راستي زندگي
* دروغگو و مرده يكسانند، چرا كه برتري انسان زنده بر مرده، در امكان اعتماد بر
اوست و اگر به سخن كسي نتوان اعتماد و اطمينان يافت، زندگي او بي فايده است.
علي عليه السلام
* اين راستي، پيماني از تو و براي تو است، به جهت اينكه راستي، روح زيبايي و
حقيقت و خواست زندگي توانا و پيروزمند است.
شايد بارزترين و آشكارترين مظاهر و جلوه هاي عدالت جهان هستي همان صدق و راستي
خالص و مطلق است، كه در عالم جمادات و دنياي زندگان، و در هر چيزي كه مربوط به
طبيعت هستي و خصلتهاي موجودات مي شود، وجود دارد.
پس در واقع، صدق و راستي مدار گردش زمين و فلك و شب و روز است! و تنها با صدق و
راستي است كه فصول چهارگانه، پشت سر هم مي آيندو مي روند و يا باران مي بارد و
خورشيد پرتوافشاني مي كند. و همچنين تنها بوسيله صدق و راستي است كه خاك و زمين به
وعده خود وفا مي كند و هر چيزي را در نوبت خود، بدون كوچكترين تقّدم يا تأخيري، مي
روياند و تحويل مي دهد، و باز به خاطر همين صدق و راستي است كه نواميس طبيعت و
قوانين زندگي پابرجا و استوار مي شود و باد صادقانه مي وزد و خون صادقانه در عروق و
رگهاي موجودات زنده جريان مي يابد. و فرزندان و مولودات جديد، تحت يك قانون راست و
امين، بدنيا مي آيند!
اين راستي و صدق خالص و مطلق كه محور گردش قانون و اساس زندگي است، همان نخستين
و بزرگترين سرچشمه اي است كه عدالت جهان هستي از آن ناشي مي شود و به سوي آن نيز
باز مي گردد! و از آنجا كه امام دقت و توجه كافي نسبت به صدق و راستي هستي داشت و
همراه آن بسر مي برد و در كنار آن زندگي مي كرد، از نخستين هدفهاي خود را، تهذيب و
تربيت مردم برپايه بينش و خرد و احساس و درك خود قرار داد. مفهوم صحيح و مدلول
اساسي تهذيب و تربيت هم جز احساس و درك عميق ارزش زندگي و شخصيت وجود، چيز ديگري
نيست. و از آنجا كه اين مفهوم، تنها مفهوم بزرگ تهذيب و تربيت است، صدق و راستي با
ذات هستي و با هر موجود مادي يا معنوي، همان محوري خواهد بود كه تهذيب و تربيت به
دور آن مي گردد؛ چنانكه محور عدالت جهان هستي نيز همين بود. و بدين ترتيب اساس
بسياري از قواعدي كه بشر بدون توجه به نواميس و قوانين بزرگ هستي، بر آنها توافق
كرده و چنين پنداشته است كه فقط بخاطر اتفاق نظر، آنها يك سلسله اصول و مباني
تهذيبي و ترتيبي هستند، در هم فرو مي ريزد و منتفي مي شود. و همچنين هر چيزي كه با
روح حقّ و نيكي و زيبايي مخالف باشد، از سر راه تهذيب و تربيت صحيح برداشته مي شود
و بطور كلّي تهذيب و تربيت اگر بر روي پايه هاي بزرگ و كامل خود نباشد، يك توافق
سطحي و بي ربط بر تكامل دروغ زشت، خواهد بود ولي اگر بر اساس مباني اصيل خود استوار
شود، يك ادراك و احساس عميق نسبت به راستي و صدق زيبا خواهد بود و آن را همگام و به
هم آميخته با تحول و تكامل پيروزمند و هميشگي زندگي خواهد ساخت.
روي همين اصل است كه مدار و ملاك تهذيب و تربيت، در نزد علي بن ابي طالب عليه
السلام ، دور نگهداشتن انسان از دروغ و يا به تعبير ديگر، پشتيباني از انسان زنده،
در قبال سردي مرگ است!
پشتيباني از انسان در برابر دروغ، در نخستين مرحله يك امر را لازم دارد و آن:
بزرگداشت دائمي راستي و صدق، بطور مستقيم و با سخنان صريح و آشكار، و همچنين نشان
دادن آن بمثابه يك ضرورت حياتي و لزوم هماهنگي هر موجود زنده با آن و همچنين سوق
دادن مردم بسوي آن، چه در حالي كه بطور انفرادي بسر مي بردند و چه در حالي كه بطور
اجتماعي زندگي مي كنند، است.
