الگوهاى رفتارى امام على عليه السّلام

جلد ششم
( امام على (ع ) و علم و هنر )

مرحوم محمّد دشتى

- ۱۲ -


و در ورايت ديگرى آمده : ((خاك شهر شما بد بُوترين خاكهااست ، از همه جا به آب نزديكتر(221) و از آسمان دورتر، و نُه دَهم شرّ و فساد در شهر شما نهفته است ، كسى كه در شهر شما باشد گرفتار گناه ، و آن كه بيرون رود در پناه عفو خداست . گويى شهر شما را مى نگرم كه غرق شده ، و آب آن را فرا گرفته ، چيزى از آن ديده نمى شود، مگر جاهاى بلند مسجد، مانند سينه مرغ بر روى امواج آب دريا!))

# # #

پس همان گونه شد كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرموده بود.
و نيز آورده است كه :
معناى ((دورى بصره از آسمان )) اين است كه به وسيله رصدها و آلات نجومى ديده شده كه دورترين نقاط معموره روى زمين از دائره ((نصف النهار)) ((اُبُلّه )) مى باشد، كه در نواحى بصره واقع است .

# # #

و سپس مى گويد:
بيان اين نكات دقيق از خصائص اميرالمؤ منين عليه السلام است ، زيرا از موضوعاتى خبر داده كه عرب به آن آشنايى نداشته و جز دانشمندان محقق كسى به آن آگاهى ندارد، و اين از اسرار و غرايب بديعه آن حضرت عليه السلام مى باشد.(222)
5 - پاسخ به پرسش هاى رياضى
الف - تقسيم عادلانه بهاى نان ها
(مراجعه شود به ش 3- نقش علم رياضى در قضاوت )
ب - تقسيم شترها
سه نفر در تقسيم هفده شتر با هم نزاع كردند،
اولى مدعى يك دوم و دومى يك سوم و سومى يك نهم آنها بود
خواستند شترها را بگونه اى قسمت كنند كه كسرى نداشته باشد نتوانستند.
دعوا به نزد حضرت امير عليه السلام بردند.
على عليه السلام به آنان فرمود مايل نيستيد من يك شتر از مال خودم بر آنها افزوده و آنها را بين شما تقسين نمايم ؟
گفتند: آرى
پس امام يك شتر بر آنها افزود كه مجموعا هيجده شتر شد و آنگاه يك دوم آنها را كه نُه شتر باشد به اولى ، و يك سوم را كه شش شتر باشد به دومى ، و يك نهم را كه دو شتر باشد به سومى داد،
و يك شتر باقيمانده خود را نيز برداشت .(223)

# # #

ج - عدد عجيب
مردى يهودى نزد حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام آمده گفت :
عددى به من بگو كه بدون كسرى داراى 2/1 و 3/1 و 4/1 و 5/1 و6/1 و 7/1 و 8/1 و 9/1 و 10/1 باشد.
امام على عليه السلام به وى فرمود:
اگر بگويم مسلمان مى شوى ؟
گفت : آرى .
پس به وِى فرمود:
((اِضْرِبْ اَيّامَ اُسْبُوعِكَ فى سَنَتِكَ))(224)
((روزهاى هفته ات را در سالت ضرب كن ))

# # #

كه حاصل آن مطلوب توست .
و چون يهودى آن را صحيح يافت مسلمان شد.(225)
شيخ بهائى در ((خلاصة الحساب ))(226) آورده ، اگر عدد ماه ها در روزهاى ماه و حاصل آن در روزهاى هفته ضرب شود عددى به دست مى آيد كه بدون كسرى بر همه اعداد ياد شده قابل قسمت است .
و نيز اگر مخرج اعدادى را كه حرف عين در آنها هست كه عبارتند از:
((ربع ، سبع ، تسع و عشر))
(يعنى چهار و هفت و نه و ده درهم ضرب شوند حاصل عددى است كه بر تمام اعداد مذكور تقسيم مى شود.(227)
د - تقسيم بيت المال
آن روز كه اميرالمؤ منين عليه السلام در جنگ جمل بر دشمن خويش پيروز گرديد با گروهى از ياران مهاجر و انصار خود وارد بيت المال بصره شد و در كنار درهمها و دينارها ايستاد و زمانى به آنها خيزه شد و آنگاه سكّه هاى طلا و نقره را چنين مخاطب ساخت :
((اى درهم هاى سفيد! و اى ديناهاى زرد! غير مرا مغرور كنيد)).

