند عزوجل است . همچنين انسان را از بزرگداشت اوامر خدا و احترام به پدر و مادر باز مى دارد و نيز باعث ناسپاسى و كفران نعمت است ، و موجب كمى نسل و انقطاع آن مى گردد، نافرمانى پدر و مادر سبب مى شود كه از پدر و مادر كمتر احترام به عمل آيد و حق ايشان چنان كه بايد و شايد شناخته نشود (و در نتيجه ) پيوند خويشاوندى گسيخته گردد و پدر و مادر از فرزند و تربيت وى دست برداشته ، كناره گيرى كنند، آرى اين همه آثار و عواقب نامطلوب معلول اين است كه فرزند از نيكى به پدر و مادر خوددارى كرده است .
داستانى در مورد نتيجه و اثر دنيوى نيكى به والدين
عن البزنطى : قال : سمعت ابا الحسن الرضا (عليه السلام ) يقول : ان رجلا من بنى اسرائيل قتل قرابة له ثم اخذه فطرحه على طريق افضل سبط من اسباط بنى اسرائيل ثم جاء يطلب بدمه فقالوا لموسى (عليه السلام ): ان سبط آل فلان قتلوا فلانا فاخبرنا من قتله ؟ قال ائتونى ببقرة (قالوا اتتخذنا هزوا قال اعوذ بالله ان اكون من الجاهلين ) ولو انهم عمدوا الى بقرة اجزاءتهم ولكن شددوا فشدد الله عليهم (قالوا ادع لنا ربك يبين لنا ماهى قال انه يقول انها بقرة لا فارض ولا بكر) (يعنى ) لا كبيرة ولا صغيرة (عوان بين ذلك ) ولو اءنهم عمدوا الى بقرة اجزاءتهم ولكن شددوا فشدد الله عليهم (قالوا ادع لنا ربك يبين لنا ما لونها قال انه يقول : انها بقرة صفراء فاقع لونها تسر الناظرين ) ولو انهم عمدوا الى بقرة لاجزاءتهم ولكن شددوا، فشدد الله عليهم (قالوا: ادع لنا ربك يبين لنا ماهى ان البقره تشابه علينا وانا ان شاء الله لمهتدون قال انه يقول اءنها بقرة لا ذلول تثير الارض ولا تسقى الحرث مسلمة لاشية فيها قالوا: الان جئت بالحق ) فطلبوها فوجدوها عندفتى من بنى اسرائيل فقال : لا ابيعها الا بملامسكها ذهبا فجاووا الى موسى (عليه السلام ) فقالوا له ذلك فقال اشتروها فاشتروها وجاؤ وا بها فاءمر بذبحها ثم امر ان يضرب الميت بذنبها فلما فعلوا ذلك حى المقتول وقال : يا رسول الله : ان ابن عمى قتلنى دون من يدعى عليه قتلى ، فعلموا بذلك قاتله فقال لرسول الله موسى (عليه السلام ) بعض اصحابه ان هذه البقرة لها نبا فقال : وما هو؟ قال : ان فتى من بنى اسرائيل كان بارا بابيه وانه اشترى بيعا فجاء الى ابيه فراءى والاماليد تحت راءسه فكره ان يوقظه فترك ذلك البيع فاستيقظ ابوه فاخبره فقال : احسنت خذ هذه البقرة فهى لك عوضا لما فاتك قال : فقال له رسول الله موسى (عليه السلام ) انظروا الى البر ما بلغ باهله .(415)
((بزنطى )) گويد: از امام رضا (عليه السلام ) شنيدم مى فرمود: مردى از بنى اسرائيل يكى از نزديكان خود را كشت و كشته او را بر سر راه مردى از بهترين بازماندگان يعقوب (اسباط بنى اسرائيل ) گذاشت و سپس در مقام خونخواهى بر آمد و به موسى (عليه السلام ) عرض كردند: سبط فلان ، فلانى را كشته اند، قاتل او را به ما اعلام كن . حضرت فرمود: گاوى بياورريد تا كشف حقيقت كنم . (گفتند: آيا ما را مسخره مى كنى ؟ حضرت موسى گفت : به خدا پناه مى برم از اين كه از جاهلان باشم ) و اگر آنها گاوى مى آوردند، كارشان به انجام مى رسيد ولى آنها سخت گرفتند (چون توضيح خواستند)، خداى تعالى نير بر آنها سخت گرفت : (گفتند: از خدا بخواه كه براى ما روشن كند اين ماده گاو چگونه ماده گاوى باشد؟ گفت : خداوند مى فرمايد: ماده گاوى است كه نه پير و نه از كار افتاده باشد، نه بكر و نه جوان ) يعنى نه بزرگ است و نه كوچك (بلكه ميان اين دو باشد) و اگر آنها گاوى با اين وصف مى آوردند، كافى بود ولى خود سخت گرفتند، خداوند نيز سخت گرفت . (گفتند: از پروردگار خود بخواه كه براى ما روشن سازد رنگ آن چگونه باشد؟! گفت : خدا مى فرمايد: گاوى باشد زرد يكدست كه رنگ آن بينندگان را شاد و مسرور سازد) و اگر آنها گاوى مى آوردند، كارشان به انجام مى رسيد ولى آنها سخت گرفتند، خداى تعالى نيز بر آنها سخت گرفت . (گفتند: از خدايت بخواه براى ما روشن كند كه چگونه گاوى باشد؟ زيرا اين گاو براى ما مبهم شده و اگر خدا بخواهد، ما هدايت خواهيم شد! گفت : خداوند مى فرمايد: ((گاوى باشد كه نه براى شخم زدن رام شده و نه براى زراعت آبكشى كند، از هر عيبى بركنار باشد و هيچگونه رنگ ديگرى در آن نباشد). گفتند: ((الان حق مطلب را آوردى ))! پس در مقام طلب بر آمدند و آن را در نزد جوانى از بنى اسرائيل يافتند. گفت : آنرا نمى فروشم مگر آنكه به بهاى آن پوستش را پر از طلا كنيد، قوم به نزد موسى (عليه السلام ) آمدند و او را باخبر ساختند. فرمود: آن را بخريد. چون خريدند، فرمان داد او را بكشيد سپس دستور داد دم آن گاو را بر جسد آن مرده بزنند، چون اين كار را انجام دادند مقتول زنده شد و گفت : اى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) پسر عمويم مرا كشته است نه آن كسى كه بر ضرر او ادعا مى كنند، بدين وسيله قاتل وى شناخته شد. موسى (عليه السلام ) به برخى از اصحاب خود فرمود: اين گاو داستانى دارد. گفت آن داستان چيست ؟ پاسخ داد: جوانى از بنى اسرائيل به پدر خود نيكوكار بود، معامله اى كرد و به نزد پدر آمد. او را خفته و كليدهاى آن را در زير سرش ‍ نهاده ديد. دوست نداشت كه پدر را از خواب بيدار كند و آن معامله را ترك گفت : پدر از خواب برخاست . پسر معامله خود را به او خبر داد. پدر گفت : كار خوبى كردى اين گاو را به عوض آن سودى كه از دست دادى بگير، موسى (عليه السلام ) فرمود: ببينيد نتيجه نيكى به پدر را كه به كجا رسيده است .
قال على بن موسى الرضا (عليه السلام ): انما سموا الابرار لانهم بر الاباء والابناء والاخوان .(416)
امام رضا (عليه السلام ) فرمود: ((ابرار را از اين جهت ابرار گفتند كه آنها به پدران و مادران و برادران نيكى كردند)).
اعضاى خانواده موظفند نسبت به برادر بزرگتر احترام گذارند و با او به ترشرويى برخورد نكنند، بلكه در مقابل تندى او صبر كرده ، سعى شود از تجربه وى استفاده نمايند.
قال على بن موسى الرضا (عليه السلام ): الاخ الاكبر بمنزلة الاب .(417)
امام رضا (عليه السلام ) فرمود: برادر بزرگتر به منزله پدر است .
