حكمتهاى علوى عليه السلام
ترجمه و شرح ۱۱۰ حكمت از سخنان حضرت على علیه السلام

جواد محدّثى

- ۱ -


مقدمه

بسم‏اللَّه الرحمن الرحيم

تشنگى دل و جان ما را معارف اهل‏بيت: سيراب مى‏كند.

گنجينه پايان ناپذير كلمات ائمّه، از سرمايه‏هاى عظيم و ماندگارى است كه به همّت عالمان بزرگ و راويان گوهرشناس، ثبت و ضبط و ذخيره سازى شده است و ما اينك پس از قرنها كه از دوران آن اولياى الهى مى‏گذرد، توفيق بهره بردن از آن را داريم.

در اين ميان، سخنان امير بيان و خورشيد حكمت و هدايت و پيشواى عدالت، حضرت على اميرمؤمنان علیه السلام از درخشندگى و بلاغت و جلوه خاصّى برخوردار است و بسيارى از بزرگان دانش و ادب، در طول اين چهارده قرن، از چشمه زلال حكمتهاى علوى سيراب شده‏اند و به انتقال آن جرعه‏هاى جان‏بخش به كام تشنگان معارف پرداخته‏اند.

سخنان امام على علیه السلام آن‏چنان عميق، زيبا، كاربردى و فصيح است كه چشم دل را مبهوت مى‏سازد. گويا آن حضرت، ناظر به همه ادوار و به تناسب همه مخاطبان و دردها و نيازها، راه حل و درمان ارائه فرموده است. از اين‏رو كلمات حضرتش دلنشين و روح‏پرور و مايه عبرت و سرمشق زندگى است.

بارى... آنچه پيش رو داريد، قطره‏اى از آن اقيانوس بى‏كران است. گهرهايى برگرفته از كلمات قصار آن پيشواى جاودانه، از كتاب غررالحكم است كه با ترجمه و توضيحى مختصر، تقديم مى‏شود. دسته گلى است معطّر، از بوستان باطراوت و هميشه سرسبز و خوشبوى معارف علوى. سعى شده است كلماتى برگزيده شود كه بيشتر حالت كاربردى و نقش‏آفرينى در رفتار روزمرّه و صحنه‏هاى زندگيمان داشته باشد، با توضيحاتى روان و خودمانى، كه بيشتر و بهتر بتواند با مخاطبان و خوانندگان، رابطه برقرار سازد.

سال امام اميرالمؤمنين علیه السلام است و توجّهى بيشتر به ساحت والاى آن امام و بهره‏ورى از تعاليم و وصاياى او، وظيفه همگانى و هميشگى ماست.

باشد كه فروغ كلام مولا، زواياى تاريك زندگى‏ها و دلهايمان را روشن سازد و در سايه سار رهنمودهاى حضرتش، راه را روشن‏تر ببينيم و هدف زندگى را از ياد نبريم... چنين باد.

جواد محدّثى

خرداد 1379

همدلى با اهل بيت :

امام على علیه السلام فرمود:

إِنَّ اللَّهَ اخْتارَ لَنا شيعَةً يَنْصُرُونَنا

وَ يَفْرَحُونَ بِفَرَحِنا وَ يَحْزَنُونَ لِحُزْنِن.

خداوند، براى ما شيعيان و پيروانى برگزيده است كه ما را يارى مى‏كنند، با خوشحالى ما خوشحال مى‏شوند و در اندوه و غم ما، محزون مى‏گردند.

غررالحكم ج2 ص549

× × ×

آنچه در عمل، انسان را به تبعيت و پيروى مى‏كشد، كشش و محبت قلبى و عامل درونى است.

اهل بيت رسول خدا9 برگزيده‏ترين انسانهايند. همدلى بإ؛ ر)) آنان، به همراهى كشيده مى‏شود و محبت، اگر ريشه‏دار و راستين باشد، اطاعت را به دنبال مى‏آورد.

برخوردارى از اين نعمت، شكرانه دارد.

حفاظت و نگهدارى آن نيز، رسالتى ديگر است، پروراندن نسلى على دوست و حسين‏خواه و علاقه‏مند به اهل‏بيت:، وظيفه هر خانواده و پدر و مادر و مربى و معلمى است كه غيرت شيعى ،عشق به اهل بيت پيامبر دارد.

