427 - شكست باطل در برابر
حق
محرم ماهى است كه عدالت در مقابل ظلم و
حق در مقابل باطل قيام كرده ، و به اثبات رسانده است كه در طول تاريخ ،
هميشه حق بر باطل پيروز شده است .
428 - عقيده به مكتب
اينكه سيدالشهداء را كشاند به آنجا، مكتب بود كه كشاند به
آنجا،... عقيده بود كه كشاند به آنجا و همه چيزش را داد در مقابله
عقيده ، در مقابل ايمان ، و كشته شد و شكست داد، طرف را شكست داد.
(511)
429 - رژيم بنى اميه را
دفن كرد
شهادت حضرت سيدالشهداء مكتب را زنده كرد. خودش شهيد، مكتب اسلام
زنده شد و رژيم طاغوتى معاويه و پسرش را دفن كرد... شهادت سيدالشهداء
چيزى نبود كه براى اسلام ضرر داشته باشد. نفع اسلام را زنده كرد
(512)
430 - پيروزى واقعى
اولياى خدا هم شكست مى خوردند. حضرت امير در جنگ معاويه شكست
خورد، اينكه حرف ندارد، شكست خورد امام حسين عليه السلام هم در جنگ با
يزيد شكست خورد و كشته شد اما به حسب واقع پيروز شدند آنها، شكست ظاهرى
و پيروز واقعى پيروز شدند آنها، شكست ظاهرى و پيروز واقعى بود.
(513)
431 - بيرق يزيد را افكند
كسى كه براى خدا كار مى كند شكست در آن نيست ولو كشته بشوى ،
شكست نداريم . حضرت سيدالشهداء هم كشته شد لكن شكست خورد؟ الان بيرق او
بلند است و يزيدى در كار نيست .
(514)
432 - گور يزيديان كنده
شد
آن روز يزيديان با دست جنايتكاران گور خود را كندند و تا ابد
هلاكت خويش و رژيم سردمدارى جنايتكارشان با دست ستم شاهى خودكار خود را
كندند و سقوط و ننگ ابدى را براى خويش بجا گذاشتند كه ملت عظيم الشان
ايران بحمدالله تعالى با قدرت و پيروزى بر گور آتشبار آنان لعنت مى
فرستد.
(515)
433 - سفيانيان را از
صحنه تاريخ راند
شهادت رسيد مظلومان و هواخواهان قرآن در عاشورا - سر آغاز زندگى
جاويد اسلام و حيات ابدى قرآن كريم بود، آن شهادت مظلومانه و اسارت آل
الله ، تخت و تاج يزيديان را كه با اسم اسلام ، اساس وحى را به خيال
خام خود مى خواستند محو كنند، براى هميشه به باد فنا سپرى و آن جريان ،
سفيانيان را از صحنه تاريخ به كنار زد.
(516)
434 - يزيد دفن شدند
حضرت سيدالشهداء هم شكست خورد، اما پيروزى نهايى را داشتند،
مكتبشان شكست نخورد با كشته دادن ، دشمنشان را عقب زدند، بساط معاويه
را كه مى خواست اسلام را به صورت يك امپراطورى در آورد، برگرداند به
زمان جاهليت و آن اوضاع جاهليت ، شكستش دادند يزيد و اتباع يزيد دفن
شدند تا ابد، و لعن مردم بر آنها است تا ابد، لعن خدا هم بر آنهاست و
آنها خودشان محفوظ بودند.
(517)
435 - علامت شكست
انقلاب كوفه آنچنان شد كه توابين را به وجود آورد و بعد همين
كوفه عليه شام و ابن زياد قيام كرد و ابن زياد در جنگ با همين كوفيان
كشته شد و (در) شام اثرش آن است كه در مسجد اموى ظاهر گشت
اينكه يزيد روزهاى آخر روش خود را عوض كرد، علامت اين بود كه مغلوب شده
بود و اينكه دستور داد (اهل بيت امام ) مكرما و محترما به مدينه باز
گردند به همين جهت بود.
اينكه در قيام حره دستور داد مخصوصا متعرض على بن الحسين نشوند به همين
جهت بود.
(518)
436 - علامت شكست دشمن
الف - پرهيز از جنگ تن به تن
ب - تيراندازى و سنگ پرانى
ج - دستور عمر سعد كه از جنگ با شخص حسين پرهيز كنند:
هذا ابن قتال العرب ، و الله نفس ابيه بين جنبيه
؛اين فرزند كشنده عرب است .
به خدا سوگند، جان پدرش در ميان دو پهلوى اوست . ؛
د - دستور عمر سعد كه مانع سخنرانى او بشوند و نگذارند سخنانش شنيده
شود نه در مقابل شمشير و بازويش و نه منطق و سخنش تاب نمى آوردند.
(519)
437 - استجابت نفرين
پيامبر
نفرين پيامبر در حق قاتلين امام حسين عليه السلام مستجاب گرديد،
يزيد پس از آن كه امام را به شهادت رسانيد، بهره چندانى از دنيا نبرد.
او شب هنگام در حالى كه مست كرده بود خوابيد و صبح او را در حالى
يافتند كه همانند قير شده بود.
و هر كسى كه در كشتن امام حسين عليه السلام شركت كرده بود يا جزو
لشكريان ابن سعد بود، با مرضى هاى مختلفى مانند خورده ، ديوانگى ، پيسى
به درك واصل شد و حتى اين امراض در نسل آن ها باقى ماند.
(520)
O بخش دوم : ايجاد نهضت ها و قيام ها عليه
دستگاه هاى جور وستم
438 - آغاز پيدايش نهضت ها
اين جريان خيلى عجيب است ، شوخى نيست ؛جريانى كه هميشه اعجاب
مرا برمى انگيزد اين است : اباعبدالله در روز عاشورا چنان قدم بر مى
دارد كه كانه آينده روشن يعنى آثار نورانى نهضت خودش را به چشم مى بيند
او شك نداشت كه با همين شهيد شدن پيروز شد شك نكرد كه روز عاشورا آغاز
بهره بردارى از اين نهضت است .
همانگونه كه همين طور هم شد ما مى بينيم كه كشته شدن حسين عليه السلام
همان ، و پيدا شدن جنبش ها و حركت ها و همدردى ها و همدلى و طغيان ها
عليه دستگاه اموى همان .
