الگوهاى رفتارى امام على عليه السّلام

جلد اوّل
( امام على (ع ) و اخلاق اسلامى )

مرحوم محمّد دشتى

- ۵ -


ايـنـهـا نـشـان دهـنـده مـشـكـلات عـلى عـليـه السـّلام در سنّت گرائى و بازگشت به سنّت رسـول خـدا صـلى الله عـليـه و آله اسـت ، چـون 25 سال مردم منحرف شدند، مسخ گرديدند، و احكام دين را تغيير دادند. (133)
2 ـ بردبارى در مبارزه با تحريفات
پـس از 25 سـال حـكـومت آنان كه به حاكميّت ارزش ها و احكام اسلامى توجّهى نداشتند، و بـدعت ها، و جعل احكام فراوانى را مطرح كردند، كه مردم را از اسلام و احكام ناب منحرف و بـه دسـتـور العـمـل هـائى عـادت داده بـودنـد كـه از احـكـام اسـلام بـيـگـانـه بـود، حـال كـه حـضـرت امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـلى عـليـه السـّلام بـه حـكـومـت رسـيـد، بـا هـزاران مـشـكل سياسى ، اجتماعى ، فرهنگى روبرو بود، و نمى توانست افكار و آراء جامعه را با دستورالعمل و بخشنامه تغيير دهد.
تا فرمود:
(نماز مستحبّى را به جماعت نخوانيد.)
فرياد عموم بلند شد كه :
وا عُمَرا، وا عُمَرا

اينجاست كه ، مشكل فرهنگى و بينشى را با دستورالعمل ها و بخشنامه نمى شود به زودى حَل كرد.
امام على عليه السّلام در يك سخنرانى عمومى بردبارى خود را در مبارزه با انحرافات و بدعت ها اينگونه بيان فرمود:
اگر حكم الهى را اظهار كنم ، و تحريف ها را كنار زنم ، از گِرد من پراكنده مى شوند.
سـوگـنـد بـه خـدا! به مردم گفتم كه در ماه رمضان جز براى نماز واجب به جماعت حاضر نشوند، كه خواندن نماز مستحبّى به جماعت بدعت است .
امّا بعضى از لشگريان كه در پيرامون من مى جنگيدند، فرياد زدند:
(اى اهـل اسـلام ، سـنـّت خـليـفه دوّم را تغيير دادند، و على ما را از نماز خواندن مستحبّى به جماعت باز مى دارد.)

ترسيدم در گوشه اى از لشگريانم شورشى برپا شود. (134)
و در يك سخنرانى افشاگرانه فرمود :
اءرَايـتـُم لَو اُمِرتُ بِمَقامِ اِبراهيم فَرَدَدتُهُ اِلى المَوضِعِ الَّذى وَضَعَهُ فى هِ رَسُولُاللّه صلى الله عليه و آله
وَ رَدَدتُ فَدَكَ اِلى وَرَثَةِ فاطِمَة
وَ رَدَدتُ صاعَ رَسُولُاللّه صلى الله عليه و آله كَما كانَ... وَرَدَدتُ دارُ جَعفَرٍ اِلى وَرَثَتِهِ وَ هُدِمَتها مِنَ المَسجَدِ، وَرَدَدتُ قَضايا مِنَ الجَورِ قَضى بِها وَ نَزَعَت نِساءً تَحتَ رِجالٍ بِغَيرِ حَقٍّ وَ رَدَدتُهُنَّ اِلى اَزواجِهِنَّ...
وَ مـَحـَوتُ دَوّاويـنَ العـَطـايـا وَ اعـطـَيـتُ كـَمـا كـانَ رَسـُولُاللّه صلى الله عليه و آله يُعطى بِالسَّوِيَّةِ وَ لَم اَجعَلُها دَولَةً بَينَ الاءغنِياءِ...
وَ رَدَدتُ مـَسجِدَ رَسُولُاللّه صلى الله عليه و آله اِلى ما كانَ عَلَيهِ وَ سَدَدتُ ما فَتَحَ فيهِ مِنَ الاَبوابِ وَ فَتَحتُ ما سَدَّ مِنهُ
وَ حَرَّمتُ المَسحَ عَلَى الخِفَّينِ
وَ حَدَدتُ عَلَى النَّبيذِ
وَ اَمَرتُ بِالاحَلالِ المُتعِتينِ
وَ اَمَرتُ بِالتَّكبيرِ عَلَى الجَنائِزِ خَمسَ تَكبيراتٍ
وَ الزَمتُ النّاسَ الجَهرَ بِبِسمِ اللّهِ الرَحمنِ الرَحيم ...
وَ حَمَلتُ النّاسَ عَلَى حُكمِ القُرآنَ وَ عَلَى الطَّلاقِ عَلَى السُّنَّةِ
وَ اَخَذتُ الصَّدَقاتَ عَلَى اِصنافِها وَ حُدُودِها...
اِذاً لِتـَفـَرَّقـُوا عـَنـّى وَ اللّهِ لَقـَد اَمـَرتُ النـّاسَ اَن لا يـَجـتَمِعُوا فى شَهرُ رَمَضانِ اِلاّ فى فـَريـضـَةٍ وَ اعـلَمـَتـهـُم اِنَّ اجـتـِمـاعـِهـِم فى النَّوافِلِ بِدعَةَ فَتَنادى بَعضُ اهلِ عَسكَرى مِمَّن يُقاتِلُ مَعى :
يـا اَهـلَ الاِسلامِ غُيِّرَت سُنَّةُ عُمَرٍ يَنهانا عَنِ الصَّلوةِ فى شَهرُ رَمَضانِ تَطَوُّعاً. وَلَقَد خِفتُ اَن يَثُورُوا فى ناحِيَةِ جانِبِ عَسكَري ...


