سيماى كارگزاران اميرالمومنين على عليه السلام
جلد ۲
حجة الاسلام و المسلمين على
اكبر ذاكرى
- ۷ -
4- رابطه حاكم و كارگزارا با مردم
((و اشعر قبلك الرّحمة
للّرّعية ، والمّحبة لهم ، والّطف بهم ، ولا تكونّن عليهم سبعا ضاريا تغتنم اءكلهم
فانّهم صنفان : اما اخ لك فى الدّين ، او نظير لك فى الخلق ، يفرط منهم الزّلل ، و
تعرض لهم العمل ، ويؤ تى على اءيديهم فى العمد و الخطا، فاءعطهم من عفوك و صفحك مثل
الّذى تحب و ترضى ان يعطيك اللّه من عفوه و صفحه ، فانّك فوقهم ،و والى الامر عليك
فوقك ، و اللّه فوق من ولاّك ! وقد استكفاك امرهم ، وابتلاك بهم . ولا تنصبنّ نفسك
لحرب اللّه فانّه لايد لك بنقمته ، ولاغنى بك عن عفوه ورحمته . ولا تند منّ على
عفو، ولا تبجحن بعقوبة ، ولا تسرعنّ الى بادرة وجدت منها مندوحة .))
دل خويش را با مهر به رعيت سرشار ساز و به آنان محبت نموده و لطف نما. براى آنان
درنده اى خونخوار مباش كه خوردنشان را غنيمت شمارى ! چه رعيت دو دسته اند: يا برادر
دينى تواند، يا در آفرينش با تو برابر و همانندند كه از آنان لغزش (و گناه ) سر مى
رند و دستخوش انحراف مى شوند و خواسته و ناخواسته دستشان به ناروا و خطا آلوده مى
گردد.پس آنان را مورد عفو قرار داده و از گناهشان در گذر. چنان كه دوست دارى خدا بر
تو ببخشايد و از گناهانت در گذرد؛ زيرا تو برتر از آنانى و آن كه بر تو ولايت دارد،
از تو برتر است و خدا از آنچه تو را ولايت داده بالاتر است او كار مردم را به تو
سپرده و آنان را وسيله آزمايش و امتحان تو ساخته است . و خود را آماده جنگ با خدا
مكن كه از انتقام او نتوانى گريخت و از بخشايش و مهر او بى نياز نيستى . بر بخشايش
پشيمان مشو و بر كيفر شادى مكن و به مجازات كارى كه راه حل دارد، شتاب منما.
5- آفت حكومت و قدرت
((ولا تقولنّ: انّى مؤ مّر آمر فاطاع ، فانّ ذلك
ادغال فى القلب ، و منهكة للدّين ، وتقرّب من الغير. واذا اءحدث لك ما انت فيه من
سلطانك ابّهة او مخيلة ، فانظر الى عظم ملك اللّه فوقك ، وقدرته منك على ما لاتقدر
عليه من نفسك ، فانّ ذلك يطامن اليك من طماحك ، ويكفّ عنك من غربك ، ويقى ء اليك
بما عزب عنك من عقلك !
ايّاك و مساماة اللّه فى عظمته ، والتّشبّه به فى جبروته ،فانّ اللّه يذلّ كلّ
جبّار، ويهين كل مختال ))
و مگوى كه فرمانروايى داده اند، فرمان مى دهيم پس (بايد) فرمان من برند؛ چه اين
پندار دل را سياه و تباه كند و دين را ضعيف و فرسوده سازد و موجب گرفتارى در حوادث
(و نابودى نعمت حكومت ) گردد. و اگر قدرتى كه از آن برخوردارى كبر (ونحوت ) و
خودبينى در تو پديد آورد به بزرگى و عظمت حكومت پروردگار كه برتر از توست بنگر و به
قدرت او به آنچه در آن ناتوانى نظاره كن ؛ك ه چنين نگريستن سركشى تو را مى خواباند
و تيزى و غرور تو را فرو مى نشاند و عقل و خرد رفته ات را به جاى باز مى گرداند.
بپرهيز كه با خود بزرگ بينى خدا را همنبرد خويش خوانى و در كبريا و عظمت ، خود را
همانند او دانى ،كه خدا هر سركشى را خوار سازد و هر خودبينى را، ذليل و بى مقدار
گرداند.
6- انصاف و اجتناب از ستم
((انصف اللّه وانصف النّاس من نفسك ، و من خاصّة اهلك
، و من لك فيه هوى من رعيّتك ، فانّك الاّ تفعل تظلم ! و من ظلم عباد اللّه كان
اللّه خصمه دون عباده ، و من خاصمه اللّه ادحض حجّته . و كان للّه حربا حتّى ينزع
او يتوب . وليس شى ء ادعى الى تغيير نعمة اللّه و تعجيل نقمته من اقامة على ظلم ،
فانّ اللّه سميع دعوة المضطهدين ، و هو للظّالمين بالمرصاد.))
