الگوهاى رفتارى امام على عليه السّلام
جلد چهارم
( امام على (ع ) و امور نظامى و دفاعى )
مرحوم محمّد دشتى
- ۱ -
سرآغاز
نوشتار نورانى و مبارك و ارزشمندى كه در پيش روى داريد، تنها برخى از
(الگوهاىرفتارى ) آن يگانه
بشريّت ، باب علم نبىّ، پدر بزرگوار امامان معصوم عليهمالسلام ، تنها مدافع پيامبر
صلى الله عليه و آله به هنگام بعثت و دوران طاقت فرساىهجرت ، و جنگ ها و يورش هاى
پياپى قريش ، و نابود كننده خط كفر و شرك و نفاقپنهان ، اوّل حافظ و جامع قرآن ، و
قرآن مجسّم ، حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام است .كه همواره با قرآن بود، و با
قرآن زيست و از قرآن گفت ، و تا بهشت جاويدان ، در كنارچشمه كوثر و پيامبر صلى الله
عليه و آله ، وحدتشان جاودانه است . مباحث ارزشمند آن درحال تكامل و گسترش است ،
نورانى است ، نورِ نور است ، و عطرآگين از جذبه هاىعرفانى وشناخت و حضور است ، كه
در 30 عنوان كلّى و 15 جلد آسمان پُر ستاره انديشهها خواهد درخشيد، مانند:
1 - امام على عليه السلام و اخلاق اسلامى الف
- اخلاق فردى ب
- اخلاق اجتماعى ج
- آئين همسردارى
2 - امام على عليه السلام و مسائل سياسى
3 - امام على عليه السلام و اقتصاد الف
- كار و توليد ب
- انفاق و ايثارگرى ج
- عمران و آبادى د
- كشاورزى و باغدارى
4 - امام على عليه السلام و امور نظامى الف
- اخلاق نظامى ب
- امور دفاعى و مبارزاتى
5 - امام على عليه السلام و مباحث اطّلاعاتى و امنيتّى
6 - امام على عليه السلام و علم و هنر الف
- مسائل آموزشى و هنرى ب
- مسائل علمى و فرهنگى
7 - امام على عليه السلام و مديريّت
8 - امام على عليه السلام و امور قضائى الف
- امور قضائى ب
- مسائل جزائى و كيفرى
9 - امام على عليه السلام و مباحث اعتقادى
10 - امام على عليه السلام و مسائل حقوقى
11 - امام على عليه السلام و نظارت مردمى (امر به معروف ونهى از منكر)
12 - امام على عليه السلام و مباحث معنوى و عبادى
13 - امام على عليه السلام و مباحث تربيتى
14 - امام على عليه السلام و مسائل بهداشت و درمان
15 - امام على عليه السلام و تفريحات سالم الف
- تفريحات سالم ب
- تجمّل و زيبائى مطالب و مباحث هميشه نورانى مباحث ياد شده ، از نظر
كاربردى مهّم و سرنوشت سازند،زيرا تنها جنبه نظرى ندارند، بلكه از رفتار و سيره و
روش هاى الگوئى امام علىعليه السلام نيز خبر مى دهند، تنها داراى جذبه
(قال ) نيست كه دربردارنده
جلوه هاى(حال
) نيز مى باشد. دانه هاى انگشت شمارى از صدف ها و مرواريد هاى هميشه
درخشنده درياى علوم نَبَوى است از رهنمودها و راهنمائى هاى جاودانه عَلَوى است
از محضر حقّ و حقيقت است و از زلال و جوشش هميشه جارى واقعيّت هاست كه تنها
نمونه هائى اندك از آن مجموعه فراوان و مبارك را در اين جزوات مى يابيد و بامطالعه
مطالب نورانى آن ، از چشمه زلال ولايت مى نوشيد كه هر روز با شناسائى منابع
جديد در حال گسترش و ازدياد وكمال و قوام يافتن است .(1)
و در آينده به عنوان يك كتاب مرجع و تحقيقاتى مطرح خواهد بود تا :
چراغ روشنگر راه قصّه پردازان و سناريو نويسان فيلم نامه ها و طرّاحان نمايشنامه
ها و حجّت و برهان جدال احسن گويندگان و نويسندگان متعهّد اسلامى باشد، تا
مجالس و محافل خود را با ياد و نام آن اوّل مظلوم اسلام نورانى كنيم . كه
رسول گرامى اسلام فرمود : نَوِّروُا مَجالِسَكُم بِذِكرِ
عَلِىّ بنِ اَبى طالِب (جلسات خود را با نام و ياد على عليه السلام
نورانى كنيد)
با كشف و شناسائى (الگوهاى
رفتارى امام على عليه السلام ) حقيقتِ
(چگونه بودن؟!) براى ما روشن
مى شود و آنگاه چگونه زندگى كردن ؟! نيز مشخص خواهد شد. پيروى از امام على
عليه السلام و الگو قرار دادن راه و رسم زندگى آن بزرگ معصومالهى ،بر اين حقيقت
تكيه دارد كه با مطالعه همه كتب و منابع ومآخذ روائى و تاريخى وسياسى موجود كشف
كنيم كه : (امام على عليه السلام
چگونه بود؟) آنگاه بدانيم كه :
(چگونه بايد باشيم ) زيرا
خود فرمود: اَيُّهَا النّاسُ اِنّى وَاللّهِ ما
اءَحُثُّكُم عَلى طاعَةٍ اِلاّ وَ اءَسبِقُكُم الَيهَا، وَ لا اءَنهاكُم
عَنمَعصِيَةٍ اِلاّ وَ اءَتَناهى قبلَكُم عَنها(2)
(اى مردم ! همانا سوگند به خدا من شما را بهعمل پسنديده اى تشويق نمى كنم جز آنكه
درعمل كردن به آن از شما پيشى مى گيرم ، و شما را از گناهى باز نمى دارم جز آنكه
پيشاز نهى كردن ، خود آن را ترك كرده ام )
پس توجه به الگوهاى رفتارى امام
على عليه السلام براى مبارزان و دلاورانى كه بانام او جنگيدند، و با نام او
خروشيدند، و هم اكنون در جاى جاى زندگى ، در صلح وسازندگى ، در جنگ و ستيز با دشمن
، در خودسازى و جامعه سازى و در همه جا بهدنبال الگوهاى كامل روانند، بسيار مهمّ و
سرنوشت ساز است تا در تداوم راه امام رحمهالله بجوشند، و در همسوئى با امير بيان
بكوشند، كه بارها پيامبر اسلام صلى اللهعليه و آله فرمود :
(آنانكه از على پيروى كنند اهل نجات و بهشتند)
و به على عليه السلام اشاره كرد و فرمود :
(اين على و پيروان او در بهشت جاى دارند)(3)
و اميدواريم كه كشف و شناسائى (الگوهاى
رفتارى امام على عليه السلام ) آغاز
مباركىباشد تا اين راه تداوم يابد، وبه كشف و شناسائى
(الگوهاى رفتارى )
ديگرمعصومين عليهم السلام بيانجامد. در اينجا توجّه به چند تذكّر اءساسى لازم
است . اوّل
- الگوهاى رفتارى و عنصر زمان و مكان رفتارهاى امام على عليه
السلام برخى اختصاصى و بعضى عمومى است ، كه بايد درارزيابى الگوهاى رفتارى دقّت
شود.گاهى عملى يا رفتارى را حضرت اميرالمؤ منينعلى عليه السلام در شرائط زمانى و
مكانى خاصّى انجام داده است كه متناسب با هماندوران و شرائط خاصّ قابل ارزيابى است
، و الزامى ندارد كه ديگران همواره آن را الگوقرار داده و به آن عمل كنند، كه در
اخلاق فردى امام على عليه السلام نمونه هاى روشنىرا جمع آورى كرده ايم ، و ديگر
امامان معصوم عليهم السلام نيز توضيح داده اند كه : شكل و جنس لباس حضرت
اميرالمؤ منين عليه السلام تنها در روزگار خودشقابل پياده شدن بود، امّا هم اكنون
اگر آن لباس ها را بپوشيم ، مورد اعتراض مردم قرارخواهيم گرفت . يعنى عُنصر زمان
و مكان ، در كيفيّت ها تاءثير بسزائى دارد. پس اگر الگوهاى رفتارى ، درست تبيين
نگردد، ضمانت اجرائى ندارد و از نظركاربُردى قابل الگوگيرى يا الگوپذيرى نيست ،
مانند: -
غذاهاى ساده اى كه امام على عليه السلامميل مى فرمود، درصورتى كه فرزندان و همسران
او از غذاهاى بهترى استفاده مى كردند.