439 - آگاهى امام به
نابودى بنى اميه
آيا امام خود به نتيجه كار خود و هدر نرفتن خود معتقد بود يا نه
؟ بلى معتقد بود، به چند دليل :
(521)
الف - در جواب شخصى كه رياشى نقل مى كند:
ان هولاء اخافونى و هذه كتب اهل الكوفه و هم قاتلى فاذا فعلوا ذلك و لم
يدعوا لله محرما الا انتكوه بعث الله من يقتلهم حتى يكونوا اذل من فرام
المراه ؛اينان براى من ايجاد وحشت كرده اند، و اينها نامه هاى
دعوت كوفيان است كه اكنون به قتل من كمر بسته اند، و چون دست به خون من
بيالايند و حرامى را نگذارند جز اينكه مرتكب شوند، خداوند كسى را بر
انگيزد تا همه را قتل عام كند تا آنجا كه از كهنه رگل زنان بى ارزش تر
خواهند شد (كامل ابن اثير، جلد 3)
ب - در روز عاشورا خطاب به مردم فرمود: ثم ايم
الله لا تلبثون بعدها الا كريثما يركب القرس حتى تدور بكم دور الرحى و
تقلق بكم قلق المحور؛ سپس به خدا سوگند، جز زمان اندكى به
اندازه زمان سوار شدن بر اسب نمانيد تا اينكه اين آسياب به گردش آيد و
شما را در تنگناى محور خويش گيرد
(522)(523)
ج - در روز عاشورا خطاب به اهل بيت خود فرمود:
استعدوا للبلاء و اعلموا ان الله حافظكم و
منجيكم من شر الا عداء و يعذب اعاديك بانواع البلاء ؛(524)(525)
خود را آماده بلا كنيد، و بدانيد كه خداوند حافظ و رهايى بخش شما از
دشمنان است ، و دشمنانتان را به انواع بلا كيفر خواهد داد
د- به عمر سعد فرمود: به خدا، ملك رى نصيب تو
نخواهد شد، مى بينم كه بچه هاى كوفه به سرت سنگ مى پرانند، آن طور كه
درخت ميوه سنگ مى زنند
(526)
440 - نهضت هاى ايجاد شده
از عاشورا
(امام حسين عليه السلام ) شب عاشورا كه اصحاب و اهل بيتش را جمع
مى كند و از آنها تمجيد و تشكر مى كند بعد به آنها مى گويد: بدانيد از
همه شما متشكر و ممنونم ، ولى بدانيد كه دشمنان با شما كارى ندارند، و
اگر بخواهيد برويد مانع شما نمى شوند، من هم از نظر شخص خودم كه با من
بيعت كرده ايد، بيعت خودم را از دوش شما برداشتم و محذور بيعت هم با من
نداريد، هر كس مى خواهد برود آزاد است .
حسين عليه السلام از اهل بيت و اصحابى كه درباره آنها گفته است كه اهل
بيتى بهتر و باوفاتر از اينها سراغ ندارم ، اين مقدار استغناء نشان مى
دهد و هرگز سخنانى از اين قبيل كه من را تنها نگذاريد، من غريبم ،
مظلومم ، بيچاره ام نمى گويد: البته تكليف دين خدا را بر نمى دارد، لذا
با افراد كه اتمام حجت مى كرد، اگر در آنها تمايل به ماندن نمى ديد به
آنها مى گفت : از اين صحنه دور بشويد؛زيرا كه من نمى خواهم شما به عذاب
الهى گرفتار شويد؛چون اگر از كسى استمداد بكنم و او صداى استمداد مرا
بشنود و مرا مدد نكند، خداوند او را به عذاب جهنم مبتلا خواهد كرد.
اين درس استغناء درس كوچكى نبود. همين استغناء بود كه بعدها روحيه
استغناء به وجود آورد چقدر قيام ها و نهضت ها به وجود آمد.
(527)
441 - اولين اعتراض
(حميد بن مسلم ) روايت كرده است كه :
در ميان لشكر ابن سعد، زنى بود كه همراه شوهرش آمد بود، او هنگامى كه
ديد لشكر ابن سعد بر زنان و دختران امام حسين عليه السلام هجوم مى برند
و مشغول غارت و چپاولگر مى باشند، شمشيرى برداشت ، رو به خيمه آمد و
فرياد زد: اى مردان طايفه بكر! آيا جامه و لباس
دختران رسول خدا صلى الله عليه و آله به غارت مى رود؟ و شما تماشا مى
كنيد، فرمانى جز فرمان خدا نيست ، اى كشندگان رسول خدا صلى الله عليه و
آله
شوهر آن زدن دست او را گرفت و او را به خيمه باز گردانيد.
(528)
442 - بر خاستن نداى امام
حسين (ع ) از خانه كفر
ابن زياد با آن شقاوت ، برادرى دارد به نام عثمان بن زياد عثمان
آمد به بردارش گفت : برادر! من دلم مى خواست تمام اولاد زياد به فقر و
ذلت و نكبت و بدبختى دچار مى شدند و چنين جنايتى در خاندان ما پيدا نمى
شد؟
مادرش مرجانه يك زن بدكاره است وقتى كه پسرش چنين كارى را كرد، به او
گفت : پسرم ! اين كار را كردى ، ولى بدان كه ديگر بويى از بهشت به
مشامت نخواهد رسيد!!!
مروان حكم ، آن شقى ازل و ابد، برادرى دارد به نام يحيى بن حكم يحيى در
مجلس يزيد به عنوان يك معترض از جا بلند شد، گفت : سبحان الله ! اولاد
سميه (يعنى اولاد مادر زياد)، دختران سميه بايد محترم باشند، ولى آل
پيغمبر را تو به اين وضع در اين مجلس حاضر كرده اى ؟!
آرى ! نداى حسينى از درون خانه اينها بلند شد.
443 - ابن زياد! دروغگو و
دروغگو زاده ، تويى !
ابن زياد بالاى منبر رفته ، پس از حمد و ثناى الهى ، در ضمن
سخنرانى خويش گفت : حمد و سپاس مخصوص خدايى است كه حق را ظاهر ساخت و
اهل حق را پيروز نمود، همو كه ياور امير مؤ منان (يزيد ملعون ) و
پيروانش بود، و دروغگو پسر دروغگو را كشت گشت !!!
تا اين زياد اين سخن را گفت ، قبل از آنكه بتواند كلام ديگرى بر زبان
جارى كند، عبدالله بن عفيف ازدى كه از
برگزيدگان شيعه و از زهاد زمان بود، و دو چشم راست و چپش ، يكى در جنگ
صفين و ديگرى در روز جنگ جمل از دست داده بود، از جاى برخاست ، او كسى
بود كه پيوسته در مسجد اعظم كوفه به سر مى برد و تمامى روز را تا شب به
نماز مشغول بود، او خطاب به ابن زياد گفت : ابن
زياد! دروغگو تو هستى و پدر تو و كسى كه تو را بر ما گماشته و پدر
نابكار اوست . اى دشمن خدا! آيا فرزندان رسول خدا را مى كشى و بر بالاى
منبر مسلمانان اينگونه سخن مى گويى ؟!
