الگوهاى رفتارى امام على عليه السّلام
جلد ششم
( امام على (ع ) و علم و هنر )
مرحوم محمّد دشتى
- ۳ -
در اين حال آن مرد از ميان مردم به صورت طائرى به پرواز در آمد.
مردم فرياد كشيدند و گفتند: ما به يقين شهادت مى دهيم بر اينكه تو
خليفه پيامبر خدا هستى .(31)
2 - خبر از شهادت امام حسين عليه السلام
امام على عليه السلام در سرراه خود به
سوى ميدان صفّين به سرزمين كربلا رسيد، در آنجا فرود آمد و مقدارى از
خاك آن را برداشت و بوئيد و فرمود:
واها لَكِ
اءيَّتُها التُّرْبَةُ، لَيُحْشَرَنَّ مِنْكِ قَوْمٌ يَدْخُلُونَ
الْجَنَّةَ بِغَيْرِ حِسابٍ
# # #
((آه اى زمين كربلا، هرآينه مردانى از تو در روز
قيامت محور مى گردند كه بدون حسابرسى وارد بهشت مى شوند.))(32)
# # #
3 - سيرى در برخى از جوانب آگاهى هاى امام على
عليه السلام
الف - اعتراف عائشه به علم امام على عليه
السلام
عائشه گفت :
امّا على عليه السلام عالم ترين مردم به سنّت است .
ب - اعتراف ابن عبّاس
سعيدبن جُبَير از ابن عبّاس روايت كرده است كه او گفت :
هرگاه مطلبى از على به ما مى رسيد، آن را با چيزى برابر نمى كرديم .
ج - گواهى ابن عبّاس به بى همانند بودن علم امام
على عليه السلام
جُبَير از ضحّاك بن مزاحم و او از عبداللّه بن عبّاس روايت كرده است كه
او گفت :
وَ اللّهِ
لَقَد اءُعْطِىَ عَلِىّ بن ابيطالِبٍ، تِسْعَةَ اءعْشارِ العِلْمِ وَ
اءيْمُاللّهِ لَقَد شارَكَهُم فِى العُشرِ العاشِرِ
# # #
(( سوگند به پروردگار نُهْ دَهُم علم به على
عليه السلام داده شده و على عليه السلام در آن يك دَهُم نيز با ديگران
شريك است )).
# # #
د - عائشه و ارجاع دادن مردم به امام على عليه
السلام
شُريح بن هانى از عائشه درباره مسح بر روى كفش پرسيد، عائشه گفت :
به نزد على برو و از او بپرس .
ه - اعتراف خليفه دوم به علم امام على عليه
السلام
عبدالرّحمن بن اذنيه ، از پدرش اذنية بن مسلَمَه عبدى ، روايت كرده است
كه گفت :
به نزد خليفه دوّم آمدم و از او پرسيدم :
از كجا عُمره كنم ؟
گفت :
اِيتِ
عَلِيّا، فَسَلْهُ
(( نزد على بيا و از او بپرس )).
# # #
و - خليفه دوّم و استفاده از علم امام على عليه
السلام
مالك ، از ثور بن ازيد ديلمى ، روايت كرده است كه :
خليفه دوّم درباره مردى كه شراب خورد به مشورت پرداخت ، پس على بن
ابيطالب عليه السلام به او فرمود:
((عقيده دارم كه او را هشتاد تازيانه بزنى ،
زيرا انسان وقتى شراب خورد، مست مى شود و چون مست شود، هذيان مى گويد و
چون ياوه مى گويد افترا مى بندد.))
# # #
(حدّ افتراء 80 ضربه شلاّق است .)
آنگاه خليفه دوم دستور داد تا بر شرابخوار هشتاد تازيانه زدند .
ز - پيروى امام على عليه السلام از دانش پيامبر
صلى الله عليه و آله و سلم
بخارى روايت كرده است كه ما را حديث كرد عبداللّه بن عبد الوهّاب و او
از خالدبن حارث و او از سفيان بن سعد نَخَعى ، شنيدم كه مى گفت :
از على بن ابيطالب عليه السلام شنيدم كه مى گفت :
نمى خواهم حدّى بر احدى اقامه كنم كه بميرد و من از آن در پيش خود
اندوهگين شوم ، مگر شرابخوار را، زيرا كه رسول اللّه صلى الله عليه و
آله و سلم آن را سنّت گذارده است .
