6169 عليكم بحبّ آل نبيّكم فانّه حقّ اللّه عليكم و
الموجب على اللّه حقّكم الا ترون الى قول اللّه تعالى قل لا أسألكم عليه اجرا الّا
المودّة فى القربى. لازم باشيد دوستى آل پيغمبر خود را، پس بدرستى كه اين حقّ خداست
بر شما، و لازم كننده است بر خدا حقّ شما را، آيا نظر نمىكنيد بسوى قول خداى بلند
مرتبه: بگو طلب نميكنم از شما مزدى را مگر دوستى را در نزديكان. «آل» بمعنى أهل است
نهايت مخصوص شده استعمال آن باهل كسى كه شرافت و بزرگى داشته باشد بحسب آخرت يا
دنيا مثل آل پيغمبر و آل فرعون و مراد به «آل پيغمبر» نزد شيعه اماميه أئمه اثنى
عشر و حضرت فاطمه است صلوات اللّه عليهم أجمعين.
و «آيا نظر نمىكنيد» غرض از آن استشهادست بر لازم بودن دوستى آل پيغمبر بر ايشان
بآيه كريمه «أُولئِكَ الَّذِينَ هَدَى» تا آخر و خطاب در آن بحضرت رسالت پناهى است
صلّى الله عليه وآله باين كه: بگو كه من طلب
نميكنم از شما مزدى از براى رسالت و پيغمبرى و تعبها كه مىكشم در آن يا از براى
بشارتها كه بشما دادم كه در سابق بر آيه كريمه ذكر شد مگر دوستى در نزديكان يعنى
اين را كه: دوست داريد نزديكان و خويشان مرا.
بعضى مفسرين گفتهاند كه: اين استثناى منقطع است و
معنى اينست كه: طلب نميكنم از شما مزدى هرگز و ليكن طلب ميكنم از شما دوستى در
نزديكان را، و اهل سنت روايت كردهاند چنانكه در تفسير بيضاوى و غير آن نقل شده كه:
چون نازل شد اين آيه كريمه گفتند: اى رسول خدا كيستند نزديكان تو اينها كه واجب است
دوستى ايشان بر ما- فرمود آن حضرت كه: على و فاطمه و دو پسر ايشان، و در بعضى
احاديث از طرق ما نيز موافق اين وارد شده كه نازل شد در اهل بيت در على و فاطمه و
حسن و حسين اصحاب عبا، و در بعضى ديگر وارد شده كه: ايشان ائمهاند عليهم السلام،
و منافاتى ميانه آنها نيست، چه ممكن است كه همه ائمه
عليهم السّلام داخل باشند و در آن احاديث كه اقتصار شده بر چهار نفر باعتبار
اين باشد كه در وقت نزول آيه كريمه همين ايشان بودند و در بعضى احاديث وارد شده كه:
سبب نزول آيه كريمه اين بود كه مشركان گفتند در ميانه خود كه آيا مىبينيد كه: محمد
طلب كند بر آنچه فرا مىگيرد اجرى را، پس نازل شد اين آيه شريفه.
و در بعضى وارد شده كه: چون برگشت رسول خدا از حجة
الوداع و آمد بمدينه آمدند نزد او أنصار و گفتند: اى رسول خدا بدرستى كه خدا جلّ
ذكره بتحقيق احسان كرده است بسوى ما و مشرّف گردانيده ما را بتو و بنزول تو ميانه
ما، پس بتحقيق كه شاد كرده دوست ما را و خوار كرده دشمن ما را، و بتحقيق كه مىآيد
نزد تو وارد شوندهها پس نمىيابى چيزى كه عطا كنى بايشان، پس شماتت ميكند بتو
دشمن، پس دوست مىداريم ما كه بگيرى تو ثلث أموال ما را تا اين كه هر گاه وارد شوند
بر تو وارد شوندهها از مكه، بيابى آنچه را عطا كنى بايشان، پس ردّ نفرمود آن حضرت
در جواب ايشان سخنى و انتظار مىكشيد آنچه را بيايد او را از جانب پروردگار او، پس
فرود آمد بر او جبرئيل و فرمود كه: بگو اين را، و قبول نكرد اموال ايشان را، پس
گفتند منافقان كه: فرو نفرستاده خدا اين را بر محمد و نمىخواهد او مگر اين كه بلند
گرداند بازوى پسر عمّ خود را و بار كند بر ما اهل بيت خود را، مىگويد ديروز: هر كه
بودم من مولاى او پس على مولاى اوست، و مىگويد امروز: بگو طلب نميكنم از شما برين
أجرى را مگر دوستى در نزديكان.
6170 عليكم بطاعة ائمّتكم فانّهم الشّهداء عليكم
اليوم، و الشّفعاء لكم عند اللّه غدا. لازم باشيد فرمانبردارى امامان خود را، پس
بدرستى كه ايشان گواهانند بر شما امروز، و شفيعانند براى شما نزد خدا فردا، يعنى در
دنيا گواه ميشوند بر هر چه شما بكنيد از خوب و بد از راه علمى كه بغيب دارند يا بر
اين كه: از شما كه فرمانبردارى ايشان كرد و كه نكرد، و در روز قيامت شفاعت گنهكاران
شما خواهند كرد.