و مي بينيم كه علي بن ابي طالب عليه السلام در شكل بزرگمرد بي نظيري جلوه گر مي
شود و چيزهايي را مي بيند كه ديگران نمي بينند و به چيزهايي اشاره مي كند كه ديگران
از آنها آگاهي ندارند و كارهايي را انجام مي دهد كه ديگران هم اكنون هم از انجام
آنها عاجز و ناتوانند، ولي امام مي خواهد كه همه بتوانند آنها را انجام بدهند.
امام مي فرمايد: «از تغيير و دگرگوني اخلاق بپرهيزيد و زبان خود را يكي قرار
دهيد» (يعني اخلاق خود را به پرتگاه سقوط نزديك نكنيد و از دوگونه گويي برحذر
باشيد). و در واقع امام بدينوسيله مي خواهد به فرد راستگو خطري را خاطرنشان سازد،
كه اگر يكبار هم در زندگي دروغ بگويد، آن خطر متوجه وي خواهد شد. پس اگر فرد
راستگو، ولو يكبار دروغ بگويد، مرز راستي و صدق او مورد تجاوز قرار مي گيرد و اين
خصلت نيك او مانند هر چيز «شكستني» كه با يكبار زمين خوردن مي شكند، خورد و نابود
مي شود!
نفاق و درويي و دورنگي نيز در حقيقت دو نمونه ديگر از نمونه هاي دروغ بشمار مي
روند. امام مي فرمايد: «راستگو باشيد بدون ظاهرسازي و رياكاري كار كنيد. خداوند
راستگوي بحق را عزّت بخشد و دروغگوي تباه را، زبون سازد. در سخن راستگو باشيد،
امانت را ادا كنيد، به عهد و پيمان وفادار بمانيد. آن كس كه از راه كج در جستجوي
عزّت و افتخار باشد، خداوند خوار و زبونش گرداند. اگر تو راستگو باشي ما تو را
كفايت مي كنيم و اگر دروغگو باشي، تو را كيفر مي دهيم. آن كس كه راستگويي را از دست
بدهد، بهترين فضايل اخلاقي خود را از دست داده است. شمشير برنده در دست يك فرد
شجاع، برايش پرارزشتر از راستي و صدق نيست».
البته اين آيات و سخنان امام درباره صدق و راستي، جز نمونه هايي از صدها آيه و
سخن ديگر وي كه پايه و ريشه قانون اساسي و بزرگ اخلاقي علي بن ابي طالب عليه السلام
را تشكيل مي دهند، چيز ديگري نيست.
اكنون به اين سخن جالب گوش كنيد كه در پيدايش آن، انديشه و خرد بيدار و هوشيار،
سهم بسزايي دارد؛ امام مي فرمايد: «دروغ، انسان را به سوي تباهي و فساد سوق مي
دهد». البته نيازي نيست كه در مورد اين سخن تفسيري بنويسيم و حقيقتي را كه در پشت
اين كلام نهفته است و در واقع، حقايق بيشمار ديگري را نيز به همراه دارد، شرح دهيم،
چنانكه نيازمند آن هم نيستيم كه در تصوير و بيان آن حقيقت رواني كه اين سخن به آن
اشاره مي كند، به تفصيل بپردازيم... حقيقتي كه گذشت روزگار، پايداري و اصالت آن را
بيشتر تثبيت مي كند... از همين نمونه هاي عالي، اين سخن امام است كه مي فرمايد:
«دروغ، چه در شكلِ جِدّي و چه در قالب شوخي، كار صحيحي نيست و اصلاً درست نيست كه
كسي از شما به كودك خود وعده اي بدهد و سپس به وعده خود وفا نكند»؟!
اين سخن از دو بخش تشكيل شده است: مفهومي كه بخش نخستين اين آيه علوي به آن
اشاره مي كند، مفهومي است كه مدّتها در ميان فلاسفه اخلاق، بويژه فلاسفه اروپا،
موضوع مورد بحث و گفتگوي زيادي بود!. و در واقع همه آنان در اين نكته اتفاق نظر
دارند كه صدق و راستي، زندگي، و كذب و دروغ، مرگ است؛ ولي در مورد تجويز دروغ در
حالت اضطرار و بخاطر ضرورت، اختلاف نظر وجود دارد كه گروهي موافق و گروهي مخالف
هستند و البته هر كدام هم براي خود دليلي دارند!
در مشرق زمين گروهي هم دراين باره به اظهارنظر پرداخته اند، كه نه در جرگه
فلاسفه هستند و نه از انديشمندان بشمار مي روند! و حتّي مسئله بقدري كوچك جلوه داده
شده كه هر فرد عادي اي هم قلم بدست گرفته و دراين باره به بحث پرداخته است. و از
اينجا است كه ناگهان مي بينيم كه «شيخ ناصِيف يازجي»، ضمنِ اظهارنظر در «مجمع
البحرين» از زبان قهرمان داستانش چنين نقل مي كند:
و الصدق أن القاك تحت العطب
لاخير فيه فاعتصم بالكذب!