(529)
444 - غضب ابن زياد
ابن زياد غضبناك شده و بانگ بر آورد كه : چه كسى اين سخنان را
گفت ؟
عبدالله گفت : من بودم اى دشمن خدا! آيا فرزندان
پاك و مطهرى كه خداوند هر گونه آلودگى را از آنان دور ساخته مى كشى و
فكر مى كنى كه با وجود اين مسلمان نيز مى باشى ؟
اى واى (بر اين مصيبت ) كجايند مهاجرين و انصار تا از امير طغيانگر تو
يزيد كه خود و پدرش (معاويه ) به زبان پيامبر خداى جهانيان لعنت شده
اند، انتقام بگيرند؟!
445 - خروج عبدالله از
مسجد
غضب ابن زياد فزونى يافت تا حدى كه رگ هاى گردنش متورم شده و
گفت : اين مرد را نزد من آوريد!
(530)
نوكران ابن زياد براى انجام دستور او دويدند تا عبدالله را دستگير
نمايند، در اين حال بزرگان قبيله ازد كه پسر عموهاى عبدلله مى شدند نيز
به پا خاستند و عبدلله را از دست گماشتگان ابن زياد گرفته ، و او را از
مسجد خارج ساخته و به خانه اش رسانيدند.
(531)
446 - جنگ ميان قبيله ازد
و لشكر ابن زياد
ابن زياد فرمان داد كه : به خانه اين كور قبيله ازد برويد كه
خدا دلش را نيز همانند چشمانش كور كند و او را نزد من بياوريد!
گماشتگان و سربازان ابن زياد رفتند، هنگامى كه اين خبر به قبيله ازد
رسيد، آنها به همراه قبايل يمن جمع شدند تا مانع از آن شوند كه سرور و
بزرگ قومشان اسير شود.
خبر به ابن زياد رسيد، دستور داد كه قبايل مضر جمع شده و به سركردگى
محمد بن اشعث به جنگ آنها بروند.
بين آن دو گروه جنگ شديدى درگرفت تا حدى كه عده زيادى از اعرب كشته
شدند.
(532)
447 - مبارزه عبدالله بن
عفيف
لشكر ابن زياد به در خانه عبدالله رسيدند، در را شكسته و به
خانه او هجوم آوردند، دختر عبدالله فرياد زد: لشكر از همان جايى كه مى
ترسيدى وارد خانه شدند!
عبدالله گفت : (دخترم ! مترس ) آنها با تو كارى ندارند، شمشير مرا
برايم آماده كن :
دختر شمشير پدر را به او داد. عبدالله به دفاع از خود پرداخته و اشعارى
را مى خواند:
من پسر صاحب فضلى ام ، عفيف و طاهر، پدرم مردى
عفيف و مادرم ام عامر است .
چه بسيار شجاعان و قهرمانان دلاور و چابكى از شمايان را كه با خون خودش
آغشته نمودم .
راوى گفت :
دختر عبدالله مى گفت : پدر جان ! كاشكى من نيز
مرد بودم تا امروز در مقابل تو با اين فاجران كه قاتلان خاندان
پيامبرند، مى جنگيدم ،
(533)
448 - شجاعت كورى بينا دل
لشكر ابن زياد دور تا دور او را محاصره كرده بودند، اما او از
خود دفاع مى كرد و هيچ كسى زهره نداشت جلو بيايد و از هر سمتى كه به او
نزديك مى شدند دخترش مى گفت : پدر جان ! از فلان
سو، قصد حمله دارند!
(درگيرى به همين گونه ادامه داشت تا) آنكه لشكر ابن زياد بر تعدادشان
افزود شد و او را محاصره كردند، دخترش فرياد زد،
واى از ذليلى ! پدرم را احاطه نموده اند، در حالى كه او ياورى ندارد تا
از او طلب يارى كند.
عبدالله شمشير را به گرد خود مى چرخانيد و اشعارى را مى خواند:
به خدا سوگند، اگر ديده ام باز بود و قدرت ديدن
را باز مى يافتم ، كار را بر شما سخت و دشوار مى كردم و راه ورود و
خروج تان را مسدود(534)
مى نمودم .
449 - تو از خودت و از
پدرت بپرس !
او به مبارزه خود تا سرحد اسير شدن ادامه داد، لشكر ابن زياد او
را محاصره نمودند و نزد ابن زياد بردند، هنگامى كه نگاه ابن زياد بر او
افتاد، گفت : حمد خدايى كه تو را ذليل و خوار نمود!
عبدالله گفت : اى دشمن خدا! خداوند با چه چيز
مرا خوار كرد؟
به خداى سوگند، اگر ديدگان من باز بود و مى ديد، راه ورود و خروج تو را
تنگ مى كردم .
ابن زياد گفت : اى دشمن خدا! نظر تو درباره عثمان بن عفان چيست ؟
عبدلله گفت : اى بنده و غلام قبيله بنى علاج ! اى پسر مرجانه ! سپس به
ابن زياد فحش داد و گفت : تو با عثمان چه كار
دارى ؟ اگر نيك عمل نمود يا بد، اصلاح كرد يا تباهى و فساد كرد، خداوند
تبارك و تعالى خود بر آفريدگان خود سرپرست است و ميان آنها و عثمان با
عدل و داد قضاوت خواهد كرد، تو اينك از پدرت و از خودت و از يزيد و
پدرش از من
(535) بپرس !
450 - آرزوى ديرين
عبدالله
ابن زياد گفت : به خدا سوگند، ديگر از هيچ چيزى از تو سؤ ال
نخواهم كرد، تا آنكه تو را زجركش نمايم !
عبدالله بن عفيف گفت : حمد و سپاس مخصوص
پروردگار جهانيان است من قبل از آنكه تو از مادر متولد گردى ، از
خداوند مى خواستم كه شهادت را بهره و روزى من كند و شهادت من به دست
ملعون ترين و مبغوض ترين مردم در نزد خداوند صورت پذيرد.
من از زمانى كه نابينا شده بودم ، ديگر از شهادت ماءيوس گشتم و الان
خداوند را شاكرم كه پس از اين نااميدى ، شهادت را بهره من ساخت و به من
نشان داد كه دعاى قديم من به استجابت رسيده است !
ابن زياد دستور داد كه : گردنش را بزنيد!
دستور ابن زياد اجرا شد، گردن عبدالله را زدند و (جسد مطهر آن بزرگمرد
را) در سبخه به دار آويختند.
(536)
451 - اعتراض زن يزيد
داستان هند زن يزيد را هم شنيده ايد كه از اندرون خانه يزيد
حركت كرد و به عنوان يك معترض به وضع موجود به سوى او آمد و يزيد و
مجبور شد اصلا تكذيب بكند، بگويد: اصلا من راضى به اين كار نبودم ، اين
كار را من نكردم ، عبيد الله زياد از پيش خود كرد.
452 - مرثيه يكى از زنان
حرم يزيد
در اين هنگام يكى از بانوان بنى هاشم كه در خانه يزيد زندگى مى
كرد، شروع به ناله و زارى نمود، و گفت : اى
محبوب ما! اى سرور و آقاى خاندان ما! اى پسر محمد! اى سرپرست يتيمان !
