«آداب غذا خوردن»
31 ـ قال الامام الحسن ـ عليه السلام ـ :
«فِى المائِدَةِ اثْنَتَى عَشَرَ خِصْلَةً يَجِبُ عَلى كُلِّ مُسْلِم أَنْ
يَعْرِفَها، أَرْبَعٌ فيها فَرْضٌ، وَأَرْبَعٌ سُنَّةٌ، وَأَرْبَعٌ تَأْديبٌ:
الفَرْضُ: المَعْرِفَةُ، الرِّضا، التَّسْمِيَةُ، الشُّكْرُ.
السُنَّةُ: الوُضُوءُ قَبْلَ الطَعامِ، الجُلُوسُ عَلى الجانِبِ الأيْسَرِ،
الأكْلُ بِثَلاثَةِ أَصابِعِ، وَلَعْقِ الأصابِعِ.
التَأْدِيبُ: الأَكْلُ مِمّا يَليكَ، تَصْغِيرُ اللُّقْمَةِ، تَجْويدُ المَضْغِ،
قِلَّةُ النَظَرِ فى وُجُوهِ الناسِ.»
«سزاوار است مسلمان به هنگام غذا خوردن دوازده چيز را رعايت نمايد. كه چهارتاى
آن واجب (اخلاقى) و چهار امر ديگر آن سنت (داراى ثواب) است و چهارتاى باقيمانده، از
آداب و اخلاق محسوب مى گردد.
اما چهار امر لازم: 1 ـ شناسايى غذا 2 ـ خشنود بودن بدانچه روزيت گرديده 3 ـ نام
خدا را بر زبان جارى كردن (بسم الله گفتن) 4 ـ شكر گزارى در برابر نعمتى كه به تو
داده شده.
اما چهار موضوعى كه مراعات آن ثواب دارد و سنّت خواهد بود: 1 ـ وضو گرفتن پيش از
شروع به غذا 2 ـ نشستن بر جانب چپ بدن 3 ـ چنانچه با دست غذا مى خورد به سه انگشت
لقمه را بردارد و در ميان دهان بگذارد 4 ـ انگشتان خود را بليسد.
و چهار امر باقيمانده كه از اخلاق و ادب اسلامى محسوب مى شود:
1 ـ لقمه را از جلو خويش بگيرد 2 ـ لقمه هاى غذا را كوچك بردارد 3 ـ غذا را خوب
بجود 4 ـ به صورت ديگرانى كه با او هم غذا هستند، كمتر نگاه كند.»
«شستن دستها قبل از خوردن غذا»
32 ـ قال الحسن ـ عليه السلام ـ :
«غَسْلُ اليَدَيْنِ قَبْلَ الطَعامِ يُنْفى الفَقْرَ وَبَعْدَهُ يُنْفى
الهَمَّ.»
«شستشوى دو دست قبل از غذا، فقر و بيچارگى را از بين مى برد و بعد از غذا، غم و
غصه را از بين مى برد.»
«چرا وحشت از مرگ؟»
33 ـ قال له رجل: يابن رسول الله ـ ص ـ ما لنا نكره الموت ولا نحبّه؟ فقال ـ ع ـ
:
«إنَّكُمْ أَخْرَبْتُمْ آخِرَتِكُمْ وَعَمَّرْتُمْ دُنْياكُمْ، فَأَنْتُمْ
تَكْرِهُونَ النَقْلَةَ مِنَ العِمْرانِ إلى الخَرابِ.»
مردى از امام مجتبى ـ ع ـ پرسيد: چرا سفر مرگ براى ما ناخوش آيند است و از او
استقبال نمى كنيم؟!
«حضرت فرمود: شما خانه آخرت را خراب كرده ايد و خانه دنيا را آباد، طبيعى است كه
انتقال از اقامتگاه آباد به جايگاه خراب براى شما ـ و هر كسى ـ ناخوشايند خواهد
بود.»