# # #
ح - گواهى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به
برترى امام على عليه السلام
مَعْمَر از ابن طاووس و او از پدرش و او هم از عبداللّه بن حَنْطَب
روايت كرده است كه :
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم براى جماعتى از قبيله ثقيف ، كه
به نزد او آمده بودند، فرمود:
لاََبْعَثَنَّ رَجُلا مِنّى
# # #
(( يا اسلام مى آوريد و يا اينكه مردى از خود را
به سوى شما مى فرستم )).
# # #
و ادامه داد:
مِثْلَ
نَفْسى فَلْيَضْرِبَنَّ اءعْناقَكُم اءوْ لَيَسْبينَّ ذِرارِيَّكُم
# # #
((مردى را گسيل مى كنم مانند خود كه يا شما را
گردن زند و يا فرزندان شما را اسير كند)).
# # #
خليفه دوّم پس از شنيدن سخن رسول خدا عليه السلام به دوستانش مى گفت :
سوگند به پروردگار امارت را آرزو نكردم مگر در آن روز. و شروع كردم
سينه جلو ببرم به اميد آنكه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بگويد:
كه آن مرد اين است .
امّا پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رو به على عليه السلام كرد و
فرمود:
آن مرد اين است ، خودش هست ((هُوَ هذا، هُوَ هذا))
# # #
ط - گواهى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به
هدايتگرى امام على عليه السلام
عمّار دُهنى از ابى زبير و او از جابر روايت كرد كه او گفت :
ما منافقين را جز از راه دشمنى آنها با على عليه السلام نمى شناختيم .
و يزيد ابى زياد روايت كرد از اسحاق بن كعب بن عُجْرَه و او از پدرش كه
او گفت :
رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم فرموده است :
عَلِىُّ
مُخشَو شِنٌ فى ذاتِ اللّه
(( على در ذات حق سخت گير و خشن است
)).
# # #
و از حُذيفه روايت شده است كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم
فرمود:
اِنْ وَلُّو
عَلِيّا فَهادِيا مَهْدِيّا
((اگر على عليه السلام را ولايت دهند، پس او
هادى و مهدى است )).
# # #
ى - اعتراف حسن بصرى به علم امام على عليه
السلام
مردى از حسن بصرى درباره على عليه السلام پرسيد.
پس او گفت :
((سوگند به او، على عليه السلام تيرى اصابت
كننده از تيرهاى خداوند عليه دشمنان خدا بود، او ربّانى اين امّت بود.
اين فضيلت اوست و اين سابقه اوست و اين خويشاوندى او با رسول خدا صلى
الله عليه و آله و سلم است .
او از امر خدا غافل نبود و جاى ملامت در دين خدا نداشت و سارق مال
اللّه نبود.
پروردگار قرآن را عزيمت اعمالش قرار داده بود و او هم از آن به گلستان
هايى دل انگيز دست يافت .
اين است على بن ابيطالب عليه السلام اى فرزند))
# # #
معاويه آنچه را كه از او سئوال مى شد، مى نوشت تا آن را از على بن
ابيطالب بپرسد.
چون خبر شهادت على عليه السلام به او رسيد، گفت :
فقه و علم با مرگ پسر ابى طالب از ميان رفت .
((عتبه )) برادر معاويه
به او گفت :
مبادا اهل شام اين سخن را از تو بشنوند.
معاويه پاسخ داد:
اين را از خود ناديده گير.
چه نيكو گفته اند كه :
اءَلْفَضْلُ
ما شَهِدَتْ بِهِ الاءَْعْداءُ
(فضيلت آن است كه دشمن به آن گواهى دهد)
# # #
ك - گواهى ابى طفيل به علم امام على عليه السلام
مَعْمَر بن وهب بن عبداللّه روايت كرد از ابى طُفيل كه او گفت :
على عليه السلام را ديدم كه ايراد خطبه مى كرد و مى فرمود:
بپرسيد از من ، سوگند به پروردگار مرا از چيزى نپرسيد، مگر آنكه شما را
از آن خبر دهم .
