حكمتهاى علوى عليه السلام
ترجمه و شرح ۱۱۰ حكمت از سخنان حضرت على علیه السلام

جواد محدّثى

- ۲ -


آراستگى

امام على علیه السلام فرمود:

أَلتَّجَمُّلُ مِنْ‏أَخْلاقِ المُؤمِنينَ.

آراستگى از اخلاق مؤمنان است.

(غررالحكم)

× × ×

وقتى خدا زيباست و زيبايى را دوست مى‏دارد، دين او هم زيباست و دستورهاى مكتبى هم آراسته و زينت بخش اخلاق و زندگى و نشاط آور براى جسم و روح است.

دين چه گناه دارد، اگر برخى پيروان آن، به رهنمودش عمل نكنند و موجب شوند چهره نازيبايى از آيين خداى جميل و جمال آفرين انعكاس يابد؟!

نظم و نظافت و تميزى و آراستگى، ره‏آورد غرب و اروپاييان نيست، بلكه فرمان اكيد و صريح دين ماست. سيره بزرگان دين نيز، شاهد اين مدعاست.

وقتى رسول خدا9 همواره آراسته و منظم بود و مى‏فرمود كه از خلق و خوى يك مؤمن، آن است كه وقتى به ديدار برادران دينى مى‏رود، يا در جمع آنان حضور مى‏يابد، آراسته ظاهر شود، نگاه مكتب به اين مسأله روشن مى‏شود.

آراستگى، غير از مدپرستى و خودباختگى و تشبيه به بيگانگان در قيافه و لباس و آرايش است.

حد و مرز گناه نيز بايد شكسته نشود و به نام آراستگى قيافه‏هاى فسادانگيز نبايد رواج يابد.

نه ژوليدگى و وارفتگى و بدبويى و يقه چركى، نه تقليد از بيگانه و الگوگيرى از گروههاى مبتذل و شكل و شمايل بى‏هويت‏ها و خود باختگى در برابر فرهنگهاى وارداتى.

بلكه... آراستگى آميخته به عفاف و پاكدلى و پاكدامنى، آنگونه كه پيشوايان دين داشتند و مى‏خواستند.

از چاپلوسى تا تهمت

امام على علیه السلام فرمود:

مَنْ مَدَحَكَ بِما لَيْسَ فيكَ فَهُوَخَليقٌ أَنْ يَذُمَّكَ بِمالَيْسَ فيكَ.

هركس تو را به چيزى مدح و ستايش كند كه در تو نيست، سزاوار است كه تو را به چيزى نكوهش كند كه در تو نيست.

غررالحكم ج5 ص341

× × ×

 تملق و تهمت، دو خصلت ناپسند و دو گناه از گناهان زبان است و مايه بروز بسيارى از فتنه‏هاست.

در تملق و چاپلوسى، ستايش و تعريف بيش از حد است، در تهمت و افترا نيز، نكوهش و بدگويى بر چيزى كه وجود ندارد.

در هر دو عمل، دروغ نهفته است و هر دو رفتار، از عدم صداقت سرچشمه مى‏گيرد.

نبايد به دروغ، دل خوش كرد و ستايش‏هاى غير واقعى را پايه محبت و دوستى قرارداد.

كسى كه از چاپلوسى ديگران لذت ببرد، بايد انتظار شنيدن تهمت‏هاى ناروا و عيبجويى‏هاى بى‏اساس را داشته باشد. متملق، براى دستيابى به دنيا و موقعيت و مقام مدح بى‏ج مى‏فروشد و اگر خواسته‏اش تأمين نشد، به مذمت بى‏ج مى‏پردازد اين ثمره خروج از مرز اعتدال است.

وقتى خصلت كسى بى‏صداقتى و دروغ بافى شد، چه فرق مى‏كند كه تو را به چيزى ستايش كند كه در تو نيست، يا به چيزى مذمت كند كه تو از آن پاك و منزهى!