- لباس هاى پشمى و ساده اى كه حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام مىپوشيد،
امّا ضرورتى نداشت كه ديگر امامان معصوم عليهم السلام بپوشند.
- در برخى از مواقع ، امام على عليه السلام با پاى برهنه راه مى رفت ، كه
درزمان هاى ديگر قابل پياده شدن نبود. حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام خود نيز
تذكّر داد كه : لَن تَقدِروُنَ عَلى ذلِك وَلكِن
اَعينوُنى بِوَرَعٍ وَاجتَهاد ( شما نمى توانيد همانند من زندگى كنيد،
لكن در پرهيزكارى و تلاش براى خوبيها مرايارى دهيد)
(4)
وقتى عاصم بن زياد، لباس پشمى پوشيد و به كوه ها مى رفت و دست
از زندگىشُست و تنها عبادت مى كرد، امام على عليه السلام او را مورد نكوهش قرار
داد، كه چرااينگونه زندگى مى كنى ؟ عاصم بن زياد در جواب گفت :
قَالَ : يَا اءَمِيرَ المُؤ مِنِينَ، هذَا اءَنتَ فِى خُشُونَةِ مَلبَسِكَ
وَجُشُوبَةِ مَاءكَلِكَ! (عاصم گفت ، اى اميرمؤ منان ، پس چرا تو با اين
لباس خشن ، و آن غذاى ناگوار بسر مىبرى ؟)
امام على عليه السلام فرمود :
قَالَ : وَيحَكَ، إِنِّى لَستُ كَاءَنتَ، إِنَّ اللّهَ تَعَالَى فَرَضَ عَلَى
اءَئِمَّةِ العَدلِ اءَن يُقَدِّرُوا اءَنفُسَهُمبِضَعَفَةِ النَّاسِ، كَيلاَ
يَتَبَيَّغَ بِالفَقِيرِفَقرُهُ!(5)
واى بر تو، من همانند تو نيستم ، خداوند بر پيشوايان حق واجب كرده كه خود را با
مردمناتوان همسو كنند، تا فقر و ندارى ، تنگدست را به هيجان نياورد، و به طغيان
نكشاند.
دوّم
- اقسام الگوهاى رفتارى بعضى از رفتارهاى حضرت اميرالمؤ منين على
عليه السلام زمان ومكان نمى شناسد، وهمواره براى الگوپذيرى ارزشمند است ، مانند:
1 - ترويج
فرهنگ نماز 2 -
اهميّت دادن به نماز اوّل وقت 3
- ترويج فرهنگ اذان 4
- توجّه فراوان به باز سازى ، عمران و آبادى و كشاورزى و كار و توليد 5
- شهادت طلبى و توجّه به جهاد و پيكار در راه خدا 6
- حمايت از مظلوم و... زيرا طبيعى است كه كيفيّت ها متناسب با
زمان و مكان و شرائط خاصّ فرهنگ و آداب و رسوماجتماعى در حال دگرگونى است . گرچه
اصول منطقى همان كيفيّت ها، جاودانه اند، يعنى همواره ساده زيستى ، خودكفائى ،ساده
پوشى ارزشمند است ، امّا در هر جامعه اى چهار چوب خاصّ خودش را دارد، پس كميّتها و
اصول منطقى الگوهاى رفتارى ثابت ، و كيفيّت ها، و چگونگى الگوهاى رفتارىمتغيّر و در
حال دگرگونى است . (مجموعه الگوهاى رفتارى امام على عليه السلام )
جلد چهارم ضرورت ها
1 - ضرورت
ارتش 1
- طبقات اجتماعى و ارتش وقتى تمام موجودات حياتى از انواع ابزار
دفاعى برخوردارند، آيا جامعه انسانى بدونابزار دفاعى دوام مى آورد؟ و به تكامل مى
رسد؟ اينجاست كه ارتش ، سپاه ، نيروهاى انتظامى واصل دفاع ، به عنوان يك ضرورت
حياتى ، در جامعه الهى مطرح است كه بدون آن نمىتوان به تكامل رسيد. حضرت
اميرالمؤ منين عليه السلام امور نظامى را در متن جامعه اسلامى پذيرفته و از
نظرجامعه شناسى آن را يكى از طبقات اجتماعى معرّفى مى فرمايد كه به فرمانده
كلّنيروهاى مسلّح خود، مالك اشتر در نامه 53 نوشت :
(وَاعلَم اءَنَّ الرَّعِيَّةَ طَبَقَاتٌ لاَ يَصلُحُ بَعضُهَا إِلا
بِبَعضٍ، وَلاَ غِنَى بِبَعضِهَا عَنبَعضٍ: فَمِنهَا جُنُودُ اللّهِ،
وَمِنهَا كُتَّابُ العَامَّةِ وَالخَاصَّةِ، وَمِنهَا قُضَاةُ العَدلِ،
وَمِنهَا عُمَّالُ الاِْنْصَافِ وَالرِّفْقِ، وَمِنهَا اءَهلُ الجِزيَةِ
وَالخَرَاجِ مِن اءَهلِ الذِّمَّةِ وَمُسلِمَةِ النَّاسِ، وَمِنهَا التُّجَّارُ
وَاءَهلُ الصِّنَاعَاتِ وَمِنهَا الطَّبَقَةُ السُّفلَى مِن ذَوِى الحَاجَةِ
وَالمَسكَنَةِ، وَكُلُّ قَد سَمَّى اللّهُ لَهُ سَهمَهُ، وَوَضَعَعَلَى حَدِّهِ
فَرِيضَةً فِى كِتَابِهِ اءَوسُنَّةِ نَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله عَه دا مِنهُ
عِندَنَامَحفُوظا.) (اى مالك
بدان ! مردم از گروه هاى گوناگونى مى باشند كه اصلاح هر يك جز باديگرى امكان ندارد،
و هيچ يك از گروه ها از گروه ديگر بى نياز نيست ، از آن قشرها،لشگريان خدا، و
نويسندگان عمومى و خصوصى ، قضات دادگستر، كارگزاران عدل و نظم اجتماعى ،
جزيه دهندگان ، پرداخت كنندگان ماليات ، تجّار و بازرگانان ، صاحبان صنعت
و پيشه وران ، و طبقه پايين جامعه از نيازمندان و مستمندان مى باشند، كه براى
هريك خداوند سهمى مقرّرداشته ، و مقدار واجب آن را در قرآن يا سنّت پيامبر صلى الله
عليه و آله تعيين كرده كهپيمانى از طرف خداست و نگهدارى آن بر ما لازم است .)
امام على عليه السلام در تبيين طبقات اجتماعى جامعه ، و شرح زنجيره طبقات ، ابتداء
امورنظامى و نظاميان و ارتش را مطرح مى كند. زيرا آن را با توجّه به اصل
(ضرورت دفاع )،عامل بقاء و
تداوم ارزش هاى اخلاقى و معنوى جامعه توحيدى مى داند كهشكل گيرى اخلاق نظامى بر
همين اساس ممكن مى گردد و معنا پيدا مى كند. 2
- نياز جامعه به ارتش امام على عليه السلام ، اخلاق نظامى ، و ره
آورد ارتش توحيدى را با توجّه به تعريفصحيح انسان و جامعه تفسير مى فرمايد، يعنى
ارتش اسلامى و جنداللّه را بگونه اى جداگانه نمى نگرد، به نظامى و نظامى گرى ،
اصالت نمى دهد، ارتش را با مردم ، و در كنار امّت اسلامى ، و براى دفاع از جسم و
جان و فكر و عقيدهانسان الهى مطرح مى كند، كه : چون امّت اسلامى بايد باشد، ارتش
اسلامى هم ضرورى است . چون دين خدا بايد تداوم يابد ارتش اسلامى هم ضرورت دارد.