# # #

و پس از چند لحظه ديگر كه نگاهش را ادامه داد، به همراهان خود فرمود:
اينها را بين اصحاب من و كسانى كه با من هستند پانصد تا پانصد تا، قسمت كنيد، چون دستور را اجراء كردند كاملا درست بود و يك درهم كم نيامد،
در آن روز تعداد مردان دوازده هزار نفر بود.(228)

# # #

در كتاب ((مناقب ))(229) آمده ، كه حضرت على عليه السلام در ابتداى خلافتش در مدينه به منبر رفت و به ياران و شيعيان خود فرمود:
ميان صف ها گردش كنيد و به مردم بگوييد آيا كسى از خلافت من ناراضى است ؟

# # #

در اين هنگام فرياد مردم بلند شد همگى به يك صدا گفتند:
((خدايا! ما از پيامبرت و پسر عمّش راضى و خشنود هستيم و فرمانشان را به جان و دل مى پذيريم .))
آنگاه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام به عمّار فرمود:
اى عمار برخيز! و در بيت المال برو و به هر نفر سه دينار بده و براى خود نيز سه دينار بياور.

# # #

عمّار با ابوالهيثم و گروهى ديگر از مسلمانان به طرف بيت المال رفته و حضرت نيز از منبر پايين آمد و رهسپار مسجد قبا گرديد و در آنجا به نماز و نيايش و دعا مشغول شد.
عمّار با همراهانش وارد بيت المال شده سيصد هزار دينار در آن يافتند و تعداد مردم را نيز صدهزار نفر.(هر نفرى سه دينار).
در اين هنگام عمّار به حاضران رو كرده و گفت :
به خدا سوگند كسى نه از تعداد مردم مدينه و نه از مقدار دينارها به امام اطّلاع داده است ، و اين خود نشانه و آيتى است كه حقانيت او را اثبات نموده بر شما واجب است كه مطيع و فرمانبردار او باشيد.
از آن ميان طلحه و زبير و عقيل از گرفتن دينارها امتناع ورزيدند.(230)
ه‍- تبديل يك هشتم به يك نهم
حضرت امير عليه السلام بر منبر خطبه مى خواند، مردى از آن حضرت پرسيد:
شخصى وفات كرده و زنى و پدر و مادرى و دو دختر از خود بر جاى نهاده ، سهم زن چقدر مى شود؟
حضرت فرمود:
يك هشتم او به يك نهم مبدّل گرديد.
كه اين مسئله به ((مسئله منبريّه )) شهرت يافت .
(سروى ) در بيان تبديل يك هشتم به يك نهم مى گويد،
سهم پدر و مادر يك سوم است و سهم دو دختر دو سوم و سهم زن يك هشتم .
و روشن است كه در اين صورت فرض مسئله از واحد صحيح زيادتر بوده است ،
بنابر اين مخرج از روى 27 تقسيم مى گردد و به ترتيب 3 از 27 براى زن ، و 16 از 27 براى دو دختر و 8 از 27 براى پدر و مادر به طور مساوى .
و - مسئله ديناريه
زنى نزد حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام آمده و در حالى كه آن حضرت يك پاى مبارك را در ميان ركاب اسب گذارده بود مسئله خود را چنين شرح داد:
برادرم وفات كرده و ششصد دينار از خود برجاى گذاشته است و ورثه او بر من ستم نموده و تنها يك دينار به من داده اند.
امام على عليه السلام در پاسخش فرمود:
مگر برادرت دو دختر نداشته ؟
زن گفت : آرى .
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
((سهم آنان دو سوم تركه است كه چهارصد درهم مى شود
يك برادر مادرى هم داشته كه سهم او يك ششم تركه است كه صد دينار مى شود،
زنى هم داشته كه سهمش يك هشتم تركه است كه 75 دينار مى شود،
دوازده برادر نيز داشته كه به هر كدام دو دينار مى رسد و باقيمانده تركه كه يك دينار است سهم تو مى باشد.))

