الگوهاى رفتارى امام على عليه السّلام

جلد دهم
( امام على (ع ) و مسايل حقوقي )

مرحوم محمّد دشتى

- ۱۱ -


حقوق متقابل مردم و رهبرى (قسمتى از خطبه 34)

الحقوق المتبادلة بين الامام و الامّة
اءَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّ لِي عَلَيْكُمْ حَقَّا، وَلَكُمْ عَلَيَّ حَقُّ: فَاءَمَّا حَقُّكُمْ عَلَيَّ فَالنَّصِيْحَةُ لَكُمْ،
وَتَوْفِيرُ فَيْئِكُمْ عَلَيْكُمْ، وَتَعْلِيمُكُمْ كَيْلا تَجْهَلُوا،وَتَاءْدِيبُكُمْ كَيَْما تَعْلَمُوا. وَاءَمَّا حَقِّي عَلَيْكُمْ فَالْوَفَاءُ بِالْبَيْعَةِ، والنَّصِيْحَةُ فِي الْمَشْهَدِ وَالْمَغِيبِ، وَالاِْجَابَةُ حِيْنَ اءَدْعُوكُمْ، وَالطَّاعَةُ حِيْنَ آمُرُكُمْ.
اى مردم ، مرا بر شما و شما را بر من حقّى واجب شده است ، حق شما بر من ، آن كه از خيرخواهى شما دريغ نورزم و بيت المال را ميان شما عادلانه تقسيم كنم ، و شما را آموزش دهم تا بى سواد و نادان نباشيد، و شما را تربيت كنم تا راه و رسم زندگى را بدانيد. و امّا حق من بر شما اين است كه با من وفادار باشيد، و در آشكار و نهان خيرخواهى كنيد، هرگاه شما را فرا خواندم اجابت نماييد و فرمان دادم اطاعت كنيد.
2 حقوق متقابل پدر و فرزند

حكمت 399 نهج البلاغه

الحقوق المتبادلة بين الوالد و الولد
وَقَالَعليه السلام :
إِنَّ لِلْوَلَدِ عَلَى الْوَالِدِ حَقّا، وَإِنَّ لِلْوَالِدِ عَلَى الْوَلَدِ حَقّا. فَحَقُّ الْوَالِدِ عَلَى الْوَلَدِ اءَنْ يُطِيعَهُ فِي كُلِّ شَيْءٍ، إِلا فِي مَعْصِيَةِ اللّهِ سُبْحَانَهُ؛ وَحَقُّ الْوَلَدِ عَلَى الْوَالِدِ اءَنْ يُحَسِّنَ اسْمَهُ، وَيُحَسِّنَ اءَدَبَهُ، وَيُعَلِّمَهُ الْقُرْآنَ.
ترجمه حكمت 399
و درود خدا بر او فرمود :
همانا فرزند را به پدر، و پدر را به فرزند حقّى است ، پس حق پدر بر فرزند اين است كه فرزند در همه چيز جز نافرمانى خدا، از پدر اطاعت كند، و حق فرزند بر پدر آن كه نام نيكو بر فرزند نهد، خوب تربيتش كند، و او را قرآن بياموزد.
 
3 حقوق حيوانات

(نامه 25 نهج البلاغه )

