2 - صبر و بردبارى در امور سياسى
3 - علل نظارت و همكارى امام على عليه السلام با خلفاء
4 - علل بردبارى امام على عليه السلام در مبارزه با انحرافات
1 - ترك سياست هاى شيطانى
زاذان از امام على عليه السلام نقل مى كند، كه :
از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدم كه مكر و فريب و خيانت در آتش جهنّم است ، اگر
چنين نبود همانا من از همه مردم عرب در سياست بازى قوى تر و سياست بازتر بودم .
وَاللّهِ مَا مُعَاوِيَةُ بِاءَدهَى مِنِّى ، وَلكِنَّهُ
يَغدِرُ وَيَفجُرُ. وَلَولاَكَرَاهِيَّةُ الغَدرِ لَكُنتُ مِن اءَدهَى النَّاسِ،
وَلكِن كُلُّ غُدَرَةٍ فُجَرَةٍ، وَكُلُّ فُجَرَةٌ كُفَرَةٌ.
وَلِكُلِّ غَادِرٍ لِوَاءٌ يُعرَفُ بِهِ يَومَ القِيَامَةِ.
وَاللّهِ مَا اءُستَغفَلُ بِالمَكِيدَةِ، وَلاَ اءُستَغمَزُ بِالشَّدِيدَةِ.(116)
سياست دروغين معاويه
سوگند به خدا! معاويه از من سياستمدارتر نيست ، امّا معاويه
حيله گر و جنايتكار است ، اگر نيرنگ ناپسند نبود من زيركترين افراد بودم، ولى هر
نيرنگى گناه ، و هر گناهى نوعى كفر و انكار است ، روز رستاخيز در دست هر حيله گرى
پرچمى است كه با آن شناخته مى شود. به خدا سوگند! من با فريبكارى غافلگير نمى شوم ،
و با سخت گيرى ناتوان نخواهم شد.
2 - صبر و بردبارى در امور سياسى
روزى حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام با رسول خدا صلى الله عليه و آله به طرف
مسجد قبا مى رفتند و باغات سرسبز و درختان انبوهى كه در آن قسمت از مدينه قرار داشت
را تماشا مى كردند.
امام على عليه السلام فرمود :
يا رسول اللّه باغات زيبائى است .
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: باغات تو در بهشت سرسبزتر است .
و آنگاه على عليه السلام را در آغوش گرفت و گريست و فرمود:
به ياد كينه توزى هاى مردم نسبت به تو افتادم ، كه پس از من
بر تو روا مى دارند.
امام على عليه السلام پرسيد : من چه بايد بكنم ؟
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : بايد صبر كنى و بردبار باشى .
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام پس از رسول خدا صلى الله عليه و آله در برابر
تمام مصيبت ها، اهانت ها، و مظلوميّت ها صبر كرد، كه در خطبه 3 فرمود:
صَبَرتُ وَ فِى العَينِ قَذى وَ فِى الحَلقِ شَجى
(صبر كردم در حالى كه خار در چشم و استخوان در گلو داشتم .)(117)
3
- علل نظارت و همكارى امام على عليه السلام با خلفاء
مى پرسند كه :
اهل بيت عليهم السلام ذلّت پذير نبودند، و سر تسليم فرود نمى آوردند، كه على عليه
السلام پس از كودتاى سقيفه تسليم نشد و كار به شهادت فرزند و كتك خوردن همسرش كشيد،
امّا چرا در هفته هاى پس از شهادت حضرت زهرا به مسجد مى رفت ، و در نماز جماعت
ابابكر حاضر شد، و در مشورت هاى نظامى ابابكر و عُمر شركت داشت ، و همكارى مى كرد؟
پاسخ سئوال يادشده با توجّه به خطراتى كه اءساس اسلام را تهديد مى كرد، روشن است ،
زيرا پس از وفات رسول خدا صلى الله عليه و آله يورش ها و تهاجمات فراوانى دامنگير
اسلام شد كه ضرورت همكارى را به اثبات مى رساند، مانند:
اوّل - مسيلمه كذّاب چهل هزار نيروى نظامى فراهم كرد، و ادّعاى پيامبرى داشت ، و
عباراتى شبيه آيات قران درست كرد و مى خواست به مدينه حمله كند، كه اگر موفّق مى
شد، همه چيز را نابود مى كرد و اهل بيت عليهم السلام را به شهادت مى رساند، و قبر و
روضه رسول خدا صلى الله عليه و آله را ويران مى ساخت .
دوّم - زنى از قبيله بنى تميم بنام
سجاح
كه ادّعاى پيامبرى كرد، با اشعارها و عبارات زيبائى كه مى سرود، عدّه اى را دور خود
جمع كرد و باعث شد كه عدّه زيادى مرتد شوند.
سوّم - برخى از سران قبائل سر به مخالفت برداشته ، تاجگذارى كردند، و خود را پادشاه
آن منطقه ناميدند، مانند :
نعمان بن منذر در بحرين
و لقيط بن مالك در بحرين ،
كه او را ذوالتّاج مى ناميدند.
و خطر آنقدر جدّى بود كه همه مخالفان ناچار شدند، متّحد گردند كه خليفه سوم نيز
خدمت حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام آمد و گفت :
اى پسر عمو، وضع خطرناك را مى بينى ، اگر همكارى نكنى ، همه ما در خطريم .
و تا امام على عليه السلام اعلام همكارى نكرده بود، و در نماز و اجتماعات آنها شركت
نكرد، خليفه اوّل نيز احتياط مى كرد، و لشگريان را از مدينه خارج نمى ساخت ، پس از
اعلام همكارى حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام ، لشگر فراهم آورده و به خارج
مدينه اعزام كرد.
