قيس پس از دريافت نامه امام با سرعت تمام به سوى
كوفه رهسپار گشت ، امام در قادسيه به دست حصين بن نمير اسير شد و روانه
كوفه گرديد. عبيدالله چون قيس را ديد از او خواست تا براى نجات جان
خويش در جمع كوفيان و بر فراز قصر حكومتى امام حسين (ع) را دشنام دهد.
قيس كه اين پيشنهاد را فرصت خوبى براى رساندن پيام امام حسين (ع) به
كوفيان مى ديد ، بى درنگ پيشنهاد پسر زياد را پذيرفت ، اما چون بر فراز
قصر رفت و مردم را در پيش روى خود ديد ، با آنان از شخصيت و پيوند نسبى
امام با حضرت رسول و فاطمه زهرا سخن گفت و پس از در خواست آنان براى
يارى امام حسين (ع) ، عبيدالله بن زياد را لعن كرد. پسر زياد كه
غافلكير شده بود دستور داد تا بى درنگ قيس را از فراز قصر حكومتى به
زير افكنند. قيس با اصابت بر زمين و شكستن استخوانهايش به شهادت رسيد
(تاريخ الطبرى ، ج 5 ، ص 389 و 395 و 399؛ الارشاد ، ص 204 و 220؛
الطبقات الكبرى ، ص 463؛ الاخبار الطوال ، ص 248؛ الفتوح ، ج 3 ، ص 77؛
خوارزمى ، مقتل الحسين ، ص 294؛ الكامل فى التاريخ ، ج 4 ، ص 41؛
البدايه و النهايه ، ج 8 ، ص 168؛ الفصول المهمه ، ص 187؛ رجال الطوسى
، ص 104؛ بحارالانوار ، ج 44 ، ص 382 و ج 45 ، ص 71؛ نقد الرجال ، ص
275؛ الملهوف ، ص 135؛ منتهى الامال ، ص 373؛ نفس المهموم ، ص 85 و 91؛
تنقيح المقال ، ج 3 ، ص 34؛ ابصار العين ، ص 136).
142. كردوس بن زهير كردوس (كرش ) زهير (زهر)
تغلبى
كردوس را از فرزندان عبدالله بن زهير بن حريث تغلبى دانسته اند. بنا به
برخى از گزارشها كردوس از آن دسته از اصحاب اميرالمؤ منين بود كه در شب
عاشورا به امام حسين (ع) پيوست و در روز عاشورا به شهادت رسيد. در
زيارتنامه شهدا از او به نام كرش ياد شده است. قاسط و مقسط دو تن از
برادران شهيد وى در كربلا بودند (تنقيح المقال ، ج 3 ، ص 38؛
بحارالانوار ، ج 45 ، ص 71؛ ناسخ التواريخ ، ج 6 ، ص 268؛ معجم رجال
الحديث ، ج 14 ، ص 115؛ نقد الرجال ، ص 267؛ امام حسن و امام حسين (ع)
، ص 248؛ ابصار العين ، ص 189).
143. كنانه بن عتيق تغلبى
كنانه از اعراب عدنانى واز تيره كنانه بود. شيخ طوسى نام او را در شمار
ياران امام حسين (ع) آورده است. گفته شده كه كنانه از ابطال كوفه و از
عباد و قراء آن شهر بود. كنانه در كربلا به امام حسين (ع) پيوست و در
روز عاشورا به پيكار و جهاد با دشمنان آن حضرت پرداخت تا به شهادت
رسيد. ابن شهر آشوب وى را در شمار شهداى حمله اولى دانسته است (رجال
الطوسى ، ص 104؛ بحارالانوار ، ج 45 ، ص 71؛ منتهى الامال ، ص 425؛ نقد
الرجال ، ص 277؛ تنقيح المقال ، ج 3 ، ص 42؛ نفس المهموم ص 135؛ امام
حسن و امام حسين (ع) ، ص 248؛ ابصار العين ، ص 189؛ ناسخ التواريخ ، ج
6 ، ص 268).
144. مالك بن انس بن مالك
او را مالك بن انس بن الباهى و كاهلى نيز گفته اند. نامبرده از شهداى
روز طف در كربلاست. درباره او آمده است كه به فرمان امام حسين (ع) عازم
كارزار با دشمن گشت. در برابر عمر سعد ايستاد و گفت : اى عمر ، اگر سعد
وقاص بدانستى كه روزى از تو اين حركت (حرب با امام حسين (ع) صادر خواهد
شد ، به دست خويش سرت را از تنت جدا و عالم را از ننگ وجود ناپاكت پاك
مى كرد. ابن سعد كه از سخنان او به خشم آمده بود دستور داد تا كسى به
جنگ او برود. ملك پس از آنكه گروهى را به خاك هلاك افكند ، به شهادت
رسيد (خوارزمى ، مقتل الحسين ، الجزء الثانى ، ص 21-22؛ الفتوح ، ج 3 ،
ص 121؛ بحارالانوار ، ج 44 ، ص 320 و ج 45 ، ص 24؛ جلاء العيون ، 396؛
روضه الشهدا ، ص 229؛ معجم رجال الحديث ، ج 14 ، ص 160؛ منتهى الامال ،
ص 418؛ نفس المهموم ، ص 132).
145. مالك بن دودان بن اسد الحائرى
مالك نيز از شهداى كربلا بود. از نام و نشان وى نيز اطلاع روشنى در دست
نسيت. او به تيره اى از بنى اسد وابستگى داشت و از اعراب عدنانى محسوب
مى شد (نفس المهموم ، ص 125؛ معجم رجال الحديث ، ج 14 ، ص 166؛ امام
حسن و امام حسين (ع) ، ص 248؛ ابصار العين ، ص 117).
146. مالك بن عبدالله حائرى
از نام و نشان وى نيز اطلاع روشنى در دست نيست. نام وى در زيارت رجبيه
در شمار شهداى طف آمده است (معجم رجال الحديث ، ج 14 ، ص 168).
147. مالك بن عبدالله بن سريع همدانى
مالك بن عبدالله و پسر عمويش سيف ، در روز عاشورا به امام حسين (ع)
پيوستند. در احوال ايشان به روز كربلا آورده اند كه دو جوان جبرى (مالك
و سيف ) گريه كنان به نزديك حسين (ع) آمدند. امام (ع) به آنها گفت :
چرا مى گرييد؟ اميد دارم كه به همين زودى خوشدل شويد. گفتند: به خداى
كه بر خويشتن نمى گرييم ، بر تو مى گرييم كه مى بينيم در ميانت گرفته
اند و توان دفاع از تو نداريم امام گفتند: برادر زادگان ، خداى در اين
غم و پشتيبانى اى كه از جان از من مى كنيد بهترين پاداش پرهيزكاران را
به شما دهد. شيخ طوسى از او به نام مالك بن سريع ياد كرده است. در
زيارت ناحيه نيز نام او مالك بن عبد بن سريع آمده است (تاريخ الطبرى ،
ج 5 ، ص 443؛ الكامل فى التاريخ ، ج 4 ، ص 72؛ بلاذرى ، انساب الاشراف
، (ترجمه ريحانتى رسول الله... ) ، ص 203؛ خوارزمى ، مقتل الحسين ،
الجزء الثانى ، ص 27؛ الاشتقاق ، ص 420؛ رجال الطوسى ، ص 105؛
بحارالانوار ، ج 45 ، ص 31 و 73؛ جلاء العيون ، ص 400؛ نهايه الارب ، ج
20 ، ص 453؛ روضه الشهداء ، ص 307؛ معجم رجال الحديث ، ج 14 ، ص
168؛نقد الرجال ، ص 279؛ منتهى الامال ، ص 443؛ امام حسن و امام حسين
(ع) ، ص 248؛ ابصار العين ، ص 149).
