آيهي شاهد (سورهي بقره)
قرآن کريم در اين مورد ميفرمايد:
«وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ
يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهيدا [1]»
شما را امّت وسط و ميانه (بدون افراط و تفريط) قرار داديم تا در روز قيامت شاهد بر
اعمال مردم باشيد و پيامبر شاهد بر شما باشد.
ائمّهي اطهار«سلام الله علیهم» فرمودهاند: منظور از «امّت» در اين آيه، ما
هستيم [2]؛ يعني اميرالمؤمنين«سلام الله علیه»و بعد از ايشان بقيّهي ائمّه«سلام
الله علیهم»، يکي پس از ديگري در روز قيامت موافق و مخالف مردم شهادت ميدهند، مشخص
ميکنند که اين فرد بهشتي است يا جهنّمي.
لازمهي اين معناي شهادت، معناي سوّمي است و آن هم اين که در اين دنيا همهي ما در
محضر اين ذوات مقدّس هستيم و آنها حاضر و ناظر بر اعمال و افعال ما هستند. لازمهي
اداي شهادت، تحمّل شهادت و مشاهدهي آن چيزي است که ميخواهد در مورد آن شهادت دهد.
و الا کسي که حاضر و ناظر بر اعمال ما در اين دنيا نباشد، چگونه ميتواند در آخرت
شهادت بر آن بدهد؟ تا کسي صحنهاي را نديده باشد، نميتواند در دادگاه نسبت به آن
شهادتي بدهد؛ لذا شيعه اعتقاد دارد همهي عالم محضر حضرت ولي عصر«عجل الله تعالی
فرجه الشریف»، و نه فقط ايشان، بلکه محضر تمامي معصومين«سلام الله علیهم» است. و
علاوه بر نظارت بر اعمال و افعال، بايد بر دل بندگان و نيّات آنان هم مسلّط باشند
تا بتوانند در روز قيامت شهادت دهند که آن چه را الآن من ميگويم، براي رضاي خدا
بوده يا خير. و لذاست که ائمّهي طاهرين«سلام الله علیهم»فرمودهاند: مراد از
«امّت» در آيهي شريفه ما هستيم.
در روايت ديگري، امام باقر«سلام الله علیه»»ميفرمايند: معنا ندارد که منظور از
امّت، تمامي مسلمين باشد. بعضي از آنان صلاحيت اداء شهادت بر کمترين چيزي را (به
تعبير روايت، بستهي هيزم روي قاطر) در اين دنيا ندارند، چطور ممکن است در روز
قيامت شاهد بر اعمال مردم باشند [3]؟
نکتهي ديگري که از اين آيه استفاده ميشود، اين است که اميرالمؤمنين«سلام الله
علیه»و ساير ائمّه«سلام الله علیهم»الگوي جامعهي بشريّتاند. اين ديگر تأويل آيهي
شريفه نيست، ظاهر آيه اين است که جامعه بايد از ايشان الگو و سرمشق بگيرد؛ چون
«امّت وسط»اند؛ هيچ گونه افراط و تفريطي، نه در عمل، نه در گفتار و نه در افکار
آنان نيست و در اين الگو بودن اختصاصي به شيعه ندارند، حتّي اختصاص به مسلمان هم
ندارند؛ قافلهسالار بشريّت هستند به سمت هدايت. خداوند متعال در آيهاي ديگر
ميفرمايد:
«وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا [4]»
و آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما هدايت مىكردند
براي اين آيه دو معنا ميتوان بيان کرد: يکي همين که عرض شد؛ يعني مردم را به سوي
هدايت ميکشانند.
معناي ديگر هم اين که فيض را از طرف حق ميگيرند و به ما سوي الله ميدهند؛ يعني
واسطهي فيض عالمند. اگر جبرئيل زنده است، به واسطهي اميرالمؤمنين«سلام الله
علیه»است. اگر ما الآن نفس ميکشيم، اگر عقل داريم، اگر سخن ميگوئيم، اگر
ميشنويم، همه و همه به واسطهي وجود آن انوار مقدّس است. امر ما را (يعني عالم
وجود را) هدايت ميکنند، يعني ادامهي حيات عالم وجود به واسطهي آن ذوات مطهّر
است.
در زيارات نسبت به اين معنا، بسيار تذکّر داده شده است. از بهترين زيارات ما، زيارت
«جامعهي کبيره» است. امام زمان فرمودهاند: خوب زيارتي است، اين زيارت [5]. در اين
زيارت ميخوانيم:
بِكُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِكُمْ يَخْتِمُ وَ بِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ بِكُمْ
يُمْسِكُ السَّمَاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ ... وَ
أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِكُم [6]
خداوند به واسطهي شما آغاز کرد و به واسطهي شما خاتمه ميدهد و به سبب شماست که
باران را نازل ميکند و به سبب وجود شماست که خداوند آسمان را نگه داشته تا مبادا
بر روي زمين بيفتد مگر به اذن خودش (به واسطهي شماست که اين زمين و اين عالم
پابرجاست) .... و زمين با نور شما روشن است.
خلاصهي نکات سه آيه
خلاصهي بحث تا اين جا اين که شش نکته ـ که از اسرار شيعه و فوقالعادّه مهمّ است ـ
از اين سه آيهي شريفه استفاده ميشود.