امام على عليه السلام خود نسبت به اينگونه از واقعيّت ها توضيح مى فرمايد:
فَاءَمسَكتُ يَدِى حَتَّى رَاءَيتُ رَاجِعَةَ النَّاسِ قَد
رَجَعَت عَنِ الاِْسْلاَ مِ، يَدْعُونَ إِلَى مَحْقِ دِينِ مُحَمَّدٍ- صَلَّى
اللّهُعَلَيْهِوَآلِهِ وَسَلَّمَ- فَخَشِيتُ إِن لَم اءَنصُر الاِْسْلاَ مَ
وَاءَهْلَهُ اءَنْ اءَرَى فِيهِ ثَلما اءَو هَدما، تَكُونُ المُصِيبَةُ بِهِ
عَلَيَّ اءَعظَمَ مِن فَوتِ وِلاَيَتِكُمُ.(118)
(من دست كشيدم ، تا آنجا كه ديدم گروهى از اسلام بازگشته ،
مى خواهند دين محمد صلى الله عليه و آله را نابود سازند، پس ترسيدم كه اگر اسلام و
طرفدارانش را يارى نكنم ، رخنه اى در آن بينم يا شاهد نابودى آن باشم ، كه مصيبت آن
بر من سخت تر از رها كردن حكومت بر شماست .)
4
- علل بردبارى امام على عليه السلام در مبارزه با انحرافات
پس از 25 سال حكومت آنان كه به حاكميّت ارزش ها و احكام اسلامى توجّهى نداشتند،
بدعت ها شكل گرفت ،
و احكام دروغين فراوانى را مطرح كردند،
كه مردم را از اسلام و احكام ناب منحرف و به دستورالعمل هائى عادت داده بودند كه از
احكام اسلام بيگانه بود.
آنگاه كه حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام به حكومت رسيد با هزاران مشكل سياسى ،
اجتماعى ، فرهنگى روبرو بود، و نمى توانست افكار و آراء جامعه را با دستورالعمل و
بخشنامه تغيير دهد.
تا فرمود :
نماز مستحبّى را به جماعت نخوانيد.
(كه خليفه دوّم دستور داده بود بخوانند)
فرياد عموم مردم بلند شد كه :
واعُمَراه ، وا عُمَراه
(كجائى عُمر كه بنگرى على نمى گذارد نماز مستحبّى را به
جماعت بخوانيم .)
اينجاست كه مشكل فرهنگى و بينشى را با دستورالعمل ها و بخشنامه ها نمى شود به زودى
عوض كرد.
امام على عليه السلام در يك سخنرانى عمومى بردبارى خود را در مبازره با انحرافات و
بدعت ها اينكونه بيان فرمود:
(اگر حكم الهى را اظهار كنم ، و تحريفها را كنار زنم ، از اطراف من پراكنده مى
شوند.)
سوگند به خدا به مردم گفتم :
(كه در ماه رمضان جز براى نماز واجب به جماعت حاضر نشوند، كه خواندن نماز مستحبّى
به جماعت بدعت است .)
امّا بعضى از لشگريان كه در پيرامون من مى جنگيدند، فرياد زدند :
(اى اهل اسلام ، سنّت عمر را تغيير دادند، و على ما را از نماز خواندن مستحبّى به
جماعت باز مى دارد.)
ترسيديم در گوشه اى از لشگريانم شورشى برپا شود.
(119)
اءرَاءَيتُم لَو اءَمَرتُ بِمَقامِ اِبراهيم فَرَدَدتُهُ
اِلى المَوضِعِ الَّذى وَضَعَهُ فى هِ رَسُولُاللّه صلى الله عليه و آله
وَ رَدَدتُ فَدَكَ اِلى وَرَثَةِ فاطِمَة
وَ رَدَدتُ صاعَ رَسُولِاللّه صلى الله عليه و آله كَما كانَ... وَرَدَدتُ دارَ
جَعفَرٍ اِلى وَرَثَتِهِ وَ هَدَمتُها مِنَ المَسجَدِ، وَرَدَدتُ قَضايا مِنَ
الجَورِ قَضى بِها وَ نَزَعَتُ نِساءً تَحتَ رِجالٍ بِغَيرِ حَقٍّ وَ رَدَدتُهُنَّ
اِلى اَزواجِهِنَّ...
وَ مَحَوتُ دَواوينَ العَطايا وَ اعطَيتُ كَما كانَ رَسُولُاللّه صلى الله عليه و
آله يُعطى بِالسَّوِيَّةِ وَ لَم اَجعَلها دَولَةً بَينَ الاغْنِياءِ...
وَ رَدَدتُ مَسجِدَ رَسُولِاللّه صلى الله عليه و آله اِلى ما كانَ عَلَيهِ وَ
سَدَدتُ ما فَتَحَ فيهِ مِنَ الاَبوابِ وَ فَتَحتُ ما سَدَّ مِنهُ
وَ حَرَّمتُ المَسحَ عَلَى الخُفَّينِ
وَ حَدَدتُ عَلَى النَّبيذِ
وَ اَمَرتُ بِاحَلالِ المُتعَتَينِ
وَ اَمَرتُ بِالتَّكبيرِ عَلَى الجَنائِزِ خَمسَ تَكبيراتٍ
وَ الزَمتُ النّاسَ الجَهرَ بِبِسمِ اللّهِ الرَحمنِ الرَحيم ...
وَ حَمَلتُ النّاسَ عَلَى حُكمِ القُرآنِ وَ عَلَى الطَّلاقِ عَلَى السُّنَّةِ
وَ اَخَذتُ الصَّدَقاتِ عَلَى اءَصنافِها وَ حُدُودِها...
