الگوهاى رفتارى امام على عليه السّلام
جلد دهم
( امام على (ع ) و مسايل حقوقي )
مرحوم محمّد دشتى
- ۱۰ -
نامه 60 و سفارش اكيد امام (عليه السلام ) به
رعايت حقوق مردم
|
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام براى آنكه در
مانورهاى نظامى به جان و مال مردم ضرر و زيانى وارد نشود به فرمانداران
مناطق جنگى و مانور نظامى ، نامه هايى مى نوشت كه از مال مردم مراقبت كنند
و اگر صدمه اى وارد شد آن را به امام گزارش دهند.
امام در نامه 60 نوشت :
(إ لى العمال الذين يطاء الجيش عملهم )
التعويض عن الخسائر فى المناورات العسكرّية
مِنْ عَبْدِ اللّهِ عَلِيٍّ اءَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى مَنْ مَرَّ بِهِ
الْجَيْشُ مِنْ جُبَاةِ الْخَرَاجِ وَعُمَّالِ الْبِلاَ دِ.
اءَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّي قَدْ سَيَّرْتُ جُنُودا هِيَ مَارَّةٌ بِكُمْ
إِنْ شَاءَ اللّهُ، وَقَدْ اءَوْصَيْتُهُمْ بِمَا يَجِبُ لِلّهِ عَلَيْهِمْ
مِنْ كَفِّ الاَْذَى ، وَصَرْفِ الشَّذَى ، وَاءَنَا اءَبْرَاءُ إِلَيْكُمْ
وَإِلَى ذِمَّتِكُمْ مِنْ مَعَرَّةِ الْجَيْشِ، إِلا مِنْ جَوْعَةِ
الْمُضْطَرِّ، لاَ يَجِدُ عَنْهَا مَذْهَبا إِلَى شِبَعِهِ. فَنَكِّلُوا
مَنْ تَنَاوَلَ مِنْهُمْ شَيْئا ظُلْما عَنْ ظُلْمِهِمْ، وَكُفُّوا
اءَيْدِيَ سُفَهَائِكُمْ عَنْ مُضَارَّتِهِمْ،
|
وَالتَّعَرُّضِ لَهُمْ فِيَما اسْتَثْنَيْنَاهُ
مِنْهُمْ.
|
وَاءَنَا بَيْنَ اءَظْهُرِ الْجَيْشِ، فَارْفَعُوا
إِلَيَّ مَظَالِمَكُمْ، وَمَا عَرَاكُمْ مِمَّا يَغْلِبُكُمْ مِنْ
اءَمْرِهِمْ، وَمَا لاَ تُطِيقُونَ دَفْعَهُ إِلا بِاللّهِ وَبِي ،
فَاءَنَا اءُغَيِّرُهُ بِمَعُونَةِ اللّهِ، إِنْ شَاءَ اللّهُ.
(نامه به فرماندارانى كه لشكر از شهرهاى آنان عبور مى كند)
جبران خسارت ها در مانورهاى نظامى
((از بنده خدا! على اميرمؤ منان به گردآوران ماليات و فرمانداران شهرهايى
كه لشكريان از سرزمين آنان مى گذرند.
پس از ياد خدا و درود! همانا من سپاهيانى فرستادم كه به خواست خدا بر شما
خواهند گذشت ، و آن چه خدا بر آنان واجب كرده به ايشان سفارش كردم ، و بر
آزار نرساندن به ديگران ، و پرهيز از هرگونه شرارتى تاءكيد كرده ام ، و من
نزد شما و پيمانى كه با شما دارم از آزار رساندن سپاهيان به مردم بيزارم ،
مگر آن كه گرسنگى سربازى را ناچار گرداند، و براى رفع گرسنگى چاره اى جز آن
نداشته باشد، پس كسى را كه دست به ستمكارى زند كيفر كنيد، و دست افراد
سبك مغز خود را از زيان رساندن به لشكريان ، و زحمت دادن آنها جز در آن چه
استثناء كردم باز داريد.
من پشت سر سپاه در حركتم ، شكايت هاى خود را به من رسانيد، و در امورى كه
لشكريان بر شما چيره شده اند كه قدرت دفع آن را جز با كمك خدا و من نداريد،
به من مراجعه كنيد، كه با كمك خداوند آن را برطرف خواهم كرد. انشاءاللّه
.))