اوّل: اميرالمومنين علي«سلام الله علیه»عالِم به تمامي قرآن هستند، آن علمي که آصف
بن برخيا با دانستن قطرهاي از آن توانست تخت بالقيس را در يک چشم به هم زدن از يمن
به شام بياورد.
دوّم: اميرالمومنين علي«سلام الله علیه»و ساير ائمّهي طاهرين«سلام الله علیهم»
الگوي جامعهي بشريّتاند و اگر جامعه اين الگو را بپذيرد، به آن مدينه فاضلهاي که
همه آرزويش را دارند، خواهد رسيد.
سوّم: در روز قيامت، همان طور که خداوند و پيامبراکرم«صلی الله علیه و اله و سلم»
شاهد و ميزان اعمال ما هستند، ائمّهي طاهرين«سلام الله علیهم» و از جمله
اميرمؤمنان«سلام الله علیه»هم شاهد و ميزان اعمال ما هستند.
چهارم: ائمّهي طاهرين«سلام الله علیهم» سعه و سلطهي وجودي دارند بر جهان، نه فقط
کرهي زمين، که بر تمامي آسمانها و کلّ عالم وجود.
پنجم: ائمّهي اطهار«سلام الله علیهم» واسطهي فيض اين عالم هستند؛ يعني اگر نعمت و
فيضي قرار است از طرف پروردگار به اين عالم برسد، به واسطهي وجود مقدّس
اميرالمؤمنين«سلام الله علیه»و ديگر معصومين«سلام الله علیهم» خواهد بود.
ششم: آن که آن ذوات مقدّس نه فقط بر گفتار و کردار، که بر نيّات و افکار ما هم
اشراف دارند.
اين مطالب همگي از اسرار شيعه است که در قالب ادعيه، زيارات و روايات به دست ما
رسيده است. تنها تفاوت آنها با قرآن اين است که، قرآن هم از نظر معنا و هم از نظر
لفظ از جانب خداي متعال است، امّا روايات و ادعيه وارده از جانب معصومين«سلام الله
علیهم»، الفاظش از جانب معصومين يا روات احاديث است، امّا از نظر معنا از جانب
خداوند متعال ميباشد.
آيهي «تطهير»
آيهي بعدي که اگر مهمتر از سه آيهي قبل نباشد، لااقل در رديف آنهاست و خداوند
به اين آيه فوق العادّه اهميّت داده است، آيهي «تطهير» است:
«إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ
يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيرا [7]»
خدا فقط مىخواهد آلودگى را از شما خاندان پيامبر بزدايد و شما را پاك و پاكيزه
گرداند.
خداوند براي شما اهل بيت اين طور خواسته است که به هيچ وجه گناه و پليدي در زندگي
شما نباشد و از هر نظر شما را پاک قرار داده است؛ نه گناه، نه انحراف و نه خطا
واشتباه. خلاصه، هيچ صفت رذيلهاي و لو بسيار کوچک در شما وجود ندارد. از نظر باطن
طاهر و مطهّر، از نظر ظاهر طاهر و مطهّر، از نظر گفتار و رفتار صد در صد طاهر و
مطهّر.
شأن نزول اين آيه به اين ترتيب بود که روزي پيامبراکرم«صلی الله علیه و اله و سلم»
به خانهي «امّسلمه» وارد شدند. از آن جا که قرار بود خبر مهمي از جانب خداوند به
ايشان برسد، از همسرشان خواستند تا به کسي اجازهي ورود به منزل را ندهد. امّا حضرت
فاطمهي زهرا «سلام الله علیها» در همان روز طعامي براي پدرش آماده کرده بود. امّ
سلمه نتوانست مانع دخول حضرت فاطمه «سلام الله علیهم» شود؛ چون ميدانست آن چه
پيامبر«صلی الله علیه و اله و سلم» از او خواسته، مطمئناً شامل حال حضرت فاطمه«سلام
الله علیها» نميشود. فاطمهي زهرا«سلام الله علیها» به همراه غذا به نزد
پيامبر«صلی الله علیه و اله و سلم» آمد، امّا حضور او کافي نبود؛ لذا پيامبر«صلی
الله علیه و اله وسلم» از او خواست که علي و حسنين«سلام الله علیهما» را نيز
بياورد. خواست پيامبر«صلی الله علیه و اله وسلم» انجام شد. وقتي همگي در خانهي امّ
سلمه جمع شدند، جبرئيل آيهي شريفه را نازل کرد. پيامبر«صلی الله علیه و اله» آنان
را زير کساء خيبري جمع کرد و سه بار فرمودند:
اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِي وَ هَؤُلَاءِ أَهْلِي وَ عِتْرَتِي فَأَذْهِبْ
عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِيرا [8]
خداوندا، اين افراد اهل و خاندان من هستند، پس پليدي را از آنان دور کن و آنان را
پاک فرما.