اِذاً لَتَفَرَّقُوا عَنّى وَ اللّهِ لَقَد اَمَرتُ النّاسَ اَن لا يَجتَمِعُوا فى
شَهرِ رَمَضانَ اِلاّ فى فَريضَةٍ وَ اعلَمَتهُم اَنَّ اجتِماعَهُم فى النَّوافِلِ
بِدعَةٌ فَتَنادى بَعضُ اهلِ عَسكَرى مِمَّن يُقاتِلُ مَعى :
يا اَهلَ الاسلامِ غُيِّرَت سُنَّةُ عُمَرَ يَنهانا عَنِ الصَّلوةِ فى شَهرِ
رَمَضانِ تَطَوُّعاً. وَلَقَد خِفتُ اَن يَثُورُوا فى ناحِيَةِ جانِبِ عَسكَري ...
(اگر مقام ابراهيم را كه عُمر تغيير داد به همان مكانى مى
گذاشتم كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله قرار داده بود و فدك را به صاحب اصليش
مى دادم
و پيمانه رسول خدا صلى الله عليه و آله را بمقدار تعيين شده پيامبر اسلام صلى الله
عليه و آله باز مى گرداندم
و خانه جعفر را كه در توسعه مسجد به زور خراب كردند، باز پس مى گرفتم
و احكام و قضاوتهاى ضالمانه را طرد مى كردم
و زنان مسلمان را كه بدون حقّى گرفتند و با آنان ازدواج كردند، به خانوادهايشان
برمى گرداندم
و دفتر حقوق را به روش حقوق پيامبر خدا صلى الله عليه و آله تغيير مى دادم
و دفتر بخشش ها و امتياز دادنها را نابود مى كردم
و مسجد رسول خدا صلى الله عليه و آله آنگونه كه لازم بود درست مى كردم
و درهائى كه بيجا باز كردند مى بستم
و مسح برروى كفش را منع مى كردم
و برخوردن آبجو حدّ شراب مى زدم
و متعه و حجّ تمتّع را حلال اعلام مى كردم
و دستور مى دادم كه بر جنازه ها پنج تكبير بگويند
و بسم اللّه را در نماز بلند بگويند
و مردم را به حكم قرآن باز مى گرداندم
و طلاق را مطابق اسلام جارى مى كردم
و صدقات را از اقشار مردم مى گرفتم ،
به يقين از اطراف من پراكنده مى شدند، من تا دستور دادم كه نماز مستحبّى را به
جماعت نخوانند كه بدعت است ، جمعى از لشگريان من فرياد زدند كه اى اهل اسلام ، سنّت
عمر را تغيير دادند، ترسيدم كه لشگريانم پراكنده شوند.)
( امام على عليه السلام و مسائل سياسى )
بخش ششم سياست توحيد ى
1 - سكوت براى حفظ اسلام
2 - حمايت از اباذر مظلوم
3 - برخورد قاطع با كجروى ها
4 - سياستمدار كيست ؟
5 - ايثارگرى براى حفظ اسلام
6 - پرهيز از امتياز خواهى
7 - هوشيارى و دورانديشى در مسائل سياسى
1 - سكوت براى حفظ اسلام
پس از رحلت رسول گرامى اسلام ، و ماجراى سقيفه :
جمعى در فكر حكومت خود بودند.
فتنه ها از گوشه و كنار كشور اسلامى رخ نشان مى داد.
مسيلمه كذّاب ، و طلحة بن خويلد، و سجاح ، ادّعاى نبوّت كردند.
هر روز طرفدار و امكانات جمع مى كردند تا اسلام را نابود كنند.
كسرى و قيصر ايران و روم هم آماده تهاجم بودند.
اگر در مركزيّت اسلام تزلزل به وجود مى آمد، فتنه ها دين را مورد تهاجم جِدّى قرار
مى داد،
لذا حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود :
اءَمَا وَاللّهِ لَقَد تَقَمَّصَهَا فُلانٌ وَإ نَّهُ
لِيَعلَمُ اءَنَّ مَحَلِّى مِنهَا مَحَلُّ القُطبِ مِنَ الرَّحَا.
يَنحَدِرُ عَنِّى السَّيلُ، وَلا يَرقَى إ لَيَّ الطَّيرُ؛ فَسَدَلتُ دُونَهَا
ثَوبا، وَطَوَيتُ عَنهَا كَشحا، وَطَفِقتُ اءَرتَئِى بَينَ اءَن اءَصُولَ بِيَدٍ
جَذَّاءَ، اءَو اءَصبِرَ عَلَى طَخيَةٍ عَميَاءَ، يَهرَمُ فِيهَا الكَبِيرُ،
وَيَشِيبُ فِيهَا الصَّغِيرُ، وَيَكدَحُ فِيهَا مُؤ مِنٌ حَتَّى يَلقَى رَبَّهُ!
فَرَاءَيتُ اءَنَّ الصَّبرَ عَلَى هَاتَا اءَحجَى ، فَصَبَرتُ وَفِى العَينِ قَذًى
، وَفِى الحَلقِ شَجا، اءَرَى تُرَاثِى نَهبا، حَتَّى مَضَى الاَْوَّلُ
لِسَبِيلِهِ، فَاءَدلَى بِهَا إ لَى فُلانٍ بَعدَهُ.
آگاه باشيد! به خدا سوگند! ابابكر، جامه خلافت را بر تن
كرد، در حالى كه مى دانست ، جايگاه من در حكومت اسلامى ، چون مِحوَر سنگ هاى آسياب
است كه بدون آن آسياب حركت نمى كند او مى
دانست كه سيل علوم از دامن كوهسار من جارى است ، و مرغان دور پرواز انديشه ها به
بُلَنداى ارزش من نتوانند پرواز كرد، پس من رِداى خلافت ، رها كرده ، و دامن جمع
نموده از آن كنارگيرى كردم ، و در اين انديشه بودم ، كه آيا با دست تنها براى گرفتن
حق خود بپا خيزم ؟ يا در اين محيط خفقان زا و تاريكى كه به وجود آوردند، صبر پيشه
سازم ؟ كه پيران را فرسوده ، جوانان را پير، و مردان با ايمان را تا قيامت و ملاقات
پروردگار اندوهگين نگه مى دارد.
