آراستگى
امام على علیه السلام فرمود:
أَلتَّجَمُّلُ مِنْأَخْلاقِ
المُؤمِنينَ.
آراستگى از اخلاق مؤمنان است.
(غررالحكم)
× × ×
وقتى خدا زيباست و زيبايى را دوست
مىدارد، دين او هم زيباست و دستورهاى مكتبى هم آراسته و زينت بخش اخلاق و زندگى و
نشاط آور براى جسم و روح است.
دين چه گناه دارد، اگر برخى پيروان آن،
به رهنمودش عمل نكنند و موجب شوند چهره نازيبايى از آيين خداى جميل و جمال آفرين
انعكاس يابد؟!
نظم و نظافت و تميزى و آراستگى،
رهآورد غرب و اروپاييان نيست، بلكه فرمان اكيد و صريح دين ماست. سيره بزرگان دين
نيز، شاهد اين مدعاست.
وقتى رسول خدا9 همواره آراسته و منظم
بود و مىفرمود كه از خلق و خوى يك مؤمن، آن است كه وقتى به ديدار برادران دينى
مىرود، يا در جمع آنان حضور مىيابد، آراسته ظاهر شود، نگاه مكتب به اين مسأله
روشن مىشود.
آراستگى، غير از مدپرستى و خودباختگى و
تشبيه به بيگانگان در قيافه و لباس و آرايش است.
حد و مرز گناه نيز بايد شكسته نشود و
به نام آراستگى قيافههاى فسادانگيز نبايد رواج يابد.
نه ژوليدگى و وارفتگى و بدبويى و يقه
چركى، نه تقليد از بيگانه و الگوگيرى از گروههاى مبتذل و شكل و شمايل بىهويتها و
خود باختگى در برابر فرهنگهاى وارداتى.
بلكه... آراستگى آميخته به عفاف و
پاكدلى و پاكدامنى، آنگونه كه پيشوايان دين داشتند و مىخواستند.
از چاپلوسى تا تهمت
امام على علیه السلام فرمود:
مَنْ مَدَحَكَ بِما لَيْسَ فيكَ
فَهُوَخَليقٌ أَنْ يَذُمَّكَ بِمالَيْسَ فيكَ.
هركس تو را به چيزى مدح و ستايش كند كه
در تو نيست، سزاوار است كه تو را به چيزى نكوهش كند كه در تو نيست.
غررالحكم ج5 ص341
× × ×
تملق و تهمت، دو خصلت ناپسند و دو
گناه از گناهان زبان است و مايه بروز بسيارى از فتنههاست.
در تملق و چاپلوسى، ستايش و تعريف بيش
از حد است، در تهمت و افترا نيز، نكوهش و بدگويى بر چيزى كه وجود ندارد.
در هر دو عمل، دروغ نهفته است و هر
دو رفتار، از عدم صداقت سرچشمه مىگيرد.
نبايد به دروغ، دل خوش كرد و ستايشهاى
غير واقعى را پايه محبت و دوستى قرارداد.
كسى كه از چاپلوسى ديگران لذت ببرد،
بايد انتظار شنيدن تهمتهاى ناروا و عيبجويىهاى بىاساس را داشته باشد. متملق،
براى دستيابى به دنيا و موقعيت و مقام مدح بىج مىفروشد و اگر خواستهاش تأمين
نشد، به مذمت بىج مىپردازد اين ثمره خروج از مرز اعتدال است.
وقتى خصلت كسى بىصداقتى و دروغ بافى
شد، چه فرق مىكند كه تو را به چيزى ستايش كند كه در تو نيست، يا به چيزى مذمت كند
كه تو از آن پاك و منزهى!
كالاى او دروغ است و مشترى دروغ،
سادهلوح!
اگر خداى ناكرده خريدار اين كالا شوى،
يا متملقان و چاپلوسان تو را محاصره مىكنند، يا بدخواهان و عنودانى كه از تهمت و
افترا باكى ندارند دور تو را بگيرند و برايت برنامه بريزند، اگر از آن برهى، در دام
و كام اين مىافتى.
راه چاپلوسى را ببند، تا گرفتار
تهمت نشوى!
راز محبوبيت
امام على علیه السلام فرمود:
جُودُالرَّجُلِ يُحَبَّبُهُ
اِلىأَضْدادِهِ وَبُخْلُهُ يُبْغِضُهُ اِلىأَوْلادِهِ.