# # #

و آنگاه پاى ديگر را در ركاب گذارده به طرف مقصد حركت كرد، كه اين مسئله به مسئله ((ديناريّه )) شهرت يافت .(231)
ز - مدت خواب اصحاب كهف
مردى يهودى از اميرالمؤ منين عليه السلام از مقدار خواب اصحاب كهف پرسيد.
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام بر طبق آيه شريفه قرآن :
((وَلَبِثُوا فى كَهفِهِمْ ثَلاثماءةٍ سِنينَ وَ ازْدادُوا تِسعا))(232)

# # #

((و آنها در غار كهف سيصد سال ، نه سال هم زيادتر درنگ كردند))

# # #

به او پاسخ داد.
يهودى گفت :
ما در كتاب آسمانى مان سيصد سال يافته ايم .
امام على عليه السلام فرمود:
سالِ شما شمسى ، و از ما قمرى است .(233)
6 - نكات علمى نسبت به هيئت و نجوم (ميتورولوژى )
الف - جوّ شناسى
هنگامى كه حضرت امير عليه السلام خواست به جنگ صفين رود، اين دعا را كه مشتمل بر چگونگى آفرينش ‍ آسمان و زمين و حكمت آفرينش كوه هاست انشاء فرمود:
((اللهم رب السقف المرفوع ، و الجو المكفوف ، الّذى جعلته مغيضا للّيل و النهار...)).
((بارخدايا! اى پروردگار آسمان بلند! و جو محفوظ از انتشار، كه قرار داده اى آن (جو) را محل فرو رفتن شب و روز...))(234)

# # #

شهرستانى در كتاب ((الهيئة و الاسلام ))(235) آورده است :
منظور از ((جو مكفوف )) اين است كه جوّ با آن كه به خودى خود اقتضاى پراكندگى و انتشار دارد از آثار قدرت خداى تواناست كه آن را در جاى معيّنى نگهدارى نموده است .
و نيز در شرح ((الذى جعلته مغيضا لليل والنهار)) مى گويد:
كلمه ((مغيض )) به معناى جائى است كه آب را مى مكد و آن را به خود جذب مى نمايد، و گويا آن حضرت (به طور استعاره ) شب و روز را به معناى نور و تاريكى قرار داده و چنين فرموده :
((خدايا! تو نور و ظلمت را در جو فرو برده اى و در اثر فرو رفتن نور در جو، شب به وجود آمده ، و در اثر فرو رفتن تاريكى در جو روز پديد آمده است ))

# # #

كه آن حضرت چنين فرض نموده كه هوا نور و ظلمت را مكيده و بلع مى نمايد و هم اكنون پس از گذشتن قرن هاى زياد دانشمندان علم هيئت به وسيله آلات مجهز ((طيف نما)) و يا ((اسپكترسكوپ )) ديده اند كه جو بر اثر اقتضاء و احتياجش مقدارى از نور را مى مكد و بقيّه اش را براى ما بر مى گرداند.
ب - حركت زمين
و نيز حضرت على عليه السلام در ضمن خطبه 202 نهج البلاغه در بيان حكمت آفرينش كوه ها مى فرمايد:
((..فَسَكَنَتْ عَلى حَرَكَتِها مِنْ اَن تَمِيدَ بِاَهْلِها، اَو تَسِيخَ بَحَمْلِها اَو تَزُولُ عَنْ مَواضِعِها...))

# # #

((ساكن شد زمين با حركاتى كه دارد از اين كه اهل خود را مضطرب كند، و يا آنان را فرو برد به واسطه نرمى زمين و سنگينى آن اشياء يا از جايگاه خود برطرف شود)).