(اگـر مقام ابراهيم را كه خليفه دوّم تغيير داد به همان مكانى مى گذاشتم كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله قرار داده بود ؛
و فدك را به صاحب اصليش مى دادم ؛
و پـيـمـانـه رسـول خـدا صلى الله عليه و آله را به مقدار تعيين شده پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله باز مى گرداندم ؛
و خانه جعفر را كه در توسعه مسجد به زور خراب كردند، باز پس ‍ مى گرفتم ؛
و احكام و قضاوت هاى ضالمانه را طرد مى كردم ؛
و زنـان مـسـلمـان را كـه بـدون حـقـّى گـرفتند و با آنان ازدواج كردند، به خانوادهايشان برمى گرداندم ؛
و دفتر حقوق را به روش حقوق پيامبر خدا صلى الله عليه و آله تغيير مى دادم ؛
و دفتر بخشش ها و امتياز دادنها را نابود مى كردم ؛
و مسجد رسول خدا صلى الله عليه و آله آنگونه كه لازم بود درست مى كردم ؛
و درهائى كه بيجا باز كردند مى بستم ؛
و مسح برروى كفش را منع مى كردم ؛
و برخوردن آبجو حدّ شراب مى زدم ؛
و متعه و حجّ تمتّع را حلال اعلام مى كردم ؛
و دستور مى دادم كه بر جنازه ها پنج تكبير بگويند ؛
و بسم اللّه را در نماز بلند بگويند ؛
و مردم را به حكم قرآن باز مى گرداندم ؛
و طلاق را مطابق اسلام جارى مى كردم ؛
و صدقات را از اقشار مردم مى گرفتم ؛
هـر آيـنـه از اطـراف مـن پراكنده مى شدند، من تا دستور دادم كه نماز مستحبّى را به جماعت نخوانند كه بدعت است ، جمعى از لشگريان من فرياد زدند :
كـه اى اهـل اسـلام ، سـنـّت خـليـفـه دوّم را تـغـيـيـر دادند، ترسيدم كه لشگريانم را دچار پراكندگى نمايند.)

ششم ـ خويشتن دارى در مشكلات اجتماعى
1ـ تحمّل خشونت ها براى دفاع از حق
حـضـرت امـيـرالمؤ منين على عليه السّلام در كوچه هاى كوفه قدم مى زد كنيزى را ديد كه گريه مى كند.
فرمود : چرا گريه مى كنى ؟
كنيز گفت : ارباب من پولى داد تا گوشتى بخرم .
حال اءرباب مى گويد :
گوشت مرغوبى نيست آن را به قصّاب بازگردان .
و قصّاب نيز قبول نمى كند.
نـه قـصـّاب مـى پـذيـرد، و نـه اربـاب مـن مـرا بـه منزل راه مى دهد.
امام على عليه السّلام همراه آن زن به قصّابى آمد، و از قصّاب خواست كه گوشت را عوض كند، يا پول آن را بدهد.
قـصّاب عصبانى شد، و چون حضرت اميرالمؤ منين على عليه السّلام را نمى شناخت ، مُشتى بر سينه امام على عليه السّلام كوبيد و گفت :
از مغازه خارج شو، اين معامله به شما ربطى ندارد.
امـام عـلى عـليـه السـّلام مـُشـت آن قـصـّاب را تـحـمـّل كرد و بيرون آمد و كنيز را به خانه اربابش برد.
آنـهـا حـضرت اميرالمؤ منين على عليه السّلام را شناختند، احترام گذاشتند، و آن كنيز را با محبّت پذيرفتند.
امّا همسايگان قصّاب ، اطراف او جمع شده و گفتند:
مى دانى مشت بر سينه چه كسى نواختى ؟ آن شخص امير المؤ منين بود.

مـرد قـصـّاب امـام على عليه السّلام را بسيار دوست مى داشت ، امّا نمى شناخت ، از جسارت و گناه خود در نزد حضرت اميرالمؤ منين على عليه السّلام عذر خواهى كرد.
و برخى نوشتند كه :
بـا سـاطـور قصّابى دست خود را قطع كرد. كه امام على عليه السّلام ضمن دلدارى دادن ، دست او را شفا داد.(135)
2 ـ تحمّل ناسازگارى هاى خوارج
در گـذشـتـه و حال مى نگريم كه حاكمان پيروز، و سلاطين و پادشاهان ، و سران احزاب سياسى ، چگونه با مخالفان خود برخورد كردند،
و بـا تـصـفـيه هاى خونين ، و قتل و غارت ، شكنجه و زندان ، اجازه ابراز عقيده را به آنها نداده ، و هرگونه حركتى را از آنان صلب مى كردند.
امـّا حـضـرت امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـلى عـليـه السـّلام در روش بـرخـورد بـا دشـمـن و تحمّل مخالفان ، الگو و بى نظير است .
روزى جـمـعـى از خوارج وارد مسجد كوفه شدند تا با شعارهاى مداوم ، سخنرانى امام على عـليـه السـّلام را بـر هم زنند، حضرت اميرالمؤ منين على عليه السّلام سرگرم سخنرانى بود كه :
يكى بلند شد، فرياد زد :
(لا حُكمِ إِلاّ لِلّه )

و ديگرى از سوئى ديگر داد زد :
(لا حُكمِ إِلاّ لِلّه )

و سوّمى از گوشه ديگر مسجد همين شعار را داد.
سپس گروهى برخاستند، و اين شعار را دادند.
امـام عـلى عـليـه السـّلام بـا بـزرگـوارى خـاصـّى مـخـالفـت هـاى آنـان را تحمّل كرد.
آنگاه خطاب به مردم فرمود:
كَلِمَةُ حَقٍّ يُرادُ بِها الباطِل
(شعار حقّى است كه از آن باطل اراده مى كنند)

سپس خطاب به خوارج در مسجد فرمود:
تـا وقـتـى كـه دسـت بـه شـمـشـيـر نـبـرديـد، و بـا مـا هـسـتـيـد از سـه اصل اساسى برخورداريد:
1ـ لا نَمنَعَكُم مَساجِدَ اللّهِ اءَن تَذكُرُوا فيها إِسمُهُ
(از ورود شما به مسجد براى نماز جلوگيرى نمى كنيم )