اى بهار اميد بيوه زنان و بى سرپرستان ! اى كشته شده به دست اولاد
زنازادگان !
راوى گفت :
هر كس كه صداى آن زن را شنيد، شروع به گريستن نمود.
(537)
453 - قيام خونين اهل
مدينه
مردم مدينه نمى دانستند كه در شام چه مى گذرد. رفت و آمد خيلى
كم بود افرادى هم كه احيانا از مدينه به شام مى رفتند، از دستگاه يزيد
اطلاعى نداشتند بعد از قضيه امام حسين ، مردم مدينه تعجب كردند كه :
عجب ! پسر پيغمبر را كشتند هيئتى را براى تحقيق به شام فرستادند كه چرا
امام حسين كشته شد پس از بازگشت اين هيئت ، مردم پرسيدند:
قضيه چه بود؟
گفتند: همين قدر در يك جمله به شما بگوييم كه در آنجا بوديم ، دائم مى
گفتيم خدايا! نكند از آسمان سنگ ببارد و ما به اين شكل هلاك بشويم و
نيز به شما بگوييم كه ما از نزد كسى مى آييم كه كارش شرابخوارى و سگ
بازى و يوز بازى و ميمون بازى است ، كارش نواختن تار و سنتور و لهو و
لعب است ، كارش زناست حتى با محارم ديگر حال ، تكليف خودتان را مى
دانيد اين بود كه مدينه قيام كرد، قيامى خونين و چه افرادى كه بعد از
حادثه كربلا به خروش آمدند.
اى بسا شاعر كه بعد از مرگ زاد
454 - قيام هاى بعد از
عاشورا
از زمان شهادت امام حسين حس تنفر نسبت به بنى اميه در ميان مردم
بالا گرفت و بعد هم كه قيام هايى باشد - مثل قيام زيد بن على بن الحسين
و قيام يحى بن زيد بن على بن الحسين - وجهه مذهبى اينها به كلى از ميان
رفت
(538)
455 - بيدارى كوفيان
مختار بن ابى عبيده با كمك همين
مردم كوفه حكومتى تشكيل داد و بر قسمت وسيعى از كشور اسلامى مسلط شد و
بى شك علاقه و اخلاص مردم كوفه نسبت به امام حسين عليه السلام صدها
برابر بيش از علاقه آنان به سليمان بن صرد و مختار بود، بلكه اطاعت
مردم كوفه از سليمان بن صرد و مختار نيز به خاطر عشق و علاقه به امام
حسين عليه السلام بود.
بلكه شهادت امام بود كه مردم كوفه را بيدار و علاقمند و مصمم كرد، نه
اينكه آنها بعد از شهادت و قبل از شهادت يكسان بودند.(539)
456 - آغازگر قيام جمعى و
مسلحانه
يكى از بزرگ ترين آثار قيام حسين اين بود كه مجزا كرد بين قيام
عليه خلفا و قيام عليه اسلام را. همان طورى كه قبلا گفتيم اگر امام
حسين عليه يزيد قيام نمى كرد ممكن بود خرابكارى ها و سوء سياست يزيد
منجر به قيامى از طرف عناصرى بشود كه به اسلام هم علاقه اى نداشتند
اكنون مى گوييم اگر چه تاريخ اسلام قيام هاى زيادى مى بينيم كه عليه
دستگاه خلفا است و در عين حال جنبه حمايت از اسلام را دارد، مثل قيام
ايرانيان عليه امويان ، ولى بايد دانست كه اين امام حسين بود كه اولين
بار قيام دسته جمعى مسلحانه عليه دستگاه خلافت كرد و او بود كه حساب
اسلام را از حساب متصديان امر جدا كرد، بلكه راه قيام عليه دستگاه را
از نظر اسلامى باز كرد و قيام آن حضرت نمونه و سرمشق مخالفت قرار گرفت
.
قبل از امام حسين هم قيامى فردى يا دسته جمعى انجام شد آنها يا مسلحانه
و فردى بود يا جمعى و غير مسلحانه ولى قيام و شورش دسته جمعى و مسلحانه
را امام حسين آغاز كرد.
(540)
457 - نتايج نهضت حسين (ع
)
اما راجع به نتايج اين حركت : اولا خود يزيد نتوانست آب خوشى از
گلويش فرو برود.
حادثه مدينه دنبال حادثه مدينه دنبال حادثه كربلا بود. عبدالله بن زبير
وسيله تبليغاتى خوبى يافت و قضيه مكه واقع شد بعدها
يا لثارات الحسين ستارى بود كه در تمام
مدت شصت ساله بعدى بنى اميه همواره حكومت اموى را مى لرزانيد لهذا بعضى
ها مثل مارتين آلمانى سياست حسينى را از اول متوجه همين هدف ها مى
دانند.
عقاد راجع به حركت دادن نساء و اطفاب مى گويد: ...انما يبدو الخطاء فى
هذه الحركه حين تنظر اليها من زاويه واحده ضيقه المجال قريبه المرمى ،
و هى زاويه العمل الفردى الذى يراض باساليب المعيشه اليومنه و يدور على
النفع العاجل للقائمين به والدا عين اليه ...
مى گويد مسلم قادر بود خيلى كارها از قبيل كارهاى ابن زياد بكند، مال
هايى بگيرد و ببخشد و بكشد، ولى بر خلاف اصولى بود كه پيروى مى كرد
مسلم در حالى كه آماده كشته شدن بود وصيت كرد هفتصد درهم قرض دارم ،
زره و شمشيرم را بفروشيد و ادا كنيد! (مسلم در فكر صاف كردن مال مردم
هم در دوره چند روزه حكومت خودش نيافتاد با اينكه فرمان حضرت به منزله
اجازه سهم امام هم بود!)