حرف «عين» بلفظ «على»
از آنچه وارد شده از سخنان حكمت آميز حضرت أمير
المؤمنين علىّ بن أبى طالب عليه السّلام در حرف
«عين» بلفظ «على» كه بمعنى [بر] است. فرموده است آن حضرت
عليه السّلام:
6171 على قدر المصيبة تكون المثوبة. بر اندازه
مصيبت ميباشد ثواب، پس هر چند مصيبت عظيمتر باشد آن بيشتر باشد.
6172 على قدر المؤنة تكون من اللّه المعونة. بر
اندازه مؤنت ميباشد از جانب خدا يارى. مراد به «مؤنت» خرجى است كه ضرور باشد و مراد
اينست كه يارى خدا هر كس را بقدر اخراجات ضرورى اوست پس كسى از كثرت عيال غمگين
نگردد حق تعالى يارى او به آن قدر ميكند.
6173 على قدر الرّأى تكون العزيمة. بر اندازه راى
ميباشد عزيمت يعنى عزيمت هر كس بر هر كار بقدر راى و انديشه اوست در آن باب اگر راى
و انديشه او در كارى قوى است و بناى آن بر فكر و تأمّل است عزيمت او هم در آن كار
قوى باشد، و اگر راى آن در آن سست باشد و بنا بر تأمّل و تفكر نباشد عزيمت او هم بر
آن سست باشد و باندك چيزى بر هم خورد.
1674 على قدر الهمّة تكون الحميّة. بر اندازه همت ميباشد حميت. مراد به «حميت» بفتح
حاء و كسر ميم و تشديد ياى مفتوحه ننگ داشتن از نقصها و عيبهاست در خود و متعلقان
خود، و مراد اينست كه حميت هر كس بقدر همت اوست هر كه همت او بلندتر باشد ننگ او از
نقصها بيشتر باشد و سعى او در رفع آنها زيادتر.
6175 على قدر الحميّة تكون الغيرة. بر قدر حميت
ميباشد غيرت. پوشيده نيست كه حميت و غيرت هر دو بمعنى ننگ مستعمل مىشود و گاهى
غيرت در خصوص ننگ داشتن از شركت ديگرى در امرى كه محبوب اين كس باشد يا اختصاص باو
داشته باشد مستعمل مىشود مثل ننگ داشتن مرد از شركت ديگرى در زن او يا كنيز او، و
ننگ داشتن زن نيز از شركت ديگرى با او در شوهر او. و بعضى از اهل لغت كه تفسير
«غيرت» به «رشك» كردهاند ظاهر اينست كه مراد رشك يعنى مطلق حسد نيست بلكه حسدى است
كه از غيرت بمعنى مذكور حاصل شود يا اين كه غيرت بمعنى مذكور را در فارسى رشك
مىگويند و بنا بر اين از براى «بودن غيرت بر قدر حميت» معنى معقولى بخاطر نمىرسد.
و ممكن است كه «حميه» بتخفيف خوانده شود بمعنى پرهيز كردن يا منع كردن چنانكه در
فقره سابق مذكور شد و مراد پرهيز كردن از گناه باشد يا منع كردن خود از آن و مراد
اين باشد كه غيرت هر كس باندازه پرهيزگارى اوست.
مؤيد اينست آنچه در نهج البلاغه نقل شده كه: قدر
عفت مرد بر قدر غيرت اوست، چه عفت نيز بمعنى باز ايستادن از حرامهاست كه پرهيزگارى
باشد نهايت در آنجا اشاره شده بسبب عفت و اين كه اختلاف مراتب آن بقدر اختلاف مردم
است در غيرت، و در اينجا مراد اينست كه از پرهيزگارى هر كسى و قدر آن استنباط قدر
غيرت او مىتوان كرد از قبيل استدلال از معلول بر علت، نهايت بعضى از شارحان كتاب
مستطاب مذكور «عفت» را در آنجا بر عفت از زنان ديگران حمل كردهاند و چنين گفتهاند كه: «عفت هر كس بقدر غيرت اوست، چه هر گاه
كسى ننگ داشته باشد از شركت ديگرى با او در اهل خود، راضى نمىشود بشركت خود نيز در
أهل ديگرى».
مخفى نيست كه «حميه» را بتخفيف بر عفت باين معنى
نيز حمل مىتوان كرد كه: مراد همان باشد كه ايشان گفتهاند، و اللّه تعالى يعلم.
6176 على قدر المروّة تكون السّخاوة. بر اندازه
مروّت يعنى مردى يا آدميت ميباشد سخاوت.
