الگوهاى رفتارى امام على (عليه السلام) ، جلد پانزدهم
امام على (ع) و تفريحات سالم

محمّد دشتى

- ۲ -


دوّم - نيازمندى‏هاى روانى انسان‏

1 - اثبات اصالت روح‏

پيش از پيشرفت علوم و بخصوص علم روانشناسى و اكتشافات و تجربيات شگفت پيرامون روح و روان آدمى، بسيارى باور نداشتند كه روح آدمى، به گونه‏اى مستقل وجود دارد، و قابل كشف و شناسائى است، و تنها به جشم و تن انسان‏ها نظر دوخته و نيارها و نيازمندى‏هاى انسان را با ديدگاه مادّى ارزيابى مى‏كردند.

و باور نمى‏كردند كه روح آدمى چونان جسم او، بيمار مى‏شود، زنگار مى‏گيرد، افسرده مى‏شود، و مى‏تواند نقش تعيين كننده‏اى در سرنوشت انسان داشته باشد.

بسيارى باور نمى‏كردند كه:

روح انسان اصالت دارد، استقلال دارد، و حالات گوناگون آن در تن آدمى تأثير فراوان دارد.

نه روح و روان را باور داشتند، و نه بيمارى‏هاى روانى را مى‏شناختند، و نه راه‏هاى درمان روح را مى‏پذيرفتند.

برخى ديگر گرچه در وجود روح ترديد نمى‏كردند اما آن را بازتاب جسم، آثار طبيعى خون، و يكى از حالات تن آدمى به حساب مى‏آوردند.

در صورتى كه در تعاليم پيامبران الهى و رسول گرامى اسلام، و از منظر و نگاه امام على (عليه السلام) تن آدمى مستقل و جداى از روح و روح انسان نيز داراى اصالت بوده و جداى از تن وجود مستقل دارد. گرچه در يكديگر تأثير مى‏گذارند، و از هم تأثير پذيرند، امّا هركدام داراى اصالت و استقلال مى‏باشند، اين حقيقت چهارده قرن قبل در نهج‏البلاغه حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) بخوبى مطرح شده است، كه امام على (عليه السلام) فرمود:

مَا أَضْمَرَ أَحَدٌ شَيْئاً إِلَّا ظَهَرَ فِي فَلَتَاتِ لِسَانِهِ، وَصَفَحَاتِ وَجْهِهِ.

كسى چيزى را در دل پنهان نكند جز آن كه در لغزشهاى زبان، و رنگ رخسار، آشكار خواهد شد.(16)

پس روح آدمى به گونه‏اى مستقل وجود دارد. دچار انواع بيمارى‏ها مى‏شود. و شناخت بيمارى‏هاى روانى و درمان آن يكى از ضرورت‏هاى زندگى انسان است. و نمى‏شود روح و حالات آن را در زندگى انسان ناديده گرفت.

قرن‏ها گذشت؛ و علم روانشناسى و روانكارى (پسى كاناليز) رونق گرفت. و روانشناسى در تمام اقسام و جوانب زندگى انسان حضور پيدا كرد. و كشفيّات و تجربيّات انسان‏ها در مراكز پژوهشى به بار نشست، دانشمندان جهان آرام، آرام، به اُفُق نورانى علوم و معارف اسلامى و حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) در نهج‏البلاغه نزديك شدند و باور كرده‏اند كه:

روح بگونه‏اى مستقل وجود دارد. و داراى نيازها و نيازمندى‏هاست. و داراى امراض و آفت‏هاست. و چونان تن آدمى بايد درمان شود، و از آفات و موانع رشد كناره گيرد، و باور كردند كه:

اى برادر تو همه انديشه‏اى   مابقى تو استخوان و ريشه‏اى

امام على (عليه السلام) در خطبه 1/24 نهج‏البلاغه ابتدا از آفرينش تن آدمى سخن گفت كه:

ثُمَّ جَمَعَ سُبْحَانَهُ مِنْ حَزْنِ الْأَرْضِ وَسَهْلِهَا، وَعَذْبِهَا وَسَبَخِهَا، تُرْبَةً سَنَّهَا بِالْمَاءِ حَتَّى خَلَصَتْ، وَلَاطَهَا بِالْبَلَّةِ حَتَّى لَزَبَتْ، فَجَبَلَ مِنْهَا صُورَةً ذاتَ أَحْنَاءٍ وَوُصُولٍ، وَأَعْضَاءٍ وَفُصُولٍ، أَجْمَدَهَا حَتَّى اسْتَمْسَكَتْ، وَأَصْلَدَهَا حَتَّى صَلْصَلَتْ، لِوَقْتٍ مَعْدُودٍ، وَأَمَدٍ مَعْلُومٍ.