از من درباره كتاب خدا بپرسيد.
سوگند به خدا هيچ آيه اى نباشد، مگر اينكه من مى دانم كه آن در شب نازل
شده است يا در روز، در دشت نازل شده است يا در كوه .
# # #
م - گواهى كميل بن زياد به گستردگى علوم امام
على عليه السلام
ابوحمزه ثمالى از عبدالرّحمن بن جلدب روايت كرد كه كميل بن زياد نَخَعى
گفت :
على بن ابيطالب عليه السلام دست مرا گرفت و به ناحيه جبّان برد.
چون به صحرا در آمد، نَفَسِ بلندى كشيد و فرمود:
يا كُمِيلُ،
اِنَّ هذِهِ القُلُوبَ اءوْعِيَةٌ فَخَيْرُها اءوعاها يا كُميلُ
اِحْفِظ عَنّى ما اءقُولُ:
النّاسُ ثِلاثِةٌ، عالِمٌْ رَبّانى ، و مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبيلِ
نَجاةٍ، وَ هَمَجٌ رَعاعٌ، لِكُلِّ ناعِقٍ اءتْباعٌ يَميلُونَ مَعَ
كُلِّ رِيحٍ، لَمْ يَسْتَضيئُوا بِنُورِ العِلْمِ، وَ لَمَ يَلْجَوؤ ا
اِلى رُكْنٍ وَثيقٍ.(33)
# # #
(( اى كميل : اين دلها مانند ظرفهاست و بهترين
آنها نگهدارنده ترين آنهاست . اى كميل ، حفظ كن آنچه را كه مى گويم :
مردم سه دسته اند: عالم ربّانى ، آموزنده اى كه بر سبيل نجات و رهايى
است ، و مگسان كوچك و ناتوان كه از هر آواز كننده اى پيروى مى نمايند و
با هر بادى مى روند. از نور دانش روشنائى نگرفته اند و به پايه اى
استوار پناه نبرده اند.))
# # #
يا كُمِيْلُ:
اَلْعِلْمُ خَيْرُ الْمالِ.
اَلْعِلْمُ يَحْرِسُكَ، وَ اَنْتَ تَحْرُسُ الْمالَ وَ الْمالُ
تَنْقُصُهُ النَّفَةُ، وَ الْعِلْمِ يَزْكُوا عَلَى الاْنْفاقِ.
يا كُمِيْلُ: مَعْرِفَةُ العِلْمِ دَيْنٌ يَدانُ بِهِ يَكْسِبُهُ
الطّاعَةَ فِى حَياتِهِ وَ جَميلَ الاْءُحدُوثَةِ بَعْدَ وَفاتِهِ وَ
مَنْفَعَةُ الْمالِ تَزُولُ بِزَوالِهِ.وَ الْعِلْمُ حاكِمٌ وَالْمالُ
مَحْكُومٌ عَلَيْهِ.
يا كُمِيْل : ماتَ خُزّانُ الْمالِ، وَ الْعُلَماءُ باقُونَ ما بَقِىَ
الدَّهْرُ. اءعْيانُهُمْ مَفْقُودَةٌ وَ اَمْثالُهُم فى الْقُلُوبِ
مَوْجُودَةٌ.
# # #
(( اى كميل ، دانش بهتر از مال است . علم تو را
حراست مى كند و تو مال را نگهبانى . مال از انفاق نقصان مى پذيرد و
دانش با انفاق افزون مى گردد. آشنايى با دانش دينى است كه بدان در روز
قيامت پاداش داده مى شود و اين امر براى انسان اطاعت در زندگى و ياد
نيكو را پس از مرگش به دست مى آورد.
منفعت مال با زوالش از ميان مى رود. علم فرمانرواست و مغلوب .