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام در بخش ديگر از نامه 53 به مالك اشتر به(هدفدارى
ارتش اسلامى ) اشاره مى فرمايد:
فَالجُنُودُ، بِإ ذنِ اللهِ حُصُونُ الرَّعِيَّةِ وَ زَينُ الوُلاةِ وَ عِزُّ
الدِّينِ وَ سُبُلُ الا منِ وَ لَيسَ تَقُومُ الرَّعِيَّةُ إ لاّ بِهِم .
ثُمَّ لا قِوَامَ لِلجُنُودِ إ لاّ بِمَا يُخرِجُ اللّهُ لَهُم مِنَ الخَراجِ
الَّذِى يَقوَونَ بِهِ عَلى جِهَادِ عَدُوِّهِم ،وَ يَعتَمِدوُنَ عَلَيهِ فِيَما
يُصلِحُهُم ، وَ يَكُونُ مِن وَراء حَاجَتِهِم . ثُمَّ لا قِوامَ لِهذَينِ
الصِّنفَينِ إ لا بِالصِّنفِ الثَّالِثِ مِنَ القُضَاةِ وَ العُمَّالِ و
الكُتَّابِ، لِمَايُحكِمُونَ مِنَ المَعَاقِدِ، وَيَجمَعوُنَ مِنَ المَنَافِعِ، وَ
يُوتَمَنُونَ عَلَيهِ مِن خَوَاصِّ الا مُورِ وَ عَوَامِّهَا. وَلا قِوَامَ
لَهُم جَميعا إ لاّ بِالتُّجَّارِ وَ ذَوِى الصِّنَاعَاتِ، فِيَما يَجتَمِعُونَ
عَلَيهِ مِن مَرَافِقِهِم وَيُقِيمُونَهُ مِن اءَسوَاقِهِم ، وَيَكفُونَهُم مِنَ
التَّرَفُّقِ بِاءَيدِيهِم ما لا يَبلُغُهُ رِفقُ غَيرِهِم . (امّا
(سپاهيان با اذن پروردگار حافظان و پناهگاه رعيّت ، زينت زمامداران ،
عزّت و شوكت دين و راه هاى امنيّت مى باشند. قوام رعيّت جز بوسيله اينان ممكن
نيست . از طرفى برقرارى سپاه جز به وسيله خراج (ماليات
اسلامى ) امكان پذير نمىباشد، زيرا با
خراج براى جهاد با دشمن تقويت مى شوند، و براى اصلاح خود بآنتكيه مى نمايند. و
با آن رفع نيازمنديهاى خويش را مى كنند. سپس اين دو گروه
(سپاهيان و مالياتدهندگان )
جز با گروه سوم قوام و پايدارى نمى پذيرند و آنها عبارتند از :
(قضات ) و
(كارگزاران دولت ) و منشى ها
زيرا آنها قراردادها و معاملات را استحكاممى بخشند. و ماليات ها را جمع آورى مى
كنند. و در ضبط امور خصوصى و عمومى مورد اعتماد و اطمينانهستند. و اين گروه ها
بدون (تجّار)
و (پيشه وران
) و (صنعتگران
) قوامى ندارند، زيراآنها وسائل زندگى را جمع آورى مى كنند. و در
بازارها عرضه مى نمايند. و وسائل و ابزارى را با دست خود مى سازند كه در امكان
ديگران نيست)(6)
. 3
- توجّه به نظم (سانتراليستى ) در ارتش نظم در همه هستى حكم
فرماست . و بدون نظم نمى شود به رشد و تكامل رسيد. خصوصا ارتش كه بايد با نظم
و انضباط تنفّس كند. امام على عليه السلام نسبت به نظم در ارتش توجّه فراوانى
داشت ؛ نظم در لشگرها، و تيپ ها و گردان ها، نظم در صف آرائى ها، نظم در
جنگ و اجراى دستورات نظامى . روزهايى كه ارتش خود را در صفين سامان مى داد.
امام على عليه السلام مى فرمود : فَسَوّوا صُفُوفَكُم
كَالبُنيانُ المَرصُوص (صف
هاى خود را چونان ستون هاى استوار منظّمكنيد.)(7)
2 - هدفدارى
نظامى 1
- خودسازى معنوى نظاميان خودسازى معنوى و خداگرائى فرماندهان
نظامى از تفكّر توحيدى و باورهاى دينى مَنشاءمى گيرد كه با آگاهى و سازندگى ، و
متخلّق شدن به اخلاق الهى ، يك فرمانده لايق وكار آزموده نظامى مى تواند
* در تمام جوانب زندگى ؛ *
در شرائط صلح يا جنگ ؛ * و در مشكلات
طاقت فرساى ميادين نبرد؛ موفّق باشد، و با روح اميدوارى و آينده نگرى
مثبت ، با همه مشكلات به درستى مقابلهكند، و نيروهاى تحت امر خود را به پيروزى لازم
برساند. در اينجا از ديدگاه نهج البلاغه به دو اصل ياد شده توجّه مى كنيم :
امام على عليه السلام خودسازى معنوى را شرطاوّل رشد و سعادت مى شناساند، و براى
مديران مديريّت هاى گوناگون اجتماعى ، و آنها كه به نوعى در آموزش وتعليم و تربيت
ديگر انسان ها تلاش مى كنند يكاصل حياتى و ضرورى مى داند، زيرا كسى كه خود را
نساخته باشد، و غرائز حيوانى خود راتعديل نكرده و غرائز انسانى را رشد نداده ، به
انواع امراض روانى و روحيّات متضادويرانگر دچار است ، چنين شخصى در انواع
مديريّت هاى علمى ، سياسى ، نظامى ، اقتصادى ، شكست خورده وتوان اداره كردن ، جامعه
را ندارد، كه گفتند :
( خُفته را خُفته كِى كُند بيدار؟ )
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام نسبت به معلّمان بشرى در مديريّت هاى علمى
مىفرمايد: مَن نَصَبَ نَفسَهُ لِلنَّاس إ مَاما
فَليَبدَاء بِتَعليمِ نَفسِهِ قَبلَ تَعلِيمِ غَيرِهِ، وَليَكُنتَاءدِيبُهُ
بِسِيرَتِهِ قَبلَ تَاءدِيبِهِ بِلِسانِهِ؛ وَ مُعَلِّمُ نَفسِهِ وَ
مُؤَدِّبُهَا اءَحَقُّ بِالا جلالِ مِن مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِم .
(كسى كه خود را در مقام پيشوائى و امام مردم قرار مى هد بايد پيش از
آنكه به تعليمديگران بپردازد به تعليم خويش بپردازد؛ و بايد تاءديب كردن او به
عملش ، پيش ازتاءديب كردن به زبانش باشد. كسى كه معلّم و ادب كننده خويشتن است ؛
به احترام ، سزاوارتر است از كسى كه معلّم ومربّى مردم است
)(8)
2
- ضرورت خداگرائى امام على عليه السلام به فرمانده كلّ نيروهاى
مسلّح خود، مالك اشتر، ارزش هاى اخلاقى وملاك هاى خودسازى را متذكّر مى شود و مى
نويسد: اءَمَرَهُ بِتَقوَى اللّهِ، وَ إ يثَار
طَاعَتِهِ، وَ اتِّبَاع مَا اءَمَر بِهِ فِى كِتَابِهِ: مِن فَرَائِضِهِ وَ
سُنَنِهِ، الَّتِى لا يَسعَدُ اءَحَدٌ إ لاّ بِاتِّبَاعِهَا، وَلا يَشقَى إ لاّ
مَعَ جُحُودِهَا وَ إطَاعَتِهَا، وَ اءَن يَنصُرَ اللّهَ سُبحَانَهُ بِقَلبِهِ وَ
يَدِهِ وَ لِسَانِهِ، فَإ نَّهُ، جَلَّ اسمُهُ، قَدتَكَفَّلَ بِنَصَرِ مَن
نَصَرَهُ، وَ إ عزَازِ مَن اءَعَزَّهُ. واءمَرَهُ اءَن يَكسِرَ نَفسَهُ مِنَ
الشَّهَوَاتِ، وَ يَزَعَهَا عِندَ الجَمَحَاتِ، فَأ نَّ النَّفسَ اءَمَّارَةٌ إ لاّ
مَارَحِمَ اللّهُ.(9)
(مالك را بتقوا و ترس از خداوند؛ ايثار و فداكارى در راه اطاعتش و متابعت از آنچه
دركتاب خدا قرآن به آن امر شده است فرمان مى دهد: به متابعت اوامرى كه در كتاب
الله آمده ، فرائض و واجبات و سنّت ها، همان دستوراتىكه كسى جز با متابعت آنها روى
سعادت نمى بيندو جز با انكار و ضايع ساختن آنها درشقاوت و بدبختى واقع نمى شود
به او فرمان مى دهد كه (آئين خدا را با
قلب دست و زبان يارى كند چراكه خداوندمتكفل يارى كسى شده كه او را يارى نمايد و عزت
كسيكه او را عزيز دارد. و نيز او فرمان مى دهد كه خواسته هاى نابه جاى خود را
درهم بشكند، و به هنگاموسوسه هاى نفس ، خويشتن دارى را پيش گيرد زيرا كه
(نفس اماره ) همواره انسان
را بهبدى وادار مى كند، مگر آنكه رحمت الهى شاملحال او شود).
