(سال دوم هجرت و دستور جهاد)
سال دوم هجرت پيش آمد كه«سنة الامر» باشد، و دستور نبرد و قتال و
ايستادگى و زد و خورد در مقابل دشمن رسيد. در اوائل اين سال(يا اواخر سال قبل)
ازدواج على عليه السلام با فاطمه زهراء سلام الله عليها دختر رسول خدا صلى الله
عليه و آله و سلم روى داد(اينجا مطالبى است كه ناچار بايد به اشاره مختصر برگزار
كرد و گذشت).
در اين سال غزوه «ودان» (38) پيش آمد، (غزوه كه
ميگوئيم،يعنى لشكر كشى چه در اين لشكر كشى جنگى و نبردى و زد و خوردى بوده باشد يا
همان لشكر كشى تنها باشد بدون زد و خورد،و معنى غزوه، هيچ اين نيست كه بايد نبردى و
زد و خوردى و كشتارى در كار بوده باشد)در سال دوم غزوه «ودان» ( غزوه ابواء) پيش
آمد و على عليه السلام هم با رسول خدا صلى الله عليه و آله همراه بود.
در غزوه «بواط» (39) نيز على همراه رسول خدا بود.
در غزوه «سفوان» (40) كه «بدر اول» نيز مىگويند،على
همراه رسول خدا است.
در غزوه «ذو العشيرة» (41) نيز همراه رسول خدا رهسپار
جهاد بوده است،در همين غزوه است كه عمار ياسر ميگويد: من و على روى خاك خوابيده
بوديم كه رسول خدا بر سر على ايستاد و گفت:
«و ما لك يا اباتراب»؟
«اى ابوتراب،تو را چه ميشود؟»و از آن روزى كه اين كنيه، يعنى
«ابوتراب» بر لسان مقدس رسول خدا جارى شد، براى على عليه السلام علم گرديد.در همين
غزوه «ذو العشيره» چنانكه در مآخذ معتبره نوشتهاند: هنگامى كه رسول خدا على را از
روى خاك بلند كرد، به على و عمار چنين گفت: شما را به دو اشقى، يعنى به دو مرد از
همه بدبختتر، خبر ندهم؟ يكى كشنده شتر صالح، و يكى هم آن مردى كه بيايد و سر تو را
با شمشير بشكافد، و ريش تو را از آن رنگين كند (42) اشاره بود به شهادت
امير المؤمنين در سال چهلم هجرت بدست عبد الرحمان بن ملجم مرادى خارجى مذهب).
در رمضان سال دوم از هجرت دو افتخار بزرگ نصيب على بن ابيطالب شد: روز
نيمه ماه رمضان سال دوم (يا سال سوم) خداوند پسرى مانند امام حسن مجتبى عليه السلام
به على عليه السلام داد، كه امام دوم شيعيان و نخستين فرزند خاتم انبياء از دخترش
فاطمه است.
در هفدهم ماه رمضان سال دوم جنگ بزرگ بدر پيش آمد و چنانكه ميدانيد در
جنگ بدر بود كه صيت و شهرت و شجاعت و مردانگى فوق انتظار اميرالمؤمنين على عليه
السلام در نواحى جزيرة العرب منتشر گشت، و على( از اين نظر) ناشناخته، در «بدر
كبرى» شناخته شد شيخ مفيد سى و شش نفر از كسانى را كه على در جنگ بدر با دستخويش
و تنها كشته است مىشمارد و آنگاه مىگويد، بايد توجه داشت كه مسلمانان در جنگ بدر
هفتاد نفر از كفار را كشتهاند، 36 نفر (يعنى نصف بعلاوه يك) را على تنها كشته است
و در كشتن بعضى از 34 نفر ديگر هم، گاه به رفقايش كمك و مساعدت مىكرده است.
(43)
در پانزدهم شوال سال دوم غزوه «بنى قينقاع» (44) كه
طايفهاى از يهوديان ساكن مدينه بودند، پيش آمد و على همراه رسولخدا بود.
در ذىالحجه سال دوم، غزوه «سويق» (45) پيش آمد و
اميرالمؤمنين در آن شركت داشت.