148. مجمع بن زياد بن عمر جهنى
سماوى آورده است كه مجمع از جهنى هاى اطراف مدينه بود كه چون امام حسين
از كنار آنان گذشت ، مجمع ، همراه با تعدادى از اعراب به آن حضرت
پيوست. با آنكه آن اعراب سرانجام از امام حسين (ع) جدا شدند ، اما مجمع
همچنان با امام ماند تا در كربلا به شهادت رسيد. على رغ ذكر نام مجمع
بن زياد توسط مامقانى و سماوى در شمار شهداى جهنيه ، نام وى در هيچ
كدام از منابع و مقاتل و كتابهاى رجالى نيامده است (تنقيح المقال ، ج 3
، ص 53؛ ابصار العين ، ص 190).
149. مجمع بن عبدالله عائذى
پدر مجمع از اصحاب رسول اكرم (ص ) بود. خود وى نيز از آن دسته از اصحاب
امام حسين (ع) بود كه در روز عاشورا به همراه امام حسين (ع) به شهادت
رسيد. شيخ طوسى از او به عنوان يكى از ياران امام حسين (ع) نام برده
است. پيش از اين اشاره شد كه چگونه مجمع با آگاهى از نزديك شدن امام به
كوفه و خيانت كوفيان و قتل مسلم و تصميم ابن زياد براى مقابله با آن
حضرت ، كوفه را ترك كرده و خود را در عذيب الهجانات به امام رساند او
در آنجا در باب احوال كوفيان با امام گفت كه به بزرگان كوفه رشوه هاى
فراوان داده اند جوالهايشان را انباشته اند تا آنان را به خود جلب كنند
و عليه تو برانگيزند و متحد سازند. كوفيان در حال حاضر دلهايى دارند
متمايل به تو و فردا شمشيرهايى در دست عليه تو. در باب چگونگى شهادت
مجمع به عبدالله گفته شده است كه او در حمله اولى به همراه عمرو بن
خالد و جبار بن حارث سلمانى و سعد غلام عمرو بن خالد ، شكافى در لشكر
دشمن ايجاد كرده و پيشروى زيادى كردند ، ولى سرانجام محاصره شدند و با
وجود اينكه عباس بن على ، آنان را از محاصره نجات داد اما در حمله مجدد
دشمن به شهادت رسيدند. برخى از نويسندگان متاخر ، از جمله مرحوم حاج
شيخ عباس قمى و مرحوم محسن الامين ، مجمع را به خطا يك بار ديگر نيز به
نام عائذ بن مجمع عائذى معرفى كرده اند. در زيارت رجبيه و ناحيه از
مجمع به عنوان شهيد كربلا ياد شده است (بلاذرى ، انساب الاشراف ،
(ترجمه ريحانتى رسول الله... ) ، ص 178 و 204؛ الاصابه فى تميز الصحابه
، جزء الثالث ، ص 94؛ تاريخ الطبرى ، ج 5 ، ص 405 و 446؛ الكامل فى
التاريخ ، ج 4 ، ص 45 ، 74؛ خوارزمى ، مقتل الحسين ، ص 160؛ البدايه ،
و النهايه ، ج 8 ، ص 173؛ المناقب ، ج 4 ، ص 113؛ الباب ، ج 2 ، ص 308؛
رجال الطوسى ، ص 105؛ بحارالانوار ، ج 45 ، ص 72؛ تنقيح المقال ، ج 2 ،
ص 53؛ منتهى الامال ، ص 429 و 446؛ نفس المهموم ، ص 85 و 129 و 135؛
معجم رجال الحديث ، ج 14 ، ص 189؛ امام حسن و امام حسين (ع) ، ص 247 و
249؛ ابصار العين ، ص 156-157).
150. محمد بن ابى سعيد بن عقيل
محمد نيز يكى ديگر از خاندان ابى طالب بود كه در كربلا به شهادت رسيد.
گفته شده است كه مادر وى كنيز آزاد شده بود. محمد بن ابى سعيد به دست
لقيط بن ياسر جهنى كشته و به مقام شهادت دست يافت. شيخ طوسى از او فقط
به عنوان يكى از اصحاب امام حسين (ع) ياد كرده است (تاريخ الطبرى ، ج 5
، ص 469؛ الكامل فى التاريخ ، ج 4 ، ص 83 و 93؛ الارشاد ، ص 249؛
خوارزمى ، مقتل الحسين ، الجزء الثانى ، ص 54؛ مقاتل الطالبيين ، ص
92-93؛ البدايه و النهايه ؛ ج 8 ، ص 189؛ رجال الطوسى ، ص 105؛ مستدرك
الوسايل ، ج 3 ، ص 839؛ بحارالانوار ، ج 45 ، ص 33 و 69؛ جلاء العيون ،
ص 401؛ منتهى الامال ، ص 457 و 482؛ لباب الانساب ، ج 1 ، ص 402؛
الطبقات الكبرى ، جزء الاول ، ص 477؛ تنقيح المقال ، ج 2 ، ص 60؛ نقد
الرجال ، ص 284؛ ابصار العين ، ص 117؛ ناسخ التواريخ ، ج 6 ، ص 282).
151. محمد بن حسين بن على (ع)
ابن شهر آشوب از محمد بن حسين به عنوان شهيد طف نام مى برد. از اين پسر
منسوب به امام حسين (ع) نام و نشانى در كتابهاى انساب و تاريخ موجود
نيست ، تا چه رسد به شهادتش در كربلا (المناقب ، ج 4 ، ص 113؛ معجم
رجال الحديث ، ج 16 ، ص 15).
152. محمد بن عباس بن على بن ابى طالب
ابن شهر آشوب محمد بن عباس را در شمار شهداى طف مى آورد. در كتابهاى
انساب تنها دو پسر براى حضرت ابوالفضل ثبت شده است كه عبارت بودند از
فضل و عبيدالله. بنا بر اين شهادت او در كربلا و حتى وجودش محل تامل
است (المناقب ، ج 4 ، ص 112؛ معجم رجال الحديث ، ج 16 ، ص 189؛ امام
حسن و امام حسين (ع) ، ص 244).