و به
(اسود بن قطبه ) فرمانده
نظامى ارتش خود در منطقه (حَلوان
)، از ايالاتفارس ايران ، سفارش مى فرمايد كه : به خودسازى معنوى روى
آورد تا بتواند بر مشكلات پيروز گردد، و هشدار مى دهد كه : بدون خودسازى
معنوى ، و رشد اخلاقى ، و يا دچار شدن به هوا و هوس ، نمى تواند عادل باشد
و در محدوده مديريّت نظامى خود موفّق گردد. متن نامه حضرت اميرالمؤ منين على
عليه السلام چنين است : إ لى الا سود بن قطبة صاحب جند
حلوان اءَمّا بَعدُ، فَإِنَّ الوَالِيَ إ ذَا اختَلَفَ هَوَاهُ مَنَعَهُ ذلِكَ
كَثِيرا مِنَ العَدلِ، فَليَكُن اءَمرُ النَّاسِعِندَكَ فِى الحَقِّ سَوَاء؛ فَإ
نَّهُ لَيسَ فِى الجَورِ عِوَضٌ مِنَ العَدلِ، فَاجتَنِب مَا تُنكِرُ
اءَمثَالَهُ،وَابتَذِل نَفسَكَ فِيَما افتَرَضَ اللّهُ عَلَيكَ، رَاجيِا ثَوَابَهُ،
وَ مُتَخَوِّفا عِقَابَهُ. وَاعلَم اءَنَّ الدُّنيَا دَارُ بَلِيَّةٍ لَم يَفرُغ
صَاحِبُهَا فِيهَا قَطُّ سَاعَةً إ لاّ كَانَت فَرغَتُهُ عَلَيهِحَسرَةً يَومَ
القِيَامَةِ، وَ اءَنَّهُ لَن يُغنِيَكَ عَنِ الحَقِّ شَى اءَبَدا، وَ مِنَ الحَقِّ
عَلَيكَ حِفظُنَفسِكَ، وَالاِحتِسَابُ عَلَى الرَّعِيَّةِ بِجُهدِكَ، فَإ نَّ
الَّذِى يَصِلُ إ لَيكَ مِن ذلِكَ اءَفضَلُ مِنَالَّذِى يَصِلُ بِكَ، وَالسَّلامُ.
(امّا بعد از حمد خداوند! زمامدار، اگر دنبال هوا و هوسهاى پى در پى خويش
باشدغالبااو را از عدالت باز مى دارد؛ بنابراين امور مردم از نظر حقوق بايد نزد تو
مساوىباشد، چرا كه هيچگاه جور و ستم جانشين عدالت نخواهد شد، از آنچه براى خود
نمىپسندى اجتناب كن ، و نفس خويش را در برابر آنچه خداوند بر تو واجب ساخته به
اميدثوابش وهمچنين از ترس كيفرش بخضوع و تسليم وادار! و بدان كه دنيا سراى
آزمايش است كه هر كس ساعتى در آن فراغت يابد و دست از كاربكشد، همين ساعت بيكارى
موجب حسرت و پشيمانى او در قيامت خواهد شد. و بدان كه هيچچيز تو را از حق بى نياز
نخواهد ساخت . از جمله حقوقى كه بر تو فرض و واجب استكنترل هوسهاى خويش ، مواظب
رعايا، و رسيدگى تواءم با تلاش بكارهاى آنهاست . دراين راه آنچه از منافع عايد تو
مى شود، براى تواز مشكلات و ناراحتى هائى كهمتحمل مى گردى ، به مراتب سودمندتر است
والسلام).(10)
3
- توجّه به الگوهاى تربيتى امام على عليه السلام براى رشد اخلاقى
فرماندهان نظامى ، به يك نكته مهمّروانشناسى ، تربيتى ، اشاره مى فرمايد كه :
بدون يك الگوى كامل ، خودسازى و سازندگى معنوى غير ممكن است از اين رو روش
هاى زندگى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله را به خوبى مىشناساند، و همه را به
پيروى از آن دعوت مى كند: فَتَاءس بِنَبِيِّكَ الاطهَرِ
صلى الله عليه و آله فَإ نَّ فِيهِ اءُسوَةً لِمَن تَاءَسَّى ،وَعَزَاء لِمَن
تَعَزَّى . وَ اءَحَبُّ العِبَادِ إ لَى اللّهِ المُتَاءَسِّى بِنَبِيِّهِ، وَ
المُقتَصُّ لاَثَرِهِ. قَضَمَ الدُّنيَا قَضما. وَلَم يُعِرها طَرفا اءَهضَمُ
اءَهلِ الدُّنيَا كَشحا. وَاءخمَصُهُم مِنَ الدُّنيَا بَطنا. عُرِضَت عَلَيهِ
الدُّنيَا فَاءَبَى اءَن يَقبَلَهَا، وَ عَلِمَ اءَنَّ سُبحَانَهُ اءَبغَضَ
شَيئافَاءَبغَضَهُ، وَ حَقَّرَ شَيئا فَحَقَّرَهُ، وَصَغَّرَ شَيئا فَصَغَّرَهُ.
(از پيامبر پاك و پاكيزه ات صلى الله عليه و آله پيروى كن ! زيرا راه و
رسمشسرمشقى است براى آن كس كه بخواهد تاسى جويد و انتسابى است
(عالى ) براى كسىكه بخواهد
منتسب گردد. و محبوبترين بندگان نزد خداوند كسى است كه از پيامبرش سرمشق گيرد.