(85)
|
رهنمودهاى اخلاقى امام (عليه السلام ) به ابن
عباس در نامه76
|
اميرالمؤ منين عليه السلام در نامه 76 نهج البلاغه
خطاب به ((ابن عباس )) فرماندار شهر بصره ، اصول مردم دارى و اخلاق صحيح
اجتماعى را به او تذكّر مى دهد،
در صورتى كه مردم بصره بر ضد آن حضرت شورش كردند
و او را ناخواسته به يك جنگ تحميلى كشاندند.
امّا پس از شكست و فرار و آرامش دوباره در شهر، از نگاه امام على عليه
السلام با ديگر مردم شهرها تفاوتى ندارند
و همه از عدل و محبّت آن حضرت برخوردار مى گردند.
امام على عليه السلام به ابن عبّاس رهنمود داد كه :
اخلاق القائد
سَعِ النَّاسَ بِوَجْهِكَ وَمَجْلِسِكَ وَحُكْمِكَ، وَإِيَّاكَ وَالْغَضَبَ
فَإِنَّهُ طَيْرَةٌ مِنَ الشَّيْطَانِ. وَاعْلَمْ اءَنَّ مَا قَرَّبَكَ
مِنَ اللّهِ يُبَاعِدُكَ مِنَ النَّارِ، وَمَا بَاعَدَكَ مِنَ اللّهِ
يُقَرِّبُكَ مِنَ النَّارِ.
(نامه به عبداللّه بن عباس ، هنگامى كه او را به فرماندارى بصره نصب
فرمود:)
اخلاق فرماندهى
((با مردم ، به هنگام ديدار، و در مجالس رسمى ، و در مقام داورى ، گشاده رو
باش ، و از خشم بپرهيز، كه سبك مغزى ، به تحريك شيطان است ، و بدان ! آن چه
تو را به خدا نزديك مى سازد، از آتش جهنّم دور مى كند، و آن چه تو را از
خدا دور مى سازد، به آتش جهنّم نزديك مى كند.))
(86)
|
با توجّه به ارزش و اهميّت سفر حج ، و ضرورت اكرام
و احترام حجّاج بيت اللّه الحرام ، امام على عليه السلام حقوقى را براى
حاجيان و مسافران خانه خدا، ضرورى و لازم مى داند كه توجّه به آنها نيز
آثار چشم گيرى در رشد ارزش ها دارد كه در نامه 67 به فرماندار خود در مكّه
نوشت :
( إ لى قثم بن العباس ، وهو عامله على مكة )
خدمة الحجّاج فى ايّام الحج
اءَمَّا بَعْدُ، فَاءَقِمْ لِلنَّاسِ الْحَجَّ، وَذَكِّرْهُمْ بِاءَيَّامِ
اللّهِ، وَاجْلِسْ لَهُمُ الْعَصْرَيْنِ، فَاءَفْتِ الْمُسْتَفْتِيَ،
وَعَلِّمِ الْجَاهِلَ، وَذَاكِرِ الْعَالِمَ. وَلاَ يَكُنْ لَكَ إِلَى
النَّاسِ سَفِيرٌ إِلا لِسَانُكَ، وَلاَ حَاجِبٌ إِلا وَجْهُكَ.
وَلاَ تَحْجُبَنَّ ذَا حَاجَةٍ عَنْ لِقَائِكَ بِهَا، فَإِنَّهَا إِنْ
ذِيدَتْ عَنْ اءَبْوَابِكَ فِي اءَوَّلِ وِرْدِهَا |
لَمْ تُحْمَدْ فِيَما بَعْدُ عَلَى قَضَائِهَا.
|
وَانْظُرْ إِلَى مَا اجْتَمَعَ عِنْدَكَ مِنْ
مَالِ اللّهِ فَاصْرِفْهُ إِلَى مَنْ قِبَلَكَ مِنْ ذَوِي الْعِيَالِ،
وَالَْمجَاعَةِ، مُصِيبا بِهِ مَوَاضِعَ الْفَاقَةِ وَالْخَلا تِ، وَمَا
فَضَلَ عَنْ ذلِكَ فَاحْمِلْهُ إِلَيْنَا لِنَقْسِمَهُ فِيمَنْ قِبَلَنَا.