153. محمد بن عبدالله بن جعفر بن ابى طالب
يكى ديگر از جوانان هاشمى كه در كربلا به شهادت رسيد ، محمد بن عبدالله
بن جعفر بن ابى طالب (جعفر طيار) بود. شيخ طوسى از او در شمار ياران
امام حسين (ع) نام برده و به شهادتش در كربلا تصريح كرده است. بعضى نيز
قاتل او را عامر بن نهشل تميمى نوشته اند. بنا به برخى از گزارشها مادر
محمد بن عبدالله ، خوصا دختر حفصه بن ثقيف از قبيله بكر بن وائل بود
(تاريخ الطبرى ، ج 5 ، ص 387 و 447 و 469؛ الفتوح ، ج 3 ، ص 127؛
الكامل فى التاريخ ، ج 4 ، 40 و 92؛ الارشاد ، ص 239 و 248؛ بلاذرى ،
انساب الاشراف ، (ترجمه ريحانتى رسول الله... ) ، ص 206؛ رجال الطوسى ،
ص 105؛ خوارزمى ، مقتل الحسين ، الجزء الثانى ، ص 30 و 53؛ مقاتل
الطالبيين ، ص 90؛ مروج الذهب ، ج 3 ، ص 62؛ شذرات الذهب ، ج 1 ، ص 67؛
البدايه و النهايه ، ج 8 ، ص 185؛ مستدرك الوسايل ، ج 3 ، ص 845؛ تاريخ
ابن خلدون ، ج 2 ، ص 36؛ ذهبى ، تاريخ الاسلام ، ص 21؛ سير اعلام
النبلاء ، ج 3 ، ص 320؛ نهايه الارب ، ج 20 ، ص 462؛ تنقيح المقال ، ج
2 ، ص 139؛ بحارالانوار ، ج 45 ، ص 34 ، 44 ، 68؛ جلاء العيون ، ص 401؛
اعلام الورى ، ص 3؛ منتهى الامال ، ص 455 و 482؛ نفس المهموم ، ص 145 ،
امام حسن و امام حسين (ع) ، ص 245؛ ابصار العين ، ص 105).
154. محمد بن عقيل بن ابى طالب
برخى فرزندان عقيل را كه همراه امام حسين (ع) در كربلا به شهادت رسيدند
، هفت تن دانسته اند. يكى از اين هفت تن ، محمد بن عقيل بود كه با تير
يقيط بن ناشر جهنى به شهادت رسيد (بلاذرى ، انساب الاشراف ، (ترجمه
ريحانتى رسول الله... ) ، ص 70؛ خوارزمى ، مقتل الحسين ، الجزء الثانى
، ص 53؛ الاخبار الطوال ، ص 257).
155. محمد بن على بن ابى طالب (محمد اصغر)
نام و نشان وى به صورت دقيق مشخص نشده است ؛ او را هم عبدالله خوانده
اند ، هم به نام محمد اصغرش ناميده اند. گفته شده است كه محمد از
فرزندان امام على بن ابيطالب (ع) بود در ذكر مادر وى نيز خبرها مختلف
است. بعضى چون شيخ طوسى مادر او را ام ولد و گروهى نيز مادرش را اسماء
دختر عميس يا ليلى دختر مسعود بن خالد دانسته اند. ابن كلبى مادر محمد
را ام ولد ذكر مى كند. به هر حال ، محمد بن على را از شهداى كربلا
شمرده و در ذكر نام قاتل او ، از زجر بن بدر يا از عقبه غنوى نام برده
اند. از مداينى نيز نقل شده است كه جسد محمد را در شهرى يافتند و
ندانستند چه كسى او را كشته است (تاريخ الطبرى ، ج 5 ، ص 449 و 468؛
جمهره النسب ، ص 31؛ مقاتل الطالبيين ، ص 83؛ المناقب ، ج 4 ، ص 112؛
لباب الانساب ، ج 1 ، ص 400؛ رجال الطوسى ، ص 105؛ خوارزمى ، مقتل
الحسين ، الجزء الثانى ، ص 53؛ مروج الذهب ، ج 3 ، ص 61؛ البدايه و
النهايه ، ج 8 ، ص 187 و 189؛ الفصول المهمه ، ص 123؛ بحارالانوار ،
ج 45 ، ص 39 و 67؛ جلاء العيون ، ص 403؛ تاريخ ابن خلدون ، ج 2 ، ص 36؛
الطبقات الكبرى ، الجزء الاول ، ص 476؛ منتهى الامال ، ص 482؛ نهايه
الارب ، ج 20 ، ص 461؛ الكامل فى التاريخ ، ج 4 ، ص 76 و 92؛ ذهبى ،
تاريخ السلام ، ص 21؛ سير اعلام النبلاء ، ج 3 ، ص 320؛ نفس المهموم ،
ص 150؛ تنقيح المقال ، ج 3 ، ص 152؛ ناسخ التواريخ ، ج 6 ، ص 289؛
امام حسن و امام حسين (ع) ، ص 244؛ ابصار العين ، ص 126).
156. محمد بن مسلم بن عقيل بن ابى طالب
ابوالفرج اصفهانى نوشته است كه مادر محمد بن مسلم ، كنيز بود او به
همراه ديگر برادران خويش در كربلا به شهادت رسيد. قاتل محمد را ابو
جرهم ازدى و لقيط بن اياس جهنى نوشته اند (مقاتل الطالبيين ، ص 91؛
المناقب ، ج 4 ، ص 112؛ خوارزمى ، مقتل الحسين ، الجزء الثانى ، ص
53؛لباب الانساب ، ج 1 ، ص 402؛ عمده الطالب ، فى انساب آل ابى طالب ،
ص 33؛ معجم رجال الحديث ، ج 17 ، ص 256؛ تنقيح المقال ، ج 3 ، ص 187؛
بحارالانوار ، ج 45 ، ص 32؛ منتهى الامال ، ص 36؛ امام حسن و امام حسين
(ع) ، ص 245؛ ابصار العين ، ص 117).
157. مسعود بن حجاج تميمى
مسعود از شجاعان و جنگجويان مشهور بود. وى نيز همراه سپاه ابن سعد از
كوفه خارج شد و در كربلا به امام حسين (ع) پيوست و در آنجا به شهادت
رسيد. برخى نوشته اند كه او پسرى به نام عبدالرحمن داشت كه همراه پدر
به كربلا آمد و در حمله اولى در كنار پدر به شهادت رسيد. شيخ طوسى از
او به عنوان يكى از اصحاب امام حسين (ع) ياد كرده است (بحارالانوار ، ج
45 ، ص 72؛ رجال الطوسى ، ص 105؛ تنقيح المقال ، ج 3 ، ص 213؛ منتهى
الامال ، ص 427؛ نفس المهموم ، ص 135؛ معجم رجال الحديث ، ج 18؛ ص 12؛
نقد الرجال ، ص 343؛ امام حسن و امام حسين (ع) ، ص 249؛ ابصار العين ،
ص 186).