در مورد حق خدا (و دستورات او) انصاف نما (و به آنها عمل كن ). و انصاف را درباره
مردم از جانب خود، خويشاوندان نزديكت و آن كس كه از رعيت خويش دوست مى دارى رعايت
نما، كه اگر چنين نكنى ستمكارى و آن كه بر بندگان خدا به جاى بندگانش دشمن او خواهد
بود و آن را كه خدا دشمن گيرد، دليل وى را نپذيرد و باطل گرداند، و او با خدا در
جنگ باشد، تا زمانى كه باز گردد يا توبه نمايد هيچ چيز چون ستم ، نعمت خدا را
دگرگون نسازد و كيفر او را نزديك ننمايد. زيرا خداوند دعاى ستمديدگان را شنواست و
در كمين ستمكاران است .
7- حق گرايى و توجه به مردم
((و ليكن احبّ الامور اليك اوسطها فى الحقّ، واعمّها
فى العدل ، واجمعها لرضى الرعيّة ، فانّ سخط العامّة يجحف برضى الخاصّة ، و انّ سخط
الخاصّة يغتفر مع رضى العامّة . وليس احد من الرّعيّة اثقل على الوالى مؤ ونة فى
الرّخاء،واقلّ معونة له فى البلاء، واكره للانصاف ، واءسال بالالحاف ، واقل شكرا
عند الاعطاء، وابطاء عذرا عند المنع ، واضعف صبرا عند ملمات الدّهر من اهل الخاصّة
. وانّما عماد الدّين ، و جماع المسلمين ، والعدّة للاعداء، العامة من الاّمة ؛
فليكن صغوك لهم ، وميلك معهم .))
بايد محبوبترين كارها در نزد تو آن باشد كه به حق نزديكتر است و عدل در آن گسترده
تر بوده و خشنودى رعيت در آن بيشتر تاءمين شود. زيرا ناخشنودى عامه مردم ، خشنودى
نزديكان را بى اثر نمايد و خشم نزديكان و خاصه با رضايت مردم زيانى نرسانده و
پوشيده ماند. هيچ يك از طبقات مردم براى والى ، پرهزينه تر در حال رفاه و بى فايده
تر (و كم حمايت تر) در گرفتارى و گريزان تر از انصاف و پر اصرارتر در خواسته ها و
ناسپاس تر در بخششها و عذر ناپذيرتر در هنگام خوددارى از عطاها و كم صبرتر در پيش
آمده هاى سخت روزگار از نزديكان نيست . جز اين كه ستون دين و انبوه مسلمانان و
پشتوانه در برابر دشمنان فقط توده امتند، پس بايد به آنان رو كنى و ميل و گرايشت به
سوى ايشان باشد.
8- طرد عيبجويان و سعايتگران
((وليكن ابعد رعيّتك منك ، واشناهم عندك ، اطلبهم
لمعائب النّاس ؛ فانّ فى النّاس ؛ فانّ فى النّاس عيوبا، الوالى احقّ من سترها، فلا
تكشفنّ عما غاب عنك منها، فانّما عليك تطهير ما ظهر لك ، واللّه يحكم على ما غاب
عنك ، فاستر العورة ما استطعت يستر اللّه منك ما تحب ستره من رعيتك . اطلق عن
النّاس عقدة كلّ حقد، واقطع عنك سبب كلّ وتر، وتغاب عن كلّ ما لا يضح لك . ولا
تعجلنّ الى تصديق ساع ، فانّ السّاعى غاش ، و ان تشبّه بالنّاصحين .))
دورترين افراد رعيت از تو و دشمنترين آنها نزد تو بايد كسى باشد كه در بيان عيوب
مردم بيشتر اصرار دارد، چرا كه در مردم عيبها و زشتيهايى وجود دارد و حاكم به پرده
پوشى آنها سزاوارتر است . پس مبادا آنچه بر تو نهان است (از عيوب مردم تحقيق كرده
و) آشكار گردانى . بر تو است كه عيبهاى ظاهر شده را پاك (و بر طرف ) كرده ، بپوشانى
. خدا درباره آنچه از تو پنهان است حكم مى نمايد. پس تا مى توانى زشتى مردم را
بپوشان ، تا خداوند آنچه را كه مى خواهى از رعيت پنهان بماند بر تو بپوشاند. گره هر
كينه اى را كه از مردم در دل دارى ، بگشاى و رشته هر دشمنى و انتقام را پاره كن خود
را از آنچه برايت آشكار نيست ، ناآگاه گير و شتابان گفته سخن چين و سعايتگر را
مپذير؛ زيرا سخن چين ، خائن و دغلكار است ، هر چند خود را همانند خير خواهان سازد.
9- مشاوران ناشايست
((ولا تدخلنّ فى مشورتك بخيلا يعدل بك عن الفضل ،
ويعدك الفقر، ولا جبانا يضعفك عن الامور، ولا حريصا يزيّن لك الشّره بالجور، فانّ
البخل و الجبن والحرص غرائز شتّى يجمعها سوء الظّنّ باللّه .))