كالاى او دروغ است و مشترى دروغ، ساده‏لوح!

اگر خداى ناكرده خريدار اين كالا شوى، يا متملقان و چاپلوسان تو را محاصره مى‏كنند، يا بدخواهان و عنودانى كه از تهمت و افترا باكى ندارند دور تو را بگيرند و برايت برنامه بريزند، اگر از آن برهى، در دام و كام اين مى‏افتى.

راه چاپلوسى را ببند، تا گرفتار تهمت نشوى!

راز محبوبيت

امام على علیه السلام فرمود:

جُودُالرَّجُلِ يُحَبَّبُهُ اِلىأَضْدادِهِ وَبُخْلُهُ يُبْغِضُهُ اِلىأَوْلادِهِ.

بخشندگى مَرد، او را نزد رقيبان و مخالفانش محبوب مى‏سازد و بخل او، او را نزد فرزندان خودش منفور مى‏كند.

غررالحكم ج3 ص358

× × ×

گاهى نزديكان، دور مى‏شوند و دوران، نزديك.

خويشان، بيگانه مى‏گردند، و بيگانگان، خويش!

عامل آن را در نوع رفتار و معاشرت بايد جستجو كرد و دريافت كه چه چيزهايى محبوبيتآور است و چه عواملى نفرت و گريز پديد مى‏آورد.

در سخن مولى، جود و بخل كه صفتى نفسانى در ما و نوعى رابطه مالى و مادى با ديگران است، از جمله اين عوامل محبّت‏آور يا نفرت‏آور به شمار آمده است.

دوستان و خويشاوندان هم اگر شاهد بذل و بخشش نباشند، كم‏كم فاصله مى‏گيرند و رابطه‏ها را مى‏كاهند و اگر خيرى ببينند، جذب شوند و گرد مى‏آيند، هر چند خويش نباشند.

اين، صفت مطلوبى نيست، ولى به هر حال، طبع بشر اينگونه سرشته است كه بنده و مريد و هوادار كسى شود كه بخشنده باشد. به قول سعدى:

بنده حلقه به گوش ارننوازى برود

لطف كن لطف، كه بيگانه شود حلقه به گوش

در خانواده و نسبت به فرزندان نيز چنين است. علاوه بر حقوق واجب و تعهدات شرعى و قانونى كه پدر نسبت به تأمين نيازهاى مالى فرزندان دارد، برخورد سخاوتمندانه، او را نزد همسر و فرزندان خويش محبوب مى‏سازد.

برعكس، اگر شاهد بخل و امساك باشند، بيزار مى‏شوند و چه بسا چشم انتظار روزى كه پدر نباشد و آنان رها از اين محدويت‏ها و سختگيرى‏ها به نوايى برسند!

 جود، كليد است و بخل، قفل. مبادا قفل را در جاى كليد به كار گيريم و به جاى گشودن، ببنديم...

همسايه دارى

امام على علیه السلام فرمود:

مَنْ أَحْسَنَ اِلى جيرانِهِ كَثُرَ خَدَمُهُ.

كسى كه به همسايگانش نيكى كند، خدمتگزارانش زياد مى‏شود.

غررالحكم ج5 ص200

× × ×

همزيستى خوب با مردم، نشانه خردمندى است. آثار و بركات آن نيز در طول زندگى به انسان مى‏رسد.

 زندگى اجتماعى از ويژگيهاى انسان است. افراد، وقتى مى‏توانند از يارى و همراهى ديگران بهره‏مند شوند كه به آنان يارى و همراهى رسانده باشند.

احسان و نيكى، دلها را جذب مى‏كند.

كليد فتح قلعه قلوب، خدمت به مردم است. وقتى ديگران براى مإ؛((ر)) مى‏ميرند كه ما حداقل براى آنان تب كنيم.