(سال سوم هجرت)
سال سوم هجرت سال پرحادثهاى است و آن را «سنة التمحيص» (46)
گويند. در نيمه محرم اين سال غزوه (قرقرة الكدر) (47) پيش آمد و
على عليه السلام از مجاهدان اين غزوه است در جمادى الاخره اين سال، غزوه «بنى
سليم» (48) غزوه بحران) در «فرع» (49) پيش آمد و على همراه
رسول خدا بود. در همين ماه نيز، غزوه «ذىامر» (50) سرزمين «نجد» در
مقابل «سليم و غطفان» (51) روى داد و على همراه رسول خدا رهسپار بود.
در شوال سال سوم هجرت، غزوه معروف «احد» پيش آمد. و نام على عليه
السلام در اين غزوه هم مانند «بدر» پرآوازه است در همين غزوه بود كه رسول خدا
درباره على گفت:
«ان عليا منى و انا منه» (52)
«همانا على از من است و من از اويم» و در همين غزوه بود كه منادى
آسمانى ندا كرد.
«لا سيف الا ذوالفقار و لا فتى الا على» (53)
«شمشيرى جز ذوالفقار و جوانمردى جز على نيست»
بعد از احد، غزوه «حمراء الاسد» است كه على عليه السلام در آن همراه
رسول خدا بود.
در سال سوم (يا چهارم) هجرت بود كه خدا پسرى مانند امام حسين عليه
السلام به اميرالمؤمنين عنايت فرمود پسرى كه نه نفر امام بر حق از نسل مبارك وى
پديد آمدند.
(سال چهارم هجرت «سنة الترفيه»)
غزوه «بنى النضير» در ماه ربيع الاول و غزوه «بدر سوم» در ذى القعده
اين سال پيش آمد و على عليه السلام در هر دو غزوه و در خدمت رسول خدا رهسپار بود.
(سال پنجم هجرت «سنة الاحزاب»)
در محرم اين سال غزوه «ذات الرقاع» و سپس غزوه «دومة الجندل» و
آنگاه در شعبان غزوه «بنى المصطلق» ( غزوه مريسيع) پيش آمد و على عليه السلام
توفيق حضور در همه اين غزوات را داشت.
غزوه «احزاب» كه همان غزوه خندق است در شوال اين سال پيش آمد و على
عليه السلام همراه رسولخدا بيرون رفت و هنگامى كه در مقابل عمرو به مبارزه ايستاد
رسولخدا گفت:
«برز الايمان كله الى الشرك كله» (54)
تمام ايمان كه على است، در مقابل تمام كفر كه عمرو بن عبدود باشد بجنگ
ايستاد.
و آيه: «و كفى الله المؤمنين القتال» (55)
در اين باره نازل شد (56) كه در (فصل مربوطه به) آيات اگر
برسم و ظاهر آن است كه نرسم اشاره خواهم كرد. در همين غزوه بود كه رسول خدا گفت:
«لمبارزة على لعمرو افضل من اعمال امتى الى يوم القيامه» (57)
يعنى «رفتن به جنگ عمرو، بهتر است در نزد خدا از اعمال همه امت من تا
روز قيامت».
در همين سال، در ماه ذىالقعده غزوه «بنى قريظه» پيش آمد و على عليه
السلام همراه رسول خدا است.
(سال ششم هجرت «سنة الاستيناس»)
در ربيع الاول اين سال، غزوه «بنى لحيان» پيش آمد كه غزوه «عسفان»
هم نيز مىگويند و نيز در ربيع الاول غزوه «ذى قرد» (بفتح قاف و راء) يعنى همان
غزوه «غابه» پيش آمد و على در هر دو غزوه شركت كرد در شعبان سال ششم، على فرمان
يافت تا با صد نفر بر سر «بنى سعد» كه مىخواستند يهوديان خيبر را عليه رسول خدا
كمك دهند بتازد و فرماندهى اين (سريه) را بعهده داشت.
در غزوه «حديبيه» نيز على همراه رسول خدا است.
