«حكومت و اهل بيت ـ عليهم السلام ـ »
11 ـ امام مجتبى ـ ع ـ در پاسخ به نامه اى كه معاويه براى آن حضرت فرستاده بود،
چنين جواب دادند:
«إنَّما هذَا الأمْرُ لِي وَالخِلافَةُ لِي وَلاِهْلِ بَيْتِي، وَإنَّها
لَمُحَرَّمَةٌ عَلَيْكَ وَعَلى أَهْلِ بَيْتِكَ سِمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللهِ ـ
صلّى الله عليه وآله ـ .
وَاللهِ لَوْ وَجَدْتُ صابِرينَ عارِفينَ بِحَقّى غَيْرَ مُنْكِرينَ ما
سَلَّمْتُ لَكَ وَلا أَعْطَيْتُكَ ما تُريدُ.»
«همانا اين امر (حكومت) و جانشينى رسول خدا ـ ص ـ از آن من و مربوط به اهل بيت
من است. تو غاصبى، خلافت بر تو و خاندانت حرام است. اين مطلب را از رسول خدا ـ ص ـ
شنيده ام. (سپس فرمود:) سوگند به خداوند، چنانچه مى يافتم يارانى آگاه و آشنا در حق
ما (كه در راه احياى حق ايستادگى مى نمودند) حكومت را به تو واگذار نمى كردم و نمى
دادم به تو آنچه را كه مى خواستى. (حتى با شرايطى كه در عقد صلحنامه نوشته شده)».
«فرجام امامان راستين»
12 ـ جناده گويد: در روزهاى واپسين عمر امام مجتبى ـ ع ـ خدمت آن حضرت
رسيدم، سم بشدّت آن بزرگوار را مى آزرد، عرض كردم چرا خود را معالجه نمى كنيد؟
فرمود: «إنّا للهِ وإنّا إليه راجعون» (4)
سپس به سوى من نگاهى كرد و
فرمود:
«وَاللهِ لَقَدْ عَهِدَ إلَيْنا رَسُولُ اللهِ ـ صلّى الله عليه وآله ـ إنَّ
هَذا الأمْرَ يَمْلِكُهُ إثنا عَشَرَ إماماً مِنْ وُلدِ عَلِيٍّ وَفاطِمَةَ، ما
مِنّا إلاّ مَسْمُومٌ أَوْ مَقْتُولٌ.»
«سوگند به خداوند كه رسول خدا بما وعده نمود: امامت و وصايت بعد از او را
دوازده نفر بدست مى گيرند، يازده نفر آنان از فرزندان على و فاطمه ـ سلام الله
عليها ـ هستند و اينان در فرجام كار، در راه خدا يا مسموم و يا كشته مى شوند.»
«شيعيان كيستند و دوستان كدامند؟»
13 ـ قال له رجل: «يابن رسول الله إنّى من شيعتكم» فقال الحسن ـ عليه السلام
ـ :
«يا عَبْدَ اللهِ إنْ كُنْتَ لَنا فِى أَوامِرِنا وَزَواجِرِنا مُطيعاً
فَقَدْ صَدَقْتَ، وَإنْ كُنْتَ بِخِلافِ ذلِكَ فَلا تَزِدْ فِي ذُنُوبِكَ
بِدَعْواكَ مَرْتَبَةً شَريفَةً لَسْتَ مِنْ أَهْلِها، لا تَقُلْ أَنَا مِنْ
شِيعَتِكُمْ ولكِنْ قُلْ أَنَا مِنْ مُوالِيكُِمْ وَمُحِبِّيكُمْ وَمُعادِي
أَعْدائِكُمْ وَأَنتَ فِى خَيْر وَإلى خَيْر.»
مردى خطاب به امام حسن ـ ع ـ گفت: «اى پسر رسول خدا من شيعه شما هستم.» امام
ـ ع ـ فرمود:
«اى بنده خدا، اگر در انجام واجبات و خوددارى از محرمات (گناهان) پيرو ما
هستى و تبعيت مى كنى كه راست مى گويى، و چنانچه اينگونه نيستى، با اين ادّعاى
دروغ بر گناهان خود افزودى; زيرا شيعه و پيرو ما از مقام والا و بلندى برخوردار
است و تو اهل آن نيستى، مگو كه من شيعه تو هستم، بلكه بگو من از دوستان و
هواداران و نيز از بدخواهان دشمنان شمايم، در اين صورت تو در خير و نيكى بسر مى
برى و در مسير خير خواهى قرار دارى.»
«معيارهاى دوستان سالم»
14 ـ مردى از امام حسن ـ ع ـ خواست كه دوست و همنشين وى باشد، امام ـ ع ـ سه
شرط را برايش مطرح نمود:
«قال ـ عليه السلام ـ : إيّاكَ أَنْ تَمْدَحَنى فَأَنا أَعْلَمُ بِنَفْسى
مِنْكَ أَوْ تُكذِبنى فَإنَّهُ لا رَأْىَ لِمَكْذُوب أَوْ تَغْتابَ عِنْدِى
أَحَداً، فَقالَ لَهُ الرَجُلُ: إئذِنْ لِى فِى الإنْصِرافِ.