در زندگى جمعى و اجتماعى، اگر از دست و عمل انسان به ديگران خير و احسانى رسيده باشد، در هنگامه مناسب به جبران مى‏پردازند و به يارى‏اش برمى‏خيزند و از روى صفا و محبت، كمر به خدمتگزارى او مى‏بندند و منتى هم نمى‏گذارند.

در اين صورت، غربتى هم نخواهد بود و از بروز مشكلات و پيش آمدهاى سخت، نگران نخواهد گشت. همسايه‏دارى، هنر اخلاقى آنانى است كه به مردم عشق مى‏ورزند.

خدمت به ديگران و دلسوزى براى مردم و خود را وقف آنان كردن، توفيقى الهى است كه براى هر كس فراهم نمى‏شود. هم رضاى الهى را همراه دارد، هم همدلى و همراهى مردم ر.

احسان، رمز حكومت بر دلهاست... .

فاصله بينش و بينايى

امام على علیه السلام فرمود:

فَقْدُ الْبَصَرِ أَهْوَنُ مِنْ فِقْدانِ الْبَصيرَةِ.

نابينايى، آسان‏تر و قابل تحمل‏تر از نداشتن بينش و بصيرت است.

غررالحكم ج4 ص413

× × ×

فاصله بينايى تا بينش بسيار است.

گرچه چشم، براى تشخيص راه و چاه و ديوار و دره، هنگام راه رفتن و عبور و مرور است، ولى راه كه هميشه كوچه و خيابان نيست كه فقط چشم به كارآيد!

 راه زندگى، آن هم راه راست و درست، بيش از چشم، به بصيرت نياز دارد.

هم بصر لازم است، هم بصيرت، ولى‏كدام‏يك لازم‏تر است؟!

هم كورى بد است، هم كوردلى، اما كدام يك ضايعه‏بارتر و زيان‏آورتر است؟

كسانى چشم‏سر دارند و اشياء پيرامون خود را مى‏بينند، ولى چشم دلشان كور است و به خاطر اين كور باطنى، راه حق و خير و هدايت را نمى‏بينند و نمى‏شناسند و عمرى در گمراهى و ضلالت به‏سر مى‏برند.

كسانى هم بوده و هستند كه گرچه نابينايند، اما روشندل و بصيرند و بيناتر از خيلى چشم‏داران!

از ديدگاه على علیه السلام ، نداشتن چشم، آسان‏تر از نداشتن بصيرت است.

كسى كه نابيناست، از تماشاى ديدنيهاى محسوس، آن هم در مدت عمر خويش محروم است. ولى كوردلان و گمراهان كه حقيقت اين عالم و جلوه‏هاى خدا و راه رشد را نمى‏بينند، از سعادت ابدى محروم مى‏شوند و اين خسارت، بسى بيشتر و عظيم‏تر است!

قرآن، گمراهان را كوردل معرفى مى‏كند و اين كه هر كه در اينجا كور باشد، در آنجا هم كور، بلكه گمراه‏تر است.

از چشم سر چه سود، اگر چشم دل كور باشد؟

اگر بينش و بينايى را با هم داشته باشيم، اين همان نورٌ على نُور است.

همنشينى با گل

امام على علیه السلام فرمود:

صُحْبَةُ الأَخيارِ تَكْسِبُ الْخَيْرَ،

كَالرّيحِ اِذا مَرَّتْ بِالطَّيِبِ حَمَلَتْ طيب.

همنشينى با نيكان، نيكى مى‏آورد، مثل باد كه وقتى به بوى خوش (وخوشبو) گذر مى‏كند، با خود بوى خوش مى‏آورد.

غررالحكم ج2 ص201

× × ×

رنگ‏پذيرى انسان از محيط و اطرافيان، از خصيصه‏هاى اوست.

هم معاشرت با افراد صالح، تأثير مثبت و سازنده بر انسان مى‏گذارد، هم همنشينى با دوستان بد و اشخاص آلوده و بد دل، دل و انديشه و رفتار انسان را تحت تأثير قرار مى‏دهد.

