حكمت عملى يا اخلاق مرتضوى
صد كلمه از كلمات قصار سيد الموحدين و سر
العارفين
حضرت امير المؤ منين على عليه السلام
شرح و ترجمه : استاد محى الدين الهى قمشه اى
- ۲ -
كلمه 5 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
للمومن ثلاث ساعات فساعة يناجى فيها ربهو ساعة
يحاسب فيها نفسه و ساعة يخلى بين نفسه ولذتها فيما يحل و يجمل
ترجمه :
مومنان حقيقى ساعات عمرشان را بر سه قسم كنند: يكساعت بمناجات با خداى
خود خلوت مى كنند و يكساعت بمحاسبه نفس خود مى پردازند، و يكساعت نفس
را با لذت هاى حلال نيكو وا مى گذارند.
شرح :
اهل ايمان ساعتى از عمر لذت انس و راز و نياز با خدا دارند كه افضل
ساعات عمر است و ساعتى چون رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود
حاسبوا انفسكم قبل ان تحاسبوا بسحات
اعمال نيك و بد خود مى پردازند اگر كار نيكو و نيكى بخلق بجا آورده شاد
گشته و شكر مى كنند و اگر گناهى از ايشان سر زده غمناك بدرگاه خدا
بتوبه و انابه آمرزش مى طلبند و اين محاسبه سبب شود كه در آن عالم يا
حسابشان آسان يا بكلى بى حساب به بهشت روند در كلمه ديگر فرمود
من حاسب نفسه سعد هر كه در دنيا بمحاسبه
نفس پرداخت از اهل سعادت در عالم آخرت است .
و نيز مؤ من ساعتى هم چون محتاج به بدن است بكار لذات بدن پردازد زيرا
انسان در حيات دنيا براى حفظ شخص و نوع خود به غذا و تفريح حلال محتاج
است و بصحبت دوستان و معاشرت و مباشرت زنان و ساير لذات جسمانى مباح
براى قوت يافتن بدن براى كار شايسته و طاعت نيازمند است و البته آن
لذات جسمانى لازم است و حتى انبياء و اولياء و حضرت ختمى مرتبت صلى
الله عليه و آله راهم توجه به امور جسمانى و لذت هاى حلال در ساعات عمر
بوده است كلمينى يا حميرا و
حبب الى من دنيا كم ثلاث : الناساء الطيب ، و
جعلت قرة عينى فى الصلوة
مى فرموده پس اهل ايمان ساعات عمرشان صرف بر اين سه كار خواهد شد كه
حيات شخصى و نوعى و دنيوى و اخروى بدينها مربوط است .
كلمه 6 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
يستدل على ايمان الرجل بلزوم الطاعة و التحلى
بالورع و العفة و القناعة
ترجمه :
دليل بر ايمان مرد ملازمت طاعت خداست و آراستگى بصفت ورع و عفت نفس و
قناعت .
شرح :
هر كه دعوى ايمان كند بايد دليل و برهان بر اين دعوى داشته باشد و
برهان ايمان بخدا انس بطاعت خدا داشتن است و ورع و خدا پرستى و عفت نفس
از شهوات حرام و قناعت در مال يعنى زائد بر ضرورى مال را براه خيرات
اعمال و توسعه بر عيال و خدمت در راه دين و احسان بفقرا و مساكين صرف
كند و به اسراف و عياشى و تجمل و خوشگذرانى نپردازد كه اين اوصاف ضد
عفت و قناعت است .
كلمه 7 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
من آمن (انس ) بالله استوحش من الناس
ترجمه :
هر كه بخدا ايمان كامل داشت از مردم وحشت كرده و دورى از خلق گزيند.
شرح :
هر كه خدا را بعظمت و اوصاف كمال يافت و برحمت و رافت و مهربانى وجود و
عطاى بيحد و حسن و جمال بى نهايت و جلال بى مثل و مانند شناخت تنها به
او عشق و اشتيقا و انس دارد و از خلق براى آنكه او را از خدا باز مى
دارند مى گريزد و جز با عاشقان و دوستان خدا ابدا با كسى انس نمى گيرد.
كلمه 8 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
المومن اذا نظر اعتبر، واذا سكت تفكر، و اذا
تكلم ذكر، و اذا اعطى شكر، و اذا ابتلى صبر
ترجمه :
مؤ من هر گاه بچيزى نظر كند بنظر عبرت مى نگرد، و اگر سكوت كند در عظمت
و حكمت خدا فكر مى كند، و هرگاه سخنى گويد بذكر خدا زبان گشايد، و
هرگاه خدا به او چيزى عطا كند شكر مى كند، و اگر مبتلا به بليه اى شود
صبر در بلا كند.