بخشندگى مَرد، او را نزد رقيبان و
مخالفانش محبوب مىسازد و بخل او، او را نزد فرزندان خودش منفور مىكند.
غررالحكم ج3 ص358
× × ×
گاهى نزديكان، دور مىشوند و دوران،
نزديك.
خويشان، بيگانه مىگردند، و بيگانگان،
خويش!
عامل آن را در نوع رفتار و معاشرت بايد
جستجو كرد و دريافت كه چه چيزهايى محبوبيتآور است و چه عواملى نفرت و گريز
پديد مىآورد.
در سخن مولى، جود و بخل كه صفتى
نفسانى در ما و نوعى رابطه مالى و مادى با ديگران است، از جمله اين عوامل محبّتآور
يا نفرتآور به شمار آمده است.
دوستان و خويشاوندان هم اگر شاهد بذل و
بخشش نباشند، كمكم فاصله مىگيرند و رابطهها را مىكاهند و اگر خيرى ببينند، جذب
شوند و گرد مىآيند، هر چند خويش نباشند.
اين، صفت مطلوبى نيست، ولى به هر حال،
طبع بشر اينگونه سرشته است كه بنده و مريد و هوادار كسى شود كه بخشنده باشد. به قول
سعدى:
بنده حلقه به گوش ارننوازى برود
لطف كن لطف، كه بيگانه شود حلقه به گوش
در خانواده و نسبت به فرزندان نيز چنين
است. علاوه بر حقوق واجب و تعهدات شرعى و قانونى كه پدر نسبت به تأمين نيازهاى مالى
فرزندان دارد، برخورد سخاوتمندانه، او را نزد همسر و فرزندان خويش محبوب مىسازد.
برعكس، اگر شاهد بخل و امساك باشند،
بيزار مىشوند و چه بسا چشم انتظار روزى كه پدر نباشد و آنان رها از اين محدويتها
و سختگيرىها به نوايى برسند!
جود، كليد است و بخل، قفل. مبادا
قفل را در جاى كليد به كار گيريم و به جاى گشودن، ببنديم...
همسايه دارى
امام على علیه السلام فرمود:
مَنْ أَحْسَنَ اِلى جيرانِهِ كَثُرَ
خَدَمُهُ.
كسى كه به همسايگانش نيكى كند،
خدمتگزارانش زياد مىشود.
غررالحكم ج5 ص200
× × ×
همزيستى خوب با مردم، نشانه خردمندى
است. آثار و بركات آن نيز در طول زندگى به انسان مىرسد.
زندگى اجتماعى از ويژگيهاى انسان
است. افراد، وقتى مىتوانند از يارى و همراهى ديگران بهرهمند شوند كه به آنان
يارى و همراهى رسانده باشند.
احسان و نيكى، دلها را جذب مىكند.
كليد فتح قلعه قلوب، خدمت به مردم است.
وقتى ديگران براى مإ؛((ر)) مىميرند كه ما حداقل براى آنان تب كنيم.
در زندگى جمعى و اجتماعى، اگر از دست و
عمل انسان به ديگران خير و احسانى رسيده باشد، در هنگامه مناسب به جبران مىپردازند
و به يارىاش برمىخيزند و از روى صفا و محبت، كمر به خدمتگزارى او مىبندند و منتى
هم نمىگذارند.
در اين صورت، غربتى هم نخواهد بود و از
بروز مشكلات و پيش آمدهاى سخت، نگران نخواهد گشت. همسايهدارى، هنر اخلاقى آنانى
است كه به مردم عشق مىورزند.
خدمت به ديگران و دلسوزى براى مردم و
خود را وقف آنان كردن، توفيقى الهى است كه براى هر كس فراهم نمىشود. هم رضاى
الهى را همراه دارد، هم همدلى و همراهى مردم ر.
احسان، رمز حكومت بر دلهاست...
.
فاصله بينش و بينايى
امام على علیه السلام فرمود:
فَقْدُ الْبَصَرِ أَهْوَنُ مِنْ
فِقْدانِ الْبَصيرَةِ.
نابينايى، آسانتر و قابل تحملتر از
نداشتن بينش و بصيرت است.
غررالحكم ج4 ص413
× × ×
فاصله بينايى تا بينش بسيار است.