2ـ لا نَمنَعَكُم مِنَ الفِى ء ما دامَت اءَيدِيكُم مَعَ اءَيدِينا
(تا وقتى كه با ما هستيد از حقوق بيت المال شما را محروم نمى كنيم )

3ـ لا نُقَاتِلُكُم حَتَّى تَبدَؤُنا
( با شما نمى جنگيم تا شما جنگ را آعاز كنيد) (136)

هفتم ـ راه مبارزه با مفاسد اجتماعى
1ـ شلاّق و ازدواج
روزى جـوانـى را كـه انـحـراف جنسى داشت ، و خود را جُنُب مى كرد (137)، دستگير كرده خدمت حضرت اميرالمؤ منين على عليه السّلام آوردند،
امام على عليه السّلام دستور داد تا ابتداء بر دست هاى او شلاّق بزنند،
و سپس امر فرمود تا از بيت المال براى او ازدواج كنند،
يعنى تنها مجازات و شلاّق و كيفر دادن كافى نيست ،
بـراى مـبـارزه بـا مفاسد اجتماعى ، بايد ريشه ها را خشكاند، تا وقتى جوانى ازدواج نكند هـمـواره در مـعرض وسوسه هاى شيطانى است ، بايد در كنار مجازات از اقدامات اءساسى براى نسل جوان غافل نمانيم .
كه يكى از راه هاى مبارزه با مفاسد اجتماعى ، ازدواج است ،
بـايـد در ازدواج جـوانـان شـتـاب كرد، زيرا غريزه جنسى چون ديگر غرائز بشرى است ، چونان احساس گرسنگى و تشنگى است ، اگر به آن پاسخ درست داده نشود، به راه هاى انحرافى كشانده خواهد شد.
2 ـ رواج فرهنگ ازدواج موقّت
يـكـى ديگر از راه هاى مبارزه با مفاسد اجتماعى و روابط نامشروع ، مُتعه (ازدواج موقّت ) است ،
زيـرا بـسـيـارى از زنـان نـمـى توانند ازدواج دائم داشته باشند، فرزندانشان بزرگ و داراى داماد يا عروس هستند، و مشكلات فراوان خانوادگى مانع ازدواج دائم آنها است .
و بـسـيارى از مردان از نظر اجتماعى ، شخصيّتى ، اقتصادى ، سياسى نمى توانند زنان متعدّد دائم داشته باشند
يا مسافرند، و اقامت آنها در برخى از شهرها كوتاه است ،
امّا نياز به همسر دارند تا دچار انواع محرّمات نشوند.
آيا اسلام فكرى براى اخلاق جنسى زنان و مردان و جوانان جامعه نكرده است ؟
يـا عـدّه اى بـه نـام اسـلام ، بـدعت هائى گذاشتند كه سلامت جامعه اسلامى را مورد تهديد قرار داده است ؟
در اسـلام ، ازدواج مـوقـّت ، براى صاحبان عذرهاى گوناگون مطرح شده است ، و در زمان رسـول گـرامـى اسـلام صـلى الله عـليـه و آله با پياده شدن احكام دين ، با انواع مفاسد اجتماعى مبارزه مى گرديد كه :
حلال الهى درست رواج پيدا كرد.
و ريشه هاى بسيارى از مفاسد خشكيد.
امـّا پس از سقيفه و بدعت هاى خليفه اوّل و خليفه دوّم ، و سياست تغيير احكام الهى ، ازدواج موقّت نيز برداشته شد، و خليفه دوّم آن را حرام اعلام كرد و آشكارا گفت كه :
هركس مُتعه انجام دهد، گردنش را خواهم زد.
بـا تـعـطـيـل شدن حكم خدا، و بر زمين ماندن بسيارى از مشكلات جنسى جوانان و زنان بى شـوهـر، دوبـاره روابـط نـامشروع رواج يافت كه متعه تا زمان حكومت حضرت اميرالمؤ منين على عليه السّلام به صورت ضدّ ارزش در آمد، و آن را يك امر خلاف اسلام مى پنداشتند، كه امام على عليه السّلام با تاءسّف فرمود :
لَو لا ما فَعَلَ عُمَرُ بنُ الخَطّاب فِى المُتعَةِ ما زَنَى إِلاّ شَقِىُّ

(اگـر خـليـفـه دوّم حكم خدا را نسبت به متعه تحريف نمى كرد، هيچكس جز افراد جنايتكار مرتكب روابط نامشروع نمى شدند.) (138)

3 ـ مبارزه با خرافات در مسئله ازدواج
برخى فكر مى كنند :
اگر زنى شوهر نكرد، وفادار و صادق است ،
يا مردى پس از مرگ همسرش اگر زن نگرفت مردى وفادار و ارزشمند است ،
بر همين اءساس بسيارى تن به ازدواج كه حكم الهى است نمى دهند،
امّا به انواع آلودگى ها آلوده مى شوند.
حضرت على عليه السّلام از خود شروع كرد، و سنّت هاى جاهلى را زير پاگذاشت ،
هـم پـس از شـهـادت حـضـرت زهـرا سـلام الله عـليها فورا ازدواج كرد و هم به زن جوانش (اءمامه )، در كنار بستر شهادت سفارش ‍ كرد كه پس از او ازدواج كند،
و شـوهـر او را مـعـيـّن فـرمـود كـه بـا (مـغـيـرة بـن نوفل ) از نوادگان عبدالمطلّب ازدواج كند.
(امـامـه پـس از عـدِّه وفـات بـه وصـيـّت امـام عـلى عـليـه السـّلام عمل نمود، و ازدواج كرد، و داراى فرزندى بنام يحيى شد).(139)
4 ـ رواج فرهنگ تعدّد زوجات
يـكـى از راه هاى مبارزه با مفاسد اجتماعى (تعدّد زوجات ) است كه اگر با شرائط لازم در جـامـعـه تـحـقـّق پـذيرد و زنانى بى شوهر يا مردانى بى زن در جامعه اسلامى وجود نداشته باشند، ريشه بسيارى از مفاسد اجتماعى مى خشكد.
حـضـرت امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـلى عـليـه السـّلام بـا رعـايـت عـدالت بـيـن بـانـوان ، در عمل فرهنگ تعدّد زوجات را تاءييد و به آن عمل كرد.
ازدواج هاى امام على عليه السّلام
رجوع شود به : فصل سوّم ـ ش 4 ـ تبليغ فرهنگ ازدواج
هشتم ـ عفو و بخشش
1 ـ عفو برده خطاكار
امام على عليه السّلام روزى يكى از بردگان را صدا زد، و او جواب نداد،
چند بار نام او را بلند خواند و او شنيد و پاسخ نداد.
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السّلام خود به نزد او آمد و فرمود:
مگر صداى مرا نشنيدى ؟
گفت :
چرا شنيدم ، چون از عقوبت شما ايمن بودم ، خواستم شما را به خشم آورم .
امام على عليه السّلام فرمود:
مـن هـم بـه خـشـم مـى آورم آن شـيـطـانـى را كـه تـو را ايـن چـنـيـن اغفال كرد.