6177 على قدر شرف النّفس تكون المروّة. بر اندازه
شرف نفس يعنى بلندى مرتبه ميباشد مروّت يعنى مردى يا آدميت.
6178 على قدر العقل تكون الطّاعة. بر اندازه عقل
ميباشد طاعت يعنى طاعت حق تعالى و فرمانبردارى او.
6179 على قدر العفّة تكون القناعة. بر اندازه
پرهيزگارى ميباشد قناعت، پس هر كه پرهيزگارى او بيشتر باشد قناعت او هم بيشتر باشد،
زيرا كه با عدم قناعت كم است كه كس بحرامى نيفتد و پرهيزگارى تواند كرد.
6180 على قدر الحميّة تكون الشّجاعة. بر اندازه
حميت ميباشد شجاعت، «حميت» چنانكه مكرّر مذكور شد بمعنى ننگ داشتن است از نقصها و
عيبها، و ظاهرست كه آن باعث شجاعت و دليرى مىشود بر آنچه سبب دفع آنها گردد و هر
چند آن بيشتر باشد اين قويتر گردد.
6181 على قدر الحياء تكون العفّة. بر اندازه شرم
ميباشد پرهيزگارى، چه ظاهرست كه شرم از خدا و خلق مانع از معصيت شود، پس هر چند شرم كسى بيشتر باشد
پرهيزگارى او بيشتر باشد.
6182 على قدر الحرمان تكون الحرفة. بر اندازه
محرومى ميباشد حرفت، ممكن است كه مراد به «حرفت» در اينجا طعمه باشد و مراد اين
باشد كه بقدر محرومى كسى از راهى حق تعالى او را طعمه دهد از راه ديگر و تلافى آن
كند، و ممكن است كه حرفت بمعنى جزا باشد و معنى اين باشد كه: بقدر محرومى در دنيا
ميباشد جزا در آخرت، و ممكن است كه مراد به «حرمان» محرومى مردم باشد از اين كس و
به «حرفه» بضمّ حاء محرومى اين كس باشد و تنگ شدن روزى بر او و بركت نداشتن كسب و
سعى او.
6183 على قدر العقل يكون الدّين. بر اندازه عقل
ميباشد ديندارى.
6184 على قدر الدّين تكون قوّة اليقين. بر اندازه
ديندارى ميباشد قوّت يقين. پوشيده نيست كه قوّت يقين سبب ديندارى مىشود و هر چند
آن بيشتر باشد ديندارى بيشتر گردد، و بنا بر اين اگر چه هر يك را مىتوان گفت كه
بقدر ديگريست امّا چون قوّت يقين سبب است و ديندارى مسبّب، مناسبتر اينست كه گفته
شود كه: بر اندازه قوّت يقين است ديندارى و ممكن است كه مراد اين باشد كه: بر
اندازه ديندارى بالخاصيه قوّت يقين زياد مىشود و هر چند ديندارى كسى بيشتر باشد
يقين او قوىتر گردد.
6185 على قدر النّعماء يكون مضض البلاء. بر قدر
نعمت ميباشد درد بلا، يعنى هر كه نعمت او بيشتر باشد بلاى او هم بيشتر باشد پس وجع
و درد بلاى او بيشتر باشد، و اين يا باعتبار اقتضاى حكمت و عدل حق تعالى است و يا باعتبار اين كه بسبب زوال
هر نعمتى كه رو دهد از براى او بلائى باشد و همچنين حفظ و نگاهدارى نعمتها بىتعبها
و زحمتها نشود كه هر يك از آنها بلائى باشد، و همچنين بلاهاى ديگر كه گاهى بسبب
نعمتها برسد، و ممكن است كه مراد اين باشد كه بقدر نعمت درد بلا شديد شود باعتبار
اين كه صاحبان نعمت را تاب بلا نباشد پس درد هر بلائى كه وارد شود بر ايشان زياده
باشد از درد همان هر گاه وارد شود بر غير صاحبان نعمت، باعتبار زيادتى حوصله و تاب
ايشان.
6186 على قدر البلاء يكون الجزاء. بر اندازه بلا
ميباشد پاداش و ثواب.
6187 على قدر الهمم تكون الهموم. بر اندازه همتها
ميباشد اندوهها يعنى باندازه قصدها و مطلبها ميباشد اندوهها، پس هر چند مطالب و
مقاصد كسى بيشتر باشد اندوه او بيشتر باشد، زيرا كه در سعى از براى هر يك تعب و
زحمتى باشد و بسبب فوت هر يك غم و المى روى دهد، پس كسى كه خواهد كه اندوه او كم
باشد از سر اميدها و آرزوها بگذرد، و ممكن است كه مراد اين باشد كه بقدر بلندى
همتها و پستى آنها ميباشد اندوهها پس كسى را كه همت بلند باشد اندوه او زياده باشد،
يا باعتبار اين كه صاحب همت بلند مراتب عاليه در نظر دارد و تحصيل آنها بىهموم و
غموم بسيار نشود، و يا باعتبار اين كه صاحب همت بلند مردم عزيز گرامى باشند و باندك
ذلّت و خفتى كه روى دهد مهموم و مغموم گردند بخلاف مردم دنى پست مرتبه كه از بسيارى
از خفتها و ذلّتها باكى ندارند و بنا بر اين مراد مذمّت همت بلند نيست بلكه اظهار ترحمى است بر صاحبان همت بلند و اين كه ايشان بايد
كه هموم زياد را بر خود بگذارند و تاب آنها بياورند.