بمثل هذاكان يوصيني ابي!
(اگر راستگويي تو را در فشار و هلاكت قرار دهد، در آن راستگويي سودي نيست! و
بايد به دروغ چنگ بزني! و اين وصيت و سفارشي است كه من از پدرم دارم!).
خداوند پدر او را بيامرزد! چه وصيت و سفارش زشتي به فرزندش كرده است و براستي كه
تحمل اين وصيت!، بر عقل و دل و زندگي، بسيار سنگين و ناگوار است. ولي امام درباره
اين موضوع، همان روشي راپيش مي گيرد كه با اصول مكتب بزرگ اخلاقي او به هم آميختگي
دارد (همان مكتبي كه چگونگي آن را معرفي كرديم و خاطرنشان ساختيم كه اساس آن ناشي
از احساس و بينش امام علي عليه السلام از جلوه هاي عمومي عدالت جهان هستي است) وي
بدون هيچگونه شك و ترديدي مي فرمايد: «نشانه ايمان آن است كه راستي را هر چند به
ضرر تو باشد، بر دروغ ترجيح دهي اگر چه تو را سود بخشد. و همچنين گفتار و سخن تو
بيشتر و برتر از كردار و عمل تو نباشد»!. پس كاملاً روشن است كه به هيچ نحوي، در
دروغ چيز مفيد و در راستي چيز زيانبخشي، نمي بيند بلكه مسئله را درست بطور معكوس مي
نگرد، امّا براي آن گروهي كه بعضي از آنان با ديد سطحي و نظر غير عميق خود، چنين مي
پندارند كه شايد گاهي دروغ سودبخش و راستي مضر باشد، در چهارچوب تصورات خود، سخن مي
گويد تا گفتارش در دل آنان بخوبي جاي گيرد و ثمر بخشد.
و به منظور تأكيد و تأييد همين نكته است كه امام مي فرمايد: «در همه كارها،
راستي و صدق را پيشه خود سازيد». و باز مي گويد: «از دروغ بپرهيزيد، چرا كه فرد
راستگو هميشه در وادي نجات و عزّت است و دروغگو، پيوسته در پرتگاه سقوط و نابودي
بسر مي برد». امّا مفهومي كه در بخش دوّم سخنان امام وجود دارد: «... و هيچ صحيح
نيست كه كسي از شما به كودك خود وعده اي بدهد و سپس به وعده خود وفا نكند»، همان
توجه عميق و بزرگ بر يك حقيقت اساسي تربيتي است كه خود زندگي اصالت آن را تأييد مي
كند، چنانكه اصول روانشناسي و تربيتي (كه بايد انسان بر پايه هاي آن پرورش و تكامل
يابد) صحّت آن را تثبيت مي كند. و شايد بعنوان شاهد، ذكر اين نكته كافي باشد كه
كودك روي «نمونه هاي» عمل پرورش مي يابد، نه براساس پند و اندرز... و همين نقطه
مركزي فلسفه تربيتي ژان ژاك روسو است! و همه اينها در مكتب امام علي عليه السلام ،
نعمتي از نعمتهاي صدق و راستي با زندگي است! و از سخنان گرانقدر و جالب امام كه در
آن به پيوند محكم و خلل ناپذير بين زندگي و راستي، و دروغ و مرگ اشاره كرده است و
نشان مي دهد كه صدق و راستي همان ناموس پايدار طبيعت است و جز بوسيله آن هيچ حقيقتي
مفهوم ندارد، اين گفتار بي نظير است كه: «دروغگو و مرده يكسانند، چرا كه برتري
انسان زنده بر مرده، در امكان اعتماد بر اوست و اگر نتوان به سخن كسي اعتماد و
اطمينان كرد، زندگي او بي فايده است».
راستي و صدق با زندگي، بطور طبيعي، سادگي و بي آلايشي را همراه دارد و از
پيچيدگي بيزار است، چرا كه هر حقيقتي، به همان اندازه ساده و بي آلايش است كه
خورشيد فروزان و شب تاريك!. و براي اثبات همين سادگي جوشان كه ناشي از صدق و راستي
است، مي گوييم كه علي بن ابي طالب عليه السلام از تكبر و خودبزرگ بيني متنفر بود،
چرا كه تكبر، يك خصلت طبيعي و راستين نيست، بلكه «بزرگ» واقعي و «بزرگواري»، يك
خصوصيت راستين است. و از اينجا است كه متكبر و شخصي كه خود را بزرگ مي شمارد، در
نزد امام، كسي است كه در واقع بر خويشتن نيز تكبر مي ورزد! پس مي فرمايد: «مانند
كسي نباشيد كه بر فرزند مادرش تكبر مي ورزد»!
