الگوهاى رفتارى امام على عليه السّلام

جلد ششم
( امام على (ع ) و علم و هنر )

مرحوم محمّد دشتى

- ۱۱ -


لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الاءُنْثَيَيْن
((پسر دو برابر دختر ارث مى برد))

# # #

حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام دستور داد:
شير هردو زن را در ظرفى به يك اندازه بدوشند، زنى كه شير او سنگين تر است ، پسر از آن اوست .(199)

# # #

3 - رواج علم حديث
كودتاگران سقيفه براى آنكه اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را در انزواى كامل قرار دهند، دستور دادند:
((كسى نقل حديث نكند.))
تا فضائل امام على عليه السلام و عترت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به تدريج فراموش شود.
پس از جنگ جمل حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام به شهر كوفه آمد و 1500 نفر از صحابه را در كوفه منزل داد و آنان را به نقل و آموزش حديث تشويق كرد.
روزى در مسجد كوفه اصحاب رسول خدا را سوگند داد كه :
هركس در حجّةُ الوداع روز غدير خُم حضور داشت ، و سخنان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را شنيد برخيزد و شهادت دهد.
تعداد زيادى از مردم برخاستند و شهادت دادند، و خطبه غدير را به ياد آوردند.
پس از آن روز، هزاران نفر از صحابى رسول خدا كه زنده بودند و روايات زيادى را از زبان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم شنيده بودند، روايات و احاديث رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را در همه جا نقل مى كردند، كه روايات اسلامى رونق گرفت .(200)
4 - تلاش در كسب دانش
امام على عليه السلام همواره از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم علوم فراوان فرا مى گرفت و تلاش در كسب دانش و رازهاى علمى داشت ،
بارها مى ديدند كه مدّت هاى طولانى با رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به مذاكره علمى مى نشست ، كه رسول خدا فرمود:
اءنَا مَدينَةُ الْعِلْم وَ عَلِىُّ بابَها
((من شهر علم و على درب آن است ))(201)
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام روزى در اواخر عمر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مدّتى طولانى با آن حضرت نشست .
از امام على عليه السلام پرسيدند:
شما با رسول خدا برسر چه مباحثى گفتگو مى كرديد؟
پاسخ داد:
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم هزار دَر از دانش را بر من گشود، كه از هركدام هزار دَرِ ديگر باز مى شود.(202)

# # #

5 - نوشتن و جمع آورى حديث
يكى از تلاش هاى علمى حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام نوشتن و جمع آورى احاديث و روايات ارزشمند بود.
امام على عليه السلام آنچه از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مى شنيد، مى نوشت و حفظ مى فرمود.
و به اصحاب و ياران خود نيز فراوان سفارش مى فرمود تا:
احاديث ارزشمند را بنويسند و نگهدارند.
در صورتى كه سران كودتاى سقيفه دستور داده بودند كسى جمع آورى حديث نكند و احاديث موجود را سوزانده بودند.
امام على عليه السلام نه تنها از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم احاديث را مى نوشت و بايگانى مى فرمود، بلكه نقل شده :
حضرت زهراسلام الله عليها خبرهاى غيبى را كه نقل مى كرد، على عليه السلام آنها را نيز مى نوشت و حفظ مى كرد، تا امامان بعد از او از دانش و علوم الهى حدّاكثر استفاده را ببرند.(203)

# # #

6 - حفظ كتب علمى
در زمان خليفه دوّم كه ايران و قسمتى از روم به دست مسلمانان فتح شد، كتابخانه هاى با ارزشى به دست مسلمانان افتاد.
فرماندهان از خليفه دوّم كسب تكليف كردند.
با آن همه از كتاب هاى فراوان چه كنند؟
خليفه دوّم با حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام گفتگو كرد و گفت :
((لارَطْبٍ وَلا يابِسٍ إِلاّ فِى كِتابٍ مُبينٍ))
(همه چيز در قرآن وجود دارد)