پس از ارزيابى درست ، صبر و بردبارى را خِرَدمندانه تر ديدم ، پس صبر كردم در حالى
كه گويا خار در چشم و استخوان در گلوى من مانده بود، و با ديدگان خود مى نگريستم كه
ميراث مرا به غارت مى برند!
( 120)
2 - حمايت از اباذر مظلوم و بى اعتنائى به ستمگران
از ديدگاه امام على عليه السلام يكى از اصول مهمّ سياست توحيدى ، حمايت از مظلوم و
برخورد با ظالم است .
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام در حكومت خلفاء براى حفظ اسلام ، و نظام امّت
اسلامى بردبارى هاى زيادى از خود نشان داده بود،
امّا هرگاه كه مى توانست از مظلومى دفاع كند، در برابر ستمگرى هاى خلفاء مى ايستاد
و به آنها اعتراض مى كرد.
وقتى خليفه سوم ، اباذر را به ربذه تبعيد كرد، منادى ندا داد كه هيچكس حق ندارد
اباذر را بدرقه كند،
امّا امام على عليه السلام با فرزندانش به يارى اباذر شتافتند، و به دستورالعمل
حكومتى خليفه سوم اعتنايى نكردند، و به فرزندان خود فرمود:
با عموى خود وداع كنيد.
( 121)
و خطاب به اباذر فرمود :
يا اباذَر، اِنَّكَ غَصِبتَ للّهِ فَارحُ مَن غَضَبتَ لَهُ
اِنَّ القَومَ خَافُوكَ عَلَى دُنيَاهُم وَ خِفتَهُم عَلَى دِينِكَ، فَاترُك فِى
اءَيدِيهِم مَا خَافُوكَ عَلَيهِ، وَ اهرُب مِنهُم بِما خِفتَهُم عَلَيهِ، فَمَا
اءحوَجَهُم اِلى مَا مَنَعتَهُم ، وَ مَا اءغنَاكَ عَمَّامَنَعُوكَ !
وَ سَتَعلَمُ مَنِ الرَّابِحُ غَداً وَ الاكْثَرُ حُسَّدا.
وَ لَو اءنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الاَْرَضِينَ كَانَتَا عَلَى عَبْدٍ رَتْقا، ثُمَّ
اتَّقَى اللّهَ، لَجَعَلَ اللّهُ لَهُ مِنهُمَا مَخرَجَا!
لا يُؤ نِسَنَّكَ اِلا الحَقُّ وَ لا يُوحِشَنَّكَ اِلاّ الباطِلُ، فَلَو قَبِلتَ
دُنياهُم لاحَبُّوكَ، وَ لَوَ قَرَضتَ مِنها لامَّنُوكَ.
(اى اباذر! تو به خاطر خدا خشم گرفتى ، پس به همان كس كه
برايش غضب نمودى اميدوار باش .
اين مردم از تو بر دنيايشان مى ترسند، و تو از آنها بر دينت !
پس آنچه را كه آنها برايش در وحشتند، به خودشان واگذار، و از آنچه مى ترسى آنها
گرفتارش شوند، (كيفر الهى ) فرار كن ، چه محتاجند به آنچه از آن منعشان مى كردى ، و
چه بى نيازى ، از آنچه تو را منع مى كردند، و به زودى خواهى يافت كه پيروزى براى
كيست ، و چه كسى بيشتر مورد حسد قرار مى گيرد؟
اگر درهاى آسمان ها و زمين به روى بنده اى بسته شده باشد، امّا او از خداى بترسد،
خداوند، راهى براى او خواهد گشود، آرامش خويش را تنها در حق جستجو كن و غير از باطل
چيزى تو را به وحشت نيافكند، اگر دنيايشان را مى پذيرفتى دوستت داشتند و اگر سهمى
از آن را به خود اختصاص مى دادى (و با آنها كنار مى آمدى ) دست از تو برمى داشتند!)(122)
3 - برخورد قاطع با كجروى ها
الف - برخورد قاطع با خليفه دوّم
پس از كودتاى سقيفه و آرام كردن مردم ، و تحقّق حكومت خليفه اوّل ، زمينه رياست
خليفه دوّم نيز فراهم شد، كه انواع خشونت ها را هرچه مى خواست انجام مى داد.
و به اعتراف نويسندگان اهل سنّت حدود 94 حلال را حرام اعلام كرده بود، و مردم در
سكوت و سازش ، اعتراضى نمى كردند.
در آغاز حكومت روزى براى آنكه مطمئن شود اعتراض كننده اى وجود ندارد، در بالاى منبر
گفت :
لَو صَرَفنا عَمَّا نَعرِفُونَ اِلَى ما تُنكَرُون ما
كُنتُم صانِعين ؟
(اگر شما را به خلاف احكام الهى سوق دهم چه مى كنيد، معروف
را منكر معرّفى كنم چه خواهيد كرد؟)
تا سه بار ادّعا و سئوال خود را تكرار كرد، امّا متاءسّفانه كسى پاسخ نداد.
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام كه اين وضع اسفبار را شاهد بود، برخاست و فرمود
:
تو را به توبه كردن وادار مى كنيم .
خليفه دوّم گفت : اگر توبه نكنم .
امام على عليه السلام فرمود:
اِذَن لَنَضرِبُ فِيهِ عَيناكَ
(در آن هنگام بين دو چشم تو را با شمشير مى زنم .)
اين جواب قاطع و شجاعانه حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام خليفه دوّم را به عقب
نشينى وادار كرد و گفت :
شكر خدا در امّت اسلام هستند كسانى كه اگر بخواهيم كجروى داشته باشيم ، ما را به
راه راست مى كشانند.
(123)
ب - برخورد شديد با كجروى هاى خليفه سوم
امام على عليه السلام گرچه در دوران 25 ساله سكوت ، براى حفظ دين و امّت اسلامى ،
دست به شمشير نبرد، امّا هرجا كه لازم بود، و مى توانست ، در برابر كجروى هاى خلفاء
مى ايستاد و افشاء مى كرد.