(541)
458 - شعار كل يوم عاشورا
سر مشق امت ماست
خاطر تلخ 17 شهريور 1357 و خاطره تلخ روزهاى بزرگى كه بر امت
گذشته ، ميوه شيرين سرنگونى كاخهاى استبداد و استكبار و جايگزينى پرچم
جمهورى عدل اسلام را به بار آورد. مگر نه آن است كه دستور آموزنده
كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا بايد سرمشق
امت اسلامى باشد. قيام همگانى در هر روز و هر سرزمين عاشورا قيام
عدالتخواهان با عددى قليل و ايمان و عشقى بزرگ در مقابل ستمگران كاخ
نشين و مستكبران غارتگر بود، و دستور آن است كه اين برنامه سرلوحه
زندگى امت در هر روز و در هر سرزمين باشد، روزهايى كه بر ما گذشت
عاشوراى مكرر بود و ميدان ها و خيابان ها و كوى و برزن هايى كه خون
فرزندان اسلام در آن ريخت ، كربلاى مكرر و اين دستور آموزنده تكليفى
است و مژده اى ؛تكليف از آن جهت كه مستضعفان اگر چه با عده اى قليل
عليه مستكبران ، گرچه با ساز و برگ مجهز و قدرت شيطانى عظيم ، ماءمورند
چونان سرور شهيدان قيام كنند و مژده كه شهيدان ما را در شمار شهيدان
كربلا قرار داده است ، و مژده كه شهادت رمز پيروزى است 17 شهريور مكرر
عاشورا و ميدان شهدا مكرر كربلا و شهداى ما مكرر شهداى كربلا و مخالفان
ملت ما مكرر يزيد و وابستگان او هستند كربلا كاخ ستمگران را با خون
درهم كوبيد كربلاى ما كاخ سلطنت شيطانى را فرو ريخت اكنون وقت آن است
كه ما وارثان ننشينيم تا فداكارى آنان را به ثمر برسانيم و با اراده
مصمم و مشت محكم بقاياى رژيم ستمكار و توطئه گران جيره خوار شرق و غرب
را در زير پاى شهداى فضيلت دفن كنيم .
(542)
459 - مصائب ما در مقايسه
با حوادث عاشورا چيزى نيست
ناراحت و نگران نشويد، مضطرب نگرديد،ترس و هراس را از خود دور
كنيد، شما پيرو پيشوايانى هستيد كه در برابر مصائب و فجايع صبر و
استقامت كردند كه آنچه ما امروز مى بينيم نسبت به آن چيزى نيست
پيشوايان بزرگوار ما، حوادثى چون روز عاشورا و شب يازدهم محرم را پشت
سر گذاشته و در راه دين خدا يك چنان مصائبى را تحمل كرده اند.
شما امروز چه مى گوييد؟ از چه مى ترسيد؟ براى چه مضطربيد؟ عيب است براى
كسانى كه ادعا پيروزى از حضرت امير عليه السلام و امام حسين عليه
السلام را دارند در برابر اين نوع اعمال رسوا و فضاحت آميز دستگاه
حاكمه خود را ببازند
(543)
460 - نهضت ما به پيروزى
از نهضت حسينى بود
نهضت دوازده محرم و پانزده خرداد در مقابل كاخ ظلم شاه و اجانب
به پيروزى از نهضت مقدس حسين چنان سازنده و كوبنده بود كه مردانى مجاهد
و فداكار تحويل جامعه داد كه با تحرك و فداكارى روزگار را بر ستمكاران
و خائنان سياه نمودند و ملت بزرگ را چنان هشيار و متحرك و پيوسته كرد
كه خواب را از چشم بيگانه و بيگانه پرستان ربود و حوزه هاى علميه و
دانشگاه ها و بازارها را به صورت دژ مدافع از عدالتخواهى و از اسلام و
مذهب مقدس در آورد.
(544)
461 - اسلام را وارونه
نشان دادند
اگر نبود اين نهضت ، نهضت حسين عليه السلام ، يزيد و اتباع يزيد
اسلام را وارونه به مردم نشان مى دادند و از اول ، اينها اعتقاد به
اسلام نداشتند و نسبت به اولياى اسلام حقد و حسد داشتند. سيدالشهداء با
اين فداكارى كه كرد علاوه بر اينكه آنها را به شكست رساند اندكى كه
گذشتت مردم متوجه شدند كه چه غائله اى و چه مصيبتى وارد شد و همين
مصيبت موجب به خوردن اوضاع بنى اميه شد.
(545)
462 - تدارك نهضت هاى حق
طلبانه در اسلام
اگر قيام حضرت سيدالشهداء عليه السلام نبود، امروز هم ما نمى
توانستيم پيروز شويم .
(546)
463 - مبدا وحدت كلمه
تمام اين وحدت كلمه اى كه مبدا پيروزى ما شد، براى خاطر اين
مجالس عزا و اين مجالس سوگوارى و اين مجالس تبليغ و ترويج اسلام شد.
464 - پرتوى از عاشورا
انقلاب اسلامى ايران ، پرتوى از عاشورا و انقلاب عظيم الهى آن
است .
465 - رهبر مبارزان عالم
امروز پس از گذشت قرن ها، پرچم اسلام بر فراز بلندترين بام هاى
دنيا در اهتزاز است و اين حاصل پيروزى حقيقى مجاهدت امام حسين عليه
السلام و يارانشان بر دشمن است امروز بعضى رهبران بزرگ غير مسلمان
دنياى معاصر اعلام مى كنند كه ما راه مبارزه خود را از حسين بن على
عليه السلام فرار گرفته ايم
466 - حضورى همه جانبه
اگر سيدالشهداء عليه السلام نبود، اين نهضت هم پيش نمى رفت .
سيدالشهداء عليه السلام همه جاهست كل ارض كربلا
همه جا محضر سيدالشهداء عليه السلام است
667 - موتور حركت قرون
اسلامى
ماجراى حسين بن على عليه السلام ، حقيقتا موتور حركت قرون
اسلامى در جهت تفكرات صحيح اسلامى بوده است هر آزادى خواه و هر مجاهد
فى سبيل الله و هر كس كه مى خواسته است در ميدان خطر وارد بشود، از آن
ماجرا مايه گرفته و آن را پشتوانه روحى و معنوى خود قرار داده است در
انقلاب ما، اين معنا به صورت بينى واضح بود. معلوم نبود اگر ما اين
حادثه را نمى داشتيم ، چه طور مى توانستيم در اين معركه خوض كنيم اين
خودش فصل عريض و قابل تعمقى است كه تمسك به ذيل ماجراى عاشورا و
مجاهدت سيدالشهداء (عليه الصلاه و السلام ) چه تاءثيرى در وضع انقلاب
ما داشت انسان وقتى در اين مساءله غور مى كند، از عظمت تاءثير آن حادثه
به دهشت مى افتد و فكر مى كند كسانى كه از آن محروم اند، اين خلا را
چگونه مى توانند پر كنند
اين سه فصل مربوط به شغل منبر، يعنى موعظه ، تبيين معارف ، و ارايه
الگو و اسوه هر كدام لازمه اى در نفس منبرى و گوينده دارد و چيزى از او
مى طلبد، پس ، اين ميدان را نبايد كم گرفت : در گذشته تصور غلطى در ذهن
بعضى از ماها بود كه بحمدالله بعدها مرتفع شد.
ما خيال مى كرديم كه اگر كسى اهل علم و مجتهد است ، نمى تواند اهل منبر
يا روضه خوان باشد، اين دو را در دو سطح مختلف مشاهده مى كرديم ، آن
كسى كه مى خواهد اين سه وظيفه را عهده دار باشد، چه بهتر است كه در
معارف دينى ، در فقه اسلام ، در علوم و فنون رايج در حوزه هاى علميه ،
كه ملاك فهم احكام است ، در سطح بالا، بلكه اعلى باشد منبر را با اين
چشم ببينيم .