«هرگز نيازمند را دست خالى برنگردانيد»
34 ـ قيل له: لأىِّ شَىء لا نَراكَ تَرُدُّ سائِلا وَإنْ كُنْتَ عَلى ناقَة؟
فقال ـ عليه السلام ـ :
«إنّى للهِ سائِلٌ، وَفيهِ راغِبٌ، وَأَنا أَسْتَحْيى أنْ أَكُونَ سائِلا
وَأَرُدُّ سائِلا، وَإِنَّ اللهَ عَوَّدَنى عادَةً أَنْ يَفيضَ نِعَمه عَلَيَّ
وَعَوَّدْتُهُ أَنْ أَفيضَ نِعَمَهُ عَلَى النّاسِ فَأَخْشى إنْ قَطَعْتُ العادَةِ
أَنْ يَمْنَعَنى العادَةَ.» وَأَنْشَدَ يَقُولُ:
إذا ما أَتانى سائِلٌ قُلْتُ مَرْحَباً بِمَنْ فَضْلُهُ فَرْضٌ عَلَىَّ
مُعَجَّلٌ
وَمِنْ فَضْلِهِ فَضْلٌ عَلى كُلِّ فاضِل وَأَفْضَلَ أَيّامِ الفَتى حينَ
يُسْأَلُ
گروهى در محضر امام مجتبى ـ ع ـ بودند، از حضرت سؤال كردند:
«چگونه است كه شما هرگز سائل و نيازمندى را نااميد برنمى گردانيد، گرچه سوار بر
اشتر، در حالت رفتن باشيد؟!
«فرمود: من هم به درگاه خداوند محتاج و سائلم و مى خواهم كه خداوند مرا محروم
نگرداند و شرم دارم كه با چنين اميدوارى سائلان را نااميد كنم، خدايى كه نعمت هايش
را بر من ارزانى مى دارد، مى خواهد من هم به مردم كمك كنم و مى ترسم كه اگر بخشش
خود را از مردم دريغ دارم، خداوند هم به من عنايتش را دريغ دارد و منع نمايد، آنگاه
اين شعر را خواند:
(هرگاه سائلى به نزد من آيد به او خوش آمد و آفرين مى گويم، زيرا بخشش نمودن به
او بر من واجب است.)
(و هر بخشنده اى كه به سائل بخشش نمايد به فضيلت رسد، و نيكوترين روزهاى
جوانمردان روزى است كه از آنها درخواست كمك شود.»
«نيكى را اينگونه پاسخ دهيد»
35 ـ قال أنس بن مالك:
حيّت جارية للحسن ـ عليه السلام ـ بطاقة ريحان، فقال ـ ع ـ لها: «أَنْتِ
حُرَّةٌ لِوَجْهِ اللهِ!» فقيل له فى ذلك: فقال ـ عليه السلام ـ : «هكَذا
أَدَّبَنا اللهُ ـ تعالى ـ قالَ: (إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّة فَحَيُّوا
بِأَحْسَنَ مِنْها) (6)
وَكانَ أَحْسَنُ مِنْها اِعْتاقُها. وَ كانَ
يَقُولُ:
إنَّ السَخاءَ عَلى العِبادِ فَريضَةٌ للهِ يَقْرَأُ فى كِتاب مُحْكَم
وَعَدَ العِبادَ الأسْخِياءَ جَنانَهُ وَأَعَدَّ لِلْبُخَلاءِ نارَ جَهَنَّم
مَنْ كانَ لا تَنْدى يَداهُ بِنائِل لِلرّاغِبينَ فَلَيْسَ ذاكَ بِمُسْلِم
انس بن مالك مى گويد: يكى از كنيزان امام مجتبى ـ عليه السلام ـ دسته گلى را به
آن حضرت هديه كرد. حضرت در پاسخ به او فرمود: تو را در راه خدا آزاد نمودم. پس
از اين پاسخ زيبا، بعضى گفتند: در برابر يك دسته گل آزادى او، يعنى چه؟!
حضرت فرمود: خداوند اينگونه ما را تربيت نموده است; زيرا فرموده: آنگاه كه
جهت احترام به شما، هديه اى دادند و يا تهنيتى فرستادند، شما با وضع بهترى
پاسخگوى تحيّت آنان باشيد. و سپس فرمود: برتر از هديه او، آزادى و رهاى اش بود.