سپس خداوند بزرگ، خاكى از قسمت‏هاى گوناگون زمين، از قسمت‏هاى سخت و نرم، شور و شيرين، گِرد آورد، آب بر آن افزود تا گِلِى خالص و آماده شد، و با افزودن رطوبت، چبسناك گرديد، كه از آن، اندامى شايسته، و عضوهايى جدا و به يكديگر پيوسته آفريد. آن را خشكانيد تا محكم شد، خشكاندن را ادامه داد تا سخت شد، و تا زمانى معيّن، و سرانجامى مشخّص، اندام انسان كامل گرديد. (17)

* * *

و سپس آفرينش روح، و چگونگى ورود آن به تن آدمى را با بيانى شيوا و نورانى توضيح مى‏دهد كه:

ثُمَّ نَفَخَ فِيهَا مِنْ رُوحِهِ فَمَثُلَتْ إنْساناً ذَا أَذْهَانٍ يُجِيلُهَا، وَفِكَرٍ يَتَصَرَّفُ بِهَا.

وَجَوَارِحَ يَخْتَدِمُهَا، وَأَدَوَاتٍ يُقَلِّبُهَا، وَمَعْرِفَةٍ يَفْرُقُ بِهَا بَيْنَ الْحَقِّ وَالْبَاطِلِ، وَالْأَذْوَاقِ وَالْمَشَامِّ، والْأَلْوَانِ وَالْأَجْنَاسِ، مَعْجُوناً بِطِينَةِ الْأَلْوَانِ الُْمخْتَلِفَةِ، وَالْأَشْبَاهِ الْمُؤْتَلِفَةِ، وَالْأَضْدَادِ الْمُتَعَادِيَةِ، وَالْاَخْلاطِ الْمُتَبَايِنَةِ، مِنَ الْحَرِّ وَالْبَرْدِ، وَالْبَلَّةِ وَالْجُمُودِ.

آنگاه از روحى كه آفريد در آن دميد تا به صورت انسانى زنده درآمد، داراى نيروى انديشه، كه وى را به تلاش اندازد، و داراى افكارى كه در ديگر موجودات، تصرّف نمايد.

به انسان اعضاء و جوارحى بخشيد، كه در خدمت او باشند، و ابزارى عطا فرمود، كه آنها را در زندگى بكار گيرد، قدرت تشخيص به او داد تا حق و باطل را بشناسد، و حواس چشايى، و بويايى، و وسيله تشخيص رنگها، و أجناس مختلف در اختيار او قرار داد.

انسان را مخلوطى از رنگ‏هاى گوناگون، و چيزهاى همانند و سازگار، و نيروهاى متضاد، و مزاج‏هاى گوناگون، گرمى، سردى، ترى، و خشكى، قرار داد. (18)

2 - اثبات نيازمندى‏هاى انسان‏

پس از اثبات اصالت روح، ديدگاه علمى، معنوى انسان گسترش لازمى پيدا كرده به جهان اسرارآميز روح و روان آشنا شده و توانسته است نسبت به مسائل روانى خود كنكاش بيشترى داشته باشد، و در ارزيابى‏هاى حساب شده خود مباحثى را به نقد و بررسى گذاشته است كه: روح آدمى چونان جسم او داراى نيازها و نيازمندى‏هاست.

اگر جسم انسان دچار تشنگى و گرسنگى مى‏باشد، و نياز به انواع و اقسام غذاها دارد، و انواع پروتئين‏ها را بايد به تن آدمى رساند تا سوخت و ساز (متابوليسم) بدن تحقّق يابد، و عوامل رشد و حيات تقويت شده تداوم يابد. و نياز به انواع داروها دارد، تا خود را از آفات و ميكروب‏ها و ويروس‏هاى خطرناك نجات دهد. روح آدمى نيز داراى نيازمندى‏هاى فراوانى است.