اى كميل ، اندوزندگان دارايى از ميان مى روند و حال آنكه دانشمندان
باقى هستند تا زمانى كه روزگار پا برجاست . وجودهاى دانشمندان گم شده و
صورتهاى آنها در دلها موجود است .))
# # #
ثُمَّ قالَ:
ها اِنَّ هيهُنا عِلْما وَ اءشارَ اِلى صَدْرِهِ لَوْ اءصَبْتُ لَهُ
حَمَلَةً بَلَى اءصَبْتُ
لَقِنا غَيْرَ مَاءْمُونٍ يَسْتَعْمِلُ آلَةَ الدِّينِ فى طَلَبِ
الدُّنْيا وَيَسْتَظْهِرُ بِحُجَجِ اللّهِ عَلى اَوْلِيائِهِ وَ
بِنِعَمِ اللّهِ عَلَى مَعاصِيهِ، اءوْ مُنْقادالِحَمَلَةِ الْعِلْمِ،
لا بَصيرَةَ لَهُ فى اءنْحائِهِ.
يَنْقَدِحُ الشَّكُّ فى قَلْبِهِ بَاءَوَّلِ نْاعِقٍ مِنْ شُبْهَةٍ.
اِلاّ لا ذا وَ لا ذاكَ. فَمَنْ هُوَ مَنْهُومٌ بِاللذَّاتِ، سَلِسُ
الْقِيادِ اِلى الشَّهَواتِ وَ مُغْرَمٌ بِالْجَمْعِ وَ الاءدِّخارِ وَ
لَيْسَ مِنْ دُعاةِ الدّينِ اءقْرَبُ شَبَها بِهِ الاءنْعامُ يَمُوتُ
الْعِلْمُ بِمُوتِ حامِلِيهِ.
# # #
آنگاه فرمود:
(( هان : اينجا علم فراوانى است
(( با دست خويش به سينه اش اشاره فرمود ))
اگر براى آن حاملان و آموزندگانى مى يافتم .
بلى مى يابم تيزهوش و زيركى را كه ابزار دين را براى كسب دنيا بكار مى
بندد و با حجّت ها و براهين خداوند بر دوستانش برترى مى جويد و با
نعمتهاى پروردگار بر گناهان خود مى افزايد، و يا مى يابم فرمانبردارى
را كه از اصحاب و حاملان دانش فرمان مى برد ولى در پهلوانش بصيرتى به
علم ندارد، با نخستين كسى كه به ندا در مى دهد شك و ترديد در دل او
زبانه مى كشد.
پس نه اهل امانت است و نه آن . يا كسى است كه آزمند لذّت ها و
فرمانبردار شهوات است و يا كسى است كه به مال اندوزى شيفته مى باشد و
از دعوت كنندگان به دين نيست و شبيه ترين چيز به چهار پايان است ، آرى
دانش اين چنين با مرگ صاحبانش از ميان مى رود.))
# # #
ثُمَ قالَ:
اللَّهُمَّ لا تَخْلُو الاَْرْضَ مِنْ قائِمِ بِحُجَّةٍ إ مّا ظاهِرا
مَشْهُورا وَ اِمّا خائِفًا مَغْمُورا، لِئَلاّ تَبْطُلَ حُجَجُ اللّهُ
وَ ميثاقُهُ، كَمْ وَ اءيْنَ ؟ اءولئِكَ الاَْقلُّونَ عَدَدا، وَ الاْ
ءَعْظَمُونَ قَدَرا، بِهِمْ يَحْفَظُ اللّهُ حُجَجَهُ حَتّى يُودِعُها
فى اَشْباهِهِم ، هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقائِقِ الاُْمُورِ.
فَباشِرُوا رُوحَ الْيَقينِ، وَ اسْتَلانُوا ما آسْتَوْعَرَ
الْمُتْرَفُونَ و اءنِسُوا بِما اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجاهِلُونَ،
صَحِبُوا الدُّنْيا بِاءبْدانٍ اءرْواحُها مُعَلَّقَةٌ بِالَْمحَلِّ
الاَْعْلى ، يا كُمِيْل ، اءُولئِكَ خُلَفاءُ اللّهِ فى اءرْضِهِ، وَ
الدُّعاةِ اِلى بدينِهِ، آه ، آه ، شَوْقااِلَيْهِمْ وَ اِلى
رُؤْيَتِهِمْ، وَاسْتَغْفِرُوا اللّهَ لَناوِلَهُمْ.
