اوّل فلسفه حقوق متقابل
در زندگى اجتماعى ، حقوق و مقرّرات و شرائطى بر
روابط انسانى حاكم است كه بايد دقيقا مورد شناسائى قرار گرفته و رعايت
گردد.
يكى از حقوق اجتماعى ((حقوق متقابل )) است كه :
فرد بر فرد ((در روابط فردى ))
و فرد بر جمع ((در روابط اجتماعى ))
و جمع بر جمع ((در روابط اجتماعى ))
و جمع بر فرد ((در روابط اجتماعى ))
حق و حقوقى دارند، كه با رعايت حقوق متقابل ، عدالت اجتماعى استقرار يافته
و جامعه انسانى مراحل كمال را خواهد پيمود،
و نظم اجتماعى بر روابط انسان ها حاكم شده و هرگونه بى نظمى و بى بندوبارى
رخت بر مى بندد.
ارزش هاى اخلاقى رشد كرده و روابط اجتماعى سازمان شايسته اى مى يابد
پس زندگى كردن در جامعه ، و با مردم بودن ، حقوق متقابل را به همراه خواهد
داشت .
اگر ما از مردم انتظارات و توقّعاتى داريم
مردم نيز از ما انتظاراتى خواهند داشت ،
اگر مردم در بسيارى از زمينه ها، تخصّص ها، نيازمنديها به ما احتياج دارند،
ما نيز در بسيارى از رشته ها، و نيازها به ديگران محتاجيم .
اگر همه اقشار جامعه نسبت به دولت ، و دولت نسبت به مردم ، حقوق متقابل را
محترم بشمارند، و از حد و مرز عدالت تجاوز نكنند،
زمينه هاى رشد و كمال تحقّق خواهد يافت كه :
امام على عليه السلام فرمود:
وَاءَعْظَمُ مَا افْتَرَضَ سُبْحَانَهُ مِنْ تِلكَ الْحُقُوقِ حَقُّ
الْوَالِي عَلَى الرَّعِيَّةِ، وَحَقُّ الرَّعِيَّةِ عَلَى الْوَالِي ،
فَرِيضَةٌ فَرَضَهَا اللّهُ سُبْحَانَهُ لِكُلٍّ عَلَى كُلٍّ، فَجَعَلَهَا
نِظَاما لاُِلْفَتِهِمْ، وَعِزّا لِدِينِهِمْ.
فَلَيْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِيَّةُ إِلا بِصَلاَ حِ الْوُلاَةِ، وَلاَ
تَصْلُحُ الْوُلاَةُ إِلا بِاسْتِقَامَةِ الرَّعِيَّةِ،
فَإِذَا اءَدَّتِ الرَّعِيَّةُ إِلَى الْوَالِي حَقَّهُ، وَاءَدَّى
الْوَالِي إِلَيْهَا حَقَّهَا عَزَّ الْحَقُّ بَيْنَهُمْ، وَقَامَتْ
مَنَاهِجُ الدِّينِ، وَاعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ، وَجَرَتْ عَلَى
اءَذْلاَلِهَا السُّنَنُ، فَصَلَحَ بِذلِكَ الزَّمَانُ، وَطُمِعَ فِي
بَقَاءِ الدَّوْلَةِ، وَيَئِسَتْ مَطَامِعُ الاَْعْدَاءِ.
وَإِذَا غَلَبَتِ الرَّعِيَّةُ والِيَها، اءَوْ اءَجْحَفَ الْوَالِي
بِرَعِيَّتِهِ، اخْتَلَفَتْ هُنَالِكَ الْكَلِمَةُ، وَظَهَرَتْ مَعَالِمُ
الْجَوْرِ، وَكَثُرَ الاِْدْغَالُ فِي الدِّينِ، وَتُرِكَتْ مَحَاجُّ
السُّنَنِ، فَعُمِلَ بِالْهَوَى ، وَعُطِّلَتِ الاَْحْكَامُ، وَكَثُرَتْ
عِلَلُ النُّفُوسِ، فَلاَ يُسْتَوْحَشُ لِعَظِيمِ حَقٍّ عُطِّلَ، وَلاَ
لِعَظِيمِ بَاطِلٍ فُعِلَ! فَهُنَالِكَ تَذِلُّ الاَْبْرَارُ، وَتَعِزُّ
الاَْشْرَارُ، وَتَعْظُمُ تَبِعَاتُ اللّهِ سُبْحَانَهُ عِنْدَ الْعِبَادِ.