اگر غرائز حيوانى مانند: خشم، شهوت، لذّت، درست تأمين نگردند، و تعديل نشوند. اگر به تمايلات نفسانى توجّه نگردد. و با لذّت‏هاى روا و بايسته، روح انسان تأمين نشود. و در تفريحات سالم، و شادى‏هاى روح افزا، نيازهاى روانى برطرف نشود، روح دچار افسردگى مى‏شود. آفت زده مى‏گردد، و با طراوت و شادابى به حيات خود ادامه نمى‏دهد.

بنابراين از نگاه اميرالمؤمنين (عليه السلام) هم بايد نيازها و نيازمندى‏هاى روح و روان را تأمين كرد. و هم بيمارى‏هاى روانى را بايد درمان نمود. هم ابزار و وسائل رشد و تقويت روح را بايد با تفريحات سالم فراهم كرد، و هم موانع و آفات رشد روح و روان را بايد ريشه كن نمود كه آن حضرت فرمود:

إِنَّ هذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ كَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ، فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِكْمَةِ.

اين دل‏ها همانند تن‏ها خسته مى‏شوند، براى نشاط آن به سخنان تازه حكيمانه روى بياوريد.(19)

حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) در برّرسى زندگى انسان‏هاى پاك و پرهيزكاران نيز لذّت‏هاى حلال، و تفريحات سالم را مطرح مى‏فرمايد.

كه در نامه 27/4 به محمّد بن ابى بكر مى‏نويسد:

وَاعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ الْمُتَّقِينَ ذَهَبُوا بِعَاجِلِ الدُّنْيَا وَآجِلِ الْآخِرَةِ، فَشَارَكُوا أَهْلَ الدُّنْيَا فِي دُنْيَاهُمْ، وَلَمْ يُشَارِكُوا أَهْلَ الدُّنْيَا فِي آخِرَتِهِمْ؛ سَكَنُوا الدُّنْيَا بِأَفْضَلِ مَا سُكِنَتْ، وَأَكَلُوهَا بِأَفْضَلِ مَا أُكِلَتْ، فَحَظُوا مِنَ الدُّنْيَا بِمَا حَظِيَ بِهِ الْمُتْرَفُونَ، وَأَخَذُوا مِنْهَا مَا أَخَذَهُ الْجَبَابِرَةُ الْمُتَكَبِّرُونَ.

ثُمَّ انْقَلَبُوا عَنْهَا بِالزَّادِ الْمُبَلِّغِ؛ وَالْمَتْجَرِ الرَّابِحِ. أَصَابُوا لَذَّةَ زُهْدِ الدُّنْيَا فِي دُنْيَاهُمْ، وَتَيَقَّنُوا أَنَّهُمْ جِيرَانُ اللَّهِ غَداً فِي آخِرَتِهِمْ.

لَا تُرَدُّ لَهُمْ دَعْوَةٌ، وَلَا يَنْقُصُ لَهُمْ نَصِيبٌ مِنْ لَذَّةٍ.

آگاه باشيد، اى بندگان خدا، پرهيزكاران از دنياى زودگذر به سلامت گذشتند و آخرت جاودانه را گرفتند، با مردم دنيا در دنياشان شريك گشتند، امّا مردم دنيا در آخرت آنها شركت نكردند، پرهيزكاران در بهترين خانه‏هاى دنيا سكونت كردند، و بهترين خوراك‏هاى دنيا را خوردند، و همان لذّتهايى را چشيدند كه دنياداران چشيده بودند، و از دنيا بهره گرفتند آنگونه كه سركشان و متكبّران دنيا بهرمند بودند.

سپس از اين جهان با زاد و توشه فراوان، و تجارتى پُر سود، به سوى آخرت شتافتند، لذّت پارسايى در ترك حرام دنيا را چشيدند، و يقين داشتند در روز قيامت ازهمسايگان خدايند، جايگاهى كه هرچه درخواست كنند، داده مى‏شود، و هرگونه لذّتى در اختيارشان قرار دارد.(20)

و در دعاكردن به پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) از خداوند بزرگ مى‏خواهد تا انواع لذّت‏هاى بهشتى را براى او فراهم آورد كه در خطبه 72/7 نهج‏البلاغه فرمود:

اللَّهُمَّ افْسَحْ لَهُ مَفْسَحاً فِي ظِلِّكَ؛ وَاجْزِهِ مُضَاعَفَاتِ الْخَيْرِ مِنْ فَضْلِكَ.

