مقدمه
بسماللَّه الرحمن الرحيم
تشنگى دل و جان ما را معارف اهلبيت:
سيراب مىكند.
گنجينه پايان ناپذير كلمات ائمّه، از
سرمايههاى عظيم و ماندگارى است كه به همّت عالمان بزرگ و راويان گوهرشناس، ثبت و
ضبط و ذخيره سازى شده است و ما اينك پس از قرنها كه از دوران آن اولياى الهى
مىگذرد، توفيق بهره بردن از آن را داريم.
در اين ميان، سخنان امير بيان و خورشيد
حكمت و هدايت و پيشواى عدالت، حضرت على اميرمؤمنان علیه السلام
از درخشندگى و بلاغت و جلوه خاصّى
برخوردار است و بسيارى از بزرگان دانش و ادب، در طول اين چهارده قرن، از چشمه زلال
حكمتهاى علوى سيراب شدهاند و به انتقال آن جرعههاى جانبخش به كام تشنگان معارف
پرداختهاند.
سخنان امام على علیه السلام
آنچنان عميق، زيبا، كاربردى و فصيح
است كه چشم دل را مبهوت مىسازد. گويا آن حضرت، ناظر به همه ادوار و به تناسب همه
مخاطبان و دردها و نيازها، راه حل و درمان ارائه فرموده است. از اينرو كلمات حضرتش
دلنشين و روحپرور و مايه عبرت و سرمشق زندگى است.
بارى... آنچه پيش رو داريد، قطرهاى از
آن اقيانوس بىكران است. گهرهايى برگرفته از كلمات قصار آن پيشواى جاودانه، از كتاب
غررالحكم است كه با ترجمه و توضيحى مختصر، تقديم مىشود. دسته گلى است معطّر، از
بوستان باطراوت و هميشه سرسبز و خوشبوى معارف علوى. سعى شده است كلماتى برگزيده شود
كه بيشتر حالت كاربردى و نقشآفرينى در رفتار روزمرّه و صحنههاى زندگيمان داشته
باشد، با توضيحاتى روان و خودمانى، كه بيشتر و بهتر بتواند با مخاطبان و خوانندگان،
رابطه برقرار سازد.
سال امام اميرالمؤمنين علیه السلام
است و توجّهى بيشتر به ساحت
والاى آن امام و بهرهورى از تعاليم و وصاياى او، وظيفه همگانى و هميشگى ماست.
باشد كه فروغ كلام مولا، زواياى تاريك
زندگىها و دلهايمان را روشن سازد و در سايه سار رهنمودهاى حضرتش، راه را روشنتر
ببينيم و هدف زندگى را از ياد نبريم... چنين باد.
جواد محدّثى
خرداد 1379
همدلى با اهل بيت :
امام على علیه السلام فرمود:
إِنَّ اللَّهَ اخْتارَ لَنا شيعَةً
يَنْصُرُونَنا
وَ يَفْرَحُونَ بِفَرَحِنا وَ
يَحْزَنُونَ لِحُزْنِن.
خداوند، براى ما شيعيان و پيروانى
برگزيده است كه ما را يارى مىكنند، با خوشحالى ما خوشحال مىشوند و در اندوه و غم
ما، محزون مىگردند.
غررالحكم ج2 ص549
× × ×
آنچه در عمل، انسان را به تبعيت و
پيروى مىكشد، كشش و محبت قلبى و عامل درونى است.
اهل بيت رسول خدا9 برگزيدهترين
انسانهايند. همدلى بإ؛ ر)) آنان، به همراهى كشيده مىشود و محبت، اگر
ريشهدار و راستين باشد، اطاعت را به دنبال مىآورد.
برخوردارى از اين نعمت، شكرانه دارد.
حفاظت و نگهدارى آن نيز، رسالتى ديگر
است، پروراندن نسلى على دوست و حسينخواه و علاقهمند به اهلبيت:، وظيفه هر
خانواده و پدر و مادر و مربى و معلمى است كه غيرت شيعى ،عشق به اهل بيت پيامبر
دارد.