و اشعار زير را خواند:
«بخشندگى بر بندگان فريضه اى از جانب خداست كه در قرآن محكم آمده است.»
«خداوند بندگان بخشنده اش را وعده بهشت و بخيلان را وعده جهنم (دوزخ) داده
است.»
«هر كس دست بخشندگى را به سوى نيازمندان دراز نكند او در زمره مسلمانان
حقيقى نخواهد بود.»
«اهميت غذاى روحى»
36 ـ قال الحسن بن على ـ عليهماالسلام ـ :
«عَجِبْتُ لِمَنْ يَتَفَكَّرُ فى مَأْكُولِهِ كَيْفَ لا يَتَفَكَّرُ فى
مَعْقُولِهِ، فَيُجَنَّبُ بَطْنَهُ ما يُؤْذيهِ، وَيُودَعُ صَدْرَهُ ما
يُرْديهِ.»
«در شگفتم از كسى كه درباره خوراكيهاى خود انديشه و تأمل مى كند و ليكن
درباره نيازمنديهاى فكرى و عقليش تأمل نمى كند، پرهيز مى كند از آنچه معده اش
را اذيت مى نمايد و سينه و قلب خود را از پست ترين چيزها پر مى كند.»
«پند و اندرز»
37 ـ مردى خدمت امام مجتبى ـ ع ـ رسيد و گفت: آقا! خانه اى تازه ساخته ام
دوست دارم در آن منزل جهت تيمن و تبرك داخل شويد و دعا كنيد، امام ـ ع ـ به
منزل آن شخص داخل شد و نگاهى به اطراف كرد و فرمود:
«أَخْرَبْتَ دارَكَ وَعَمَّرْتَ دارَ غَيْرِكَ أَحَبَّكَ مَنْ فِى الأرْضِ
وَمَقْتَكَ مَنْ فِى السَّماءِ.»
«ويران كردى خانه خويش را و آبادى كردى خانه ديگرى را كه بهترين افراد براى
تو در روى زمين است و دشمن تو در آسمانها است.»
«سه نكته اساسى»
38 ـ قال المجتبى ـ عليه السلام ـ :
«حُسْنُ السُؤالِ نِصْفُ الْعِلْمِ وَمُداراةُ الناسِ نِصْفُ العَقْلِ
وَالقْصُدُ فِى المَعيشَةِ نِصْفُ المَؤُونَةِ.»
«پرسش صحيح و نيكو، نيمى از دانش را به فرد مورد سؤال خواهد داد.
سازش و مدارا نمودن با مردم نيمى از تدبير و انديشه انسانى است.
ميانه روى و مراعات اقتصاد در زندگى، نيمى از مخارج انسان را مى كاهد.»
«ثمرات بردبارى»
39 ـ مردى از سرزمين شام حسن بن على ـ ع ـ را سوار بر مركب ديد، آن مرد حضرت
را لعن و نفرين مى نمود، امام مجتبى ـ ع ـ اهانت هاى او را شنيد و سپس به او رو
كرد و سلام نمود، در حالى كه خنده اى بر لب داشت، فرمود:
«أَيُّهَا الشَّيْخُ أَظُنُّكَ غَريباً، وَلَعَلَّكَ شُبِّهتَ، وَلَوِ
اسْتَعْتَبْتَنا اعْتَبْناكَ، وَلَوْ سَأَلْتَنا أَعْطَيْناكَ، وَلَوِ
اسْتَرْشَدْتَنا أَرْشَدْناكَ وَلَوِ اسْتَحْمَلْتَنا أَحْمَلْناكَ وَإنْ
كُنْتَ جائِعاً أَشْبَعْناكَ وَإِنْ كُنْتَ عُرْياناً كَسَوْناكَ وَإنْ كُنْتَ
مُحْتاجاً أَغْنَيْناكَ وَإنْ كُنْتَ طَريداً آوَيْناكَ وَإنْ كانَ لَكَ حاجَةٌ
قَضَيْناها لَكَ، فَلَوْ حَرَّكْتَ رَحْلَكَ إلَيْنا وَكُنْتَ ضَيْفَنا إلى
وَقْتِ ارْتِحالِكَ كانَ أَعْوَدُ عَلَيْكَ، لأنَّ لَنا مَوْضِعاً رَحْباً
وَجاهاً عَريضاً وَمالا كَثيراً.»