انتخاب دوست شايسته و شريك پاك و همسر با ايمان و همكار متعهد، در انسان شايستگى و پاكى و ايمان و تعهد مى‏آفريند و حال و هواى زندگى را معطر مى‏سازد.

قرار گرفتن در فضاى معطر، هر چند انسان عطر نزند، آدمى را خوشبو مى‏سازد. سعدى به همين حكمت والا در گلستان اشاره كرده، آنجا كه همنشينى گِل و گُل را مطرح نموده است كه كمال همنشين، حتى در گل و خاك هم اثر مى‏گذارد.

همچنان كه عبور باد و نسيم از يك مزبله و لجنزار، نسيم را متعفن و بدبو مى‏سازد و مشام را آزار مى‏دهد، عبور نسيم از يك بوستان پر از گل و از يك گلستان معطر، مشام را روح و نشاط مى‏بخشد.

خلق و خوى انسانها نيز، يا مزبله است، يا بوستان مزبله آلودگى و ابتذال، يا بوستان كمال و ايمان.

همنشينى با افراد، انسان را در حال و هوا و فضاى همان خلق و خوى قرار مى‏دهد.

تا مى‏توان با پاكان و خوبان رفاقت و دوستى كرد، چرا همدمى و همنشينى با آلودگان؟!...

نشانه‏هاى فرزانگى

امام على علیه السلام فرمود:

ثَلاثَهٌ تَدُلُّ عَلىعُقُولِ أَرْبابِها: أَلرَّسُولُ وَالْكِتابُ وَالْهَدِيَّةُ.

سه چيز، نشان دهنده عقل و خرد صاحبان آنهاست: فرستاده، نامه و هديه.

غررالحكم ج3 ص343

× × ×

قضاوت ما درباره افراد، براساس عملكرد آنان است.

عملكردهايى كه ميزان خردمندى و فرزانگى اشخاص است، در جنبه‏هاى اجتماعى و معاشرت، بهتر نمودار مى‏گردد.

فرستاده و قاصدى كه از سوى شما پيام و چيزى را به ديگرى مى‏رساند، در قدرت انتقال و مراعات ادب نماينده شما محسوب مى‏شود.

نوشته و نامه‏اى را نيز، كه به صورت درخواست، شكايت، انتقاد، تقاضا، يا ابراز محبت و علاقه به كسى مى‏نويسيد، تراوش فكر شماست. در اينكه با چه لحن و بيانى چه مطلبى را نوشته و خواسته و گفته‏ايد، باز پاى عقل و خرد شما در ميان است.

هديه و تحفه‏اى را هم كه به هر مناسبت و دليل براى كسى مى‏بريد، جايزه‏اى را كه به كسى مى‏دهيد، سوغاتى كه براى ديگرى از سفر مى‏آوريد، در همه اينها مراعات اصل هديه و جنس و نوع آن و تناسبش با مخاطب و دريافت كننده، شرط عقل است.

همچنانكه تا مرد سخن نگفته باشد، عيب و هنرش نهفته باشد، تا شخصى هم چيزى ننويسد يا پيامى و قاصدى نفرستد. به ميزان خردمندى او نمى‏توان پى‏برد.

در گفته‏ها، نوشته‏ها، درخواستها و هديه‏ها، عقل خود را به نمايش مى‏گذاريد.

آثار بايد آينه روحيات زلال و انديشه‏هاى درست باشد.

گروگان حرص و آز

امام على علیه السلام فرمود:

أَلْحَريصُ أَسيرُ مَهانَةٍ لايُفَكُّ أَسْرُهُ.

حريص، اسير و گرفتار نوعى ذلت و خوارى است كه اسارتش هرگز از بين نمى‏رود.

غررالحكم ج1 ص361

× × ×

بى‏جهت نيست كه عده‏اى قناعت را فرمانروايى و سلطنت دانسته‏اند.