ايام عاشور، موسم شكفتن و روييدن و
ميوه دادن نهال محبت در سرزمين دلهاست. ائمه: در اين ايام، اندوهگين و سوگوار
بودند. با شركت كردن در محافل حسينى، اين نهال محبت را آبيارى كنيم و به بهرهورى
برسانيم.
اشكهايى كه در ماتم سالار شهيدان ريخته
مىشود، آبيارى مزرعه عشق و ولاى اهلبيت: است.
اين است كه مولايمان على علیه السلام ،
عزاداران ايام عزاى خاندان عصمت را، برگزيدگان خدا مىشمارد. الحمدلله براين نعمت.
گزينش دوست
امام على علیه السلام فرمود:
أَلصَّاحِبُ كَالرُّقْعَةِ
فِىالثَّوبِ فَاتَّخِذْهُ مُشاكِل.
همنشين و دوست، همانند وصله در لباس
است،
پس آن را همشكل برگزين.
غررالحكم ج1 ص379
× × ×
در اين كه هزار دوست كم است و يك دشمن
بسيار، حرفى نيست.
در اين هم كه انتخاب دوست، هنر است و
هنر بزرگتر، نگهداشتن دوست است، سخنى نيست.
مهمتر از همه، داشتن معيار در انتخاب
دوست است. نيازى به توضيح نيست كه همنشينى، تا چه حد در افكار و رفتار انسان مؤثر
است. گاهى صالحترين افراد، قربانى معاشرت با دوستان ناباب مىشوند. گاهى هم
انسانهاى خطاكار و آلوده، در اثر همجوارى با افرادى خودساخته و پاك، از عطر دلاويز
صداقت و پاكى و ديندارى آنان، معطر مىشوند و راهى نو در پيش مىگيرند.
به تعبير مولايمان حضرت على علیه
السلام ، گزينش دوست، مثل وصله زدن بر جامهاى است كه پاره شده است. عاقلانه آن است
كه وصله را از جنس و نوع و رنگ پارچهاى انتخاب كنيم كه به هم بخورند و تركيب
ناهماهنگى پديد نياورند طبق فرهنگ كبوتر با كبوتر باز با باز، زيبنده دوستى با يك
مسلمان متعهّد، كسى است كه شايستگى اخلاقى و پاكى و عفاف داشته باشد.
شما جوانان با فرهنگ و متعهد كه به
ارزشهاى اخلاقى و خوبيها و پاكيها دلبسته و پاى بنديد، بايد دوستانى انتخاب كنيد كه
با فكر و فرهنگ و باورهاى دينى و سنتهاى ارزشمند مكتبى و ملى شما متناسب باشد،
وگرنه چهره زندگى و اخلاق اجتماعى شما زشت و ناهماهنگ خواهد شد.
كسى كه به ايمان و اخلاق و تعهد شما
آسيب برساند، وصله ناجور بر اندام شماست.
واقعگرايى
امام على علیه السلام فرمود:
مَنْ طَلَبَ صَديقَ صِدقٍ وَفِيّاً
طَلَبَ ما لا يُوجَدُ.
كسى كه در پى دوست صديق باوفا باشد،
دنبال چيزى مىگردد كه يافت نمىشود.
غررالحكم ج2 ص442
× × ×
درست است كه بايد در انتخاب دوستان
شايسته بكوشيم تا همنشين ما بهتر از ما باشد تا عقل و دين ما را بيفزايد، ولى
واقعگرايى هم يك ارزش است.
گلى بى عيب، خداست، كمال مطلق و وجود
بىعيب و نقص هم پروردگار است و انبياء و اولياء معصوم الهى.
انسانها، به اقتضاى طبيعت انسانى،
داراى ضعفها و عيبهايىاند كه گاهى هم طبيعى و عادى است.
پيدا كردن دوست بىعيب كه از هر جهت
منزه، پاك و بدون ضعفهاى خصلتى و رفتارى باشد، واقعاً دشوار است. ايدهآلى فكر كردن
در اين زمينه، به تنها ماندن انسان مىانجامد مگر خود ما از هر جهت بى عيب و نقصيم
كه انتظار صداقت صد در صد و وفاى كامل از ديگران داريم؟
در مسأله ازدواج هم برخى با همين مشكل
مواجه مىشوند. يافتن همسر ايدهآل و صددرصد مطابق دلخواه و از هر جهت بىاشكال،
واقعاً سخت است. به خاطر همين مشكل پسندى، بعضىها نمىتوانند خانواده تشكيل دهند.