468 - حادثه عاشورا منشاء
بركات
از اول تا آخر حادثه عاشورا، به يك معنا نصف روز بوده ، به يك
معنا دو شبانه روز بوده ؛به يك معنا هم هفت ، هشت روز بوده ؛بيشتر از
اين كه نبوده است از روزى كه امام حسين وارد سرزمين كربلا شد، تا روزى
كه از خاندان خود جدا گرديد، مگر چند روز بوده است ؟
از روز دوم تا يازدهم محرم ، هشت ، نه روز بوده ؛خود آن حادثه هم كه
نصف روز است .
شما ببينيد اين نصف روز حادثه ، چه قدر در تاريخ ما بركت كرده و تا
امروز هم زنده و الهام بخش است اين حادثه فقط اين نيست كه آن را
بخوانند و بگويند و مردم خوششان بيايد يا متاءثر عاطفى بشوند،
نخير؛منشاء بركات و حركت است اين در انقلاب و جنگ و گذشته تاريخ ما
محسوس بوده است در تاريخ تشيع ، بلكه در تاريخ انقلاب هاى ضد ظلم در
اسلام ، ولو از طرف غير شيعيان ، حادثه كربلا به صورت درخشان و نمايان
اثر بخش بوده ؛شايد در غير محيط اسلامى هم اثر بخش بوده است در تاريخ
خود ما، يعنى در اين هزار و سيصد، چهار صد سال ، همان نصف روز حادثه
اثر كرده است . پس عجيب و بعيد نيست ما اگر نخواهيم هشت سال جنگ خودمان
را با آن هشت ، نه ساعت عاشورا امام حسين مقايسه كنيم ، يا آن را خيلى
درخشان تر بدانيم كه وقعا هم همين طور است ؛يعنى من هيچ حادثه را در
تاريخ نمى شناسم كه با فداكارى آن نصف روز قابل مقايسه باشد؛همه چيز
كوچكتر از آن است ، ليكن بالاخره طرحى از آن ، يا نيمى از آن است چرا
ما فرك نكنيم كه در داخل جامعه ما، براى سالهاى متمادى مى تواند منشاء
اثر باشد؟
(547)
469 - سوژه احيا گر ارزش
ها
حسين بن على يكى سوژه بزرگ اجتماعى است حسين بن على در آن زمان
يك سوژه بزرگ بود، هر كسى كه مى خواست در مقابل ظلم قيام بكند، شعارش
يا لثارات الحسين بود امروز هم حسين بن
على يك سوژه بزرگ است ، سوژه اى براى امر به معروف و نهى از منكر، براى
اقامه نماز، براى زنده كردن اسلام ، براى اينكه احساسات و عواطف عاليه
اسلامى در وجود ما احياء بشود.
(548)
فصل هيجدهم : تحليل ماهيت نهضت و حادثه عاشورا
470 - چهار مرحله قيام
پس از تاءمل كامل در مدارك تاريخى چنين معلوم مى شود كه قيام
امام با تهاجم دستگاه حكومت شروع شده و در چهار مرحله مختلف انجام
يافته است :
1 - از وقتى كه آن حضرت از مدينه به مكه هجرت فرمود تا وقتى كه به
تصميم ماندن در مكه باقى بود.
2 - از وقتى كه تصميم گرفت به كوفه برود تا وقتى كه با حر بن يزيد
رياحى برخورد كرد
3 - از برخورد با حر بن يزيد رياحى تا شروع جنگ
4 - مرحله جنگ .
(549)
471 - نهضت انفجارى يا
آگاهانه ؟
يكى از مسائلى كه در مورد نهضت امام حسين عليه السلام مطرح است
اين است كه آيا اين قيام و نهضت از نوع يك انفجار بود؟ از نوع يك عمل
نا آگاهانه و حساب نشده بود،؟ نظير اينكه به ديگى كه حرارت بدهند، آبى
كه در آن است تبديل به بخار بشود، منافذ هم بسته باشد، بالاخره منفجر
خواهد شد و نظيرى انفجارهايى كه براى افراد انسان پيدا مى شود كه انسان
در شرايط قرار مى گيرد (حالا يا به علتى كه همان جا پيدا مى شود يا به
علل گذشته ، يك درون پر از عقده و ناراحتى دارد) كه در حالى كه هرگز
نمى خواهد فلان حرف را برند، ولى يك مرتبه مى بينيد ناراحت و عصبانى مى
شود و از دهانش هرچه كه حتى دلش هم نمى خواهد بيرون بيايد، بيرون مى
آيد اين را مى گويند انفجار بسيارى از قيام ها انفجار است .
يكى از جاهايى كه در آن ، راه مكتب اسلام با راه مكاتب مادى امروز فرق
مى كند، اين است كه مكاتب مادى امروز روى اصول خاص ديالكتيكى مى گويند
تضادها را تشديد بكنيد، ناراحتى ها را زياد بكنيد، شكاف ها را هر چه مى
توانيد عميق تر بكنيد، حتى با اصلاحات واقعى مخالفت كنيد براى اينكه
جامعه را به انقلاب به معنى انفجار (نه انقلاب آگاهانه ) بكشانيد اسلام
به انقلاب انفجارى يك ذره معتقد نيست اسلام ، انقلابش هم انقلاب صددرصد
آگاهانه و از روى تصميم و كمال آگاهى و انتخاب است
472 - بزرگى و عظمت حادثه
كربلا
(550)
اولا حادثه را بايد فهميد كه چه قدر بزرگ است ، تا دنبال علتش بگرديم
كسى نگويد كه حادثه عاشورا، بالاخره كشتارى بود و چند نفر را كشتند
همان طور كه همه ما در زيارت عاشورا مى خوانيم :
لقد عظمت لرزيه و جلت و عظمت المصيبه ، مصيبت ، خيلى بزرگ است
رزيه ، يعنى حادثه بسيار بزرگ اين حادثه ، خيلى عظيم است فاجعه ، خيلى
تكان دهنده و بى نظير است .
براى اين كه قدرى معلوم بشود كه اين حادثه چه قدر عظيم است ، من سه
دوره كوتاه را از دورهاى زندگى حضرت ابى عبدالله عليه السلام اجمالا،
مطرح مى كنم شما ببينيد اين شخصيتى كه انسان در اين سه دوره مى شناسد،
آيا مى توان حدس زد كه كار اين شخصيت به آن جا برسد كه در روز عاشورا
يك عده از امت جدش او را محاصره كنند و با اين وضعيت فجيع ، او و همه
ياران و اصحاب و اهل بيتش را قتل عام بكنند و زنانشان را اسير بگيرند؟
اين سه دوره ، يكى دوران حيات پيامبر اكرم است دوم ، دوران جوانى آن
حضرت ، يعنى دوران بيست و پنج ساله تا حكومت اميرالمؤ منين است سوم ،
دوران فترت بيست ساله بعد از شهادت اميرالمؤ منين تا حادثه كربلا است .