ايام عاشور، موسم شكفتن و روييدن و ميوه دادن نهال محبت در سرزمين دلهاست. ائمه: در اين ايام، اندوهگين و سوگوار بودند. با شركت كردن در محافل حسينى، اين نهال محبت را آبيارى كنيم و به بهره‏ورى برسانيم.

اشكهايى كه در ماتم سالار شهيدان ريخته مى‏شود، آبيارى مزرعه عشق و ولاى اهل‏بيت: است.

اين است كه مولايمان على علیه السلام ، عزاداران ايام عزاى خاندان عصمت را، برگزيدگان خدا مى‏شمارد. الحمدلله براين نعمت.

گزينش دوست

امام على علیه السلام فرمود:

أَلصَّاحِبُ كَالرُّقْعَةِ فِى‏الثَّوبِ فَاتَّخِذْهُ مُشاكِل.

همنشين و دوست، همانند وصله در لباس است،

پس آن را همشكل برگزين.

غررالحكم ج1 ص379

× × ×

در اين كه هزار دوست كم است و يك دشمن بسيار، حرفى نيست.

در اين هم كه انتخاب دوست، هنر است و هنر بزرگتر، نگهداشتن دوست است، سخنى نيست.

مهمتر از همه، داشتن معيار در انتخاب دوست است. نيازى به توضيح نيست كه همنشينى، تا چه حد در افكار و رفتار انسان مؤثر است. گاهى صالحترين افراد، قربانى معاشرت با دوستان ناباب مى‏شوند. گاهى هم انسانهاى خطاكار و آلوده، در اثر همجوارى با افرادى خودساخته و پاك، از عطر دلاويز صداقت و پاكى و ديندارى آنان، معطر مى‏شوند و راهى نو در پيش مى‏گيرند.

به تعبير مولايمان حضرت على علیه السلام ، گزينش دوست، مثل وصله زدن بر جامه‏اى است كه پاره شده است. عاقلانه آن است كه وصله را از جنس و نوع و رنگ پارچه‏اى انتخاب كنيم كه به هم بخورند و تركيب ناهماهنگى پديد نياورند طبق فرهنگ كبوتر با كبوتر باز با باز، زيبنده دوستى با يك مسلمان متعهّد، كسى است كه شايستگى اخلاقى و پاكى و عفاف داشته باشد.

شما جوانان با فرهنگ و متعهد كه به ارزشهاى اخلاقى و خوبيها و پاكيها دلبسته و پاى بنديد، بايد دوستانى انتخاب كنيد كه با فكر و فرهنگ و باورهاى دينى و سنتهاى ارزشمند مكتبى و ملى شما متناسب باشد، وگرنه چهره زندگى و اخلاق اجتماعى شما زشت و ناهماهنگ خواهد شد.

كسى كه به ايمان و اخلاق و تعهد شما آسيب برساند، وصله ناجور بر اندام شماست.

واقعگرايى

امام على علیه السلام فرمود:

مَنْ طَلَبَ صَديقَ  صِدقٍ وَفِيّاً طَلَبَ ما لا يُوجَدُ.

كسى كه در پى دوست صديق باوفا باشد،

دنبال چيزى مى‏گردد كه يافت نمى‏شود.

غررالحكم ج2 ص442

× × ×

درست است كه بايد در انتخاب دوستان شايسته بكوشيم تا همنشين ما بهتر از ما باشد تا عقل و دين ما را بيفزايد، ولى واقعگرايى هم يك ارزش است.

گلى بى عيب، خداست، كمال مطلق و وجود بى‏عيب و نقص هم پروردگار است و انبياء و اولياء معصوم الهى.

انسانها، به اقتضاى طبيعت انسانى، داراى ضعفها و عيبهايى‏اند كه گاهى هم طبيعى و عادى است.

پيدا كردن دوست بى‏عيب كه از هر جهت منزه، پاك و بدون ضعفهاى خصلتى و رفتارى باشد، واقعاً دشوار است. ايده‏آلى فكر كردن در اين زمينه، به تنها ماندن انسان مى‏انجامد مگر خود ما از هر جهت بى عيب و نقصيم كه انتظار صداقت صد در صد و وفاى كامل از ديگران داريم؟

در مسأله ازدواج هم برخى با همين مشكل مواجه مى‏شوند. يافتن همسر ايده‏آل و صددرصد مطابق دلخواه و از هر جهت بى‏اشكال، واقعاً سخت است. به خاطر همين مشكل پسندى، بعضى‏ها نمى‏توانند خانواده تشكيل دهند.