سپس او را در راه خدا آزاد كرد. (140)
2 ـ روش برخورد با نيازمند
حارث همدانى حاجتى داشت ، به منزل حضرت اميرالمؤ منين على عليه السّلام رفت ، امام على عليه السّلام پس از سلام و احوال پرسى ، فرمود :
آيا خواسته اى دارى ؟
حارث گفت : آرى .
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السّلام بلند شد و چراغ را خاموش كرد و فرمود:
اى حارث ! چراغ را خاموش كردم كه در برابر خواسته ات دچار ذلّت و خوارى نشوى .
حال هر چه مى خواهى بگو!
زيرا از پيامبر اكرم عليه السّلام شنيدم :
اَلحـَوائِجُ اءَمـانـَةٌ مـِنَ اللّهِ فِى صُدُورِ العِباد، فَمَن كَتَمَها لَهُ عِبادَةٌ وَ مَن اءَفشاها كانَ حَقَّا عَلَى مَن سَمِعَها اءَن يُعيُنَهُ

(خواسته هاى مردم در دل هاى بندگان اءمانت است ، هركس آن را پنهان دارد براى او عبادت نـوشـتـه مـى شـود، و كـسـى كـه آن را آشـكـار كـند، بايد شنوندگان او را يارى كنند). (141)

نهم ـ احترام به مردم
1ـ كمك به يهودى در راه مانده
مـرد يـهودى كه از شام با چند الاغ گندم به كوفه مى آمد، در نزديكى هاى شهر كوفه ، الاغ هـاى او با بار گم شده بودند و بى نوا با دوست قديمى خود، حارث اعور همدانى ، تماس گرفت و به امام على عليه السّلام متوسّل شد.
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السّلام شخصا الاغ هاى او را پيدا كرد و آن شب تا سحر از اموال او حفاظت نمود،
و تنها براى نماز صبح از يهودى جدا شد،
پس از نماز او را به بازار برد، اموال او را به فروش رساند، و نيازهاى او را برآورد،
وقتى مرد يهودى آن همه ايثار و بزرگوارى را از امام على عليه السّلام ديد، مسلمان شد و گفت :
اءَشـهـَدُ اءَنَّكَ عـالِمُ هـذِهِ الاُمَّة ، وَ خَلِيفَةُ رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلَى الجِنِّ وَ الاِنس

(گواهى مى دهم كه تو دانشمند امّت اسلامى ، و جانشين پيامبر صلى الله عليه و آله بر جنّ و آدميان مى باشى )(142)

2 ـ دستورالعمل برخورد با مردم
از نـظر امام على عليه السّلام مردم بندگان خدا و محترمند، و كارگزاران حكومتى بايد در خـدمـت مـردم بـاشـنـد، از ايـن رو در تـمـام نـامـه هـا كـارگزاران دولتى را به تواضع و فروتنى دعوت مى فرمود.
و به فرمانداران خود نوشت :
لا تَسخَروا المُسلِمِينَ وَ مَن سَاءَلَكُم غَيرَ الفَرِيضَةِ فَقَدِ اعتَرى فَلا تَعطُوه

(مسلمانان را مسخره نكنيد و كسى كه بيش از حق خود از شما درخواست كرد، تجاوز كرده ، به او چيزى ندهيد.)(143)

3 ـ عيادت از مريض
امـام عـلى عـليـه السّلام تا شنيد كه صعصعة بن صوحان مريض ‍ است فورا به عيادت او رفت و از او دلجوئى كرد، و از ساده زيستى صعصعة تعريف كرد و فرمود:
وَاللّهِ ما عَلِمتُكَ إِلا خَفيفَ المَؤُنَةِ حُسنَ المَعُونَةَ

(سوگند به خدا از تو جز زندگى ساده و نيكو يارى دادن به مردم ، سراغ ندارم )

صعصعه نيز از رحمت و محبّت امام على عليه السّلام قدردانى كرد.
حـضـرت امـيـرالمـؤ مـنـيـن على عليه السّلام به هنگام خداحافظى توجّه او را به يك تذكّر اخلاقى جلب نموده فرمود:
(مـبـادا عـيـادت كـردن مـن تو را مغرور سازد و بر قبيله خود فخر بفروشى !! كه خداوند انسان هاى مغرور و فخر فروش را دوست ندارد.) (144)

4 ـ آداب سلام كردن
بـرخـى در روابـط اجتماعى ، ادب و احترام را رعايت نمى كنند، كه هم اكنون در بسيارى از كشورهاى غربى و شرقى مردم در روابط اجتماعى خود بدون (سلام كردن ) از كنار هم ردّ مى شوند.
در مـقـابـل ، بعضى ديگر در سلام كردن دچار افراط شده و به مرز چاپلوسى نزديك مى گردند.
امـام عـلى عـليـه السـّلام بـه ايـن نـكـتـه تـوجـّه دارد كـه اعتدال حتّى در سلام كردن نيز بايد حفظ گردد كه فرمود:
سلام داراى چهار صيغه است :
سَلامٌ عَلَيك
سَلامٌ عَلَيكُم
السَلامٌ عَلَيك
السَلامٌ عَلَيكُم