# # #
آنگاه فرمود:
(( پروردگارا، زمين تهى نمى ماند از كسى كه حجّت
و دين خدا را برپا دارد و آن كس يا آشكار ومشهور است و ياترسان
(( بر اثر تَبَه كارى ))
و پنهان است .
تا اينكه حجّت ها و پيمان خداوند باطل نگردد. اينان چقدرند و كجايند.
آنان از لحاظ شماره اندكند و از جهت قدر و منزلت با عظمتند. پروردگار
با آنها حجّتهاى خويش را حفظ مى كند تا اينكه آنها اين حجّتها را در
مانندهاى خود بسپارد.
دانش و بصيرت با هم براى حقايق امور به آنها روى آورده . پس آنها روح
اليقين را لمس كرده اند و آنچه را كه ناز پروردگار به نعمت دشوار مى
دانند آسان شمرده اند و به آنچه كه از آن نادانها وحشت كرده اند، خوى
گرفته اند و با بدنهايى كه روحهاى آنها به جاى بسيار بلند آويخته است
در دنيا زندگى مى كنند.
اى كميل ، اينان جانشينان پروردگار در روى زمين هستند و دعوت كنندگان
به دين او مى باشند. آه ، آه ، بسيار اشتياق به آنها و به ديدار آنها
دارم .))
# # #
ن - ارزش علم و عالم از ديدگاه امام على عليه
السلام
شريك عبداللّه بن ابى نَمِز روايت كرده است از سعيد بن مسيّب كه على بن
ابيطالب عليه السلام فرموده است :
إ نَّ مِنْ
حَقِّ الْعالِمِ اءنْ لا تُكْثِرَ عَلَيْهِ الْسُؤ الَ، وَ لا
تُعَنِّتَهُ فى الْجَوابِ. وَ لا تُلِحَّ عَلَيْهِ اِذا كَسَلَ، وَ لا
تَاءْخُذَ بِثَوبِهِ اِذا نَهَضَ وَ لاتُشيرُ اِلَيْهِ بِيَدِكَ، وَ لا
تُفْشِىَ لَهُ سِرّا.
وَ لا تَغْتاوِبَنَّ عِنْدَهُ اءحَدا وَلا تُطْلُبَنَّ عَثْرَتَهُ،
فَاِنْ زَلَّ انْتَظَرْتَ اءوْبَتَهُ، وَ قَبِلْتَ مَعْذِرَتَهُ، وَ
اءنْ تُوَقِّرَهُ، وَتُعَظِّمَهُ لِلّهِ، وَ لا تَمْشِىَ اءمامَهُ وَ
اِنْ كانَتْ لَهُ حاجَةٌ سَبَقْتَ الْقَوْمَ إ لى خِدْمَتِهِ، وَ لا
تَتَبَّرَمَنَّ مِنْ طُولِ صُحْبَتِهِ، فَاِنَّما هُوَ بِمَنْزِلَةِ
الْنَّخْلَةِ، تَنْتَظِرُ ما سَقَطَ عَلَيْكَ مِنْها مَنْفَعَةً وَ
اِذا جِئْتَ فَسَلِّمْ عَلَى الْقَوْمِ وَ خُصَّهُ بِالْتَّحِيَّةِ وَ
احْفَظْهُ شاِهدا وَ غائِبا وَلْيَكُنْ ذلِكَ كُلُّهُ لِلّهِ، فَاِنَّ
الْعالِمَ اءعْظَمُ اءجْرا مِنَ الصّائِمَ الْقائِمَ الُْمجاهِدِ فى
سَبيلِ اللّهِ تَعالى وَ اِذا ماتَ الْعالِمُ انْثَلَمَتْ فِى
الاءسْلامِ ثُلْمَةٌ اِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ لايَسُدُّه ا اِلاّ
خَلَفٌ مِثلُهُوَ طالِبُ الْعِلْمِ تُشَيِّعُهُ الْمَلائِكَةُ مِنَ
السَّماءِ.