الوصيّة بقضاء حوائج الحجّاج
وَمُرْ اءَهْلَ مَكَّةَ اءَلا يَاءْخُذُوا مِنْ سَاكِنٍ اءَجْرا،
فَإِنَّ اللّهَ سُبْحَانَهُ يَقُولُ: ((سَوَاءً الْعَاكِفُ فِيهِ
وَالْبَادِ))
فَالْعَاكِفُ: الْمُقِيمُ بِهِ، وَالْبَادِي : الَّذِي يَحُجُّ إِلَيْهِ
مِنْ غَيْرِ اءَهْلِهِ. وَفَّقَنَا اللّهُ وَإِيَّاكُمْ لَِمحَابِّهِ،
وَالسَّلاَ مُ.
(نامه به قُثم بن عباس ، فرماندار شهر مكّه )
رسيدگى به امور حاجيان در مراسم حج
((پس از ياد خدا و درود! براى مردم حج را به پاى دار، و روزهاى خدا را به
يادشان آور، در بامداد و شامگاه در يك مجلس عمومى با مردم بنشين ، آنان كه
پرسش هاى دينى دارند با فتواها آشنايشان بگردان ، و ناآگاه را آموزش ده ، و
با دانشمندان به گفتگو بپرداز، جز زبانت چيز ديگرى پيام رسانت با مردم ، و
جز چهره ات دربانى وجود نداشته باشد، و هيچ نيازمندى را از ديدار خود محروم
مگردان ، زيرا اگر در آغاز از درگاه تو رانده شود، ديگر تو را نستايد گرچه
در پايان حاجت او برآورده شود.
در مصرف بيت المالى كه در دست تو جمع شده است انديشه كن ، و آن را به
عيالمندان و گرسنگان پيرامونت ببخش ، و به مستمندان و نيازمندانى كه سخت به
كمك مالى تو احتياج دارند برسان ، و مازاد را نزد ما بفرست ، تا در ميان
مردم نيازمندى كه در اين سامان هستند تقسيم گردد.
سفارش به رفع نيازهاى حجّاج
به مردم مكّه فرمان ده تا از هيچ زائرى در ايّام حج در مكّه اجرت مسكن
نگيرند، كه خداى سبحان فرمود:
((عاكف و بادى در مكّه يكسانند))
(87)
عاكف ، يعنى اهل مكّه ، و بادى ، يعنى زائرانى كه از ديگر شهرها به حج مى
آيند، خدا ما و شما را به آن چه دوست دارد توفيق عنايت فرمايد. با درود.))
(88)
|
يكى ديگر از حقوق متقابل اجتماعى ، ((حقوق
خويشاوندان )) است كه در روايات فراوانى با عنوان ((صله رحم )) مطرح است .
رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم و ديگر رهبران معصوم عليهما
السلام رهنمود داده اند كه رسيدگى به مشكلات خويشاوندان به خصوص فاميلان
دور، عمر انسان را طولانى مى كند.
سبب ازدياد رزق و روزى مى شود.
و عامل تقويت پيوند دوستى ها و سلامت جامعه مى گردد.
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در خطبه 23 فرمود كه :
اءَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّهُ لاَ يَسْتَغْنِي الرَّجُلُ وَإِنْ كَانَ ذَا
مَالٍ عَنْ عِتْرَتِهِ، وَدِفَاعِهِمْ عَنْهُ بِاءَيْدِيهِمْ
وَاءَلْسِنَتِهِمْ، وَهُمْ اءَعْظَمُ النَّاسِ حَيْطَةً مِنْ وَرَائِهِ،
وَاءَلَمُّهُمْ لِشَعَثِهِ، وَاءَعْطَفُهُمْ عَلَيْهِ عِنْدَ نَازِلَةٍ
إِذَا نَزَلَتْ بِهِ. وَلِسَانُ الصِّدْقِ يَجْعَلُهُ اللّهُ لِلْمَرْءِ
فِي النَّاسِ خَيْرٌ لَهُ مِنَ الْمَالِ يَرِثُهُ غَيْرُهُ.