در ذيل برخي از نقلهاي اين روايت آمده است که امّ سلمه از پيامبر«صلی الله علیه و
اله و سلم» پرسيد: آيا من جزء اهل بيت شما نيستم؟ پيامبر«صلی الله علیه و اله و
سلم» در جواب فرمودند:
إِنَّكِ إِلَى خَيْرٍ وَ لَكِنَّ هَؤُلَاءِ أَهْلِي وَ ثِقْلِي [9]
تو بر خير هستي، امّا اهل و خاندان من اين افراد هستند.
امّا در مورد معناي آيه، بعضي خيال کردهاند معناي آيه اين است که اهل بيت«سلام
الله علیهم» فقط معصوم از گناه هستند. امّا شيعه بالاتر از اين ميگويد. خيليها
گناه نکردند. امام جماعت نبايد گناه کند و الاّ نميتوان پشت سر او نماز خواند.
مرجع تقليد هم همين طور؛ اگر گناه کند، مقام مرجعيّت از او سلب ميشود. وليّ فقيه
اگر گناه کند، خود به خود منعزل ميشود. پس خيلي اين چنين بودند. حضرت زينب«سلام
الله علیها»، حضرت ابوالفضل«سلام الله علیه»،همه معصوم از گناه بودند. برخي از اين
جملهي امام حسين«سلام الله علیه»که در مورد علي اکبر در روز عاشورا فرمودند:
«اللّهُمَّ اشْهَدْ فَقَدْ بَرَزَ إلَيْهِمْ غُلَامٌ أشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ
خُلْقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِکَ [10]»، استفاده کردهاند که علي اکبر معصوم بوده و
درست هم استفاده کردهاند.
لذا صرف گناه نکردن براي علي«سلام الله علیه»مقام بالايي نيست. سخن آيهي شريفه
بالاتر از اين است. زيارت جامعهي کبيره، اين آيه را اين طور تفسير ميکند:
عَصَمَكُمُ اللَّهُ مِنَ الزَّلَلِ وَ آمَنَكُمْ مِنَ الْفِتَنِ وَ طَهَّرَكُمْ
مِنَ الدَّنَسِ وَ أَذْهَبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ طَهَّرَكُمْ
تَطْهِيرا [11]
علاوه بر اين که گناه در زندگي ائمّهي طاهرين«سلام الله علیهم» وجود ندارد، هيچ
گونه اشتباه و لغزش و ناپاکي در آنان پيدا نميکنيد؛ نه خطا، نه نسيان، نه جهل به
موضوعات، نه جهل به احکام. صرف گناه نکردن را که ما براي وليّ فقيه و مرجع تقليد و
امام جماعت هم قائليم و بيان چنين فضيلتي براي ائمّهي طاهرين«سلام الله علیهم»نياز
به اين همه توجّه و تأکيد ندارد. مقام امامت بالاتر از اين است که کسي بتواند تنها
با گناه نکردن به آن برسد. شيعه کسي را که حتّي يک ذرّه سهو در زندگياش باشد، امام
نميداند. مقام امامت، بالاتر از مقام عبوديت و رسالت و نبوّت است. مطابق آيات قرآن
کريم، حضرت ابراهيم«سلام الله علیه»اوّل عبد خدا بود، بعد از آن به مقام نبوّت و
سپس به مقام رسالت رسيد و پس از همهي اينها و موفق شدن در امتحانات و بلاهاي
دشوار بود که توانست به مقام امامت راه پيدا کند.
«وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي
جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي
الظَّالِمين [12]»
و چون ابراهيم را پروردگارش با كلماتى بيازمود، و وى آن همه را به انجام رسانيد،
[خدا به او] فرمود: «من تو را امام مردم قرار دادم.» [ابراهيم] پرسيد: «از
فرزندانم [چطور]؟» فرمود: «پيمان من به بيدادگران نمىرسد.»
از اين که ابراهيم«سلام الله علیه»تقاضاي اين مقام را براي فرزندان خود کرده،
استفاده ميشود که اين قضيّه در سنين پيري آن حضرت و بعد از نبوّت و رسالت بوده؛
چون در همين سنين بود که خداوند نعمت داشتن فرزند را به او عطا کرد.
نکتهاي که در پايان اين قسمت از بحث لازم به ذکر است، اين است که هميشه در طول
تاريخ افرادي بودهاند که در مقابل هر واقعيّت و حقيقتي هر چند روشن، اشکال تراشي و
بهانه جويي ميکردند. در مورد اين آيه هم اين اشکالات پوچ را مطرح کردهاند و در
اين مجال، فرصت نيست که به تک تک اين اشکالات بپردازيم، امّا به عنوان يک قاعدهي
کلي به خاطر داشته باشيد که وقتي اين همه روايت از موافق و مخالف در مورد قضيّهاي
نقل شده و معناي آن با دليل مشخص شده، ديگر هر اشکالي در مقابل آن پوچ است. مشهور
است که شيخالرئيس با شاگردان خود بر سر حوضي نشسته بود. با چند برهان ثابت کرد که
شما فکر ميکنيد در اين حوض، آب وجود دارد، امّا در واقع اين طور نيست. وقتي شيخ
درماندگي شاگردانش را ديد، دست خود را زير آب برد و آب را روي آب ريخت تا همه صداي
آن را بشنوند. بعد گفت: تمام ادلّهي مرا اين حس شما باطل ميکند، اگر من ده يا
بيست دليل ديگر هم بياورم، در مقابل اين حسّي که شما داريد، پوچ و بيمعني است.