158. مسلم بن عقيل بن ابى طالب
مسلم بن عقيل يكى از مشهورترين شخصيتها و شهداى كربلاست او كه برادر
زاده حضرت على (ع) و پسر عموى امام حسين (ع) بود ، پس از مرگ معاويه و
به دنبال دعوت كوفيان از سوى امام حسين (ع) از مكه به كوفه اعزام شد تا
در باب اوضاع كوفه و شيعيان آنجا بررسيهاى لازم را انجام داده و نتايج
مطالعات خود را براى امام حسين (ع) بفرستد. پيش از اين دو متن كتاب از
چگونگى ورود مسلم به كوفه و حوادثى كه در نهايت به شهادت او انجاميد
سخن گفته ايم. بنابراين از تكرار آنها در مى گذريم. در اين قسمت شايان
ذكر است كه پس از شهادت مسلم ، هشت تن از برادران و فرزندان وى همراه
امام حسين (ع) وارد كربلا شدنده اند و در آنجا در كنار امام حسين (ع)
به شهادت رسيدند. برادران شهيد مسلم عبارت بودند از:
1) جعفربن عقيل ، 2)عبدالرحمن بن عقيل 3)عبدالله بن عقيل ، 4) عون بن
عقيل ، 5)محمد بن عقيل ، 6)موسى بن عقيل
فرزندان مسلم نيز كه در كربلا به شهادت رسيدند ، عبارت بودند از:
1)عبدالله بن مسلم و 2)محمد بن مسلم.
منابع و مقاتل اصلى تاريخ كربلا ، در ميان فرزندان مسلم جز همين دو تن
از فرزندان او در روز عاشورا به شهادت رسيدند ، معرفى نمى كنند ،
بنابراين به نظر مى رسد كه بايد دوباره داستان مربوط به دستگيرى و
شهادت طفلان مسلم با تامل نگريست و آن را از حيطه وقايع مستند خارج
ساخت.
نكته قابل توجه در زندگى مسلم بن عقيل ماجراى مشهورى است كه در باب
تعلل و اجتناب او از قتل عبيدالله در خانه هانى بن عروه وجود دارد.
چنان كه پيش از اين در متن و به هنگام گزارش و تحليل آن روايت متذكر
شده ايم ، به رغم اشتهار اين موضوع در ميان عامه مردم و حتى برخى از
خواص ، آنچه از لابلاى منابع تاريخى و مقاتل مستفاد مى شود ، اختلاف و
تعدد روايات در اين باب است. به اين معنى كه نه همه منابع در باب
بيمارى هانى و عيادت عبيدالله از او اتفاق نظر دارد و نه همه آن منابع
علت اصلى اجتناب مسلم از قتل عبيدالله را تصميم خود وى مى شمارند ،
بلكه غالب آنها برآنند كه موثرترين علت اجتناب مسلم از قتل عبيدالله ،
مخالفت جدى هانى بن عروه بود. بر اساس همين روايات عبيدالله براى ديدار
شريك اعور ، از شيعيان امام حسين (ع) كه تقيه مى كرد و همراه عبيد الله
از بصره به كوفه آمده بود ، روانه خانه هانى شد و به رغم برنامه ريزى و
اصرار شريك براى قتل عبيدالله توسط مسلم بن عقيل ، هانى با اين اقدام
به مخالفت برخاست و همين امر عمده ترين عاملى بود كه مسلم را از اجراى
نقشه شريك بازداشت (الارشاد ، ص 204 و 207 - 223؛ مقاتل الطالبيين ، ص
77 و 93-108؛ الطبقات الكبرى ، الجزء الاول ، ص 477؛ تاريخ الطبرى ، ج
5 ، ص 469 و 397؛ الكامل فى التاريخ ، ج 4 ، ص 35و93؛ تاريخ يعقوبى ، ج
2 ، ص 178؛ الاخبار الطوال ، ص 231-242؛ الفتوح ج 3 ، ص 67؛ مروج الذهب
، ج 3 ، ص 62؛ الملهوف ، ص 122-123؛ خوارزمى ، مقتل الحسين ، الجزء
الثانى ، ص 53؛ سير اعلام النبلاء ج 3 ، ص 306 - 308؛ نهايه الارب ، ج
20 ، ص 391 -405 و 414 و 462؛ تنقيح المقال ج 3 ، ص 214؛ منتهى الامال
، ص 372 - 386؛ نقد الرجال ، ص 344؛ امام حسن و امام حسين (ع) ، ص 245؛
ابصار العين ، ص 105).
159. مسلم بن عوسجه اسدى
او از شيعيان ازدى ساكن كوفه و از اصحاب پيامبر اسلام و از ياران نامور
امام حسين (ع) بود كه پيش از عزيمت مسلم به اين شهر براى امام حسين (ع)
بيعت مى گرفت. برخى از مورخان و ارباب مقاتل نوشته اند كه مسلم بن عقيل
پس از رسيدن به كوفه در منزل مسلم بن عوسجه استقرار يافت. اشتهار او در
كوفه به دوستى امام حسين (ع) و پيوند با مسلم بن عقيل باعث شد تا معقل
جاسوس ابن زياد از طريق او به محل زندگى مسلم پى برده گزارش لازم را به
ابن زياد بدهد. پيش از اين اشاره كرديم كه پس از دستگيرى هانى بن عروه
و تصميم مسلم بن عقيل بر خروج عليه عبيدالله ، مسلم بن عوسجه فرماندهى
قسمتى از نيروهاى قبايل مذحج و بنى اسد را بر عهده داشت. وى پس از
شهادت مسلم بن عقيل ، همراه زن و فرزند خود به كربلا رفت و به امام
حسين (ع) ملحق شد. شيخ مفيد و ديگران ، از نقش او در كشتن عبدالله بن
حوزه كه به طرف خيمه هاى امام حمله آورده بود ، سخن گفته اند. زمان
شهادت او را پس از حمله اولى نوشته اند (جمهره النسب ، ص 180؛ مروج
الذهب ، ج 3 ، ص 54؛ تاريخ الطبرى ، ج 5 ، ص 345 و 347؛ الكامل فى
التاريخ ، ج 4 ، ص 67د الارشاد ، ص 207 و 231 ، 236-237؛ بلاذرى ،
انساب الاشراف (ترجمه ريحانتى رسول الله... ) ، ص 193 و 196 و 198؛
الاخبار الطوال ، ص 236؛ البدايه و النهايه ، ج 8 ، ص 182؛ الفتوح ، ج
3 ، ص 106 و 119؛ رجال الطوسى ، ص 105؛ خوارزمى ، مقتل الحسين ، الجزء
الثانى ، ص 17-19؛ سير اعلام النبلاء ، ج 3 ، ص 306؛ الملهوف ، ص 152 و
161؛ مقاتل الطالبيين ، ص 95 -96؛ معجم رجال الحديث ، ج 18 ، ص 151؛
رجال داود ، قسم اول ، ص 345؛ مجمع الرجال ، ج 6 ، ص 90؛ روضه الشهدا ،
ص 296؛ نقد الرجال ، ص 344 ، نهايه الارب ، ج 20 ، ص 393 و 397-435؛
نفس المهموم ، ص 101 و 120-121؛ تنقيح المقال ، ج 3 ، ص 214؛
بحارالانوار ، ج 45 ، ص 5 و 13 و 19 و 21 و 69؛ اعلام الورى ، ص 241؛
جلاء العيون ، ص 395؛ مستدرك الوسايل ، ج 3 ، ص 849؛ منتهى الامال ، ص
373 و 417 و 435-436 و 440؛ امام حسن و امام حسين (ع) ، ص 249؛ ابصار
العين ، ص 133).
