زينب آمد شام را يكباره ويران كرد و رفت
|
اهل عالم را ز كار خويش حيران كرد و رفت
|
از زمين كربلا تا كوفه و شام بلا
|
هر كجا بنهاد پا فتح نمايان كرد و رفت
|
با لسان مرتضى از ماجراى نينوا
|
خطبه اى جانسوز اندر كوفه عنوان كرد و رفت
|
با كلام جانفزا اثبات دين حق نمود
|
عالمى را دوستدار اهل ايمان كرد و رفت
|
فاش مى گويم كه آن بانوى عظماى دلير
|
از بيان خويش دشمن را هراسان كرد و رفت
|
بر فراز چو آن قرآن ناطق را بديد
|
با عمل آن بى قرين تفسير قرآن كرد و رفت
|
در ديار شام بر پا كرد از نو انقلاب
|
سنگر استمگران را سست بنيان كرد و رفت
|
خطبه اى غرا بيان فرمود در كاخ يزيد
|
كاخ استبداد را از ريشه ويران كرد و رفت
|
زين خطب اتمام حجت كرد بر كافر دلان
|
غاصبين را مستحق نار نيران كرد و رفت
|
از كلام حق پسندش شد حقيقت آشكار
|
اهل حق را شامل الطاف يزدان كرد و رفت
|
شام غرق عيش و عشرت بود در وقت ورود
|
وقت رفتن شام را شام غريبان كرد و رفت
|
دخت شه را بعد مردم در خرابه جاى داد
|
گنج را در گوشه ويرانه پنهان كرد و رفت
|
ز آتش دل بر مزار دختر سلطان دين
|
در وداع آخرين شمعى فروزان كرد و رفت
|
با غم دل چون كه مى شد وارد بيت الحزن
|
سروى دلخسته را محزون و نالان كرد و رفت
|
خطبه حضرت سجاد عليه السلام
حضرت على بن الحسين عليه السلام از يزيد در خواست نمود كه در روز جمعه به او اجازه
دهد در مسجد خطبه بخواند، يزيد رخصت داد، چون روز جمعه فرا رسيد يزيد يكى از خطباى
مزدور خود را به منبر فرستاد و دستور داد هر چه تواند به على و حسين عليهماالسلام
اهانت نمايد و در ستايش شيخين و يزيد سخن براند، و آن خطيب چنين كرد.
امام سجاد عليه السلام از يزيد خواست تا به وعده خود وفا نموده و به او رخصت دهد تا
خطبه بخواند، يزيد از وعده اى كه به امام عليه السلام داده بود پشيمان شد و قبول
نكرد. معاويه پسر يزيد لعين به پدرش گفت : خطبه اين مرد چه تاثيرى دارد؟ بگذار تا
هر چه مى خواهد بگويد.
يزيد لعين گفت : شما قابليتهاى اين خاندان را نمى دانيد، آنان علم و فصاحت را از هم
به ارث مى برند، از آن مى ترسم كه خطبه او در شهر فتنه بر انگيزد و وبال آن
گريبانگير ما گردد.
(753)
به همين جهت يزيد لعين از قبول اين پيشنهاد سرباز زد و مردم از يزيد لعين مصرانه
خواستند تا امام سجاد عليه السلام نيز به منبر رود. يزيد لعين گفت : اگر او به منبر
رود، فرود نخواهد آمد مگر اينكه من و خاندان ابوسفيان را رسوا كرده باشد! به يزيد
لعين گفته شد: اين نوجوان چه تواند كرد؟
يزيد لعين گفت : او از خاندانى است كه در كودكى كامشان را با علم برداشته اند.