در مقابل اتّفاق شيعه، در مقابل شهرت بسيار از اهل تسنّن، در مقابل اين همه کتاب
از شيعه و سنّي، اگر اشکالي شود، ديگر ارزش علمي ندارد، و همان اشکال در مقابل حس
در داستان بالاست و این اشکال ها دیگر ارزش علمی ندارد [13].
آيهي «مباهله»
آيهي پنجم، آيهي «مباهله» است که فوقالعادّه اهميت دارد؛ به اندازهاي که وقتي
مأمون از حضرت رضا«سلام الله علیه»در مورد بالاترين فضيلت اميرمؤمنان«سلام الله
علیه»در قرآن ميپرسد، حضرت در جواب به اين آيه اشاره ميکنند [14].
ائمّهيطاهرين«سلام الله علیها» به اين آيه افتخار ميکردند.
به اتّفاق شيعه، بلکه به اتّفاق تمامي مسلمين، اين آيه در مورد پيامبراکرم«صلی الله
علیه و اله وسلم»، اميرمؤمنان «سلام الله علیه»،« فاطمهي زهرا«سلام الله علیها» و
حسنين«سلام الله علیهما» نازل شده است. شأن نزول اين آيه از اين قرار است که علماي
مسيحي نجران خدمت پيامبراکرم«صلی الله علیه و اله و سلم» آمدند تا در مورد دين
خودشان و اسلام با ايشان صحبت کنند تا ـ به خيال خود ـ حقّانيّت خود را در مقابل
پيامبر«صلی الله علیه و اله و سلم» ثابت کنند، امّا قدرت پاسخ به سخنان و استدلالات
آن حضرت را نداشتند. با اين حال، از سر لجبازي حاضر نشدند دين اسلام را بپذيرند. در
نهايت قرار شد دو طرف مباهله کنند؛ به اين صورت که در بيابان جمع شده و از خدا
بخواهند که هرکدام حقّند، باقي بمانند و گروه باطل نابود شود. قرار شد روز بيست و
چهارم ذي الحجّه جهت مباهله جمع شوند. آيهي شريفه نازل شد:
«فَمَنْ حَاجَّكَ فيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا
نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ
أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبينَ [15]»
هر گاه بعد از علم و دانشي که به تو رسيده، باز کساني با تو به محاجه و ستيز
برخاستند، به آنها بگو: «بياييد ما فرزندان خود را دعوت کنيم، شما هم فرزندان خود
را، ما زنان خويش را دعوت ميکنيم، و شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت
ميکنيم، شما هم از نفوس خود، آن گاه مباهله کنيم و لعنت خدا را بر دروغ گويان قرار
دهيم.»
پيامبر«صلی الله علیه و اله و سلم» هم طبق دستور آيهي شريفه، اميرالمؤمنين«سلام
الله علیه»،فاطمهي زهرا«سلام الله علیها» و حسنين «سلام الله علیها»را نزد خود جمع
کردند و فرمودند:
اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِي وَ عِتْرَتِي فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ
وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِيراً
خداوندا، اينان اهل بيت و خاندان من هستند، پس پليدي را از آنان بزدا و آنان را پاک
گردان.
قبل از اين که پيامبر«صلی الله علیه و اله وسلم» و اهل بيت«سلام الله علیهم» به
محلّ قرار بروند، يکي از علماي مسيحي به بقيّه هشدار داده بود که اگر ديديد محمّد
با خانواده و نزديکانش آمد، مباهله نکنيد (چون مشخص است چنين کسي که نزديکترين
افراد به خود را براي مباهله ميآورد، به حقّانيّت خود صد در صد يقين دارد)، امّا
اگر به همراه اصحاب خود آمد، مباهله کنيد. آنها هم وقتي ديدند پيامبر«صلی الله
علیه و اله وسلم»به همراه چهار نفراز نزديکترين افراد خانوادهاش آمده، از مباهله
صرف نظر کردند، امّا باز هم حاضر به پذيرش اسلام نشدند، بلکه پذيرفتند در قيموميّت
حکومت اسلامي باقي بمانند و در مقابل جزيه بدهند [16].
نکات مهمّي از اين آيه شريفه استفاده ميشود:
اوّل اين که، در آن زمان و حتّي بعدها مشهور بود که نوهي دختري، فرزند انسان
محسوب نميشود؛ لذا به ائمّهي طاهرين«سلام الله علیهم» اشکال ميکردند که چرا در
مورد خودتان تعبير «ابن رسول الله» را به کار ميبريد. امّا اين آيه شريفه، خط
بطلاني روي اين تصور کشيد و براي امام حسن و امام حسين«سلام الله علیهما»، تعبير
«ابناءنا» را به کار برده است.
نکتهي دوّم اينکه، در ميان زناني که نزد پيامبر«صلی الله علیه و آله وسلم» بودند،
فاطمهي زهرا«سلام الله علیهم» محبوبترين آنها بود که پيامبر«صلی الله علیه و آله
و سلم»» فقط او را به همراه خود براي مباهله برد.