آنچه انسان را به آزادگى مى‏رساند، مناعت طبع، بلند نظرى و قناعت است و آنچه به ذلت و خوارى مى‏كشاند و مى‏نشاند، افزون طلبى و سيرى ناپذيرى و زياده‏خواهى و قانع نبودن به داشته‏هاست.

حرص و آز، نوعى اسارت پنهان و ابدى است.

اسير آزاد كجا و آزاد اسير كجا؟!

كسى كه خود را از قيد و بند حرص آزاد كند، نه گرفتار غصه و رنج به خاطر نداشتههاست، نه مجبور مى‏شود براى كسب آنچه ندارد، به اين و آن رو بيندازد و تملق بگويد و كوچك و خوار شود.

 نخواستن، انسان را آزاد مى‏كند و خواستن به اسارت مى‏كشاند.

نفس سيرى‏ناپذير، همچون آتشى است كه هر چه هيزم در آن نهند، مشتعل‏تر شده، هيزمها را مى‏خورد و خواهان هيزمهاى ديگر است و اين اشتها، بى‏پايان است.

 آزمندى و حرص را اگر به بند نكشيم، ما را به بند مى‏كشد.

بايد از اين سلسله رست و از اين بند گريخت، تا رها شد.

مهار كردن تمنيات نفس و خواهشهاى دل، بخصوص در مسايل مالى و مادى، ما را از اين اسارت، آزاد مى‏كند.

تا مى‏توان آزاده بود، چرا گروگان حرص باشيم؟!

در نهان و آشكار

امام على علیه السلام فرمود:

مالا يَنْبَغى أَنْ تَفْعَلَهُ فِى‏الْجَهْرِ فَلاتَفْعَلْهُ فىِ‏السِّرِّ.

آنچه‏كه انجام‏دادنش درآشكارا سزاوارنيست، درپنهان هم آن راانجام مده.

غررالحكم ج6 ص91

× × ×

وقتى غذايى آلوده است و مسموم، تأثير زيانبار خود را خواهد گذاشت، چه عمدى خورده شود، چه از روى اشتباه، چه به اختيار چه به اجبار.

زشتى خطا و گناه ذاتى است، چه ديگران بفهمند يا نه.

اگر ديگران بفهمند، آبرو مى‏رود. اگر خدا بفهمد، چه؟ رسوايى اين كه بيشتر است!

اگر يك گنهكار و مجرم، از ترس عقوبت يا از بيم رسوايى، گناه و جرمى را در ملأعام انجام ندهد، ارتكاب پنهانى همان يعنى نترسيدن از كيفر و رسوايى، ولى... مگر خدا و فرشتگان شاهد و ناظر نيستند؟ و مگر دستگاه الهى بى‏عقاب است؟

زشت، زشت است، چه پنهان چه آشكار!

گناه هم، بر روح شخص و جامعه، تأثير سوء دارد و نوعى بيمارى اخلاقى است و ارتكاب مخفى آن هم آفت زندگى است اگر آبرو هم نرود، دل تيره مى‏شود و عاقبت سياه.

مگر مصرف غذاى فاسد و داروى عوضى، دور از چشم پزشك و پرستار، از عوارض و پيامدهاى آن مى‏كاهد؟

كسى كه به خاطر شرم از ديگران از خلاف، پرهيز مى‏كند، چرا در تنهايى و پنهانى ازخود و خد حيا نمى‏كند؟

فرزانگان، از وجدان خود هم حساب مى‏برند.

و وارستگان، براى خود هم شخصيتى قائلند. آنچه در آشكار، نارواست، در نهان هم نارواست!

خرج بجا

امام على علیه السلام فرمود:

خَيْرُ الْبِرِّ ما وَصَلَ اِلَى الُْمحتاجِ.

بهترين نيكى و احسان، آن است كه به نيازمند برسد.