160. مسلم بن كثير ازدى
برخى نام مسلم را به اشتباه اسلم و سليمان آورده اند. درباره سوابق
زندگى مسلم نوشته اند كه وى از اهل كوفه و از اصحاب اميرالمومنين بود و
در جنگهاى امام على (ع) شركت داشت و زخمى شد. مسلم نيز از جمله كوفيانى
بود كه پس از شهادت مسلم بن عقيل ، به قصد پيوستن به امام حسين (ع) از
كوفه به كربلا رفت و در همان حمله اولى به شهادت رسيد. شيخ طوسى از او
به نام مسلم كثير الاعرج ياد كرده است (المناقب ، ج 4 ، ص 113؛
بحارالانوار ، ج 45 ، ص 72؛ رجال الطوسى ، ص 105؛ منتهى الامال ، ص
427؛ معجم رجال الحديث ، ج 18 ، ص 151؛ نفس المهموم ص 136؛ امام حسن و
امام حسين (ع) ، ص 249؛ ابصار العين ، ص 182).
161. مسلم بن كناد
از نام و نشان دقيق كناد نيز اطلاعى در دست نيست. نام اين شهيد در
زيارت رجبيه آمده است. برخى از منابع رجالى نيز به همين اعتبار او را
در شمار شهداى كربلا آورده اند (معجم رجال الحديث ، ج 18 ، ص 151؛
ابصار العين ، ص 117).
162. مسلم ، مولى حسين بن على
از نام و نشان مسلم مطلبى در كتابهاى تاريخى ، مقاتل و رجال به چشم نمى
خورد او مولى امام حسين (ع) بود كه در كربلا به شهادت رسيد. شيخ طوسى
از او به نام مسلم (( مولاه عليه السلام ، مجهول
)) ياد كرده است. بعيد نيست كه او همان سليمان
يا سلمان فرستاده امام به بصره باشد كه شهادت او به دست عبيدالله بن
زياد سخن گفته ايم (رجال الطوسى ، ص 105؛ تنقيح المقال ، ج 3 ، ص 215؛
نقد الرجال ، ص 344).
163. مسلم ، مولى عامر بن مسلم
نوشته اند كه مسالم يا مسلم يا سالم مولاى عامر بن مسلم العبدى ، همراه
سيف بن مالك و ادهم بن اميه و يزيد بن نبيط و پسرانش به يارى امام حسين
(ع) آمدند و در حمله اولى به شهادت رسيدند (بحارالانوار ، ج 45 ، ص 72
، معجم رجال الحديث ، ج 18 ، ص 153؛ قاموس الرجال ، ج 4 ، ص 259؛ منتهى
الامال ، ص 425 و 428؛ امام حسن و امام حسين (ع) ، ص 247؛ ابصار العين
ص 117).
164. مقسط بن زهير
مقسط برادر قاسط و كردوس بن زهير از شهداى حمله اولى در كربلا بود كه
ذكر وى گذشت. برخى از علماى رجال و از جمله شيخ طوسى او را به نام مقسط
بن عبدالله معرفى و تصريح مى كنند كه وى برادر قاسط بود (رجال الطوسى ،
ص 105؛ منتهى الامال ، ص 425؛ تنقيح المقال ، ج 3 ، ص 246؛ نقد الرجال
، ص 353؛ امام حسن و امام حسين (ع) ، ص 249؛ معجم الرجال الحديث ، ج
18 ، 153؛ ابصار العين ، ص 189).
165. منجح بن سهم ، غلام امام حسين (ع)
منجح از موالى امام حسين (ع) بود. برخى نوشته اند كه او از آزاد كردگان
امام حسين (ع) بوده است. وى در كربلا به دست حسان بن بكر حنظلى شهيد
شد. نقل شده است كه مادر منجح (( جاريه
)) امام حسين (ع) بود و امام او را از نوفل بن
حارث بن عبدالمطلب خريد و به ازدواج سهم پدر منجح در آورد و منجح از
ايشان متولد گشت. شيخ طوسى به شهادت وى در كربلا تصريح كرده است (تاريخ
الطبرى ، ج 5 ، ص 469؛ الكامل فى التاريخ ، ج 4 ، ص 93؛ نهايه الارب ،
ج 20 ، ص 462؛ جامع الرواه ، ج 2: ص 352؛ رجال الطوسى ، ص 105؛ رجال
ابن داود ، قسم اول ، ص 352؛ تنقيح المقال ، ج 3 ، ص 247؛ بحارالانوار
، ج 45 ، ص 69 منتهى الامال ، ص 429؛ مجمع الارجال ، ج 6 ، ص 139؛ نقد
الرجال ، ص 354؛ امام حسن و امام حسين (ع) ، ص 249؛ ابصار العين ، ص
123).
166. منهال بن عمرو الاسدى
شيخ طوسى از منهال به عنوان يكى از اصحاب امام حسين (ع) ياد كرده ،
امام به شهادت او در كربلا اشاره اى ندارد ، اما مرحوم مجلسى در
بحارالانوار ، منهال بن عمرو را از جمله شهداى كربلا معرفى كرده است.
اگر چه برخى ديگر از علماى رجال نيز از منهال به عنوان شهيد كربلا ياد
كرده اند ، اما بعضى نيز او را از اصحاب امام سجاد و امام باقر و امام
صادق دانسته اند (رجال الطوسى ، ص 105؛ تنقيح المقال ، ج 3 ، ص 251؛
بحارالانوار ، ج 44 ، ص 199؛ نقد الرجال ، ص 355).
167. منيع بن زياد
نام منيع در هيچ كدام از كتابهاى تاريخى و مقاتل به عنوان شهيد كربلا
به چشم نمى خورد. در آثار علماى رجال نيز ذكرى از نام و نشان دقيق او
موجود نيست. نام وى فقط در زيارت رجبيه به عنوان يكى از شهداى كربلا
آمده است. مامقانى و شيخ طوسى در شمار اصحاب امام حسين (ع) از كسى به
نام منيع بن رقاد ياد كرده اند كه بعيد نيست همين منيع بن زياد باشد
(رجال الطوسى ، ص 105؛ تنقيح المقال ، ج 3 ، ص 3 ، 252؛ انصار الحسين ،
ص 117).
168. موسى بن عقيل بن ابى طالب
در برخى از منابع رجالى و كتب تاريخى متاخر ، از موسى بن عقيل به عنوان
يكى از شهداى كربلا و از جمله پسران عقيل ياد شده است. در كتب انساب
ذكرى از او به عنوان پسر عقيل به چشم نمى خورد (تنقيح المقال ، ج 3 ، ص
257؛ ناسخ التواريخ ، ج 6 ، ص 282).