(سال هفتم هجرت «سنة الاستغلاب»)
در اين سال غزوه «خيبر» روى داد و على همراه رسول خداست. در همين غزوه
است كه رسول خدا گفت:
«انى دافع الراية غدا الى رجل يحب الله و رسوله و يحبه الله و رسوله
كرار غير فرار لا يرجع حتى يفتح الله له.» (58)
«فردا همين علم را بدست كسى مىدهم كه خدا و رسولش را دوست مىدارد و
خدا و رسولش هم او را دوست مىدارند، و گريزنده نيست و حمله كننده است و برنمىگردد
تا خدا اين مشكل را بدست او بگشايد.»
در همين سال هفتم، در غزوه «وادى القرى» و «عمرة القضاء» نيز على
همراه رسول خدا بود.
(سال هشتم هجرت «سنة الفتح» )
سال هشتم هجرت فرا رسيد و در بيستم ماه رمضان همين سال، رسول خدا مكه
را فتح كرد و آخرين سنگر مستحكم بتپرستى از ميان رفت و على عليه السلام تا پايان
كار همراه رسول خدا بود ( و در روز فتح مكه بر حسب بعضى از روايات به افتخار
پانهادن روى شانه رسول خدا براى شكستن بتها سرافراز آمد) بعد از فتح مكه هم على به
«سريه»اى مىرود و افسردگى رسول خدا را از كارى كه خالد ابن وليد كرده (و بىجهت
مردان بنى جذيمه را اسير كرده و گردن زده) بود، جبران مىكند چون خبر رفتار خالد بر
رسول خدا رسيد، چنين گفت:
«اللهم انى ابرء اليك مما سنع خالد بن الوليد»
«خدايا از آنچه خالد بن وليد كرده است، بسوى تو بيزارى مىجويم» و
چون على عليه السلام رفت و ديه كشتگان آنها را پرداخت و اموال بغارت رفته آنها را
پس داد و چيزى هم بعنوان احسان و احتياط بر آن افزود رسول خدا بس خوشحال شد و گفت:
«احسنت احسنت» (59) در همين روز بود كه به روايتيعقوبى، رسول خدا به
على گفت: «فداك ابواى» (60) «پدر و مادرم فداى تو باد».
بعد از فتح مكه غزوه «حنين» و سپس غزوه «طائف» پيش آمد و على همراه
رسول خدا بود، در غزوه حنين فقط نه نفر از جمله اميرالمؤمنين با رسول خدا باقى
ماندند و ديگران گريختند.
(سال نهم هجرت «سنة الوفود»)
در سال نهم، رسول خدا على را بر سر قبيله طى فرستاد تا بتخانه «فلس»
را خراب كند و اين كار بانجام رسيد.
در ماه رجب همين سال نهم غزوه «تبوك» (61) پيش آمد و از
27 غزوه رسول خدا، فقط در اينجا على همراه نبود، چه پيامبر او را بجانشينى خود در
مدينه گذاشت و حديث معروف «منزلت» در همين غزوه است:
«اما ترضى ان تكون منى بمنزلة هارون من موسى الا انه لا نبى
بعدى»يعنى «مگر خشنود نيستى كه منزلت تو نسبتبه من همان منزلت هارون نسبتبه موسى
باشد، جز آنكه پس از من پيامبرى نيست.» (62)
در همين سال نهم بود كه على عليه السلام دستور يافت تا آيات سوره
برائت را از ابوبكر بگيرد و بامر خدا كه:
«لا يؤدى عنك الا انت او رجل منك» (63)
«از طرف تو، جز خودت يا مردى از كسانت، اين پيام را نمىرساند» آنها
را از طرف پيغمبر بر بتپرستان بخواند.
(سال دهم هجرت «سنة الوداع»)
در پنجم ذىالقعدة سال دهم، رسول خدا على عليه السلام را به يمن
فرستاد، تا مردم يمن را به اسلام دعوت كند، و بر اثر دعوت وى بسيارى از مردم يمن
بدين مبين اسلام درآمدند، و چون در همين سال رسولخدا براى انجام حجبمكه رفت و هنوز
على عليه السلام در يمن بود على از يمن بمكه آمد و بهمان نيت رسول خدا احرام بست و
حجخود را با رسول خدا به انجام رسانيد (رسول خدا از وى پرسيد كه به چه نيت محرم
شدى؟ گفت: چنين گفتم: «اللهم انى اهل بمااهل به عبدك و رسولك» «خدايا من هم به
همان نيتى كه بندهات و رسولت محرم شده، محرم مىشوم.» رسول خدا گفت: شتر قربانى
همراه آوردهاى؟ گفت: نه. پس رسول خدا او را در شتران قربانى خود شركت داد.)