وقتى خليفه سوم اباذر را به
ربذه تبعيد
كرد، و اعلام نمود كه هيچ كس حق ندارد اباذر را بَدرقه كند.
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام اعتنائى نكرد و با فرزندانش دلجوئى لازم را از
اباذر انجام داد، و تذكّرات لازم را به اباذر فرمود :
عثمان از اين حركت سياسى ، معنوى امام ناراحت شد.
و خطاب به امام على عليه السلام گفت :
چرا فرمان مرا ناديده گرفتى ؟ و اباذر را بدرقه كردى ؟
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود :
اَوَ كُلَّما اَمَرتَ بِاَمرِ مَعصِيَةٍ اَطَعناكَ فيه ؟
(مگر ما بايد از هر دستور خلاف شرعى كه صادر كردى ، اطاعت
كنيم ؟)
خليفه سوم گفت :
چرا به مروان ناسزا گفته اى ، بايد تو را قصاص كند.
امام على عليه السلام فرمود:
به خدا سوگند، اگر مروان كوچكترين بى اءدبى روا دارد، من به تو هم ناسزا مى گويم .
خليفه سوم با خشم گفت : مگر تو از مروان برترى ؟
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام پاسخ فرمود :
سوگند به خدا نه تنها از او، بلكه از تو هم برترم .
(124)
ج - قاطعيّت در انجام وصيّت حضرت زهرا3
پس از وفات رسول خدا صلى الله عليه و آله و پيدايش فتنه ها، بخصوص انحراف در حكومت
و رهبرى ، و تحقّق كودتاى سران سقيفه ، حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام براى حفظ
قرآن و تداوم اصالت دين چاره اى جز صبر و بردبارى نداشت ، و خود در خطبه سوّم نهج
البلاغه فرمود:
صَبَرتُ وَ فِى العَينِ قَذى وَ فِى الحَلقِ شَجَى
(در حالى كه استخوان در گلو گير كرده بود صبر كردم .)
امّا نسبت به برخى از مسائل خانوادگى ، يا شخصى ، نمى توانست صبر كند، و بيش از حدّ
و مرزى كه به دشمن فرصت داده بود، بردبارى نشان دهد، مانند ؛ عمل به وصيّت حضرت
زهرا3 كه آن حضرت چنين وصيّتى را نوشتند:
لاتُصَلّى عَلَىَّ اُمَّةٌ نَقَضَت عَهدَاللّهِ وَعَهدَ
اءَبى رَسُولِاللّهِ صلى الله عليه و آله فى اءَميرالمُؤ مِنينَ عَلِي عليه السلام
وَ ظَلَمُوا لى حَقّى وَاءَخَذُوا اِرثى وَ حَرَّقُوا صَحيفَتى اَلَّتى كَتَبَهالى
اءَبى بِمُلكِ فَدَكٍ وَ كَذَّبُوا شُهُودى ، وَهُم وَاللّهِ جِبرَئيلُ وَ ميكائيلُ
وَ اَميرُالمُؤ مِنينَ وَ اُمُّاَيمَنَ، وُطِّنَت عَلَيهِم فى بُيُوتِهِم وَ
اَميرُالمُؤ مِنينَ يَحمِلُنِى وَ مَعِىَ الحَسَنُ وَالحُسَينُ لَيلاً وَنَهارَاً
اِلى مَنازِلِهِم ، وَاُذَكِّرُهُم بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ اَلاّ تَظلِمُونَا
وَلاتَغصِبُونا حَقَّنَا الَّذِى جَعَلَهُاللّهُ لَنا، فَيُجِيبُونا لَيلاً وَ
يَقعُدُونَ عَن نُصرَتِنا نَهارَاً فَجَمَعُوا الحَطَبَ الجَزَلَ عَلَى بابِنا
وَاءَتَوا بِالنّارِ لِيُحَّرِقُوهُ وَ يُحَرِّقُونا... فَهذِهِ اُمَّةٌ تُصَلِّى
عَلَىَّ؟!!
(امّتى كه عهد و پيمان خدا و پيامبرش را در ولايت و رهبرى
على عليه السلام شكستند وناديده گرفتند، حق ندارند بر پيكر من نماز بگزارند، آنها
كه نسبت به حقّ ما ظلم روا داشتند، و ارث مرا غاصبانه تصرّف كردند، و سند مالكيّت
فدك را كه پدرم برايم نوشته بود از دست من ربودند و به آتش كشيدند،
آنها كه گواهان و شاهدان مرا تكذيب نمودند،
سوگند به خدا كه گواهان من حضرت جبرئيل و ميكائيل
و اميرالمؤ منين على عليه السلام و امّايمن بودند
آنها كه در روز يارى و حمايت از ما در خانه هاى خود خزيدند و دست از يارى ما كشيدند
امام على عليه السلام مرا همراه با حسن و حسين شب و روز براى بيدارى امّت غفلت زده
بخانه هاى مهاجر و انصار مى برد و من آنها را نسبت به خدا و پيامبر صلى الله عليه و
آله و حقوق الهى هشدار مى دادم و مى گفتم :
به ما اهل بيت ظلم روا مداريد،
و حق مسلّمى را كه خدا به ما بخشيده است ، غصب نكنيد.
در تاريكى شب جواب مساعد مى دادند كه شما را يارى مى كنيم ، اما در روز روشن دست از
يارى ما برمى داشتند!
تا آن كه به خانه ما هجوم آوردند، و با جمع آورى هيزم فراوان و آتش زدن آن خواستند،
خانه را و ما را كه در آن بوديم در آتش بسوزانند.
