آيهي «ليلة المبيت» و علت عدم تصريح به نام اهلبيت در قرآن
از جمله آيات فراواني که در شأن اميرالمؤمنين«سلام الله علیه» نازل شده است، آيهاي
است که در «ليلة المبيت» نازل شد. ليلة المبيت، شبي است که پيامبراکرم«صلی الله
علیه و آله و سلم»، اميرالمؤمنين«سلام الله علیه» را به جاي خود در بستر خواباند و
از مکّه به سمت مدينه خارج شد. آيهي شريفه نازل شد:
«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْري نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ
رَؤُفٌ بِالْعِبادِ [1]»
بعضي از مردم براي کسب خشنودي خدا، جان خود را ميفروشند و خداوند نسبت به بندگان
مهربان است.
تفصيل واقعه از اين قرار بود که پيامبراکرم«صلی الله علیه و آله و سلم» سيزده سال،
تمام تلاش خود را براي تبليغ اسلام به عمل آوردند. امّا مشرکان با توطئه و کارشکني
مانع فعاليّت ايشان ميشدند. جاذبهي قرآن بسياري از آنان را فرا گرفته بود، امّا
عناد و لجاجت و دنياپرستي نميگذاشت اسلام را بپذيرند. گرچه پيامبر«صلی الله علیه و
آله و سلم» از نظر اقتصادي، پشتوانههايي مانند حضرت خديجه و ابوطالب را داشت، امّا
باز هم فشار و آزار و اذيت مشرکان زياد بود. تا اين که با رحلت اين دو بزرگوار،
پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم» از اين دو پشتوانهي مطمئن هم محروم شد. چارهاي
جز هجرت از ميان اين قوم لجوج نبود؛ خصوصاً اين که اهل مدينه آماده بودند تا پذيراي
پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم» و مسلمانان باشند. تصميم به هجرت گرفته شد. همان
زمان، مشرکان براي مقابله با رشد اسلام گرد هم آمدند. پيشنهادهاي مختلفي همچون
تبعيد و زندان، مطرح شد. در نهايت همگي تصميم گرفتند پيامبر را به قتل برسانند [2].
امّا از آن طرف از تعصّب و حمايت بني هاشم نسبت به پيامبر«صلی الله علیه و آله و
سلم» ميترسيدند. بنا شد براي مقابله با هر گونه خونخواهي بني هاشم، چهل نفر از
چهل طائفه، شبانه وارد خانه پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم» شوند و ايشان را به
قتل برسانند. جبرئيل امين، حضرت را از اين تصميم مشرکان آگاه کرد. پيامبراکرم«صلی
الله علیه و آله و سلم»، اميرالمؤمنين«سلام الله علیه»را خواستند و موضوع را با
ايشان در ميان گذاشتند. اميرالمؤمنين«سلام الله علیه» نيز پذيرفتند که شب به جاي
پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم»در بستر بخوابند و پيامبر«صلی الله علیه و آله و
سلم» از مکّه خارج شوند. پيامبراکرم«صلی الله علیه و آله و سلم» هم دو آيهي هشتم و
نهم [3] سورهي «يس» را ـ که به تجربه ثابت شده است در کور کردن چشم و عقل دشمن مؤثر
است ـ خواندند و به دور از چشم دشمنان، به سمت خارج شهر به راه افتادند. مشرکين هم
غافل از اين که پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم» در خانه نيستند، به داخل خانه
حمله کردند، امّا متوجّه شدند که اميرالمؤمنين«سلام الله علیه» به جاي ايشان
خوابيدهاند. و به اين ترتيب، با فداکاري علي«سلام الله علیه» که ممکن بود جان خود
را در اين راه از دست بدهد، توطئهي مشرکين خنثي شد و آيهي شريفه در تقدير از اين
عمل اميرالمؤمنين«سلام الله علیه» نازل شد [4].