6188 على قدر القنية تكون الغموم. بر اندازه قنيه
يعنى مال كسب كرده شده يا ذخيره كرده شده ميباشد غمها، زيرا كه در حفظ آنها غمها
بايد خورد و همچنين در تلفى كه روى دهد پس كسى كه خواهد كه پر غمى نداشته باشد كسب
مال يا ذخيره آن نكند.
6189 على العالم ان يتعلّم ما لم يعلم، و يعلّم
النّاس ما قد علم. بر عالم است اين كه بياموزد آنچه را نمىداند، و بياموزاند مردم
را آنچه را بتحقيق دانسته.
6190 على الانصاف ترسخ المودّة. بر انصاف و عدل
ثابت مىماند دوستى.
6191 على التّواخى فى اللّه تخلص المحبّة. بر
برادرى در راه خدا و از براى رضاى خدا خالص مىماند، دوستى يعنى دوستيى كه بناى آن
بر برادرى در راه خدا و از براى رضاى خدا باشد خالص و صاف مىماند، و اگر آميخته
بغرضى باشد همين كه آن غرض حاصل شد يا حاصل نشد تيره و ناصاف گردد.
6192 على قدر قوّة الدّين يكون خلوص النّية. بر
اندازه قوّت دين ميباشد خالص بودن نيت يعنى بر اندازه قوّت دين هر كس خالص ميباشد
نيت او در طاعات از براى حق تعالى، هر چند دين كس قوىتر باشد - نيت او در عبادات از براى خدا خالصتر باشد.
6193 على قدر النّيّة تكون من اللّه العطيّة. بر
اندازه نيت ميباشد از خدا عطا يعنى حق تعالى آدمى را بقدر نيت و قصد اعمال خيرى كه
داشته باشد ثواب مىدهد هر چند ميسر نشود كه آنچه قصد داشته بعمل آيد چنانكه قبل
ازين مذكور شد.
6194 على المشير الاجتهاد فى الرّاى و ليس عليه
ضمان النّجح. بر مشورت كننده است بذل جهد در راى، و نيست بر او ضامن شدن فيروزى،
يعنى هر گاه كسى با شخصى مشورت كند در باب كارى، بر آن شخص هر گاه امر كند او را
بچيزى اينست كه بذل جهد و صرف طاقت خود بكند در فكر و تأمّل در آن باب از براى اين
كه راى صحيحى از براى او تحصيل كند، همين كه چنين كرد آنچه راى او باشد باو مىتوان
گفت، و بر او نيست كه ضامن شود كه او فيروزى يابد بمطلب، گاه باشد كه فيروزى ميسر
نشود هر چند راى او صحيح باشد، و گاه باشد كه او خطا كرده باشد، نهايت چون بذل جهد
خود كرده بر او مؤاخذه نيست.
6195 على الشّكّ و قلّة الثّقة باللّه مبنى الحرص و
الشّحّ. بر شكّ و كمى اعتماد بر خداست بناى حرص و بخيلى، يعنى بناى حرص و بخيلى بر
شكّ در بعضى از معارف إلهيّه و بر كمى اعتماد بر خداست و اگر در كسى آنها نباشد حرص
و بخيلى از او وجهى ندارد، زيرا كه بخيل بحسب شرع اقدس كسيست كه آن قدر تنگ گيرى
كند كه اداى همه حقوق واجبه بر خود نكند و ظاهرست كه اين معنى با وجود أوامر حق
تعالى باداى آنها و وعده ثواب بر آن و نواهى از خلاف آن و وعيد عقاب بر آن منشأى
نتواند داشت مگر ترس از اين كه اگر أداى آنها بكند يك وقتى بىروزى ماند و عاجز و
مضطرّ گردد و اين معنى با وجود اين كه حق تعالى ضامن روزى بندگان بلكه هر جنبنده
شده و خصوص پرهيزگاران را وعده فرموده كه روزى دهد ايشان را از راهى كه گمان نداشته باشند نمىشود
مگر باين كه اعتماد تمام بر وفاى خدا به آن چه ضامن شده و وعده فرموده نداشته باشد
و شكّ در آن داشته باشد و اگر نه خوف و ترس جهتى ندارد، و همچنين حرص زياد و ارتكاب
تعبها و زحمتهاى آن و بازماندن بسبب آن از آنچه باعث سعادت اخروى او گردد با وجود
عدم احتياج بالفعل منشأى نتواند داشت بغير از توهّم اين كه اگر ذخيره زياد نداشته
باشد مبادا يك وقتى شود كه آنچه داشته باشد تمام شود و ديگر بىروزى ماند و اين
معنى نيز از كمى اعتماد بر حق تعالى و شكّ مذكور ناشى مىشود چنانكه در بخيلى مذكور
شد، و ايضا كسى را كه شكّ در معارف إلهيّه نباشد داند كه يك مرتبه باشد از روزى كه
زياده بر آن از براى او مقدّر نشده و ممكن نيست پس حرص زياد و راضى نشدن بهيچ مرتبه
صورتى ندارد و أيضا داند كه اعتماد بايد كه بر تفضل حق تعالى باشد كه اگر آن نباشد
ممكن است كه سعى او أصلا سودى ندهد و بر تقديرى كه بدهد آنچه تحصيل كند همه يك بار
بآفتى تلف گردد و با وجود اين اعتماد بر همان بىحرص نيز كافى است و حاجت بحرص نيست
با وجود منع از آن و اين وجه در بخيلى نيز جاريست.