# # #

پس ما نيازى به اين همه از كتاب ها نداريم و تازه كتاب ها به زبان هاى پارسى و رومى است كه قابل استفاده نمى باشند.
امّا امام على عليه السلام از نابود كردن كتاب ها ممانعت كرد و دستور داد آنها را حفظ كنند، درست است كه همه چيز در قرآن وجود دارد، امّا حفظ كُتُب علمى نيز بسيار مهمّ است .(204)
7 - تلاش در كسب دانش از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام تلاش مداوم خود در كسب دانش از رسول خدا را اينگونه شرح مى دهد:
من در هر روز، يكبار و در هر شب ، يك بار پيش رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مى رفتم و آن حضرت با من خلوت مى فرمود و شدّت علاقه و دلبستگى من با آن حضرت بگونه اى بود كه اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مى دانستند با اَحَدى از مردم جز من به آن طريق رفتار نمى فرمود.
و چه بسا در بيشتر از موارد، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به منزل من مى آمد و هر زمان كه من در يكى از اُطاق هاى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم وارد مى شدم ، همسران خود را از منزل خارج مى كرد و مى فرمود:
منزل را خلوت كنيد.
به طورى كه جز من كسى نزد آن حضرت باقى نمى ماند.
و هر وقت براى خلوت نمودن با من به منزل من تشريف مى آورد، احدى از اهل بيت مرا (فاطمه و نه احدى از اولادم را) خارج نمى فرمود
و من آنچه سئوال مى كردم ، پاسخ مى فرمود،
و هر زمان ساكت مى شدم و سئوالاتم تمام مى شد، آن حضرت خود آغاز سخن مى فرمود.
در نتيجه آيه اى بر آن حضرت نازل نشد، مگر آنكه آن را براى من خواند و املاء فرمود و من به خطّ خود آن را نوشتم .
و تاءويل آيات و تفسير و ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه و خاصّ و عامّ آن آيات را به من تعليم فرمود.
و از خداوند مسئلت كرد كه نيروى حفظ و فهم آنرا به من عطا فرمايد.
از اين رو من هيچ آيه اى را فراموش نكردم و هيچ قسمتى از علم را كه براى من املاء فرمود از نظرم محو نشد و آنرا نوشتم .
و آنچه را كه خداوند به آن حضرت فرمود از حلال و حرام ، امر و نهى با آنچه واقع شده و آنچه واقع مى شود.
و هر كتابى كه پيش از آن حضرت نازل شده .
و هر قسمتى از طاعت و معصيت را درك و حفظ آنها را فروگذار نكردم .
حتّى يك حرف از آنها را فراموش نكردم .
سپس دست مبارك را بر سينه من گذارد و از خداوند مسئلت كرد كه قلب مرا از علم و حكمت و نور پُر كند.
من به آن حضرت عرض كردم :
پدر و مادرم به فدايت ، من از زمانى كه دعا فرموديد چيزى را فراموش نكرده و آنچه را كه نوشته ام از من فوت نشده ، آيا ترس يا انديشه فراموشى در باره ام داريد؟

# # #

آن حضرت صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
خير، ترس و فراموشى و جهل درباره تو ندارم .(205)
8 - تدوين و تاءليف كُتُب علمى
درست است كه در روزهاى نخستين اسلام با تكيه به حافظه هاى قوى ، قرآن و احاديث را حفظ مى كردند و سينه به سينه منتقل مى نمودند،
امّا براى حفظ سرمايه هاى علمى ، فرهنگى امّت اسلامى بايد نهضت تدوين و تاءليف را تحقّق مى بخشيد.
امام على عليه السلام يكى از آغازگران نهضت تاءليف و تدوين در امّت اسلامى بود و همگان را به نوشتن و تدوين كُتُب مفيد، سفارش مى فرمود.
اوّل كسى كه قرآن را جمع آورى و به سبك شايسته اى نوشت على عليه السلام بود.(206)
اوّل كسى كه كتابى در احكام دين نوشت تا پاسخگوى نيازهاى عقيدتى و فقهى جامعه باشد، حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام بود.
اوّل كسى كه علم نحو را مطرح و تكميل و آموزش داد امام على عليه السلام بود.
كتاب فقهى اميرالمؤ منين عليه السلام طبق نقل امام صادق عليه السلام كتابى مفصّل و داراى صفحاتى بى شمار بود كه فرمود:
كاغذهاى آن 70 ذرع طول داشت ((به ذراع رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ))
كه با خطّ امام نگاشته شد و تمام حلال و حرام در آن مشروحا بيان گرديد.
و هر چيزى كه انسان ها و امّت اسلامى نياز داشتند و دارند جواب آن در اين كتاب آمده است .(207)