آيا چنين اءمّتى سزاوار است كه بر من نماز بگزارد؟!)(125)
و حضرت زهراسلام الله عليها در وصيّت ديگر خطاب به اميرالمؤ منين على عليه السلام
فرمود:
اءُوصِيكَ اَن لايَشهَدَ اءَحَدٌ جِنَازَتِى مِن هؤُلاءِ
الَّذِينَ ظَلَمُونِى وَ اءَخَذُوا حَقِّى فَاِنَّهُم عَدُوّى وَ عَدُوُّ
رَسُولِاللّهِ وَلا تَترُك اَن يُصَلِّىَ عَلَىَّ اءَحَدٌ مِنهُم وَلا مِن
اءَتباعِهِم وَادفِنِّى فِى اللَيلِ اِذا اءَوهَنَتِالعُيُونُ وَنامَتِالاَبصَارُ(126)
(تو را وصيّت مى كنم كه هيچ كس از آنان كه به من ظلم كرده
اند و حق مرا غصب نمودند، نبايد در تشييع جنازه من شركت كنند، زيرا آنها دشمنان من
و دشمنان رسول خدا صلى الله عليه و آله مى باشند و اجازه نده كه فردى از آنها و
پيروانشان بر من نماز بگزارد.
مرا شب دفن كن ، آن هنگام كه چشم ها آرام گرفته و ديده ها به خواب فرو رفته باشند.)(127)
در صورتى كه همه مخالفان و سران كودتا تمام تلاش خود را به كار گرفتند، تا قبر را
آشكار كنند.
صبح آن روزى كه شب هنگام حضرت زهرا3 مخفيانه دفن گرديد، همه دست اندركاران خلافت
ديدند كه براى هميشه تاريخ ، رسوا شدند، و چاره اى جز آشكار كردن و نبش قبر نمودن ،
و نماز خواندن بر جنازه دختر پيامبر صلى الله عليه و آله ندارند.
كه خليفه دوّم گفت :
سوگند به خدا ما نبش قبر مى كنيم و جنازه فاطمه را بيرون آورده ، بر آن نماز مى
گذاريم .
حال وظيفه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام چيست ؟
آيا اينجا بايد سكوت كند و دست به شمشير نبرد؟
وقتى خليفه دوّم با جمعى از مردم به بقيع آمدند تا قبر حضرت زهرا3 را بشكافند، امام
على عليه السلام در اين مرحله از گستاخى دشمن ، دست به شمشير برد، و لباس و زره
ميدان هاى جنگ را پوشيد، و دستمال مخصوص عمليّات هاى نظامى را بر پيشانى بست و بر
روى يكى از قبر نماهاى بقيع نشست و خطاب به خليفه دوّم فرمود:
وَاللّهِ لَو رُمتَ يَا بنَ صَهّاك لاَ رجَعتُ اِلَيكَ
يَمينَكَ، لَئِن سَلَل تُ سَيفى لاَ غمَدتُهُ دوُنَ اِزهاقِ نَفسِك
(سوگند به خدا اى فرزند زنِ حَبَشى ، اگر چنين كارى بكنى ،
دستت را قطع كرده به سوى تو مى فرستم ، تو مى دانى هرگاه شمشير برهنه كنم ، جز
ريخته شدن خون تو حاصلى ندارد.)(128)
4
- سياستمدار كيست ؟
بسيارى از مردم حيله و نيرنگ و دروغگوئى و دوروئى و انواع رذائل اخلاقى را، سياست و
سياستمدارى مى پندارند،
در حالى كه يك سياستمدار مسلمان نبايد آلوده به انحرافات اخلاقى باشد.
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام در خطبه 41 از مسخ ارزشها، و انحراف ديدگاه هاى
روزگار خود مى نالد كه :
اَصبَحنا فى زَمانٍ قَدِ اتَّخَذَ اَكثَرُ اَهلِهِ الغَدرَ
كَيساً
(در روزگارى قرار گرفته ايم كه بيشتر مردم نيرنگبازى را
سياست مى دانند.)
و در خطبه 200 مى فرمايد:
وَ لَولا كَراهِيَّةُ الغَدرِ لَكُنتُ مِن اءدهَى النّاس
(اگر زشتى نيرنگبازى نبود من از تمام انسانها سياستمدارتر
بودم .)(129)
5
- ايثارگرى براى حفظ اسلام
امام على عليه السلام با توجّه به خطرات برون مرزى ، و درون مرزى ،با ايثارگرى و
خداگرائى سكوت كرد، چون اءساس دين در خطر جِدّى بود.
در خطبه 3 مى فرمايد:
(با خود انديشيدم كه با نيروى محدود به غاصبان حمله كنم و
يا وضع موجود را تحمّل نمايم ؟ سرانجام به اين نتيجه رسيدم كه صبر و شكيبائى
مناسبتر است ،و لذا صبر كردم ، امّا مانند آن انسانى كه ريگ و غبار در چشم دارد، و
استخوان در گلو، كه بسيار دردآور است !)(130)
(نمونه ها:)
الف - قالَ على عليه السلام :
وَ اَيمُ اللّهِ لَولا مَخافَةَ الفُرقَةِ بَينَ
المُسلِمينَ وَ اَن يَعُودَ الكُفرُ وَ يَبُورَ الدّينُ لَكُنّا عَلَى غَيرِ ما
كُنّا لَهُم عَلَيهِ...(131)
(سوگند به خدا اگر از اختلاف مسلمانان و بازگشت آنان به كفر
و الحاد، و از فرسودگى دين نمى ترسيدم ، ما روش مبارزاتى مان با غاصبان غير از
اين راه بود كه موجود است .)
در اين حديث ترس از اختلاف امّت ، و ضعف و بى ايمانى آنان و خطر نابودى دين را مانع
قيام مسلّحانه معرّفى مى كند.