امام در همان وقتي كه خود بزرگ بيني را دوست نمي دارد، آن فروتني و تواضعي را هم
كه مصنوعي باشد، نمي پذيرد، چرا كه اين فروتني نيز يك خصلت راستين نيست، بلكه بطور
كلّي فقط احساس اينكه هر انساني در عزّت و احترام، با هر انسان ديگر يكسان است، صدق
و راستي است. و به همين علّت، امام آن كسي را كه فروتني او را به خواري مي كشاند،
مورد خطاب قرار داده است و مي فرمايد: «هرگز در برابر مردم اظهار پستي و زبوني
نكنيد». و سپس با جمله جالبتري آن را تكميل مي كند و مي گويد: «در مسافرتها، با كسي
همراه نباشيد كه آن برتري اي را كه در خود مي بيند، در شما نمي بيند!» يعني خود را
بالاتر و برتر از شما فرض مي كند! من در اصول و مباني كساني كه نگهبان عزت و احترام
انسان (بمثابه يك انسان) هستند و مي خواهند كه هيچ انساني بيجا خود را بزرگ ندارد و
يا بي جهت فروتن نسازد و فقط آنطور كه هست، صادقانه جلوه كند، سخني را كه از نظر
ارزش، برتر از اين گفتار امام يا حتّي برابر و مساوي با آن باشد، نشنيده ام، مگر
اين سخن خود امام كه مي فرمايد: «انسان، آيينه انسان است»!
از سخنانِ ديگر امام كه بطور آشكار بر ضرورت زندگي ساده و صادقانه، دلالت دارند،
اين سخنان است: «چه زشت است فروتني و خضوع در وقت نيازمندي و تندخويي و ستم در موقع
بي نيازي!. ستودن بيش از ميزان شايستگي، تملّق و چاپلوسي است و كمتر از مقدار
سزاوار بودن، رشك و حسد است. آن كس كه در عيب و نقص مردم بنگرد و آن را زشت بشمارد
و سپس همان عيب و نقص را براي خود بپسندد، فرد احمق و بيخردي است. چيزي را كه خود
انجام نمي دهيد، بر زبان نياوريد.
نيكي و خير را براي ريا و ظاهرسازي انجام ندهيد و بخاطر شرم و حيا هم از انجام
آن سرباز نزنيد. تو، اي فرزند آدم! آنچه را كه بيش از روزي و خوراك خود بدست مي
آوري، براي ديگري گردآوري مي كني. نبايد براي فخرفروشي، در موارد لازم سكوت
كنيد و يا براي خود بزرگ داشتن و برتري طلبي بر ديگران، سخن بگوييد. آن كس كه
بيش از توانايي خود، به انجام كاري بپردازد، درمانده و ناتوان خواهد شد، در كمك
و مساعدت ياور پست و كوچك، سودي نيست».
از همين سخنان دُرربار امام، گفتاري است كه درباره مردي فرمود كه از او بيجا
ستايش كرد و به چاپلوسي اش پرداخت و ما اين سخن را در جاي ديگر از اين كتاب،
نقل كرده ايم.
و بدين ترتيب گويا كه علي بن ابي طالب عليه السلام هيچ نكته اي از نكات و
مسائل مربوط به امور زندگي و انسان را، كه با احساس و انديشه اش آن را درك كرده
است، از نظر دور نمي دارد و درباره هر كدام از آنها، گفتار جالب و مختصري را
بيان مي كند كه بصورت يك قانون كامل درمي آيد... او در هنگامي كه مي خواهد مردم
را به انتخاب يك زندگي ساده و صادقانه دعوت كند، اين سخن گرانقدر را كه ناشي از
گذشت و فداكاري و آسان گيري در زندگي است، بيان مي دارد: «اگر برادران شما
(بعنوان مهمان) وارد خانه شما شدند، آنچه راكه در منزل داريد، براي آنان
بياوريد و خود را به تكلّف و زحمت نيندازيد»! و در هنگامي كه امام سخنان بيشمار
خود را، كه بطور مستقيم درباره ضرورت و لزوم صدق و راستي با زندگي و سپس در
مورد سادگي و بي آلايشي ايراد كرده بود (كه راستي بدون آن، و آن بدون راستي
تحقّق پذير نيست) پايان مي بخشد، راه خود را در همه افقها و ميدانهاي تهذيب و
تربيت اخلاقي ادامه مي دهد. زيرا كه در مكتب او، همه اين امور و مسائل، لازم و
ملزوم يكديگرند و آنچنان با همديگر پيوند دارند كه گويا جملگي، شكل واحدي از
مجموعه موجودات جهان هستي هستند؛ و همچنين در مكتب امام، صدق و راستي، نخستين
مدار و محور گردش همه امور است، ولو آنكه شكلهاي ديگري از مسائل اخلاقي نيز
ضروري بنظر مي رسند!