بالاخره در اثر پافشارى شاميان ، يزيد موافقت كرد كه امام به منبر رود. آنگاه حضرت
سجاد عليه السلام به منبر رفته و پس از حمد و ثناى الهى خطبه اى ايراد كرد كه همه
مردم گريستند و بى قرار شدند. فرمود:
ايها الناس ! اعطينا ستا و فضلنا بسبع : اعطينا العلم و الحلم
و السماحه و الفصاحه و الشجاعه و المحبه فى قلوب المومنين ، و فضلنا بان منا النبى
المختار محمدا و منا الصديق و منا اسد الله و اسد رسوله و منا سبطا هذه الامه . من
عرفنى فقد عرفنى و من لم يعرفنى انباته بحسبى و نسبى . ايها الناس ! انا ابن مكه و
منى ، انا ابن زمزم و الصفا، انا ابن من حمل الركن باطراف الردا، انا ابن خير من
ائتزر و ارتدى ، انا ابن خير من انتعل و اختفى ، انا ابن خير من طاف و سعى ، انا
ابن خير من حج ولبى ، انا ابن خير من حمل على البراق فى الهواء انا بن من اسرى به
من المسجد الحرام الى المسجد الاقصى ، انا ابن من بلغ به جبرئيل الى سدره المنتهى ،
انا ابن من دنا فتدلى فكان قاب قوسين او ادنى انا ابن من صلى بملائكه السما انا ابن
من اوحى اليه الجليل ما اوحى ، انا ابن محمد المصطفى ، انا ابن على المرتضى ، انا
ابن من ضرب خراطيم الخلق حتى قالوا: لااله الاالله .
انا ابن من ضرب بين يدى رسول الله بسيفين و طعن برمحين و هاجر الهجرتين و بايع
البيعتين و قاتل ببدر و حنين و لم يكفر بالله طرفه عين ، انا ابن صالح المومنين و
وارث النبيين و قامع الملحدين و يعسوب المسلمين و نور المجاهدين و زين العابدين و
تاج البكائين و اصبر الصابرين و افضل القائمين من آل ياسين رسول رب العالمين ، انا
ابن المويد بجبرئيل ، المنصور بميكائيل . انا ابن المحامى عن حرم المسلمين و قاتل
المارقين و الناكثين و القاسطين و المجاهد اعداءه الناصبين ، و افخر من مشى من قريش
اجمعين ، و اول من اجاب و استجاب لله و لرسوله من المومنين ، و اول السابقين ، و
قاصم المعتدين و مبيد المشركين ، و سهم من مرامى الله على المنافقين ، و لسان حكمه
العابدين و ناصر دين الله و ولى امر الله و بستان حكمه الله و عيبه علمه سمح ، سخى
، بهى ، بهلول ، زكى ، ابطحى ، رضى ، مقدام ، همام ، صابر، صوام ، مهذب ، قوام ،
قاطع الاصلاب و مفرق الاحزاب ، اربطهم عنانا و اثبتهم جنانا، و امضاهم عزيمه و
اشدهم شكيمه ، اسد باسل ، يطحنهم فى الحروب اذا ازدلفت الا سنه و قربت الاعنه طحن
الرحى ، و يذروهم فيها ذرو الريح الهشيم ، ليث الحجاز و كبش العراق ، مكى مدنى خيفى
عقبى بدرى احدى شجرى مهاجرى .
من العرب سيدها، و من الوغى ليثها، وارث المشعرين و ابو السبطين : الحسن و الحسين ،
ذاك جدى على بن ابى طالب . ثم قال : انا ابن فاطمه الزهراء انا ابن سيده النساء
فلم يزل يقول : انا انا، حتى ضج الناس بالبكاء و النحيب ، و خشى يزيد ان يكون فتنه
فامر الموذن فقطع الكلام ، فلما قال الموذن : الله اكبر الله اكبر، قال : على :
لاشى اكبر من الله ، فلما قال الموذن : اشهد ان لا اله الا الله ، قال على بن
الحسين : شهد بها شعرى و بشرى و لحمى و دمى فلما قال الموذن : اشهد ان محمدا رسول
الله ، التفت من فوق المنبر الى يزيد فقال : محمد هذا جدى ام جدك يا يزيد؟ فان زعمت
انه جدك فقد كذبت و كفرت و ان زعمت انه جدى فلم قتلت عترته ؟
ترجمه خطبه شريفه امام سجاد عليه
السلام
اى مردم ! خداوند به ما شش خصلت عطا فرموده و ما را به هفت ويژگى بر ديگران فضيلت
بخشيده است ، به ما ارزانى داشت علم ، بردبارى ، سخاوت فصاحت ، شجاعت و محبت در
قلوب مومنين را، و ما را بر ديگران برترى داد به اينكه پيامبر بزرگ اسلام ، صديق
(امير المومنين على عليه السلام )، جعفر طيار، شير خدا و شير رسول خدا صلى الله
عليه و آله (حمزه )، و امام حسين و امم حسين عليه السلام دو فرزند بزرگوار رسول
اكرم صلى الله عليه و آله را از ما قرار داد.