فَعَلَيْكُمْ بِالتَّنَاصُحِ فِي ذلِكَ، وَحُسْنِ التَّعَاوُنِ عَلَيْهِ.
فَلَيْسَ اءَحَدٌ وَإِنِ اشْتَدَّ عَلَى رِضى اللّهِ حِرْصُهُ، وَطَالَ فِي
الْعَمَلِ اجْتِهَادُهُ بِبَالِغٍ حَقِيقَةَ مَا اللّهُ سُبْحَانَهُ
اءَهْلُهُ مِنَ الطَّاعَةِ لَهُ.
وَلكِنْ مِنْ وَاجِبِ حُقُوقِ اللّهِ عَلَى عِبَادِهِ النَّصِيحَةُ
بِمَبْلَغِ جُهْدِهِمْ، وَالتَّعَاوُنُ عَلَى إِقَامَةِ الْحَقِّ
بَيْنَهُمْ. وَلَيْسَ امْرُؤٌ وَإِنْ عَظُمَتْ فِي الْحَقِّ مَنْزِلَتُهُ،
وَتَقَدَّمَتْ فِي الدِّينِ فَضِيلَتُهُ بِفَوْقِ اءَنْ يُعَانَ عَلَى مَا
حَمَّلَهُ اللّهُ مِنْ حَقِّهِ. وَلاَ امْرُؤٌ وَإِنْ صَغَّرَتْهُ
النُّفُوسُ، وَاقْتَحَمَتْهُ الْعُيُونُ بِدُونِ اءَنْ يُعِينَ عَلَى ذلِكَ
اءَوْ يُعَانَ عَلَيْهِ.
((و در ميان حقوق الهى بزرگ ترين حق ، حق رهبر بر مردم ، و حق مردم بر رهبر
است ، حق واجبى كه خداى سبحان ، بر هر دو گروه لازم شمرد، و آن را عامل
پايدارى پيوند ملّت و رهبر، و عزّت دين قرار داد.
پس رعيّت اصلاح نمى شود جز آن كه زمامداران اصلاح گردند، و زمامداران اصلاح
نمى شوند جز با درستكارى رعيّت .
و آنگاه كه مردم حق رهبرى را اداء كنند، و زمامدار حق مردم را بپردازد، حق
در آن جامعه عزّت يابد، و راه هاى دين پديدار، و نشانه هاى عدالت برقرار، و
سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم پايدار گردد، پس روزگار اصلاح شود،
و مردم در تداوم حكومت اميدوار، و دشمن در آرزوهايش ماءيوس مى شود.
امّا اگر مردم بر حكومت چيره شوند، يا زمامدار بر رعيّت ستم كند، وحدت كلمه
از بين مى رود، نشانه هاى ستم آشكار، و نيرنگ بازى در دين فراوان مى گردد،
و راه گسترده سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم متروك ، هواپرستى
فراوان ، احكام دين تعطيل ، و بيمارى هاى دل فراوان گردد، مردم از اينكه
حقّ بزرگى فراموش مى شود، يا باطل خطرناكى در جامعه رواج مى يابد، احساس
نگرانى نمى كنند، پس در آن زمان نيكان خوار، و بدان قدرتمند مى شوند، و
كيفر الهى بر بندگان بزرگ و دردناك خواهد بود
پس بر شماست كه يكديگر را نصيحت كنيد، و نيكو همكارى نماييد.
درست است كه هيچ كس نمى تواند حق اطاعت خداوندى را چنانكه بايد بگذارد،
هرچند در به دست آوردن رضاى خدا حريص باشد، و در كار بندگى تلاش فراوان
نمايد، لكن بايد بمقدار توان ، حقوق الهى را رعايت كند كه يكى از واجبات
الهى ، يكديگر را به اندازه توان نصيحت كردن ، و برپاداشتن حق ، و يارى
دادن به يكديگر است .
هيچ كس هر چند قدر او در حق بزرگ ، و ارزش او در دين بيشتر باشد، بى نياز
نيست كه او را در انجام حق يارى رسانند، و هيچ كس گرچه مردم او را خوار
شمارند، و در ديده ها بى ارزش باشد، كوچك تر از آن نيست كه كسى را در انجام
حق يارى كند يا ديگرى به يارى او برخيزد.))
