معاويه كه بر او باد نفرين
|
به ناحق خواند خود را شاه آيين
|
به اطفاى چراغ دين كمر بست
|
دل مردان حق را با ستم خست
|
به دين راه يافت بدعتهاى مذموم
|
صحابى على (عليه السلام ) را گفت اين سان
|
كه بنما وصف حيدر را هم اكنون
|
شنيدم بوده اى در كوفه يكسال
|
نبى (صلى الله عليه وآله ) را بود چون حال بگو صهر
(303)
|
بگفتش نيمه ى شب ديدم او را
|
خدا داند به مسجد سخت شيدا
|
چو فردى كه ز نيش مار بر خويش
|
در آن هنگام از خوف جهانيان
|
همى پيچد بر خود شاه مردان
|
نشان حزن و بر چهرش نمايان
|
سرشك ديده ى پاكش چو باران
|
چو دراز ديدمى باراند يكسر
|
گهى مى گفت : آه از نار دوزخ
|
گهى هم مى كشيد از سينه آوخ
|
نه يك شب ، او هم شب اين چنين بود
|
چهان حلقه آسا را نگين بود
|
گهى مى برد سر را در داخل چاه
|
خدا را ياد مى فرمود اين سان
|
كه بود او قله ى كهسار ايمان
|
نماز او فروغ جسم و جان و بود
|
خموش آمد پس از اين چون صحابى
|
به پيشانى زد و بگريست لختى
|
ز گريه ارچه مانع شد به سختى
|
جبارى كه دشمن نيز چون دوست
|
به فضل مرتضى (عليه السلام ) اينگونه خستوست
(304)
|
على (عليه السلام ) را شوكت و فر بيش از اين هاست
|
مقامش نزد حق بسيار بالاست
|
به قصد اينكه رازش فاش نايد
|
نمازش هم شه دين بى نظيرست
|
پس از احمد (صلى الله عليه وآله ) از اينرو او اميرست
|
اميرالمومنين خود بحر رازند
|
امير فاتح ملك نمازند
(305)
|
ختام : اوصاف على (عليه السلام ) به گفتگو ممكن نيست
علامه كه مى فرمايد: دمى بيشتر به اذان صبح باقى نمانده است
. سخت متعجب مى شوم ، آخر ساعات خيلى سريع سپرى شده اند، گويى همين چند لحظه
پيش بود كه با ايشان مشغول گفتگو شدم .
به هر حال علامه ى فرزانه مى افزايد: فضايل على (عليه السلام
) دريايى است گوهر خيز و بيكران كه جز خداى تعالى و معصومين (عليهم السلام ) احدى
را توان وصف شايسته و بايسته ى آن نبوده و نيست و نخواهد بود. با اين وجود افراد
بسيارى از دوست گرفته تا دشمن ، زبان به مدح و ثناى حضرتش (عليه السلام ) گشوده و
به قدر وسع خويش در مقام عرض ادب به پيشگاه قدسى او برآمده اند، از جمله ابن ابى
الحديد معتزلى شارح بلند آوازه ى نهج البلاغه كه خود از برادران اهل سنت ما بوده و
اين چنين گفته است : و اينك من چه بگويم درباره ى بزرگمردى
كه دشمنانش به فضيلت او اقرار كرده اند و براى آنان امكان منكر شدن مناقب او فراهم
نشده است و نتوانسته اند فضايل او را پوشيده بدارند، و تو مى دانى كه بنى اميه در
خاور و باختر جهان بر پادشاهى چيره شدند و با تمام مكر و نيرنگ در خاموش كردن
پرتو على (عليه السلام ) كوشيدند و بر ضد او تشويق كردند و براى او عيبها و كارهاى
نكوهيده تراشيدند و بر همه منبرها او را لعن كردند و ستايشگران او را نه تنها تهديد
كردند كه به زندان افكندند و كشتند و از روايت هر حديثى كه متضمن فضيلتى براى او
بود يا خاطره و ياد او را زنده مى كرد، جلوگيرى كردند، حتى از نامگذارى كودكان به
نام على منع كردند و همه اين كارها بر برترى و علو مقام او افزود، همچون مشك و عبير
كه هر چند پوشيده دارند بوى خوش آن فراگير و رايحه ى دل انگيزش پراكنده مى شود و
چون خورشيد كه با كف دستها و پنجه ها نمى توان پوشيده اش داشت و چون پرتو روز كه
بر فرض چشم نابينايى آن را نبيند، چشمهاى بى شمار آن را مى بيند و چه بگويم درباره
بزرگمردى كه هر فضيلت به او باز مى گردد و هر فرقه به او پايان مى پذيرد و هر طايفه
او را به خود مى كشد. او سالار همه فضايل و سرچشمه ى آن ويگانه مرد پيشتاز عرصه ى
آنهاست . رطل گران همه فضيلتها او راست و هر كس پس از او در هر فضيلتى ، درخششى
پيدا كرده است ، از او پرتو گرفته است و از او پيروى كرده و در راه او گام نهاده
است .
به خوبى مى دانى كه شريف ترين علوم ، علم الهى است كه شرف هر علم بستگى به شرف
معلوم و موضوع آن علم دارد و موضوع علم الهى از همه علوم شريف تر است كه خداى اشرف
موجودات است و اين علم از گفتار على (عليه السلام ) اقتباس و از او نقل شده و همه ى
راههاى آن از او سرآغاز داشته و به او پايان پذيرفته است ...
علامه سپس مى افزايد: اميدوارم
به بخشى از سوالات شما پاسخى هر چند قاصر داده باشم ؛ آنگاه از جاى برمى خيزد تا
براى اقامه ى نماز صبح ، تجديد وضو بفرماييد... بانگ خوش اذان در صحن و سراى حرم
باصفاى امام (عليه السلام ) طنين انداز مى شود. با شتاب از جاى بر مى خيزم تا پس
از ساختن آبدست به فيض نماز جماعت صبح نايل شوم . ساعتى ديگر بايد راهى كربلاى معلى
شويم ، اى كاش آن زيارت نيز توام با معرفت باشد. تا خدا چه بخواهد.