امام سفارش مي كند كه انسان از لغزشهاي ديگران چشم پوشي كند و آنها را به رخ
نكشد، چرا كه اين امر، در مرحله اول نشان دهنده بزرگواري او بوده و سپس عامل
عملي تهذيب و بيداري آن فرد لغزشكار است. و البته اين روش، در مراحل نخستين به
منظور اصلاح او، مفيدتر و مؤثرتر از پندگويي و يا خشم و ناراحتي است. امام مي
فرمايد: «از بهترين كارهاي يك فرد بزرگوار، چشم پوشي او از چيزهايي است كه مي
داند».
امام همچنين به بردباري و عدم عجله توصيه مي كند، چرا كه اين دو خصلت ناشي
از بزرگي همّت و نردبان بزرگواري است: «شكيبايي و شتاب نكردن، آميخته با هم و
برابر هستند كه از بلندي همّت و پايداري اراده ناشي مي شوند».
علي بن ابي طالب عليه السلام غيبت و سخن گفتن در پشت سر مردم را تقبيح مي
كند، چرا كه اين خوي، در واقع جزوي از دورويي و زشتي و تباهي است: «از غيبت
بپرهيزيد كه خوراك سگهاي آتش دوزخ است»!
نيرنگ و حيله نيز همانند غيبت است و هر دو از پليدي و ناپاكي درون، سرچشمه
مي گيرند: «از نيرنگ و خدعه بپرهيزيد كه از اخلاق مردم پست و زبون است».
و چنانكه امام اجازه نمي دهد كه حتّي يك دروغ بر زبان آيد و آن را عامل شكست
راستي مي شمارد، هرگونه گناهي را كه از نظر گناهكار، كوچك و بي اهميت است، بزرگ
و سخت مي داند، چرا كه بالأخره هرچه باشد گناه است. و چه بسا اگر فرد گناهكار
آن را كوچك بشمارد، بيشتر از گناه بزرگ كه مرتكب آن هميشه در فكر توبه و بازگشت
است، در ارزش و بزرگي انسان تأثير بد و منفي دارد: «بدترين و بزرگترين گناهان،
گناهي است كه انسان آن را كوچك و ناچيز بشمارد».
امام شما را از شتابزدگي در سخن گفتن و انجام كار، نهي مي فرمايد زيرا
شتابزدگي موجب آلودگي و سقوط است و انسان تهذيب شده را سزاوار نيست كه خود را
در پرتگاه كوچكترين آلودگي قرار دهد: «من تو را از شتابزدگي در كار و سخن، نهي
مي كنم».
امام مي خواهد كه شما براي اصلاح اخلاق خود، از هر گناهي كه مرتكب شده ايد،
در پيش وجدان خود، پوزش بطلبيد و عذرخواهي كنيد. ولي او بعنوان يك بزرگمرد
باريك بين و نكته سنج، به شما گوشزد مي كند كه چون انسان از انجام كار نيك پوزش
نمي طلبد، پس بر اوست كه از ارتكاب كاري كه مجبور به عذرخواهي گردد، بپرهيزد:
«از چيزي كه بايد از انجام آن پوزش بخواهيد، بپرهيزيد، زيرا از هيچ كار نيكي
عذرخواهي نمي كنند»!
امام براي آنكه شما را از توجه به عيوب و نواقص ديگران و غفلت از عيوب
خويشتن، بازدارد (كه هر دو جنبه مثبت و منفي آن، موجب بدي اخلاق و تغيير روش
زندگي مي شود) مي فرمايد: «بزرگترين عيبها آن است كه از چيزي بد بگوييد كه خود
نيز همانند آن را داريد» و «آن كس كه در عيب خويشتن بنگرد، از نقص و عيب ديگران
باز ماند»!
اگر ديديد كه در جايي كار زشتي صورت مي گيرد، بايد در مرحله اول آن را تقبيح
كنيد و اگر نتوانستيد، بايد آن را نيكو جلوه ندهيد، كه در اينصورت سهيم و شريك
در آن بشمار مي آييد: «هر كس كه كار زشتي را نيكو جلوه دهد، در ارتكاب آن شركت
جسته است»! و اگر مهرورزي و بشردوستي، يك ضرورت اخلاقي در بين مردم است، چون يك
ضرورت وجودي است، پس منطق عقل و قلب دستور مي دهد كه مهر و عاطفه شما در قبال
كسي كه بيشتر بر شما نيكي كرده است، بيشتر و بهتر باشد. و در اين زمينه است كه
امام مي فرمايد:
«تندي و نيش زبان را درباره كسي كه تو را گويا كرده (و چيزي به تو آموخته) و
سخن پردازي خود را نسبت به كسي كه تو را به راه راست هدايت كرده است، بكار
نبر.» سپس مي فرمايد: «پاداش كسي كه شما را مورد احترام قرار داده آن نيست كه
او را كوچك بداني و كيفر آن كس كه تو را خوشنود ساخته، آن نيست كه او را آزرده
خاطر سازي»!