# # #

در كتاب ((الهيئة و الاسلام )) آمده :
((اين دو جمله از خطبه ، دو دليل روشن هستند بر حركت انتقالى زمين در صورتى كه لفظ ((عَلى )) در فقره اول به معناى ((مع )) باشد(236) و معناى ((اوتسيخ بحملها)) اين است كه وجود كوههاى سنگين روى زمين سبب شده تا زمين اهل خود را فرو نبرد.
و در تفسير ((او تزول عن مواضعها)) آورده :
ظاهر اين كلام اين است كه
زمين داراى حركاتى است در مدار خود، زيرا زمين بنابر آنچه كه متاءخرين قائلند داراى مواضع بى شمارى است كه همه در مدار معين در مقابل برج هاى دوازده گانه است پس بنابراين تفسير ((على حركتها)) تمام مى شود با حركت انتقالى ساليانه و اين كه كوهها و ريشه هاى كوهها حافظ هئيت اجزاء زمين هستند و مانع مى شوند از تفرق و اضطراب زمين و برطرف شدنش از مواضع خاصه اى كه در فلك مخصوصش دارد.
دقت كنيد، كه آن حضرت براى زمين مواضعى معرفى نموده و پرواضح است كه بنابر هيئت قديم قائل به مركزّيت و سكون زمين بوده اند اين فرمايش حكمت آميز هرگز معناى صادقى نداشت ؛ زيرا چيزى كه ساكن باشد تنها يك موضع دارد.
ج - حركات زمين
و نيز در ضمن خطبه 90 نهج البلاغه مى فرمايد:
((..و عدَّلَ حرَكاتِها بِالرّاسِياتِ مِنْ جَلاميدِها))

# # #

((خداوند حركات زمين را به وسيله كوهها و اجسام سنگين تعديل نمود)).

# # #

شهرستانى در شرح اين جمله آورده است كه :
((ظاهر اين كلام اين است كه كوه هاى سنگين و سنگ هاى سخت سبب شده كه زمين به واسطه حركات گوناگون مضطرب نشود، و نيز در اثر تعارض جاذبه ها و دافعه ها تعادل خود را از دست ندهد)).
و سپس مى گويد:
دانشمندان قرن ما حركتهاى زيادى براى زمين قائل شده اند كه مشهورترين آنها پنج حركت است ؛ و ((فيلكس ‍ ورنه )) فرانسوى ، از دانشمندان زمين شناس يازده حركت براى زمين نقل كرده است ، كه من هشت حركت را از آنها انتخاب كرده و مى نگارم :
1 - حركت محورى شبانه روزى .
2 - حركت ساليانه و انتقالى زمين به
دور خورشيد.
3 - حركت اقبالى .
4 - حركت نقطه اوج و حضيض كره زمين .
5 - حركت تقديم اعتدال پاييزى و بهارى .
6 - حركت ارتعاشى قمرى .
7 - حركت ارتعاشى شمسى .
8 - حركت تبعى .(237)

# # #

د - درباره ماه و خورشيد و فَلَك
اميرالمؤ منين عليه السلام در ضمن خطبه 91 نهج البلاغه معروف به ((اشباح )) در بيان حكمت آفرينش خورشيد و ماه مى فرمايد:
((... وَجَعَلَ شَمْسَها آيَةً مَبْصِرَةً لِنَهارِها، وَقَمَرها آيَةً مَمْحُوةً مِنْ لَيلِها)).

# # #

(... و خورشيد آسمان را نشانه روشنى بخش روز و ماه را نورى كمرنگ براى (زدودن شدت تيرگى ) شب ها قرار داد.)

# # #

امام صادق عليه السلام به مفضّل مى فرمايد:(238)
اى مفضّل ! بينديش در طلوع و غروب آفتاب براى برپايى دولت روز و شب ، كه اگر طلوع آفتاب نبود تمام كارهاى عالم باطل مى شد مردم نمى توانستند كار و كسب و فعّاليتى داشته ما يحتاج زندگانى خود را تاءمين نمايند و جهان سراسر ظلمانى مى شد.
و مردم به سبب عدم استفاده از زيبايى و صفاى نور، لذّتى از زندگانى نمى بردند و اين بر همه كس روشن است .
حال در منافع غروب خورشيد تاءمل كن كه اگر آن نبود مردم آرامش و راحتى نداشتند، با شدّت احتياج بدنهاى آنان به استراحت ، به منظور رفع خستگى بدن و تجديد قوا و برانگيخته شدن جهاز هاضمه براى هضم غذا و نفوذ غذا به سوى اعضاى بدن . گذشته از اين كه زمين بر اثر دوام تابش خورشيد داغ شده و موجودات روى آن نيز از حيوان و نبات از بين مى رفتند.