شرح :
مؤ من به هر چه نظر كند نظر عبرتست ((نظر
خداى بينان ز سر هوا نباشد)) چون خاموش
باشد سكوتش فكرتست مانند مردم غافل از خدا نيست بلكه بياد خدا و بفكر
عظمت و حكمت الهى است و اگر نعمتى خدا به او عطا كند بشكر آن نعمت مى
پردازد كه شكر نعمت مال بذل و احسان است ، و شكر نعمت علم تعليم بخلق و
ارشاد و هدايت است ، و شكر نعمت جاه عدل و محبت بزيرد ستانست ، و شكر
هر نعمت صرف كردن آن نعمت است براى غرضى كه خداى براى آن غرض آن نعمت
را عطا كرده است و اگر مؤ من را بلائى رسد چون مرض و فقر و مرگ فرزند
در بلا جزع نمى كند زيرا بلا را هم نعمتى از خدا مى داند و صبر مى كند
تا خدا جزاى صابران به وى عطا كند كه انما يوفى
الصابرون اجبرهم بغير حساب
كلمه 9 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
الصبر ثمرة الايمان
ترجمه :
صبر در امور ثمره ايمانست .
شرح :
صبر بر سه قسم است ، يكى صبر در معصيت كه انسان چون بمعصيتى نفس او را
دعوت كند بصبر و شكيبائى از لذت آن معصيت بگذرد و دامن صبر و حلم را در
مقابل آن لذت فانى موقت از دست ندهد.
دوم صبر بر عبادت كه انسان در نماز و طاعت عجول نباشد و بشتاب در نماز
اركان عبادت و حضور قلب را خراب نكند بلكه با صبر و طماءنينه خاطر و
حضور قلب و توجه كامل و شرائط و مستحبات هر چه تواند بجاى آرد.
سوم صبر بر بلا كه هر گاه مصيبتى از قبيل درد و رنج و فقر و مرگ و
اهانت و حبس و آزار دشمن و ساير بليات و حوادث ناگوار بر انسان پيش آيد
با صبر جميل يعنى صبر بى شكايت بخلق و بدون اعتراض قلبى بر خدا و عدم
جزع و فزع از درد و غم و اندوه ، در آن بلا صبر كند و اگر ايمان را
بدرختى تشبيه كنم ثمره و ميوه آن درخت اين انواع صبر است و مؤ من هميشه
داراى صبر و شكيبائى در تمام مراحل خواهد بود چون مى داند كه هر حادثه
بفرمان خداست .
انديشه و اندوه و غم رنج و تعب درد و الم
هر يك نهد در دل قدم با حكم و فمران مى رسد
كلمه 10 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
لو ضربت خيوم المومن بسيفى هذا على ان يبعضنى ما
ابغضنى
ترجمه :
اگر بينى مؤ من را مثله كنم بضرب شمشير كه مرا دشمن دارد هرگز مرا دشمن
ندارد.
شرح :
شخص مؤ من خدا را شناخته و هر كه خدا را شناخت او را دوست دارد و هر كه
خدا را دوست دارد دوستان خدا را كه مثل اعلاى آنان على - عليه السلام -
است دوست دارد تا حد جانش از دوستى على - عليه السلام - دست بر ندارد و
تا روز قيامت حب على - عليه السلام - لازمه ذات اوست و در اخبار معصوم
است كه فرمودند دوستى على بن ابى طالب از صفات اهل ايمانست عنوان صحيفة
المومن حب على بن ابى طالب امام - عليه السلام - فرمود سر لوحه صحيفه
اعمال مؤ من حب على بن ابى طالب است چون هر شخص با ايمان بهر مقام
ايمان برسد على - عليه السلام - را ما فوق آن داند و برتر از تمام
خاصان و مقربان حق بيند و فردا اكمل و مثل اعلاى ايمان و زهد و شجاعت و
همت و فتوت و جوانمردى و سخاوت و كليه اخلاق فاضله شناسد بدين سبب على
- عليه السلام - در قلب او محبوب ترين خلق عالم است تانكه ابو على سينا
در اين رباعى فرمايد:
تا باده عشق در قدح ريخته اند
و اندر پى عشق عاشق انگيخته اند
در جان و روان بو على مهر على
چون شير و شكر بهم در آميخته اند
صلوات الله عليه و على اولاده الطاهرين
مقاله پنجم در تربيت و تهذيب نفس ناطقه
كلمه 1 - قال
اميرالمؤ منين عليه السلام :
طوبى لمن عصى فرعون هواه و اطاع موسى تقواه
((او عقله ))
.