غررالحكم ج3 ص425

× × ×

كوير، با آبيارى خرم نمى‏شود و باغچه سيراب هم از آبيارى اضافى گل و شكوفه بيشتر نمى‏دهد.

گاهى خرجهاى بسيارى مى‏شود، اما بى‏ثمر و بيج.

گاهى پولهاى زيادى مصرف مى‏شود، بدون بازدهى.

و گاهى اطعام‏هاى فراوان انجام مى‏گردد، بى‏آنكه گرسنه‏اى سير شود، يا بينوايى به نو برسد.

مهمتر از اصل خرج كردن، شناخت مورد است.

هر كس كه دست‏گدايى دراز كرد، محتاج نيست گدايان حرفه‏اى نيز در جامعه بسيارند.

بسيارى هم هستند كه با وجود احتياج و نياز شديد، براساس مناعت طبع، يا شرم و حيا دست نياز و زبان طلب نزد كسى نمى‏گشايند. بايد محل و مورد را شناخت و احسان و اطعام و مساعدت را بج انجام داد.

در اين صورت، انفاق و نيكى هدر نمى‏رود و پول، بركت پيدا مى‏كند.

دستى عزيزتر است كه كمك مالى را به دست نيازمند واقعى برساند.

شايد آن محتاج در همسايگى شما باشد، يا در خويشاوندانتان!

در توصيه‏هاى دينى چنين آمده است كه اگر از ارحام و بستگان شما نيازمند باشند، صدقه و احسان به ديگران بى ارزش است.

خوارى در زمان بركنارى

امام على علیه السلام فرمود:

تَكَبُّرُكَ فىِ‏الوِلايَةِ ذُلٌّ فىِ‏الْعَزْلِ.

تكبر تو در دوران رياست، موجب خوارى در دوران بركنارى است.

غررالحكم ج1 ص248

× × ×

رياست و پست هم ظرفيت مى‏خواهد.

بعضى به محض آنكه به رياست و ميزى مى‏رسند، خود را گم مى‏كنند، رفتارشان با دوستان و آشنايان و اقوام و مردم عوض مى‏شود، رفتار متكبرانه و از روى بى‏اعتنايى به مردم، آنان را از چشمها و دلها مى‏اندازد و پايگاه قلوب سقوط مى‏كند.

تا وقتى در رياستاند، سقوط آن پايگاه و از دست دادن آن جايگاه، محسوس نيست، چون بالأخره قدرت و نفوذ و امر و نهى و امضا و خدم و حشم دارند.

ولى... وقتى بركنار و معزول مى‏شوند يا دوران مسؤوليت و رياستشان به پايان مى‏رسد، تنه مى‏شوند و خوار مى‏گردند. اين تنهايى و خوارى در دوران بركنارى، محصول آن كبر و غرور در دوران رياست و مسؤوليت است.

مردم بى‏وفا نشده‏اند، بلكه رفتار مستكبرانه با مردم درآن مدت، آنان را فرارى داده است و اگر احترام مى‏كردند و حساب مى‏بردند، به لحاظ منافع خودشان بوده است.

برعكس، آنان كه تواضع، حسن خلق، احترام به ديگران و انسانيت و شرف را در آن دوره داشته باشند، وقتى بركنار يا بازنشست هم بشوند، بازهمان عزيز قبلى هستند و پايگاه مردمى و جايگاه شخصى‏شان (نه موقعيت شغلى و مقامى) ملحوظ است.

و راستى چه تلخ است خوارى پس از عزت!

در خط انبياء

امام على علیه السلام فرمود:

أَشْبَهُ النّاسِ بِأَنبِياءِاللَّهِ

أَقْوَلُهُمْ لِلْحَقِّ وَأَصْبَرُهُمْ عَلَى العَملِ بِهِ.

شبيه‏ترين مردم به پيامبران خدا، آنان‏اند كه نسبت به حق، گوياتر و در عمل به حق، شكيباتر باشند.