6196 على العالم ان يعمل بما علم، ثمّ يطلب تعلّم
ما لم يعلم. بر عالم است اين كه عمل كند به آن چه دانسته بعد از آن طلب كند آموختن
آنچه را ندانسته. يعنى بايد كه او اوّل عمل كند به آن چه دانسته بعد از آن ديگر طلب
كند دانستن آنچه را ندانسته، و اين مضمون در احاديث ديگر نيز وارد شده چنانكه قبل
از اين نقل شد.
6197 على المتعلّم ان يدأب نفسه فى طلب العلم، و لا
يملّ من تعلّمه، و لا يستكثر ما علم. بر كسى كه تعليم مىگيرد اينست كه تعب بفرمايد
نفس خود را در طلب علم، و ملول نشود از تعليم گرفتن آن، و بسيار نشمارد آنچه را
دانسته، بلكه هر قدر كه بداند باز طلب زياد بر آن بكند، زيرا كه علم را
نهايتى نباشد، و كافيست شاهد برين كه حق تعالى حضرت رسالت پناهى را
صلّى الله عليه وآله با آن همه وفور علم أمر
فرموده باين كه طلب كند از پروردگار اين كه زياد كند علم او را.
6198 على الصّدق و الامانة مبنى الايمان. بر راستى
و امين بودن است بناى ايمان. مراد اينست كه بناى ايمان بر آنها گذاشته شده و تا در
كسى آنها باشد ايمان او محكم تواند بود و اگر يكى از آنها زايل شود ايمان او منهدم
گردد، و اين بنا بر اينست كه أعمال در ايمان معتبر باشد چنانكه از بعضى أحاديث ظاهر
مىشود، يا مراد ايمان كامل است.
6199 على الامام ان يعلّم اهل ولايته حدود الاسلام
و الايمان. بر امام است اين كه تعليم كند اهل مملكت خود را حدود اسلام و ايمان،
يعنى شرايط و آداب آنها را و أحكامى را كه در آن شريعت غرّا و ملت بيضا مقرّر شده و
ظاهر اينست كه مراد به «اسلام» و «ايمان» هر دو دين حق باشد.
و ممكن است كه مراد به «اسلام» اصل مسلمانى باشد كه
شامل همه اديان مسلمانان باشد، و به «ايمان» خصوص دين حقّ از جمله آنها.
حرف عين بلفظ «عند»
از آنچه وارد شده از سخنان حكمت آميز حضرت أمير
المؤمنين على بن أبى طالب عليه السّلام در حرف
عين بلفظ «عند» كه بمعنى «نزد» است. فرموده است آن حضرت
عليه السّلام:
6200 عند انسداد الفرج تبدو مطالع الفرج. نزد بسته
شدن رخنهها ظاهر مىشود مطلعهاى گشايش، يعنى هر گاه كار بر كسى بسيار تنگ گردد و
درها بر او بسته شود فرج طلوع كند و گشايشى از براى او حاصل شود.
6201 عند تناهى الشّدائد يكون توقّع الفرج. نزد
نهايت رسيدن سختيها ميباشد توقّع گشايش.
6202 عند تضايق حلق البلاء يكون الرّخاء. نزد تنگ
شدن حلقههاى بلا ميباشد فراخى، حلقه هر چيز دورى را گويند كه شكافى نداشته باشد و
ميان آن خالى باشد و شايع است استعاره آن از براى بلائى كه فرو گيرد دور كسى را و
احاطه كند بر او و مراد به «تنگ شدن حلقه بلا» اينست كه نزديك شود باين كه برسد بآدمى و چندان فاصله
نماند و اين سه فقره مباركه بيك مضمون است و تجربه نيز شاهدست بر صدق آن.