آثار نيكى به والدين
1 - طولانى شدن عمر
2 - وسعت رزق
3 - احسان و نيكى نسل آينده (قدرشناسى فرزندان )
4 - آمرزش گناه
5 - دفع بلاها
6 - استجابت دعا
7 - بركت در زندگى
8 - روشنى دل
9 - درك ثوابهاى معنوى
10 - آسان جان دادن
مرحوم حضرت آية الله العظمى حاج سيد شهاب الدين مرعشى نجفى فرمود:
در نجف بوديم ، يك روز مادرم به من فرمود: پدرات را (براى صرف نهار) از خواب بيدار كن . من به طبقه فوقانى (اقامتگاه ) رفتم . ديدم ، پدرم در حال مطالعه به خواب رفته است . در فكر فرو رفتم كه چگونه ايشان را از خواب بيدار كنم ، مبادا اسباب رنجش خاطر ايشان فراهم شود. خم شدن ، لبهايم را كف پاى پدر گذاشتم و چندين بوسه زدم تا سرانجام پدر در اثر نوازش و قلقلك پا از خواب بيدار شد.
او هنگامى كه مراتب ادب و كمال را تا اين حد از من ديد، فرمود: شهاب الدين تو هستى ؟
عرض كردم : آرى .
وى دو دستش را برا دعا به آسمان بلند كرد و برايم اين چنين دعا كرد:
پسرم ! خدا عزتت را افزون كند، و تو را از خدمتگزاران اهل بيت قرار دهد.
سپس حضرت آيت الله مرعشى نجفى افزود:
هر چه دارم ، از بركت دعاى پدرم است .(418)
چشم اندازى از حايت طيبه در مورد تكاليف مشترك خانواده ((خانواده معتدل ))
عناصر خير و بركت (مادى و معنوى ) در حيات خانوادگى و اجتماعى از ديدگاه اما رضا (عليه السلام ):
1 - پيروى از اصول ديانت
پيشوايان دين و عرفا و بزرگان و ديگر راهمنايان بشرى ، هر كدام درباره سعادت و نيكبختى مطالبى گفته اند، ولى سخن همه آنها به يك اصل كلى برمى گردد و آن هم ((اعتقاد و عمل به اصول ديانت )) است . فن خوشبخت زيستن صرفا بستگى با ميزان درآمد و بودجه زندگى و لوازم و جلوه هاى فريبنده آن ندارد. هر كه چنين ادعايى كند، در اشتباه محض است زيرا ما مى بينيم كه بسيارى از مردم با داشتن اينگونه امكانات هنوز احساس ‍ خوشبختى نمى كنند، برخى از مردم خوشى و خوشگذرانى را با خوشبختى واقعى اشتباه مى كنند، و اين دو را در يك كفه ترازو قرار مى دهند، در صورتى كه هر كدام حساب جداگانه اى دارد، خوشى عبارت از حالت مخصوصى است كه پس از ارضاى يكى از غرايز (همچون صرف غذا يا بوئيدن گل ) براى آدمى حاصل مى شود و نشاط به همراه آورد، ولى آنچه خوشبختى واقعى قلمداد مى شود و به زندگى رونق و صفا مى بخشد، پاسخگويى صحيح به نيازهاى روحى و روانى به موازات تامين نيازمنديهاى جسمى است .
تنها پيروى از اصول دين و مذهب است كه مى تواند بين اين دو عامل تعادل و توازن ايجاد كند، پيروى از دين و اطاعت پروردگار، كليه مواهب زندگى را بدون تكليف در اختيار آدمى قرار مى دهد، ديوار موانع را از ميان برمى دارد، او را از خطرات عبور مى دهد به طورى كه وضع طورى مى شود كه آدمى به هر در بسته اى كه مى رسد، درى به روى او باز مى شود و پيوسته راهها برايش هموار مى گردد. اطاعت پرودگار، چشمه فياض لايزالى از آرامش و صفاى قلب را در دل ايجاد مى كند كه هيچ سيلاب غم و يا هجوم وحشت و بيمى در آن اثر ندارد.