امّا مهمترين نکتهي اين آيهي شريفه که ائمّهي اطهار«سلام الله علیهم» و شيعه
هميشه به آن افتخار ميکردند و ميکنند، اين است که در اين آيه، اميرالمؤمنين«سلام
الله علیه»،نفس پيامبراکرم«صلی الله علیه و آله و سلم» قلمداد شدهاند و نکتهي اين
تعبير اين است که پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم»
و اميرالمؤمنين«سلام الله علیه» از نظر فضائل يکسان هستند؛ هر فضيلتي پيامبر«صلی
الله علیه و آله و سلم» دارند، علي«سلام الله علیه»هم دارند و هر فضيلتي که
اميرالمومنين«سلام الله علیه»دارند، پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم»
هم آن را دارند. تنها تفاوت اين دو وجود مقدّس، همان نبوّت است که پيامبر«صلی الله
علیه و آله و سلم»نبي بودند، امّا اميرالمؤمنين«سلام الله علیه»مقام نبوّت را
نداشتند. قبلاً از قول پيامبراکرم«صلی الله علیه و آله و سلم» بيان شد که فرمودند:
من و علي از نور واحد خلق شديم قبل از اين که آدم خلق شود. وقتي خداوند آدم را خلق
کرد، آن نور را در صلب آدم قرار داد و همين طور اين نور، نسل به نسل در صلبهاي
طاهر و مطهّر و ارحام طاهر و مطهّر منتقل شد تا به عبد المطلب رسيد. بعد از آن،
قسمتي در صلب عبد الله قرار گرفت و قسمت ديگر در صلب ابو طالب.
همچنين از اميرالمؤمنين«سلام الله علیه» در نهج البلاغه نقل کردم که فرمودند: در
روزي که پيامبر مبعوث به رسالت شد، به من فرمود: تو هر آن چه من ميبينم، ميبيني و
هر آن چه من ميشنوم، ميشنوي. تنها تفاوت من و تو اين است که من پيامبرم و تو
وزيري.
اعتقاد شيعه بايد همين باشد که چهارده معصوم نور واحد هستند و تفاوتي جز در همان
نبوّت و امامت ميان آنان نيست، به طوري که اگر امام حسن و امام حسين «سلام الله
علیه» به جاي همديگر بودند، امام حسن«سلام الله علیه» همان حادثهي کربلا را
ميآفريدند که امام حسين«سلام الله علیه» آفريدند و امام حسين«سلام الله علیه» نيز
مانند امام حسن«سلام الله علیه» با معاويه صلحنامه را امضاء ميکردند. در زمان،
تقدّم و تأخّر داشتند، امّا در فضيلت و انجام وظيفه تفاوتي نبود. به همين دليل در
بعضي از روايات ميخوانيم که پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم» فرمودند:
إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَنِي وَ خَلَقَ عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ وَ
الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ مِنْ نُورٍ وَاحِد [17]
خلاصه، آن چه از قرآن و روايات استفاده ميشود، اين است که اميرالمؤمنين«سلام الله
علیه» جان پيامبراکرم«صلی الله علیه و آله و سلم» است و لذا خداوند در آيهي
«مباهله» به جاي آن که به پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم» بگويد: علي را همراه
خود ببر، ميفرمايد: «بگو خودم را ميآورم». و اين فضيلت بزرگي است براي
اميرالمؤمنين«سلام الله علیه»
و بايد اضافه شود که اين فضيلت مختصّ اميرالمؤمنين«سلام الله علیه» نيست؛ ساير
ائمّه«سلام الله علیهم»هم يکي پس از ديگري نفس پيامبراکرم«صلی الله علیه وآله و
سلم» هستند [18].
پاورقى:
[1] . بقره / 143.
[2] . ن. ک: بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، باب عرض الأعمال
عليهم و أنهم الشهداء على الخلق، ج 23، صص 333 ـ 351.
[3] . وَ لَا يَكُونُ شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ إِلَّا الْأَئِمَّةُ وَ الرُّسُلُ
فَأَمَّا الْأُمَّةُ فَإِنَّهُ غَيْرُ جَائِزٍ أَنْ يَسْتَشْهِدَهَا اللَّهُ
تَعَالَى عَلَى النَّاسِ وَ فِيهِمْ مَنْ لَا تَجُوزُ شَهَادَتُهُ فِي الدُّنْيَا
عَلَى حَزْمَةِ بَقْل. (مناقب آل أبيطالب، ج 4، ص 179)
[4] . انبياء / 73.