در روايتي آمده است که خداوند در همين شب خطاب به جبرئيل و ميکائيل فرمود:
إِنِّي قَدْ آخَيْتُ بَيْنَكُمَا وَ جَعَلْتُ عُمُرَ أَحَدِكُمَا أَطْوَلَ مِنْ
عُمُرِ صَآحِبِِهِ فَأَيُّكُمَا يُؤْثِرُ أَخَاه؟
من شما دو نفر را برادر يکديگر و عمر يکي از شما را طولانيتر از عمر ديگري قرار
دادم. کدام يک از شما حاضر است به خاطر ديگري جان خود را فدا کند؟
هيچ کدام نپذيرفتند. خداوند متعال فرمود:
عَبْدَيَّ أَلَّا كُنْتُمَا مِثْلَ وَلِيِّي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ آخَيْتُ
بَيْنَهُ وَ بَيْنَ نَبِيِّي فَآثَرَهُ بِالْحَيَاةِ عَلَی نَفْسِهِ ثُمَّ رَقَدَ
عَلَى فِرَاشِهِ يَفْدِيهِ بِمُهْجَتِهِ اهْبِطَا إِلَيْهِ کِلَاکُمَا فَاحْفَظَاهُ
مِنْ عَدُوِّه
اي دو بندهي من، مانند دوست من علي بن ابي طالب باشيد، که ميان او و پيامبرم عقد
اخوت بستم، امّا او زندگي پيامبرم را بر زندگي خود ترجيح داد و در بستر او خوابيد و
جانش را فداي او کرد. هر دو به زمين برويد و او را از شر دشمنش محافظت کنيد.
پس جبرئيل کنار سر حضرت و ميکائيل کنار پاهاي ايشان نشست و جبرئيل ميگفت:
بَخْ بَخْ مَنْ مِثْلُکَ يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ وَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ يُبَاهِي
بِكَ الْمَلَائِكَةَ [5]
آفرين، آفرين مانند تو کيست اي پسر ابي طالب؟ خداوند به واسطه تو بر ملائکه مباهات
ميکند.
پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم» پس از اين که از شهر خارج شدند، به غار ثور پناه
بردند. با اعجاز الهي، عنکبوتي آمد و بر در غار، تاري تنيد. کبوتري هم آن جا لانه
گذاشت. مشرکين هم وقتي فهميدند پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم» از مکّه فرار
کرده، با وسايل آن روز ردّ پاي حضرت را پيدا کردند تا به غار رسيدند، امّا وقتي
ديدند درِ غار را تار عنکبوت گرفته و هيچ اثري از پارگي در آن نيست و کبوتر هم آن
جا لانه گذاشته، يقين کردند که کسي وارد غار نشده است و لذا برگشتند. تا سه روز،
اميرالمؤمنين«سلام الله علیه» براي پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم» غذا
ميبردند. روز سوّم پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم» فرمودند: من فردا عازم مدينه
هستم. شتري براي من تهيه کن و تو هم پس از رفتن من، امانتهاي مردم را که در دست من
بود، به صاحبانش باز گردان و با دخترم فاطمه و مادرت به من ملحق شو. پيامبر«صلی
الله علیه و آله و سلم» هم تا محلي که بعداً مسجد قبا در آن جا ساخته شد، رفتند و
منتظر اميرالمؤمنين«سلام الله علیه» و همراهان ايشان شدند تا همگي با هم وارد مدينه
شوند. اميرالمؤمنين«سلام الله علیه» در همين محل به پيامبر«صلی الله علیه و آله و
سلم»ملحق شدند.
خلاصهي بحث تا اين جا اين شد که آيهي شريفه در تقدير از گذشت و فداکاري و ايثار
اميرالمؤمنين«سلام الله علیه» نازل شد.