البته بايد كوشيد تا از مصاحبت و رفاقت
با افراد آلوده و گنهكار، پرهيز كرد.
ولى... عيبها و خصلتهاى ناپسند را گاهى
بايد تحمل كرد. يكى با همه خوبيهايش اندكى تندخو يا خودخواه است. يكى همه جهات
پاكى، تديّن، تواضع، حسن نيت، صداقت، و... را دارد، ولى كمى ترسو يا سهلانگار است.
كيست كه بىعيب باشد؟ بايد واقعگرا
بود، تا بىدوست و منزوى نمانْد و در پى آنچه يافت نمىشود نبود.
رعايت اولويّتها
امام على علیه السلام فرمود:
مَنِ اشْتَغَلَ بِغَيْرِالْمُهِمِّ
ضَيَّعَ الأَهَمَّ.
هر كس به كار غير مهم بپردازد، كار
مهمتر را تباه ساخته است!
(غررالحكم ج2 ص330
× × ×
از ضرورىترين كارها در يك زندگى
موفق برنامهريزى و اولويت بندى در كارهاست.
به هر چيزى به اندازه اهميت و ضرورتش
بايد بها داد و وقت صرف آن كرد.
همه كارها در يك درجه از اهميت نيستند.
كارِ لازم داريم و لازمتر، مفيد داريم
و مفيدتر. در يك مرحله بايد اين اولويتها را شناخت، در گام دوم بايد طبق آن،
برنامهريزى و عمل كرد.
اين يكى از شيوهها و نكات مديريت
است كه انسانرا در رسيدن به هدف و بهرهگيرى از امكانات موفقتر مىسازد.
بايد نيرو و نياز را شناخت و از
نيروها براى رفع نيازها بهره گرفت. نيروى ما گاهى پول است، گاهى وقت است، گاهى
قدرت بدنى است، گاهى فرصت جوانى است، گاهى هم موقعيت اجتماعى و اعتبارى
مردمى.
راستى... به چه كارى مشغوليم؟
آيا كارهاى مهمترى هست كه زمين مانده
باشد؟ اگر وقت خود را صرف كارهاى كم اهميت يا غير ضرورى يا لغو بكنيم، در آينده
حسرت اين غفلتها را خواهيم خورد و آنگاه ديگر فرصت تدارك و جبران هم برايمان
نخواهد بود.
اَهمّ
و مُهم كردن در امور و برنامهريزى، شرط كاميابى است در غير اين صورت، آنچه بايد
انجام دهيم، زمين مىماند و كارهاى كم اهمّيت سرمايه و وقت و عمر ما را مىخورد!
آزادِ اسير، برده آزاد
امام على علیه السلام فرمود:
أَلْعَبْدُ حُرٌّ ما قَنَعَ، أَلْحُرُّ
عَبْدٌ ماطَمَعَ.
بنده اگر قناعت كند، آزاد است،
آزاد، اگر طمع داشته باشد برده است!
غررالحكم ج1 ص113
× × ×
گاهى بندها و رشتههاى درونى، انسان را
به قيد مىكشد و برده مىسازد. بردگان لوكس، اتوكشيده، درسخوانده و پولدار زيادى
را مىتوان در جامعه ديد.
آنچه انسان را آزاد مىسازد، رهايى
از دام حرص و كمند دست و پاگير آز است.
افراد حريص و آزمند، هيچ وقت سير
نمىشوند. چون اهل طمعاند، براى دست يافتن به آنچه ندارند، خود را به هر درى
مىزنند، گاهى هم به ذلت، تملق و فرومايگى كشيده مىشوند.
اگر كسى از گنج قناعت برخوردار باشد
و دست طمع پيش اين و آن دراز نكند، حتى اگر غلام و برده هم باشد،عزيز است و ريشه
عزتش همان آزادگى از قيد طمع و افزونخواهى است.
ولى... آزمندان، در عين توانگرى و
تمكن، همچنان چشمشان به دست اين و آن است و همين حرص و طمع، آنان را به ذلت بردگى
مىكشد.
