(خداوند) فرمود: ((بله
من حاضرم ببخشم ، بيايد بگويد من گناه كردم ، اشتباه كردم ، ببخش ، همين ؛ بيايد
بگويد: اءخطاءت
فارحمنى بيايد اين دو كلمه را بگويد.))
حضرت عيسى (عليه السلام ) خيلى خوشحال شد كه كارى در عالم انجام داد، يك كارى كه
ديگر مثل ندارد. از زمان آدم تا به حال پر از فساد و افساد، حالا واسطه مى شود و
وساطتش اثر كرد، قبول شد.
از همان راهى كه داشت شيطان را صدا زد، گفت : ((بيا، من براى
تو بشارت آوردم !))
گفت : ((از اين حرف ها زياد است )).
(حضرت عيسى (عليه السلام ) ) گفت : ((تو خبر ندارى ، اگر
بدانى ، سعى مى كنى ، حريص مى شوى كار را بفهمى .))
گفت : ((من به تو مى گويم اعتنا به اين حرف ها نداشته باش ،
از اين حرف ها زياد است .))
گفت : ((تو خبر ندارى (خداوند) مى خواهد تمام اين مفاسد با
دو كلمه خلاصه شود.))
گفت : ((بگو ببينم چه بوده است )).
گفت : ((اينكه تو بيايى و در محضر الهى بگويى :
((خدايا!
اءخطاءت فارحمنى
؛ من اشتباه كردم ، تو ببخش .))
ببينيد ما چقدر به خودمان ظلم مى كنيم كه به سوى خدا نمى رويم ، به سوى چه كسى مى
رويم ؟ آخرش افتادن ميان چاه است ، آخرش پشيمانى است ؛ خوب چيزى كه مى دانى آخرش
پشيمانى است ، حالا ديگر نرو.
(شيطان ) گفت : ((نه ، او بيايد و بگويد من اشتباه كردم ! تو
ببخش !، چرا؟! به جهت اين كه لشكر من از او زيادتر است ! آن ملائكه يى كه با من
سجود نكردند و تابع من شدند، آن ها لشكر من هستند! شياطين هم لشكر من هستند، آن
اجنه اى هم كه ايمان به خدا نياوردند، لشكر من هستند، تمام بت پرست هاى بشر، لشكر
من هستند!))
اين ، به زيادتى لشكر در روز قيامت مى خواهد مغرور شود! آنجا جاى زيادتى و كمى نيست
. هر چقدر زياد باشد جهنم مى گويد:
هل من مزيد؟(245).
آن وقت تو مى خواهى با زيادتى لشكر كار بكنى ! بله ، لشكر تو زياد است ؛ (اما) جهنم
جايشان مى شود؛ جهنم نمى گويد: ((اتاق نداريم
))جهنم مى گويد: ((هر چقدر هست بياوريد، هل من مزيد؟))
يعنى اينكه بياوريد، هرچه زيادتر بياوريد جا داريم !
(حضرت عيسى (عليه السلام ) ) گفت : ((برو ملعون ! نتوانستم
براى تو هم كارى بكنم . تو مى گويى : خدا بايد بيايد من او را ببخشم ؟!))
مقصود، حل اين مطالب به علم و جهل ، دانستن و ندانستن ، عالم بودن و جاهل بودن ،
دور مى زند. اصل مطلب ، از جهل اين بدبخت است . تو اى جاهل ! مى گويى :
((چيزى كه آتش شد ديگر ممكن نيست براى خاك خضوع بكند؟
)) آدم خاك به تنهايى است ؟ يا مجموع خاك و يك پاك ديگرى است
. تو هم كه فقط آتش نيستى مثل آتش هاى جامد، روح دارى ، مكلفى ، يك آتش مكلف هستى .
(خداوند) به تو فرمود: ((اسجدوا))،
سجده نكردى ؛ قهرا مجموع روح و جسم انسان يا جن يا شيطان يا ملك مى شود.