# # #

9 - تاءليف كتاب اطّلاعات عمومى
صاحب نظران و اصحاب حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام و غزّالى و سليمان بلخى آورده اند كه : امام على عليه السلام كتابى را با نامِ ((جفر جامع )) نوشته كه تمام اطّلاعات ضرورى نسبت به آينده و گذشتگان را در آن گِرد آورده بود كه چونان دائرة المعارف بسيار غنى در تمام علوم و فنون و نيازمنديهاى علمى ، اطّلاعاتى كاربرد داشته و دارد،
و بسيارى از اخبار غيبى مربوط به آينده و تحوّلات آينده در آن توضيح داده شد.
و كتاب ديگرى را به نامِ ((الجامعة )) تاءليف فرمود، كه همانند ((جفر جامع )) بى نياز كننده انسان از هرگونه اطّلاعاتى است ،
كه درباره آن نوشتند:
اِنَّ الْجَفْرَ وَ الْجامِعَةَ كِتابانِ لِعَلِي عليه السلام قَدْ ذُكِرَ فيها عَلَى طَريقَةِ عِلْمِ الْحُرُوفِ، الْحَوادِثَ اِلى اِنْقِراضِ الْعالَمْ، وَ اَوْلادُهُ يَحْكُمُونَ بِهِما

# # #

((همانا كتاب جفر و جامعه از على عليه السلام است كه براساس حروف ، آگاهى هاى لازم نسبت به حوادث روزگار تا قيامت در آن گرد آمده ، و فرزندانش مى توانند از آن استفاده كنند.))(208)

# # #

در آن روزگارانى كه محقّق و نويسنده اندك بود، و افراد با سوادى كه بتوانند بخوانند و بنويسند انگشت شمار بودند، عشق و علاقه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام به نوشتن و تاءليف كُتُب ارزشمند و جمع آورى قرآن كريم شگفتى آور است .
10 - كتاب امام على عليه السلام
الف - امامان معصوم عليهم السلام و به خصوص امام حسن و امام حسين عليهما السلام وقتى پاسخ بسيارى از سئوالات شرعى مردم را مى دادند و مردم مى پرسيدند كه :
اين پاسخ ‌ها در كجاست ؟
جواب مى دادند:
((وَ ذَلِكَ كانَ فِى كِتابِ عَلِي عليه السلام ))(209)
((اين پاسخ در كتاب على عليه السلام موجود است ))

# # #

ب - از كتاب حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام و كتاب (الجامعه ) پرسيدند.
امام صادق عليه السلام فرمود:
كتابى است كه مفاهيم و مطالب آن را رسول گرامى اسلام به حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام ارائه فرمود و آن حضرت با خط خود نوشت در اين كتاب پاسخ تمام مسائل شرعى از حلال و حرام و نيازمندى هاى انسان وجود دارد حتّى حدّ شرعى خراشى كه به صورت كسى واقع شود در آن آمده است .(210)

# # #

ج - امامان معصوم عليهم السلام بارها در اظهارات خود به اين حقيقت اشاره فرمودند كه يكى از منابع غنى علوم و آگاهى ما كتاب امام على عليه السلام و صحيفه آن حضرت كتاب (الجامعه ) و (جفر اكبر) مى باشد.
هر مسئله اى كه مردم مى پرسيدند، امام صادق عليه السلام يا امام باقر عليه السلام مى فرمودند:
حُكم اين مسئله در كتاب امام على عليه السلام چنين آمده است .
يا در آغاز پاسخ دادن مى فرمودند:
((اِنَّ فِى كِتابِ عَلِىٍ))
((در كتاب امام على عليه السلام چنين آمده ))

# # #

يا مى فرمودند:
((وَجَدنا فِى كِتابِ عَلِىٍ))
((در كتاب امام على عليه السلام چنين يافتيم .)) (211)