به قول صائب: از تشنگى بمير و
مريزآبروى خويش! و چه بسا بىآبرويىهايى كه ريشه در طمع دارد.
گرفتاران طمع، يا براى حفظ آنچه
دارند، يا براى رسيدن به آنچه ندارند، گاهى نوكر صفت مىشوند و تملّق و چاپلوسى
مىكنند و به حقارتهاى ننگ آورى تن مىدهند.
گزاف نيست سخن مولا، كه انسان قانع،
آزاد است و اهل طمع، برده است.
چراغ راه
امام على علیه السلام فرمود:
مَنْ جَهِلَ مَوْضِعَ قَدَمِهِ زَلِّ.
هركس كه جاى پاى خود را نشناسد،
مىلغزد.
غررالحكم ج5 ص189
× × ×
آموزش دين، اين است كه در هر گام كه
برمىداريم، چراغ بصيرت در دستمان باشد و راه را از روى معرفت و شناخت
طىكنيم تا نه در جا بزنيم و نه بيراهه رويم.
با هر قدمى كه برمىداريم و مىنهيم،
گامى به سوى يك مقصد نزديكتر مىشويم. ولى اينكه آن مقصد، سرمنزل مطلوب است يا
يك پرتگاه، جاى تأمل است.
شناخت
سياسى و دانش اجتماعى و درك زمان و شرايط نيز به همين دليل، ضرورى است.
موضعگيرىهاى
سياسى هر فرد، در وضعيت حال و آينده او نقش دارد.
كسى كه در پيمودن يك راه و حركت در يك مسير، بىچراغ باشد، گاهى سر از بيراهه
درمىآورد.
قدم در كجا مىگذارى؟ در كدام خط حركت
مىكنى؟ خودت مىروى يا تو را مىبرند؟ خودت به درك و شناخت يقينى رسيدهاى يا به
تو القاء كردهاند؟
راه رفتن در تاريكى خطرناك است. تا
نور نباشد كه انسان راه را از چاه بشناسد، امكان بيراهه رفتن يا تصادف بسيار
است بايد معيار و ملاك داشت، تا در پيچ و خم زندگى و فراز و نشيب حوادث امواج
نلغزيد و به بيراهه نرفت.
معرفت،
همان نورى است كه راه را نشان مىدهد. جاى گام
خود را بشناس، تا نلغزى!
كمگويى و گزيده گويى
امام على علیه السلام فرمود:
مَنْ عَلِمَ أَنَّهُ مُؤاخَذٌ
بِقَولِهِ فَلْيُقَصَّرْ فِى المَقالِ
هر كس بداند كه نسبت به سخن گفتنش هم
مورد باز خواست قرار خواهد گرفت، پس سخن را كوتاه كند.
غررالحكم ج5 ص232
× × ×
كسى كه جهان را در سايه تدبير الهى،
داراى حساب و كتاب بشناسد، براى كارهايش حساب ويژهاى باز خواهد كرد، زيرا انسان
بايد پاسخگوى اعمال خويش باشد.
آيا حرف زدن هم عمل است كه حساب و
مؤاخذه و پاداش و كيفر داشته باشد؟ آرى.
از آفتهاى زندگى روزمرّه ما حرّافى و
گاهى هم ورّاجى است.
سخنان بيهوده و لغو را اگر كنار
بگذاريم، از آينده سخنانى هم كه آميخته به غيبت، هتك مؤمن، تهمت، دروغ و استهزاء
است اگر هراسان باشيم، كلام ما خيلى كمتر و كوتاهتر از اينها خواهد شد. مگر حرف
حسابى چه قدر داريم؟
مهم آن است كه حرف را هم عمل به
شمار آوريم و اينكه بايد روزى در محكمه حسابرسى خدايى جوابى قانع كننده براى هر چه
گفتهايم، داشته باشيم.
آيا مجازيم كه هر چه شنيديم، بازگو
كنيم؟
اگر حرفهايمان تركشهايى داشته باشد كه
كسانى را مجروح كند، يا از حرفهاى ما كسانى به اشتباه و گناه بيفتند يا آبروهايى
را بريزد، يا دلهايى را بشكند، يا ذهنهايى را شبههدار كند، نسبت به چنين سخنان
مؤاخذه خواهيم شد.