ترجمه :
خوشا بر انكس كه با فرعون هواى نفس خود مخالف كند و موساى عقل و تقواى
خود را اطاعت كند.
شرح :
حضرت اشاره فرموده كه هر كس را در باطن و در عالم صغير موسى و فرعونى
است و اگر بخواهد مقام كمال موسوى را دريابد با فرعون نفس خود بين
مخالفت كند وگرنه چون فرعون غرق درياى هلاك شود و اگر اطاعت موساى عقل
و ايمان كند مانند موسى به تحيت حضرت حق كه ((سلام
على موسى و هرون )) فرمود و از مومنان
خاصش خواند كه انهما من عبادنا المومنين
سرافراز گردد و در آسمانهاى عوالم عقلى با موسى هم پرواز شود پس خوشا
بحال آنكه ضد فرعون نفس و مطيع موساى عقل است .
كلمه 2 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
راس الفضائل ملك الغضب و امتة الشهوة
ترجمه :
سر آمد صفات فاضله آنست كه انسان مالك غضب خود شود و شهوت را بميراند.
شرح :
يعنى افضل صفات آنست كه انسان مالك شهوت و غضب خود و نفس ناطقه اش
حاكم بر اميال و هواى حيوانى گردد و هر جا شهوت و غضب خواست در مقابل
عقل قدسى عرض اندام كند.
اين دو قوه را بكلى در برابر اراده عقل مغلوب گرداند و غرض از جهاد
اكبر همين مخالفت با شهوت و غضب است كه انسان بهر مقامى رسيد از مراتب
عاليه علم و معرفت و سعادت بواسطه مخالفت با هواى نفس رسيد و اين دو
قوه شهوت و غضب دو قوه بسيار شريفند در صورتى كه تابع عقل و اراده شرع
باشند چون بقاى هر نوع و كمال هر شخص تابع اين دو قوه است بشرط مذكور
چنانكه در حديث نبوى ذكر شد كه اگر انسان حاكم بر شهوت خود شود از ملك
بالاتر رود پس سرآمد فضائل انسان مالك غضب و حاكم بر شهوت شدن اس و
اجراى ميل اين دو قوه را تابع عقل منور و شرع مطهر داشتن و فقناالله
تعالى و اياكم .
كلمه 2 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
طهروا انفسكم من دنس الشهوات تدركوا رفيع
الدرجات
ترجمه :
نفوس خود را از پليدى شهوت پاك سازيد تا بدرجات رفيع روحانى نائل
گرديد.
شرح :
يعنى هر كه بخواهد بمقامات عالى و معارج قدسى ارتقا يابد و از قفس
طبيعت بباغ و گلزار علم و حكمت و معرفت پرواز كند بايد از دنس و كثافت
و زنگار شهوتهاى حيوانى نفس ناطقه قدسيه را مهذب گرداند و روح را از
شوق و لذات حسى طاهر و پاكيزه بدارد تا پس از تخليه از شهوات بصفات
ملائكه متصف گردد بلكه از قلك و ملك بالاتر مقام يابد و در كلمه ديگر
حضرت - عليه السلام - فرمود كلما زاد علم الرجل
زادت عنايته بنفسه و بذل جهده فى اصلاحها و رياضتها هر قدر پايه
علم انسان بالاتر رود عنايت و توجهش بتهذيب نفس و اصلاح اخلاقض و رياضت
و مجاهدتش با نفس بيشتر شود.
كلمه 4 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
خير الناس من طهر نفسه من الشهوات
ترجمه :
بهترين مردم كسى است كه نفس خود را از شهوات حيوانى پاك دارد.
شرح :
يعنى هر كس بيشتر با هواى نفس و شهوت هاى حيوانى مخالفت كند و از علم
طبيعت و اشتياق به لذات پنج حس حس لامسه و ذائقه
و شامه و باصره و سامعه بگذرد بهتر از ديگران است زيرا ملاك
بهترى و افضليت اشخاص بتهذيب روح قدسى و تبقوى و علم و ايمانست كه
فرمود عزمن قائل ان اكرمكم عندالله اتقاكم
بهترين شما نزد خدا با تقواى ترين شما هستند پس بهتر از همه
مردم كسى است كه نفس را از پليدى شهوات حيوانى پاك سازد و با علو همت
بجانب لذات عقلى روى آرد.