غررالحكم ج2 ص433

× × ×

وقتى پيامبران، زبده‏ترين انسانها و حجتهاى خدا بر مردم‏اند، عمل آنان نيز براى همگان اسوه و الگوست.

كسى در خط انبياى الهى است كه در گفتار و كردار، به آنان شبيه‏تر باشد و بتواند خود را امت يك امام و پيامبر بداند.

 حق‏گويى و حق جويى و حق پويى، شيوه و سيره پيامبران بوده است. در گفتن حق، نه از مردم اميد پاداش داشتند و نه از قدرتها بيم و هراس. در عمل به حق نيز، نستوه و كوشا و شكيبا بودند و سختيهاى دعوت حق و عمل به حق را به جان مى‏خريدند.

نمونه‏اش رسول خدا 9 است كه فرمود: هيچ پيامبرى به اندازه من آزار و اذيت نديد!...

كتمان حق و تحريف حقايق و فريب افكار عمومى، مخالف مشى انبياست.

گريز از صحنه حق نيز، با خط انبيا ناسازگار است.

ادعاى ايمان به همه انبي و پيروى از اولياى الهى، كه بر زبانمان جارى است، وقتى پذيرفتنى است كه تشابه به پيامبران هم داشته باشيم. حضرت امير علیه السلام اين تشابه را در گفتن حق و صبورى در عمل به حق مى‏داند.

اگر حق گويى منافع ما را به خطر اندازد و اگر حق خواهى برايمان دردسر پديد آورد، آيا بازهم در پى حق مى‏رويم؟ اين نشانه صداقت در ادعاى رهروى راه انبياست.

اينجاست كه پيامبر گونه‏ها شناخته مى‏شوند...

رابطه پدران و فرزندان

امام على علیه السلام فرمود:

بِرُّوا آباءَكُمْ يَبِرُّكُمْ أَبْناؤُكُمْ.

به پدران خود خوبى كنيد، تا پسرانتان هم به شما خوبى كنند.

غررالحكم ج3 ص267

× × ×

بزرگ شمردن بزرگان خانواده و حفظ حرمت آنان، سنتى دينى و دستورى خدايى است. حق‏شناسى و اداى سپاس نسبت به زحمات و خدمات پدران، دليل رشد عقلى و كمال عاطفى است.

جهان نيز، در سنت الهى، جهان بازتاب اعمال و مشاهده عكس‏العملهاست.

فرزندان، ادب رفتارى و شيوه معاشرت و فرهنگ اجتماعى را از اولياى خود مى‏آموزند.

اگر نهال ادب در زمين دل كودكان كاشته شود، در آينده به ثمر خواهد نشست.

اين بذرافشانى و نهال نشانى، گاهى هم غير مستقيم است. ما اگر در برابر پدر و مادر خويش، تواضع و احترام و احسان نداشته باشيم، فرزندانمان از كجا بياموزند كه در مقابل پدرانشان بايد ادب نشان دهند و كوچكى و فروتنى كنند؟

ادب، از رفتار والدين به كودكان جريان مى‏يابد.

فرزندان، شاگردان مدرسه رفتاراند و الگوى اخلاق را از پدر و مادر مى‏آموزند.

بزرگداشت پدر و مادر، يك فرهنگ است.

كودكان، اگر ببينند كه والدين، به پدر بزرگ و مادربزرگ، احترام مى‏گذارند و نيكى مى‏كنند و تكريم و نوازش و مراقبت آنان را عبادت مى‏شمرند، همين را خواهند آموخت و با پدر و مادر خودشان چنان خواهند بود.

نيكى و احسان و عاطفه شما به پدر و مادرتان، ارائه الگو به فرزندانتان است.

اگر مى‏خواهيد فرزندان، هواى شما را داشته باشند، هواى پدر و مادر خود را داشته باشيد!

حكومت بردلها

امام على علیه السلام فرمود:

بِالإحْسانِ تُمْلَكُ القُلُوبُ.