ب - قالَ علىُّ عليه السلام :
فَلَمّا مَضَى صلى الله عليه و آله تَنازَعَ المُسلِمُونَ
الاَْمْرَ مِنْ بَعدِهِ...فَخَشيتُ اِن لَم اَنصُرِ الاسلامَ وَ اَهلَهُ اَرى فيهِ
ثَلماً اَوهَدماً، المُصيبَةُ بِهِ عَلَىَّ اعظَمَ مِن فَوتِ وِلايَتِكُمُ الَّتى
اِنَّما هِىَ مَتاعُ اَيّامِ قَلائِلَ...(132)
(چون رسول خدا صلى الله عليه و آله از دنيا رفت ، مسلمانان
ايمانشان ضعيف شد، در مورد خلافت به نزاع برخاستند، سوگند به خدا گمان نمى كردم كسى
در آن طمع كند، و مرا از حقّم دور نمايد، ديدم گروهى از اسلام (مرتدّ) شده برگشتند
!!
و مى خواستند دين محمّد صلى الله عليه و آله را از بين ببرند !!
لذا ترسيدم كه اگر اسلام و مسلمانان موجود را يارى ننمايم ، در آن رخنه و خرابى
پديد آيد، كه مصيبت آن به مراتب از مصيبت غصب خلافتم بيشتر باشد، و آن زمامدارى چند
روز دنيا است !! )
ج - قال علىُّ عليه السلام :
بايَعَ النّاسُ لاَِبى بَكرٍ وَ اَنَا وَ اللّهِ اَولى
بَالامْرِ مِنْهُ وَ اَحَقُ بِهِ مِنهُ، فَسَمِعتُ وَ اَطَعتُ مَخافَةَ اَن يَرجِعَ
النّاسُ كُفّارا يَضرِبُ بَعضُهُم رِقابَ بَعضٍ بِالسَّيفِ...(133)
مولاى متّقيان در حديث مفصّلى كه بخشى از آن را آورده ايم ، در مورد فلسفه عدم قيام
مسلّحانه اش مى فرمايند:
(مردم وقتى با ابابكر بيعت كردند كه من از او شايسته تر، و
براى خلافت سزاوارتر بودم ، ولى كنار آمدنم براى اين بود كه ترسيدم مردم از دين
برگردند، و با شمشير گردن همديگر را بزنند
در اين فراز نيز ترس از اختلاف و خونريزى و بازگشت به كفر، مانع قيام حاد اميرالمؤ
منين عليه السلام گرديده است .
د - قال علىُّ عليه السلام :
اَتَحسِبينَ اَن تَزُولَ هذِهِ الدَّعوَةِ مِن الدُّنيا؟
آنگاه كه صورت همسر خود را نيلى ديد، و ستمكارى دشمن از اندازه فزون ديد، دست به
شمشير برد و فرمود:
همسرم ، مى توانم حقّ تو را بگيرم .
كه بانگ اذان بلند شد:
اَشهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُاللّه صلى الله عليه و
آله
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام خطاب به حضرت زهراسلام الله عليها فرمود :
آيا دوست دارى كه نام رسول خدا صلى الله عليه و آله بماند؟
يا انتقام تو را بگيرم ؟
حضرت زهراسلام الله عليها فرمود :
نه ، دين اسلام و نام رسول خدا بماند.
امام على عليه السلام ادامه داد :
فَهُوَ ما اَقُولُ لَكِ(134)
پس راه همان است كه من توضيح دادم .
با داشتن قدرت دفاعى در سركوبى دشمن ، و تنبيه متجاوزان به حريم عترت ، براى حفظ
اءساس اسلام سكوت مى كند، و به انتقام جوئى روى نمى آورد.
6
- پرهيز از امتياز خواهى
خليفه سوم در بالا گرفتن اعتراض هاى عمومى فكر مى كرد كه على عليه السلام نقش تعيين
كننده دارد، از اين رو يك روز به هنگام ظهر، در حاليكه ظرفهاى پُر از طلا و نقره در
اطراف تخت او چيده شده بود، حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام را احضار كرد و گفت
:
هر چه مى خواهى از طلا و نقره ها بردار و خود را سير كن كه
مرا با مخالفت هاى خود به آتش كشيدى .
امام على عليه السلام در جواب او فرمود :
(اگر اين اموال از طريق ارث ، بخشش ، كسب و تجارت ، بتو
رسيده است اختيار دارم ، مى توانم از آنها بردارم يا خوددارى كنم ، و چنانچه از بيت
المال باشد، نه تو حقّ دارى به كسى ببخشى ، و نه من حق دارم از آنها بردارم .)
آنگاه به خانه بازگشت .
( 135)
7
- هوشيارى و دور انديشى در مسائل سياسى
5 نفر در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله هم قَسَم شدند كه پس از رسول گرامى
اسلام صلى الله عليه و آله از يكديگر حمايت كنند تا خلافت در دست آنان باشد، و به
ترتيب خلافت كنند، مانند:
خليفه اوّل ، خليفه دوّم ، سالم مولاى ابوحنيفه ، ابوعبيده
جرّاح و خليفه سوم ،
و نامه اى هم تنظيم كردند و همگى آن را امضا كردند كه به صورت عهد نامه اى مكتوب و
سندى تاريخى باقى بماند،
و چون نامه را به ابوعبيده سپردند، بارها خليفه دوّم مى گفت :
ابوعبيده امين امّت است .
طبق نقشه از پيش تعيين شده ، خليفه اوّل به خلافت رسيد،
و سپس با وصيّت خليفه اوّل ، خليفه دوّم خلافت را به دست گرفت .
چون در زمان خليفه دوّم ، ابوعبيده و سالم مردند، تنها هم پيمانِ سوگند خورده اش
خليفه سوم بود كه مى بايست به خلافت برسد،
امّا به اين سادگى ها نمى شد، كه خليفه دوّم طرح شوراى شش نفره را مطرح مى كرد و مى
گفت :
اگر ابوعبيده يا سالم زنده بودند خلافت را به آنها مى سپردم
.(136)
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام در يك گفتگوى سياسى با عموى پيامبر صلى الله
عليه و آله عبّاس با هشيارى و دورانديشى تمام نقشه ها و اهداف شوم طرّاحان شوراى شش
نفره را افشا كرد و خطاب به عبّاس فرمود :
به خدا سوگند كه خلافت را از بنى هاشم دور كردند.