در مشورتهاى خود بخيل را راه مده كه تو را از نيكوكارى و بذل و بخشش باز مى دارد
و از فقر مى ترساند. و ترسو را نيز راه مده كه تو را در كارها سست و ضعيف مى نمايد؛
و نه حريص و آزمند را، زيرا او حرص ستم را برايت بيارايد. پس براستى كه بخل ، ترس و
آز، سرشتها و غرائز گوناگونى هستند كه بدگمانى به خدا آنها را گرد آورده است (و از
آن ناشى مى گردند).
10- تصفيه ناشايستگان و انتخاب همكاران متعهد و منتقد
((ان شرّ وزرائك من كان للاشرار قبلك وزيرا،و من
شركهم فى الآثام فلايكوننّلك بطانة ،فانّهم اعوان الاثمة ،و اخوان الظّلمة ، وانت
واجد منهم خير الخلف ممّن له مثل آرائهم و نفاذهم ،وليس عليه مثل آصارهم و اوزارهم
وآثامهم ،ممّن لم يعاون ظالما على ظلمه ، ولاآثما على اثمه :اولئك اخفّ عليك مؤ ونة
، و اءحسن لك معونة ، واحنى عليك عطفا،و اقلّ لغيرك الفا،فاتّخذ اولئك خاصّة
لخلواتك و حفلاتك ،ثّم ليكن آثرهم عندك اءقولهم بمر الحقّ لك ،واقلّهم مساعدة فيما
يكون منك ممّا كره اللّه لاوليائه ،واقعا ذلك من هواك حيث وقع . والصق باهل الورع
والصدّق ؛ ثمّ رضهم على الا يطروك ولا ييجّحوك بباطل لم تفعله ، فان كثرة الاطراء
تحدث الزهو وتدنى من العزة .
بدترين وزيران و همكاران تو كسى است كه پيش از تو وزير و همكار بدكاران بوده و آن
كه در گناهان آنان شركت نموده است . پس نيايد اينان ،از ياران نزديك و محرم اسرار
تو باشند؛ زيرا آنان ياوران تبهكاران و برادران ستمگرانند و تو جانشينى بهتر از
ايشان خواهى يافت كه آگاهى و كارآيى آنها را داشته و جرائم و گناهان ، و كردار بد
ايشان را بر عهده ندارند.آن كه ستمكارى را در ستم ، يار نبوده و گناهكارى را در
گناهش مدد نكرده است .اينان بر تو كم هزينه ترند و يارى و خدمتشان برايت نيكوتر و
مهربانى شان بيشتر و دوستى شان با جز تو،كمتر است (و كمتر به ديگران دل مى بندند)
پس اينان را خاص خلوت خودگير و در مجلسهايت بپذير.
آن كس را بر ديگران بگزين كه سخن تلخ حق را بيشتر به تو گويد و از كمترين همكارى با
تو، در كارى كه خدا آن را براى اولياى خود نمى پسندد خودارى نمايد؛ گرچه آن كار
مطابق هواى نفس تو باشد.
به پارسايان و راسگويان بپيوند و آنان را چنان بپرور و عادت ده كه تو را فراوان
نستايند و با ستودن كار بيهوده اى كه نكرده اى ، خاطرت را شاد ننمايند؛ زيرا ستودن
فراوان و تملق گويى ، خودپسندى آرد و (افراد را)به تكبر و سركشى نزديك مى سازد.
11- مديريت صحيح و اعتماد به مردم
((ولا يكوننّ المحسن والمسى ء عندك بمنزلة سواء،فانّ
فى ذلك تزهيدا لاهل الاحسان فى الاحسان ، و تدريبا لاهل الاساءة على الاساءة !
والزم كلا منهم ما الزم نفسه . واعلم انّه ليس شىّء بادعى الى حسن ظنّ راع برعيّته
من احسانه اليهم ، و تحفيفه المؤ ونات عليهم ، و ترك استكراهه ايّاهم على ما ليس له
قبلهم . فليكن منك فى ذلك امر يجتمع لك به حسن الظّن برعيّتك ، فان حسن الظّنّ يقطع
عنك نصبا طويلا. وّان احقّ من حسن ظنّك به لمن حسن بلاؤ ك عنده . وانّ احقّ من ساء
ظنّك به لمن ساء بلاؤ ك عنده .
مبادا نيكوكار و بدكردار در نظرت يكسان و برابر باشد كه اين رغبت نيكوكاران را در
نيكى كم كند و بدكاران را به بدى وادار و تشويق نمايد. لازم است با هر يك از آنها
بدانچه پذيرفته اند عمل كنى .
بدان كه هيچ چيز گمان والى را به رعيت نيك نسازد چون نيكى كه در حق آنان (رعيت )
كند. و تخفيف در پرداختها و هزينه هاى آنها و پرهيز از وادار كردن ايشان به آنچه در
آن والى حقى بر آنان ندارد. پس رفتار تو چنان باشد كه خوش گمانى به رعيت برايت
فراهم آيد، زيرا اين حسن ظن و تفاهم رنج بسيار و بار سنگينى را از تو مى زدايد و به
خوش گمانى و خوشبينى تو آن كس سزاوار است كه از تو به او نيكى رسيده ، و بدگمانى ات
بدان بيشتر بايد كه از تو، به وى بدى رسيده است .