كلمه 5 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
الا و ان الجهاد ثمن الجنة فمن جاهد نفسه ملكها
و هى اكرم ثواب الله لمن عرفها
ترجمه :
مردم آگاه باشيد كه جهاد با نفس كافر ثمن و قيمت آن بهشت ابد است و هر
كس با نفس جهاد كرد مالك نفس خود شود و اين جهاد نفس نزد خدا گرامى
تر از هر عمل نيكوست بشرط آنكه عالم باشد كه چگونه جهاد با نفس كند.
شرح :
يعنى هر كس راه جهاد با نفس كه جهاد اكبر است از طريق عقل و دين
بياموزد و نيكو با نفس بجنگ پردازد بر او فاتح شود و تمام خير و سعادت
و فضل و رفعت در اين است كه انسان در اين جنگ فتح كند كه اين فتح مبين
است و مبدا فتوحات قلبى و اشراقات الهى است و بهشت ابد مزد و ثمن اين
فاتحيت است و در كلمه ديگر فرمود خير الجهاد
جهاد النفس بهترين جهاد، جهاد با نفس است و باز فرمايد
مهر الجنة جهاد النفس جهاد با نفس كابين
عروس بهشتى است رزقناالله و اياكم
كلمه 6 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
طوبى لمن كابد هواه و كذب مناه و رمى غرضا و
احراز عوضا
ترجمه :
خوشا بر حال آنكه با هواى نفس بجنگد و آمال و آرزوهاى موهوم دنيا را
تكذيب كند و متاع فانى ناچيز عالم ماده را از نظر بيفكند تا در عوض
لذاتى كه از قوه ادراك برتر است دريابد.
ترجمه :
يعنى عرض متاع دنيوى فانى را بسعادت ابدى و لذات جاودانى معاوضه كند و
از نعم اخروى و لذت شهود حق و جمال معشوق مطلق حظ كامل يابد.
در كلمه ديگر حضرت فرمود ان النفس لجوهرة ثمينه
من صانها و رفعها و من ابتذلها و ضعها نفس گوهرى گرانبهاست هر
كه از اخلاق و عادات زشت او را محفوظ دارد مقامش را رفيع مى گرداند
قدافلح من زكيها و اگر به اخلاق زشت و
عادات پست رها كند خارو ذليلش خواهد ساخت و قد
خاب من دسيها .
كلمه 7 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
الاشتغال بتهذيب النفس اصلح .
ترجمه :
فرمود صالح ترين و بهترين كار در عالم به تهذيب نفس ناطقه پرداختن است
.
شرح :
يعنى بين كارهاى خير و اعمال و افعال شايسته صادر از انسان در دور
زندگانى بهترين و شايسته ترين آنها تهذيب نفس است كه آن عمل آسايش دين
و دنيا و لذت روح و بدن و سعادت جسمانى و عقلانى را دار است چنانكه در
كتاب خداست كه قد افلح من زكيها . تزكيه
نفس سبب آسايش و فلاح و فيروزى دو عالم است كه چون انسان نفس خود را
تربيت كند از شهوت و غضب حيوانى پاك و پاكيزه دارد و از صفات رذيله بخل
و حسد و كبر و رعونت و خود بينى و غرور حرص بماديات و عادات و خيمه
منزه شود و از اوصاف رذيله ديگر از قبيل دنائت نفس و ترس و ريا و عجب و
مكر خدعه و فريب مردم و ظلم و جفا خيانت روح خود را پاك گرداند و بصفت
ايمان و معرفت و حكمت و علم و حلم شجاعت و عدالت و سخاوت و علو همت و
غيره از صفات كمال روان را بيارايد چنين كسى بهترين شغل و شايسته ترين
كار عالم را پيش گرفته است زيرا در اثر تهذيب روح و تكميل نفس انسان
در دو جهان آسايش يابد شخص مهذب النفس خدا و خلق هر دو از او خشنودند و
بالنتيجه در دنيا خوش و در آخرت به آسايش و مقامات رفيع نائل گردد چون
بيان شد كه درجات بهشتى و رفيع ترين مقام آن براى نفوس قدسيه مهذب از
اخلاق رذيله و متصف بصفات فاضله است بلكه نفوس قدسى منور بنور علم و
اخلاق نه بس بهشتى بلكه خلاق بهشت رضوانند در حديث است كه بهشت مشتاق
اهل ايمانست و دوزخ بمومن گويد زود بگذر كه نور تو آتش مرا خاموش مى
سازد نتيجه آنكه براى سعادت هر دو جهان شايسته ترين كار عالم تهذيب نفس
ناطقه است .
كلمه 8 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
ترك الشهوات افضل عبادة و اجمل عادة .
ترجمه :
فرمود ترك شهوتها بهترين عبادت حضرت احديت است نيكوترين عادت انسانيست
.