اين بدبخت خيال كرد كه همين بدن او با بدن اين ، اين ظلمانى و آن نورانى است ؛ ديگر
محال است نورانى براى ظلمانى سجده و خضوع كند؛ ديگر نمى داند كه اين ، نورانى است .
اى جاهل ! آيا نمى دانستى آن وقتى كه مجلس امتحان ، درس امتحان شد، تمام ملائكه ،
عاجز بودند و عاجز ماندند از اسامى آن هايى را كه خداوند اشاره كرد اسم هاى اينها
را بگوييد، يا خودشان ، يا ساير ملائكه ، يا ساير اشياء، همه عاجز بودند. (گفتند):
ما خودمان از خودمان چيزى نداريم ؛ هر چيزى كه به ما ياد دادى بلد هستيم و هر چيزى
را كه ياد ندادى بلد نيستيم . (خداوند) به آدم فرمود: ((تو
بگو!)) (آدم ) تمام اسامى را بيان كرد.
حالا كه نفهميدى آدم بر تمام ملائكه - با آن همه عظمت ها و اختلاف مراتب در ملائكه
- تفوق پيدا كرد و مقدم شد، و حال كه فهميدى كه آدم بر تو و همه ملائكه مقدم است ،
باز هم ، خجالت نكشيدى ، باز هم گفتى :
خلقنى من نار و خلقته من طين
(246) ((مرا از آتش آفريدى و او را از گل
آفريدى )). باز هم جاى اين (حرف ) است ؟ باز هم نفهميدى ؟!
ببينيد: ميزان ، علم و جهل است .
خوب ، اگر (تا به حال ) نفهميدى كه آدم بايد (به ) آنچه معلوماتش است عمل كند، از
حالا توبه بكن ، اقلا حالا بپرس : ((آيا توبه من قبول مى شود
يا نه ؟))
و على هذا، ببينيد چقدر ما غافليم ! چقدر ما به خودمان ظالميم كه واضحات را زير پا
مى گذاريم ، مطلب همين است ، دائر مدار اين است كه اگر معلومات ما زير پا نباشد،
مجهولات ما عملى نشود، كار تمام است .
معلومات را نبايد زير پا گذاشت ، آدم پشيمان مى شود، اگر به معلوماتش عمل كرد،
ديگر روشن مى شود، ديگر توقف ندارد. اگر ديد باز هم توقف دارد، بداند -به طور يقين
- بعضى از معلومات را زير پا گذاشته است ، كفشش ريگ دارد، خوب دقت نكرد كه اين ريگ
را خارج كند:
من عمل بما علم
ورثه الله علم ما لم يعلم
والذين جاهدوا
فينا لنهدينهم سبلنا
و من عمل بما علم
كفى ما لم يعلم
هيچ كس نيست كه بگويد هيچ چيز نمى دانم ، (اگر بگويد) دروغ مى گويد هر كسى (كه )
هست ، غير معصوم بعضى چيزها را مى داند و بعضى چيزها را نمى داند؛ آن چيزهايى را كه
مى داند، اگر عمل كند، آن چيزهايى را كه نمى داند، مى فهمد. آن چيزهايى را كه مى
دانيد عمل كنيد؛ و آن چيزهايى را كه نمى دانيد از حالا توقف كنيد و احتياط كنيد تا
روشن شود، وقتى به آن ها عمل كردى روشن مى شود؛ به همان دليلى كه اينها را براى شما
روشن كرد، آن هاى ديگر را هم روشن مى كند.
على هذا، ببينيد براى چه توقف داريم . آنچه مى دانى بكن و آنچه نمى دانى ، احتياط
كن ، هرگز پشيمان نخواهى شد.
خداوند بر توفيقات همه شما بيفزايد.
و خداوند ان شاءالله ، سلامتى مطلقه روحيه و جسميه ، به همه مرحمت فرمايد.
والسلام عليكم و
رحمه الله و بركاته
(247)