اگـر سلام كننده عبارت (وَ رَحمَةُ اللّه ) را بر سلامش افزود، تو نيز متقابلا بيفزاى ، و اگـر كـلمه (وَ بَرَكاتُهُ) را نيز اضافه كنى ، در زمره كسانى خواهى شد كه تحيّت ديگران را به نحو احسن پاسخ مى دهند.
خداوند متعال مى فرمايد:
وَ إِذا حُيِّيتُم فَحَيُّوا بِاءَحسَنِ مِنها اَو رُدُّها اِنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَى ءٍ حَسِيبا(145)

(چـون مـورد تـحيّت و اكرام قرار گرفتيد، شما نيز متقابلا آن را به وجه نيكوتر و يا دسـت كـم بـه هـمان گونه پاسخ گوئيد، كه خداوند بدون ترديد همه چيز را به حساب مى آورد).

اگر سلام كننده ، عبارت ؛
وَ رَحمَةُ اللّهِ وَ بَرَكَاتُهُ
را بـر سـلام خـويـش افـزود بـهـتر آن است كه به همان نحو پاسخ گفته و چيزى بر آن اضافه نكنند.
حـضـرت امـيـرالمـؤ مـنين عليه السّلام بر جماعتى مى گذشت و بر آنها سلام كرد، آنان در پاسخ خويش عبارت ؛
(وَ مَغفِرَتُهُ وَ رِضوَانُهُ) را افزودند.
حضرت فرمود :
از حدّ سلام ملائكه به پدر ما ابراهيم عليه السّلام تجاوز نكنيد.
و نيز فرمود :
صـيغه سلام را 10 حَسَنه و ثواب است و افزودن كلمه (وَ رَحمَةُ اللّهِ) را 20 حَسَنه و كلمه (وَ بَرَك اتُهُ) را 30 حَسَنه است . (146)
5 ـ ارزش مصافحه كردن
در روابـط اجـتـمـاعى و برخورد انسان ها با يكديگر، در هر قوم و قبيله اى ، آداب و رسوم خاصّى مطرح است .
برخى براى هم دست بلند مى كنند
و بعضى كلاه از سر برداشته و ابراز محبّت مى كنند.
و قومى در برابر هم خم و راست مى شوند.
امّا در اسلام مصافحه و سلام كردن سنّت است .
حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام فرمود:
بـه هـنـگـام مـلاقات با يكديگر با هم مصافحه كنيد، و با روى خوش ‍ برخورد كنيد، كه گـناهان شما را مى ريزد. و در برخورد با دشمن خود نيز، با او مصافحه كنيد، هر چند او نخواهد، زيرا اين دستور الهى است و دشمنى ها را از بين مى برد. (147)
6 ـ احكام عطسه زدن
سـيـسـتـم بـدن انـسـان وقـتـى سـالم اسـت ، و سيستم تنفّسى وقتى عيب و نقصى ندارد، در بـرابـر نور، حرارت ، گرد و خاك و اجسام خارجى واكنش نشان داده و هواى موجود در شُش هـا را بـا سرعت 75 كيلومتر در ساعت به بيرون مى راند كه مجموعه اينگونه واكنش ها از نظر فيزيولوژى ، عطسه زدن نام دارد.
امـّا در اقـوام و مـلل جـهـان خـرافات و برخوردهاى گوناگونى نسبت به عطسه زدن مطرح است .
در صـورتـى كـه در روابـط اجتماعى اسلام ، حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام رهنمود داد كه اگر شخصى نزد شما عطسه زد به او بگوئيد:
يَرحَمَكُمُ اللّه (خدا شما را رحمت كند)

او در جواب شما بگويد:
يَغفِرَ اللّه لَكُم وَ يَرحَمَكُم (148)

(خدا شما را ببخشايد و بر شما رحمت آورد)

7 ـ نقش روز جمعه در روابط اجتماعى
گـرچـه هـر روز، روز خـداسـت ، امـّا بـرخـى از روزهـا بعلل فراوانى به برخى از كارها اختصاص دارد كه جاى دقّت و ارزيابى است .
حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام فرمود :
در روز جمعه به خواستگارى برويد و عقد را در روز جمعه بخوانيد. (149)

8 ـ احترام به آزادى مردم
مـردم ، يـاران و طـرفـداران يـا مـخـالفـان ، هـمـه در حكومت حضرت اميرالمؤ منين على عليه السّلام آزاد بودند و حقوق همه رعايت مى شد،
نه كسى را مجبور مى كردند كه در جائى زندگى كند،
و نـه انـسانى را بازور به كارى مى گماشتند، بلكه با تبليغات و هدايتگرى ، مردم را آگاهى مى دادند تا خود انتخاب كنند.
در اينجا توجّه به برخى از نمونه ها ضرورى است :
اوّل ـ امام على عليه السّلام و فراريان
سهل بن حنيف انصارى فرماندار مدينه براى آن حضرت نوشت كه :
جماعتى از مردم مدينه مخفيانه به سوى شام فرار مى كنند و به معاويه مى پيوندند.
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السّلام در پاسخ نوشت :
اءَمَّا بـَعـدُ، فَقَد بَلَغَنِى اءَنَّ رِجَالا مِمَّن قِبَلَكَ يَتَسَلَّلُونَ إِلَى مُعَاوِيَةَ، فَلاَ تَاء سَف عـَلَى مـَا يـَفـُوتُكَ مِن عَدَدِهِم ، وَيَذهَبُ عَنكَ مِن مَدَدِهِم ، فَكَفَى لَهُم غَيّا، وَلَكَ مِنهُم شَافِيا، فِرَارُهُم مِنَ الهُدَى وَالحَقِّ، وَإِيضَاعُهُم إِلَى العَمَى وَالجَهلِ.
وَإِنَّمـَا هـُم اءَهـلُ دُنـيـَا مـُقـبـِلُونَ عـَلَيـهـَا، وَمـُهـطـِعـُونَ إِلَيـهـَا، وَقـَدعـَرَفـُوا ال عـَدلَ وَرَاءَوهُ، وَسـَمِعُوهُ وَوَعَوهُ، وَعَلِمُوا اءَنَّ النَّاسَ عِندَنَا فِى الحَقِّ اءُسوَةٌ، فَهَرَبُوا إِلَى الاَْثَرَةِ، فَبُعْدا لَهُمْ وَسُحْقا!!
إِنَّهُم ـ وَاللّهِ ـ لَم يَنفِرُوا مِن جَورٍ، وَلَم يَلحَقُوا بِعَدلٍ، وَإِنَّا لَنَطمَعُ فِى هذَا الاَْمْرِ اءَنْ يُذَلِّلَ اللّهُ لَنَا صَعْبَهُ، وَيُسَهِّلَ لَنَا حَزنَهُ، إِن شَاءَ اللّهُ، وَالسَّلاَمُ.