# # #
(( از جمله رعايت حقوق عالم آن است كه بر او سؤ
ال بسيار نكنى و در جواب با او عناد نورزى و بر او پافشارى ننمائى
هنگامى كه كسل وخسته باشد و جامه او را نگيرى هنگامى كه برخيزد و به او
با دستت اشاره نكنى و نزد او رازى را افشا ننمايى . در نزد او از كسى
غيبت مكن و خطا و لغزش او را جستجو مكن . زيرا اگر لغزش و خطا نمود
انتظار بازگشت و جبران آن را داشته باش و عذرش را بپذير.
و از حق عالم آن است كه او را براى خدا توقير و تعظيم كنى و جلوتر از
او قدم بر ندارى و اگر او را حاجتى بود، پيش از همه قوم و جماعت به
خدمت آن بپردازى .
از بسيارى مصاحبت با او دلتنگ مشو، زيرا اوبه منزله درخت خرمايى است كه
انتظار منفعت دارى از آنچه كه از آن بر تو فرو مى ريزد.
و هرگاه بيايى بر جماعت سلام كن و او را به سلام مخصوص گردان . او را
در حضور و پنهان حفظ كن و همه اين كارها بايد براى خدا باشد.
زيرا كه اجر عالم از روزه دارى كه شب زنده دارى مى كند و در راه خداوند
متعال مجاهدت مى نمايد بيشتر است . و چون عالم از دنيا رود در اسلام
ثلمه اى ((شكافى )) ايجاد
گردد كه آن را جانشينى جز مانند او جبران نكند. طالب علم را فرشتگان
تشييع مى كنند.))
# # #
4 - خبر از انتقام گرفتن مختار
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
هم چنانكه بعضى از بنى اسرائيل اطاعت كردند و مورد اكرام قرار گرفتند و
بعضى از آنها كه عصيان ورزيدند، معذّب شدند، حال شما مسلمانان هم چنان
ميباشد.
# # #
عرض كردند:
يا اميرالمؤ منين عليه السلام عاصيان چه كسانند؟
فرمود:
اَلَّذينَ
اَمَرُوا بِتَعْظِيمِنا اَهْلَ الْبَيْتِ وَ تَعْظيمِ حُقُوقِنا،
فَخانُوا وَ خالَفُوا ذلِكَ وَ جَحَدُوا حُقُوقِنا وِ اسْتَخَفُّوا
بِها وَ قَتَلُوا اَوْلادَنا، اَوْلاد رَسُولَ اللّه صلى الله عليه و
آله و سلم الَّذى اَمَرُوا بِاِكْرامِهِمْ وَ مَحَبَّتَهِم .
# # #
(( يعنى معصيت كاران جماعتى هستند كه ماءمور
شدند به تعظيم ما اهل بيت رسالت و تعظيم حقوق ما، پس خيانت نمودند و
مخالفت نمودند اوامر الهى را، و حقّ و حقوق ما را انكار كردند و سبك
شمردند آنرا،و فرزندان ما كه فرزندان رسول خدا مى باشند كه ماءمور شدند
به اكرام و دوستى آنها، به قتل رسانيدند.))
# # #
عرض كردند:
يا اميرالمؤ منين عليه السلام اين كار شدنى است ؟.
قالَ بَلَى
خَبَرا وَ امْرَا كائِنا سَيَقْتُلُونَ وَ لَدَى هذَيْنَ الْحَسَنْ وَ
الْحُسِيْن عليهما السلام
# # #
(( فرمود آرى حتما خواهد شد اين خبرى است حقّ
وراست و امرى است شدنى زود است كه اين دو پسر من حسن و حسين عليهما
السلام را خواهند كشت .))