# # #

گاهى مردم مطلبى را ادّعا مى كردند كه امام صادق عليه السلام مى فرمود (لَيْسَ هُوَ فِى كِتابِ عَلِىّ) اين مطلب در كتاب حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام وجود ندارد.(212)
7- علو م كا ر بر د ى
1 - علم شيمى و فيزيك
بايد اعتراف كرد كه رهبران معصوم شيعه عليهم السلام ، زنده كننده علم و نابود كننده جهلند و آنچه بشر از علوم در اختيار دارد، از سرچشمه علوم ايشان جارى شده است .
و در علوم جديد نيز به اعتراف تمام دانشمندان اروپا، مسلمانان پيش قدم بودند.
زيرا علوم و آگاهى خود را از قرآن و عترت فرا گرفتند،
امام صادق عليه السلام 500 رساله در هزار ورق ، درباره خواصّ شيميائى و طبيعى براى (جابر بن حيّان ) املاء كرد.
و شيميدانهاى جهان پيش از جابر نظير خالد (( متوفى سال 85 هجرى قمرى )) موازين اين علم را از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام نقل كرده اند.(213)
جابربن حيّان يكى از بزرگترين دانشمندان علم شيمى است ،
در علوم ديگر نظير طبّ و فلسفه نيز نابغه بود، و 200 كتاب تاءليف كرد كه 80 كتاب آن در شيمى بود.
وى درباره علم شيمى نظرات عجيبى دارد كه صحّت آنها از طرف دانشمندان اروپا امضاء شده است .
امام صادق عليه السلام راه بكاربردن مركّب درخشنده را براى نگارش يادداشتهاى گرانبها به او ياد داد تا خواندن آنها در تاريكى ممكن باشد.
همچنين طريقه ساختن كاغذ نسوز را به او نشان داد.
و همچنين كيفيّت تركيب اسيد سولفوريك و اسيد نيتريك را به او آموخت .
2 - علم حساب و رياضى
الف - امام على عليه السلام بسيارى از مسائل فيزيكى و رياضى را حلّ كرد كه به يكى از آنها اشاره مى شود:
شخصى از على عليه السلام پرسيد:
چه عددى بر 2، 3، 4، 5، 6، 7، 8، 9 و 10، قابل تقسيم مى باشد.
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در حالى كه سوار بر اسب خود بود، بى درنگ فرمود:
((روزهاى سال را در روزهاى هفته ضرب كن ))
آنگاه اسب خود را تاخت و رفت .
اگر 360 (كه در آنوقت معروف بود كه روزهاى سال 360 روز است ) را در 7 ضرب كنيم حاصل ضرب آن 2520 خواهد بود ((كه به تمام اين اعداد قابل قسمت است و خورده نمى آورد)).
ب - سه نفرى كه داراى 17 شتر بودند، خدمت حضرت على عليه السلام آمدند و خواستند كه شترها را ميان آنها به نسبت (يك دوّم ) و (يك سوّم ) و (يك نهم ) تقسيم كند.
حضرت دستور داد:
يك شتر بر شترها افزودند و مجموع شترها 18 شتر گرديد،
سپس نصف 18 شتر يعنى 9 شتر به كسى كه (يك دوّم ) مى خواست داد
و 6 شتر به كسى كه (يك سوّم ) مى خواست داد
و 2 شتر به كسى كه (يك نهم ) مى خواست داد كه همه از سهم خود اضافه گرفتند و راضى شدند و شترى هم نكشتند و مجموع 9 و 6 و 2 و مى شود 17 شتر كه حضرت شتر خود را هم برداشت .