(754)
(با اين معرفى كوتاه ) هر كس مرا شناخت كه شناخت ، و براى آنان كه مرا نشناختند با
معرفى پدران و خاندانم خود را به آنان مى شناسام . اى مردم ! من فرزند مكه و منايم
، من فرزند زمزم و صفايم ، من فرزند كسى هستم كه حجر الاسود را با رداى خود حمل و
در جاى خود نصب فرمود، من فرزند بهترين طواف و سعى كنندگانم ، من فرزند بهترين حج
كنندگان و تلبيه گويان هستم ، من فرزند آنم كه بر براق سوار شد، من فرزند پيامبرى
هستم كه در يك شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصى سير كرد. من فرزند آنم كه جبرئيل
او را به سدره المنتهى برد و به مقام ربوبى و نزديكترين جايگاه مقام بارى تعالى
رسيد، من فرزندآنم كه با ملائكه آسمان نماز گزارد، من فرزند آن پيامبرم كه پروردگار
بزرگ به او وحى كرد، من فرزند محمد مصطفى و على مرتضايم ، من فرزند كسى هستم كه
بينى گردنكشان را به خاك ماليد تا به كلمه توحيد اقرار كردند.
من پسر آن كسى هستم كه برابر پيامبر با دو شمشير و با دو نيزه مى رزميد، و دو بار
هجرت و دو بار بيعت كرد، و در بدر و حنين با كافران جنگيد، و به اندازه چشم بر هم
زدنى به خدا كفر نورزيد، من فرزند صالح مومنان و وارث انبيا و از بين برنده مشركان
و امير مسلمانان و فروغ جهادگران و زينت عبادت كنندگان و افتخار گريه كنندگانم ، من
فرزند بردبارترين بردباران و افضل نمازگزاران از اهل بيت پيامبر هستم ، من پسر آنم
كه جبرئيل او را تاييد و ميكائيل او را يارى كرد، من فرزند آنم كه از حرم مسلمانان
حمايت فرمود و با مارقين و ناكثين و قاسطين جنگيد و با دشمنانش مبارزه كرد، من
فرزند بهترين قريشم ، من پسر اولين كسى هستم از مومنين كه دعوت خدا و پيامبر را
پذيرفت ، من پسر اول سبقت گيرنده اى در ايمان و شكننده كمر متجاوزان و از ميان
برنده مشركانم ، من فرزند آنم كه به مثابه تيرى از تيرهاى خدا براى منافقان و زبان
حكمت عباد خداوند و يارى كننده دين خدا و ولى امر او و بوستان حكمت خدا و حامل علم
الهى بود.
او جوانمرد، سخاوتمند، نيكوچهره ، جامع خيرها، سيد، بزرگوار، ابطحى ، راضى به خواست
خدا، پيشگام در مشكلات ، شكيبا، دائما روزه دار، پاكيزه از هر آلودگى و بسيار نماز
گزار بود.
او رشته اصلاب دشمنان خود را از هم گسيخت و شيرازه احزاب كفر را از هم پاشيد.
او داراى قلبى ثابت و قوى و اراده محكم و استوار و عزمى راسخ بود و همانند شيرى
شجاع كه وقتى نيزه ها در جنگ به هم در مى آميخت آنها را همانند آسيا خرد و نرم و
بستان باد آنها را پراكنده مى ساخت .