[5] . علامهي مجلسي«ره» ميگويد: براي زيارت اميرالمؤمنين«سلام الله علیه»به نجف
رفتم، امّا احساس کردم لياقت زيارت و رفتن به حرم مطهّر را ندارم. لذا تصميم گرفتم
ده شبانه روز را با نماز و روزه و ارتباط با خداوند بگذرانم تا اين لياقت براي من
حاصل شود. بعد از ده شبانه روز، حالت مکاشفهاي براي من پيدا شد. در آن حالت به من
گفتند: اگر ميخواهي به جايي برسي، بايد بروي به «سرّ من رأي» (يعني بدون ولايت،
احدي به جاييE Fنميرسد). لذا پياده از نجف به سمت سرّ من رأي به راه افتادم. وقتي
به آن جا رسيدم، غسل کردم و رفتم حرم مطهّر امام هادي«سلام الله علیه»تا وارد حرم
شدم، ديدم وجود مقدّس امام زمان«عجل الله تعالی فرجه الشریف» به همراه پدرشان، بر
سر قبر جدشان ايستادهاند. من هم شروع کردم به خواندن زيارت جامعهي کبيره با صداي
بلند. بعد از تمام شدن زيارت، حضرت به من فرمودند: بيا جلو. از ابهت ايشان،
نميتوانستم جلو بروم. امّا بالاخره رفتم خدمت ايشان. حضرت دست روي شانه من گذاشتند
و فرمودند: «نعم الزيارة هذه»؛ خوب زيارتي است اين زيارت. به حضرت عرض کردم: آيا
اين زيارت از جدّ شماست؟ و اشاره کردم به قبر امام هادي«سلام الله علیه»حضرت
فرمودند: آري.
[6] . من لا يحضره الفقيه، ج 2، صص 615 و 616.
[7]. احزاب / 33.
[8]. ن. ک: بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، باب آيۀ التطهير، ج
35، صص 206 ـ 236؛ إحقاق الحق و إزهاق الباطل و ملحقات آن، ج 2، صص 501 ـ 573 و ج
14، صص 40 ـ 105 و ج 22، صص 2 ـ 29 و ج 24، صص 26 ـ 105 و ج 25، صص 181 ـ 188 و ج
30، ص 99.
[9]. الکافي، ج 1، ص 287.
[10]. اللهوف علی قتلی الطفوف، ص 113.
[11]. من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 611؛ تهذيب الأحکام، ج 6، ص 97.
[12]. بقره / 124.
[13]. مهمترين اشکالي که از جانب اهل سنّت در رد استدلال به اين آيه نقل شده است،
شمول اين آيه نسبت به همسران اهل سنّت است؛ چرا که نظم و سياق آيات قبل و بعد با
اين معنا تناسب دارد (آيات قبل و بعد از اين آيه همگي مربوط به همسران پيامبرE«صلی
الله علیه و اله و سلم» است) البته به خاطر عدول از صيغهي مؤنث به مذکر، شامل
تمامي اهل بيت پيامبر«صلی الله علیه و اله و سلم» چه مرد و چه زن خواهد شد، نه خصوص
همسران. لذا اين آيه دلالتي بر عصمت اهل بيت ندارد؛ چون قطعاً بسياري از اهل بيت به
اين معنا، معصوم نبودند.
پاسخي که به اين اشکال داده شده است، اين است که روايات متواتري هم از طريق شيعه و
هم از طريق اهل سنّت وجود دارد که ظاهر آن نزول اين آيه در شأن و خصوص
پيامبراکرم«صلی الله علیه و اله و سلم»، اميرالمؤمنين«سلام الله علیه»،فاطمهي
زهرا«سلام الله علیها» و حسنين«سلام الله علیهما» است. علاوه بر آن، در برخي از اين
روايات، به خروج امّ سلمه که از همسران پيامبر«صلی الله علیه و اله و سلم» بود، از
اين عنوان تصريح شده است. به عبارت کاملتر، به تمّسك به نظم و سياق آيات براي
اثبات اين مطلب، دو اشكال وارد شده است:
نخست: مناسبت نظم در مقام تعارض، نمىتواند با روايات متواترى كه نزول آيه را به
چهار تن از خاندان پاك پيامبر«صلی الله علیه وآله و سلم»» به همراه خود حضرت اختصاص
داده، مقابله و برابرى كند.
دوّم: چنين مناسبتى قابل پذيرش نيست؛ زيرا ضميرهاى آيهي تطهير بر خلاف آيات قبلى،
مذكّر است و خطاب و مخاطب در اين آيه با آيات قبلى فرق مىكند. خداوند اين آيه را
در ميان آيات مربوط به همسران پيامبر آورده است تا روشن باشد كه خداى سبحان تنها به
خاطر اكرام اهل بيت، همسران پيامبر«صلی الله علیه و اله و سلم» را امر و نهى و
تأديب مىفرمايد تا بدين وسيله آنان را از اشكال و نقصى كه ممكن است از ناحيهي
همسران پيامبر«صلی الله علیه و اله و سلم» به ايشان متوجّه گردد، پاك شمارد و از
متّصف شدن آنان به عيبى از جانب همسران رسولخدا«صلی الله علیه و اله و سلم» دور
بدارد و آنان را بالاتر از آن قرار دهد كه با اهل معاصى تماس داشته باشند. به همين
جهت خداى متعال ابتدا با خطاب به همسران پيامبر«صلی الله علیه و اله و سلم» «يا
نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ»؛ اى همسران پيامبر! شما
مانند ديگر زنان نيستيد، آغاز مىكند. اين جدا سازى به سبب رابطهاى بوده است كه
اين زنان با پيامبر«صلی الله علیه و اله و سلم» داشتهاند، نه اين كه خودشان ذاتاً
با ديگر زنان فرق داشته باشند. پس آنان در يك مرتبه قرار دارند و اهلبيت در
مرتبهاى ديگر.