فَقالَ ـ عليه السلام ـ : نَعَمْ إذا شِئْتَ.»
«فرمود: 1 ـ بشرط آن كه از من ستايش و تعريف نكنى; زيرا من نسبت به خودم از
تو آگاهترم.
2 ـ مرا دروغگو ندانى; زيرا دروغگو رأى و عقيده درستى ندارد.
3 ـ مبادا در برابر من از كسى غيبت كنى.
چون آن مرد شرايط دوستى با آن حضرت را دشوار ديد گفت: مى خواهم از درخواست
خود منصرف شوم؟
امام ـ ع ـ فرمود: آرى هر طور مى خواهى انجام بده.»
«سياست از ديدگاه معصوم»
15 ـ مردى از امام مجتبى ـ ع ـ پرسيد: سياست چيست؟
فقال ـ عليه السلام ـ : هِيَ أَنْ تَرْعى حُقُوقَ اللهِ، حُقُوقَ الأحْياءِ،
وَحُقُوقَ الأمواتِ فَأمّا حُقُوقُ اللهِ فَأداءُ ما طُلِبَ وَاجْتِنابُ عَمّا
نُهِىَ.
وَأمّا حُقُوقُ الأحْياءِ: فَهِىَ أَنْ تَقُومَ بِواجِبِكَ نَحْوَ
إخْوانِكَ، وَلا تَتَأخَّرَ عَنْ خِدْمَةِ أُمَّتِكَ وَأَنْ تُخَلِّصَ
لِوَلِىِّ الأمْرِ ما أَخْلَصَ لاُِمَّتِهِ وأنْ تَرْفَعَ عَقِيرَتَكَ فِى
وَجْهِهِ إذا ما حادَ عَنِ الطَريقِ السوي.
وأمّا حُقُوقُ الأمواتِ: فَهِىَ أنْ تُذْكَرَ خَيْراتِهِمْ وَتَتَغاضى عَنْ
مَساوِئِهِمْ فَإنَّ لَهُمْ رباً يُحاسِبُهُمْ.
فرمود: «سياست، رعايت حقوق خدا، مردم و اموات اين مردم است.
اما حق خداوند: انجام دادن فرائض (واجبات) و دورى كردن از آنچه ما را نهى
كرده است (محرّمات).
اما حقوق مردم: اين كه وظيفه خود را نسبت به مردم انجام دهى و هرگز از خدمت
به جامعه خود باز نمانى، و همان طورى كه زمامدار با تو با صداقت رفتار مى كند
تو هم بايد با حقيقت و اخلاص رفتار نمايى و چون اقوام و بستگانت از راه راست
منحرف شدند، آنها را به راه راست رهنمون باشى.
واما حقوق اموات: آن است كه از خوبيهاى آنان سخن گوييد و از زشتيهايشان چشم
پوشى كنيد; زيرا براى آنان خداوندى است كه حساب آنها را رسيدگى خواهد كرد.»
«عزّت مؤمن»
16 ـ قال الامام المجتبى ـ عليه السلام ـ :
«لَوْ جَعَلْتُ الدُنْيا كُلَّها لُقْمةً واحِدَةً لَقَمْتُها مَنْ يَعْبُدُ
اللهَ خالِصاً لَرَأَيْتُ أَنّى مُقَصِّرٌ فِى حَقِّهِ، وَلَوْ مَنَعْتُ
الكافِرَ مِنْها حَتّى يَمُوتَ جُوعاً وَعَطَشاً ثُمَّ أَذْقَنْتُهُ شَرْبَةً
مِنَ الماءِ لَرَأَيْتُ أَنّى قَدْ أَسْرَفْتُ.»
«اگر همه دنيا را تبديل به يك لقمه غذا كنم و به انسانى كه خدا را از روى
خلوص عبادت مى كند بخورانم، خودم را مقصّر (كوتاهى كننده) درباره او مى دانم و
چنانچه فرد كافرى را گرسنگى دهم تا به آن اندازه كه جانش از شدّت گرسنگى و
تشنگى به لب برسد، آنگاه مقدارى كمى آب به او بدهم، خود را نسبت به او اسرافكار
مى پندارم.»
«انتخاب دوست»
17 ـ قال ـ عليه السلام ـ لبعض ولده:
«يا بُنَىَّ لا تُؤاخِ أَحَداً حَتّى تَعْرِفَ مَوارِدَهُ وَمَصادِرَهُ
فَإذا اسْتَنْبَطْتَ الخُبْرَةَ وَرَضِيتَ العِشْرَةَ فَآخِهِ عَلى إقالَةِ
العَثْرَةِ وَالمُواساةِ فِى العُسْرَةِ.»
«پسرم با هيچ كس پيمان دوستى مبند مگر اين كه بدانى از كجا مى آيد و به كجا
مى رود; يعنى خصوصيات اخلاقيش را بدست آور، و چون دقيق بررسى كردى و او را
انسانى شايسته يافتى، بر پايه گذشت و اغماض و برادرى در سختيها و لغزشها با او
رفتار كن و دوستيت را استمرار بخش.»