و منها : اءَلاَ لاَ يَعْدِلَنَّ اءَحَدُكُمْ عَنِ الْقَرَابَةِ يَرَى
بِهَا الْخَصَاصَةَ اءَنْ يَسُدَّهَا بِالَّذِي لا يَزِيدُهُ إِنْ
اءَمْسَكَهُ وَلاَ يَنْقُصُهُ إِنْ اءَهْلَكَهُ؛ وَمَنْ يَقْبِضْ يَدَهُ
عَنْ عَشِيرَتِهِ، فَإِنَّمَا تُقْبَضُ مِنْهُ عَنْهُمْ يَدٌ وَاحِدَةٌ،
وَتُقْبَضُ مِنْهُمْ عَنْهُ اءَيْدٍ كَثِيرَةٌ؛ وَمَنْ تَلِنْ حَاشِيَتُهُ
يَسْتَدِمْ مِنْ قَوْمِهِ الْمَوَدَّةَ.
ضرورت تعاون با خويشاوندان
((اى مردم ، انسان هر مقدار كه ثروتمند باشد، باز از خويشاوندان خود بى
نياز نيست كه از او با زبان و دست دفاع كنند، خويشاوندان انسان ، بزرگ ترين
گروهى هستند كه از او حمايت مى كنند، و اضطراب و ناراحتى او را مى زدايند،
و در هنگام مصيبت ها نسبت به او، پرعاطفه ترين مردم مى باشند، نامِ نيكى كه
خدا از شخصى در ميان مردم رواج دهد بهتر از ميراثى است كه ديگرى بردارد.
آگاه باشيد، مبادا از بستگان تهيدست خود روبرگردانيد، و از آنان چيزى را
دريغ داريد، كه نگاه داشتن مال دنيا زيادى نياورد و از بين رفتنش كمبودى
ايجاد نكند، آن كس كه دست دهنده خود را از بستگانش باز دارد، تنها يك دست
را از آنها گرفته امّا دست هاى فراوانى را از خويش دور كرده است ، و كسى كه
پر و بال محبّت را بگستراند، دوستى خويشاوندانش تداوم خواهد داشت .))
(89)
و در نامه 31 در رهنمودى ارزشمند به فرزند خود امام مجتبى عليه السلام
تذكّر داد:
وَاءَكْرِمْ عَشِرَتَكَ، فَإِنَّهُمْ جَنَاحُكَ الَّذِي بِهِ تَطِيرُ،
وَاءَصْلُكَ الَّذِي إِلَيْهِ تَصِيرُ، وَيَدُكَ الَّتِي بِهَا تَصُولُ.
((خويشاوندانت را گرامى دار، زيرا آنها پر و بال تو مى باشند، كه با آن
پرواز مى كنى ، و ريشه تواند كه به آنها باز مى گردى ، و دست نيرومند تواند
كه با آن حمله مى كنى .))
(90)
19 حقوق يتيمان 16 حقوق اجتماعى مردم
20 حقوق همسايگان 16 حقوق اجتماعى مردم
21 حقوق اجتماعى دشمن فصل پنجم
22 حقوق حيوانات فصل سوم
23 حقوق اقلّيّت هاى مذهبى فصل دوم
|
در چشمه سار نهج البلاغه
1 حقوق متقابل مردم و دولت (خطبه 216 و قسمتى
ازخطبه34)
|
1 الحقوق الاجتماعية
اءَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ جَعَلَ اللّهُ سُبْحَانَهُ لِي عَلَيْكُمْ حَقّا
بِوِلاَيَةِ اءَمْرِكُمْ، وَلَكُمْ عَلَيَّ مِنَ الْحَقِّ مِثْلُ الَّذِي
لِي عَلَيْكُمْ، فَالْحَقُّ اءَوْسَعُ الاَْشْيَاءِ فِي التَّوَاصُفِ،
وَاءَضْيَقُهَا فِي التَّنَاصُفِ،
لاَ يَجْرِي لاَِحَدٍ إِلا جَرَى عَلَيْهِ، وَلاَ يَجْرِي عَلَيْهِ إِلا
جَرَى لَهُ.