مفهوم آيهي فوق در واقع شبيه به اين است كه كسى بگويد: اى همسر فلانى، تو با زنان
ديگر فرق مىكنى. پاكدامنى و پوشش خود را حفظ كن و از دستورات خدا پيروى نما، چرا
كه همسر تو از خاندان پاكى است كه خدا خواسته است آنان از پليديها و كاستيها پاك
باشند. (دلائل الصدق لنهج الحق، ج 4، صص 359 ـ 374 با تلخيص)
[14]. وَ حَدَّثَنِي [سيد مرتضی] الشَّيْخُ [شيخ مفيد] أَدَامَ اللَّهُ عِزَّهُ
أَيْضاً قَالَ قَالَ الْمَأْمُونُ يَوْماً لِلرِّضَا أَخْبِرْنِي بِأَكْبَرِ
فَضِيلَةٍ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ«سلام الله علیه» يَدُلُّ عَلَيْهَا الْقُرْآنُ
قَالَ فَقَالَ لَهُ الرِّضَا«سلام الله علیه» فَضِيلَةٌ فِي الْمُبَاهَلَةِ قَالَ
اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ «فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ
الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ
نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ
اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ» فَدَعَا رَسُولُ اللَّهِ«صلی الله علیه و آله و سلم»و
الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ«سلام الله علیهما» فَكَانَا ابْنَيْهِ وَ دَعَا
فَاطِمَةَ«سلام الله علیها» فَكَانَتْ فِي هَذَا الْمَوْضِعِ نِسَاءَهُ وَ دَعَا
أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ«سلام الله علیه» فَكَانَ نَفْسَهُ بِحُكْمِ اللَّهِ عَزَّ
وَ جَلَّ فَقَدْ ثَبَتَ أَنَّهُ لَيْسَ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ تَعَالَى
أَجَلَّ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ«صلی الله علیه و آله و سلم»وَ أَفْضَلَ فَوَجَبَ أَنْ
لَا يَكُونَ أَحَدٌ أَفْضَلَ مِنْ نَفْسِ رَسُولِ اللَّهِ«صلی الله علیه و آله و
سلم»بِحُكْمِ اللَّهِ تَعَالَى (الفصول المختارة من العيون و المحاسن، ص 38)
[15]. آل عمران / 61.
[16]. ن. ک: بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، باب المباهلۀ و ما ظهر
فيها من الدلائل و المعجزات، ج 21، صص 276 ـ 356؛ باب آيۀ المباهلۀ، ج 35، صص 257 ـ
271؛ إحقاق الحق و إزهاق الباطل و ملحقات آن، ج 3، صص 46 ـ 76 و ج 9، صص 70 ـ 91 و
ج 14، صص 131 ـ 148 و ج 20، صص 84 ـ 87 و ج 22، صص 33 ـ 53 و ج 24، صص 2 ـ 23 و ج
30، صص 17 ـ 21 و ج 33، صص 21 ـ 25.
[17]. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 27، ص 131. احاديث ديگري
بدين مضمون در باب اوّل از ابواب خلق و طينت و ارواح ائمّه با عنوان «بدو أرواحهم و
أنوارهم و طينتهم و أنهم من نور واحد» وجود دارد. (همان، ج 25، صص 1 ـ 35)
[18]. اشکالاتي به استدلال به اين آيه وارد شده است که مهمترين آنها از اين قرار
است (اشکالاتي است که فضل بن روزبهان از علماي اهل سنّت، بر کلام علامهي حلّي در
نهجالحق وارد کرده است):
يکم. معمول اين است که مباهله كنندگان به هنگام مباهله، اهل بيت و نزديكان خويش را
جمع مىكنند؛ لذا رسول خدا«صلی الله علیه و آله و سلم» فرزندان و زنان خويش را جمع
كرد. پس صرف اين، فضيلتي نخواهد بود. «صلی الله علیه و آله وسلم»
دوّم. مراد از (أنفس) در اين جا، مردان است؛ گويا خداى متعال فرمان داده تا
پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم»، زنان و فرزندان و مردان خانوادهي خويش را گرد
آورد، كه زنان همان فاطمه«سلام الله علیها» است و فرزندان حسن و حسين«سلام الله
علیهما»است و مردان، پيامبر «صلی الله علیه و آله و سلم» و على«سلام الله علیه».
سوّم. ادّعاى مساوات پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم» و علي«سلام الله علیه» كه
از اين آيه استفاده کردهاند، قطعاً نادرست است و نادرستى اين سخن، از ضروريات دين
است؛ زيرا هيچ يك از افراد اين امّت، اصولاً برابر با پيامبر«صلی الله علیه و آله و
سلم» نمىباشد و هر كس چنين ادعايى داشته باشد از دين خارج است. چگونه امكان دارد
كسى با پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم»، مساوى باشد، در حالى كه پيامبراكرم«صلی
الله علیه و آله و سلم» رسول خدا و خاتم النّبيين بوده و در ميان پيامبران
اولوالعزم از همه برتر است؟ هيچ كدام از اين ويژگيها در على«سلام الله علیه» وجود
ندارد. البته در اين آيه، فضيلت بزرگى براى على«سلام الله علیه» بيان شده است و اين
فضيلت مسلّم است، امّا دليل بر امامت او نخواهد بود.