البته بايد كوشيد تا از مصاحبت و رفاقت با افراد آلوده و گنهكار، پرهيز كرد.

ولى... عيبها و خصلتهاى ناپسند را گاهى بايد تحمل كرد. يكى با همه خوبيهايش اندكى تندخو يا خودخواه است. يكى همه جهات پاكى، تديّن، تواضع، حسن نيت، صداقت، و... را دارد، ولى كمى ترسو يا سهل‏انگار است.

كيست كه بى‏عيب باشد؟ بايد واقعگرا بود، تا بى‏دوست و منزوى نمانْد و در پى آنچه يافت نمى‏شود نبود.

رعايت اولويّت‏ها

امام على علیه السلام فرمود:

مَنِ اشْتَغَلَ بِغَيْرِالْمُهِمِّ ضَيَّعَ الأَهَمَّ.

هر كس به كار غير مهم بپردازد، كار مهم‏تر را تباه ساخته است!

(غررالحكم ج2 ص330

× × ×

از ضرورى‏ترين كارها در يك زندگى موفق برنامه‏ريزى و اولويت بندى در كارهاست.

به هر چيزى به اندازه اهميت و ضرورتش بايد بها داد و وقت صرف آن كرد.

همه كارها در يك درجه از اهميت نيستند.

كارِ لازم داريم و لازمتر، مفيد داريم و مفيدتر. در يك مرحله بايد اين اولويتها را شناخت، در گام دوم بايد طبق آن، برنامه‏ريزى و عمل كرد.

اين يكى از شيوه‏ها و نكات مديريت است كه انسانرا در رسيدن به هدف و بهره‏گيرى از امكانات موفق‏تر مى‏سازد.

بايد نيرو و نياز را شناخت و از نيروها براى رفع نيازها بهره گرفت. نيروى ما گاهى پول است، گاهى وقت است، گاهى قدرت بدنى است، گاهى فرصت جوانى است، گاهى هم موقعيت اجتماعى و اعتبارى مردمى.

راستى... به چه كارى مشغوليم؟

آيا كارهاى مهمترى هست كه زمين مانده باشد؟ اگر وقت خود را صرف كارهاى كم اهميت يا غير ضرورى يا لغو بكنيم، در آينده حسرت اين غفلت‏ها را خواهيم خورد و آنگاه ديگر فرصت تدارك و جبران هم برايمان نخواهد بود.

اَهمّ و مُهم كردن در امور و برنامه‏ريزى، شرط كاميابى است در غير اين صورت، آنچه بايد انجام دهيم، زمين مى‏ماند و كارهاى كم اهمّيت سرمايه و وقت و عمر ما را مى‏خورد!

آزادِ اسير، برده آزاد

امام على علیه السلام فرمود:

أَلْعَبْدُ حُرٌّ ما قَنَعَ، أَلْحُرُّ عَبْدٌ ماطَمَعَ.

بنده اگر قناعت كند، آزاد است،

آزاد، اگر طمع داشته باشد برده است!

غررالحكم ج1 ص113

× × ×

گاهى بندها و رشته‏هاى درونى، انسان را به قيد مى‏كشد و برده مى‏سازد. بردگان لوكس، اتوكشيده، درس‏خوانده و پولدار زيادى را مى‏توان در جامعه ديد.

آنچه انسان را آزاد مى‏سازد، رهايى از دام حرص و كمند دست و پاگير آز است.

افراد حريص و آزمند، هيچ وقت سير نمى‏شوند. چون اهل طمع‏اند، براى دست يافتن به آنچه ندارند، خود را به هر درى مى‏زنند، گاهى هم به ذلت، تملق و فرومايگى كشيده مى‏شوند.

اگر كسى از گنج قناعت برخوردار باشد و دست طمع پيش اين و آن دراز نكند، حتى اگر غلام و برده هم باشد،عزيز است و ريشه عزتش همان آزادگى از قيد طمع و افزون‏خواهى است.