چه بهتر كه جز حق نگوييم، و براى هر
گفته خويش، مستند و انگيزه محكمه پسند داشته باشيم.
آموزش مهمترها
امام على علیه السلام فرمود:
اِنَّ رَأيَكَ لا يَتَّسِعُ لِكُلِّ
شَئٍ فَفَرِّغْهُ لِلْمُهِمَّ.
فكر تو گنجايش هر چيز را ندارد، پس آن
را براى آنچه مهم است، فارغ گردان.
غررالحكم ج2 ص606
× × ×
اينكه چه بايد خواند، چه بايد آموخت،
چه بايد كرد؟ نيازمند گزينش براساس اولويت، ضرورت و نياز است.
ظرفيت فكر و ذهن ما محدود است.
دامنه آموختنىها و خواندنيها، كتب و
علوم و... نيز بسيار گسترده است. چارهاى جز برخوردگزينشى نيست.
مثل قفسهاى كه تعداد محدودى كتاب
مىتواند در خود جاى دهد، مثل فيلمى كه ظرفيت تصويرى مشخصى دارد، مثل كامپيوترى كه
حجم اطلاعاتش سقف معينى دارد، ذهن و انديشه هم ظرفيتى معين دارد.
وقتى نمىرسيم همه كتابها و نشريّات را
بخوانيم، مفيدترينها و لازمترينها را بخوانيم.
وقتى نمىتوانيم در همه علوم، متخصص
شويم، كارشناسى در رشته خاصى را انتخاب كنيم.
اگر ذهن خود را از معلومات غير مفيد،
پر كنيم، جايى براى علوم ضرورى باقى نمىماند.
در اين زمينه، بايد از صاحبنظران هر
رشته و فن نظر خواست و از تجربه و دانش آنان سود جست.
آيا همه آنچه را در پى فراگرفتن آنيد،
لازم و با اهميت و مورد نياز شما و مفيد براى زندگىتان است؟
مبادا بعداً غصه بخوريد كه چرا با
مطالب كم اهميت يا بىخاصيت، ذهن خود را پر كردهايد!...
فرصتهاى بىبرگشت
امام على علیه السلام فرمود:
مَنْ وَجَدَ مَوْرِداً عَذْباً
يَرْتَوى مِنهُ فَلَمْ يَغْتَنِمْهُ
يُوشِكُ اَنْ يَظْمَأَ وَيَطْلُبَهُ
وَلَمْ يَجِدْهُ.
كسى كه آبشخور گوارايى بيابد كه
مىتواند از آن سيراب شود، ولى آن را غنيمت نشمارد، ممكن است تشنه شود و آن را
بجويد، اما ديگر آن را پيدا نكند!
غررالحكم ج5 ص227
× × ×
نعمت، مرغ گريزپايى است كه اگر
قدرشناسى نشود، پرمىكشد و از دست مىرود.
مرغى است كه ز بامى كه برخاست، مشكل
نشيند.
تشنگى هميشه هست، ولى آب و چشمه همواره
در اختيار نيست.
وقتى فرصتى مناسب براى كار خير، براى
آموختن علم، تربيت نفس، خودسازى، حقگويى و نشر فضايل هست،
وقتى تو هم نيرو و امكانات و فرصت
جواونى و مجال بهرهورى دارى، كفران نعمت است اگر فرصتها را تباه سازى، يا نعمتها
را هدر دهى، يا از مجال پيش آمده، به نفع حق و خوبى و پاكى استفاده نكنى و شكر عملى
نعمت را به جا نياورى.
حسرتهاى آخر عمر و افسوسهاى بىثمر
براى غفلتهاى دوران جوانى بسيار تلخ است.
از هماكنون، بايد از غصههاى آينده
جلوگيرى كرد راه آن هم قدرشناسى از مواهب و شرايط است.
تا مجال هست، بايد نفس كشيد، سيراب شد،
توشه برگرفت و بار راه طولانى آخرت را بست.
آنان كه عمرى در انتظار داشتن و يافتن
قدرت و امكانات بودند، اينك، اين مجال، اين گوى و اين ميدان!...