((بى گمان ما آن كس را صاحبدل و داراى عواطف و احساسات مى گوييم كه داراى قلبى پرهيجان و لبريز از مسرت و نشاط زندگى بخش كه به زندگى نيرو مى بخشد، باشد. عواطف مذهبى بر مزاجهاى ماليخوليايى و غم انگيز فايق آمده و به روح يك حالت مقاومت و پايدارى مى بخشد و به چيزهاى خيلى عادى و معمولى زندگى بشرى ارزش و درخشندگى و گرمى نوى مى دهند، اين يك حالت زيست شناسى و در عين حال روانشناسى است . چقدر خوب گفته ((تولستوى )) در آن سخن ، ايمان را جزء دسته اى از نيروها مى شمارد كه آدمى با آن زندگى مى كند. فقدان ايمان كه آن راAnhedonie گويند، سقوط كامل زندگى است )).(419)
بر پدران و مادران لازم است كه از دوران كودكى اصول ديانت را در گوش ‍ فرزندان خود بخوانند و عملا آنان را در اجراى اين دستورات يارى كنند و بدين وسيله معيار صحيح زندگى را به آنان آموخته ايشان را به راه سعادت و رستگارى رهنمون سازند.
امام رضا (عليه السلام ) فرموده است : خداوند به يكى از پيامبران خويش ‍ وحى فرستاد:
اذا اطعت رضيت ، واذا رضيت باركت ، وليس لبركتى نهاية .(420)
هرگاه من اطاعت شوم ، رضايتمند مى گردم و آنگاه كه از كسى خرسند و رضايتمند شدم ، به زندگى او بركت خواهم داد و بركتى هم كه از جانب من باشد، پايان نخواهد داشت .
 
از گل فروش لاله رخى لاله مى خريد   مى گفت بى تبسم گلخانه بى صفاست
گفتم صفاى خانه كفايت نمى كند   بايد صفاى روح بيابى كه كيمياست
خوب است اى كسى كه به گلزار زندگى   روى تو همچو لاله صفابخش و دلرباست
روح تو نيز چون رخ باصفا بود   تا بنگرى كه خانه تو خانه خداست
سلامت و ثبات روح انسان در گرو پاسخگويى صحيح به نياز مذهبى و طبيعت دينى است .
در پرتو اين عامل ، زندگى براى انسان گوارا و لذت بخش مى شود.
كار او به سامان مى رسد.
دل او از گرمى و حرارت پر مى شود و آنچنان افق ديدش وسعت مى يابد كه جهان در نظرش همچون آشيانه كوچك و موقتى جلوه مى نمايد و او را وادار مى كند كه خود را براى دوران باشكوه و عظيم تر كه دوران آخرت است ، آماده مى شود.
تجربيات مختلف نشان مى دهد كه زندگى داراى دو صفت بارز و مهم ديگرى نيز مى باشد:
1 - زندگى داراى مزه و طعمى مى گردد كه گويا رحمت محض مى شود و به شكل يك حيات سرشار از نشاط شاعرانه و با سرور و بهجت دليرانه درمى آيد.
2 - عقيده مذهبى آنچنان آرامش و اطمينان باطنى براى دلها به ارمغان مى آورد كه آثار ظاهرى آن نيكويى و احسان بى دريغ افراد جامعه نسبت به يكديگر است .
جف القلم بحقيقة الكتاب من الله بالسعادة لمن آمن واتقى .(421)
امام رضا (عليه السلام ) فرمود: از سوى خداوند تبارك و تعالى قلم قضا جريان يافته كه سعادت و كاميابى براى اهل ايمان و تقواست .