امام به آز و حرص و خودخواهي و حسدورزي، حمله مي كند، چرا كه هر يك از
اينها، در حقيقت راهي به سوي انحطاط اخلاقي بشمار مي روند: «حرص و خودپسندي و
رشگ، عوامل ارتكاب گناهان مختلف هستند». و اگر هواداران پيشين اخلاق، بخل را به
اين علّت تقبيح مي كردند كه در نظرشان، بخل خودبخود يك صفت زشت و ناپسند است،
از نظر علي بن ابي طالب عليه السلام ، كه اخلاق را به مقياس جامعتر و انديشه اي
عميقتر ارزيابي مي كند، بخل فقط بخاطر زشتي ذاتي خود، ناپسند نيست، بلكه بيشتر
به آن جهت قابل تقبيح است كه همه عيوب و زشتيها را در خود گرد مي آورد و يك مرد
خسيس و بخيل را وادار مي سازد كه در اخلاق و روش خود، به هرگونه پستي اي تن
دهد، و اين حقيقتي است كه در قرن هفدهم ميلادي، شاعر بزرگ: مولر آن را در
نمايشنامه «بخيل» نشان داد و پس از آن، دانشمندان روانشناس، آن را ثابت كرده
اند.
يك فرد بخيل و خسيس: منافق و دورو، تجاوزكار، حسود، پست، حيله گر، وقيح و
خودخواه است و نيز اهل غيبت، سخن چيني، آز وطمع و ستم است. امام مي فرمايد:
«بخل جامع زشتيهاي همه عيوب است»!
اگر بخواهيم بطور مشروح درباره مكتب امام علي عليه السلام در موضوع اخلاق و
تهذيبِ نفس و تربيت مردم سخن بگوييم، بحث به درازا خواهد كشيد. اصول اخلاقي
امام به اندازه اي زياد است كه حتّي كوچكترين حركت و جنبش انسان را نيز از نظر
دور نداشته است. اگر بگويم كه اين بحث و اين كار، كار طولاني و پرزحمت و گسترش
يافته اي است، سخني به گزاف نگفته ام بلكه فقط حقيقتي را خاطرنشان ساخته ام.
البته در صورت مراجعه به بخش1 چكيده هايي از ادبيات علي بن ابي طالب
عليه السلام ، كه ما آنها را انتخاب كرده و در كتاب خود آورده ايم، اطمينان
خواهيد يافت كه بررسي اصول مكتب امام درباره اخلاق و تهذيبِ نفس و شرح و توضيح
آن اصول و گفتارها، در چندين مجلد هم امكانپذير نيست. و شايد كافي باشد كه بطور
اشاره بگوييم اين سخنان دُرربار علوي، از پرارزشترين و عاليترين و بزرگترين و
عميقترين يادگارها و ميراثهاي انساني است.
علاوه بر اين، بايد در اينجا به بزرگترين آيات علوي اشاره كنيم كه در مسئله
بزرگ تهذيب اخلاق، به اين جهت كه يك احساس عميق نسبت به ارزش زندگي و بزرگواري
انسان و كمال هستي است، قابل توجه است. البته فقط گروه بسيار اندكي از بزرگان
چون: بودا و مسيح و محمّد دريافته اند كه نشانه اين تهذيب و پاكي در مرحله
نخست، در خود انسان و رفتار وي با خويشتن آشكار مي شود و سپس در بين انسان و
چيزهاي ديگر، بمثابه يك جوشش طبيعي از سرچشمه اصلي، ظهور مي كند.
علي بن ابي طالب عليه السلام اين حقيقت را بطور نيرومند و آشكار، بدون
كوچكترين پيچيدگي و اشكالي، دريافت و بصورت جامعي از آن سخن گفت. او در مورد
لزوم احترام به خود و مراقبت نفس از طرف خويشتن، چنين مي فرمايد: «در نهان و
پنهانيها، از گناهان بپرهيزيد». و باز در همين زمينه مي فرمايد: «از ارتكاب هر
كاري كه از انجام آن در آشكار شرمنده مي شويد در پنهان نيز بپرهيزيد. و از
انجام هر عملي كه اگر آن را به شما نسبت دهند انكار خواهيد كرد، دوري گزينيد.