(6)
عناوين مربوط به حقوق متقابل (در خطبه 216)
الف حقوق متقابل مردم و دولت
1 حق رهبر بر مردم جعل اللّه سبحانه لى عليكم حقّا خطبه 216/1
2 حقوق مردم بر رهبر ولكم علىّ من الحقّ خطبه 216/1
3 مبانى حقوق اجتماعى
الف حكم الهى جعل اللّه ... مثل الّذى لى عليكم خطبه 216/1
ب حق و حق گرائى
ب حقوق الهى
1 گستردگى جوانب حق فالحقّ اءوسع الا شياء خطبه 216/1
2 مشكلات اجرائى حق واءضيقها فى التّناصف خطبه 216/2
3 مسئوليّت در اجراى حق لايجرى لاحد الاّ جرى عليه خطبه 216/2
4 برترى خدا از مسئوليّت ها ولو كان لاحد ان يجرى خطبه 216/2
5 حق خدا بر بندگان جعل حقّه على العباد خطبه 216/4 3
6 حق مردم بر خداوند جزاءهم عليه مضاعفة خطبه 216/4
7 حق اللّه بودن حقوق اجتماعى من حقوقه حقوقا خطبه 216/5
8 انسان و اداى حقوق من حقّ من عظم جلال اللّه خطبه 216/18 16
ج حقوق اجتماعى مردم
1 نصيحت كردن يكديگر فعليكم بالتّناصح فى ذلك خطبه 216/12
2 كمك كردن به همديگر وحسن التّعاون عليه خطبه 216/1312
3 تلاش در خيرخواهى بمبلغ جهدهم خطبه 216/14
4 كمك در اداى حق التّعاون على اقامة الحقّ خطبه 216/14
دوم حقوق متقابل در روابط اجتماعى
مقدمه اى كوتاه
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام پس از آنكه فلسفه
حقوق اجتماعى را مطرح فرمود و اين حقيقت را بيان مى دارد كه ((زندگى
اجتماعى )) با ((حقوق متقابل )) به هم آميخته است
و رشد و كمال بدون رعايت حقوق متقابل ممكن نيست ،
كه در سخنرانى هاى خود به برخى از موارد و انواع آن اشاره مى فرمايد،
مانند:
1 حقوق متقابل پدر و فرزند
يكى از جوانب حقوق متقابل ، ((حقوق متقابل پدر و
فرزند)) است ،
اگر پدر نسبت به كودك و فرزند خويش حقوقى دارد، فرزند نيز حقوقى خواهد داشت
كه با رعايت آن ، محيط خانواده ، گرم مى شود
كه فرمود:
إِنَّ لِلْوَلَدِ عَلَى الْوَالِدِ حَقّا، وَإِنَّ لِلْوَالِدِ عَلَى
الْوَلَدِ حَقّا.
فَحَقُّ الْوَالِدِ عَلَى الْوَلَدِ اءَنْ يُطِيعَهُ فِي كُلِّ شَيْءٍ،
إِلا فِي مَعْصِيَةِ اللّهِ سُبْحَانَهُ؛ وَحَقُّ الْوَلَدِ عَلَى
الْوَالِدِ اءَنْ يُحَسِّنَ اسْمَهُ، وَيُحَسِّنَ اءَدَبَهُ، وَيُعَلِّمَهُ
الْقُرْآنَ.
(همانا فرزند را به پدر، و پدر را به فرزند حقّى است ، پس حق پدر بر فرزند
اين است كه فرزند در همه چيز جز نافرمانى خدا، از پدر اطاعت كند، و حق
فرزند بر پدر آن كه نام نيكو بر فرزند نهد، خوب تربيتش كند، و او را قرآن
بياموزد.)
(7)
عناوين حقوق متقابل پدر و فرزند(در حكمت 399)
1 اطاعت پدر فحقّ الوالد على الولد ان يطيعه
2 اطاعت نكردن در گناه الا فى معصية اللّه سبحانه
3 انتخاب نام نيكو وَ حقّ الولد على الوالد ان يحسّن اسمه
4 تربيت صحيح وَ يحسّن ادبه
5 آموزش قرآن وَ يعلّمه القرآن