در برگشتن از همين حجة الوداع و در سال دهم هجرت بود كه قضيه «غدير
خم» پيش آمد. بهره گفتار امشب من از غدير خم همين است كه بگويم: حديث غدير خم را
يكصدو ده نفر صحابى، و هشتاد و چهار نفر از تابعين و سيصد و شصت نفر از دانشمندان
از قرن دوم تا قرن سيزدهم هجرى روايت كردهاند بيست و شش نفر هم علاوه بر آنكه آنرا
روايت كردهاند در خصوص اين موضوع تاليف داشتهاند. خود على عليه السلام در روز
شوراى شش نفرى كه عمر تعيين كرده بود، در زمان عثمان، و روز رحبه كوفه در سال 35،
به اين حديث احتجاج كرده است و اين احتجاج اخير را چهار نفر صحابى و چهارده نفر
تابعى روايت كردهاند و در همان روز رحبه، بيست و چهار نفر براى وى شهادت دادهاند
كه ما از رسول خدا شنيديم كه مىگفت:
«من كنت مولاه فهذا على مولاه»
روز جنگ جمل در سال 36 هجرى على با طلحه سخن گفت و بر وى به حديث غدير
احتجاج كرد، در سال 36 و 37 در كوفه به همين حديث احتجاج فرمود. روز ركبان كه على
از مردم شهادت خواست نه نفر از بزرگان صحابه و تابعين براى وى گواهى دادند و سپس هم
چنانكه در مآخذ و مدارك معتبر وارد شده، نه تنها اميرالمؤمنين بلكه بزرگان صحابه و
اهل بيت او به اين حديث احتجاج مىكردهاند و صدور اين حديث از رسول خدا قابل انكار
نبوده است. (شش نفر كه شهادت خويش را كتمان كردند، در اثر نفرين اميرالمؤمنين
گرفتار شدند. روز جنگ صفين در سال 37 هجرى نيز على عليه السلام به حديث غدير خم
احتجاج كرد. صديقه طاهره، امام حسن در سال 41 هجرى امام حسين در سالهاى 58 - 59
عبدالله بن جعفر پس از شهادت اميرالمؤمنين در مقابل معاويه، مردى از قبيله همدان در
مقابل عمرو بن عاص، خود عمروبن عاص عليه معاويه، عمار ياسر در روز جنگ صفين در سال
37، عمرو بن عاص، اصبغ بن نباته در مجلس معاويه در سال 37، جوانى در مسجد كوفه در
مقابل ابوهريره، قيس بن سعد بر معاويه در سال 50 - 56، دارميه حجونيه بر معاويه در
سالهاى 50 - 56، عمر بن عبدالعزيز اموى، و مامون عباسى بر فقهاى زمان خود، به اين
حديث استدلال كردهاند. (64)
(سال يازدهم هجرت «سنة الوفاة»)
در اوائل سال يازدهم هجرى، رسول خدا از دنيا رفت على عليه السلام
مىگويد: «و فاضتبين نحرى و صدرى نفسك» (65) اى رسول خدا، از دنيا
رفتى در حالى كه سرت روى سينه من بود و در موقع غسل دادن رسول خدا چنين گفت: «بابى
انت و امى يا رسول الله، اذكرنا عند ربك، و اجعلنا من بالك» (66) «اى
رسول خدا، پدر و مادرم فداى تو باد ما را نزد پروردگارت بياد آر و ما را از كسان و
بستگان خويش قرار ده.»
على آخرين كسى بود كه از قبر رسول خدا بيرون آمد، بعد از آنكه او را
با دستخود غسل داد و كفن كرد، و با دستبه درون قبر برد.