گرچه چشم، براى تشخيص راه و چاه و
ديوار و دره، هنگام راه رفتن و عبور و مرور است، ولى راه كه هميشه كوچه و خيابان
نيست كه فقط چشم به كارآيد!
راه زندگى، آن هم راه راست و درست،
بيش از چشم، به بصيرت نياز دارد.
هم بصر لازم است، هم بصيرت،
ولىكداميك لازمتر است؟!
هم كورى بد است، هم كوردلى، اما
كدام يك ضايعهبارتر و زيانآورتر است؟
كسانى چشمسر دارند و اشياء پيرامون
خود را مىبينند، ولى چشم دلشان كور است و به خاطر اين كور باطنى، راه حق و خير و
هدايت را نمىبينند و نمىشناسند و عمرى در گمراهى و ضلالت بهسر مىبرند.
كسانى هم بوده و هستند كه گرچه
نابينايند، اما روشندل و بصيرند و بيناتر از خيلى چشمداران!
از ديدگاه على علیه السلام ، نداشتن
چشم، آسانتر از نداشتن بصيرت است.
كسى كه نابيناست، از تماشاى ديدنيهاى
محسوس، آن هم در مدت عمر خويش محروم است. ولى كوردلان و گمراهان كه حقيقت اين عالم
و جلوههاى خدا و راه رشد را نمىبينند، از سعادت ابدى محروم مىشوند و اين خسارت،
بسى بيشتر و عظيمتر است!
قرآن، گمراهان را كوردل معرفى مىكند
و اين كه هر كه در اينجا كور باشد، در آنجا هم كور، بلكه گمراهتر است.
از چشم سر چه سود، اگر چشم دل كور
باشد؟
اگر بينش و بينايى را با هم داشته
باشيم، اين همان نورٌ على نُور است.
همنشينى با گل
امام على علیه السلام فرمود:
صُحْبَةُ الأَخيارِ تَكْسِبُ
الْخَيْرَ،
كَالرّيحِ اِذا مَرَّتْ بِالطَّيِبِ
حَمَلَتْ طيب.
همنشينى با نيكان، نيكى مىآورد، مثل
باد كه وقتى به بوى خوش (وخوشبو) گذر مىكند، با خود بوى خوش مىآورد.
غررالحكم ج2 ص201
× × ×
رنگپذيرى انسان از محيط و اطرافيان،
از خصيصههاى اوست.
هم معاشرت با افراد صالح، تأثير مثبت و
سازنده بر انسان مىگذارد، هم همنشينى با دوستان بد و اشخاص آلوده و بد دل، دل و
انديشه و رفتار انسان را تحت تأثير قرار مىدهد.
انتخاب دوست شايسته و شريك پاك و همسر
با ايمان و همكار متعهد، در انسان شايستگى و پاكى و ايمان و تعهد مىآفريند و حال و
هواى زندگى را معطر مىسازد.
قرار گرفتن در فضاى معطر، هر چند انسان
عطر نزند، آدمى را خوشبو مىسازد. سعدى به همين حكمت والا در گلستان اشاره كرده،
آنجا كه همنشينى گِل و گُل را مطرح نموده است كه كمال همنشين، حتى در گل و خاك
هم اثر مىگذارد.
همچنان كه عبور باد و نسيم از يك مزبله
و لجنزار، نسيم را متعفن و بدبو مىسازد و مشام را آزار مىدهد، عبور نسيم از يك
بوستان پر از گل و از يك گلستان معطر، مشام را روح و نشاط مىبخشد.
خلق و خوى انسانها نيز، يا مزبله
است، يا بوستان مزبله آلودگى و ابتذال، يا بوستان كمال و ايمان.
همنشينى با افراد، انسان را در حال و
هوا و فضاى همان خلق و خوى قرار مىدهد.
تا مىتوان با پاكان و خوبان رفاقت و
دوستى كرد، چرا همدمى و همنشينى با آلودگان؟!...
نشانههاى فرزانگى
امام على علیه السلام فرمود:
ثَلاثَهٌ تَدُلُّ عَلىعُقُولِ
أَرْبابِها: أَلرَّسُولُ وَالْكِتابُ وَالْهَدِيَّةُ.
سه چيز، نشان دهنده عقل و خرد صاحبان
آنهاست: فرستاده، نامه و هديه.