او شير حجاز و آقا و بزرگ عراق است كه مكى و مدنى و خيفى و عقبى و بدرى و احدى و
شجرى و مهاجرى
(755) است ، كه در همه اين صحنه ها حضور داشت . او سيد عرب است و شير
ميدان نبرد و وارث دو مشعر
(756) و پدر دو فرزند: حسن و حسين عليهم السلام . آرى او، همان او (كه
اين صفات و ويژگيهاى ارزنده مختص اوست ) جدم على بن ابيطالب عليه السلام است .
آنگاه گفت : من فرزند فاطمه زهرا بانوى بانوان جهانم . و آنقدر به اين حماسه مفاخره
آميز ادامه داد كه شيون مردم به گريه بلند شد! يزيد بيمناك شد وبراى آنكه مبادا
انقلابى صورت پذيرد به موذتن دستور داد تا اذان گويد تا بلكه امام سجاد عليه السلام
را به اين نيرنگ ساكت كند
موذن برخاست و اذان را آغاز كرد، همين كه گفت : الله اكبر، امام سجاد عليه السلام
فرمود: چيزى بزرگتر از خداوند وجود ندارد. و چون گفت : اشهد ان لا اله الا الله ،
امام عليه السلام فرمود: موى و پوست و گوشت و خونم به يكتائى خدا گواهى مى دهد. و
هنگامى كه گفت : اشهد ان محمدا رسول الله ، امام عليه السلام به جانب يزيد روى كرد
و فرمود: اين محمد كه نامش برده شد، آيا جد من است يا جد تو؟ اگر ادعا كنى كه جد
توست پس دروغ گفتى و كافر شدى ، و اگر جد من است چرا خاندان او را كشتى و آنان را
از دم شمشير گذراندى ؟
سپس موذن بقيه اذان را گفت و يزيد پيش آمد و نماز ظهر را گزارد.
(757) در نقل ديگرى آمده است كه : چون موذن گفت : اشهد ان محمدا رسول
الله ، امام سجاد عليه السلام عمامه خويش از سر برگرفت و به موذن گفت : تو را بحق
اين محمد كه لحظه اى درنگ كن ، آنگاه روى به يزيد كرد و گفت : اى يزيد! اين پيغمبر
صلى الله عليه و آله ، جد من است و يا جد تو؟ اگر گويى جد من است ، همه مى دانند كه
دروغ ، و اگر جد من است پس چرا پدر مرا از روى ستم كشتى و مال او را تاراج كردى و
اهل بيت او را به اسارت گرفتى ؟ اين جملات را گفت و دست برد و گريبان چاك زد و
گريست و گفت : بخدا سوگند اگر در جهان كسى باشد كه جدش رسول خداست ، آن منم ، پس
چرا اين مرد، پدرم را كشت و ما را مانند روميان اسير كرد؟ آنگاه فرمود: اى يزيد!
اين جنايت را مرتكب شدى و باز مى گويى : محمد صلى الله عليه و آله رسول خداست ؟ و
روى به قبله مى ايستى ؟ واى بر تو! در روز قيامت جد و پدر من در آن روز دشمن تو
هستند. پس يزيد فرياد زد كه موذن اقامه بگويد! در ميان مردم هياهويى برخاست ، بعضى
نماز گزاردند و گروهى نماز نخوانده پراكنده شدند.
(758)
و در نقل ديگر آمده است كه امام سجاد عليه السلام فرمود:
انا ابن الحسين القتيل بكربلا، انا ابن على المرتضى ، انا ابن
محمد المصطفى ، انا ابن فاطمه الزهرا، انا ابن خديجه الكبرى ، انا ابن سدره المنتهى
، انا ابن شجره طوبى انا ابن المرمل بالدما، انا ابن من بكى عليه الجن فى الظلماء،
انا ابن من ناح عليه الطيور فى الهواء
(759)
من فرزند حسين شهيد كربلايم ، من فرزند على مرتضى و فرزند محمد مصطفى و پسر فاطمه
زهرايم ، و فرزند خديجه كبرايم ، من فرزند سدره المنتهى و شجره طوبايم ، من فرزند
آنم كه در خون آغشته شد، و پسر آنم كه پريان در ماتم او گريستند، و من فرزند آنم كه
پرندگان در ماتم او شيون
(760)
كردند. پس از خطبه غراى عقيله بنى هاشم حضرت زينب كبرى عليهاالسلام و خطبه حضرت سيد
الساجدين امام زين العابدين عليه السلام ، مردم ماهيت يزيد كافر ستمكار را شناختند
و شروع كردند به لعن و طعن يزيد. يزيد خود را بيچاره ديد و فهميد كه منفور جامعه
است ، با كمال بى شرمى و ندامت تمام اين جنايات را به گردن امراى لشگر انداخت تا
خود را تبرئه كند ولى اين ننگ تا قيامت پاك شدنى نبود.