# # #

ه‍ - آموختن نجوم
سيّد رضى رحمه الله عليه در نهج البلاغه (239) آورده است كه :
هنگامى كه حضرت امير عليه السلام عازم بر جنگ با خوارج بود، مردى از ياران آن حضرت خدمتش عرضه داشت : اوضاع نجوم و ستارگان دلالت بر نحوست و بدى دارد و بر تو مى ترسم اگر امروز حركت كنى به مقصودت نرسى و بر دشمنت پيروز نگردى .
اميرالمومنين عليه السلام به او فرمود:
آيا گمان دارى كه تو ساعتهاى نيك و بد را دانا هستى ، و در نتيجه مردم را به خوبى ها و بدى ها رهنمون مى شوى ؟
كسى كه تو را در اين پندار تصديق كند قرآن را تكذيب نموده و از استعانت به خداى متعال در راه رسيدن به محبوب و دفع مكروه بى نياز مى شود
و شايسته است كه عمل كنندگان به قول تو، تو را حمد و ستايش كنند نه پروردگارشان را؛ زيرا اين تو هستى كه آنان را به خوشيها و خوبى ها رسانده اى و از صدمه ها و زيان ها ايمن گردانده اى .

# # #

و آنگاه به مردم رو كرده و فرمود:
برحذر باشيد از آموختن علم نجوم ! مگر به منظور استفاده در راه هاى زمين يا دريا؛ زيرا يادگرفتن آن در غير اين صورت به كهانت دعوت مى كند، و منجم مانند كاهن است ، و كاهن مانند ساحر و ساحر مانند كافر، و كافر در آتش ‍ است .

# # #

و - ابتداى تاريخ
خليفه دوم درباره نوشتن تاريخ با مردم مشورت كرد اميرالمؤ منين عليه السلام به او فرمود:
مبداء تاريخ را روز هجرت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم قرار دهيد و مانند زمان آن حضرت تاريخ بزنيد؛ زيرا پيامبر در ماه ربيع الاول وارد مدينه گرديد.

# # #

خليفه دستور نوشتن تاريخ را داد و مردم تاريخ را از روز ورود پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مشخص ‍ مى كردند و به همين نحو ادامه پيدا كرد.(240)
7 - رهنمودهايى در طب و بهداشت
گرچه در جلد چهاردهم (امام على عليه السلام و بهداشت و درمان ) اين بحث بگونه گسترده اى مورد ارزيابى و شناخت قرار گرفته است ، امّا در اينجا به برخى از رهنمودها اشاره مى گردد.
1 - حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
به خوردن ماهى مداومت مكنيد؛ زيرا بدن را آب و لاغر مى كند.(241)
2 - خوردن گردو در گرماى شديد حرارت داخلى را تهييج ، و در بدن ايجاد دمل مى نمايد، و خوردن آن در زمستان كليه ها را گرم و برودت را دفع مى كند.(242)
3 - هرگاه مسلمان ضعيف شود گوشت و شير بخورد.(243)
4 - با خوردن بنفشه حرارت تب را بشكنيد.(244)
5 - نخوردن شام موجب ضعف و خرابى بدن مى شود.(245)
6 - شير گاو دواست ، و نيز فرمود: پيه هاى گاو دردآور و روغن و شيرش شفابخش است .(246)
7 - كسى كه در اول صبح 21 دانه كشمش بخورد مريض نمى شود.(247)
8 - سيب بخوريد كه معده را دبّاغى مى كند.(248)
9 - خوردن گلابى قلب ناتوان را قوى و معده را پاكيزه مى كند.(249)
10 - سعتر براى معده كرك مى شود مانند كركهاى حوله .(250)
11 - در گرما به بر پشت نخوابيد كه آن پيه كليه ها را آب مى كند، و پاهاى خود را به سفال نساييد كه رگ جذام را تحريك مى نمايد.(251)
12- قبل از خوردن غذا نمك بخوريد، اگر مردم خواص نمك را مى دانستند آن را بر ترياق مجرب مقدّم مى داشتند.(252)
13- طول دادن به هنگام تخليه ، بواسير مى آورد.(253)
14- غدّه ها را از گوشت بيرون بياوريد كه خوردن آنها رگ جذام را تحريك مى كند.(254)
15- در برابر خورشيد قرار نگيريد كه رنگ بدن را متغيّر، لباس را پوسيده و بيمارى پنهان را اشكار مى سازد.(255)
16- خوردن غذاهاى رنگارنگ و متنوّع شكم را بزرگ و اليه ها را سست مى كند.(256)
8 - مباحثى پيرامون كيميا
كيميا
از حضرت امير عليه السلام از وجود كيميا پرسيدند؛ آن حضرت فرمود:
كيميا بوده و هست و خواهد بود.
پرسيدند: صنعت آن چگونه است ؟
حضرت فرمود:
از جيوه روان ، و سرب و زاج و آهن زنگ زده و زنگار مس سبز...