2 - صداقت و يكرنگى بين اعضاى خانواده و مبارزه همه جانبه آنان با آفت خانمان برانداز دروغ
انسان موجودى است اجتماعى و به ناچار به تعاون و همكارى ديگران نيازمند است . فرد دروغگو، از فوايد حيات اجتماعى محروم و با مرده يكسان است ، زيرا امتياز زندگى انسان به بيان و سخن است و وقتى سخن شخصى از درجه اعتبار ساقط شد، زندگى بشرى او باطل است . دروغ موريانه اى است كه رشته وحدت و صفا و يكرنگى را از هم مى گسلد و زندگى خانوادگى و اجتماعى افراد را به روزگار سياهى دچار خواهد ساخت . فرد دروغگو به توهم اينكه راز او فاش نمى شود و به تصور اينكه همه جا مى تواند عمل خود را برخلاف حقيقت جلوه دهد، از انجام هر جنايت پروايى ندارد، و بيباكانه مرتكب هر گناهى مى شود. ((خداوند متعال براى پليديها و ناپاكيها، قفلهايى قرار داده و كليد همه آن قفلها شرابخوارى است ، ولى دروغگويى از شرابخوارى بدتر و زشت تر است )).(422) ميگسارى و مستى عامل شرور و وسيله جلب گناهان است زيرا موجب دريدگى حيا و تيرگى دل و روان مى شود. ميگسار درحال مستى به هر كار ناروايى دست مى زند، ولى وقتى حالت مستى بر طرف شد، ممكن است پشيمان شود ولى كسى كه به دروغ عادت كرد، از هيچ گناهى باك ندارد و پشيمان هم نمى شود.
دروغ مهمترين وسيله حربه دفاعى و پناهگاه افراد ترسو و وجدانهاى ناتوانى است كه براى جبران ضعف درونى خود به اين عمل زشت متوسل مى شوند. هر كه بتواند خود را از شر اين رذيله اخلاقى نجات دهد، به بزرگترين توفيق دست يافته و از همه آفات رسته است ، چه آنكه ترك اين رذيله علامت سلامت نفس و تكامل و تعالى روان است . هر كه راستى پيشه كند، به محيط سراسر صفاى انسانى راه پيدا كرده است . متاءسفانه بسيارى از افراد بر اثر تربيتهاى نادرست محيط خانواده به صفت ناخوشى خانمان برانداز دروغ دچار مى شوند و از كودكى چنان به آن عادت مى كنند كه بعدها از آن به عنوان پناهگاهى براى رهايى از جرائم خويش استفاده مى نمايند. بر پدران و مادران لازم است اولا عملا خود راستگو باشند تا بتوانند فرزندانشان را راستگو بار آورند. ثانيا با فراهم كردن شرايط مساعد براى جلوگيرى از دروغ در خانواده ، به رشد روانى اعضاى آن كمك كنند.
امام رضا (عليه السلام ) روايت مى كند: شخصى به حضور رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) شرفياب شد و از آن حضرت در خواست نمود: شيوه اى به من بياموز كه منشاء همه خيرات باشد و سعادت دنيا و آخرت مرا تامين كند؟
حضرت در پاسخ فرمود: دروغ مگو.
شخص مزبور مى گويد: من توصيه حضرت را مورد توجه و مراقبت خود قرار دادم و بدان عمل نمودم ، زيرا ترس اينكه مبادا نگاه و تخلفى در برابر خداوند از من به وجود آيد، (راستگويى مرا از بدكردارى نجات داد) چه مى انديشيدم ، اگر پيامبر از من سؤ ال كند، فلان عمل خلاف را انجام داده اى ؟ اگر راست بگويم ، حقيقت عمل را گفته ام و پرده از اسرار من برداشته مى شود و در نتيجه رسوا و مفتضح مى شوم ، اگر هم دروغ بگويم ، برخلاف توصيه آن حضرت عمل نموده ايم . لذا مجبور شدم خودسازى كنم و از همه گناهان و لغزشها دست بردارم .(423)
 
تا ديده ات ز پرتو اخلاص روشن است   انوار حق زچشم تو پنهان نمى شود
كشت دروغ بار حقيقت نمى دهد   اين خشك رود چشمه حيوان نمى شود
راههاى ريشه كن نمودن صفت رذيله دروغ در خانواده
1 - شناخت ريشه هاى دروغ (همچون موارد ترس ، ضعف ، ناتوانى ، احساس زبونى و...)