عبّاس گفت :
پسر برادر من ، از كجا چنين قضاوتى مى كنى ؟
پاسخ داد :
سعد بن ابى وقّاص با عبدالرّحمن بن عوف چون پسرعموى
يكديگرند، مخالفت نمى كند و هر دو يك راءى دارند،
و عبدالرّحمن نيز داماد عثمان است ، پس اين سه نفر يكى هستند (عبدالرّحمن هم داماد
عمر بود و هم شوهر خواهر مادرى عثمان )،
حال اگر طلحه (گرچه طلحه از قبيله بنى تميم بود و به عثمان تمايل داشت ) و زبير به
من راءى دهند، گر چه سه نفر مى شويم ، امّا فائده اى ندارد، زيرا عمر دستور داد،
اگر مساوى شدند، راءى گروهى ترجيح دارد كه عبدالرّحمن در آن است ،
پس سرنوشت شورا روشن است كه عثمان انتخاب خواهد شد.(137)
( امام على عليه السلام و مسائل سياسى )
بخش هفتم مردم و امور سياسى
1 - تلاش در بيدارى مردم
2 - احترام به آراء عمومى
1 - تلاش در بيدارى مردم
امام على عليه السلام براى اينكه مردم را با آگاهى لازم بسيج نمايد،
هم نامه هاى بيدار كننده براى آنان مى فرستاد.
و هم شخصيّت هاى خوش نام و معروف را به سوى آنان اعزام مى كرد،
تا با سخنرانى هاى حساب شده ، مردم را از فتنه هاى سياسى آگاه سازد.
كه نامه اوّل را براى آگاهى مردم كوفه بدينگونه نوشت :
فَاِنّى اُخبِرُكُم عَن اءمرِ عُثمانَ حَتّى يَكُونَ
سَمعُهُ كَعَيانِهِ
(همانا من شما را در اين نامه بگونه اى از ماجراى عثمان
آگاه مى سازم كه شنيدن همانند ديدن باشد.)(138)
و سپس مالك اشتر و عمّار ياسر، و فرزندش امام مجتبى عليه السلام را براى آگاهى و
بسيج كوفيان اعزام فرمود.
2- احترام به آراء عمومى
پس از رسول خدا صلى الله عليه و آله كه غاصبانه مسير خلافت را تغيير دادند به آراء
عمومى مردم توجُّهى نكردند، بدون شورا و انتخابات و رفراندوم آزاد، خليفه اوّل را
با چند راءى ، و خليفه دوّم را تنها با وصيّتِ خليفه اوّل ، و خليفه سوم را با راءى
سه نفر كه تنها راءى عبدالرّحمن بن عوف نقش تعيين كننده داشت ، به قدرت رساندند، كه
نوعى حكومت فرمايشى و اريستوكراسى (اشرافى ) بود، و هرگونه اعتراض و مخالفتى را
سركوب كردند.
امّا حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام نسبت به بيعت ، به آراء عمومى توجّه داشت
.
وقتى بعد از قتل خليفه سوم هجوم آوردند كه با امام على عليه السلام بيعت كنند
فرمود، بيعت بايد در مسجد و در ميان عموم مردم باشد.
و در برابر اصرار فراوان مهاجر و انصار فرمود:
مهلت بدهيد تا مردم اجتماع كنند و با يكديگر مشورت نمايند، و آزادانه در اجتماع
مسلمين بيعت كنند.
(139)
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام بيعت عمومى مردم و شركت آزاد در انتخاب رهبرى
را اينگونه بيان فرمود:
وَ بَسَطتُم يَدى فَكَفَفتُها، وَ مَدَدتُمُوها
فَقَبَضتُها ثُمَّ تَداكَكتُم عَلَىَّ تَداكَّالاِْبِلِ الْهيمِ عَلَى حِياضِها
يَوْمَ وِرْدِها حَتَّى ، ان قَطَعَتِ النَّعلُ وَ سَقَطَ الرِّداءُ وَوُطِى ءَ
الضَّعيفُ وَ بَلَغَ مِن سُرُورِ النّاسِ بِبَى عَتِهِم اِيّاىَ اءَن اِبقَهَجَ
بِها الصَّغيرُوَ هَدَجَ اِلَيهَا الكَبيرُ وَ تَحَامَلَ نَحوَهَا العَليلُ وَ
حَسَرَت اِلَيهَا الكِعابُ(140)
(شما (براى بيعت ) دستم را گشوديد و من بستم ، شما آن را به
سوى خود كشيديد و من آن را برگرفتم ! پس از آن همچون شتران تشنه كه روز وعده آب به
آبخور گاه حمله كنند و به يكديگر پهلو زنند، به گِردم ريختيد ! آنچنان كه بند كفشم
پاره شد، عبا از دوشم افتاد و ضعيفان پايمال گرديدند ! سرور و خوشحالى مردم آن روز
به خاطربيعت با من ، چنان شدّت داشت كه كودكان به وَجد آمده ، و پيران خانه نشين با
پاى لرزان خود براى ديدار منظره اين بيعت به راه افتاده بودند، بيماران براى مشاهده
بر دوش افراد سوار شده و دوشيزگان نورسيده (بر اثر عجله و شتاب ) بدون نقاب در مجمع
حاضر شده بودند !!).
( امام على عليه السلام و مسائل سياسى )
بخش هشتم آزادى مردم
1 - آزاد گذاشتن مردم در پل سازى
2 - ماجراى بيعت و آزادى مردم
اوّل - آزاد گذاشتن مردم در پل سازى