كان يكتبها لمن يستعمله على الصدقات
و إ نَّما ذكرنا هنا جملا ليعلم بها اءنه عليه السلام كان يقيم عماد الحق ، و يشرع اءمثلة العدل ، في صغير الا مور و كبيرها و دقيقها و جليلها.
ترجمه نامه 25
(دستورالعمل امام به ماءموران جمع آورى ماليات )
(ما بخشى از اين وصيت را آورديم تا معلوم شود كه امام اركان حق را به پا مى داشت و فرمان به عدل صادر مى كرد، در كارهاى كوچك يا بزرگ ، با ارزش يا بى مقدار)
1 اخلاقى اجتماعى ...
1 الجباة و الاخلاق الاجتماعية
انْطَلِقْ عَلَى تَقْوَى اللّهِ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ، وَلاَ تُرَوِّعَنَّ مُسْلِما وَلاَ تَجْتَازَنَّ عَلَيْهِ كَارِها، وَلاَ تَاءْخُذَنَّ مِنْهُ اءَكْثَرَ مِنْ حَقِّ اللّهِ فِي مَالِهِ، فَإِذَا قَدِمْتَ عَلَى الْحَيِّ فَانْزِلْ بِمَائِهِمْ مِنْ غَيْرِ اءَنْ تُخَالِطَ اءَبْيَاتَهُمْ، ثُمَّ امْضِ إِلَيْهِمْ بِالسَّكِينَةِ وَالْوَقَارِ؛ حَتَّى تَقُومَ بَيْنَهُمْ فَتُسَلِّمَ عَلَيْهِمْ، وَلاَ تُخْدِجْ بِالتَّحِيَّةِ لَهُمْ،
ثُمَّ تَقُولَ: عِبَادَ اللّهِ، اءَرْسَلَنِي إِلَيْكُمْ وَلِيُّ اللّهِ وَخَلِيفَتُهُ، لاَِّخُذَ مِنْكُمْ حَقَّ اللّهِ فِي اءَمْوَالِكُمْ، فَهَلْ لِلّهِ فِي اءَمْوَالِكُمْ مِنْ حَقٍّ فَتُؤَدُّوهُ إِلَى وَلِيِّهِ.
فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ: لاَ ، فَلاَ تُرَاجِعْهُ، وَإِنْ اءَنْعَمَ لَكَ مُنْعِمٌ فَانْطَلِقْ مَعَهُ مِنْ غَيْرِ اءَنْ تُخِيفَهُ اءَوْ تُوعِدَهُ اءَوْ تَعْسِفَهُ اءَوْ تُرْهِقَهُ فَخُذْ مَا اءَعْطَاكَ مِنْ ذَهَبٍ اءَوْ فِضَّةٍ، فَإِنْ كَانَ لَهُ مَاشِيَةٌ اءَوْ إِبِلٌ فَلاَ تَدْخُلْهَا إِلا بِإِذْنِهِ، فَإِنَّ اءَكْثَرَهَا لَهُ. فَإِذَا اءَتَيْتَهَا فَلاَ تَدْخُلْ عَلَيْهَا دُخُولَ مُتَسَلِّطٍ عَلَيْهِ وَلاَ عَنِيفٍ بِهِ.

با ترس از خدايى كه يكتاست و همتايى ندارد، حركت كن ، در سر راه هيچ مسلمانى را نترسان ، يا با زور از زمين او نگذر، و افزون تر از حقوق الهى از او مگير، هرگاه به آبادى رسيدى ، در كنار آب فرود آى ، و وارد خانه كسى مشو، سپس با آرامش و وقار به سوى آنان حركت كن ، تا در ميانشان قرار گيرى ، به آنها سلام كن ، و در سلام و تعارف و مهربانى كوتاهى نكن .
سپس مى گويى :
((اى بندگان خدا، مرا ولىّ خدا و جانشين او به سوى شما فرستاده ، تا حق خدا را كه در اموال شماست تحويل گيرم ، آيا در اموال شما حقّى است كه به نماينده او بپردازيد؟)
اگر كسى گفت : نه ، ديگر به او مراجعه نكن ، و اگر كسى پاسخ داد : آرى ، همراهش ‍ برو، بدون آن كه او را بترسانى ، يا تهديد كنى ، يا به كار مشكلى وادار سازى ، هرچه از طلا و نقره به تو رساند بردار، و اگر داراى گوسفند يا شتر بود، بدون اجازه اش داخل مشو، كه اكثر اموال از آن اوست .
وَلاَ تُنَفِّرَنَّ بَهِيمَةً وَلاَ تُفْزِعَنَّهَا، وَلاَ تَسُوءَنَّ صَاحِبَهَا فِيهَا، وَاصْدَعِ الْمَالَ صَدْعَيْنِ ثُمَّ خَيِّرْهُ، فَإِذَا اخْتَارَ فَلاَ تَعْرِضَنَّ لِمَا اخْتَارَهُ.
ثُمَّ اصْدَعِ الْباقيَ صَدْعَيْنِ، ثُمَّ خَيِّرْهُ، فَاذا اخْتارَ فلا تَعْرِضَنَّ لِما اخْتارَهُ فَلاَ تَزَالُ كَذلِكَ حَتَّى يَبْقَى مَا فِيهِ وَفَاءٌ لِحَقِّ اللّهِ فِي مَالِهِ؛ فَاقْبِضْ حَقَّ اللّهِ مِنْهُ.
فَإِنِ اسْتَقَالَكَ فَاءَقِلْهُ، ثُمَّ اخْلِطْهُمَا ثُمَّ اصْنَعْ مِثْلَ الَّذِي صَنَعْتَ اءَوَّلا حَتَّى تَاءْخُذَ حَقَّ اللّهِ فِي مَالِهِ. وَلاَ تَاءْخُذَنَّ عَوْدا وَلاَ هَرِمَةً وَلاَ مَكْسُورَةً وَلاَ مَهْلُوسَةً، وَلاَ ذَاتَ عَوَارٍ، وَلاَ تَاءْمَنَنَّ عَلَيْهَا إِلا مَنْ تَثِقُ بِدِينِهِ، رَافِقا بِمَالِ الْمُسْلِمِينَ حَتَّى
يُوَصِّلَهُ إِلَى وَلِيِّهِمْ فَيَقْسِمَهُ بَيْنَهُمْ.
 