اللَّهُمَّ وَأَعْلِ عَلَى‏ بِنَاءِ الْبَانِينَ بِنَاءَهُ، وَأَكْرِمْ لَدَيْكَ مَنْزِلَتَهُ، وَأَتْمِمْ لَهُ نُورَهُ، وَاجْزِهِ مِنِ ابْتِعَاثِكَ لَهُ مَقْبُولَ الشَّهَادَةِ، مَرْضِيَّ الْمَقَالَةِ، ذَا مَنْطِقٍ عَدْلٍ، وَخُطْبَةٍ فَصْلٍ.

اللَّهُمَّ اجْمَعْ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُ فِي بَرْدِ الْعَيْشِ وَقَرَارِ النِّعْمَةِ، وَمُنَى‏ الشَّهَوَاتِ، وَأَهْوَاءِ اللَّذَّاتِ، وَرَخَاءِ الدَّعَةِ، وَمُنْتَهَى الطُّمَأْنِينَةِ، وَتُحَفِ الْكَرَامَةِ.

پروردگارا! براى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) در سايه لطف خود جاى با وسعتى بگشاى، و از فضل و كرمت پاداش او را فراوان گردان.

خداوندا! كاخ آيين او را از هر بنايى برتر، و مقام او را در پيشگاه خود گرامى دار، نورش را كامل گردان، و پاداش رسالت او را پذيرش گواهى و شفاعت و قبول گفتار او قرار ده، زيرا كه داراى منطقى عادلانه، و راه جداكننده حق از باطل بود.

بار خدايا! بين ما و پيغمبرت در نعمت‏هاى جاويدان، و زندگانى خوش، و آرزوهاى برآورده، و خواسته‏هاى به انجام رسيده، در كمال آرامش، و در نهايت اطمينان، همراه با مواهب و هداياى با ارزش، جمع گردان!. (21)

و در راستاى همين هدف ارزشمند و پاسخ دادن به نيازمندى‏هاى روح آدمى، رهنمود داد كه:

اگر مؤمنى را شاد كنيد. اگر يتيمى را بخندانيد. اگر لبخند بر لب انسان غم زده‏اى بكاريد. اگر حُزن و اندوه از دلِ گرفتارى برطرف كنيد. به پاداش والاى الهى خواهيد رسيد.

و حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) در برخورد با يتيمان تلاش مى‏كرد تا آنها را بخنداند كه خنده يكى از نيازهاى روحى انسان است. امام على (عليه السلام) سعى مى‏كرد، فقرا و محرومين را شاد كند كه شادى يكى ديگر از نيازهاى روانى است. و تلاش مى‏كرد تا با پرداخت قرض وامدارى، خريدن خانه براى بى خانه دربدرى، فراهم كردن غذا براى گرسنه‏اى، گُلِ شادى و لبخند را بر لبان آنهابكارد كه خشنودى خداى خويش را آرزو داشت. و اينها همه در راستاى تحقّق برطرف كردن نيازمندى‏هاى روح انسان‏هاى نيازمند است.

حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) با سخنانى حساب شده ياران را مى‏خنداند، يتيمان را با شيوه‏هاى گوناگون به خنده و شادى واميداشت، و خود خنده رو، لبخند بر لب، متواضع و فروتن بود.

بنابراين پس از اثبات روح، و نيازمندى‏هاى روانى انسان، رفع نيازها، و درمان بيمارى‏هاى روانى، يكى از ضرورت‏هاى زندگى است.

3 - ضرورت تفريحات و شادى‏ها

با اثبات اصالت روح و روان، و حالات گوناگون آن، و شناخت انواع بيمارى‏هاى روانى، و كشف شيوه‏هاى درمان، همه متفّكران به اين نتيجه رسيده‏اند كه تفريحات سالم، و شادى‏ها براى تقويت روح آدمى يك ضرورت است.

خنديدن و خنداندن‏، شادى كردن و شادى آفريدن‏، دلشاد و مسرور بودن،‏ بشّاش و خنده رو بودن، لبخند بر لب داشتن،‏ همه اينها به عنوان يك ضرورت در زندگى انسان نقش تعيين كننده دارد.

در اينجا دو طرز تفكر مطرح است.