و قدم به جاى قدم او گذارد. پيامبر صلى الله عليه و آله بيش از حداقل نياز از
متاع دنيا استفاده نكرد و به آن تمايلىنشان نداد. پهلويش از همه لاغرتر و شكمش
از همه گرسنه تر بود. دنيا به وى عرضه شد (تا
آنچه مى خواهد انتخاب كند) امّا از
پذيرفتن آن امتناع ورزيد. او از آنچه مبغوض خداوند است آگاهى داشت لذا خود نيز
آنها را منفور مى شمرد. و آنچه خداوند آن را حقير شمرده بود او نيز حقير مى
دانست و كوچك ها را كوچك و كم اهميّتمى شمرد.)(11)
4
- خداگرائى فرماندهان نظامى اصل ديگرى كه در تمام جوانب اخلاق
فرماندهان نظامى بايد مطرح باشد، و همه جا مورد لزوم است ، و از نظر كاربردى
در روابط اجتماعى و اجراى عدالت مؤ ثّر است و در تمام مراحل جنگ ، و تحمّل مصائب
و مشكلات پس از جنگ ، نقش كليدى دارد، خداگرائى فرمانده ، و توجّه به خدا در
تماممراحل زندگى است ، زيرا: * انسان
را از تنهائى و وحشت بيرون مى آورد؛ *
قوّت قلب و نيرومندى روانى مى دهد؛ *
روح اميدوارى و آينده نگرى مثبت به انسان مى بخشد؛
* ترس و وحشت از هر چيز غير از خدا را از جان و دل مى زدايد؛
* هرگونه شك و دودلى و اضطراب و نگرانى را ريشه كن مى كند؛
* هرگونه وابستگى و خود كم بينى را درمان مى كند؛
* فراوانى سپاه و قدرت دشمن را با ياد خدا ناچيز مى نماياند؛
* عامل پيروزى و سلامت روانى و اطمينان خاطر مى باشد؛ امام
على عليه السلام در تمام مراحل زندگى ، مديران سياسى و نظامى و اقتصادى را بهياد
خدا و خداگرائى در تمام شئون زندگى دعوت مى كند. هم به فرماندهان نظامى در
ميادين نبرد، ياد خدا را سفارش مى كند، و هم براى اجراى عدالت اجتماعى ، و عدالت
اقتصادى به فرمانداران و استانداران خود،خداگرائى را اساس هر كارى معرّفى مى
فرمايد. هم براى موفّقيت كارى و سلامت جسم و جان ، ياد خدا را مطرح مى كند ،
و هم براى مقابله با مشكلات و درمان انواع بيمارى هاى روحى و روانى
( خداگرائى ) راتنها راه
درمان مى شناساند تا با ياد خدا: *
دچار غرور زدگى و خود محورى نگردند؛ *
دچار اضطراب و وحشت نشوند؛ * دچار
خودبينى و قضاوت هاى شخصى و يك جانبه نشوند؛ *
دچار انحرافات اخلاقى و سياسى نگردند؛ از اين رو به مالك اشتر استاندار
مصر و فرمانده كلّ نيروهاى مسلّح خود در حوزهفرماندهى ، و مديريّت سياسى ، نظامى ،
براى مقابله با غرور زدگى و انحرافاتروانى ، و براى مصون ماندن از قضاوت هاى
ظالمانه و خود محورى ، ياد خدا را تنهادرمان اضطراب هاى روحى يك فرمانده كل ،
معرّفى مى فرمايد، تا با ياد خدا، بين خود ومردم تفاوتى قائل نشود، و همه را
بنده خدا بنگرد. و خود را در حضور خدا مشاهده كند ؛
فَإِنَّكَ فَوقَهُم ، وَوَآلِى الامْرِ عَلَيْكَ فَوْقَكَ، وَاللّهُ فَوْقَ مَنْ
وَلا كَ! وَقَدِ اسْتَكْفَاكَاءَمْرَهُمْ، وَابْتَلاكَ بِهِمْ. وَلاَ تَنصِبَنَّ
نَفسَكَ لِحَربِ اللّهِ فَإِنَّهُ لاَ يَدَ لَكَ بِنِقمَتِهِ، وَلاَ غِنَى بِكَ عَن
عَفوِهِوَرَحمَتِهِ. وَلاَ تَندَمَنَّ عَلَى عَفوٍ، وَلاَ تَبجَحَنَّ
بِعُقُوبَةٍ، وَلاَ تُسرِعَنَّ إِلَى بَادِرَةٍ وَجَدتَ مِنهَا مَندُوحَةً،وَلاَ
تَقُولَنَّ: إِنِّى مُؤَمَّرٌ آمُرُ فَاءُطَُاعُ، فَإِنَّ ذلِكَ إِدغَالٌ فِى
القَلبِ، وَمَنهَكَةٌ لِلدِّينِ، وَتَقَرُّبٌ مِنَ الغِيَرِ. وَإِذَا اءَحدَثَ
لَكَ مَا اءَنتَ فِيهِ مِن سُلطَانِكَ اءُبَّهَةً اءَو مَخِيلَةً، فَانظُر إِلَى
عِظَمِ مُلكِ اللّهِفَوقَكَ، وَقُدرَتِهِ مِنكَ عَلَى مَا لاَ تَقدِرُ عَلَيهِ مِن
نَفسِكَ، فَإِنَّ ذلِكَ يُطَامِنُ إِلَيكَ مِن طِمَاحِكَ،وَيَكُفُّ عَنكَ مِن
غَربِكَ، وَيَفِى ءُ إِلَيكَ بِمَا عَزَبَ عَنكَ مِن عَقلِكَ! إِيَّاكَ
وَمُسَامَاةَ اللّهِ فِى عَظَمَتِهِ، وَالتَّشَبُّهَ بِهِ فِى جَبَرُوتِهِ، فَإِنَّ
اللّهَ يُذِلُّ كُلَّ جَبَّارٍ،وَيُهِينُ كُلَّ مُختَالٍ. (همانا تو از
آنان برتر، و امام تو از تو برتر، و خدا بر آن كس كه تو را فرماندارىمصر داد والاتر
است ، كه انجام امور مردم مصر را به تو واگذارده ، و آنان را وسيلهآزمودن تو قرار
داده است ، هرگز با خدا مستيز، كه تو را از كيفر او نجاتى نيست ، و ازبخشش و رحمت
او بى نياز نخواهى بود، بر بخشش ديگران پشيمان مباش ، و از كيفركردن شادى مكن ، و
از خشمى كه توانى از آن رها گردى شتاب نداشته باش ، به مردمنگو، به من فرمان دادند
و من نيز فرمان مى دهم ، بايد اطاعت شود، كه اين گونه خودبزرگ بينى دل را فاسد، و
دين را پژمرده ، و موجبزوال نعمت هاست . و اگر با مقام و قدرتى كه دارى ، دچار
تكبّر يا خود بزرگ بينى شدى به بزرگىحكومت پروردگار كه برتر از تو است بنگر، كه تو
را از آن سركشى نجات مى دهد، وتند روى تو را فرو مى نشاند، و عقل و انديشه ات را به
جايگاه اصلى باز مى گرداند. بپرهيز كه در بزرگى خود را همانند خداوند پندارى ، و
در شكوه خداوندى همانند او دانى، زيرا خداوند هر سركشى را خوار مى سازد، و هر
خودپسندى را بى ارزش مىكند.(12)
) ( مجموعه الگوهاى رفتارى امام على عليه السلام ) جلد
چهارم امام على (ع ) و مسائل نظامى
بخش اوّل اخلاق نظامى
مسئو ليّت فر ما ند هى (در شرايط صلح
) حضرت اميرالمؤ
منين عليه السلام كه امام امّت اسلامى بود و بالاترين مقام حكومتى ،سياسى را در
اختيار داشت . نسبت به نيروهاى مسلّح ، و سربازان و ارتش اسلامى ، فرماندهى كلّ
قوا را به عهده داشت. و مسئوليّت آموزش و اداره نيروهاى رزمنده را شخصاقبول
فرموده و يا در اختيار فرماندهان ارشد مى گذاشت . گرچه بحث
(اخلاق فرماندهى )، شامل
فرماندهى كلّ قوا نيز مى شود، امّا در برخى ازموارد با توجّه به ويژگى هائى كه دارد
بايد به طور جداگانه شناسائى و ارزيابىگردد، مانند: 1
- آگاهى از اوضاع سياسى كشور يكى از مسئوليّت هاى مهمّ فرماندهى
كلّ، آگاهى از اوضاع سياسى كشور است ، تابرابر نقشه هاى شيطانى دشمن غافلگير نشود و