6203 عند الصّدمة الاولى يكون صبر النبّلاء. نزد
صدمه اول ميباشد صبر مردم نبيل. «صدمه» بمعنى خوردن چيز صلبى است بمثل آن و رسيدن
امر دشوارى بكسى، و «نبيل» چنانكه مكرّر مذكور شد بمعنى نجيب است يا تند فطنت، و
مراد اينست كه صبر نبيل همين در صدمه مصيبت اوّل است و بعد از آن كه بر آن صبر كرد
ديگر صبر بر او گوارا شود و دشوار ننمايد چنانكه اگر مصيبت ديگر بر او وارد شود و
صبر نمايد آن در حقيقت صبر نباشد زيرا كه مفهوم از صبر تحمل چيز ناملايم است هر گاه
آن تحمل دشوار باشد پس هر گاه گوارا شد توان آنرا داخل صبر نشمرد.
و ممكن است كه مراد اين باشد كه: صبر مردم نبيل در
صدمه اوّل است و ايشان ازين راه فضيلتى دارند و اگر نه اكثر مردم بعد از اين كه در
مصيبتها مكرّر بىصبرى كردند و ديدند كه سودى ندارد ديگر مصيبتى كه وارد شود صبر
كنند.
6204 عند تعاقب الشّدائد تظهر فضائل الانسان. نزد
از پى يكديگر در آمدن سختيها ظاهر مىشود افزونيهاى آدمى، يعنى هر گاه مصيبتها از
پى يكديگر بىفاصله بر كسى وارد شود و او صبر كند بر همه و قلق و اضطراب نكند فضيلت
و افزونى مرتبه او ظاهر مىشود يعنى كمال فضيلت او و اگر نه هر صبرى خالى از فضيلتى
نباشد و مراد به «فضيلتهاى آدمى» فضيلتهاى مردمى است كه چنين باشند. و ممكن است كه
مراد مراتب فضيلتها باشد و اين كه آن ظاهر مىشود بمراتب صبر پس هر كه صبر او نزد
تعاقب مصيبتها و سختيها بيشتر باشد او افضل باشد از آنكه صبر او در آن مرتبه نباشد،
ممكن است كه مراد اين باشد كه بتعاقب سختيها فضايل آدمى ظاهر مىشود، باعتبار اين
كه نزول مصيبت و بلا بر مؤمن دليل فضيلت اوست، پس هر مؤمنى كه تعاقب بلا
و مصيبت بر او بيشتر باشد او أفضل باشد از آنكه تعاقب آنها بر او كمتر باشد.
6205 عند نزول الشّدائد يجرّب حفاظ الاخوان. نزد
فرود آمدن سختيها آزمايش كرده مىشود نگاهدارى برادران، يعنى نگاهدارى ايشان برادرى
را. و ثابت بودن ايشان در آن يا سست بودن، پس هر كه در نزول سختيها نگاهداشت آن را
و ترك آن نكرد، او ثابت باشد در آن، و حقيقت برادرى با او باشد، و اگر نه بر برادرى
در وقت فراخى اعتمادى نباشد.
6206 عند الامتحان يكرم الرّجل او يهان. نزد آزمايش
گرامى داشته مىشود مرد يا خوار كرده مىشود، يعنى گرامى داشتن كسى يا خوار نمودن
او بايد كه بعد از آزمايش باشد نه بمجرّد ظاهر وضع و حال، پس هر كه را آزمايش كنند
و خوبى او ظاهر شود بايد او را گرامى داشت و اگر بدى او ظاهر شود او را خوار داشت.
و ممكن است كه مراد اين باشد كه تا آزمايش كرده نشود مرد و خوبى او ظاهر نشود در
واقع او نزد اين كس گرامى نگردد هر چند او را بحسب ظاهر گرامى دارد، و همچنين تا
بعد از آزمايش بدى او ظاهر نشود او در واقع نزد اين كس خوار نگردد هر چند بحسب ظاهر
او را خوار دارد.
6207 عند الخبرة تنكشف عقول الرّجال. نزد امتحان ظاهر مىشود عقلهاى مردان يعنى تا
امتحان فكرها و تدبيرهاى مرد و سلوك او در كسب دنيا و آخرت نشود مرتبه عقل او ظاهر
نگردد و اگر نه بسا باشد كه كسى باعتبار دولتى كه داشته باشد در كمال عقل نمايد و
چون تجربه شود خلاف آن ظاهر گردد.
و در بعضى نسخهها بجاى «الخبره» بخاى نقطهدار
مكسور و باى يك نقطه كه بمعنى امتحان است چنانكه ترجمه شد «الحيره» است بحاى
بىنقطه مفتوح و ياى دو نقطه زير بمعنى حيرانى، و بنا بر اين معنى اينست كه: نزد
حيرانى ظاهر مىشود عقلهاى مردم يعنى هر گاه در حيرانيها تدبير و چاره كار كنند بآن
مراتب عقلهاى ايشان ظاهر گردد و نسخه اوّل ظاهرترست.