گروهى اعتقاد دارند كه شادى و شادمانى مطلق است، با هر وسيله‏اى، با هر ابزار و شيوه‏اى، مى‏توان به شادى و شادمانى دست يافت. و هركارى مجاز است. هر نوع ترانه و رقصى رواست. هرگونه گفتن و خنديدن درست است. از اين رو به انواع مسكرات، انواع مواد اعتياد آور، انواع رقص و آوازها، انواع قصّه‏ها و قصّه‏پردازى‏ها روى مى‏آورند، و به انواع آفات روانى دچار مى‏گردند، و به جاى رفع نيازهاى روانى، دچار انواع بيمارى‏هاى روانى مى‏شوند، و آنگاه در تداوم لذّت جوئى‏هاى بى حد و مرز به قتل و آدمى كشى، به فساد و فحشا، به ابتذال و مسخ ارزش‏ها و خودكشى و خودآزارى و ديگر آزارى مبتلا مى‏شوند، كه بسيارى از بزهكارى‏ها و جرائم به شادى‏هاى بى‏حدّ و مرز باز مى‏گردد، مردم را مسخره مى‏كنند تا بخندند. آبروى ديگران را مى‏برند تا شادى كنند. ديگران را زجر و شكنجه مى‏دهند تا خود شاد باشند.

و گروهى ديگر شادى و تفريحات را قانونمند مى‏دانند، و در مرز حلال و بايدها تفسير مى‏كنند، هرنوع شادى و تفريحى را مجاز نمى‏شمارند، و در يك كلمه، تفريحات سالم را باور دارند. تا مرز حرمت و آبروى ديگران محفوظ بماند. تا شادى و خنده و تفريحات ما به ديگران صدمه‏اى، ضربه‏اى، وارد نسازد. خنده و شادى و لذّت‏ها خوب است امّا نه با آزار و اذيّت ديگران. شادمانى خوب است نه با زير پا گذاشتن قوانين و مقرّرات اجتماعى و الهى، چنانكه اگر آزادى قانونمند نباشد، هدفدار نباشد مى‏تواند جامعه را به هرج و مرج بكشاند، شادى‏ها و تفريحات نيز اينگونه‏اند.

بايد ارزيابى كرد كه كدام نوع شادى ضرورت دارد؟ كدام تفريح سالم و كدام ناسالم است؟ كدام خنده روا و كدام نارواست؟ كدام لذّت صحيح و كدامين دروغين است؟

امام على (عليه السلام) تلاش داشت تا يتيمان را بخنداند، بسيارى، نيازها و نيازمندى‏هاى يتيمان را از ديدگاه امور مادّى مى‏نگرند، كه بايد داراى مسكن و همسر و لباس و تغذيه مناسب شوند، امّا امام على (عليه السلام) به همان اندازه‏اى كه به احتياجات مادّى و جسمى يتيمان فكر مى‏كرد، به رفع نيازها و كمبودهاى روانى آنها نيز مى‏انديشيد، كه دچار عقده‏هاى روانى، يا كمبودهاى عاطفى نگردند.

در رابطه با يتيمان، تنها غذا براى آنها نمى‏برد، بلكه با دست خود غذا در دهانشان مى‏گذارد تا شيرينى گرفتنِ غذا از دست پدر را بچشند. يتيمان را دور خود جمع مى‏كرد، و با انواع بازى‏ها، و صداى تقليدى گوسفند آنها را مى‏خنداند.

وقتى يتيمان را به منزل مى‏آورد، و مى‏خواست به آنها عسل بخوراند، انگشتان خود را مى‏شست، و با انگشتان خود عسل در دهان يتيمان مى‏گذارد كه دو نوع شيرينى را بچشند: شيرينى عسل‏ و شيرينى از دست پدر گرفتن‏

گرچه افراد ناآگاه به امام على (عليه السلام) اعتراض مى‏كردند، كه اين كارها در شأن شما نيست. امّا امام على (عليه السلام) به نكات ظريفى توجه داشت كه امروز در علم روانشناسى، و روانشناسى كودك، و روانشناسى تربيتى، بسيار مورد توجّه است.

روانشناسان مى‏گويند: علل بزهكارى فرزندانى كه پدر يا مادر را از دست دادند كمبود عاطفه است.

امام على (عليه السلام) آنقدر به يتيمان توجّه داشت، و با آنها مهربانى مى‏كرد كه ديگران مى‏گفتند:

لوددْتُ اِنّى كُنْتُ يتيماً

(اى كاش منهم يك يتيم بودم)(22)

پس بايد شادى‏ها و تفريحات را چونان آزادى قانونمند كرد، و در مرزهاى احكام الهى قرار داد.