12- پاسدارى از سنتهاى پسنديده
((ولا تنقض سنّة صالحة عمل بها صدور هذه الامّة ،
واجتمعت بها الالفة ،و صلحت عليها الرّعيّة . ولا تحدثن سنّة تضرّ بشى ء من ماضى
تلك السنّن ، فيكون الاجر لمن سنّها،والوزر عليك بما نقضت منها.
بر هم مريز آيين پسنديدهاى را كه بزرگان اين امت بدان عمل كرده اند و مردم به سبب
آن به هم پيوسته و الفت يافته اند و بر اساس آن رعيت با يكديگر سازش و سامان پيدا
كرده اند و آيين و سنتى را ايجاد مكن كه به سنتهاى نيك گذشته زيان رساند. چه پاداش
و ثواب از آن كسى است كه سنتهاى نيك را بنيان گذارده و گناه بر تو خواهد بود كه آن
سنتها را نقض نموده اى .
13- تبادل نظر با دانشمندان
و اكثر مدارسة العلماء، ومناقشة الحكماء، فى تثبيت ما صلح عليه امر بلادك ،
واقامة ما استقام به النّاس قبلك .))
با داشمندان فراوان گفتگو كن و با حكيمان سخن فراوان در ميان نه و بحث و مذاكره
نما، در آنچه كار شهرهايت را استوار مى سازد و در بر پا داشتن آنچه مردم پيش از تو
بپاداشته و راست و درستكار مانده اند.
14- طبقات مختلف جامعه
((واعلم انّ الرّعيّة طبقات لايصلح بعضها الاّ ببعض ،
ولا غنى ببعضها عن بعض : فمنها جنود اللّه ، ومنها كتّاب العامّة والخاصّة ، ومنها
قضاة العدل ، و منها عمّال الانصاف والرّفق ، ومنها اهل الجزية والخراج من اهل
الذّمّة و مسلمة النّاس ، ومنها التّجّار واهل الصّناعات ومنها الطّبقة السّفلى من
ذوى الحاجة والمسكنة ، و كلّ سمىّ اللّه له سهمه ، ووضع على حدّه فريضة فى كتابه او
سنّتة نبيّه - صلّى اللّه عليه وآله وسلّم - عهدا منه عندنا محفوظا.))
بدان كه رعيت را دسته هايى است كه كار برخى جز به برخى ديگر اصلاح نشود و به بعضى
از بعض ديگر بى نيازى نشايد.
- برخى از آنان سپاهيان خدا هستند.
- برخى دبيران و نويسندگان عمومى و خصوصى اند (كه در نوشتن نامه هاى دولت يا
محرمانه انجام وظيفه مى كند.)
- برخى قضات دادگستر.
- برخى كارگزاران با انصاف و خوش رفتار.
- برخى اهل جزيه و خراج از ذميان و مسلمانان .
- برخى بازرگانان و صنعتگران .
- برخى طبقه پايين و فرودين از حاجتمندان و نيازمندان بى نوا.
خداوند نصيب هر دسته را معين داشته و حدود و ميزان واجب آن را در كتاب خود يا سنت
پيامبرش (ص ) بيان نموده است .اين پيمانى است از جانب خدا كه نزد ما نگهدارى شده
است .
15- نقش طبقات مختلف و رابطه آنان با دولت
((فالجنود،باذن اللّه ، حصون الرّعيّة ،وزين الولاة
،و عزّ الدين ، و سبل الامن ، وليس تقوم الرّعيّة الا بهم . ثمّ لا قوام للجنود
الاّ بما يخرج اللّه لهم من الخراج الّذى يقوون به على جهاد عدوّهم ،و يعتمدون عليه
فيما يصلحهم ، ويكون من وراء حاجتهم . ثمّ لا قوام لهذين الصّنفين الاّ بالصّنف
الثّالث من القضاة و العمّال والكتّاب ،لما يحكمون من المعاقد، ويجمعون من المنافع
، ويؤ تمنون عليه من خواصّ الامور و عوامها.ولا قوام لهم جميعا الاّ بالتّجّار و
ذوى الصّناعات ، فيما يجتمون عليه من مرافقهم ، و يقيمونه من اسواقهم ، ويكفونهم من
التّرفّق بايديهم ما لاييلغه رفق غيرهم .ثمّ الطّبقة السّفلى من اهل الحاجة
والمسكنة الّذين يحقّ رفدهم و معونتهم . و فى اللّه لكلّ سعة ، ولكلّ على الوالى
حقّ بقدر ما يصلحه ، وليس يخرج الوالى حق بقدر ما يصلحه ، وليس يخرج الوالى من
حقيقة ما الزمه اللّه من ذلك الاّ بالاهتمام ، والاستعانة باللّه ، و توطين نفسه
على لزوم الحقّ، والصّبر عليه فيما خفّ عليه او ثقل .))