«اى مرد به گمانم شما در اين شهر (مدينه منوره) غريبيد و چه بسا امر بر شما
مشتبه شده كه لعن و نفرين مى كنيد. چنانچه نيازمند خشنودى هستى ـ و مى خواهى
عقده دل خالى كنى ـ تو را خشنود مى كنيم، اگر نيازمند و محتاجى نيازت را بر طرف
مى سازيم و اگر از ما راهنمايى بخواهى تو را ارشاد مى كنيم، و چنانچه در
جابجايى خود مساعدت مى خواهى كمكت مى كنيم، اگر گرسنه اى سيرت مى كنيم، و اگر
برهنه اى تو را جامه مى پوشانيم و بى نيازت مى كنيم، و اگر آواره و بى پناهى
پناهت مى دهيم و چنانچه نيازمندىِ ديگرى دارى برمى آوريم، و اگر بار سفرت را به
سوى ما بسته اى تا زمان رفتنت بمقدار دلخواه از تو پذيرايى مى كنيم; زيرا
جايگاه پذيرايى و مهمانى وسيعى داريم و از جهت مال هم در مضيقه نيستيم.»
آن مرد پس از شنيدن اين مطالب متأثر شد و گريه كرد و گفت:
«گواهى مى دهم كه تو خليفه و جانشين واقعى خداوند در روى زمينى، خداوند خود
مى داند كه امامت و رسالتش را در چه جايى قرار دهد، تو و پدرت منفورترين چهره
در نزد من بوديد و ليكن الآن ـ با اين برخورد ـ شما بهترين مخلوق در نزد من
هستيد و شما را مى ستايم.»
آنگاه مركب خود را به سوى خانه امام مجتبى ـ ع ـ روانه كرد و در خانه آن
حضرت تا زمان رفتنش ميهمان بود و از معتقدان و محبّان آن بزرگوار گرديد.
«مهدى ـ عج ـ از زبان امام مجتبى ـ ع ـ »
40 ـ قال المجتبى ـ عليه السلام ـ :
«اَلأَئِمَةُ بَعْدَ رَسُولِ اللهِ ـ صلّى الله عليه وآله ـ اِثْنا عَشَرَ
تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِ أَخي الحسين، وَمنهم مَهْدِيُّ هذِهِ الاُمَّةِ.»
اصبغ بن نباته مى گويد امام مجتبى ـ ع ـ فرمود: «امامان و پيشوايان بعد از
پيامبر خدا ـ ص ـ دوازده نفر هستند كه نُه نفر آنها از فرزندان برادرم حسين مى
باشند و از جمله آنها: مهدىِ اين امّت است.»
و در جاى ديگر فرمود:
«ذلِكَ التاسِعُ مِنْ وُلْدِ أَخى الحُسَيْنِ ابْنُ سَيِّدَةِ الإماءِ،
يُطيلُ اللهُ عُمْرَهُ فى غَيْبَتِهِ، ثُمَّ يُظْهِرُهُ بِقُدْرَتِهِ فى
صُورَةِ شابٍّ دُونَ أَرْبَعينَ سَنَةً، وَذلِكَ لِيَعْلَمَ أَنَّ اللهَ عَلى
كُلِّ شَىْء قَدير.»
«آن نهمين نفر، از فرزندان برادرم حسين فرزند اشرف كنيزان ـ نرجس ـ (7)
است، در دوران غيبتش خداوند طولانى مى كند عمرش را، سپس آشكار مى نمايد او را
به قدرت خويش به صورت جوانى كه كمتر از چهل سال دارد.
بدينوسيله خداوند ثابت مى كند كه بر ايجاد همه اشياء قادر و توانا است.»