مرحوم مظفّر در پاسخ به اين اشکالات چنين مينويسد:
اوّلاً، اين ادّعا كه مباهله كنندگان عادت داشتند كه نزديكان خود را جمع كنند،
ادّعاى دروغى است. اصل مباهله چه وقتى به شكل عادت درآمده بود تا جمعآورى خانواده
و نزديكان در آن عادّى باشد؟ اگر چنين رسمى معمول بود، حتماً نصارا به پيامبر«صلی
الله علیه و آله و سلم»اعتراض مىكردند؛ زيرا پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم» بر
خلاف اين عادت، عمل كرد و تنها تعداد اندكى از خانواده و نزديكانش را گرد آورد.
بر فرض كه چنين امرى، عادّى و معمول بوده است، امّا مخالفت پيامبر«صلی الله علیه و
آله و سلم» با اين شيوهي معمول، دليل بر آن است كه عنايت الهى و كرامت پيامبر«صلی
الله علیه و آله و سلم» متوجّه همان افرادى است كه به امر خدا جمع شدند. و اين
عنايت، ديگر نزديكان پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم»مانند عباس«سلام الله علیه»
و فرزندانش و ساير افراد بنى هاشم و دختران حضرت فاطمه«سلام الله علیها»و ديگر زنان
پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم» را كه در خانهي ايشان زندگى مىكردند در بر
نگرفت. اسقف نجران نيز دريافت كه اين افراد خاصّ، مورد عنايت خدا هستند و از شرافت
و عظمت و اهميّت بسيارى در درگاه خدا برخوردارند؛ لذا با ديدن ايشان ـ مطابق روايتى
كه به نقل از ابن اسحاق در كشاف آمده است ـ گفت: «من چهرههايى را مىبينم كه اگر
خدا بخواهد كوهى را از جاى بركند، با آنها بر مىكند.»
ثانياً، اين که مراد از (انفس) در اين جا، مردان يعني رسول خدا«صلی الله علیه و آله
و سلم»و علي«سلام الله علیه» باشد، به دو دليل نادرست است:
1. دستور دادن شخصى به خود و دعوت خويشتن به كارى، نامعقول و بر خلاف نظر دانشمندان
علم اصول است كه مىگويند: هيچ گويندهاى مشمول خطاب خود واقع نمىگردد، مثلاً هر
گاه كسى، گروهى را فراخواند، خودش در زمرهي فراخواندهشدگان به شمار نمىآيد.
2. روايتى است كه ابن حجر در الصواعق المحرقه ذيل همين آيه شريفه از دارقطنى نقل
مىكند: «على در روز شورا با اين آيه با اهل شورا احتجاج نموده و فرمود: شما را به
خدا سوگند، آيا كسى غير از من در ميان شما هست كه از لحاظ خونى از من به پيامبر
نزديكتر باشد؟ آيا كسى غير از من هست كه پيامبر او را نفس خود شمارد و فرزندانش
را فرزندان خويش بداند و زنانش را زنان خود ذكر كند؟ مردم پاسخ دادند: به خدا
سوگند خير.»
ثالثاً، اين سخن که هر كس مدّعى برابرى على«سلام الله علیه» با پيامبر«صلی الله
علیه و آله و سلم»باشد، از دين خارج است، خودش خارج شدن از راه حقيقت آشكار است؛
زيرا مقصود علّامه برابرى در ويژگيها و كمالات ذاتى است، نه آن ويژگيهايى كه موجب
برگزيدگى آن حضرت به پيامبرى وE Fامتياز او از على«سلام الله علیه»
باشد. و اين گونه برابرى، مفاد حديثى است كه در كتاب كنز العمال، باب فضائل
على«سلام الله علیه»به نقل از ابن ابى عاصم و ابن جرير كه آن را صحيح نيز مىشمارد
و طبرانى در الاوسط و ابن شاهين در السنه، وارد شده است:
پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم»به على«سلام الله علیه» فرمود: از خدا هيچ چيز را
نخواستم مگر اين كه مانند آن را براى تو نيز خواستم. و هيچ چيز نيست كه از خدا
خواسته باشم امّا به من نداده باشد، به استثناى مسألهي نبوّت كه به من گفته شد پس
از تو پيامبرى نيست.
دليل ديگر، روايت مستفيضى است كه از پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم»نقل شده مبنى
بر اين كه «إن عليا منّى و أنا منه»؛ على از من است و من از على. پس اين آيهي
شريفه، بر امامت على«سلام الله علیه»دلالت دارد؛ زيرا برابرىِ او با رسول اكرم«صلی
الله علیه و آله و سلم»در تمام خصوصيتها به استثناى امتياز نبوّت، مستلزم آن است
كه على«سلام الله علیه» نيز مانند پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم»از مؤمنان نسبت
به خودشان سزاوارتر باشد و از تمام جهات نسبت به ديگران برترى داشته باشد و پيروى
او از ديگران، همانند پيروى پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم»از ديگران ناممكن
باشد. (دلائل الصدق لنهج الحق، ج 4، صص 401 ـ 406 با تلخيص)