غررالحكم ج3 ص343
× × ×
قضاوت ما درباره افراد، براساس عملكرد
آنان است.
عملكردهايى كه ميزان خردمندى و فرزانگى
اشخاص است، در جنبههاى اجتماعى و معاشرت، بهتر نمودار مىگردد.
فرستاده و قاصدى كه از سوى شما پيام و
چيزى را به ديگرى مىرساند، در قدرت انتقال و مراعات ادب نماينده شما محسوب
مىشود.
نوشته و نامهاى را نيز، كه به صورت
درخواست، شكايت، انتقاد، تقاضا، يا ابراز محبت و علاقه به كسى مىنويسيد، تراوش فكر
شماست. در اينكه با چه لحن و بيانى چه مطلبى را نوشته و خواسته و گفتهايد، باز پاى
عقل و خرد شما در ميان است.
هديه و تحفهاى را هم كه به هر مناسبت
و دليل براى كسى مىبريد، جايزهاى را كه به كسى مىدهيد، سوغاتى كه براى ديگرى از
سفر مىآوريد، در همه اينها مراعات اصل هديه و جنس و نوع آن و تناسبش با مخاطب و
دريافت كننده، شرط عقل است.
همچنانكه تا مرد سخن نگفته باشد، عيب
و هنرش نهفته باشد، تا شخصى هم چيزى ننويسد يا پيامى و قاصدى نفرستد. به ميزان
خردمندى او نمىتوان پىبرد.
در گفتهها، نوشتهها، درخواستها و
هديهها، عقل خود را به نمايش مىگذاريد.
آثار بايد آينه روحيات زلال و
انديشههاى درست باشد.
گروگان حرص و آز
امام على علیه السلام فرمود:
أَلْحَريصُ أَسيرُ مَهانَةٍ لايُفَكُّ
أَسْرُهُ.
حريص، اسير و گرفتار نوعى ذلت و خوارى
است كه اسارتش هرگز از بين نمىرود.
غررالحكم ج1 ص361
× × ×
بىجهت نيست كه عدهاى قناعت را
فرمانروايى و سلطنت دانستهاند.
آنچه انسان را به آزادگى مىرساند،
مناعت طبع، بلند نظرى و قناعت است و آنچه به ذلت و خوارى مىكشاند و مىنشاند،
افزون طلبى و سيرى ناپذيرى و زيادهخواهى و قانع نبودن به داشتههاست.
حرص و آز، نوعى اسارت پنهان و ابدى است.
اسير آزاد كجا و آزاد اسير كجا؟!
كسى كه خود را از قيد و بند حرص آزاد
كند، نه گرفتار غصه و رنج به خاطر نداشتههاست، نه مجبور مىشود براى كسب آنچه
ندارد، به اين و آن رو بيندازد و تملق بگويد و كوچك و خوار شود.
نخواستن، انسان را آزاد مىكند و
خواستن به اسارت مىكشاند.
نفس سيرىناپذير، همچون آتشى است كه هر
چه هيزم در آن نهند، مشتعلتر شده، هيزمها را مىخورد و خواهان هيزمهاى ديگر است و
اين اشتها، بىپايان است.
آزمندى و حرص را اگر به بند نكشيم،
ما را به بند مىكشد.
بايد از اين سلسله رست و از اين بند
گريخت، تا رها شد.
مهار كردن تمنيات نفس و خواهشهاى دل،
بخصوص در مسايل مالى و مادى، ما را از اين اسارت، آزاد مىكند.
تا مىتوان آزاده بود، چرا گروگان حرص
باشيم؟!
در نهان و آشكار
امام على علیه السلام فرمود:
مالا يَنْبَغى أَنْ تَفْعَلَهُ
فِىالْجَهْرِ فَلاتَفْعَلْهُ فىِالسِّرِّ.
آنچهكه انجامدادنش درآشكارا
سزاوارنيست، درپنهان هم آن راانجام مده.
غررالحكم ج6 ص91
× × ×
وقتى غذايى آلوده است و مسموم، تأثير
زيانبار خود را خواهد گذاشت، چه عمدى خورده شود، چه از روى اشتباه، چه به اختيار چه
به اجبار.
زشتى خطا و گناه ذاتى است، چه ديگران
بفهمند يا نه.
اگر ديگران بفهمند، آبرو مىرود. اگر
خدا بفهمد، چه؟ رسوايى اين كه بيشتر است!