سپاهيان - به فرمان خدا- دژهاى استوار رعيت و زينت و آبروى واليان و دولت و عزت دين
و (پشتوانه ) راههاى امن كشورند.كار رعيت جز به سپاهيان ، پيدار نباشد و كار
سپاهيان جز با(بودجه و) خراجى كه خدا براى آنان معين فرموده ، درستى نپذيرد؛ تا به
وسيله آن در جهاد با دشمن خود نيرومند شوند و كار خود را بدان اصلاح و سامان بخشند
و (خراج ) نيازمنديشان را كفايت نمايد.
اين دو گروه (سپاهيان و اهل خراج ) بر پاى نمايد جز به گروه سوم كه قاضيان و
كارگزاران و نويسندگانند؛ چه قاضيان كار عقدها و معاهدات را استوار مى كنند و
كارگزاران در آمدها و سودها را گرد مى آورند و نويسندگان در كارهاى خصوصى و عمومى
مورد اعتمادند.
و كار تمام اينها استوار نگردد جز با بازرگانان و صنعتگران با آنچه گرد مى آورند و
كارهايى كه موجب رفق و كمك به مردم است و بازارها را بر پا مى دارند.
صنعتگران نيز كارهايى (در توليد) با دست خود انجام مى دهند كه مردم را كفايت مى
نمايد؛ آنچه ديگران مانند آن انجام نمى دهند كه مردم را كفايت مى نمايد؛ آنچه
ديگران مانند آن انجام نمى دهند. سپس طبقه فرو دينند،از نيازمندان و تهى دستان كه
سزاوار است بخشيدن و يارى نمودن آنان .
براى هر يك از اين دسته ها نزد خدا گشايشى است و هر كدام را بر والى (و دولت ) حقى
است كه كارشان را اصلاح و سامان دهد و والى چنان كه بايد از عهده آنچه خدا بر او
واجب كرده بر بيايد، جز با كوشش و يارى جستن از خدا و آماده نمودن خويش براى اجراى
حق و شكيبايى در انجام آن ، چه بر او آسان باشد و چه دشوار.
16- ويژگيهاى قواى مسلح و رسيدگى به نياز آنان .
((فولّ من جنودك انصحهم فى نفسك للّه و لرسوله و
لامامك ، وانقاهم جيبا، و افضلهم حملا،ممّن ييطى عن الغضب ، ويستريح الى العذر،
ويراف بالضّعفاء، وينبو على الاقوياء، و ممّن لا يثيره العنف ، ولا يقعد به الضّعف
، ثمّ الصق بذوى المروءات والاحساب ، وهل البيوتات الصالحة ، والسّوابق الحسنة ؛
ثمّ اهل النّجدة والشّجاعة ، والسّخاء والسّماحة ؛ فانهم جماع من الكرم ، وشعب من
العرف .ثّم تفقّد من امورهم ما يتفقّد الوالدان من ولدهما، ولا يتفاقمنّ فى نفسك
شيى ء قوّيتهم به ، ولا تحقرنّ لطفا تعاهدتهم به وان قل ؛ فانه داعية لهم الى بذل
النصيحة لك ، و حسن الظّنّ بك . ولا تدع تفقّد لطيف امورهم اتّكالا على جسيمهما،
فانّ لليسر من لطفك موضعا ينتفون به ، وللجسيم موقعا لا يستغنون عنه .))
از سپاهيانت ، آن كس را به فرماندهى بگمار كه در نزد تو خير خواه ترين افراد براى
خدا و رسول او و امام و پيشواى تو و پاكدامن ترين و بردباترين آنها باشد.از افرادى
كه دير به خشم آيند و زود عذر و پوزش پذيرند و بر ناتوانان رحمت نموده و نسبت به
قويدستان سرسختى نمايند و آن كس كه درشتى وخشونت ، او را برنيانگيزاند و ناتوانى ،
وى را بر جاى ننشاند(و از سعى باز ندارد).
همواره خود را متصل گردان به كسانى كه صاحب فتوت و مردانگى و با نسبند و از خاندانى
پارسا و سابقتى نيكو برخوردارند و نيز اهل بزرگوارى شجاعت و رزم آورى ، بخشندگى و
جوانمردى اند؛چرا كه اينان بزرگوارى را در خود فراهم كرده و نيكوييها را گردآورده
اند. سپس به كارهاى ايشان آن چنان بينديش و رسيدگى كن كه پدر و مادر درباره فرزند
خويش انجام مى دهند. مبادا آنچه آنان را بدان نيرومند مى كنى در ديده ات بزرگ آيد و
نبايد نيكى و لطفى كه نسبت به ايشان انجام داده اى ،كوچك بشمارى هر چند اندك باشد.
زيرا آن نيكى ، آنان را به خيرخواهى تو مى خواند و به تو گمان نيك پيدا مى كنند.
رسيدگى به كارهاى كوچك و خرد آنان را- به اعتماد وارسى و انجام كارهاى بزرگ -
وامگذار.زيرا لطف اندك تو را جايى است كه از آن سود برند و لطف بسيار را جايى كه از
آن بى نياز نباشند.