بتواند حساب شده تصميم بگيرد وبراءساس واقعيّت ها، نيروها را متوقّف يا به حركت
درآورد. حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام در يك سخنرانى رسمى به ويژگى آگاهى
خويشاشاره مى فرمايد. آنگاه كه جمعى پس از شنيدن اخبار تحرّكات نظامى شورشيان
بصره خدمت امام على عليهالسلام رسيدند و گفتند: شما در مدينه آرام نشسته ايد و
دشمنان با تمام امكانات در حالِ شورشگرى مى باشند، آنحضرت بپاخاست و اين سخنرانى را
ايراد كرد: وَاللّهِ لاَ اءَكُونُ كَالضَّبُعِ:
تَنَامُ عَلى طُولِ اللَّدمِ، حَتَّى يَصِلَ إِلَيهَا طَالِبُهَا، وَيَختِلَهَا
رَاصِدُهَا، وَلكِنِّى اءَضرِبُبِالمُقبِلِ إ لَى الحَقِّ المُدبِرَ عَنهُ،
وَبِالسَّامِعِ المُطِيعِ العَاصِيَ المُرِيبَ اءَبَدا، حَتَّىيَاءتِيَ عَلَيَّ
يَومِي . فَوَاللّهِ مَا زِلتُ مَدفُوعا عَن حَقِّى ، مُستَاءثَرا عَلَيَّ،
مُنذُ قَبَضَ اللّهُ نَبِيَّهُ صَلَّى اللّهُعَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ حَتَّى
يَومِ النَّاسِ ه-
ذا. (آنگاه كه از امام خواستند طلحه و زبير را تعقيب نكند، فرمود:)
* آگاهى و مظلوميّت امام عليه السلام به خدا سوگند! از آگاهى لازمى
برخوردارم و هرگز غافلگير نمى شوم،(13)
كه دشمنان ناگهان مرا محاصره كنند و با نيرنگ دستگيرم نمايند، منهمواره با يارى
انسان حق طلب ، بر سر آن مى كوبم كه از حق روى گردان است ، و بايارى فرمانبر مطيع ،
نافرمان اهل ترديد را درهم مى كوبم ، تا آن روز كه دورانزندگانى من بسر آيد. پس
، سوگند بخدا، من همواره از حق خويش محروم ماندم ، و از هنگام وفات پيامبر صلىالله
عليه و آله تا امروز حق مرا از من باز داشتند و به ديگرى اختصاصدادند.(14)
2
- هشدارهاى بِجا به ملّت يكى ديگر از وظائف فرماندهى ، طرح
هشدارهاى بجا و ضرورى است ، تا امّت اسلامى و سربازان اسلام همواره بيدار و
هشيار بوده ، و توان رزمى خود را هميشهحفظ نمايند، امام در يكى از هشدارهاى
ضرورى خود، خطاب به مردم مدينه فرمود: اءلا وَ إ نَّ
الشَّيطَانَ قَد جَمَعَ حِزبَهُ، وَاستَجلَبَ خَيلَهُ وَ رَجِلَهُ، وَ إ نَّ مَعِى
لَبَصِيرَتى : مَالَبَّستُ عَلَى نَفسِى ، وَلا لُبِّسَ عَلَىَّ. وَايمُ اللّهِ
لافرِطَنَّ لَهُم حَوضا اءَنَا مَاتِحُهُ! لايَصدِروُنَ عَنهُ، وَلا يَعُودُونَ إ
لَيهِ. (آگاه باشيد! شيطان
حزب خويش را گرد آورده ، و سواره و پيادگان لشكر خود را فراخوانده است اما من آگاهى
و بينش و بصيرت خود راهمچنان همراه دارم ، من حقيقت را بر خودمشتبه نساخته ام و بر
من مشتبه نيز نشده است . به خدا سوگند! گردابى براى آنها فراهم سازم كه جز من
كسى نتواند آن را چاره كند(و در آن
سرانجام غرق شوند) و هرگز از آن بيرون
نيايند و آن عده كه از آن بيروننتوانند آمد.)(15)
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در يك سخنرانى عمومى نسبت به تحرّكات ناكثينفرمود :
اءَلاَ وَإِنَّ الشَّيطَانَ قَد ذَمَّرَ حِزبَهُ، وَاستَجلَبَ جَلَبَهُ، لِيَعُودَ
الجَورُ إ لَى اءَوطَانِهِ، وَيَرجِعَالبَاطِلُ إِلى نِصَابِهِ. وَاللّهِ مَا
اءَنكَرُوا عَلَيَّ مُنكَرا، وَلاَ جَعَلُوا بَينِي وَبَينَهُم نَصِفا.
وَإِنَّهُم لَيَطلُبُونَ حَقَّا هُم تَرَكُوهُ، وَدَما هُم سَفَكُوهُ: فَلَئِن
كُنتُ شَرِيكَهُم فِيهِ فَإِنَّ لَهُملَنَصِيبَهُم مِنهُ، وَلَئِن كَانُوا وَلُوهُ
دُونِى ، فَمَا التَّبِعَةُ إِلا عِندَهُم ، وَإِنَّ اءَعظَمَ حُجَّتِهِملَعَلَى
اءَنفُسِهِم ، يَرتَضِعُونَ اءُمّا قَد فَطَمَت ، وَيُحيُونَ بِدعَةً قَد اءُمِيتَت
. يا خَيبَةَ الدَّاعِى! مَن دَعَا! وَإِلاَمَ اءُجِيبَ! وَإِنِّى لَرَاضٍ
بِحُجَّةِ اللّهِ عَلَيهِم وَعِلمِهِ فِيهِم . فَإِن اءَبَوا اءَعطَيتُهُم حَدَّ
السَّيفِ وَكَفَى بِهِ شَافِيا مِنَ البَاطِلِ، وَنَاصِرا لِلحَقِّ! وَمِنَ
العَجَبِ بَعثُهُم إِلَىَّ اءَن اءَبرُزَ لِلطِّعَانِ! وَاءَن اءَصبِرَ لِلجِلادِ!
هَبِلَتهُمُ الهَبُولُ! لَقَدكُنتُ وَمَا اءُهَدَّدُ بِالحَربِ، وَلاَ اءُرهَبُ
بِالضَّربِ! وَإِنِّى لَعَلَى يَقِينٍ مِن رَبِّى ، وَغَيرِ شُبهَةٍمِن دِينِى .
(آگاه باشيد، كه همانا شيطان حزب و يارانش را بسيج كرده ، و سپاه خود را از هر
سوفراهم آورده است ، تا بار ديگر ستم را به جاى خود نشاند، وباطل به جايگاه خويش
پايدار شود. سوگند به خدا ناكثين هيچ گناهى از من سراغ ندارند، و انصاف را بين
من و خودشانرعايت نكردند، آنها حقّى را مى طلبند كه خود ترك كردند، و انتقام خونى
را مى خواهند كهخود ريختند، اگر شريك آنها بودم ، پس آنها نيز در اين خونريزى سهم
دارند، و اگرتنها خودشان خون عثمان را ريختند پس كيفر مخصوص آنهاست ، مهمتريندليل
آنها به زيان خودشان است ، مى خواهند از پستان مادرى شير بدوشند كه خشكيده ،بدعتى
را زنده مى كنند كه مدّت هاست مرده ، وَه چه دعوت كننده اى!؟(16)
و چه اجابت كنندگانى ؟! همانا من به كتاب خدا و فرمانش درباره ناكثين خوشنودم .
اما اگر از آن سرباز زدند با شمشير تيز پاسخ آنها را خواهم داد، كه براى درمانباطل
و يارى دادن حق كافى است . شگفتا! ازمن خواستند به ميدان نبرد آيم و برابر نيزه
هاى آنان قرار گيرم و ضربت هاىشمشير آنها را تحمّل كنم ، گريه گنندگان بر آنها
بگريند، تاكنون كسى مرا از جنگنترسانده ، و از ضربت شمشير نهراسانده است ، من به
پروردگار خويش يقين داشته ودر دين خود شك و ترديدى ندارم .)
3
- فراهم آوردن امكانات مقابله با دشمن امام على عليه السلام نسبت
به آمادگى رزمى براى پاسخ دادن به تحرّكات دشمنفرمود:
اءَلاَ وَإِنَّ الشَّيطَانَ قَد جَمَعَ حِزبَهُ، وَاستَجلَبَ خَيلَهُ وَرَجِلَهُ،
وَإ نَّ مَعِى لَبَصِيرَتِى : مَالَبَّستُ عَلَى نَفسِى ، وَلاَ لُبِّسَ عَلَيَّ.