اكنون به سخني گوش دهيد كه امام آن را در مورد رابطه «پنهان» و «آشكار» بيان
داشته است و ما آن را در تعبير و بيان خود، «نشانه تهذيب» و علامت «جوشش از
سرچشمه» نام نهاديم: «آن كس كه درون خود را اصلاح كند، خداوند آشكارش را نيز
اصلاح فرمايد».
از جملات جالب فيلسوف چيني: كنفوسيوس درباره تهذيب نفس اين سخن است: «بر
سفره خود آنچنان غذا بخور كه گويا بر سفره پادشاه هستي»!. و البته آشكار است كه
مراد كنفوسيوس اين است كه شما احترام خود را بحدّي حفظ كنيد كه بالاتر از آن
قابل تصور نيست، بطوري كه در هنگامي هم كه فقط با خويشتن هستيد، آنچنان باشيد
كه گويا در نزد پادشاه نشسته ايد!.
علي بن ابيطالب، نظير همين مفهوم را در شكل ديگري بيان مي دارد: «هر يك از
شما، آنچنان براي برادر خود آرايش كند، كه براي فرد بيگانه آرايش مي كند و ميل
دارد كه او را در جالبترين و بهترين وضع و شكل ببيند»2. علي بن ابي
طالب عليه السلام در هر صورت مي خواهد كه شما به برادرخود پند و اندرز دهيد تا
در تغيير روش و بهترسازي اخلاق او كمك كرده باشيد، ولي روح و حقيقت تهذيب اصيل
اجازه نمي دهد كه شما او را با نصيحت علني و آشكار، آزرده خاطر و رنجور سازيد،
بلكه اين روح، شما را وادار مي كند كه هميشه با نرمش و مهرباني عمل كنيد و در
پنهاني و بطور مخفيانه، كسي را پند و اندرز بگوييد. علي بن ابي طالب عليه
السلام مي فرمايد: «آن كس كه برادر خود را درنهان پند گويد و نصيحت كند، او را
زينت و آرايش داده و هر كس كه برادرش را بطور علني اندرز گويد، در واقع او را
سرزنش و تقبيح كرده است». و در هر صورت، شما بايد با خويشتن، با زندگي و با
مردم صادق و راستگو باشيد!، چرا كه فقط در سايه همين صدق و راستي است كه جان مي
گيريد و بدون آن نابود خواهيد شد. و با همين راستي و صفا، سلامت و آرامش روح و
جان و بدن خود را حفظ مي كنيد و بدون آن، همه را از دست مي دهيد. با صدق و
راستي است كه مي توانيد مردم را دوست بداريد و آنان هم شما را دوست بدارند و به
شما اطمينان و اعتماد كنند، و بدون آن، بدبختي و تباهي و محروميت را براي خود
آماده مي سازيد و مردم هم شما را پست و نالايق و حقير قلمداد مي كنند.
اين صدق و راستي، پيماني از تو و براي تو است، به جهت اينكه، راستي روح
زيبايي و حقيقت، و خواست زندگي توانا و پيروزمند است. و اين اراده اي است كه بر
شما لازم مي كند هر روز پيمان خود را در نظر بگيريد. امام هم مي فرمايد: «هر
انساني بايد هر روز به عهد و پيمان خود بنگرد و آن را به ياد داشته باشد»!
نيكي هستي و تحولات زندگي
* هيچ روزي بر انسان نمي گذرد مگر آنكه به او مي گويد: من روزي نو هستم و بر
تو گواه خواهم بود. در لحظاتي كه من هستم، نيك بگو و نيكي انجام بده، زيرا كه
تو ديگر مرا هرگز نخواهي ديد! علي عليه السلام
* قوانين و نظامات اجتماعي، به تنهايي و بدون وجدان پاك و سالم و مهر و
عاطفه انساني، قادر به گردانيدن چرخ زندگي نخواهند بود!
* در قبال: ماركوني، پاستور، گاليله، گاندي، بودا، افلاطون و... افرادي هم
نظير: آدولف هيتلر، چنگيزخان، حجاج بن يوسف، قيصر و... بوجود آمده اند.
در قانون جهان هستي، دادگر آن است كه نيكوكار و بزرگوار باشد و ويژگي طبيعي
عالم وجود آن است كه نيكي را همگاني سازد و چنانچه آنچه را كه بخشيده است بازپس
گيرد، به منظور آن است كه مجدداً، به بخشش بهتري بپردازد. نيكي در جهان هستي،
در واقع ركن اساسي و جوهر و عامل اصيل پايداري آن است.