ولى... آزمندان، در عين توانگرى و تمكن، همچنان چشمشان به دست اين و آن است و همين حرص و طمع، آنان را به ذلت بردگى مى‏كشد.

به قول صائب: از تشنگى بمير و مريزآبروى خويش! و چه بسا بى‏آبرويى‏هايى كه ريشه در طمع دارد.

گرفتاران طمع، يا براى حفظ آنچه دارند، يا براى رسيدن به آنچه ندارند، گاهى نوكر صفت مى‏شوند و تملّق و چاپلوسى مى‏كنند و به حقارت‏هاى ننگ آورى تن مى‏دهند.

گزاف نيست سخن مولا، كه انسان قانع، آزاد است و اهل طمع، برده است.

چراغ راه

امام على علیه السلام فرمود:

مَنْ جَهِلَ مَوْضِعَ قَدَمِهِ زَلِّ.

هركس كه جاى پاى خود را نشناسد، مى‏لغزد.

غررالحكم ج5 ص189

× × ×

آموزش دين، اين است كه در هر گام كه برمى‏داريم، چراغ بصيرت در دستمان باشد و راه را از روى معرفت و شناخت طى‏كنيم تا نه در جا بزنيم و نه بيراهه رويم.

با هر قدمى كه برمى‏داريم و مى‏نهيم، گامى به سوى يك مقصد نزديك‏تر مى‏شويم. ولى اينكه آن مقصد، سرمنزل مطلوب است يا يك پرتگاه، جاى تأمل است.

شناخت سياسى و دانش اجتماعى و درك زمان و شرايط نيز به همين دليل، ضرورى است.

موضعگيرى‏هاى سياسى هر فرد، در وضعيت حال و آينده او نقش دارد. كسى كه در پيمودن يك راه و حركت در يك مسير، بى‏چراغ باشد، گاهى سر از بيراهه درمى‏آورد.

قدم در كجا مى‏گذارى؟ در كدام خط حركت مى‏كنى؟ خودت مى‏روى يا تو را مى‏برند؟ خودت به درك و شناخت يقينى رسيده‏اى يا به تو القاء كرده‏اند؟

راه رفتن در تاريكى خطرناك است. تا نور نباشد كه انسان راه را از چاه بشناسد، امكان بيراهه رفتن يا تصادف بسيار است بايد معيار و ملاك داشت، تا در پيچ و خم زندگى و فراز و نشيب حوادث امواج نلغزيد و به بيراهه نرفت.

معرفت، همان نورى است كه راه را نشان مى‏دهد. جاى گام خود را بشناس، تا نلغزى!

كم‏گويى و گزيده گويى

امام على علیه السلام فرمود:

مَنْ عَلِمَ أَنَّهُ مُؤاخَذٌ بِقَولِهِ فَلْيُقَصَّرْ فِى المَقالِ

هر كس بداند كه نسبت به سخن گفتنش هم مورد باز خواست قرار خواهد گرفت، پس سخن را كوتاه كند.

غررالحكم ج5 ص232

× × ×

كسى كه جهان را در سايه تدبير الهى، داراى حساب و كتاب بشناسد، براى كارهايش حساب ويژه‏اى باز خواهد كرد، زيرا انسان بايد پاسخگوى اعمال خويش باشد.

آيا حرف زدن هم عمل است كه حساب و مؤاخذه و پاداش و كيفر داشته باشد؟ آرى.

از آفتهاى زندگى روزمرّه ما حرّافى و گاهى هم ورّاجى است.

سخنان بيهوده و لغو را اگر كنار بگذاريم، از آينده سخنانى هم كه آميخته به غيبت، هتك مؤمن، تهمت، دروغ و استهزاء است اگر هراسان باشيم، كلام ما خيلى كمتر و كوتاهتر از اينها خواهد شد. مگر حرف حسابى چه قدر داريم؟

مهم آن است كه حرف را هم عمل به شمار آوريم و اينكه بايد روزى در محكمه حسابرسى خدايى جوابى قانع كننده براى هر چه گفته‏ايم، داشته باشيم.

آيا مجازيم كه هر چه شنيديم، بازگو كنيم؟

اگر حرفهايمان تركش‏هايى داشته باشد كه كسانى را مجروح كند، يا از حرف‏هاى ما كسانى به اشتباه و گناه بيفتند يا آبروهايى را بريزد، يا دلهايى را بشكند، يا ذهن‏هايى را شبهه‏دار كند، نسبت به چنين سخنان مؤاخذه خواهيم شد.