وَايمُ اللّهِ لاَُفرِطَنَّ لَهُم حَوضا اءَنَا مَاتِحُهُ! لاَيَصدِرُونَ عَنهُ،
وَلاَ يَعُودُونَ إِلَيهِ. (آگاه باشيد كه شيطان حزب خود را جمع كرده ، و
سواره و پياده هاى لشگر خود رافراخوانده است ، امّا من آگاهى لازم به امور دارم ،
نه حق را پوشيده داشتم ، و نه حق بر منپوشيده ماند، سوگند به خدا، گردابى ، براى
آنان به وجود آورم كه جز من كسىنتواند آن را چاره سازد، آنها كه در آن غرق شوند،
هرگز نتوانند بيرون آيند، و آنها كهگريختند، خيال بازگشتن نكنند.)(17)
4
- حفظ آمادگى و روحيّه رزمى ملّت امام على عليه السلام در تمام
سخنرانى ها و سفارش هاى مكرّر، امّت اسلامى را بهآمادگى همه جانبه براى پاسخ دادن
به انواع تهاجمات دشمن دعوت كرده و مى فرمودكه : فخذُوا
للحَرب اءهبَتَها وَ اَعِدّوا لَها عُدَّتَها، فَقَد شَبّ لَظاها، وَ علا سَناها
(شما آماده پيكار باشيد، و ساز و برگ جنگ را فراهم كنيد كه آتش آن زبانه
كشيده ، وشعله هاى آن بالا گرفته است ).(18)
5
- آموزش هاى حساب شده براى جهاد و شهادت حضرت اميرالمؤ منين على
عليه السلام براى آمادگى فكرى و روحى مردم و سربازان ،همواره ارزش هاى والاى جهاد
را به خوبى تفسير و بيان مى كرد، مانند : خطبه 27 نهجالبلاغه كه فرمود:
اءَمَّا بَعدُ، فَإِنَّ الجِهَادَ بَابٌ مِن اءَبوَابِ الجَنَّةِ، فَتَحَهُ اللّهُ
لِخَاصَّةِ اءَولِيَائِهِ، وَهُوَلِبَاسُ التَّقوى ، وَدِرعُ اللّهِ الحَصِينَةُ،
وَجُنَّتُهُ الوَثِيقَةُ. فَمَن تَرَكَهُ رَغبَةً عَنهُ اءَلبَسَهُ اللّهُ ثَوبَ
الذُّلِّ، وَشَمِلَهُ البَلاَءُ، وَدُيِّثَ بِالصِّغَارِوَالقَمَاءَةِ، وَضُرِبَ
عَلَى قَلبِهِ بِالاسْهَابِ، وَاءُدِيلَ الحَقُّ مِنهُ بِتَضيِيعِ الجِهَادِ،
وَسِيمَالخَسفَ، وَمُنِعَ النَّصَفَ.(19)
( پس از ياد و نام خداوند، همانا جهاد دَرى است از درهاى بهشت ، خداوند
آن را به روىدوستان مخصوص خود گشوده است جهاد لباس تقوا، زره محكم ، و سپر مطمئن
خداوند است . مردمى كه از جهاد روى برگردانند خداوند لباس ذلت بر تن آنهامى
پوشانند و بلابه آنان هجوم مى آورد، حقير و ذليل مى شوند،عقل و فهم شان تباه مى
گردد، و به خاطر تضييع جهاد حق آنهاپايمال مى شود، و نشانه هاى ذلت در آنها آشكار
مى گردد، و از عدالت محروم مىشوند).
6
- تداوم آموزش نظامى آموزش نظامى در آن روزگارانى كه تكيه بر قدرت
بازوان و نيروى جسمانى داشتند،بسيار مهمّ بود، و يادگيرى جنگ گروهى و تن به تن ،
و رزم انفرادى ، سرنوشت ساز بود، بنابر اين تداوم آموزش هاى رزمى يك اصلغيرقابل
انكار است كه امام على عليه السلام در يك سخنرانى مهمّ نظامى جهت آموزشتاكتيك هاى
نظامى و رزمى ، خطاب به سربازان خود فرمود: فَقَدِّمُوا
الدَّارِعَ، وَاءَخِّرُوا الحَاسِرَ، وَعَضُّوا عَلَى الاضْرَاسِ، فَإِنَّهُ
اءَنْبَى لِلسُّيُوفِ عَنِ الْهَامِ ؛ وَالتَوُوا فِى اءَطرَافِ الرِّمَاحِ،
فَإِنَّهُ اءَموَرُ لِلاسِنَّةِ ؛ وَغُضُّوا الابْصَارَ فَإِنَّهُ
اءَرْبَطُلِلْجَاءْشِ، وَاءَسْكَنُ لِلْقُلُوبِ ؛ وَاءَمِيتُوا الاصْوَاتَ،
فَإِنَّهُ اءَطْرَدُ لِلْفَشَلِ. وَرَايَتَكُم فَلاَ تُمِيلُوهَا وَلاَ
تُخِلُّوهَا، وَلاَ تَجعَلُوهَا إِلا بِاءَيدِى شُجعَانِكُم ،
وَالمَانِعِينَالذِّمَارَ مِنكُم ، فَإِنَّ الصَّابِرِينَ عَلَى نُزُولِ
الحَقَائِقِ هُمُ الَّذِينَ يَحُفُّونَ بِرَايَاتِهِم ،وَيَكتَنِفُونَهَا:
حَفَافَيهَا(20)
(آنها را كه زره به تن دارند پيشاپيش قرار دهيد و آنها كه زره ندارند
پشت سر آنهاقرار گيرند. دندانها را روى هم فشار دهيد كه اين كار تاءثير ضربه ها
را بر سر كمتر مى كند، و دربرابر نيزه ها در پيچ و خم باشيد كه در رد كردن نيزه
دشمن مؤ ثر است ! زياد به انبوه دشمن خيره نگاه نكنيد تا قلب شما قويتر و روح
شماآرامتر باشد، سخنكمتر بگوئيد و صداها را خاموش كنيد كه سستى را بهتر دور مى
سازد. از پرچم خود بهخوبى نگهبانى كنيد و آن را متمايل به اين طرف و آن طرف نسازيد،
و آن را تنها نگذاريدو جز به دست دلاوران و مدافعان سرسخت نسپاريد، زيرا آنان كه در
حوادث سخت ومشكل ايستادگى به خرج مى دهند همانها هستند كه از پرچمهايشان پاسدارى مى
كنند و آنرا در دل جمعيت خويش نگاه مى دارند؛ و از هر سو و از پيش و پس مراقب آن
هستند).