پيمان علي بن ابي طالب عليه السلام ، با آن نيز همين پيمان است و احساس و
درك نيكي آن نيز، جز احساس كامل عدل و داد آن، چيز ديگري نيست. و روي همين اصل
است كه امام درباره نيكي سخن بسيار گفته است و ما شمه اي از آنچه را كه در مورد
نيكي جهان هستي گفته بود، براي شما نقل كرديم. و شايد اكنون بتوان خلاصه آن
سخنانِ جالب و راستين را در جمله كوتاهي گنجاند كه خود امام آن را بيان داشت و
گويا بدينوسيله، عقيده و ايمان خود را نسبت به نيكي جهان هستي، بطور اختصار
بيان فرمود: «عطا و بخشش خداوند در چيزي كه از او درخواست شده، بيشتر از نيكي و
بخشش وي در چيزي كه درخواست نشده است، نيست».
البته اگر توجه داشته باشيم كه كلمه «خداوند» از نظر هواداران پيشينِ اصالت
مسائلِ ذهني و معنوي، در نهايي ترين مفهوم آن، جز: مركز جهان هستي و مبدأ
پيوندهاي عالم وجود، چيز ديگري نيست، بخوبي خواهيم فهميد كه: كدام نيكي جامع و
همگاني، همان نيكي جهان هستي است كه در ضمن شرايط ويژه اي، درخواستهاي شما را
مورد پذيرش قرار مي دهد و سپس بيشتر از آنچه را كه خواسته ايد، به شما مي
بخشد؟!
البته انسان مي پنداشت كه موجود كوچكي است، ولي چنان كه امام مي گويد: او
نماينده و سمبل اين جهان بزرگ است، پس بايد با نيكي و عدل خود، نمونه و شكلي از
جهان هستي را هم نشان دهد!. و اگر جهان هستي بيش از آنچه كه مي خواستيد، از
نيكيهاي خود، شما را بهره مند ساخته، در واقع براي اين بوده است كه در
نيازمنديهاي طبيعي، او را ياري كنيد و فرد نيكوكاري شويد، و اگر شما نمونه و
شكلي از خود آن باشيد، بيشتر از مردم نيازمند، به نيكي و بخشش كردن احتياج
خواهيد داشت. و اين همان حقيقتي است كه علي بن ابي طالب عليه السلام با اين سخن
خود آن را تثبيت كرد: «مردم نيكوكار و بزرگوار، براي نيكوكاري، نيازمندتر از
مردمي هستند كه به نيكي احتياج دارند» و باز در همين زمينه جمله اي مي فرمايد
كه برگشت همه گفتارهاي وي درباره نيكوكاري در بين مردم، به آن است: «فزوني و
برتري دراين باره با انجام دهنده و عمل كننده كار است».
اگر درباره نيكي و مفهوم آن، در سطح روابط و پيوندهاي موجود در بين مردم
دقّت كنيم، مي توانيم نظريات امام علي عليه السلام را در موارد زير بيان كنيم:
1. نيكي در بين مردم، در همكاري و تعاون آنان، تحقّق مي يابد، بطوري كه هر
كدام از آنان، هم براي خود و هم براي ديگران، بطور مساوي كار و كوشش كند و بايد
در اين كار، ظاهرسازي و رياكاري از اين طرف، و زور و اجبار از آن طرف، وجود
نداشته باشد، تا همه، چنانكه امام مي فرمايد: «با شوق و رغبت، نه با ترس و لرز»
به كار بپردازند. و سپس بايد فداكاري و گذشت نشان دهند، و از چيز كم يا زياد،
بخاطر رفاه و آسايش ديگران و اعتماد مردم به همديگر، چشمپوشي كنند و البته اين
فداكاري و گذشت، بايد بطور مستقيم و خودكار، نه پس از درخواست و يا با زور و
فشار، عملي شود. و بي شك آن چيزي، كه چه در سطح مادي و چه در افق معنوي، مي
تواند سودمند و مفيد باشد، همان نيكي مورد نظر خواهد بود.
2. علي بن ابي طالب عليه السلام عقيده دارد كه نيكي تنها به حرف نيست، بلكه
يك موضوع عملي است، چرا كه انسان بايد مانند وجود و هستي واحد، يگانه باشد و
براي نگهباني از اين قانون كلّي، هر يك به ديگري كمك و ياري كند، و هرگاه سخني
گفت به آن عمل كند و اگر كار نيكي انجام مي دهد، آن را بگويد!
از سخنان جالب امام در اين زمينه، جمله اي است كه درباره مردي ايراد مي كند
كه گويا به خداوند اميدوار است! ولي بخاطر همين اميدواري، به كار و كوشش نمي
پردازد: «او در پندار خود، مدّعي است كه به خداوند اميدوار است!