وَلَوْ كَانَ لاَِحَدٍ اءَنْ يَجْرِيَ لَهُ وَلاَ يَجْرِيَ عَلَيْهِ،
لَكَانَ ذلِكَ خَالِصا لِلّهِ سُبْحَانَهُ دُونَ خَلْقِهِ، لِقُدْرَتِهِ
عَلَى عِبَادِهِ، وَلِعَدْلِهِ فِي كُلِّ مَا جَرَتْ عَلَيْهِ صُرُوفُ
قَضَائِهِ، وَلكِنَّهُ سُبْحَانَهُ جَعَلَ حَقَّهُ عَلَى الْعِبَادِ اءَنْ
يُطِيعُوهُ، وَجَعَلَ جَزَاءَهُمْ عَلَيْهِ مُضَاعَفَةَ الثَّوَابِ
تَفَضُّلا مِنْهُ، وَتَوَسُّعا بِمَا هُوَ مِنَ الْمَزِيدِ اءَهْلُهُ.
|
2 الحقوق المتبادلة بين القائد و الامة
ثُمَّ جَعَلَ سُبْحَانَهُ مِنْ حُقُوقِهِ حُقُوقا افْتَرَضَهَا لِبَعْضِ
النَّاسِ عَلَى بَعْضٍ، فَجَعَلَهَا تَتَكَافَاءُ فِي وُجُوهِهَا،
وَيُوجِبُ بَعْضُهَا بَعْضا، وَلاَ يُسْتَوْجَبُ بَعْضُهَا إِلا بِبَعْضٍ.
ترجمه خطبه 216
(از سخنرانى هاى امام على عليه السلام در صفّين )
1 حقوق اجتماعى
پس از ستايش پروردگار! خداوند سبحان ، براى من ، بر شما به جهت سرپرستى
حكومت ، حقّى قرار داده ، و براى شما همانند حق من ، حقّى تعيين فرموده است
، پس حق گسترده تر از آن است كه توصيفش كنند، ولى به هنگام عمل تنگنايى
بى مانند دارد. حق اگر به سود كسى اجرا شود، ناگزير به زيان او نيز روزى به
كار رود، و چون به زيان كسى اجراء شود روزى به سود او نيز جريان خواهد داشت
.
اگر بنا باشد حق به سود كسى اجراء شود و زيانى نداشته باشد، اين مخصوص خداى
سبحان است نه ديگر آفريده ها، به خاطر قدرت الهى بر بندگان ، و عدالت او بر
تمام موجوداتى كه فرمانش بر آنها جارى است ، لكن خداوند حق خود را بر
بندگان ، اطاعت خويش قرار داده ، و پاداش آن را دو چندان كرده است ، از روى
بخشندگى ، و گشايشى كه خواسته به بندگان عطا فرمايد.
2 حقوق متقابل رهبرى و مردم
پس خداى سبحان ! برخى از حقوق خود را براى بعضى از مردم واجب كرد، و آن
حقوق را در برابر هم گذاشت ، كه برخى از حقوق برخى ديگر را واجب گرداند، و
حقّى بر كسى واجب نمى شود مگر همانند آن را انجام دهد.
وَاءَعْظَمُ مَا افْتَرَضَ سُبْحَانَهُ مِنْ تِلكَ الْحُقُوقِ حَقُّ
الْوَالِي عَلَى الرَّعِيَّةِ، وَحَقُّ الرَّعِيَّةِ عَلَى الْوَالِي ،
فَرِيضَةٌ فَرَضَهَا اللّهُ سُبْحَانَهُ لِكُلٍّ عَلَى كُلٍّ، فَجَعَلَهَا
نِظَاما لاُِلْفَتِهِمْ، وَعِزّا لِدِينِهِمْ.
فَلَيْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِيَّةُ إِلا بِصَلاَ حِ الْوُلاَةِ، وَلاَ
تَصْلُحُ الْوُلاَةُ إِلا بِاسْتِقَامَةِ الرَّعِيَّةِ،
فَإِذَا اءَدَّتِ الرَّعِيَّةُ إِلَى الْوَالِي حَقَّهُ، وَاءَدَّى
الْوَالِي إِلَيْهَا حَقَّهَا عَزَّ الْحَقُّ بَيْنَهُمْ، وَقَامَتْ
مَنَاهِجُ الدِّينِ، وَاعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ، وَجَرَتْ عَلَى
اءَذْلاَلِهَا السُّنَنُ، فَصَلَحَ بِذلِكَ الزَّمَانُ، وَطُمِعَ فِي
بَقَاءِ الدَّوْلَةِ، وَيَئِسَتْ مَطَامِعُ الاَْعْدَاءِ.