مبادا با سهلانگارى، فرصتها تلف شود و
تشنگى آينده را چشمه و آبشخورى نباشد كه پاسخ دهد!
اول انديشه، وآنگهى گفتار
امام على علیه السلام فرمود:
قَدِّرْ ثُمَّ اقْطَعْ وَ فَكِّرْ
ثُمَّ انْطِقْ.
اندازه گير، سپس بِبُر. بينديش، آنگاه
بگو.
غررالحكم ج4 ص506
× × ×
به كارگيرى انديشه و فكر در
تصميمگيريها، انتخابها، گفتنها و داورىها، نشانه خردمندى و فرزانگى است.
همچنانكه يك خياط، براى دوختن لباس،
ابتدا اندازه مىگيرد، سپس قيچى را بر پارچه نهاده، آن را مىبرد. تصميمهاى ما در
زندگى نيز، كمتر از بريدن يك پارچه و دوختن يك جامه نيست.
حرفهاى نسنجيده، پشيمانى مىآورد.
كارهاى بىحساب و تصميمهاى عجولانه و
اقدامات بى برنامه گاهى زيانبار است.
در كلام ديگر مولا علیه السلام
نشانه عاقل آن است كه اول مىانديشد،
آنگاه لب به سخن مىگشايد، ولى جاهل كسى است كه اول حرف مىزند، سپس نسبت به محتوا
و نتايج و آثار آن مىانديشد.
مرز عقل و جهل همين است.
كنترل زبان و مهار گفتار، و آيندهنگرى
و فرجام انديشى مانع ندامتهاى بعدى مىشود.
اگر چيزى را نگوييم، بعداً با گفتن،
قابل جبران است چون همان سخن و زبان در اختيار ماست.
ولى... آنچه نبايست برزبان آيد، اگر
بىفكر و تأمل بر زبان آمد و به گوش ديگران رسيد، تيرى است كه از كمان رها شده و
آبى است كه برزمين ريخته است.
بارى... اول انديشه، آنگاه گفتار و
اقدام!
درخت وجود، ميوه عمل
امام على علیه السلام فرمود:
لا يُعْرَفُ الرَّجُلُ اِلاّ
بِعِلْمِهِ
كما لا يُعْرَفُ الْغَريبُ مِنَ
الشَّجَرِ اِلاّ عِنْدَ حُضُورِ الَّثمَرِ.
انسان جز با علم خويش شناخته
نمىشود. همچنانكه درخت ناآشنا و ناشناخته، جز هنگام آشكار شدن ميوه، شناخته
نمىشود.
غررالحكم ج6 ص110
× × ×
ثمر و ميوه، نشانه نوع درخت يا رشد
صحيح آن است.
ارزش هر درخت نيز، به ميوهاش بستگى
دارد و ثمره، شناسنامه ارزشى و سودمندى هر درخت است.
انسان نيز كمتر از درخت نيست.
آنچه جوهر وجودى و ارزش معنوى هر
كس را آشكار مىسازد، رفتار و اعمال اوست. تاكسى عمل خويش را بروز نداده است، قضاوت
صحيح و دقيقى درباره او نمىتوان داشت.
عمل و رفتار هم، از دانش و بينش و
بصيرت انسان سرچشمه مىگيرد و علم هر كس نشان دهنده شخصيّت و جودى اوست.
از سوى ديگر، آنچه به علم، ارزش مىدهد
و دانا را از نادان ممتاز مىسازد عمل است. علم و عمل دو بال پروازند و هر كدام
ناسالم و ناقص باشد، اين پرواز به نتيجه نمىرسد.
حرف، زياد مىتوان زد. ادعا نيز بسيار
مىتوان داشت. اما آنچه كه گواه صدق سخن و درستى ادعاست، عمل است. صفحات شناسنامه
هويت انسان با حروفى از عملكرد و كلماتى از رفتار، نگاشته مىشود و با مهر عمل،
تأييد مىشود.
هر كس، همان است كه عمل مىكند. تفاوت
و فاصله بود تا نمود هر فرد نيز از همينجا سرچشمه مىگيرد.
عمل، ميوه درخت وجود انسان است. علم نيز ريشه اين درخت است.