«فروتنى»
18 ـ قال ـ عليه السلام ـ :
«أَعْرَفُ الناس بِحُقُوقِ إخوانِهِ وَأَشَدُّهُمْ قَضاءاً لَها
أَعْظَمُهُمْ عِنْدَ اللهِ شَأْناً وَمَنْ تَواضَعَ فِى الدُنْيا لاِخْوانِهِ
فَهُوَ عِنْدَ اللهِ مِنَ الصِّدِيقينَ وَمِنْ شيعَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبى طالِب
ـ عليه السلام ـ »
«فروتن و متواضع كسى است كه حق مردم را بشناسد و در بر آوردن نياز آنان
بكوشد، در اين صورت در نزد خداوند مقام بالا و والايى خواهد داشت و هر كس در
اين جهان نسبت به برادران دينيش فروتنى كند و تواضع نمايد، نزد خداوند از
صديقان و شيعيان على بن ابى طالب ـ ع ـ محسوب مى شود.»
«سخاوت و نيكى»
19 ـ امام حسن ـ عليه السلام ـ مشغول طواف كعبه بود، كه مردى از آن حضرت
پرسيد: بخشنده و جواد چه كسى است؟ امام ـ ع ـ فرمود:
«إنَّ لِكَلامَكَ وَجْهَيْنِ، فَإنْ كُنْتَ تَسْأَلُ عَنِ الْمَخْلُوقِ
فَإِنَّ الجَوادَ الَّذِى يُؤَدِّى مَا افْتَرَضَ عَلَيْهِ، وَالبَخِيلُ
الَّذِي يَبْخَلُ بِما افْتَرَضَ عَلَيْهِ، وَإنْ كُنْتَ تَسْأَلُ عَنِ
الخالِقِ فَهُوَ الجَوادُ إنْ أَعْطَى، وَهُوَ الجَوادُ وَإنْ مَنَعَ لأنَّهُ
إنْ أَعطَى عَبْداً أَعْطاهُ ما لَيْسَ لَهُ وَإنْ مَنَعَ مَنَعَهُ ما لَيْسَ
لَهُ.
وقالَ ـ عليه السلام ـ : المَعْرُوفُ ما لَمْ يَتَقَدَّمهُ مَطَلٌ وَلا
يَتْبَعُهُ مَنٌّ وَالإعْطاءُ قَبْلَ السُؤالِ مِنْ أَكْبَرِ السُؤْدَدِ.»
«پرسش شما شامل بخشندگى خالق و مخلوق هر دو مى گردد:
1 ـ جود و بخشندگى مخلوق در آن است كه آنچه را خداوند بر او واجب شمرده
انجام دهد و چنانچه انجام ندهد بخيل است.
2 ـ خداوند چه ببخشد و چه نبخشد جواد است، زيرا بندگان حقّى بر خداوند
ندارند تا مفهوم اعطاء و منع بر آن صدق كند. (5)
و سپس فرمود: نيكى
آن است كه قبل از انجامش مسامحه اى نباشد و بعد از انجام منّتى صورت نگيرد و
بخشندگى قبل از سؤال كردن نشانه بزرگوارى است.»
«همسايگان را بر خويش مقدم بداريد»
20 ـ عن الحسن بن على ـ عليهماالسلام ـ قال:
«رَأَيْتُ أُمِّى فاطِمَةَ ـ عليهماالسلام ـ قامَتْ فِي مِحْرابِها
لَيْلَةَ جُمُعَتِها، فَلَمْ تَزَلْ راكِعَةً ساجِدَةً حَتّى اتَّضَحَ
عَمُودُ الصُّبْحِ وَسَمِعْتُها تَدْعُو لِلْمُؤْمِنينَ وَالمُؤْمِناتِ
وَتُسَمِّيهِمْ وَتَكْثُرُ الدُّعاءَ لَهُمْ، وَلا تَدْعُو لِنَفْسِها
بِشَىْء، فَقُلْتُ لَها: يا أُمّاهُ لِمَ تَدْعينَ لِنَفْسِكِ كَما
تَدْعينَ لِغَيْرِكِ؟ فَقالَتْ: يا بُنَيَّ: الجارُ ثُمَّ الدّارُ.»
«مادرم فاطمه ـ عليهاالسلام ـ را مى ديدم كه شبهاى جمعه راست قامتانه در
محراب عبادتش ايستاده، تا طلوع صبح به ركوع و سجود بسر مى برد، خود مى
شنيدم كه او براى مردان و زنان مؤمن دعا مى كند و حتى آنان را نام مى برد،
و ]جهت برطرف شدن گرفتاريها و برآورده شدن خواسته هايشان[ بسيار دعا مى كرد
و ليكن براى خويش سخنى نمى گفت و دعايى نمى كرد.
عرض كردم: مادرم! چرا براى خود همانند ديگران دعا نمى كنى؟!
جواب داد: فرزندم! اوّل همسايه را مقدم دار و سپس خود و اهل خانه را.»