473 - دوران كودكى امام
حسين (ع )
در آن دوران زمان پيامبر اكرم ، امام حسين عبارت است از كودك
نور ديده سوگلى پيامبر پيامبر اكرم دخترى به نام فاطمه دارد كه همه
مردم مسلمان در آن روز مى دانند كه پيامبر فرمود:
ان الله ليغضب لغضب فاطمه
(551) اگر كسى فاطمه را خشمگين كند، خدا را خشمگين كرده
است . و يرضى لرضاها
(552)، اگر كسى او را خشنود كند، خدا را خشنود كرده است
ببينيد، اين دختر چه قدر عظيم المنزله است كه پيامبر اكرم در مقابل
مردم و در ملاعام ، راجع به دخترش اين گونه حرف مى زند؛اين چيز عادى
نيست .
پيامبر اكرم اين دختر را در جامعه اسلامى به كسى داده است كه از لحاظ
افتخارات ، در درجه اعلاست ؛يعنى على بن ابيطالب عليه السلام ، او جوان
، شجاع ، شريف ، از همه مؤ من تر، از همه با سابقه تر، از همه شجاع تر
و در همه ميدان ها حاضر است ، كسى است كه اسلام به شمشير او مى گردد؛هر
جايى كه همه در مى مانند، اين جوان جلو مى آيد، گره ها را باز مى كند و
بن بست ها را مى شكند. اين داماد محبوب عزيزى كه محبوبيت او به خاطر
خويشاوندى و اين ها نيست ، به خاطر عظمت شخصيت اوست ، پيامبر دخترش را
به او داده است ، حالا كودكى از اين ها متولد شده است ، و او حسين بن
على است .
البته همه اين حرف ها درباره امام حسن عليه السلام هم هست ؛اما من حالا
بحثم راجع به امام حسين عليه السلام است ؛عزيزترين عزيزان پيامبر؛كسى
كه رئيس دنياى اسلام ، حاكم جامعه اسلامى و محبوب دل همه مردم ، او را
در آغوش مى گيرد و به مسجد مى برد همه مى دانند كه اين كودك ، محبوب دل
اين محبوب همه است او روى منبر مشغول خطبه خواندن است ، اين بچه پايش
به مانعى مى گيرد و زمين مى افتد؛پيامبر از بالا پايين مى آيد، اين بچه
را بغل مى گيرد و او را آرام مى كند ببينيد، مساءله اين است .
پيامبر درباره امام حسن و امام حسين شش ، هفت ساله فرمود:
سيدى شباب اهل الجنه
(553) اين ها سرور جوانان اهل بهشتند يعنى در دوران شش
، هفت سالگى هم در حد يك جوان است ، مى فهمد، درك مى كند، عمل مى كند،
اقدام مى كند، ادب مى ورزد و شرفت در همه وجود او موج مى زند اگر آن
روز كسى مى گفت كه اين كودك به دست امت همين پيامبر، بدن هيچ گونه جرم
و تخلفى ، به قتل خواهد رسيد، براى مردم غير قابل باور بود؛همچنان كه
پيامبر فرمود و گريه كرد و همه تعجب كردند كه يعنى چه ، مگر مى شود؟!
474 - دوران جوانى حضرت
امام حسين (ع )
دوره دوم ، دوره بيست و پنج ساله بعد از وفات پيامبر تا حكومت
اميرالمؤ منين است ؛جوان ، بالنده ، عالم و شجاع است ، در جنگ ها شركت
مى كند، در كارهاى بزرگ دخالت مى كند، همه او را به عظمت مى شناسند،
نام بخشنده ها كه مى آيد، همه چشم ها به سوى او بر مى گردد، در هر
فضيلتى ، در ميان مسلمانان مدينه و مكه ، هر جايى كه موج اسلام رفته
است ، مثل خورشيدى مى درخشد؛همه براى او احترام قايلند، خلفاى زمان ،
براى او و برادرش احترام قايلند، در مقابل او، تعظيم و تجليل مى كنند و
نام آن ها را به عظمت مى آوردند، جوان نمونه دوران و محترم پيش همه اگر
آن روز كسى مى گفت كه همين جوان ، به دست همين مردم كشته خواهد شد، هيچ
كس باور نمى كرد.
475 - دوران غربت اهل بيت
(عليهم السلام )
دوره سوم ، دوره بعد از شهادت اميرالمؤ منين است ؛يعنى دوره
غربت اهل بيت امام حسن و امم حسين عليه السلام باز در مدينه اند امام
حسين ، بيست سال بعد از اين مدت ، به صورت امام معنوى همه مسلمان ،
مفتى برزگ همه مسلمانان ، مورد احترام همه مسلمانان ، محل ورود و تحصيل
علم همه ، محل تمسك و توسل همه كسانى كه مى خواهند به اهل بيت اظهار
ارادتى بكنند، در مدينه زندگى كرده است ؛شخصيت محبوب ، بزرگ شريف ،
نجيب ، اصيل و عالم . او به معاويه نامه مى نويسد؛نامه اى كه اگر هر
كسى به هر حاكمى بنويسد، جزايش كشته شدن است . معاويه با عظمت تمام اين
نامه را مى گيرد، مى خواند، تحمل مى كند و چيزى نمى گويد. اگر در همان
اوقات هم كسى مى گفت كه در آينده نزديكى ، اين مرد محترم شريف عزيز
نجيب ، كم مجسم كننده اسلام و قرآن در نظر هر بيننده است ممكن است به
دست همين امت قرآن و اسلام كشته بشود، آن هم با آن حيرت انگيز، اتفاق
افتاد. جه كسانى كردند؟ همان هاى كه به خدمتش مى آمدند و سلام و عرض
اخلاص هم مى كردند اين يعنى چه معنايش اين است كه جامعه اسلامى در طول
اين پنجاه سال ، از معنويت و حقيقت اسلام تهى شده است ؛ظاهرش اسلامى
است ، اما باطنش پوك شده است ؛ خطر اين جاست . نمازها برقرار است ،
نماز جماعت بر قرار است ، مردم هم اسمشان مسلمان است و عده اى هم
طرفدار اهل بيتند!