علّت عدم تصريح به نام اهل بيت«سلام الله علیهم» در قرآن
امّا سؤالي که در اين جا مطرح ميشود اين است که چرا در اين آيه نامي از
اميرالمؤمنين علي«سلام الله علیه» برده نشده و با کلمهي مبهم «وَ مِنَ النَّاسِ»
از ايشان ياد شده است؟ هميشه اين ايراد را به شيعه ميگرفتند که اگر شما ميگوييد
بيش از سيصد آيه از قرآن در مورد علي است، چرا حتّي يک بار هم به نام او تصريح نشده
است؟
اتّفاقاً مرحوم کليني در کافي روايتي نسبتاً طولاني را نقل کردهاند که ابوبصير از
امام صادق«سلام الله علیه» سؤال کرد: مردم ميگويند چرا نام علي و اهل بيتش در قرآن
نيامده است؟ امام«سلام الله علیه» در جواب فرمودند:
به آنها بگوييد: آيهي نماز، بر پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم» نازل شد و سه
ركعتى و چهار ركعتى آن نام برده نشد تا اين كه پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم»
خود براى مردم بيان كردند و آيهي زكات بر آن حضرت نازل شد و نام برده نشد كه زكات
از هر چهل درهم يك درهم است، تا اين كه پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم»آن را
براى مردم شرح دادند و امر به حجّ نازل شد و به مردم نفرمود هفت دور طواف كنيد، تا
اين كه پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم» براى آنها توضيح دادند. آيهي
«أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ اولي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» نازل شد و
در باره امام على«سلام الله علیه» و فرزندانشان حسن و حسين«سلام الله علیهم» هم
نازل شد، پس پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم» دربارهي على«سلام الله علیه»
فرمودند: «هر كه را من مولا و آقاي اويم، على مولا و آقاي اوست» و باز فرمود:
دربارهي كتاب خدا و اهل بيتم به شما سفارش ميكنم. من از خداى عز و جل خواستهام
كه ميان آنها جدائى نيندازد تا آنها را در سر حوض به من رساند، خدا خواستهي مرا
عطا كرد، و نيز فرمود: شما چيزى به آنها نياموزيد كه آنها از شما داناترند، و باز
فرمود: آنها شما را از درِ هدايت بيرون نكنند و به درِ گمراهى وارد نسازند. اگر
پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم» خاموشى ميگزيد و دربارهي اهل بيتش بيان
نمىكرد، آل فلان و آل فلان آن را براى خود ادعا مىكردند، ولى خداى عزّ و جلّ براى
تصديق پيامبرش بيان آن حضرت را (كه مقصود آل پيامبر است نه آل فلان و فلان) در
كتابش نازل فرمود: «همانا خدا ميخواهد پليدي را از شما اهل البيت ببرد و
پاكيزهتان كند، پاكيزهي كامل» و على و حسن و حسين و فاطمه«سلام الله علیها»بودند
كه پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم» در خانهي امّ سلمه، آنها را زير عبا گرد
آورد و سپس فرمودند: خدايا، هر پيامبرى اهلي داشت، و اهل من اينهايند، امّسلمه
گفت: من از اهل شما نيستم؟ فرمودند: تو به خوبى ميگرايى، ولى اينها اهل من
هستند. بنابراين چون پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم» وفات يافت، براى پيشوايى
مردم، امام على«سلام الله علیه» از همهي مردم سزاوارتر بود، به جهت تبليغات بسيارى
كه رسول خدا«صلی الله علیه و آله و سلم» نسبت به او فرموده بودند، و دست او را
گرفته و در ميان مردم به پا داشته بود، و چون على درگذشت، نمىتوانست و اقدام هم
نمىكرد كه محمّد بن على و نه عباس بن على و نه هيچ يك از پسران ديگرش را (غير از
حسنين«سلام الله علیهما») در اهل پيامبر داخل كند، زيرا در آن صورت امام حسن و امام
حسين«سلام الله علیهما» مىگفتند: خداى تبارك و تعالى آيهي اهل بيت را دربارهي ما
نازل فرمود، چنان كه در بارهي تو نازل كرد و مردم را به اطاعت ما امر كرد، چنان كه
به اطاعت تو امر فرمود، و رسول خدا«صلی الله علیه و آله و سلم»نسبت به ما تبليغ
كرد، چنان كه نسبت به تو تبليغ فرمود و خدا ناپاكى را از ما برد چنان كه از تو برد.
و چون امام على«سلام الله علیه»درگذشت، امام حسن«سلام الله علیه» به امامت سزاوارتر
بود براى بزرگسالياش و چون وفات نمود، نمىتوانست و اقدام هم نمىكرد كه فرزندان
خودش را در امر امامت داخل كند و در ميان آنها قرار دهد، در صورتى كه خداى عزّ و
جلّ ميفرمايد: «خويشاوندان در كتاب خدا به يكديگر سزاوارترند» زيرا در آن صورت
امام حسين«سلام الله علیه»ميگفت: خدا مردم را به اطاعت من امر نمود، چنان كه به
اطاعت تو و اطاعت پدرت امر فرموده و رسول خدا«صلی الله علیه و آله و سلم» دربارهي
من هم تبليغ كرده، چنان كه دربارهي تو و پدرت تبليغ فرموده و خدا ناپاكى را از من
برده، چنان كه از تو و پدرت برده است. پس چون امامت به امام حسين«سلام الله علیه»
رسيد، هيچ يك از اهل بيت او نمىتوانست بر او ادعا كند، هم چنان كه او بر برادر و
پدرش ادعا مىكرد، اگر آن دو مىخواستند امر امامت را از او به ديگرى بگردانند، ولى
آنها چنين كارى نمىكردند. سپس زمانى كه امامت به امام حسين«سلام الله علیه» رسيد،
معنى و تأويل آيهي «وَ اولوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ اولى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ
اللَّهِ» جارى گشت، و بعد از حسين، به على بن الحسين رسيد، و بعد از على بن الحسين
به محمّد بن على رسيد، آن گاه امام فرمودند: مقصود از ناپاكى همان شك است، به خدا
قسم كه ما دربارهي پروردگار خود هرگز شك نكنيم [6].