# # #

بعضى گفتند: فهم ما به اين نمى رسد.
فرمود: بعض اجزايش را زمين و آب قرار دهيد...
عرضه داشتند: براى ما بيشتر توضيح دهيد.
فرمود:
همين مقدار بس است ؛ زيرا حكماى پيشين بيش از اين نگفته اند تا مردم آن را بازيچه نگيرند.(257)
از ابن خلكان نقل شده كه :
((جابر بن حيان كتاب بزرگى در حدود هزار صفحه در صنعت كيميا نگاشته كه مشتمل بر پانصد رساله از امام صادق عليه السلام در اين زمينه مى باشد)).
و نيز جرجى زيدان مى گويد:
((جابربن حيان از شاگردان امام صادق عليه السلام نخستين كسى بوده كه اساس شيمى جديد را بنا نهاده است .))

# # #

9 - خطّ و خطاطى
الف - روش زيبا نويسى
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام به منشى خود عبيداللّه بن ابى رافع فرمود:
در دواتت ليقه بگذار زبانه قلمت را طولانى گردان ، بين سطرهايت فاصله بينداز، و حروفت را نزديك هم بنويس ، زيرا رعايت اين نكات بر زيبايى خط مى افزايد.(258)

# # #

ب - روش تمركز فكرى خطّاط
و نيز آن حضرت عليه السلام نسبت به روش تمركز فكر براى خط نويسى به كاتب خود فرمود:
روى زمين بنشين ، و قلم را با انگشتانت بگير و چشمانت را در صورتم قرار ده تا هرچه مى گويم آن را در قلبت جاى دهى .(259)

# # #

8- پا سخ به پر سش ها
اوّل - پاسخ به شبهات
1 - شناخت اجزاى حرام گوسفند
روزى اميرالمؤ منين عليه السلام به بازار قصاب ها تشريف برده و آنان را از فروختن هفت چيز از گوسفند نهى كرد:
1 - خون
2 - گوشه هاى دل
3 - سپرز
4 - رگ نخاع
5 - غده ها
6 - خُصيه ها
7 - آلت نرى
يكى از قصاب ها گفت :
يا اميرالمؤ منين ، سپرز و كبد يكى هستند و فرقى بين آنها نيست .
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام به او فرمود:
چنين نيست ، اكنون دو ظرف آب برايم بياور.
دو ظرف آب ، و كبد و سپرزى براى آن حضرت آوردند، آنگاه فرمود:
كبد و سپرز را از وسط بكشافيد.
سپس دستور داد:
آنها را در آب بخيسانند.
چون چنين كردند ديدند كه كبد، سفيد شده چيزى از آن كم نگرديد، ولى سپرز سفيد نشده و تمامش مبدّل به خون گرديده و به صورت پوست و مقدارى رگ در آمد.
در اين هنگام آن حضرت عليه السلام به معترض رو كرده و فرمود:
اين را كه ديديد فرق آنها بود، كبد گوشت است و سپرز خون .(260)
2 - ضرورت سلامت فرزندان
سروى در مناقب آورده :
چهل زن نزد خليفه دوّم رفته از او از شهوت آدمى پرسش نمودند.
خليفه دوم گفت :
مرد داراى يك جزء و زن نُه جزء است .
پرسيدند:
پس چگونه است كه مردان از انواع زنان دائم و متعه و كنيز استفاده مى كنند ولى براى زنان جز يك مرد جايز نيست ؟!