6208 عند حضور الآجال تظهر خيبة الآمال. نزد حاضر
شدن أجلها ظاهر مىشود زيان و خسران اميدها، يا محرومى و نوميدى اميدها يعنى لغو
بودن آنها و نرسيدن آنها بمطلبها.
6209 عند هجوم الآجال تفتضح الامانى و الآمال. نزد
ناگاه در آمدن أجلها رسوا مىشود آرزوها و اميدها، چه در آن وقت ظاهر مىشود كه
ثمره نداشتهاند بغير از اين كه مانع مىشدند از سعى از براى آخرت كه بدترين زيانها
و خسرانهاست.
6210 عند تصحيح الضّمائر يبدو غلّ السّرائر. نزد
درست كردن ضميرها آشكار مىشود كينه درونها. «ضمير» بمعنى سرّ است و آنچه در خاطر
باشد و مراد اينست كه نزد درست رسيدن بسرّها و استكشاف مكنونات خاطرها ظاهر مىشود
كينه درونها و اين كه كه كينه دارد و كه ندارد.
6211 عند تحقّق الاخلاص تستنير البصائر. نزد ثابت
شدن اخلاص روشن مىگردد پنهانيها يعنى اخلاص با حق تعالى هر گاه از براى كسى ثابت و
راسخ گردد بينائى و دريافت او روشن گردد و ادراك و فطنت او تند و افروخته شود.
6212 عند الشّدائد تذهب الاحقاد. نزد سختيها مىرود
كينهها، باعتبار اين كه مردم همه در غم و اندوه آن سختيها باشند و در فكر چاره دفع
آنها و مجال آن ندارند كه بحال ديگرى بپردازند، و ديگر اين كه اكثر كينهها از
رشكها و حسدها ناشى شود و آنها در وقتى است كه بعضى در نعمت و فراخى باشند و بعضى
نباشند، و هر گاه سختى عامّ باشد چندان رشك و حسدى نباشد.
6213 عند تظاهر النّعم يكثر الحسّاد. نزد تظاهر
نعمتها بسيار مىشود حسودان، مراد به «تظاهر نعمتها» از پى يكديگر در آمدن آنهاست
كه گويا پشت بر پشت يكديگر دارند و يارى هم ميكنند و مراد اينست كه: نزد تظاهر
نعمتها بر كسى حسودان او بسيار شود پس بايد كه خود را از شرّ ايشان بدعا و تصدّق و
مانند آنها نگاهدارد، و ممكن است كه مراد اين باشد كه در زمانى كه فراخى باشد و
نعمتها پى در پى رسد حسودان بسيار شوند باعتبار اين كه حسد برند بر جمعى كه مخصوص
گردند بنعمتى، بخلاف زمانى كه مردم در تنگى باشند و سختى عامّ باشد چه در آن حسود
كم باشد چنانكه در شرح فقره سابق مذكور شد.
6214 عند زوال القدرة يتبيّن الصّديق من العدوّ.
نزد زايل شدن توانگرى ظاهر مىشود دوست از دشمن يعنى توانگر تا توانگرى او زايل
نشود دوست و دشمن او ظاهر نگردد، زيرا كه در وقت توانگرى دشمنان هم اظهار دوستى
ميكنند، و ممكن است كه قدرت يا قدر بنا بر اختلاف نسخهها بمعنى توانگرى نباشد بلكه
بمعنى توانائى باشد و مراد اين باشد كه: تا كسى توانائى دارد باعتبار جاه و منصبى يا نحو آن دوست و دشمن او
معلوم نشود مگر نزد زوال توانائى او چنانكه در توانگر مذكور شد.
6215 عند كمال القدرة تظهر فضيلة العفو. نزد كمال
توانائى ظاهر مىشود فضيلت عفو يعنى هر گاه كسى عفو كند و در گذرد از گناه كسى با
وجود كمال توانائى و قدرت بر انتقام ظاهر مىشود فضيلت و افزونى مرتبه عفو او،
بخلاف كسى كه توانائى نداشته باشد چه او را بغير عفو چاره نباشد، و همچنين كسى را
كه توانائى بر آن باشد امّا كمال توانائى نباشد، چه عفو او نيز ممكن است كه محض
تفضل نباشد بلكه آميخته بغرضى ديگر باشد.
6216 عند نزول المصائب و تعاقب النّوائب تظهر فضيلة
الصّبر. نزد فرود آمدن مصيبتها و پى در پى رسيدن ماتمها ظاهر مىشود فضيلت صبر،
يعنى فضيلت كامل چنين صبرى دارد و اگر نه هر صبرى خالى از فضيلتى نباشد چنانكه چند
فقره قبل ازين نيز مذكور شد.
6217 عند تواتر البرّ و الاحسان يتعبّد الحرّ. نزد
پياپى رسيدن نيكوئى و احسان بنده گردانيده مىشود آزاد، يعنى آزاد هر گاه از كسى
پياپى نيكوئى و احسان ببيند مطبع و منقاد گردد و بندگى او كند.