17- تشويق ارتشيان برگزيده
((وليكن آثر رؤ وس جندك من و اساهم فى معونيه ،و افضل
عليهم من جدته ،بما يسعهم ويسع من وراءهم من خلوف اهليهم . حتّى يكون همّهم همّا
واحدا فى جهاد العدوّ،فانّ عطفك عليهم يعطف قلوبهم عليك ، و انّ افضل قرة عين
الولاة استقامة العدل فى البلاد، وظهور مودّة الرّعيّة . وانّه لا تظهر مودّتهم
الاّ بسلامه صدورهم ، ولا تصحّ نصيحتهم الاّ بحيطتهم على ولاة الامور، وقلّة
استثقال دولهم ، و ترك استبطاء انقطاع مدّتهم ، فافسح فى آمالهم ، وواصل فى حسن
الثّناء عليهم ، و تعديد ما ابلى ذور البلاء منهم ؛ فانّ كثرة الذّكر لحسن افعالهم
تهزّ الشّجاع ، و تحرّض النّاكل ،ان شاء اللّه .))
بايد گزيده ترين سران نزد تو، آن باشد كه با سپاهيان يار و آنان را كمك
نمايد.(مواسات مالى داشته ) و از آنچه دارد بر آنان ببخشايد كه باعث گشايش گردد
سپاهيان و كسانش كه به آنان دلهايشان را به تو متوجه و مهربان مى كند.آنچه بيشتر
ديده واليان را روشن مى كند،بر قرارى عدالت در شهرها و پيدايش دوستى و محبت در ميان
رعيت است و دوستى آنان آشكار نگردد جز به سلامتى و صفاى دلها آنان و خيرخواهى ايشان
صورت نپذيرد مگر به اين كه در اطراف مسؤ ولان (همراه و همگام )باشند و دوام حكومت
آنان را سنگين نشمارند، و گفتگو از دير (و زياد) ماندن آنان را بر سر كار،
واگذارند.پس اميد و خواسته هاى آنها را برآر و ستايش نيك بر ايشان را پيوسته دار و
قدر رنج و تحمل كسانى را كه كوششى كرده اند؛ بدان ؛ زيرا يادآورى كار نيكوى آنان
دليران را برانگيزاند و ترسان وامانده را- به خواست خدا- به كوشش مايل گرداند.
18- ارزيابى منطقى كار افراد
((ثمّ اعرف لكلّ امرى ء منهم ما ابلى ، ولا تضمّنّ
بلاء امرى ء الى غيره ، ولا تقصّرنّ به دون غاية بلائه ، ولا يدعونّك شرف امرى ءالى
ان تعظم من بلائه ما كان صغيرا، ولا ضعة امرى ء الى ان تستصغر من بلائه ماكان
عظيما.))
ارزش و مقدار عمل و رنج هر يك را براى خودش بشناس و كوشش و رنج يكى را به حساب
ديگرى مگذار و در پاداش او به اندازه رنجى كه ديده و زحمتى كه كشيده كوتاهى مكن .
مبادا بزرگى و شرف كسى موجب شود كه رنج اندك او را بزرگ شمارى و گمنامى و فرودى
رتبه مردى سبب شود،كوشش سترگ وى را خوار و كوچك به حساب آرى .
19- حاكميت و اجتهاد بر اساس كتاب و سنت
واردد الى اللّه و رسوله مايضلعك من الخطوب ، و يشتبه من عليك من الامور؛
فقد قال اللّه تعالى لقوم احبّ ارشادهم : ((يا ايّها الّذين
آمنوا اطيعوا اللّه واطيعوا الرسول و اولى الامر منكم ، فان تنازعتم فى شى ء فردّوه
الى اللّه والرّسول ))(273)
فالرّدّ الى اللّه : الاخذ بمحكم كتابه ، والرّدّ الى الرسول : الاخذ بسنّته
الجامعة غير المفرّقة .))
آنجا كه كار بر تو گران و دشوار شود(و در حل مشكل در مانى ) و حقيقت كارها مشتبه و
ناآشكار،به خدا و رسولش بازگردان ، زيرا خداى سبحان درباره مردمى كه دوستدار
راهنمايى شان بوده ،گفته است .((اى كسانى كه ايمان آورده ايد
خدا را اطاعت كرده و رسول و خداوندان امر خويش را فرمان بريد. پس اگر در چيزى با
يكديگر نزاع و خصومت ورزيديد آن را به خدا و رسول باز گردانيد.))
پس باز گرداندن به خدا همان عمل كردن به آيات روشن و محكم كتاب (قرآن )است و
بازگرداندن به رسول ، پيروى از سنت جامع و فراگير اوست كه پذيرفته همگان است .