چه بهتر كه جز حق نگوييم، و براى هر گفته خويش، مستند و انگيزه محكمه پسند داشته باشيم.

آموزش مهمترها

امام على علیه السلام فرمود:

اِنَّ رَأيَكَ لا يَتَّسِعُ لِكُلِّ شَئٍ فَفَرِّغْهُ لِلْمُهِمَّ.

فكر تو گنجايش هر چيز را ندارد، پس آن را براى آنچه مهم است، فارغ گردان.

غررالحكم ج2 ص606

× × ×

اينكه چه بايد خواند، چه بايد آموخت، چه بايد كرد؟ نيازمند گزينش براساس اولويت، ضرورت و نياز است.

ظرفيت فكر و ذهن ما محدود است.

دامنه آموختنى‏ها و خواندنيها، كتب و علوم و... نيز بسيار گسترده است. چاره‏اى جز برخوردگزينشى نيست.

مثل قفسه‏اى كه تعداد محدودى كتاب مى‏تواند در خود جاى دهد، مثل فيلمى كه ظرفيت تصويرى مشخصى دارد، مثل كامپيوترى كه حجم اطلاعاتش سقف معينى دارد، ذهن و انديشه هم ظرفيتى معين دارد.

وقتى نمى‏رسيم همه كتابها و نشريّات را بخوانيم، مفيدترين‏ها و لازم‏ترين‏ها را بخوانيم.

وقتى نمى‏توانيم در همه علوم، متخصص شويم، كارشناسى در رشته خاصى را انتخاب كنيم.

اگر ذهن خود را از معلومات غير مفيد، پر كنيم، جايى براى علوم ضرورى باقى نمى‏ماند.

در اين زمينه، بايد از صاحبنظران هر رشته و فن نظر خواست و از تجربه و دانش آنان سود جست.

آيا همه آنچه را در پى فراگرفتن آنيد، لازم و با اهميت و مورد نياز شما و مفيد براى زندگى‏تان است؟

مبادا بعداً غصه بخوريد كه چرا با مطالب كم اهميت يا بى‏خاصيت، ذهن خود را پر كرده‏ايد!...

فرصتهاى بى‏برگشت

امام على علیه السلام فرمود:

مَنْ وَجَدَ مَوْرِداً عَذْباً يَرْتَوى مِنهُ فَلَمْ يَغْتَنِمْهُ

يُوشِكُ اَنْ يَظْمَأَ وَيَطْلُبَهُ وَلَمْ يَجِدْهُ.

كسى كه آبشخور گوارايى بيابد كه مى‏تواند از آن سيراب شود، ولى آن را غنيمت نشمارد، ممكن است تشنه شود و آن را بجويد، اما ديگر آن را پيدا نكند!

غررالحكم ج5 ص227

× × ×

نعمت، مرغ گريزپايى است كه اگر قدرشناسى نشود، پرمى‏كشد و از دست مى‏رود.

مرغى است كه ز بامى كه برخاست، مشكل نشيند.

تشنگى هميشه هست، ولى آب و چشمه همواره در اختيار نيست.

وقتى فرصتى مناسب براى كار خير، براى آموختن علم، تربيت نفس، خودسازى، حقگويى و نشر فضايل هست،

وقتى تو هم نيرو و امكانات و فرصت جواونى و مجال بهره‏ورى دارى، كفران نعمت است اگر فرصتها را تباه سازى، يا نعمتها را هدر دهى، يا از مجال پيش آمده، به نفع حق و خوبى و پاكى استفاده نكنى و شكر عملى نعمت را به جا نياورى.

حسرتهاى آخر عمر و افسوسهاى بى‏ثمر براى غفلتهاى دوران جوانى بسيار تلخ است.

از هم‏اكنون، بايد از غصه‏هاى آينده جلوگيرى كرد راه آن هم قدرشناسى از مواهب و شرايط است.

تا مجال هست، بايد نفس كشيد، سيراب شد، توشه برگرفت و بار راه طولانى آخرت را بست.

آنان كه عمرى در انتظار داشتن و يافتن قدرت و امكانات بودند، اينك، اين مجال، اين گوى و اين ميدان!...