روش برخورد با پديده فرار
(پـس از يـاد خـدا و درود! بـه مـن خبر رسيده كه گروهى از مردم مدينه به سوى معاويه گـريـختند، مبادا براى از دست دادن آنان ، و قطع شدن كمك و ياريشان افسوس بخورى ! كه اين فرار براى گمراهيشان ، و نجات تو از رنج آنان كافى است ، آنان از حق و هدايت گريختند، و به سوى كوردلى و جهالت شتافتند.
آنـان دنـيا پرستانى هستند كه به آن روى آوردند، و شتابان در پى آن گرفتند، عدالت را شـناختند و ديدند و شنيدند و به خاطر سپردند، و دانستند كه همه مردم در نزد ما، در حق يكسانند، پس به سوى انحصار طلبى گريختند دور باشند از رحمت حق ، و لعنت برآنان باد.
سـوگـنـد بـه خدا! آنان از ستم نگريختند، و به عدالت نپيوستند، همانا آرزومنديم تا در ايـن جـريـان ، خـدا سـختى ها را بر ما آسان ، و مشكلات را هموار فرمايد. ان شاءاللّه ، با درود.)
دوّم ـ آزادى در كار(150)
مردم شهرى خدمت امام على عليه السّلام آمدند و مدّعى شدند:
در آن شهرستان ، نهرى است كه با مرور زمان پر شده و آثارش از ميان رفته و حفر مجدّد آن براى مسلمانان ضرورى است .
آنـگـاه از آن حـضـرت خـواستند كه به حاكم شهر بنويسد تا براى حفر نهر، مردم را به بيگارى (كار اجبارى ) بگيرد.
حـضـرت امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـلى عـليـه السـّلام حـفـر نـهـر را پـذيـرفـت ولى بـيـگـارى را قبول نكرد و به عامل خود (قرظة بن كعب ) (151) چنين نوشت :
(امّا بعد، عدّه اى از اشخاص كه از منطقه حكم فرمائى تو هستند نزد من آمده و گفتند:
در آنجا نهرى است كه پُرشده و كندنش براى مسلمانان بسيار سودمند است .
اگـر آنـرا حفر كنند و از آنجا استفاده نمايند سود كلانى خواهند برد و در اين صورت به پرداخت ماليات توانا مى شوند.
پـس آنـهـا را بـخـوان و تـحـقـيـق نـما، اگر موضوع چنان است كه گفته اند به هركس كه مايل است نهر را حفر كند، به او اجازه تعمير و حفر آن را بده و اين را در نظر دار كه نهر از آنِ كـسـى اسـت كـه بـه مـيـل خـود در آن كـاركـنـد، نـه كـسـى كـه مجبور شده باشد، و من مايل هستم كه آباد كننده قوى و آزاد باشد نه ضعيف و مجبور . والسّلام .(152)

در ايـن دسـتـورالعـمـل بـهره كشى از مردم ، و بكارگيرى اجبارى و وادار كردن ممنوع اعلام شد.
امام على عليه السّلام رهنمود داد كه نهر آن سامان را كسانى كه قدرتمندند و توانِ كارى لازم را دارند، تعمير و لايروبى كنند و از ره آورد كار خود نيز بهره مند باشند.
از ايـن دسـتـورالعـمـل حـضرت اميرالمؤ منين على عليه السّلام انواع پيمانكارى را مى شود قانونى و مجاز شمرد.
سوم ـ آزادى در بيعت
الف ـ سـعـد بـن ابـى وقـّاس يـكى از اصحاب شورا بود و از بيعت كردن با اميرالمؤ منين عليه السّلام سرباز زد.
امام على عليه السّلام او را به حال خود واگذاشت و فرمود:
رها كنيد بِرَوَد!!
ب ـ عبداللّه بن عمر از بيعت با حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام امتناع ورزيد،
حـضـرت امـيـرالمـؤ مـنـين على عليه السّلام از او ضامن خواست كه بر ضد حكومت فعّاليّت نداشته باشد، از آن هم امتناع كرد، باز امام على عليه السّلام او را آزاد گذاشت .(153)
دهم ـ اخلاق در سفر
1 ـ شرائط همسفر
سفر كردن خوب است ،
امّا سفارش كردند كه به تنهائى سفر نكنيم ،
و در انتخاب همسفر نيز احتياط لازم را داشته باشيم .
حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام فرمود :
با كسى كه ارزش و مقدار و فضيلت تو را نمى داند سفر مكن . زيرا كسى كه قدر تو را نشناسد با تو رفتار صحيحى نخواهد داشت و چه بسا به آبروى تو ضربه خواهد زد. (154)
2 ـ حقوق همسفران
وقـتـى چـنـد نـفـر پـذيـرفـتـند كه در يك سفر طولانى با هم باشند، از نظر اسلام حقوق متقابلى بر عهده همه خواهد بود، كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام فرمود :
حقوق همسفران چند چيز است :
1 ـ توشه خود را با ديگران مصرف كردن و با دوستان شريك شدن .
2 ـ مخالفت نكردن با رفيقان (پرهيز از اختلاف و درگيرى )
3 ـ خدا را در همه جا، بلندى و پستى ، هنگام حركت و فرود آمدن فراوان ياد كردن . (155)