20- شرائط قضاوت و تعهدات حكومت در برابر آنان
((ثمّ اختر للحكم بين النّاس افضل رعيّتك فى نفسك ،
ممّن لا تضيق به الامور، ولا تمحكه الخصوم ، ولا يتمادى فى الزّلّة ، ولا يحصر من
الفى ء الى الحقّ اذا عرفه ،ولا تشرف نفسه على طمع ،ولا يكتفى باءذنى فهم دون اقصاه
؛ واوقفهم فى الشّبهات ، وآخذهم بالحجج ، واقّلهم تبرّما بمراجعة الخصم ،واصبرهم
على تكشّف الامور، واصرمهم عند اتّضاح الحكم ،ممّن لا يزدهيه اطراء، ولا يستميله
اغراء، واولئك قليل . ثمّ اكثر تعاهد قضائه ، وافسح له فى البذل ما يزيل علّته ،
وتقلّ معه حاجته الى النّاس . واعطه من المنزلة لديك ما لا يطمع فيه غيره من خاصّتك
، ليامن بذلك اغتيال الرّجال له عندك . فانظر فى نظرا بليغا، فانّ هذا الدّين قد
كان اسيرا فى ايدى الاشرار،يعمل فيه بالهوى ،وتطلب به الدّنيا.))
براى قضاوت و داورى ميان مردم از رعيت خود، برترين آنان را به نظر خويش ، برگزين .
كسى كه كارها (و مشكلات بر او دشوار نگردد و) او را در تنگنا قرار ندهد و ستيز
خصمان ، (دو طرف دعوا) وى را به لجاجت نكشاند و در خطا و لغزش پايدار و پيش نرود و
چون حق را نشناخت ، در بازگشت بدان در نماند (و به اشتباه خود اصرار نورزد) و نفس
او به طمع مايل نباشد و (براى رسيدن به حق ) به اندك شناخت ؛ بدون بررسى لازم بسنده
نكند و در شبهه ها درنگش از همه بيشتر باشد و حجت را بيش از همه به كار برد و از
رفت و آمد مكرر شاكيان كمتر به ستوه آيد و در آشكارى كردن كارها(ى داورى ) شكيباتر
باشد. چون حق و حكم روشن شد در داورى با قاطعيت بيشتر از همه حكم دهد. از كسانى
باشد كه ستايش فراوان وى را به خودبينى نكشاند و خوش آمدگويى و فريبكارى او را مايل
نسازد (و از حق منحرف ننمايد) و داوران داراى اين شرايط، اندك اند.
پس داورى چنين كسى را فراوان بررسى كن و آن قدر بدو ببخش كه نيازش برطرف گردد (و
زندگى راحتى داشته باشد) و نياز وى به مردمان كم افتد و در نزد خود مقام و منزلت او
را چندان بالا بر كه از نزديكانت ، كسى درباره وى طمع نكند تا از گزند دسيسه مردان
نزد تو، ايمن ماند. در اين باره نيك بنگر كه اين دين در دست بدكاران گرفتار و اسير
بود. در آن ، كار از روى هوس مى راندند و به نام دين دنيا را مى طلبيدند.
21- گزينش كارگزاران ،تاءمين نيازها و بررسى دقيق كار آنان
((ثمّ انظر فى امور عمّالك فاستعملهم اختارا،ولا
تولّهم محاباة واثره ،فانّهما جماع من شعب الجور والخيانة . وتوخّ منهم اهل
التّجربة والحياء، من اهل البيوتات الصّالحة ، والقدم فى الاسلام المتقدّمة ،
فانّهم اكرم اخلاقا،واصح اعراضا، واقلّ فى المطامع اشراقا، وابلغ فى عواقب الامور
نظرا. ثم اسبغ عليكم الارزاق ، فانّ ذلك قوّة لهم على استصلاح انفسهم ، وغنى لهم عن
تناول ما تحت ايديهم ، وحجّة عليهم ان خالفوا امرك او ثلموا مانتك . ثمّ تفقّد
اعمالهم ، وابعث العيون من اهل الصّدق والوفاء عليهم ، فانّ تعاهدك فى السّرّ
لامورهم حدوة لهم على استعمال الامانة ، والرّفق بالرّعيّة . وتحفّظ من الاعوان ؛
فان احد منهم بسطت عليه العقوبة فى بدنه ، واخذته بما اصاب من عمله ، ثمّ نصتبه
بمقام المذلّة ، ووسمته بالخيانة ، و قلّدته عار التّهمة .))
در كار مسؤ ولان و كارگزاران خود دقت كن و بينديش و پس از آزمودن ، به كارشان بگمار
و به خاطر دوستى به ميل خود و بدون مشورت با ديگران ، به كارشان مخصوص مدار كه به
هواى خود رفتن و با ديگران مشورت نكردن از شعبه هاى ستمگرى و خيانتند (چون به خود
آن فرد و جامعه خيانت مى شود) و براى كارگزارى ، افراد با تجربه و با حيا را از
خانواده هاى صالح و پارسا كه در مسلمانى قدمى پيشتر و سابقه خدمت دارند، طلب و
جستجو كن ؛ زيرا اخلاق آنان گراميتر است و آبروشان محفوظتر و طمعشان كمتر و عاقبت
نگرى شان فزونتر است . پس روزى اينان را فراوان (و مخارجشان را تاءمين ) كن كه
فراخى و فراوانى روزى ، نيروشان دهد تا در پى اصلاح خود برآيند و بى نياز گرديده ،
دست به اموالى كه در اختيار دارند، نگشايند و حجتى بود عليه آنان ، اگر فرمانت را
نپذيرفتند يا در امانتت (حكومت ) خيانت ورزيدند، از آن پس كارهاى آنان را زير نظر
گرفته و بررسى نما و چشمهايى (جاسوسان و ناظران نهانى ) راستگو و وفا پيشه بر ايشان
بگمار؛ زيرا مراقبت نهانى تو در كارهايشان آنان را به رعايت امانت و مهربانى بر
رعيت وا مى دارد.