اگر يك گنهكار و مجرم، از ترس عقوبت يا
از بيم رسوايى، گناه و جرمى را در ملأعام انجام ندهد، ارتكاب پنهانى همان يعنى
نترسيدن از كيفر و رسوايى، ولى... مگر خدا و فرشتگان شاهد و ناظر نيستند؟ و مگر
دستگاه الهى بىعقاب است؟
زشت، زشت است، چه پنهان چه آشكار!
گناه هم، بر روح شخص و جامعه، تأثير
سوء دارد و نوعى بيمارى اخلاقى است و ارتكاب مخفى آن هم آفت زندگى است اگر آبرو
هم نرود، دل تيره مىشود و عاقبت سياه.
مگر مصرف غذاى فاسد و داروى عوضى، دور
از چشم پزشك و پرستار، از عوارض و پيامدهاى آن مىكاهد؟
كسى كه به خاطر شرم از ديگران از
خلاف، پرهيز مىكند، چرا در تنهايى و پنهانى ازخود و خد حيا نمىكند؟
فرزانگان، از وجدان خود هم حساب
مىبرند.
و وارستگان، براى خود هم شخصيتى
قائلند. آنچه در آشكار، نارواست، در نهان هم نارواست!
خرج بجا
امام على علیه السلام فرمود:
خَيْرُ الْبِرِّ ما وَصَلَ اِلَى
الُْمحتاجِ.
بهترين نيكى و احسان، آن است كه به
نيازمند برسد.
غررالحكم ج3 ص425
× × ×
كوير، با آبيارى خرم نمىشود و باغچه
سيراب هم از آبيارى اضافى گل و شكوفه بيشتر نمىدهد.
گاهى خرجهاى بسيارى مىشود، اما بىثمر
و بيج.
گاهى پولهاى زيادى مصرف مىشود، بدون
بازدهى.
و گاهى اطعامهاى فراوان انجام
مىگردد، بىآنكه گرسنهاى سير شود، يا بينوايى به نو برسد.
مهمتر از اصل خرج كردن، شناخت مورد
است.
هر كس كه دستگدايى دراز كرد، محتاج
نيست گدايان حرفهاى نيز در جامعه بسيارند.
بسيارى هم هستند كه با وجود احتياج و
نياز شديد، براساس مناعت طبع، يا شرم و حيا دست نياز و زبان طلب نزد كسى
نمىگشايند. بايد محل و مورد را شناخت و احسان و اطعام و مساعدت را بج انجام
داد.
در اين صورت، انفاق و نيكى هدر
نمىرود و پول، بركت پيدا مىكند.
دستى عزيزتر است كه كمك مالى را به دست
نيازمند واقعى برساند.
شايد آن محتاج در همسايگى شما باشد،
يا در خويشاوندانتان!
در توصيههاى دينى چنين آمده است كه
اگر از ارحام و بستگان شما نيازمند باشند، صدقه و احسان به ديگران بى ارزش است.
خوارى در زمان بركنارى
امام على علیه السلام فرمود:
تَكَبُّرُكَ فىِالوِلايَةِ ذُلٌّ
فىِالْعَزْلِ.
تكبر تو در دوران رياست، موجب خوارى در
دوران بركنارى است.
غررالحكم ج1 ص248
× × ×
رياست و پست هم ظرفيت مىخواهد.
بعضى به محض آنكه به رياست و ميزى
مىرسند، خود را گم مىكنند، رفتارشان با دوستان و آشنايان و اقوام و مردم عوض
مىشود، رفتار متكبرانه و از روى بىاعتنايى به مردم، آنان را از چشمها و دلها
مىاندازد و پايگاه قلوب سقوط مىكند.
تا وقتى در رياستاند، سقوط آن پايگاه
و از دست دادن آن جايگاه، محسوس نيست، چون بالأخره قدرت و نفوذ و امر و نهى و امضا
و خدم و حشم دارند.
ولى... وقتى بركنار و معزول مىشوند يا
دوران مسؤوليت و رياستشان به پايان مىرسد، تنه مىشوند و خوار مىگردند. اين
تنهايى و خوارى در دوران بركنارى، محصول آن كبر و غرور در دوران رياست و مسؤوليت
است.