عجيب تر از قصه اصحاب كهف
قطب راوندى
(761) از منهال بن عمرو روايت كرده است كه گفت : به خدا سوگند كه در دمشق
ديدم سر مبارك امام حسين عليه السلام را بر سر نيزه كرده بودند و در پيش روى آن
حضرت كسى سوره كهف مى خواند. چون به اين آيه رسيد:
ام حسبت ان اصحاب الكهف و الرقيم كانوا من آياتنا عجبا
(762) به قدرت خدا سر مقدس سيد الشهدا عليه السلام به سخن آمد و به زبان
فصيح گفت : امر من از قصه اصحاب كهف عجب تر است . و اين اشاره است به رجعت آن جناب
براى طلب خون خود. مزدوران و جيره خواران يزيد كافر، اهل حرم و اولاد سيد پيغمبران
را در مسجد جامع دمشق كه جاى اسيران بود بازداشتند. در اين وقت پير مردى از اهل شام
به نزد اسرا آمد و گفت : الحمدالله كه خدا شما را كشت و شهرها را از مردان شما
آسوده نمود و يزيد را بر شما مسلط گردانيد.
على بن الحسين امام سجاد زين العابدين عليه السلام به او فرمود: اى پيرمرد آقا قرآن
خوانده اى ؟ گفت : بلى ، فرمود: اين آيه را خوانده اى ؟
قل لا اسئلكم عليه اجرا الا الموده فى القربى
(763) بگو اى پيغمبر من براى رسالت مزدى از شما نمى خواهم به جز دوستى
خويشاوندانم
على بن الحسين عليه السلام فرمود: خويشاوندان ماييم كه خداوند دوستى ما را مزد
رسالت رسول خدا صلى الله عليه و آله گردانيده . امام عليه السلام باز فرمود: اين
آيه را خوانده اى ؟
و آت ذاالقربى حقه
(764) عرض كرد: بلى . امام عليه السلام فرمود: مائيم آنها كه خداوند بزرگ
پيغمبر خود را امر كرده است كه حق را به ما عطا كند. امام عليه السلام باز فرمود:
آيا اين آيه را خوانده اى و اعلموا انما
غنمتم من شى فان لله خمسه و للرسول و لذى القربى
(765) بدانيد هر چه سود بريد پنج يك آن مخصوص خداست و رسول و خويشاوندان
رسول صلى الله عليه و آله . فرمود: ماييم خويشاوندان پيغمبر. آيا اين آيه را خوانده
اى
انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل
البيت و يطهر كم تطهيرا
(766) پير مرد گفت : اين آيه را خوانده ام . امام عليه السلام فرمود:
ماييم آن خاندانى كه خداوند آيه تطهير را مخصوص آنها نازل فرموده است . راوى مى
گويد: پيرمرد ساكت شد و از گفته هاى خود پشيمان گرديد و عمامه خود را از سر انداخت
و رو به آسمان كرد و گفت : خداوندا، بيزارى مى جويم به سوى تو از دشمنان آل محمد
صلى الله عليه و آله سپس به حضرت عرض كرد: آيا راه تو به براى من هست ؟ امام عليه
السلام فرمود: آرى اگر تو به كنى خداوند تو به تو را مى پذيرد و تو با ما خواهى
بود. عرض كرد: من تو به كارم . گزارش رفتار اين پير مرد به يزيد رسيد. دستور داد
پيرمرد را كشتند.
(767)