169. موقع بن ثمامه اسدى
موقع نيز از ياران امام حسين (ع) در كربلا بود كه مجروح شد و به دست
ابن سعد افتاد او اگر چه با وساطت قوم خويش از مرگ نجات يافت ، اما به
دستور عمر بن سعد ، در قيد و زنجير به زاره عمان تبعيد شد. وى يك سال
بعد در همان جا بر اثر جراحات در گذشت از او نيز در زيارت شهدا به
عنوان مجروح كربلا ياد شده است (الاخبار الطوال ، ص 259؛ نهايه الارب ،
ج 20 ، ص 463؛ منتهى الامال ، ص 426؛ تنقيح المقال ، ج 3 ، ص 240؛ امام
حسن و امام حسين (ع) ، ص 249؛ ابصار العين ، ص 139).
170. نافع بن هلال بن نافع بن بجلى
از او به عنوان يكى از اصحاب اميرالمؤ منين (ع) ياد كرده اند. نافع يكى
از چهارتن كوفيانى است كه پس از رسيدن امام حسين (ع) به عذيب و در
شرايطى كه حر كاروان امام را تحت نظر داشت ، از كوفه گريخت و به امام
حسين (ع) پيوست ، برخى نوشته اند كه چون امام حسين (ع) وارد كربلا شد ،
نافع كوفه را ترك كرد و خود را به امام رساند. به هنگام نبرد روز
عاشورا ، وى از جمله تير اندازان سپاه امام حسين (ع) بود كه تيرهاى
خويش را به سم آغشته كرده و نام خويش را نيز بر آنها نوشته بود. او در
روز عاشورا نيز يك بار از سوى امام ماءموريت يافت تا همراه حضرت
ابوالفضل روانه فرات شود و به ياران و فرزندان امام آب رساند. نافع در
ميدان جنگ چنين رجز مى خواند:
انا ابن هلال البجلى انا على دين على
چون مزاحم بن حريث به نبرد با نافع شتافت و به او پاسخ داد كه من بر
دين عثمانم ، وى پاسخ داد كه تو بر دين شيطانى. نافع سپس بر مزاحم حمله
كرد و وى را به قتل رساند. درباره نافع نوشته اند كه در روز عاشورا ،
پس از مدتى نبرد ، بازوانش شكست و به همين سبب اسير شد و در حضور ابن
سعد ، توسط شمر به شهادت رسيد (بلاذرى ، انساب الاشراف (ترجمه ريحانتى
رسول الله... ) ، ص 179؛ تاريخ الطبرى ، ج 5 ، ص 412؛ الكامل فى
التاريخ ، ج 4 ، ص 70؛ الاخبار الطوال ، ص 255؛ مقاتل الطالبيين ، ص
119؛ رجال الطوسى ، ص 105؛ خوارزمى ، مقتل الحسين ، الجزء الثانى ، ص
24-299؛ البدايه و النهايه ؛ ج 8 ، ص 184؛ انساب الاشراف ، ص 197؛ روضه
الشهدا ، ص 298 و 299؛ جلاء العيون ، ص 396؛ تنقيح المقال ، ج 3 ، ص
452؛ منتهى الامال ، ص 405 و 435 و 441 - 442؛ معجم رجال الحديث ، ج 19
، ص 124؛ نفس المهموم ، ص 84 و 96 و 126؛ نقد الرجال ، ص 365؛ الملهوف
، ص 138؛ امام حسن و امام حسين (ع) ، ص 249؛ ابصار العين ، ص 158؛ رجال
ابن داود ، قسم اول ، ص 358).
171. نصر بن ابى نيزر
نوشته اند كه ابى نيزر ، يكى از شاهزادگان عجم بود كه به پيغمبر اسلام
پيوست. نصر فرزند برومند ابى نيزر بود كه بعدها در شمار شيعيان و
ياوران حضرت على در آمد و در نخلستان اميرالمؤ منين كار مى كرد. نصر كه
به هنگام رسيدن خبر در گذشت معاويه و خلافت يزيد در مدينه بود ، همراه
امام حسين (ع) از مدينه به مكه و سپس از آنجا همچنان همراه حضرت به سوى
كربلا رهسپار شد و او در آنجا در حمله اول شهيد شد. نقل است وقتى مركب
نصر را از پاى در آوردند ، وى پياده به جنگ ادامه داد تا كشته شد
(بحارالانوار ، ج 44 ، ص 180؛ منتهى الامال ، ص 429؛ امام حسن و امام
حسين (ع) ، ص 249).
172. نعمان بن عمرو ازدى الراسبى
نعمان برادر حلاس بن عمرو است كه ذكر وى گذشت. نعمان نيز همانند برادرش
از شهداى كربلا و پيش از آن از اصحاب اميرالمومنين (ع) بوده. نقل است
نعمان و برادرش حلاس ، ابتدا همراه عمر بن سعد از كوفه بيرون آمدند تا
در كربلا با امام حسين (ع) پيكار كنند ، اما پس از رسيدن به صحراى طف و
محاصره كاروان حسينى ، چون عمر بن سعد پيشنهاد امام حسين (ع) را مبنى
بر بازگشت از عراق نپذيرفت ، در شب هشتم محرم لشكر ابن زياد را ترك
گفته به امام حسين (ع) پيوست و در روز عاشورا ابتدا نعمان در حمله اولى
به شهادت رسيد و ساعاتى بعد ، نزديك ظهر برادرش حلاس شهيد شد (منتهى
الامال ، ص 426؛ رجال الطوسى ، ص 106؛ مجمع الرجال ، ج 2 ، ص 223؛
تنقيح المقال ، ج 3 ، ص 273؛ امام حسن و امام حسين (ع) ، ص 249؛ معجم
رجال الحديث ، ج 19 ، ص 168؛ ابصار العين ، ص 182؛ ناسخ التواريخ ، ج 6
، ص 268).
173. نعيم بن عجلان خزرجى
نعيم از شهداى حمله اولى بود. برادرش نعمان بن عجلان از اصحاب على (ع)
و عامل امام در بحرين و عمان بود. نعيم به همراه نعمان و برادر سومش به
نام نضر در جنگ صفين ، در كنار حضرت على (ع) با معاويه و سپاه شام
جنگيده اند (المناقب ص 113؛ منتهى الامال ، ص 425؛ رجال الطوسى ، ص
106؛ تنقيح المقال ، ج 3 ، ص 274؛بحارالانوار ج 45 ، ص 70؛ نقد الرجال
، ص 362؛ نفس المهموم ، ص 135؛ امام حسن و امام حسين (ع) ، ص 249؛
ابصار العين ، ص 165).
174. وهب بن عبدالله حباب كلبى
درباره وهب بن عبدالله در منابع تاريخى و مقاتل ، گزارشهاى مبهم و
آشفته اى وجود دارد. برخى او را فرزند عبدالله بن عمير كلبى و ام وهب
دانسته و برخى نيز بر چنين باورى نيستند. خوارزمى كه او را پسر عبدالله
مى داند نوشته است كه چون عبدالله به شهادت رسيد ، ام وهب خطاب به وهب
گفت : پسرم برخيز و پسر دختر پيامبر را يارى كن. وهب نيز پاسخ داد كه
اى مادر چنين مى كنم و در اين راه كوتاهى نمى ورزم. سپس به ميدان رفت.