2 حمايت از حقوق حيوانات
2 حماية حقوق الحيوانات
وَلاَ تُوَكِّلْ بِهَا إِلا نَاصِحا شَفِيقا وَاءَمِينا حَفِيظا، غَيْرَ مُعْنِفٍ وَلاَ مُجْحِفٍ، وَلاَ مُلْغِبٍ وَلاَ مُتْعِبٍ. ثُمَّ احْدُرْ إِلَيْنَا مَا اجْتَمَعَ عِنْدَكَ نُصَيِّرْهُ حَيْثُ اءَمَرَ اللّهُ بِهِ، فَإِذَا اءَخَذَهَا اءَمِينُكَ فَاءَوْعِزْ إِلَيْهِ.
اءَلا يَحُولَ بَيْنَ نَاقَةٍ وَبَيْنَ فَصِيلِهَا، وَلاَ يَمْصُرَ لَبَنَهَا فَيَضُرَّ ذلِكَ بِوَلَدِهَا؛ وَلاَ يَجْهَدَنَّهَا رُكُوبا، وَلْيَعْدِلْ بَيْنَ صَوَاحِبَاتِهَا فِي ذلِكَ وَبَيْنَهَا، وَلْيُرَفِّهْ عَلَى اللا غِبِ،
آنگاه كه داخل شدى مانند اشخاص سلطه گر، و سخت گير رفتار نكن ، حيوانى را رَم مده ، و هراسان مكن ، و دامدار را مرنجان ، حيوانات را به دو دسته تقسيم كن و صاحبش را اجازه ده كه خود انتخاب كند، پس از انتخاب اعتراض نكن ، سپس ‍ باقيمانده را به دو دسته تقسيم كن و صاحبش را اجازه ده كه خود انتخاب كند و بر انتخاب او خرده مگير، به همين گونه رفتار كن تا باقيمانده ، حقّ خداوند باشد. اگر دامدار ازاين تقسيم و انتخاب پشيمان است ، و از تو درخواست گزينش دوباره دارد همراهى كن ، پس حيوانات را درهم كن ، و به دو دسته تقسيم نما همانند آغاز كار، تا حق خدا را از آن برگيرى و در تحويل گرفتن حيوانات ، حيوان پير و دست و پا شكسته ، بيمار و معيوب را به عنوان زكات نپذير، و به فردى كه اطمينان ندارى ، و نسبت به اموال مسلمين دلسوز نيست ، مسپار، تا آن را به پيشواى مسلمين رسانده ، در ميان آنها تقسيم گردد.
در رساندن حيوانات آن را به دست چوپانى كه خيرخواه و مهربان ، امين و حافظ، كه نه سختگير باشد و نه ستمكار، نه تند براند و نه حيوانات را خسته كند، بسپار، سپس ‍ آن چه از بيت المال جمع آورى شد براى ما بفرست ، تا در نيازهايى كه خدا اجازه فرمود مصرف كنيم ، هرگاه حيوانات را به دست فردى امين سپردى ،به او سفارش كن تا: ((بين شتر و نوزادش جدايى نيفكند، و شير آن را ندوشد تا به بچّه اش زيانى وارد نشود، در سوار شدن بر شتران عدالت را رعايت كند،
وَلْيَسْتَاءْنِ بِالنَّقِبِ وَالظَّالِعِ، وَلْيُورِدْهَا مَا تَمُرُّ بِهِ مِنَ الْغُدُرِ، وَلاَ يَعْدِلْ بِهَا عَنْ نَبْتِ الاَْرْضِ إِلَى جَوَادِّ الطُّرُقِ، وَلْيُرَوِّحْهَا فِي السَّاعَاتِ، وَلُْيمْهِلْهَا عِنْدَ النِّطَافِ وَالاَْعْشَابِ.
حَتَّى تَاءْتِيَنَا بِإِذْنِ اللّهِ بُدَّنا مُنْقِيَاتٍ، غَيْرَ مُتْعَبَاتٍ وَلاَ مَجْهُودَاتٍ، لِنَقْسِمَهَا عَلَى كِتَابِ اللّهِ وَسُنَّةِ نَبِيِّهِصلى الله عليه و آله و سلم فَإِنَّ ذ لِكَ اءَعْظَمُ لاَِجْرِكَ، وَاءَقْرَبُ لِرُشْدِكَ، إِنْ شَاءَ اللّهُ.
و مراعات حال شتر خسته يا زخمى را كه سوارى دادن براى او سخت است بنمايد، آنها را در سر راه به درون آب ببرد، و از جاده هايى كه دو طرف آن علف زار است به جادّه بى علف نكشاند، و هرچند گاه شتران را مهلت دهد تا استراحت كنند، و هرگاه به آب و علفزار رسيد، فرصت دهد تا علف بخورند و آب بنوشند))
تا آنگاه كه به اذن خدا بر ما وارد شوند، فربه و سرحال ، نه خسته و كوفته ، كه آنها را بر اءساس رهنمود قرآن ، و سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم تقسيم نماييم ، عمل به دستورات ياد شده مايه بزرگى پاداش و هدايت تو خواهد شد. انشاءاللّه
 