امام على (عليه السلام) در حكمت 257 سفارش مى‏كند كه:

سعى كنيد تا دل‏ها را شادمان سازيد، شادى‏ها را به خانه‏ها ببريد كه فرمود:

يَا كُمَيْلُ، مُرْ أَهْلَكَ أَنْ يَرُوحُوا فِي كَسْبِ الْمَكَارِمِ، وَيُدْلِجُوا فِي حَاجَةِ مَنْ هُوَ نَائِمٌ. فَوَالَّذِي وَسِعَ سَمْعُهُ الْأَصْوَاتَ، مَا مِنْ أَحَدٍ أَوْدَعَ قَلْباً سُرُوراً إِلَّا وَخَلَقَ اللَّهُ لَهُ مِنْ ذلِكَ السُّرُورِ لُطْفاً.

فَإِذَا نَزَلَتْ بِهِ نَائِبَةٌ جَرَى‏ إِلَيْهَا كَالْمَاءِ فِي انْحِدَارِهِ حَتَّى‏ يَطْرُدَهَا عَنْهُ كَمَا تُطْرَدُ غَرِيبَةُ الْإِبِلِ.

اى كميل! خانواده‏ات را فرمان ده كه روزها در به دست آوردن بزرگوارى، و شب‏ها در رفع نياز خفتگان بكوشند، سوگند به خدايى كه تمام صداها را مى‏شنود، هر كس دلى را شاد كند، خداوند از آن شادى لطفى براى او قرار دهد كه به هنگام مصيبت چون آب زلالى بر او باريدن گرفته و تلخى مصيبت را بزدايد چنانكه شتر غريبه را از چراگاه دور سازند.(23)

آنگاه به اعتدال و ميانه روى در شادى‏ها اشاره كرده نسبت به خنده‏هاى‏ انسان پرهيزكار در خطبه 193/26 مى‏فرمايد:

وَاِنْ ضَحِكَ لَمْ يَعْلُ صَوْتُهُ

اگر مى‏خندد، صداى او به خنده بلند نمى‏شود

يعنى خنده هايى با صداهاى بلند ناپسند است كه قهقهه، به عربده تبديل شود.

حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) خنده و شادى را در حيوانات نيز مطرح مى‏فرمايد كه، از نظر روانشناسى حيوانى، مهمّ و يك ضرورت مى‏باشد.

در شرحِ حالِ طاووس در خطبه 165/15 شادى و سرور و خنده طاووس را مطرح مى‏فرمايد كه:

يَمْشِي مَشْيَ الْمَرِحِ الُْمخْتَالِ، وَيَتَصَفَّحُ ذَنَبَهُ وَجَنَاحَيْهِ، فَيُقَهْقِهُ ضَاحِكاً لِجَمَالِ سِرْبَالِهِ، وَأَصَابِيغِ وِشَاحِهِ؛ فَإِذَا رَمَى‏ بِبَصَرِهِ إِلَى‏ قَوَائِمِهِ زَقَا مُعْوِلاً بِصَوْتٍ يَكَادُ يُبِينُ عَنِ اسْتِغَاثَتِهِ، وَيَشْهَدُ بِصَادِقِ تَوَجُّعِهِ، لِأَنَّ قَوَائِمَهُ حُمْشٌ كَقَوَائِمِ الدِّيَكَةِ الْخِلَاسِيَّةِ. وَقَدْ نَجَمَتْ مِنْ ظُنْبُوبِ سَاقِهِ صِيصِيَةٌ خَفِيَّةٌ.

طاووس، چون به خود بالنده مغرور راه مى‏رود، دم و بال‏هاى زيبايش را برانداز مى‏كند، پس با توجّه به زيبايى جامه و رنگ‏هاى گوناگون پروبالش قهقهه سر مى‏دهد، امّا چون نگاهش به پاهاى او مى‏افتد، بانگى برآورد كه گويا گريان است، فرياد مى‏زند گويا كه دادخواه است، و گواه صادق دردى است كه در درون دارد، زيرا پاهاى طاووس چونان ساق خروس دورگه (هندى و پارسى) باريك و زشت و در يك سو ساق پايش ناخنى مخفى روييده است. (24)

بنابراين اصلِ تفريحات سالم و شادمانى براى روح آدمى يك ضرورت است. مهمّ آن است كه در فرهنگ كاربُردى امّت اسلامى درست تفسير شود، و جايگاه ارزشى خود را بازيابد.