به وسيله نيكى و احسان، دلها به ملكيت درمى‏آيد.

غررالحكم ج3 ص228

× × ×

به شكرانه نعمت و توانى كه خداوند به ما مى‏دهد، بجاست كه دستگيرى از نيازمندان و سعى در حل مشكلات زندگى ديگران بكنيم.

دلسوزى براى مردم و غمخوارى براى دردمندان و نيكى به همنوعان، هم موجب رضاى خداست، هم با فطرت سازگار است، هم آرامش وجدان براى خود نيكوكار فراهم مى‏آورد.

جاى گرفتن در دلها، خاصيت ديگر نيكى است.

همانگونه كه ما نسبت به نيكوكاران درباره خودمان، حالت سپاس قلبى داريم و به آنان محبت پيدا مى‏كنيم، ديگران نيز درباره احسان و نيكى ما چنين حالتى دارند.

نه توانگرى و قدرت، نه زور و تحميل، هيچ‏كدام درِ خانه دل را به روى ما نمى‏گشايند. اگر كسى از ما خوبى ببيند، اين در را خود به خود به رويمان مى‏گشايد و مى‏توانيم مالك دل او شويم.

اين زكات ثروت و مكنت و برخوردارى از مواهب و امكانات است. پرداخت اين زكات، نيكوكار را محبوب خلق و خالق مى‏سازد و حساب آخرت او را هم آسان مى‏سازد.

جوانمردان، قلعه دلها را با سپاه احسان مى‏گشايند.

اين لشكر، به هر جا قدم نهد، فتح و پيروزى به همراه مى‏آورد فتح بى سپاه يعنى اين.

نيكوكاران، پادشاهان بى‏تاج و تختى هستند كه بر دلها حكومت مى‏كنند.

 احسان، كليد گشودن قلوب است.

اين عمر پرشتاب

امام على علیه السلام فرمود:

نَفَسُ الْمَرْءِ خُطاهُ اِلى اَجَلِهِ.

نفس كشيدن انسان، گامهاى او به سوى اجل اوست.

غررالحكم ج6 ص170

× × ×

شتاب عمر و گذر زمان از شگفتيهايى است كه معمولاً از آن غافليم.

روزها از پى روزها، هفته‏ها از پى هفته‏ها مى‏آيد و مى‏رود، ماه جديد، سال جديد و... انسان بسختى مى‏خواهد باور كند كه اين عمر اوست كه كوتاه مى‏شود و اجل اوست كه نزديكتر مى‏شود.

در واقع، هر چه بر عمر ما افزوده مى‏شود، از آن سو از مهلت ما كاسته مى‏شود، تا روزى كه به پايان خط و نهايت مهلت برسيم و ما رإ؛؟؟

ر)) از قطار عمر پياده كنند.

 اجل، مقصدى است كه همه به سوى آن در حركتيم.

 مرگ نيز، قطعى‏ترين آينده هر يك از ماست. ولى... آيا به اين آينده قطعى و حتمى، جدى فكر مى‏كنيم؟

اينكه نيروى چشم و گوش و عضلات و توانايى جسمى و... بتدريج كاسته مى‏شود، نشان نزديكتر شدن كوچ است.

نعمتهاى الهى را كه امانت اوست، يكى پس از ديگرى از ما پس مى‏گيرند. گرچه سعدى گفته است هر نفسى كه فرو مى‏رود، مُمدّ حيات است... ولى ما به وضوح مى‏بينيم با هر نفس كشيدن، گامى به نهايت نزديكتر مى‏شويم و موعد تحويل امانت نزديك مى‏شود.

فرصتها در گذر است، و چه شتابان!

هر روز، هر هفته، هرماه و سال، يكى از اين فرصتهاست. روزى به استقبال آن مى‏رويم، روزى هم آن را وداع مى‏كنيم.

راستى ... عمرها چه پرشتاب مى‏گذرد!...