4 حقوق متقابل اجتماعى

(خطبه 224 نهج البلاغه )

پرهيز از ستمكارى

1 الامام على و اجتناب الظّلم
وَاللّهِ لاََنْ اءَبِيتَ عَلَى حَسَكِ السَّعْدَانِ مُسَهَّدا، اءَوْ اءُجَرَّ فِي الاَْغْلاَ لِ مُصَفَّدا، اءَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ اءَنْ اءَلْقَى اللّهَ وَرَسُولَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ظَالِما لِبَعْضِ الْعِبَادِ، وَغَاصِبا لِشَيْءٍ مِنَ الْحُطَامِ، وَكَيْفَ اءَظْلِمُ اءَحَدا لِنَفْسٍ يُسْرِعُ إِلَى الْبِلَى قُفُولُهَا، وَيَطُولُ فِي الثَّرَى حُلُولُهَا؟!
 

2 پرهيز از امتياز خواهى
 
2 عدالة الامام على عليه السلام
وَاللّهِ لَقَدْ رَاءَيْتُ عَقِيلا وَقَدْ اءَمْلَقَ حَتَّى اسْتََماحَنِي مِنْ بُرِّكُمْ صَاعا، وَرَاءَيْتُ صِبْيَانَهُ شُعْثَ الشُّعُورِ، غُبْرَ الاَْلْوَانِ، مِنْ فَقْرِهِمْ، كَاءَنَّمَا سُوِّدَتْ وُجُوهُهُمْ بِالْعِظْلِمِ، وَعَاوَدَنِي مُؤَكِّدا.
وَكَرَّرَ عَلَيَّ الْقَوْلَ مُرَدِّدا، فَاءَصْغَيْتُ إِلَيْهِ سَمْعِي ، فَظَنَّ اءَنِّي اءَبِيعُهُ دِينِي ، وَاءَتَّبِعُ قِيَادَهُ مُفَارِقا طَرِيقَتِي ، فَاءَحْمَيْتُ لَهُ حَدِيدَةً، ثُمَّ اءَدْنَيْتُهَا مِنْ جِسْمِهِ لِيَعْتَبِرَ بِهَا، فَضَجَّ ضَجِيجَ ذِي دَنَفٍ مِنْ اءَلَمِهَا، وَكَادَ اءَنْ يَحْتَرِقَ مِنْ مِيسَمِهَا،
فَقُلْتُ لَهُ: ثَكِلَتْكَ الثَّوَاكِلُ، يَا عَقِيلُ! اءَتَئِنُّ مِنْ حَدِيدَةٍ اءَحْمَاهَا إِنْسَانُهَا لِلَعِبِهِ، وَتَجُرُّنِي إِلَى نَارٍ سَجَرَهَا جَبَّارُهَا لِغَضَبِهِ! اءَتَئِنُّ مِنَ الاَْذَى وَلاَ اءَئِنُّ مِنْ لَظًى ؟!
ترجمه خطبه 224
سوگند به خدا! اگر بر روى خارهاى سعدان بسر ببرم ، و يا با غل و زنجير به اين سو يا آن سو كشيده شوم ، خوش تر دارم تا خدا و پيامبرش را در روز قيامت ، در حالى ملاقات كنم كه به بعضى از بندگان ستم ، و چيزى از اموال را غصب كرده باشم ، چگونه بر كسى ستم كنم براى نفس خويش ، كه به سوى كهنگى و پوسيده شدن پيش ‍ مى رود، و در خاك ، زمان طولانى اقامت مى كند
به خدا سوگند، برادرم عقيل را ديدم كه به شدّت تهيدست شده و از من درخواست داشت تا يك من از گندمهاى بيت المال را به او ببخشم ، كودكانش را ديدم كه از گرسنگى داراى موهاى ژوليده ، و رنگشان تيره شده بود گويا با نيل رنگ شده بودند. پى در پى مرا ديدار و درخواست خود را تكرار مى كرد، چون گفته هاى او را گوش فرا دادم پنداشت كه دين خود را به او واگذار مى كنم ، و به دلخواه او رفتار و از راه و رسم عادلانه خود دست برمى دارم ، روزى آهنى را در آتش گداخته به جسمش نزديك كردم تا او را بيازمايم ، پس چونان بيمار از درد فرياد زد و نزديك بود از حرارت آن بسوزد. به او گفتم ، اى عقيل : گريه كنندگان بر تو بگريند، از حرارت آهنى مى نالى كه انسانى به بازيچه آن را گرم ساخته است ؟ امّا مرا به آتش دوزخى مى خوانى كه خداى جبّارش با خشم خود آن را گداخته است ، تو از حرارت ناچيز مى نالى و من از حرارت آتش الهى ننالم ؟
وَاءَعْجَبُ مِنْ ذلِكَ طَارِقٌ طَرَقَنَا بِمَلْفُوفَةٍ فِي وِعَائِهَا، وَمَعْجُونَةٍ شَنِئْتُهَا، كَاءَنَّمَا عُجِنَتْ بِرِيقِ حَيَّةٍ اءَوْ قَيْئِهَا، فَقُلْتُ: اءَصِلَةٌ، اءَمْ زَكَاةٌ، اءَمْ صَدَقَةٌ؟ فَذلِكَ مُحَرَّمٌ عَلَيْنَا اءَهْلَ الْبَيْتِ!
فَقَالَ: لاَ ذَا وَلاَ ذَاكَ، وَلكِنَّهَا هَدِيَّةٌ.
فَقُلْتُ :
هَبِلَتْكَ الْهَبُولُ! اءَعَنْ دِينِ اللّهِ اءَتَيْتَنِي لَتَخْدَعَنِي ؟ اءَمُخْتَبِطٌ اءَنْتَ اءَمْ ذُو جِنَّةٍ، اءَمْ تَهْجُرُ؟
وَاللّهِ لَوْ اءُعْطِيتُ الاَْقَالِيمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ اءَفْلاَ كِهَا، عَلَى اءَنْ اءَعْصِيَ اللّهَ فِي نَمْلَةٍ اءَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِيرَةٍ مَا فَعَلْتُهُ، وَإِنَّ دُنْيَاكُمْ عِنْدِي لاََهْوَنُ مِنْ وَرَقَةٍ فِي فَمِ جَرَادَةٍ تَقْضَمُهَا.
مَا لِعَلِيٍّ وَلِنَعِيمٍ يَفْنَى ، وَلَذَّةٍ لاَ تَبْقَى ! نَعُوذُ بِاللّهِ مِنْ سُبَاتِ الْعَقْلِ، وَقُبْحِ الزَّلَلِ. وَبِهِ نَسْتَعِينُ.
و از اين حادثه شگفت آورتر اينكه شب هنگام كسى به ديدار ما آمد (91) و ظرفى سر پوشيده پر از حلوا داشت ، معجونى در آن ظرف بود كه از آن تنفّر داشتم ، گويا آن را با آب دهان مار سمّى ، يا قى كرده آن مخلوط كردند، به او گفتم : هديه است ؟ يا زكات يا صدقه ؟ كه اين دو بر ما اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم حرام است .
گفت : نه ، نه زكات است نه صدقه ، بلكه هديه است .
گفتم : زنان بچّه مرده بر تو بگريند، آيا از راه دين وارد شدى كه مرا بفريبى ؟ يا عقلت آشفته شده يا جن زده شدى ؟ يا هذيان مى گويى ؟
به خدا سوگند! اگر هفت اقليم را با آن چه در زير آسمانهاست به من دهند تا خدا را نافرمانى كنم كه پوست جواى را از مورچه اى ناروا بگيرم ، چنين نخواهم كرد، و همانا اين دنياى آلوده شما نزد من از برگ جويده شده دهان ملخ پَست تر است .
على را با نعمت هاى فناپذير، و لذّتهاى ناپايدار چه كار؟!!
به خدا پناه مى بريم از خفتن عقل ، و زشتى لغزشها، و از او يارى مى جوييم .