مردم بىوفا نشدهاند، بلكه رفتار
مستكبرانه با مردم درآن مدت، آنان را فرارى داده است و اگر احترام مىكردند و حساب
مىبردند، به لحاظ منافع خودشان بوده است.
برعكس، آنان كه تواضع، حسن خلق، احترام
به ديگران و انسانيت و شرف را در آن دوره داشته باشند، وقتى بركنار يا بازنشست هم
بشوند، بازهمان عزيز قبلى هستند و پايگاه مردمى و جايگاه شخصىشان (نه موقعيت
شغلى و مقامى) ملحوظ است.
و راستى چه تلخ است خوارى پس از عزت!
در خط انبياء
امام على علیه السلام فرمود:
أَشْبَهُ النّاسِ بِأَنبِياءِاللَّهِ
أَقْوَلُهُمْ لِلْحَقِّ وَأَصْبَرُهُمْ
عَلَى العَملِ بِهِ.
شبيهترين مردم به پيامبران خدا،
آناناند كه نسبت به حق، گوياتر و در عمل به حق، شكيباتر باشند.
غررالحكم ج2 ص433
× × ×
وقتى پيامبران، زبدهترين انسانها و
حجتهاى خدا بر مردماند، عمل آنان نيز براى همگان اسوه و الگوست.
كسى در خط انبياى الهى است كه در گفتار
و كردار، به آنان شبيهتر باشد و بتواند خود را امت يك امام و پيامبر بداند.
حقگويى و حق جويى و حق پويى،
شيوه و سيره پيامبران بوده است. در گفتن حق، نه از مردم اميد پاداش داشتند و نه از
قدرتها بيم و هراس. در عمل به حق نيز، نستوه و كوشا و شكيبا بودند و سختيهاى دعوت
حق و عمل به حق را به جان مىخريدند.
نمونهاش رسول خدا 9 است كه فرمود: هيچ
پيامبرى به اندازه من آزار و اذيت نديد!...
كتمان حق و تحريف حقايق و فريب افكار
عمومى، مخالف مشى انبياست.
گريز از صحنه حق نيز، با خط انبيا
ناسازگار است.
ادعاى ايمان به همه انبي و پيروى از
اولياى الهى، كه بر زبانمان جارى است، وقتى پذيرفتنى است كه تشابه به پيامبران هم
داشته باشيم. حضرت امير
علیه السلام اين
تشابه را در گفتن حق و صبورى در عمل به حق مىداند.
اگر حق گويى منافع ما را به خطر
اندازد و اگر حق خواهى برايمان دردسر پديد آورد، آيا بازهم در پى حق مىرويم؟
اين نشانه صداقت در ادعاى رهروى راه انبياست.
اينجاست كه پيامبر گونهها شناخته
مىشوند...
رابطه پدران و فرزندان
امام على علیه السلام فرمود:
بِرُّوا آباءَكُمْ يَبِرُّكُمْ
أَبْناؤُكُمْ.
به پدران خود خوبى كنيد، تا پسرانتان
هم به شما خوبى كنند.
غررالحكم ج3 ص267
× × ×
بزرگ شمردن بزرگان خانواده و حفظ حرمت
آنان، سنتى دينى و دستورى خدايى است. حقشناسى و اداى سپاس نسبت به زحمات و خدمات
پدران، دليل رشد عقلى و كمال عاطفى است.
جهان نيز، در سنت الهى، جهان بازتاب
اعمال و مشاهده عكسالعملهاست.
فرزندان، ادب رفتارى و شيوه معاشرت و
فرهنگ اجتماعى را از اولياى خود مىآموزند.
اگر نهال ادب در زمين دل كودكان
كاشته شود، در آينده به ثمر خواهد نشست.
اين بذرافشانى و نهال نشانى، گاهى هم
غير مستقيم است. ما اگر در برابر پدر و مادر خويش، تواضع و احترام و احسان نداشته
باشيم، فرزندانمان از كجا بياموزند كه در مقابل پدرانشان بايد ادب نشان دهند و
كوچكى و فروتنى كنند؟
ادب، از رفتار والدين به كودكان جريان
مىيابد.
فرزندان، شاگردان مدرسه رفتاراند و
الگوى اخلاق را از پدر و مادر مىآموزند.
بزرگداشت پدر و مادر، يك فرهنگ
است.