خوارزمى همان رجزى را كه براى عبدالله بن عمير نقل شده است به عنوان
رجز به هنگام جنگ آورده و افزوده است كه چون وهب مدتى در ميدان جنگيد
به سوى مادر و همسرش بازگشت و پرسيد آيا از من راضى شديد؟ مادر پاسخ
داد از تو راضى نخواهم بود مگر اينكه در مقابل پسر دختر پيامبر كشته
شوى. در اين حال همسرش او را به مراقبت از جان خويش فرا خواند ، اما ام
وهب گفت سخن او را گوش نده و باز گرد و در مقابل پسر دختر پيامبر بجنگ
تا كشته شوى. تا او در فرداى قيامت تو را در نزد پروردگار شفاعت كند.
پس وهب در حالى كه چنين رجز مى خواند به ميدان رفت.
انى زعيم لك ام وهب |
|
|
بالطعن فيهم تاره و الضرب |
فعل غلام مومن بالرب |
|
|
حتى
يذيق القوم مر الحرب |
انى امرؤ ذو مره و عصب |
|
|
ولست
بالخوار عند النكب |
حسبى بنفسى من عليم حسبى |
|
|
اذا
انتميت فى كرام العراب |
بنا به نوشته خوارزمى ، وهب در حالى كه پس از نبردى شجاعانه دست راست و
چپ خويش را از دست داده بود ، به شهادت رسيد. مادرش ام وهب چون فرزند
را در اين حال ديد به كنار او رفت و خون از صورت او پاك كرد. بنا به
گزارش خوارزمى شمر در اين زمان دستور داد تا عمودى بر سر ام وهب كوفته
و او را به شهادت رساندند. خوارزمى به نقل از سرخسكى از ابى عبدالله
حداد روايت كرده است كه وهب بن عبدالله ابتدا مسيحى بود و همراه مادرش
به دست امام حسين (ع) مسلمان شد. مطابق همين روايت وى سرانجام اسير شد
و او را به دستور ابن سعد گردن زدند و سرش را به سوى سپاه امام حسين
(ع) پرتاب كردند. ابن شهر آشوب با آوردن قسمت اول گزارش خوارزمى بدون
ذكر شهادت او ، نوشته است كه وهب اسير شد (خوارزمى ، مقتل الحسين ،
الجزء الثانى ، ص 15 -16؛ المناقب ، ج 4 ، ص 101؛ معجم الرجال الحديث ،
ج 19 ، ص 209؛ بحارالانوار ، ج 44 ، ص 320 و ج 45 ، ص 16 و 17؛ جلاء
العيون ، ص 394 و 395؛ روضه الشهدا ، ص 109 و 298؛ الفتوح ، ج 3 ، ص
116- 117؛ الملهوف ، ص 161؛ منتهى الامال ، ص 433؛ نفس المهموم ، ص
130-131؛ امام حسن و امام حسين (ع) ، 249؛ ابصار العين ، ص 109).
175. هانى بن عروه بن نمران مذحجى
آورده اند كه هانى بن عروه از رهبران بزرگ يمن بود كه در كوفه نيز
مقامى ارجمند داشت ، مصاحبت با پيامبر (ص ) را درك كرده بود و از اصحاب
آن گرامى و نيز از اصحاب امام على (ع) به شمار مى رفت. او يكى از اركان
قدرتمند حركت حجر بن عدى كندى عليه زياد بن ابيه به حساب مى آمد. هانى
پيشواى قبيله بنى مراد بود و چنان كه در متن كتاب آورده ايم ، در بازار
كوفه گردن زده شد و به شهادت رسيد (تاريخ الطبرى ، ج 5 ، ص 397؛ جمهره
انساب العرب ، ص 406؛ مروج الذهب ، ج 3 ، ص 61؛ الكامل فى التاريخ ، ج
4 ، ص 36 ، الاخبار الطوال ، ص 233-234 و 236-238 و 248؛ الملهوف ، ص
123؛ الفتوح ، ج 3 ، ص 68؛ مقاتل الطالبيين ، ص 94-96د الارشاد ، ص
207-208 و 217 و 221-222؛ سير اعلام النبلاء ، ج 3 ، ص 299 و 307؛
نهايه الارب ، ج 20 ، ص 391 و 394 و 397 و 414 و 443؛ منتهى الامال ، ص
375 - 386 و 440؛ تنقيح المقال ، ج 3 ، ص 289؛ ابصار العين ، ص 153).
176. هلال بن حجاج
مرحوم مجلسى هلال بن حجاج را از شهداى كربلا معرفى مى كند و مى نويسد
كه وى بعد از وهب بن وهب به شهادت رسيد (بحارالانوار ، ج 44 ، ص 321).
177. هلال بن رافع البجلى
ابن اعثم نام وى را در شمار شهداى كربلا آورده و مى نويسد كه او بعد از
زهير بن قين به ميدان رفت و در حالى كه دشمن را آماج تيرهاى خود قرار
مى داد ، چنين رجز مى خواند:
ارمى بها معلمه اءفواقها |
|
|
و
النفس لا ينفعها اءسواقها |
مسموعه تجرى لها اءحقابها |
|
|
لتملان اءرضها رشاقها |
ابن اعثم افزوده است كه چون تمام تيرهاى خويش را به سوى دشمن افكند ،
دست به شمشير برد و تا هنگامى كه به شهادت رسيد چنين مى گفت :
انا الغلام التميمى البجلى |
|
|
دينى
على دين حسين بن على |
ان اقتل اليوم و هذا عملى |
|
|
و ذاك
راءيى او اءلاقى اءملى |
(الفتوح ، ج 3 ، ص 124-125).
178. يحيى بن سليم مازنى
درباره نام و نشان يحيى بن سليم نيز در منابع تاريخى و مقاتل گفتگوى
چندانى در ميان نيست. نوشته اند كه وى پس از عبدالرحمان يزنى به ميدان
رفت و در حال نبرد چنين رجز مى خواند:
لاضربن اليوم ضربا فيصلا ضربا |
|
|
طلحفى
فى العدى مستاءصلا |
لا عجزا عنهم و لا مهللا |
|
|
ما
انا الا اليث يحمى الاشبلا |
(خوارزمى ، مقتل الحسين ، الجزء الثانى ، ص 21؛ الفتوح ، ج 3 ، ص 120؛
بحارالانوار ، ج 45 ، ص 24؛ ناسخ التواريخ ، ج 6 ، ص 247؛ جلاء العيون
، ص 399؛ روضه الشهدا ، ص 299؛ معجم رجال الحديث ، ج 20؛ ص 55؛ ابصار
العين ، ص 109).
179. يحيى بن هانى بن عروه مرادى العطيفى
نوشته اند كه يحيى بن عروه ، پس از شهادت پدرش هانى در كوفه به دست ابن
زياد ، به سوى قوم خويش گريخت و نزد ايشان پنهان شد. كمى بعد ، چون به
او خبر رسيد كه امام حسين (ع) به كربلا آمده است ، به آن امام پيوست و
در كربلا به شهادت رسيد (رجال بحرالعلوم ، ج 4 ، ص 52؛ تنقيح المقال ،
ج 3 ، ص 322).