مبادا با سهل‏انگارى، فرصتها تلف شود و تشنگى آينده را چشمه و آبشخورى نباشد كه پاسخ دهد!

اول انديشه، وآنگهى گفتار

امام على علیه السلام فرمود:

قَدِّرْ ثُمَّ اقْطَعْ وَ فَكِّرْ ثُمَّ انْطِقْ.

اندازه گير، سپس بِبُر. بينديش، آنگاه بگو.

غررالحكم ج4 ص506

× × ×

به كارگيرى انديشه و فكر در تصميم‏گيريها، انتخاب‏ها، گفتن‏ها و داورى‏ها، نشانه خردمندى و فرزانگى است.

همچنانكه يك خياط، براى دوختن لباس، ابتدا اندازه مى‏گيرد، سپس قيچى را بر پارچه نهاده، آن را مى‏برد. تصميم‏هاى ما در زندگى نيز، كمتر از بريدن يك پارچه و دوختن يك جامه نيست.

حرفهاى نسنجيده، پشيمانى مى‏آورد.

كارهاى بى‏حساب و تصميم‏هاى عجولانه و اقدامات بى برنامه گاهى زيانبار است.

در كلام ديگر مولا علیه السلام نشانه عاقل آن است كه اول مى‏انديشد، آنگاه لب به سخن مى‏گشايد، ولى جاهل كسى است كه اول حرف مى‏زند، سپس نسبت به محتوا و نتايج و آثار آن مى‏انديشد.

مرز عقل و جهل همين است.

كنترل زبان و مهار گفتار، و آينده‏نگرى و فرجام انديشى مانع ندامتهاى بعدى مى‏شود.

اگر چيزى را نگوييم، بعداً با گفتن، قابل جبران است چون همان سخن و زبان در اختيار ماست.

ولى... آنچه نبايست برزبان آيد، اگر بى‏فكر و تأمل بر زبان آمد و به گوش ديگران رسيد، تيرى است كه از كمان رها شده و آبى است كه برزمين ريخته است.

بارى... اول انديشه، آنگاه گفتار و اقدام!

درخت وجود، ميوه عمل

امام على علیه السلام فرمود:

لا يُعْرَفُ الرَّجُلُ اِلاّ بِعِلْمِهِ

كما لا يُعْرَفُ الْغَريبُ مِنَ الشَّجَرِ اِلاّ عِنْدَ حُضُورِ الَّثمَرِ.

انسان جز با علم خويش شناخته نمى‏شود. همچنانكه درخت ناآشنا و ناشناخته، جز هنگام آشكار شدن ميوه، شناخته نمى‏شود.

غررالحكم ج6 ص110

× × ×

ثمر و ميوه، نشانه نوع درخت يا رشد صحيح آن است.

ارزش هر درخت نيز، به ميوه‏اش بستگى دارد و ثمره، شناسنامه ارزشى و سودمندى هر درخت است.

انسان نيز كمتر از درخت نيست.

آنچه جوهر وجودى و ارزش معنوى هر كس را آشكار مى‏سازد، رفتار و اعمال اوست. تاكسى عمل خويش را بروز نداده است، قضاوت صحيح و دقيقى درباره او نمى‏توان داشت.

عمل و رفتار هم، از دانش و بينش و بصيرت انسان سرچشمه مى‏گيرد و علم هر كس نشان دهنده شخصيّت و جودى اوست.

از سوى ديگر، آنچه به علم، ارزش مى‏دهد و دانا را از نادان ممتاز مى‏سازد عمل است. علم و عمل دو بال پروازند و هر كدام ناسالم و ناقص باشد، اين پرواز به نتيجه نمى‏رسد.

حرف، زياد مى‏توان زد. ادعا نيز بسيار مى‏توان داشت. اما آنچه كه گواه صدق سخن و درستى ادعاست، عمل است. صفحات شناسنامه هويت انسان با حروفى از عملكرد و كلماتى از رفتار، نگاشته مى‏شود و با مهر عمل، تأييد مى‏شود.

هر كس، همان است كه عمل مى‏كند. تفاوت و فاصله بود تا نمود هر فرد نيز از همين‏جا سرچشمه مى‏گيرد.

عمل، ميوه درخت وجود انسان است. علم نيز ريشه اين درخت است.