# # #

3 - نقش علم رياضى در قضاوت (214)
همچنين دو نفر كه يكى داراى 5 قرص نان و ديگرى داراى 3 قرص نان بود.
موقع خوردن غذا، شخص سوّمى نزد آنها آمد و با آنها هم سفره شد و آنگاه 8 درهم به آنها داد، دو نفر بر سر تقسيم پول اختلاف كردند.
آنكه داراى 5 قرص نان بود به ديگرى گفت :
5 درهم براى من و 3 درهم براى تو، ولى او زير بار نرفت و مدّعى شد كه بايد پول نصف شود.
سرانجام به خدمت على عليه السلام آمدند تا ميان آنها حكم كند،
حضرت به آن مردى كه داراى 3 نان بود، فرمود:
3 درهم را بگير.
عرض كرد: به خدا قسم ، جز به حق راضى نخواهم شد.
حضرت على عليه السلام فرمود:
حقّ تو يك درهم و حقّ رفيقت 7 درهم است ، هر كدام (هشت سوّم ) نان ها را خورده اند، شخصى كه داراى 5 نان بود (هشت سوّم ) آنرا خورده (يعنى دو سوّم ) و 2 عدد و يك سوّم از نان ها باقى مانده كه نصيب مرد سوّمى شده (كه هفت سوّم مى شود).
و شخصى كه داراى 3 نان بود نيز هشت سوّم آن را و يك سوّم از سهمش باقى مانده كه نصيب مرد سوّمى شده است
بنابر اين 8 درهم به نسبت هفت سوّم و يك سوّم تقسيم مى شود و چون مخرجها يكى هستند مجموع سهم ها 8 = 7 + 1 مى شود،كه يك درهم مال 3 قرص نان و 7 درهم براى 5 قرص نان است .

# # #

4 - نمونه هايى از علوم كاربردى
1- صرف و نحو
((ابوالاسود دئلى )) گويد:
روزى به محضر حضرت امير عليه السلام شرفياب شده آن حضرت را در حال تفكّر يافتم ،
پس گفتم :
يا اميرالمؤ منين ! درباره چه فكر مى كنيد؟
حضرت فرمود:
در لغت شما خطاها و اشتباهاتى ديده ام مى خواهم در اين باره اصول و قواعدى وضع كنم تا خطاها اصلاح شود.
گفتم : اگر چنين كنيد ما را زنده نموده و اين لغت در ميان ما خواهد ماند.
پس از چند روز نزد آن حضرت رفتم ، كاغذى پيش روى من گذاشت كه در آن نوشته بود:
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم ، تمام كلمات يا اسمند، يا فعل ، يا حرف . اسم آن است كه مسمايش را روشن كند، و فعل آن است كه حركت و پديده مسمّى را، و حرف داراى معنايى است كه نه اسم است و نه فعل .
آنگاه به من فرمود:
در اين باره تتبّع كن و آنچه كه به نظرت آمد بر آنها بيفزا و بدان كه كلمات از نظر ديگر بر سه نوع هستند: ظاهر، ضمير، و چيزى كه نه ظاهر است و نه ضمير.

# # #

ابوالا سود مى گويد:
مطالبى جمع آورى نموده خدمت آن حضرت عرضه داشتم كه از جمله آنها حروف نصب بود. (مراد حروف مشبّهة بالفعل است .)
((انّ، اءنَّ، لَيْتَ، لَعَلَّ، كَاَنَّ)) ولى ((لكنَّ)) را ذكر نكرده بودم ، پس به من فرمود:
چرا ((لكنّ)) را جزء آنها نياورده اى ؟
گفتم : به نظرم آمد كه جزء آنها نيست .
فرمود: چرا از آنهاست ، آن را هم بنويس .
((زجاج )) از علماء نحو، اصول ياد شده را چنين مثال آورده :
اسم ظاهر، مانند: رجل ، زيد، عمرو، و مانند اينها،
و ضمير مانند: اَنَا، اَنْتَ، و تائ در فَعَلْتَ، و ياء متكلّم مثل غلامى .
و كاف خطاب ، مانند: ثَوْبُكَ، و مانند اينها،
و امّا آنچه كه نه ظاهر است و نه ضمير، مبهمات است مانند: هذا، هذه ، هاتا، تا، (از اسماء اشاره )، و مَن و ما و الذى و اى (از اسماء موصول )، و كم و متى و اين (از اسماء استفهام )، و مانند اينها.(215)
2 - لغت
الف - واّه اَبّا
مردى از ابوبكر معناى آيه قرآن ((وفاكِهَةً وَ اَبّا)) را پرسش نمود.
خليفه اوّل معناى ((ابّ)) را ندانست و گفت :
كدام آسمان بر من سايه مى افكند و كدام زمين مرا بر مى دارد يا چه كنم اگر درباره كتاب خدا چيزى بگويم كه خود به آن باور نداشته باشم ، معناى ((فاكهه )) را مى دانم ، ولى ((ابّ)) را خدا بهتر مى داند.
اين حرف او به گوش مبارك اميرالمؤ منين عليه السلام رسيد، آن حضرت فرمود:
((سبحان اللّه )) آيا نمى داند لفظ ((ابّ)) به معناى ((چراگاه )) و زمين پرگياه مى باشد، و خداوند در اين آيه شريفه در مقام شمردن نعمت هايى است كه بر مردم و چهارپايانشان ارزانى داشته تا بدان وسيله تغذيه نموده مايه حيات و قوام بدنشان باشد.(216)
ب - معناى واّه كلاله
از ابابكر معناى واژه كلاله را پرسيدند نتوانست جواب دهد كه امام على عليه السلام فرمود:
آيا نمى داند ((كلاله )) به معناى برادران و خواهران پدرى و مادرى است .
كه خداى تعالى فرموده :
يَسْتَفتُونَكَ قُلِ اللّهُ يُفتِيكُمْ فِى الكَلالَةِ اِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ اُخْتٌ فَلَها نِصفُ ما تَرَكَ.(217)