رعايت حقّ همسفر ذِمّى (156)
اميرالمؤ منين عليه السّلام در راه كوفه با يك نفر ذمّى همسفر گرديد.
مرد ذمّى به آن حضرت گفت :
بنده خدا كجا مى روى ؟
امام پاسخ داد :
مى خواهم به كوفه بروم .
بعد از مدّتى ، مرد ذمّى به راه ديگرى برگشت و خواست از حضرت اميرالمؤ منين على عليه السّلام جدا شود،
حضرت نيز مقدارى به دنبال او راه رفت .
مرد ذمّى گفت :
بنده خدا مگر نگفتى كه به كوفه مى روى ؟
امام على عليه السّلام فرمود : آرى به كوفه مى روم .
ذمّى گفت : راهى كه مى روم راه كوفه نيست .
حضرت على عليه السّلام فرمود : مى دانم راه كوفه نيست .
گفت : پس چرا با من مى آيى ؟
فرمود :
قال لَهُ اَميرُالمُومِنِين عليه السّلام هذا مِن تَمامِ الصُّحبَةِ اَن يُشَيِّعِ الرَّجُلُ صاحِبَهُ هَنيئَةً اِذا فارَقَهُ وَ كَذلِكَ اَمَرَنا نَبِيُّنا صلى الله عليه و آله

(كـمـال رفـاقـت آن است كه شخص در وقت جدا شدن به احترام رفيق ، مقدارى او را مشايعت كند، پيامبر ما صلى الله عليه و آله به ما چنين ياد داده است )

مرد ذمّى گفت :
راستى آيا پيامبر شما چنين دستورى داده است ؟
فرمود : آرى
ذمّى گفت :
پـس آنان كه به او ايمان آورده اند در اثر اين اخلاق پسنديده است ، گواهى مى دهم كه من نيز بر دين تو هستم .
آنگاه با آن حضرت به كوفه آمد و چون امام را شناخت ، اسلام آورد. (157)

3 ـ مشكل گُم شدن
حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام فرمود :
هرگاه در سفر گُم شديد، و راه به جائى نبرديد، با صداى بلند بگوئيد :
يا صالِحُ اءَغِثنى
(اى نيكوكار ، به دادم برس .)
كه افرادى از مسلمانان جن در همه جا هستند، به كمك شما آمده ، شما را راهنمائى خواهندكرد. (158)
4 ـ روش استفاده از حيوانات
حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام فرمود:
اسبِ سوارى من هرگز سرنگون نشد، زيرا به هنگام سوارى بر روى زراعت كسى نراندم و كشتزار كسى را پايمال نكردم . (159)
يازدهم ـ روابط اجتماعى
1 ـ روابط نيكو با خويشاوندان
امـام عـلى عـليه السّلام داراى عواطف والاى انسانى بود و در روابط اجتماعى ، همه را بهره مند مى فرمود:
دعوت شام و نهار خويشاوندان را مى پذيرفت و روابط گرم و محبّت آميزى با آنان داشت .
خويشاوندان را به ميهمانى دعوت مى كرد و از آنها گرم پذيرائى مى كرد.
به عيادت مريضان ، خويشاوندان و ديگران مى رفت .
در تولّد فرزند براى تبريك گفتن به منازل دوستان و ياران مى رفت .
در ميهمانى ها دست مهمان را مى شست .
در مـرگ يـاران و خـويـشـاونـدان بـه تـسـليـت بازماندگان مى رفت و به مصيبت ديدگان تسليت مى گفت . (160)
2 ـ روش تبريك گفتن براى تولّد فرزند
روزى بـراى تـبـريـك گـفـتن به يكى از ياران كه تازه صاحب فرزند شده بود، رفت و ديگران هم حضور داشتند.
يكى به پدر نوزاد گفت :
قدم اين نوزاد قهرمان و يكّه سوار مبارك باشد.
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السّلام فرمود :
اينگونه براى تولّد فرزند تبريك نگو، بلكه بگو:
شَكَرتَ الواهِبَ، وَ بُورِكَ لَكَ فِى المَوهُوبِ وَ بَلَغَ اءَشُدَّهُ وَ رُزِقتَ بِرَّهُ

(خداى بخشنده را شكر كن ، و اين فرزند بر تو مبارك باشد، اميدوارم بزرگ شود و از نيكوكاريهايش بهره گيرى ) (161)

3 ـ اجازه ورود گرفتن
رعايت حقوق خويشاوندان در روابط اجتماعى لازم است .
امـام عـلى عـليـه السـّلام بـا ايـنـكه در سطح عالى ، روابط عاطفى خويش را با دوستان و فاميلان برقرار مى فرمود، تلاش مى كرد تا حقوق خويشاوندان ناديده گرفته نشود،
حـضـرت امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـلى عـليـه السـّلام هـرگـاه كـه مـى خـواسـت وارد مـنزل امام حسن مجتبى عليه السّلام شود، درب را مى كوبيد و اجازه ورود مى گرفت و آنگاه داخل مى شد (162)
كه براى همه انسان ها بهترين درس زندگى است .
4 ـ روش برخورد با اسير
امام على عليه السّلام نسبت با اسيرانى كه با امام على عليه السّلام جنگيدند
و در اسارت به سر مى بردند
و نسبت به ابن ملجم ، كه حضرت را به شهادت رساند و پس از حمله به حضرت اميرالمؤ منين على عليه السّلام اسير شد و در زندان به سر مى برد، فرمود:
اَلبِسُوهُم مَمّا تَلبَسُونَ وَ اَطعِمُوا هُم مِمّا تَاءكُلُونَ