# # #

خليفه دوم پاسخ اين سئوال را ندانست ، از اميرالمؤ منين عليه السلام سؤ ال كرد.
اميرالمؤ منين به آنان دستور داد:
هر كدام ظرفى پر از آب بياورند.
و آنگاه فرمود: همه آبها را در ظرف بزرگى بريزند.
و سپس به هر يك فرمود:
حالا هر كدامتان آبى را كه ريخته ايد بردارد.
گفتند: قابل جداسازى نيست .
امام على عليه السلام نتيجه گرفت كه اگر آن قانون نبود، فرق بين اولاد و نسب ممكن نبود و ميراث و نسب باطل مى گشت .(261)
3 - روش برخورد با مردم شكست خورده بصره
هنگامى كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام بر اهل بصره پيروز گرديد و اسيرانشان را آزاد كرد بعضى از ياران آن حضرت به حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام عرضه داشتند:
چگونه خون هاى آنان بر ما حلال بود ولى اسيرانشان بر ما حرام ؟
حضرت على عليه السلام فرمود:
چگونه حلال باشد بر شما زنان و فرزندانى كه در مملكت اسلام و مسلمانان زندگى مى كنند، آنچه را كه دشمن در لشكرگاه خود بر جاى گذاشته براى شما غنيمت است ، ولى آنچه كه در خانه ها پنهان كرده بر شما حلال نيست .

# # #

و چون بر گفتار خويش اصرار ورزيدند آن حضرت عليه السلام براى آگاهى آنان فرمود:
پس بر عايشه (همسر رسول خدا) قرعه بزنيد، قرعه به نام هر كس در آمد عايشه را به او خواهم داد.

# # #

آنان به خود آمده توبه و استغفار نموده و از نزد آن حضرت خارج شدند.(262)
4 - شرط دوستى اهل بيت عليهم السلام
مردى نزد حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام آمده گفت :
من هم شما را دوست دارم و هم فلان شخص را كه دشمن شماست .
امام على عليه السلام به او فرمود:
تو الا ن مثل شخصِ اعور (يك چشمى ) هستى ، يا تمام كور شو و يا تمام روشن .(263)

# # #

دوم - پاسخ به سئوالات عمومى
1- پاسخ به مشكلات علمى پادشاه روم
پادشاه روم طىّ نامه اى سئوالات علمى فراوانى براى معاويه فرستاد و متذكّر شد كه :
اگر پاسخ دادى ، من ماليات براى تو مى فرستم ، و اگر پاسخ ندادى تو بايد براى من ماليات بفرستى .

# # #

معاويه و مشاورانش هر چه فكر كردند به نتيجه اى نرسيدند، جز آنكه آن سئوالات را براى امام على عليه السلام بفرستند.
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در كمال صداقت و امانت به تمام سئوالات مطرح شده پاسخ دادند، و معاويه آنها را براى پادشاه روم فرستاد.
و چند بار اين حركت علمى تكرار شد تا آنكه پادشاه روم متوجّه گرديد كه پاسخ از امام على عليه السلام مى باشد.(264)
حتّى يكى از سئوالات در طىّ جنگ صفّين به دست معاويه رسيده بود كه آن را براى حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرستاد و امام پاسخ صحيح آن را داد.
پرسيده بودند:
لاشَيْى ءْ ( هيچ چيز ) يعنى چه ؟
امام على عليه السلام دست قنبر را گرفت و از دور، سراب را به او نشان داد و فرمود سراب لاشيى ء است . كه قرآن مى فرمايد:
حَتّى اذا جائَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئا
((از دور آب مى بيند ولى وقتى كه به آن نزديك مى شود، چيزى نمى يابد.))

# # #

2- تعيين تاريخ هجرى
در زمان حكومت خليفه دوّم روزى عهدنامه اى نوشتند و تاريخ آن را با ماه شعبان ثبت كردند.
خليفه دوّم گفت :
((كدام ماه شعبان ؟ شعبان امسال يا سال آينده ؟))
اصحاب و ياران و صاحبنظران اجتماع كردند تا مشكل تاريخ را حلّ كنند.
يكى گفت : براءساس تاريخ پارسى ها
ديگرى گفت : همانند تاريخ روم و روميان
و بعضى گفتند: تاريخ اسكندر
جمعى ديگر گفتند: ميلاد حضرت مسيح (ع)