# # #

((از تو اى رسول ! درباره (برادران و خواهران ) فتوا خواهند، بگو خداوند شما را درباره ((كلاله )) فتوا مى دهد اگر مردى از شما بميرد و از براى او فرزندى نباشد و خواهرى داشته باشد از براى آن خواهر است نصف تركه ميت ))

# # #

و مراد از خواهر در اين آيه خواهر پدرى و مادرى و يا پدرى تنهاست ؛ زيرا فقهاء اتفاق دارند كه در صورتى خواهر نصف تركه را ارث مى برد كه پدرى و مادرى و يا پدرى تنها باشد.
و در جاى ديگر مى فرمايد:
وَ إِنْ كانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلالَةً اَو امْرَاءةٌ وَ لَهُ اَخٌ اَوْ اُخْتٌ فَلِكُلِّ واحِدٍ مِنهُما السُّدسُ(218)

# # #

((و اگر مردى يا زنى وارثى به جز برادر و يا خواهرى نداشته باشد هر يك از آنان يك ششم سهم مى برند)).

# # #

فقهاى اماميّه اتّفاق دارند در اين كه تفصيل بين يك ششم در صورت تنهايى و يك سوم در صورت تعدّد اختصاص ‍ دارد به خواهر و برادر مادرى .(219)
بنابراين ، لفظ ((كلاله )) در قرآن مجيد به طور صريح در برادر و خواهر پدر و مادرى و پدرى تنها و مادرى تنها استعمال شده است .

# # #

3 - فصاحت و بلاغت
در فصل هنر سخنورى آورده ايم كه آن حضرت خطبه اى طولانى بدون ((الف )) و خطبه اى ديگر بدون ((نقطه )) مشتمل بر مواعظ ارزنده و معانى عالى انشاء فرمود:
با آن كه حرف ((الف )) كه در تركيب كلمات بيش از ساير حروف به كار رفته و همچنين ((نقطه )) كه در تركيب الفاظ و سخن گفتن بسيار ضرورى و لازم است .

# # #

و از مطالبى كه بيان گرديد معلوم شد كه آن حضرت عليه السلام مبتكر تمام علوم عربى بوده و علوم ادبى از او سرچشمه گرفته است .
و مى گويند:
كسى كه به گفتن مطلبى بر ديگران پيشى گرفته صاحب امتياز است ، چه رسد به كسى كه علومى را از خود ابداع نموده باشد.
(به فصل هنر، هنرسخنورى مراجعه شود كه اعترافات همه دانشمندان نسبت به فصاحت و بلاغت امام على عليه السلام در آنجا آمده است .)