(از لباس هايى كه خود مى پوشيد به آنها بپوشانيد و از غذاهايى كه خود مى خوريد به آنها بخورانيد.)(163)

5 ـ حمايت از پيران از كار افتاده
روزى اميرالمؤ منين عليه السّلام ديد پيرمرد نابينائى گدائى مى كند.
فرمود : اين پيرمرد كيست ؟
گفتند : يا اميرالمؤ منين اين مرد نصرانى است ، از كار افتاده گدائى مى كند.
فرمود:
اِستَعمَلتُمُوهُ حَتَّى اِذا كَبُرَ وَ عَجَزَ مَنَعتُمُوهُ، اَنفِقُوا عَلَيهِ مِن بَى تِالمالِ

(تـا قـدرت كـاركـردن داشـت از او كار كشيديد و چون پير شد و از كار ماند او را از خود رانديد، از بيت المال حقوق او را بپردازيد.) (164)

6 ـ پرچمدار رحمت
ابن اسحاق نقل مى كند كه :
در روز فتح مكّه سعد بن عباده چنين رَجَز مى خواند:
اَليَوم يَومُ المَلحَمَةَ، اَليَوم تَستَحِلُّ الحُرمَةَ

(امروز روز كشتار و جنگ و انتقام است ، امروز روز شكسته شدن حرمت هاست ).

كسى نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله رفت و شعارهاى تند سعد را به اطّلاع رساند و گفت :
(مى ترسيم امروز سعد، يورشى بر قريش داشته باشد.)
پيامبر صلى الله عليه و آله ، على بن ابيطالب عليه السّلام را ماءمور كرد تا پرچم را از او بگيرد و به امام على عليه السّلام فرمود: تو پرچم را وارد شهر كن و بگو:
اَليَومُ يَومُ المَرحَمَة

(امروز روز رحمت و مهربانى است )

بدين ترتيب آن پيشواى رحمت و لطف ، جلوى هرگونه خشونت و تندى را گرفت ، مگر در مـورد كـسـانـى كه جاى لطف و رحمت بر خود باقى نگذاشته بودند كه پيامبر صلى الله عليه و آله با بزرگوارى تمام فرمود:
الاسلامُ يَجِبُّ ما كانَ قَبلَهُ

(اسلام گناهان گذشته را مى پوشاند)

پس از آنكه مكّه فتح شد، همه چشم ها به او دوخته شده بود تا با آنها چه مى كند و جواب آن همه نامردمى را چه مى دهد؟
آن مظهر رحمانيّت و رحمت حقّ فرمود:
يا مَعشَرَ قُرَيش ، ما تَرَونَ اءنّى فاعِلٌ فِيكُم ؟

(اى جمعيّت قريش ! تصوّر مى كنيد من با شما چه رفتارى انجام مى دهم ؟)

پاسخ دادند :
خَيرا ، اءخٍ كَريمٍ وَ ابن اءخٍ كَريم

(نـيـكـى (كـه مـا جـز نـيـكـى تـصـوّر ديـگـرى دربـاره ات نـداريـم ) تو برادر كريم (بزرگوار) و برادرزاده بزرگوار ما هستى )

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود :
اءذهَبوُا فَاءَنتُم الطُّلَقاء
(برويد كه همه تان آزاديد)

رسالت او چنين اقتضا مى كرد كه فرمود:
إِنَّ اللّهَ اءرسَلَنى مُبَلِّغا وَ لَم يُرسِلُنى مُتِعَنّتا

(به درستى كه خداوند مرا براى تبليغ فرستاده است و نه براى عيبجويى و سرزنش (مردمان ).

دوازدهم ـ سياست سكوت و انتظار در جامعه اسلامى
1 ـ سياست عدم درگيرى و اقدام مسلّحانه
          الف ـ بيعت نكردن با خليفه اوّل
          
وقـتى امكانات مبارزه و قيام وجود نداشته باشد ، و حركت مسلّحانه به نفع اسلام نباشد ، بـايد با سكوت و انتظار بر تداوم سلامت دين نظارت كرد كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام به آن سفارش فرموده است ، مانند:
الف ـ بيعت نكردن با خليفه اوّل
چـون خـليـفـه اوّل و هـوادارانـش از بـيـعت اكثر مردم به واسطه صحنه سازى هائى كه به وجـود آورده بـودند، فارغ شدند، به اين فكر افتادند كه از على عليه السّلام نيز بيعت بگيرند.
زيرا تاءثير سياسى بيعت آن حضرت از بيعت همه مردم بيشتر بود،
از اين رو خليفه دوّم به خليفه اوّل گفت :
چـرا از عـلى بـيعت نمى گيرى ؟ بايد او بيعت كند و تا او بيعت نكند حكومت ما استوار نمى گردد.
خليفه اوّل غلام خود قُنفُذ را فرستاد.
وقتى به حضور امام على عليه السّلام رسيد، گفت :
تو را خليفه پيامبر دعوت مى كند.
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السّلام فرمود :
چـه زود بـر پـيـامـبـر دروغ مـى بنديد، در حالى كه ابابكر و يارانش بهتر مى دانند كه خداوند متعال و پيامبر او غير از من كسى را خليفه مسلمين قرار نداده اند.

غـلام پـاسـخ امـام عـلى عـليـه السـّلام را بـه خـليـفـه اوّل رساند.
ابن قتيبه مى گويد : خليفه اوّل ناراحت شد .
بار ديگر خليفه دوّم گفت : نبايد بيش از اين به على مهلت داد تا از بيعت تو تخلّف كند.
خليفه اوّل دوباره به قُنفُذ ماءموريّت داد و گفت :
به سوى على باز گرد و بگو : خليفه خدا تو را به بيعت دعوت مى كند.
غلام به آنچه ماءمور بود عمل كرد.
اميرالمؤ منين عليه السّلام اين بار تعجّب كرد و با صداى بلند فرمود:
سبحان اللّه ، آنچه را كه ابابكر ادّعا مى كند براى او سزاوار نيست .