وَإِذَا غَلَبَتِ الرَّعِيَّةُ والِيَها، اءَوْ اءَجْحَفَ الْوَالِي
بِرَعِيَّتِهِ، اخْتَلَفَتْ هُنَالِكَ الْكَلِمَةُ، وَظَهَرَتْ مَعَالِمُ
الْجَوْرِ، وَكَثُرَ الاِْدْغَالُ فِي الدِّينِ، وَتُرِكَتْ مَحَاجُّ
السُّنَنِ، فَعُمِلَ بِالْهَوَى ، وَعُطِّلَتِ الاَْحْكَامُ، وَكَثُرَتْ
عِلَلُ النُّفُوسِ، فَلاَ يُسْتَوْحَشُ لِعَظِيمِ حَقٍّ عُطِّلَ، وَلاَ
لِعَظِيمِ بَاطِلٍ فُعِلَ! فَهُنَالِكَ تَذِلُّ الاَْبْرَارُ، وَتَعِزُّ
الاَْشْرَارُ، وَتَعْظُمُ تَبِعَاتُ اللّهِ سُبْحَانَهُ عِنْدَ الْعِبَادِ.
فَعَلَيْكُمْ بِالتَّنَاصُحِ فِي ذلِكَ، وَحُسْنِ التَّعَاوُنِ عَلَيْهِ.
فَلَيْسَ اءَحَدٌ وَإِنِ اشْتَدَّ عَلَى رِضى اللّهِ حِرْصُهُ، وَطَالَ فِي
الْعَمَلِ اجْتِهَادُهُ بِبَالِغٍ حَقِيقَةَ مَا اللّهُ سُبْحَانَهُ
اءَهْلُهُ مِنَ الطَّاعَةِ لَهُ.
و در ميان حقوق الهى بزرگ ترين حق ، حق رهبر بر مردم ، و حق مردم بر رهبر
است ، حق واجبى كه خداى سبحان ، بر هر دو گروه لازم شمرد، و آن را عامل
پايدارى پيوند ملّت و رهبر، و عزّت دين قرار داد. پس رعيّت اصلاح نمى شود
جز آن كه زمامداران اصلاح گردند، و زمامداران اصلاح نمى شوند جز با
درستكارى رعيّت . و آنگاه كه مردم حق رهبرى را اداء كنند، و زمامدار حق
مردم را بپردازد، حق در آن جامعه عزّت يابد، و راه هاى دين پديدار، و نشانه
هاى عدالت برقرار، و سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم پايدار گردد،
پس روزگار اصلاح شود، و مردم در تداوم حكومت اميدوار، و دشمن در آرزوهايش
ماءيوس مى شود. امّا اگر مردم بر حكومت چيره شوند، يا زمامدار بر رعيّت ستم
كند، وحدت كلمه از بين مى رود، نشانه هاى ستم آشكار، و نيرنگ بازى در دين
فراوان مى گردد، و راه گسترده سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم متروك
، هواپرستى فراوان ، احكام دين تعطيل ، و بيماريهاى دل فراوان گردد، مردم
از اينكه حقّ بزرگى فراموش مى شود، يا باطل خطرناكى در جامعه رواج مى
يابد، احساس نگرانى نمى كنند، پس در آن زمان نيكان خوار، و بدان قدرتمند
مى شوند، و كيفر الهى بر بندگان بزرگ و دردناك خواهد بود، پس بر شماست كه
يكديگر را نصيحت كنيد، و نيكو همكارى نماييد. درست است كه هيچ كس نمى تواند
حق اطاعت خداوندى را چنانكه بايد بگذارد، هرچند در به دست آوردن رضاى خدا
حريص باشد، و در كار بندگى تلاش فراوان نمايد،
وَلكِنْ مِنْ وَاجِبِ حُقُوقِ اللّهِ عَلَى عِبَادِهِ النَّصِيحَةُ
بِمَبْلَغِ جُهْدِهِمْ، وَالتَّعَاوُنُ عَلَى إِقَامَةِ الْحَقِّ
بَيْنَهُمْ.
وَلَيْسَ امْرُؤٌ وَإِنْ عَظُمَتْ فِي الْحَقِّ مَنْزِلَتُهُ،
وَتَقَدَّمَتْ فِي الدِّينِ فَضِيلَتُهُ بِفَوْقِ اءَنْ يُعَانَ عَلَى مَا
حَمَّلَهُ اللّهُ مِنْ حَقِّهِ.
وَلاَ امْرُؤٌ وَإِنْ صَغَّرَتْهُ النُّفُوسُ، وَاقْتَحَمَتْهُ الْعُيُونُ
بِدُونِ اءَنْ يُعِينَ عَلَى ذلِكَ اءَوْ يُعَانَ عَلَيْهِ.