خلاصهي فرمايش امام صادق«سلام الله علیه» اين است که قرار نيست در قرآن تمامي
جزئيات بيان شود. روش قرآن اين بوده که معمولاً به بيان کليّات اکتفا ميکند و اين
پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم»است که به حکم آيهي شريفهي «وَ أَنْزَلْنا
إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِم [7]» وظيفهي تفسير
و توضيح مراد آيات را بر عهده دارد. وظيفهي قرآن اين است که بگويد: «أَقيمُوا
الصَّلاةَ [8]»، امّا بيان چگونگي آن و جزئيات آن بر عهدهي پيامبر«صلی الله علیه و
آله و سلم» است. وظيفهي قرآن اين است که بگويد: «إِنَّما يُريدُ اللَّهُ
لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيرا [9]»
امّا بيان معناي آيه و مصاديق و جزئيات آن بر عهدهي پيامبر«صلی الله علیه و آله و
سلم»است. بعد از پيامبراکرم«صلی الله علیه و آله و سلم» هم اين وظيفه به ائمّهي
اطهار«سلام الله علیهم» منتقل شد و به همين جهت پيامبراکرم«صلی الله علیه و آله و
سلم»در مواقع حساس به همراهي قرآن و عترت تذکر ميدادند:
إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ أَمْرَيْنِ إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ
اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَهْلَ بَيْتِي عِتْرَتِي .... فَلَا تَسْبِقُوهُمْ
فَتَهْلِكُوا وَ لَا تُعَلِّمُوهُمْ فَإِنَّهُمْ أَعْلَمُ مِنْكُم [10]
ميان شما دو چيز به جا گذاشتم که اگر آن را بگيريد، هيچ گاه گمراه نخواهيد شد: کتاب
خداي عز و جل و اهل بيتم .... از آنها پيش نيفتيد که هلاک ميشويد و به آنان چيزي
نياموزيد که آنان از شما داناترند.
دليل ديگري که در همين زمينه بايد مورد توجّه قرار گيرد، اين است که اگر نام
اميرالمؤمنين«سلام الله علیه» در قرآن ميآمد، همان کساني که غدير خم را زير پا
گذاشتند و با اين که دو ماه از آن گذشته بود، قضيّهي سقيفه را پيش کشيدند، و تمام
تلاش پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم» را در اين زمينه خنثي کردند، همانها به
قرآن هم رحم نميکردند؛ لذا براي اين که همين الفاظ قرآن از توطئهي دشمن محفوظ
بماند، نامي از ائمّهي طاهرين«سلام الله علیهم» در قرآن نيامده است که اگر آمده
بود، الآن قرآن نداشتيم. و اصولاً تحريک احساسات دشمن به اين صراحت، وجهي ندارد.
فردي بود به نام «سمرة بن جندب» که بسيار آدم خبيثي بود. در خباثت او همين بس که
زماني «زياد بن ابيه» او را به جاي خود در بصره نشاند و خود به کوفه رفت. همين شخص
در مدتي که در بصره بود، هشت هزار نفر از شيعيان را به قتل رساند تا آن جا که
«زياد» به او گفت: آيا نترسيدي که يک نفر بيگناه را در ميان اين افراد کشته باشي؟
سمره در جواب گفت: اگر به همين اندازه، باز هم ميکشتم، ترسي نداشتم [11].
ابن ابي الحديد معتزلي نقل ميکند که معاويه در دورهاي که تمام تلاش خود را براي
جعل روايت در مدح بني اميّه و در ذمّ اميرالمؤمنين«سلام الله علیه» به کار بسته
بود، به همين شخص پيشنهاد داد که در مقابل صد هزار درهم روايتي جعل کند به اين
مضمون که آيهي «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَياةِ
الدُّنْيا وَ يُشْهِدُ اللَّهَ عَلى ما في قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصام !
وَ إِذا تَوَلَّى سَعى فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فيها وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ
النَّسْلَ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الْفَساد [12])» در مورد علي بن ابي طالب، و آيهي
«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْري نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ
رَؤُفٌ بِالْعِبادِ» در مورد ابن ملجم ملعون نازل شده است؛ سمره نپذيرفت. معاويه
مبلغ را بالا برد تا اين که در مقابل چهار صد هزار درهم قبول کرد که چنين روايتي را
جعل کند [13].
اگر نام اميرالمؤمنين«سلام الله علیه» در آيه آمده بود، مطمئناً چنين افرادي
چارهاي جز نابود کردن قرآن نداشتند.
اگر آيهي تطهير را هم ملاحظه کنيد، ميبينيد که در ميان آيات مربوط به زنان
پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم» است. يا آيهي «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ
دينَكُمْ [14]»را که ابتداي آيه و انتهاي آن در مورد حرمتِ خوردن مردار و اين مسائل
است. به احتمال قوي، يکي از دلايل آن محفوظ ماندن اين آيات از دستبرد دشمنان بوده
است. اگر اين آيات مخفي نميشد، تشکيلدهندگان سقيفه و معاويهها و سمرهها و ديگر
رياستطلبان، اثري از اين آيات در قرآن به جا نميگذاشتند.
ابن ابي الحديد از امام باقر«سلام الله علیه» جملهي عجيبي نقل ميکند. امام
ميفرمايند: در زمان حجّاج، شدّت ظلم به اهل بيت«سلام الله علیهم» و شيعيان به حدّي
بود که اگر به کسي ميگفتند: زنديق يا کافر، بهتر بود از اين که به او بگويند:
شيعهي علی [15]!!
با اين شدّت ظلم به اهل بيت«سلام الله علیهم»، چگونه ميشد نامي از ايشان در قرآن
باشد؟ آيا نتيجهاي جز نابودي اساس اسلام و قرآن داشت؟
پاورقى:
[1]. بقره / 207.
[2]. قرآن کريم در سورهی مبارکهی انفال به اين جلسهی مشرکان اشاره کرده است: «وَ
إِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ
يُخْرِجُوكَ وَ يَمْكُرُونَ وَ يَمْكُرُ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرينَ»؛ و
ياد کن هنگامی را که کافران دربارهی تو نيرنگ میکردند تا تو را به بند کشند يا
بکشند يا از مکه اخراج کنند و نيرنگ میزنند و خدا تدبير میکند و خدا بهترين تدبير
کنندگان است. (انفال / 30)
[3]. «إِنَّا جَعَلْنا في أَعْناقِهِمْ أَغْلالاً فَهِيَ إِلَى الْأَذْقانِ فَهُمْ
مُقْمَحُونَ ! وَجَعَلْنا مِنْ بَيْنِ أَيْديهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا
فَأَغْشَيْناهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُون»
[4]. ن. ک: بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، باب قوله تعالى وَ
مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ، ج 36، صص 40 ـ
51؛ إحقاق الحق و إزهاق الباطل و ملحقات آن، ج 3، صص 23 ـ 45؛ و ج 14، صص 116 ـ 130
و ج 20، صص 109 ـ 114 و ج 22، صص 30 ـ 32 و ج 30، صص 12 ـ 16.
[5] الأمالي (للطوسي)، ص 469.
[6]. الکافي، ج 1، صص 286 ـ 288.
[7]. نحل / 44.
[8]. بقره / 43 و 83 و 110؛ انعام / 72؛ نور / 56 و ....
[9]. احزاب / 33.
[10] . الکافي، ج 1، ص 294.
[11]. تاريخ الأمم و الملوک، ج 5، ص 237.
[12]. و از ميان مردم کسي است که در زندگي اين دنيا سخنش تو را به تعجّب وا ميدارد
و خدا را بر آن چه در دل دارد گواه ميگيرد و حال آن که او سختترين دشمنان است. و
چون برگردد ]يا رياستي يابد[ کوشش ميکند در زمين فساد نمايد و کشت و نسل را نابود
سازد و خداوند تبهکاري را دوست ندارد. (بقره / 204 و 205)
[13]. شرح نهج البلاغة، ج 4، ص 73.
[14]. مائده / 3.
[15]. شرح نهج البلاغة، ج 11، ص 44.