# # #
سپس فرمود:
وَ سَيُصيبُ
الَّذينَ ظَلَمُوا رِجْزا فِى الدُّنْيا بِسُيُوفٍ بَعْضَ مَنْ
يُسَلِّطُهُ اللّهُ تَعالى عَلَيْهِمْ لَلْاِنْتِقامِ بِما كانُوا
يَفْسُقُون ، كَما اَصابَ بَنى اِسرائيلَ الرِّجْزَ، قيلَ وَ مَنْ هُوَ
قالَ: غُلامٌ منْ ثَقيفِ يُقالُ لَهُ الُْمخْتارِ بنِ ابى عُبَيْدَة .
# # #
((يعنى زود است در يابد ستمكار را عذابى و نكالى
در دنيا به شمشيرهاى بعض از كسانى كه خداوند متعال بر ايشان مسلّط مى
گرداند براى انتقام كارهاى ايشان به سبب معصيتى كه مى نمودند، هم
چنانكه بنى اسرائيل را نيز آن عذاب و بليّت رسيد: عرض كردند آن مرد
انتقام گيرنده كدام كس باشد، فرمود جوانى است از قبيله ثقيف كه او را
مختار بن ابى عبيده خوانند.
(34)
# # #
5 - خبر از خيانت عمر سعد
روزى حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در جمع اصحاب فرمود:
سَلُونى
قَبْلَ اَنْ تَفْقِدوُنى ، فَوَاللّهِ لا تَسْاءَلوُنى عَنْ شَيْىٍ مضى
وَ لا عَنْ شَيْىٍ يَكوُنُ اِلاّ نَبَّاءْتُكُم بِهِ
# # #
((بپرسيد از من قبل از آنكه مرا نيابيد، سوگند
به خدا چيزى از گذشته يا آينده نمى پرسيد مگر آنكه به شما خبر خواهم
داد.))
# # #
هزاران افسوس كه دانش پژوهان ژرف نگر، اندك بودند و قدرِ آن مجسَّمه
علم و تقوا را نمى شناختند.
سعد وقّاص بلند شد و گفت :
اى على ! بگو در سر و صورت من چند تار مو وجود دارد؟
(حال اگر امام تعداد واقعى موهاى او را مى فرمود، آيا او مى توانست درك
كند كه عدد كامل است يا ناقص ؟)
امام على عليه السلام فرمود:
فرزندى در خانه تو در حال رشد كردن است كه فرزند من حسين را در كربلا
به شهادت مى رساند.
و اين را بدان كه خال موئى در سر و صورت تو وجود ندارد، جز آنكه شيطانى
در ريشه آن لانه كرده است .(35)
# # #
سعد وقّاص مى خواست فضيلت حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام را زير سئوال
ببرد، امّا امام با طرح يك خبرى غيبى او و خاندان او را رسوا كرد و در
آينده ، همه ديدند كه عمر سعد به عنوان فرمانده كلّ نيروهاى عبيداللّه
بن زياد، به كربلا رفت و امام حسين عليه السلام و يارانش را به شهادت
رساند.
6 - آگاهى از شهادت خويش
الف - عمر بن شبّه از ضحّاك بن مخلّد نقل كرد كه او گفت :
از پدرم شنيدم كه مى گفت :
عبدالرّحمن بن ملجم در يكى از شورش ها جلو آمد تا به امام على عليه
السلام حمله كند، آن حضرت او را باز داشت و فرمود:
اُريدُ حَياتهُ و يُريدُ قِتلى |
|
عَذيركَ مَنْ خَليلِكَ مِنْ مُرادٍ(36) |
((من زندگى او را مى خواهم و او كشتن مرا اراده
مى كند، پس بياور كسى را از دوستت كه تو را از جهت مقصود و غرض معذور
بدارد )).
# # #
به امام على عليه السلام گفته شد:
چه چيزى تو را از كشتن او باز مى دارد؟
حضرت فرمود:
او هنوز مرا نكشته است .
نزد امام على عليه السلام آمدند و گفتند:
ابن ملجم شمشيرش را مسموم مى كند و مى گويد:
او به زودى تو را ناگهان خواهد كشت .
آن چنان كه عرب آن را به يكديگر نقل كنند.