476 - مجموع دو نگاه به
قيام امام حسين (ع )
يك جمله در زيارت اربعين امام حسين عليه السلام ذكر شده است كه
مانند بسيارى از جملات اين زيارت ها و دعاها، بسيار پر مغز و در خور
تاءمل و تدبر است . امروز به مناسبت روز تاسوعا و روز عزا، در خطبه اول
قدرى پيرامون همين جمله ، كه ناظر به جهت قيام حسينى است ، عرايضى عرض
مى كنيم ؛آن جمله اين است : و بذل مهجته فيك
. اين زيارت اربعين است ؛منتها فقره هاى اول ، دعاست ؛ كه
گوينده اين جملات خطاب به خداوند متعال عرض مى كند:
و بذل مهجته فيك يعنى حسين بن على ، جان
و خون خود را در راه تو داد؛ليستنقذ عبادك من
التجهاله ؛تا بندگان تو را از جهل نجات بدهد؛و
حيره الضلاله ؛از سرگردانى ناشى از ضلالت و گمراهى آنها را
برهاند. اين يك طرف قضيه است كه طرف قيام كننده است ، كه حسين بن على
عليه السلام است ، طرف ديگر قضيه ، در اين فقره بعدى معرفى مى شود:
و قد توازر عليه من غرته الدنيا و باع حظه بالا
رذل الادنى ؛ نقطه مقابل ، آن كسانى بودند كه فريب زندگى ، آنها
را به خود مشغول كرده بود؛ دنياى مادى ، زحارف دنيايى ، شهوات و هواهاى
نفس ، آنها را از خود بى خود كرده بود؛ و باع
حظه بالارذل الادنى ؛سهمى را كه خداى متعال براى هر انسانى در
آفرينش عظيم خود قرار داده است ، كه اين سهم عبارت فروخته بودند. اين ،
خلاصه نهضت حسينى است .
با مداقه اى در اين بيان ، انسان احساس مى كند كه نهضت حسينى در واقع
با دو نگاه قابل ملاحظه است ، كه هر دو هم درست است ؛ اما مجموع دو
نگاه نشان دهنده ابعاد عظيم اين نهضت است : يك نگاه ، حركت ظاهرى حسين
بن على است ؛كه حركت عليه يك حكومت فاسد و منحرف و ظالم و سركوب گر،
يعنى حكومت يزيد است ؛اما باطن اين قضيه ، حركت بزرگ ترى است كه نگاه
دوم انسان را به آن مى رساند و آن حركت بر عليه جهل و زبونى انسان است
. در حقيقت ، امام حسين اگر چه با يزيد مبارزه مى كند، اما مبارزه
گسترده تاريخى امام حسين با يزيد كوته عمر بى ارزش نيست ؛بلكه با جهل
و پستى و گمراهى و زبونى و ذلت انسان است ؛ امام حسين با اين ها دارد
مبارزه مى كند.
يك حكومت آرمانى به وسيله اسلام به وجود آمد. اگر بخواهيم ماجراى امام
حسين را در سطورى خلاصه كنيم ، اين طور مى شود:
بشريت ، دچار ظلم و جهل و تبعيض بود؛ حكومت هاى بزرگ دنيا، كه حكومت
قيصر و كسراى آن زمان است ، چه در ايران آن روز، چه در امپراطورى روم
آن روز حكومت اشرافى گرى و حكومت غير مردمى و حكومت هاى كوچك تر هم ،
مثل آنچه كه در جزيره العرب بود، از آن ها هم بدتر بود؛مجموعا جاهليتى
دنيا را فرا گرفته بود. در اين ميان ، نور اسلام به وسيله پيامبر خدا و
با روشن كند و بعد به تدريج گسترش پيدا كند و شعاع آن همه جا را فرا
بگيرد. وقتى پيامبر از دنيا مى رفت ؛اين حكومت ، حكومت مستقرى بود كه
مى توانست الگوى همه بشريت در طول تاريخ باشد؛و اگر آن حكومت با همان
جهت ادامه پيدا مى كرد، بدون ترديد تاريخ عوض مى شد؛يعنى آنچه بنا
بود در قرن ها بعد از آن در زمان ظهور امام زمان در وضعيت فعلى ، پديد
بيايد، در همان زمان پديد آمده بود. دنياى سرشار از عدالت و پاكى است
زندگى حقيقى انسان در اين عالم ، مربوط به دوران بعد از ظهور امام زمان
است ؛كه خدا مى داند بشر در آن جا به چه عظمت هايى نايل خواهد شد.
بنابراين ، اگر ادامه حكومت پيامبر ميسر مى شد و در همان دوره هاى اول
پديد مى آمد و تاريخ بشريت عوض مى شد. فرجام كار بشرى مدتها جلو مى
افتاد؛اما اين كار به دلايلى نشد.
خصوصيت حكومت پيامبر اين بود كه به جاى ابتناء بر ظلم ، ابتناء بر عدل
داشت ؛به جاى شرك و تفرقه فكرى انسان ، متكى بر توحيد و تمركز بر
عبوديت ذات مقدس پروردگار بود؛به جاى جهل ، متكى بر علم و معرفت بود؛به
جاى كينه ورزى انسان ها با هم متكى بر محبت و ارتباط و اتصال و رفق و
مدارا بود؛يعنى يك حكومت از ظاهر و باطن آراسته . انسانى كه در چنين
حكومتى پرورش پيدا مى كند، انسانى با تقوا، پاكدامن ، عوض شد؛اسم ،
اسم اسلام ماند؛نام ، نام اسلامى بود؛ اما باطن ديگر اسلامى نبود؛به
جاى حكومت عدل ، باز حكومت ظلم بر سر كار آمد؛به جاى برابرى و برادرى ،
تبعيض و دودستگى و شكاف طبقاتى به وجود آمد؛ به جاى معرفت ، جهل حاكم
شد. در اين دوره پنجاه ساله ، هرچه به طرف پايين مى آييم ، اگر انسان
بخواهد از اين سر فصل ها بيشتر پيدا كند، صدها شاهد و نمونه وجود دارد
كه اهل تحقيق بايد اين ها را براى ذهن هاى جوان و جوينده روشن كنند.
امامت به سلطنت تبديل شد! امامت با ماهيت سلطنت ، مغاير و متفاوت و
مناقض است ؛اين دو ضد همند. امامت ، يعنى پيشوايى روحى و معنوى ؛ پيوند
عاطفى و اعتقادى با مردم ؛اما سلطنت ، يعنى حكومت با زور و قدرت و فريب
؛ بودن هيچ گونه عقله معنوى و عاطفى و ايمانى ؛ اين دو، درست نقطه
مقابل هم است . امامت ، حركتى در ميان امت ، براى امت و در جهت خير است
. سلطنت ، يعنى يك سلطه مقتدرانه بر عليه مصالح مردم و براى طبقات خاص
؛براى ثروت اندوزى و براى شهوت رانى گروه حاكم . آنچه كه ما در زمان
قيام امام حسين مى بينيم ، اين دومى است ، نه علم داشت ، نه ذره اى به
معنويات اسلام اعتقاد داشت ، نه رفتار او رفتار يك مؤ من بود، نه گفتار
او گفتار يك حكيم بود؛ هيچ چيزش به پيامبر شباهت نداشت . در چنين
شرايطى ، براى كسى مثل حسين بن على - كه خود او همان امامى است كه بايد
به جاى پيامبر قرار بگيرد، فرصتى پيش آمد و قيام كرد