امام على عليه السلام در
تداوم آموزش نظامى نسبت به رزم انفرادى و جنگ تن به تنفرمود:
مَعَاشِرَ المُسلِمِينَ: استَشعِرُوا الخَشيَةَ، وَتَجَلبَبُوا السَّكِينَةَ،
وَعَضُّوا عَلَى النَّوَاجِذِ، فَإِنَّهُ اءَنبَى لِلسُّيُوفِ عَنِ الهَامِ
وَاءَكمِلُوا اللا مَةَ، وَقَلقِلُوا السُّيُوفَ فِى اءَغمَادِهَا قَبلَ
سَلِّهَا وَالحَظُوا الخَزرَ، وَاطعُنُوا الشَّزرَ، وَنَافِحُوا بِالظُّبَا،
وَصِلُوا السُّيُوفَ بِالخُطَا، وَاعلَمُوا اءَنَّكُم بِعَينِ اللّهِ، وَمَعَ
ابنِ عَمِّ رَسُولِ اللّهِ. فَعَاوِدُوا الكَرَّ، وَاستَحيُوا مِنَ الفَرِّ،
فَإِنَّهُ عَارٌ فِى الاعْقَابِ، وَنَارٌ يَوْمَ الْحِسَابِ. وَطِيبُوا عَن
اءَنفُسِكُم نَفسا، وَامشُوا إِلَى المَوتِ مَشيا سُجُحا، وَعَلَيكُم بِه-
ذَا السَّوَادِ الاعْظَمِ، وَالرِّوَاقِ المُطَنَّبِ، فَاضْرِبُوا ثَبَجَهُ،
فَإِنَّالشَّيْطَانَ كَامِنٌ فى كِسْرِهِ، وَقَدْ قَدَّمَ لِلْوَثْبَةِ يَدا،
وَاءَخَّرَ لِلنُّكُوصِ رِجلا. فَصَمدا صَمدا! حَتَّى يَنجَلِيَ لَكُم عَمُودُ
الحَقِّ ( وَاءنتُمُ الاعْلَوْنَ،
وَاللّهُ مَعَكُمْ وَ لَنْ يَتِرَكُمْاءعْمالَكُمْ).(21)
(اى گروه مسلمانان ، لباس زيرين را ترس خدا، و لباس رويين را آرامش و خونسردىقرار
دهيد، دندانها را بر هم بفشاريد تا مقاومت شما برابر ضربات شمشير دشمن بيشتر
گردد، زرِه نبرد را كامل كنيد، پيش از آن كه شمشير را از غلاف بيرون كشيد و چند
بار تكان دهيد، با گوشه چشم به دشمن بنگريد و ضربت را از چپ و راست فرود آوريد،
و با تيزىشمشير بزنيد، و با گام برداشتن به پيش ، شمشير را به دشمن برسانيد، و
بدانيد كه در پيش روى خدا و پسر عموى پيغمبر صلى الله عليه و آله قرار داريد. پى
در پى حمله كنيد و از فرار شرم داريد، زيرا فرار در جنگ ، لكّه ننگى براى
نسلهاىآينده و مايه آتش روز قيامت است ، از شهادت خُرسند باشيد و به آسانى از آن
استقبال كنيد. به آن گروه فراوان اطراف خيمه پر زرق و برق و طناب در هم افكنده
(فرماندهىمعاويه ) به سختى حمله كنيد، و به قلب آنها هجوم بريد كه شيطان در كنار آن
پنهانشده ، دستى براى حمله در پيش ، و پايى براى فرار آماده دارد.مقاومت كنيد تا
ستون حقبر شما آشكار گردد. شما برتريد، خدا با شماست ، و از پاداش اعمالتان
نمىكاهد.)(22)
7
- الگوسازى و ارائه سمبل هاى مقاومت در تعاليم اجتماعى و آموزش
هاى حساب شده رزمى و نظامى ، و سوق دادن نيروهاى مسلّح ومردم مبارز و جهادگر به سوى
ارزش هاى والاى جهاد و شهادت است ، به معرّفى الگوهاىكامل و بى مانند نياز است تا
آموزش ها و تربيت ها هم از نظر تئورى و هم از نظر عملى وتجسّمى تحقّق پذيرد. از
اين رو بايد كارگر نمونه ، كارمند نمونه ، استاد نمونه ، سرباز نمونه و
فرماندهنمونه را شناسائى و معرّفى نمود تا جامعه نمونهشكل گيرد. رعايت اين اصل
در آموزش ها، از نظر روانشناسى تربيتى ، آثار چشم گيرى دارد كهامروزه روانشناسان
اجتماعى با تجربه هاى فراوان به آن رسيده اند، جاى شگفتى است كه به اين واقعيّت
ها در نهج البلاغه ، و در سخنان حضرت اميرالمؤ منينعليه السلام در چهارده قرن گذشته
اشاره شده است . امام على عليه السلام در سفارش به آمادگى براى جهاد و شهادت ،
وتحمّل مشكلات جنگ ، ناگهان به سراغ الگوىكامل مبارزه و جهاد مى رود و مى فرمايد:
وَلَقَد كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله نَقتُلُ آبَاءَنَا
وَاءَبنَاءَنَا وَإِخوَانَنَاوَاءَعمَامَنَا: مَا يَزِيدُنَا ذلِكَ إِلا
إِيمَانا وَتَسلِيما، وَمُضِيّا عَلَى اللَّقَمِ، وَصَبرا عَلَى مَضَضِ
الالَمِ،وَجِدّا فى جِهَادِ الْعَدُوِّ (در
ركاب پيامبر صلى الله عليه و آله با پدران و فرزندان و برادران و عموهاىخودمى
جنگيديم و اين جنگ و پيكار همواره بر ايمان و تسليم ما مى افزود، و ما را در
پيمودن راه حق ، و صبر بر ناراحتى هاى فراوان ، و جهاد و كوشش مداوم عليهدشمن ،
ثابت قدم تر مى ساخت .)(23)
8
- دشمن شناسى پس از تحرّكات سياسى احزاب منحرف ، حضرت اميرالمؤ
منين على عليه السلام ماهيّتدشمن را افشا مى كرد، و آنها را به مردم مى شناساند.
نسبت به ناكثين و اصحاب جمل ، هشيارانه در يك سخنرانى رسمى فرمود:
اءَلاَ وَإِنَّ الشَّيطَانَ قَد ذَمَّرَ حِزبَهُ، وَاستَجلَبَ جَلَبَهُ، لِيَعُودَ
الجَورُ إ لَى اءَوطَانِهِ، وَيَرجِعُالبَاطِلُ إِلى نِصَابِهِ(24)
(آگاه باشيد، شيطان حزب و طرفداران خود را بسيج كرده و سپاه خودرا گرد
آورده استتا بار ديگر ستم را به جاى خود برگرداند، وباطل را دوباره حاكم سازد)
9
- نفوذ دادن نيروهاى اطلاعاتى در خاك دشمن امام على عليه السلام
آنگاه كه مطّلع گرديد،عوامل سياسى و اغفالگر معاويه قصد تبليغات مسموم در مراسم حج
را دارند، در نامه اىبه فرماندار مكّه ، (قثم
بن عباس )، نوشت :
امّا بَعد، فَاِنَّ عَينى بِالمَغرب كَتَبَ إ لى يُعلِمنى اَنَّهُ وُجِّهَ إ لىَ
المَوسِم اءناسٌ مِن اءهلِالشّام العُمى القُلُوبِ الصُّمِ الا سماعِ الكُمهِ
الابصار، الّذينَ يَلبِسُون الحَقَّبِالباطِل .(25)
(پس از حمد و ثناى الهى ، ماءمور اطّلاعاتى من در مغرب
(شام ) به من نوشته و
مراآگاه كرده است كه گروهى از مردم شام در مراسم حج مى خواهند شركت كنند،
گروهىكوردل ، ناشنوا، و كور ديده كه حق را با باطل درهم مى آميزند)
10
- افشاگرى و پاسخ به شبهات دشمن امام على عليه السلام در خطبه ها
و نامه هاى گوناگون به ادّعاها و شبهات ناكثين پاسخمى داد، دستاويزهاى معاويه را
در چند نامه حساب شده افشا مى كرد، و بهانه هاى خوارج را در سخنرانيهاى مكرّر
ريشه كن مى ساخت . كه مجموعه افشاگرى هاى حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام به
ملّت آگاهى و بصيرتمى داد و عوامل نفوذى دشمن را منزوى ، و تبليغات مسموم آنها را
نابود مى كرد. امام على عليه السلام فريب خوردگان نهروان را اينگونه هشدار داد
كه : فَاءَنَا نَذِيرٌ لَكُم اءَن تُصبِحُوا صَرعَى
بِاءَثنَاءِ ه-
ذَا النَّهَرِ، وَبِاءَهضَامِه-
ذَا الغَائِطِ، عَلَى غَيرِ بَيِّنَةٍ مِن رَبِّكُم ، وَلاَ سُلطَانٍ مُبِينٍ
مَعَكُم : قَد طَوَّحَت بِكُمُ الدَّارُ، وَاحتَبَلَكُمُ المِقدَارُ، وَقَد
كُنتُ نَهَيتُكُم عَن ه-
ذِهِ الحُكُومَةِفَاءَبَيتُم عَلَيَّ إِبَاءَ المُنَابِذِينَ، حَتَّى صَرَفتُ
رَاءيِى إِلَى هَوَاكُم . وَاءَنتُم مَعَاشِرُ اءَخِفَّاءُ الهَامِ، سُفَهَاءُ
الاحْلامِ؛ وَلَمْ آتِ لا اءَبَا لَكُمْ بُجْرا، وَلا اءَرَدْتُ لَكُمْضُرّا.(26)
(شما را از اين مى ترسانم ! مبادا صبح كنيد در حالى كه جنازه هاى شما در اطراف
رودنهروان و زمين هاى پَست و بلند آن افتاده باشد، بدون آن كه برهان روشنى
ازپروردگار، و حجّت و دليل قاطعى داشته باشيد، از خانه ها آواره گشته و به دام
قضاگرفتار شديد. من شما را از اين حكميّت نهى كردم ولى با سر سختى مخالفت
نموديد، تا به دلخواه شماكشانده شدم . شما اى سبكسران ، و بيخردان ، اى ناكسان و
بى پدران ، من كه اين فاجعه را ببارنياوردم و هرگز زيان شما را نخواستم
(زيرا امام همواره با حكميّت مخالف بود).)
و نسبت به كينه توزى هاى بنى اميّه فرمود:
|