كودكان، اگر ببينند كه والدين، به پدر
بزرگ و مادربزرگ، احترام مىگذارند و نيكى مىكنند و تكريم و نوازش و مراقبت آنان
را عبادت مىشمرند، همين را خواهند آموخت و با پدر و مادر خودشان چنان خواهند بود.
نيكى و احسان و عاطفه شما به پدر و
مادرتان، ارائه الگو به فرزندانتان است.
اگر مىخواهيد فرزندان، هواى شما را
داشته باشند، هواى پدر و مادر خود را داشته باشيد!
حكومت بردلها
امام على علیه السلام فرمود:
بِالإحْسانِ تُمْلَكُ القُلُوبُ.
به وسيله نيكى و احسان، دلها به ملكيت
درمىآيد.
غررالحكم ج3 ص228
× × ×
به شكرانه نعمت و توانى كه خداوند به
ما مىدهد، بجاست كه دستگيرى از نيازمندان و سعى در حل مشكلات زندگى ديگران بكنيم.
دلسوزى براى مردم و غمخوارى براى
دردمندان و نيكى به همنوعان، هم موجب رضاى خداست، هم با فطرت سازگار است، هم آرامش
وجدان براى خود نيكوكار فراهم مىآورد.
جاى گرفتن در دلها، خاصيت ديگر نيكى
است.
همانگونه كه ما نسبت به نيكوكاران
درباره خودمان، حالت سپاس قلبى داريم و به آنان محبت پيدا مىكنيم، ديگران نيز
درباره احسان و نيكى ما چنين حالتى دارند.
نه توانگرى و قدرت، نه زور و تحميل،
هيچكدام درِ خانه دل را به روى ما نمىگشايند. اگر كسى از ما خوبى ببيند، اين در
را خود به خود به رويمان مىگشايد و مىتوانيم مالك دل او شويم.
اين زكات ثروت و مكنت و برخوردارى از
مواهب و امكانات است. پرداخت اين زكات، نيكوكار را محبوب خلق و خالق مىسازد و حساب
آخرت او را هم آسان مىسازد.
جوانمردان، قلعه دلها را با سپاه
احسان مىگشايند.
اين لشكر، به هر جا قدم نهد، فتح و
پيروزى به همراه مىآورد فتح بى سپاه يعنى اين.
نيكوكاران، پادشاهان بىتاج و تختى
هستند كه بر دلها حكومت مىكنند.
احسان، كليد گشودن قلوب است.
اين عمر پرشتاب
امام على علیه السلام فرمود:
نَفَسُ الْمَرْءِ خُطاهُ اِلى اَجَلِهِ.
نفس كشيدن انسان، گامهاى او به سوى اجل
اوست.
غررالحكم ج6 ص170
× × ×
شتاب عمر و گذر زمان از شگفتيهايى است
كه معمولاً از آن غافليم.
روزها از پى روزها، هفتهها از پى
هفتهها مىآيد و مىرود، ماه جديد، سال جديد و... انسان بسختى مىخواهد باور كند
كه اين عمر اوست كه كوتاه مىشود و اجل اوست كه نزديكتر مىشود.
در واقع، هر چه بر عمر ما افزوده
مىشود، از آن سو از مهلت ما كاسته مىشود، تا روزى كه به پايان خط و نهايت مهلت
برسيم و ما رإ؛؟؟
ر)) از قطار عمر پياده كنند.
اجل، مقصدى است كه همه به سوى آن در
حركتيم.
مرگ نيز، قطعىترين آينده هر يك از
ماست. ولى... آيا به اين آينده قطعى و حتمى، جدى فكر مىكنيم؟
اينكه نيروى چشم و گوش و عضلات و
توانايى جسمى و... بتدريج كاسته مىشود، نشان نزديكتر شدن كوچ است.
نعمتهاى الهى را كه امانت اوست، يكى
پس از ديگرى از ما پس مىگيرند. گرچه سعدى گفته است هر نفسى كه فرو مىرود، مُمدّ
حيات است... ولى ما به وضوح مىبينيم با هر نفس كشيدن، گامى به نهايت نزديكتر
مىشويم و موعد تحويل امانت نزديك مىشود.
فرصتها در گذر است، و چه شتابان!
هر روز، هر هفته، هرماه و سال، يكى از
اين فرصتهاست. روزى به استقبال آن مىرويم، روزى هم آن را وداع مىكنيم.
راستى ... عمرها چه پرشتاب مىگذرد!...