2 - الگوى عمل صداقت و راستگويى مربيان خانواده
3 - سختگير نبودن اوليا در امور خانواده و عدم انتظارات بيجا از هم
4 - احترام به شخصيت يكديگر و پرهيز از تحقير، بى اعتنايى و اهانت اعضاى خانواده
5 - روحيه بزرگوارى و پرورش آن در فرزندان
كيفر ((نيرنگ )) و ((دروغ ))
عن اسماعيل بن محمد عن محمدبن سنان : قال : كنت عند الرضا (صلوات الله عليه ) فقال لى : يا محمد انه كان فى زمن بنى اسرائيل اربعة نفر من المومنين فاتى واحد منهم الثلاثة وهم مجتمعون فى منزل احدهم فى مناظرة بينهم فقرع الباب فخرج اليه الغلام فقال : اين مولاك ؟ فقال : ليس هو فى البيت فرجع الرجل ودخل الغلام الى مولاه فقال له : من كان الذى قرع الباب ؟ قال : كان فلان فقلت له : لست فى المنزل ، فسكت ولم يكترث ولم يلم غلامه ولا اغتم احد منهم لرجوعه عن الباب واقبلوا فى حديثهم فلما كان من الغد بكر اليهم الرجل فاصابهم وقد خرجوا يريدون ضيعة لبعضهم فسلم عليهم وقال : انا معكم ؟ فقالوا له : نعم ، ولم يعتذروا اليه وكان الرجل محتاجا ضعيف الحال ، فلما كانوا فى بعض الطريق اذا غمامة قد اظلتهم فظنوا لنه مطر، فبادروا فلما استوت الغمامة على رؤ وسهم اذا مناد ينادى من جوف الغمامة ايتها النار خذيهم وانا جبرئيل رسول الله فاذا نار من جوف الغمامة قد اختطفت الثلاثة النفر وبقى الرجل مرعوبا يعجب مما نزل بالقوم ولا يدرى ما السبب ؟ فرجع الى المدينة فلقى يوسع بن نون (عليه السلام ) فاخبره الخير وما راءى وما سمع ، فقال يوشع بن نون (عليه السلام ): اما علمت ان الله سخط عليهم بعد ان كان عنهم راضيا وذلك بفعلهم بك ، فقال : وما فعلهم بى ؟ فحدثه يوشع فقال عليهم بعد ان كان عنهم راضيا وذلك بفعلهم بك ، فقال : وما فعلهم بى ؟ فحدثه يوشع فقال الرجل : فانا اجعلهم فى حل واعفو عنهم ، قال : لو كان هذا قبل لنفعهم فاما الساعة فلا، وعسى ان ينفعهم من بعد.(424)
((محمد بن سنان )) گويد: در محضر حضرت رضا (عليه السلام ) بودم به من فرمود: اى محمد! در دوران بنى اسرائيل ، چهار نفر مومن با هم دوست بودند. روزى يكى از آنها به خانه اى كه آن سه نفر ديگر براى كارى در آن اجتماع كرده بودند، رفت و در زد، غلام بيرون آمد، او پرسيد: مولايت كجاست ؟ غلام به دروغ گفت : او در منزل نيست .
آن مؤ من رفت ، غلام نيز نزد مولايش برگشت . مولا پرسيد: چه كسى در زد؟ پاسخ داد، فلان كس بود، شما را مى خواست و من به او گفتم كه در خانه نيستند.