6218 عند كثرة الافضال و شدّة الاحتمال تتحقّق
الجلالة. نزد بسيارى انعام و سختى احتمال ثابت مىگردد جلالت. مراد به «احتمال»
متحمل شدن اخراجات مردم و بر خود گرفتن ديون ايشان است، و احتمال دارد كه مراد
متحمل شدن بىآدابيهاى مردم باشد و گذرانيدن آنها از ايشان، و «جلالت» بمعنى بلندى
مرتبه است.
6219 عند كثرة العثار و الزّلل تكثر الملامة. نزد بسيارى عثار و لغزشها بسيار مىشود سرزنش.
«عثار» بكسر عين بمعنى لغزش است و ذكر لغزشها بعد از آن تأكيد است و مراد اينست كه
آدمى بايد كه خود را از لغزش بسيار نگاهدارد كه اگر لغزش بسيار شود اگر چه بعنوان
خطا باشد سرزنش او بسيار شود.
6220 عند معاينة أهوال القيامة تكثر من المفرّطين
النّدامة. نزد معاينه هولهاى روز قيامت بسيار مىشود از تقصير كنندگان پشيمانى
«معاينه» بمعنى ديدن چيزيست بچشم.
6221 عند بديهة المقال تختبر عقول الرّجال. نزد
بديهه گفتن آزمايش كرده مىشود عقلهاى مردان، «بديهه» بمعنى اول هر چيزى است و آنچه
ناگاه واقع شود و مراد اينست كه همين كه كسى ابتدا بسخن كند مرتبه عقل او و خرد او
را از آن مىتوان يافت، يا اين كه از سخنى كه بالبديهه بگويد بىتأمّل مرتبه عقل او
ظاهر مىشود.
6222 عند غرور الاطماع و الآمال تنخدع عقول الجهّال
و تختبر الباب الرّجال. نزد فريب دادن طمعها و اميدها فريب مىخورد عقلهاى نادانان
و آزمايش كرده مىشود عقلهاى مردان. مراد اينست كه طمعها و اميدها عقلهاى نادانان
را فريب مىدهند و عقل دانا فريب آنها نمىخورد پس هر كه فريب آنها بخورد آن نشان
نادانى اوست و اين كه نزد فريب دادن آنها عقلهاى مردان را آزمايش مىتوان كرد چه هر
كه از آنها كمتر فريب خورد عقل او بيشتر باشد.
6223 عند العرض على اللّه سبحانه تتحقّق السّعادة
من الشّقاء. نزد عرض اعمال بر خداى سبحانه ثابت و ممتاز مىگردد
نيكبختى از بدبختى، يعنى نيكبختى و بدبختى آن روز معلوم مىشود نه به آن چه مردم
گمان ميكنند از رو آوردن دنيا بكسى و پشت گردانيدن آن از او.
6224 عند حضور الشّهوات و اللّذّات يتبيّن ورع
الاتقياء. نزد حاضر شدن خواهشها و لذّتها ظاهر مىشود پرهيزگارى پرهيزگاران، مراد
اينست كه پرهيزگارى كسى وقتى ظاهر مىشود كه آنچه را خواهش آن داشته باشد و لذّت از
آن برد حاضر شود او را و ميسر گردد و او بسبب ترس از خداى عزّ و جلّ بگذرد از سر
آن، نه بمجرّد اين كه در وقتى كه حاضر و ميسر نباشد آنها عزم گذشتن از آنها داشته
باشد، زيرا كه بسيارست كه كسى پيشتر اين عزم را دارد و بعد از آن كه حاضر و ميسر شد
ضبط خود نتواند كرد.
6225 عند غلبة الغيظ و الغضب يختبر حلم الحلماء.
نزد غالب شدن خشم و غضب آزمايش كرده مىشود بردبارى بردباران، مراد بر قياس فقره
سابق اينست كه بردبارى باين ظاهر مىشود كه غلبه كند خشم و غضب بر كسى و فرو خورد
آن را و درصدد انتقام در نيايد با وجود قدرت بر آن نه بمجرّد اين كه عزم و قصد كسى
اين باشد كه خشم را فرو خورد و تلافى نكند، زيرا كه بسيار است كه آدمى اين قصد و
عزم دارد و چون خشم بر او غالب شود خود را ضبط نتواند كرد و آن را فرو نخورد.
6226 عند الايثار على النّفس تتبيّن جواهر الكرماء.
نزد ايثار بر نفس ظاهر مىشود گوهرهاى كريمان. مراد به «ايثار بر نفس» اختيار كسى
است بر خود و ترجيح او بر خود بدادن چيزى باو با وجود احتياج خود بآن.
و مراد به «گوهرهاى كريمان» ذوات و نفوس ايشان است
كه تشبيه شده به گوهر باعتبار
پاكيزگى و صفا، و مراد اين است كه: بايثار ظاهر
مىشود شرافت و بلندى مرتبه نفوس كريمان يعنى مردم گرامى بلند مرتبه يا اهل سخاوت
وجود.