# # #

4 - علوم جغرافيا
سيّد رضى رحمه الله عليه در نهج البلاغه آورده :
حضرت على عليه السلام در مذمّت اهل بصره به آنان فرمود:
اَرْضُكُمْ قَرِيبَةٌ مِنَ الماء بَعيدَةٌ مِنَ السَّماء
((زمين شما به آب نزديك است و از آسمان دور))(220)

# # #

ابن ابى الحديد در بيان تفسير جمله اوّل گفته است كه :
زمين بصره به آب دريا بسيار نزديك مى باشد و به همين جهت در اثر طغيان آب فارس دوبار غرق شده ، يك بار در زمان ((القادر باللّه )) و دفعه ديگر در زمان ((القائم بامر اللّه )).
چنانچه آن حضرت در ضمن اخبار غيبيه به آن خبر داده است كه مى فرمايد:
كُنْتُمْ جُنْدَ الْمَرْاءَةِ، وَاءَتْبَاعَ الْبَهِيمَةِ؛ رَغَا فَاءَجَبْتُمْ، وَعُقِرَ فَهَرَبْتُمْ. اءَخْلاَقُكُمْ دِقَاقٌ، وَعَهْدُكُمْ شِقَاقٌ، وَدِينُكُمْ نِفَاقٌ، وَمَاؤُكُمْ زُعَاقٌ، وَالْمُقِيمُ بَيْنَ اءَظْهُرِكُمْ مُرْتَهَنٌ بِذَنْبِهِ، وَالشَّاخِصُ عَنْكُمْ مُتَدَارَكٌ بِرَحْمَةٍ مِنْ رَبِّهِ. كَاءَنِّى بِمَسْجِدِكُمْ كَجُؤْجُؤِ سَفِينَةٍ قَدْ بَعَثَ اللّهُ عَلَيْهَا الْعَذَابَ مِنْ فَوْقِهَا وَمِنْ تَحْتِها، وَغَرِقَ مَنْ فِى ضِمْنِهَا.
و رواية : وَايْمُ اللّهِ لَتَغْرَقَنَّ بَلْدَتُكُمْ حَتَّى كَاءَنِّى اءَنْظُرُ إِلى مَسْجِدِهَا كَجُؤْجُؤِ سَفِينَةٍ، اءَوْ نَعَامَةٍ جَاثِمَةٍ.
و رواية : كَجُؤْجُؤِ طَيْرٍ فِى لُجَّةِ بَحْرٍ.
و رواية اءخرى : بِلاَدُكُمْ اءَنْتَنُ بِلاَدِ اللّهِ تُرْبَةً: اءَقْرَبُهَا مِنَ الْمَاءِ، وَاءَبْعَدُهَا مِنَ السَّمَاءِ، وَبِهَا تِسْعَةُ اءَعْشَارِ الشَّرِّ، الُْمحْتَبَسُ فِيهَا بِذَنْبِهِ، وَالْخَارِجُ بِعَفْوِ اللّهِ. كَاءَنِّى اءَنْظُرُ إِلَى قَرْيَتِكُمْ ه -ذِهِ قَدْ طَبَّقَهَا الْمَاءُ، حَتَّى مَايُرَى مِنْهَا إِلا شُرَفُ الْمَسْجِدِ، كَاءَنَّهُ جُؤْجُؤُ طَيْرٍ فِى لُجَّةِ بَحْرٍ!

((شما سپاه يك زن بوديد، و پيروان حيوان (شتر عايشه )، تا شتر صدا مى كرد مى جنگيديد، و تا دست و پاى آن قطع گرديد فرار كرديد، اخلاق شما پَست ، و پيمان شما از هم گُسسته ، دين شما دورويى ، و آب آشاميدنى شما شور و ناگوار است ، كسى كه ميان شما زندگى كند به كيفر گناهش گرفتار مى شود، و آن كس كه از شما دورى گزيند مشمول آمرزش پروردگار مى گردد، گويا مسجد شما را مى بينم كه چون سينه كشتى غرق شده است ، كه عذاب خدا از بالا و پايين او را احاطه مى كند، و سرنشينان آن همه غرق مى شوند.))
و در روايتى است :
((سوگند بخدا، سرزمين شما را آب غرق مى كند، گويا مسجد شما را مى نگرم كه چون سينه كشتى يا چونان شتر مرغى كه بر سينه خوابيده باشد بر روى آب مانده است .))
و در روايت ديگر:((مانند سينه مرغ روى آب دريا.))