مولا (كه صاحبخانه بود) ساكت شد و اعتنايى نكرد و غلام خود را در مورد اين دروغ سرزنش نكرد و هيچكدام از افراد حاضر در مجلس از اين پيشامد، اندوهى به خود راه ندادند و به غلام اعتراض نكردند، گويا كه دروغى واقع نشده است . آنها همچنان به صحبت خود ادامه دادند، فرداى آن روز، آن مرد مومن صبح زود به نزد آن سه نفر آمد. ديد با هم مى خواهند به باغى بروند، به آنها سلام كرد و گفت : من هم به همراه شما مى آيم ، گفتند: مانعى ندارد، ولى از پيشامد روز قبل ، از او عذر خواهى نكردند (كه شما تشريف آورديد و ما در خانه بوديم ، ولى متاءسفانه غلام به شما دروغ گفته بود)، با توجه به اينكه (آن مرد مومن ) مردى مستمند و ناتوان بود. به هر حال چهار نفرى به سوى باغ و كشتزار روانه شدند، همينطور كه در قسمتى از راه مى رفتند، ناگهان قطعه ابرى پديدار شد و بر سر آنها سايه افكند. آنها خيال كردند كه نشانه باران است . شتاب كردند كه باران آنها را خيس نكند، ولى ديدند ابر به نزديك سر آنها آمد، (يك منادى در ميان ابر، صدا زد، اى آتش ! اينها (اين سه نفر) را (در كام خود) بگير و من جبرئيل ، فرستاده خدايم . ناگهان آتشى از دل آن ابر فوران كرد و آن سه نفر را در خود فرو برد و آن مرد مومن مستمند (چهارمى ) تنها و هراسناك بماند و از اين جريان در شگفت بود، و نمى دانست سبب چيست ؟ پس به شهر برگشت و حضرت يوشع بن نون (وصى حضرت موسى (عليه السلام )) را ديدار كرد و جريان را به آنچه ديده و شنيده بود، به او گفت و علت ماجرا را جويا شد، يوشع فرمود: خداوند (پس از آنكه از آنها راضى بود) بر آنها خشم كرد، به خاطر آن كارى كه با تو كردند! او عرض كرد: مگر آنها با من چه كردند؟! يوشع جريان را گفت . آن مرد گفت : من آنها را حلال كردم و بخشيدم ، يوشع فرمود: اگر قبل از (نزول ) عذاب آنها را مى بخشيدى ، سودى به حال آنها داشت ولى اكنون براى آنان سودى ندارد، و شايد پس از اين (در عالم پس از مرگ ) به آنها سودى ببخشد.
ايمان و دروغ هرگز باهم سازگار نيست !
عن ابى الحسن الرضا (عليه السلام ) قال : سئل رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) يكون المؤ من جبانا؟ قال : نعم ، قبل : ويكون بخيلا؟ قال : نعم قيل : ويكون كذابا؟ قال : لا.(425)
امام رضا (عليه السلام ) فرموده است : از رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) پرسيدند: آيا مومن ممكن است ترسو باشد؟ فرمود: آرى ، گفتند: ممكن است بخيل باشد؟ فرمود: آرى ، سؤ ال شد: ممكن است كذاب باشد؟ فرمود: نه .
عواقب نكبت بار دروغ
1 - دروغ فسق است و نبايد به سخن فاسق اعتنا كرد.
2 - دروغ گفتار زور است .
3 - دروغ عاملى تباهى ايمان است .
4 - دروغ گناه بزرگى است .
5 - دروغگو مشمول لعنت خداوند است .
6 - دروغگو روسياه است .
7 - دروغ از شراب بدتر است .
8 - بوى دهان دروغگو روز قيامت گنديده است .
9 - فرشتگان از بوى دهان دروغگو فرار مى كنند، (دروغگو در عالم ملكوت چهره اى زشت و قيافه اى منفور دارد كه يكى از خصوصيات آن تعفنى است كه از دهان او خارج مى شود و اهل دل را متنفر و بيزار مى كند).
10 - خداوند دروغگو را مشمول رحمت خود نمى سازد.
11 - بوى تعفن دروغگو تا به عرش مى رسد.
12 - فرشتگان نگهدارنده عرش ، دروغگو را لعنت مى كنند.
13 - دروغ مانع از چشيدن طعم ايمان است .
14 - دروغگو بذر دشمنى در دلها مى كارد.