فاءجابه عليه السلام رجل من اءصحابه بكلام طويل ، يكثر فيه الثناء عليه ،
ويذكر سمعه و طاعته له ؛ فقال صلى الله عليه و آله و سلم : إِنَّ مِنْ
حَقِّ مَنْ عَظُمَ جَلاَ لُ اللّهِ سُبْحَانَهُ فِي نَفْسِهِ، وَجَلَّ
مَوْضِعُهُ مِنْ قَلْبِهِ، اءَنْ يَصْغُرَ عِنْدَهُ لِعِظَمِ ذلِكَ كُلُّ
مَا سِوَاهُ، وَإِنَّ اءَحَقَّ مَنْ كَانَ كَذلِكَ لَمَنْ عَظُمَتْ
نِعْمَةُ اللّهِ عَلَيْهِ، وَلَطُفَ إِحْسَانُهُ إِلَيْهِ، فَإِنَّهُ لَمْ
تَعْظُمْ نِعْمَةُ اللّهِ عَلَى اءَحَدٍ إِلا ازْدَادَ حَقُّ اللّهِ
عَلَيْهِ عِظَما.
|
روابط سالم و متقابل رهبر و مردم
|
3 العلاقات السليمة بين القائد و الامة
وَإِنَّ مِنْ اءَسْخَفِ حَالاَتِ الْوُلاَةِ عِنْدَ صَالِحِ النَّاسِ،
اءَنْ يُظَنَّ بِهِمْ حُبُّ الْفَخْرِ، وَيُوضَعَ اءَمْرُهُمْ عَلَى
الْكِبْرِ، وَقَدْ كَرِهْتُ اءَنْ يَكُونَ جَالَ فِي ظَنِّكُمْ اءَنِّي
اءُحِبُّ الاِْطْرَاءَ، وَاسْتَِماعَ الثَّنَاءِ؛ وَلَسْتُ بِحَمْدِ اللّهِ
كَذلِكَ، وَلَوْ كُنْتُ اءُحِبُّ اءَنْ يُقَالَ ذلِكَ لَتَرَكْتُهُ
انْحِطَاطا لِلّهِ سُبْحَانَهُ عَنْ تَنَاوُلِ مَا هُوَ اءَحَقُّ بِهِ مِنَ
الْعَظَمَةِ وَالْكِبْرِيَاءِ.
لكن بايد بمقدار توان ، حقوق الهى را رعايت كند كه يكى از واجبات الهى ،
يكديگر را به اندازه توان نصيحت كردن ، و برپاداشتن حق ، و يارى دادن به
يكديگر است . هيچ كس هر چند قدر او در حق بزرگ ، و ارزش او در دين بيشتر
باشد، بى نياز نيست كه او را در انجام حق يارى رسانند، و هيچ كس گرچه مردم
او را خوار شمارند، و در ديده ها بى ارزش باشد، كوچك تر از آن نيست كه كسى
را در انجام حق يارى كند يا ديگرى به يارى او برخيزد.
(پس يكى از ياران بپا خاست و با سخنى طولانى امام را ستود، حرف شنوايى و
اطاعت از امام را اعلام داشت آنگاه امام فرمود:) كسى كه عظمت خدا در جانش
بزرگ ، و منزلت او در قلبش والاست ، سزاوار است كه هرچه جز خدا را كوچك
شمارد، و از او سزاوارتر كسى كه نعمت هاى خدا را فراوان در اختيار دارد، و
بر خان احسان خدا نشسته است ، زيرا نعمت خدا بر كسى بسيار نگردد جز آن كه
حقوق الهى بر او فراوان باشد.
3 روابط سالم و متقابل رهبر و مردم
مردم ! از پست ترين حالات زمامداران در نزد صالحان اين است كه گمان برند
آنها دوستدار ستايش باشند، و كشوردارى آنان بر كبر و خودپسندى استوار باشد،
و خوش ندارم ، در خاطر شما بگذرد كه من ستايش را دوست دارم ، و خواهان
شنيدن آن مى باشم ، سپاس خدا را كه چنين نبودم ، و اگر ستايش را دوست مى
داشتم ، آن را رها مى كردم به خاطر فروتنى در پيشگاه خداى سبحان ، و بزرگى
و بزرگوارى كه تنها خدا سزاوار آن است .