خود را از ياران خيانتكار دور دار. اگر يكى از آنان دست به خيانتى گشود و گزارشات
فراهم شده ، از طريق جاسوسان تو، آنان را تاءييد كرد. بدين گواه بسنده كن و كيفر او
را با تنبيه بدنى ، بدو برسان و آنچه به دست آورده بستان . آنگاه او را خوار بدار و
علامت خيانت بر او بگذار و طواق بدنامى را بر گردنش بيانداز.
22- گردآورى ماليات براى آبادانى شهرها
((و تفقّد امر الخراج بما يصلح اهله ، فانّ فى صلاحهم
صلاحا لمن سواهم ، ولا صلاح لمن سواهم الاّ بهم ، لانّ النّاس كلّهم عيان على
الخراج واهله . وليكن نظرك فى عمارة الارض ابلغ من نظرك فى استجلاب الخراج ، لانّ
ذلك لا يدرك الاّ بالعمارة ؛ و من طلب الخراج يغير عمارة اخرب البلاد، واهلك
العباد، ولم يستقم امره الاّ قليلا. فان شوا ثقلا او علّة ، او انقطاع شرب او بالّة
، او حالة ارض اغتمرها غرق ، او اجحف بها عطش ، خفّفت عنهم بما ترجو ان يصلح به
امرهم ؛ ولا يثقلنّ عليك شى ء خفّفت به المؤ ونة عنّهم ، فانه ذخر يعودون به عليك
فى عمارة بلادك ، و تزيين ولايتك ، مع استجلابك حسن ثنائهم ، وتبجّحك باستفاضة
العدل فيهم ، معتمدا فضل قوّتهم ، بما ذخرت عندهم من اجمامك لهم ، والثّقة منهم بما
عودّتهم من عدلك عليهم و رفقك بهم . فربّما حدث من الامور ما اذا عوّلت فيه عليهم
من بعد احتملوه طيّبة انفسهم به ؛ فان العمران محتمل ما حمّلته ، و انّما يؤ تى
خراب الارض من اعواز اهلها، و انژما يعوز اهلها لاشراف انفس الولاة على الجمع . و
سوء ظنّهم بالبقاء و قلّة انتفاعهم باعبر.
در كار خراج چنان بنگر كه اصلاح خراج (ماليات ) دهندگان در آن است . چه اصلاح خراج
در كار خراج دهندگان در صلاح ديگران است و كار ديگران سامان و صلاح نيابد جز به
آنان (مؤ ديان ماليات )؛ چرا كه مردم همگى هزينه خوار خراجند و خراجگزاران .
بايد نظر و انديشه تو بشتر به آيادانى زين باشد تا به گرداورى خراج ، زيرا كه جمع
خراج جز با آبادانى ميسر نشود و آن كه خراج خواهد و با آبادانى نپردازد، شهرها را
ويران كند و بندگان را هلاك گرداند و كار حكومتش جز اندكى راست و پايدار نماند.
اگر از سنگينى ماليت شكايت كردند، يا از آفتى به كشت رسيده يا آبى كه از كشتهاشان
بريده و يا خشكسالى يا اينكه كشت زمين ،بر اثر غزق شدن در آب يا بروز آبى تباه
گرديده ، بار آنان را سبك گردان ، چندان كه اميدوارى ، كارشان سامان و اصلاح پذيرد.
آنچه بدان ، بار آنان را سبك گردانى (و از ماليات آنان بكاهى )، بر تو گران نيايد؛
زيرا آن اندوخته اى است كه با آبادانى شهرهايت و آرايش و تزيين حكومتتت به تو باز
گرداندند؛ علاوه بر اينكه ستايش آنان را به خود كشانده اى و شادمانى كه عدالت را
ميانشان گسترانده اى . در حالى كه تكيه بر فزونى توان و قوت آنان خواهى داشت .
بدانچه نزدشان اندوخته اى از اعتماد و آسوده ساختن خاطر آنان و بدست آوردن اطمينان
آنان كه به عدالت تو خو گرفته اند و به رفق و مداراى تو آشنا گرديده اند؛ و چه بسا
در آينده كارى پديد آيد كه چون آن را به عهده آنان گذارى با خاطر خوش بپذيرند و
انجام دهند، براستى كه كشور آياد هر چه بر عهده آن (ماليات ) نهى ، مى كشد و زمين
جز باتنگدستى ساكنان آن ويران نشود. مردم شهرها هنگامى تنگدست و فقير شوند كه
واليان روى به گرداورى مال و افزون طلبى آرند و بر مانده خود بر سر كار سوء ظن
داشته و به آن اطمينان ندارند. و آنچه مايه عبرت است كمتر بهره و سود مى برند.
|