180. يزيد بن حصين همدانى مشرقى
نام يزيد در برخى از منابع رجالى و از جمله در رجال طوسى آمده است. اگر
چه در برخى از اين منابع از او به نام شهيد كربلا ياد شده است ، اما در
مقاتل ذكرى از شهادت يزيد در صحراى طف به چشم نمى خورد. ابن كثير از
جمله مورخانى است كه يزيد نام برده و به سخنرانى وى در روز عاشورا
اشاره كرده است . در زيارت ناحيه از وى به نام شهيد كربلا ياد شده است.
پيش از اين در معرفى برير بن خضير همدانى اشاره شد كه علامه شوشترى
عقيده دارد كه يزيد بن حصين ، همان برير بن خضير است. با عنايت به
اينكه در زيارت ناحيه نام برير به چشم نمى خورد و نام يزيد بن حصين
مذكور است ، همچنين با عنايت به آنكه برير و يزيد به سيد القراء شهرت
داشته اند ، مى توان نتيجه گرفت كه نظر علامه شوشترى بر اينكه برير و
يزيد يك نفر بوده اند ، نظرى است ، صواب (رجال الطوسى ، ص 106؛ البدايه
و النهايه ، ج 8 ، ص 178؛ بحارالانوار ، ج 45 ، ص 70؛ تنقيح المقال ، ج
3 ، ص 325؛ معجم رجال الحديث ، ج 20 و ص 110؛ نقد الرجال ، ص 377؛ نفس
المهموم ، ص 96؛ قاموس الرجال ، ج 2 ، ص 294 و 296).
181. يزيدبن زياد بن مهاصر(ابو الشعثاء كندى )
نام وى را يزيد بن زياد بن مهاصر جعفى و در شمار محدثين نيز آورده اند.
در زيارت رجبيه نام او ابن مظاهر آمده است. يزيد از جمله كسانى بود كه
همراه سپاه ابن سعد به كربلا آمد ، ولى وقتى ديد كه به پيشنهادهاى امام
حسين (ع) توجه نشد ، به سپاه امام حسين (ع) ملحق شد و به شهادت رسيد.
مرحوم مجلسى در جايى از وى به نام يزيد بن مهاجر نام برده است. نوشته
اند كه وى به هنگام نبرد ، چنين رجز مى خواند:
انا يزيد و ابى المهاصر |
|
|
كاءننى ليث بغيل خادر |
يا رب انى للحسين ناصر |
|
|
و
لابن سعد تارك و هاجر |
(تاريخ الطبرى ، ج 5 ، ص 408 و 445؛ الكامل فى التاريخ ، ج 4 ، ص 73؛
الفتوح ، ج 3 ، ص 123؛ خوارزمى ، مقتل الحسين ، الجزء الثانى ، ص 23 ،
29؛ بلاذرى ، انساب الاشراف ، (ترجمه ريحانتى رسول الله... ) ، ص 202
البدايه و النهايه ، ج 8 ، ص 185؛ نهايه الارب ، ج 20 ، ص 455؛ المناقب
، ج 4 ، ص 104؛ تنقيح المقال ، ج 3 ، ص 326؛ بحارالانوار ، ج 44 ، ص
320 و ج 45 ، ص 30 و 31 و 72 ؛ جلاء العيون ، ص 396 و 400؛ روضه
الشهداء ، ص 310؛ منتهى الامال ، ص 444؛ معجم رجال الحديث ، ج 20 ، ص
113؛ نفس المهموم ، ص 90 و 129؛ امام حسن و امام حسين (ع) ، ص 249؛
ابصار العين ، ص 174).
182. يزيد بن نبيط عبدى (يزيد بن مسعود)
يزيد از معدود شيعيان وفادار بصرى به امام حسين (ع) بود كه پيش از اين
از مكاتبه امام حسين (ع) با او سخن گفته ايم. ابومخنف به نقل از
ابوالمخارق الراسبى نوشته است كه چون خبر آمدن امام حسين (ع) به كوفه
به ابن زياد رسيد ، وى نامه اى به عامل خود در بصره نگاشت و از او در
خواست تا ضمن قرار دادن ديده بانان بر مسير راه بصره ، راههاى ورود و
خروج اين شهر را مسدود كند تا هيچ كدام از بصريان نتوانند از بصره خارج
و به امام حسين (ع) ملحق شوند. چون در اين هنگام شيعيان بصره در منزل
زنى به نام ماريه از عبدالقيس اجتماع كرده بودند ، يزيد بن نبيط كه
از مردم عبدالقيس بود ، در آن جمع حاضر گشت و چون بر تعلل حاضران در
پيوستن به امام حسين (ع) پى برد ، بر آن شد تا به سوى امام حسين (ع)
رود. وى ده پسر داشت كه با دو تن از آنان آهنگ حركت به طرف كوفه و امام
(ع) كرد. در اين حال شيعيان گرد آمده در منزل ماريه به يزيد گفتند كه
از ابن زياد بر تو انديشناكيم. وى گفت :
(( به
خدا قسم آن هنگام كه شتران ما قدم در بيرون بصره گذارند ، ديگر از
تعقيب كنندگان بيمى نخواهيم داشت. پس با شتاب تمام بصره را به سوى كوفه
ترك كرد تا در ابطح به امام حسين (ع) و يارانش رسيد. چون امام از رسيدن
يزيد آگاه شد ، به قصد ديدار وى روانه منزل او گرديد و چون خبر يافت كه
يزيد نيز به قصد ديدار با امام ، به سوى خيمه امام رفته است ، بر آن شد
تا منتظر بازگشت يزيد بماند. يزيد نيز چون به خيمه امام حسين (ع) رسيد
و خبر يافت كه امام به منزل وى رفته و به انتظار يزيد نشسته است ، به
سوى امام بازگشت. يزيد چون به امام رسيد و آن حضرت را ديد ، گفت :
(( به فضل و رحمت خداوند بايد شادمان بود
))
پس سلام گفت و نزد حضرت نشست و امام در حق وى دعا كرد. از اين پس ،
يزيد با آن حضرت همراه بود تا اينكه پس از شهادت پسرانش عبدالله و
عبيدالله كه در حمله اولى شهيد شدند ، به ميدان رفت و به شهادت رسيد
(تاريخ الطبرى ، ج 5 ، ص 354؛ الكامل فى التاريخ ، ج 4 ، ص 21؛ الملهوف
، ص 110-112؛ رجال الطوسى ، ص 106؛ بحارالانوار ، ج 45 ، ص 72؛ نهايه
الارب ، ج 20 ، ص 38؛ قاموس الرجال ، ج 5 ، ص 460؛ تنقيح المقال ، ج
3 ، ص 325؛ اعيان الشيعه ، ج 8 ، ص 92؛ منتهى الامال ، ص 425 و 428؛
نقد الرجال ، ص 377؛ امام حسن و امام حسين (ع) ، ص 249؛ ابصار العين ،
ص 185).