# # #
امام على عليه السلام نزد ابن ملجم كسى را فرستاد و فرمود:
چرا شمشيرت را به سمّ آلوده مى كنى ؟
گفت :
از براى دشمن خودم و دشمن تو.
پس حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام او را رها كرد و فرمود:
او هنوز مرا نكشته است .
ب - عبداللّه بن حبيب ابو عبدالرّحمن سُلَّمى گفته است :
نزد حسن بن على عليه السلام در خانه پدرش آمدم و او قرآن مى خواند و آن
در همان روزى بود كه على عليه السلام شهيد شده بود.
پس امام حسن عليه السلام به من گفت كه او از پدرش همان صبح زود شنيده
است كه مى فرمود:
مَلَكَتْنِى
عَيْنِى وَاءَنَا جَالِسٌ، فَسَنَحَ لِى رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه
و آله و سلم ، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللّهِ، مَاذَا لَقِيتَ مِنْ
اءُمَّتِكَ مِنَ الاَْوَدِ وَاللَّدَدِ؟
فَقَالَ: ((ادْعُ عَلَيْهِمْ))
فَقُلْتُ: اءَبْدَلَنِى اللّهُ بِهِمْ خَيْرا مِنْهُمْ،
وَاءَبْدَلَهُمْ بِى شَرّا لَهُمْ مِنِّى .
# # #
(همان گونه كه نشسته بودم ، خواب چشمانم را ربود، رسول خدا صلى الله
عليه و آله و سلم را ديدم ،پس گفتم اى رسول خدا! از امّت تو چه تلخى ها
ديدم و از لجبازى و دشمنى آنها چه كشيدم ؟
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: نفرينشان كن . گفتم :
خدا بهتر از آنان را به من بدهد، و به جاى من شخص بدى را بر آنها مسلّط
گرداند.(37)
((كلمه ((اءود))
يعنى كجى و انحراف و ((لدد))
يعنى دشمنى و خصومت ، و اين از فصيحترين كلمات است )).)
# # #
آنگاه امام على عليه السلام از خواب بيدار شد و مؤ ذّن به نزد او آمد و
او را از وقت نماز آگاه ساخت .
امام براى نماز صبح به مسجد رفت كه توطئه منافقان شكل رفت ، و خورشيد
ولايت در خون خود غلطيد.
ج - ابن هادى از عثمان بن صُهيب و او از پدرش روايت كرد كه رسول خدا
صلى الله عليه و آله و سلم به على عليه السلام فرمود:
مَنْ اءشْقَى
الاوَّلينَ
((شقى ترينِ اوّلين كيست ؟
# # #
على عليه السلام فرمود:
آنكه شتر صالح را پِى كرد.
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
صَدَقْتَ
فَمَنْ اءشْقَى الاخِرين ؟
((راست گفتى ، شقى ترين آخرين كيست ؟
))
# # #
فرمود: نمى دانم .
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
الَّذى
يَضْرِبُكَ عَلَى هذِهِ
((كسى است كه فرقِ سرِ تو را براى حق با شمسير
مى زند))
# # #
و حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام بسيار مى فرمود:
ما يَمْنَعُ
اءشْقاها اءو: ما يَنْتَظِرُ اءشْقاها اءنْ يَخْضِبَ هذِهِ مِنْ دَمِ
هذا
# # #
(( چه چيزى شقى ترين آن قبيله را باز مى دارد يا
چرا شقى ترين آن قبيله منتظر است از اينكه موهاى ريش مرا با خون سرم
رنگين كند؟ ))
# # #
د - اِعْمَش از حبيب بن ابى ثابت و او از ثعلبه حِمّانى روايت كرده كه
او گفت :
از على بن ابيطالب عليه السلام شنيدم كه مى فرمود:
وَ الَّذى
فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَاءَ النَّسَمَةَ لَتَخْضَبَّنَ هذِهِ مِنْ
دَمِ هذا
# # #
((سوگند به آنكه دانه را شكافت وجان را آفريد،
اين ريش از خون سرم رنگين خواهد شد.))
# # #
مرادش سرش بود.
|