وَرُبَّمَا اسْتَحْلَى النَّاسُ الثَّنَاءَ بَعْدَ الْبَلاَ ءِ، فَلاَ
تُثْنُوا عَلَيَّ بِجَمِيلِ ثَنَاءٍ، لاِِخْرَاجِي نَفْسِي إِلَى اللّهِ
سُبْحَانَهُ وَإِلَيْكُمْ مِنَ التَّقِيَّةِ فِي حُقُوقٍ لَمْ اءَفْرُغْ
مِنْ اءَدَائِهَا، وَفَرَائِضَ لاَبُدَّ مِنْ إِمْضَائِهَا.
فَلاَ تُكَلِّمُونِي بِمَا تُكَلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَةُ، وَلاَ
تَتَحَفَّظُوا مِنِّي بِمَا يُتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ اءَهْلِ الْبَادِرَةِ،
وَلاَ تُخَالِطُونِي بِالْمُصَانَعَةِ، وَلاَ تَظُنُّوا بِىٍَّ
اسْتِثْقَالا فِي حَقٍّ قِيلَ لِي ، وَلاَ الِْتمَاسَ إِعْظَامٍ لِنَفْسِي
، فَإِنَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ اءَنْ يُقَالَ لَهُ اءَوِ الْعَدْلَ
اءَنْ يُعْرَضَ عَلَيْهِ، كَانَ الْعَمَلُ بِهِمَا اءَثْقَلَ عَلَيْهِ.
فَلاَ تَكُفُّوا عَنْ مَقَالَةٍ بِحَقٍّ، اءَوْ مَشْوِرَةٍ بِعَدْلٍ،
فَإِنِّي لَسْتُ فِي نَفْسِي بِفَوْقِ اءَنْ اءُخْطِئَ، وَلاَ آمَنُ ذلِكَ
مِنْ فِعْلِي ، إِلا اءَنْ يَكْفِيَ اللّهُ مِنْ نَفْسِي مَا هُوَ
اءَمْلَكُ بِهِ مِنِّي ، فَإِنَّمَا اءَنَا وَاءَنْتُمْ عَبِيدٌ
مَمْلُوكُونَ لِرَبٍّ لاَ رَبَّ غَيْرُهُ؛ يَمْلِكُ مِنَّا مَا لاَ
نَمْلِكُ مِنْ اءَنْفُسِنَا، وَاءَخْرَجَنَا مِمَّا كُنَّا فِيهِ إِلَى مَا
صَلَحْنَا عَلَيْهِ، فَاءَبْدَلَنَا بَعْدَ الضَّلاَ لَةِ بِالْهُدَى ،
وَاءَعْطَانَا الْبَصِيرَةَ بَعْدَ الْعَمَى .
گاهى مردم ، ستودن افرادى را براى كار و تلاش روا مى دانند.
امّا من از شما مى خواهم كه مرا با سخنان زيباى خود مستاييد، تا نفس خود را
به وظائفى كه نسبت به خدا و شما دارم خارج سازم ، و حقوقى كه مانده است
بپردازم ، و واجباتى كه برعهده من است و بايد انجام گيرد اداء كنم ، پس با
من چنانكه با پادشاهان سركش سخن مى گويند، حرف نزنيد، و چنانكه از آدم هاى
خشمگين كناره مى گيرند دورى نجوييد، و با ظاهر سازى با من رفتار نكنيد، و
گمان مبريد اگر حقّى به من پيشنهاد دهيد بر من گران آيد، يا در پى بزرگ
نشان دادن خويشم . زيرا كسى كه شنيدن حق ، يا عرضه شدن عدالت بر او مشكل
باشد، عمل كردن به آن دشوارتر خواهد بود. پس ، از گفتن حق ، يا مشورت در
عدالت خوددارى نكنيد، زيرا خود را برتر از آن كه اشتباه كنم و از آن ايمن
باشم نمى دانم ، مگر آن كه خداوند مرا حفظ فرمايد، پس همانا من و شما
بندگان و مملوك پروردگاريم كه جز او پروردگارى نيست ، او مالك ما، و ما را
بر نفس خود اختيارى نيست ، ما را در آن چه بوديم خارج و بدانچه صلاح ما بود
درآورد، به جاى گمراهى هدايت ، و به جاى كورى بينايى به ما عطا فرمود.
|
|