شرح :
يعنى هر كس از لذت فانى حيوانى كه مانع توجه بخدا و طلب علم و معرفت و
اعمال صالح است بگذرد و بر شهوات نفسانى پشت پا زند و اسير هواى نفس
نگردد تا بر نفس فائق و فاتح شود اين كار بهترين عبادت خدا و نيكوترين
عادت انسان بشمار است كه ترك شهوت انسان را بخدا نزديكتر از سائر
عبادات گرداند و از هر كار براى تكميل نفس نيكوتر است و چون عادت طبيعت
ثانوى است پس اگر انسان بشهوات حيوانى عادت كند مسخ به حيوان شود و اگر
ترك آن نمود بحقيقت انسان كه از ملك برتر است مى گردد
رزقناالله تعالى .
كلمه 9 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
ادب نفسك بما كرهته لغيرك .
ترجمه :
فرمود: نفس خود را ادب و تربيت كن از آنچه در ديگران ناپسند مى بينى .
شرح :
يعنى يكراه براى تهذيب و تربيت و ادب نفس آنست كه صفات رذيله و افعال
نا شايسته اى كه در مردم بينى و ناپسند تو است نفس خود را از آن صفات
پاك ساز و آنچه زشت و نا شايست در مردم بينى بدان كه آن براى تو هم زشت
و نا پسند است و تو در اثر حب نفس و خود خواهى بسا بر خود زشت نمى بينى
.
و در كلمه ديگر فرمود: استقبح من نفسك ما تستقبه
من غيرك از خود قبيح شمار عملى را كه از ديگران قبيح دانى پس از
توجه به زشتى و نا پسندى به اوصاف و اعمال ديگران كه حب نفس مانع و
حجاب درك زشتى آنها نيست قياس كار خويش برگير و مگذار حب بنفس سبب
شود كه آنچه زشت است در خود زيبا تصور كنى و بر ديگران زشت و ناروا
دانى پس چون صفات رذيله و افعال قبيحه ديگران را بعقل فطرى خود
((بى حجاب حب نفس تشخيص مى دهى و
زشتى آنها را براى خود بشناس و نفس را از آن پاك ساز تا ادب نفس از بى
ادبان بياموزى نه آنكه چون عيبى در خلق بينى از زشتى ها و عيوب نفس
خويش غفلت كنى و به ادب و تربيت و تهذيب نفس خود بپردازى بلكه به عيب
جوئى و بد گوئى بى ادبان و بدكاران اكتفا كنى و هرگز نفس ناطقه خود را
از نقص و عيب و اوصاف رذيله مهذب نگردانى پس بجاى آنكه ما عمر را بعيب
جوئى ديگران صرف كنيم بهتر كه عيب خود را دور كرده و نفس خويش را مهذب
و مودب سازيم كه در عيب جوئى مردم زبان و در رفع عيوب خود هزاران سود
دنيا و آخرتست .
نكته اخلاقى :
بچهار طريق انسان تواند نفس را مهذب سازد يكى همين وجهى كه اينجا ذكر
شد از بى ادبان ادب آموزد.
دوم آنكه از معاشرت اهل ادب ، ادب آموخته و بديدن نفوس مهذب تهذيب نفس
كند.
سو آنكه از دوستان حقيقى عيوب و نواقص اخلاقى خود را بپرسند تا به عيب
خود آگه شود و رفع آن كند.
چهارم آنكه از دشمنان خود كه در مقام پيدا كردن عيوب اند استفاده كرده
و آنچه را كه بر او عيب شمرند از خود دور سازد تا ((عدو
شود سبب خير اگر خدا خواهد)).
كلمه 10 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
نزه نفسك عن دنس اللذات و تبعات الشهوات
.
ترجمه :
نفس خود را از آلايش لذات حيوانى منزه ساز و از عاقبت بد شهوت پرستى
بپرهيز.
شرح :
يعنى نفس ناطقه را از اعمال لذات حيوانى كه موجب دنس و نا پاكى اوست
منزه ساز كه آن لذات سبب حرمان از لذات روحانى است و نيز از عاقبت زشت
و رسوائى و زيان كارى شهوات رانى بپرهيز و نفس قدسى را از عادات و
تخيلات زشت حفظ كن .
در كلمه ديگر فرمود:
((اصل هر گمراهى اطاعت از شهوت نفس ، و
مبداء هر سعادت مخالفت هواى نفس است )).
مقاله ششم در اخلاق فاضله و وفا و صفا و حفظ قول
و عهد بين خدا و خلق
كلمه 1 - قال
اميرالمؤ منين عليه السلام :
من شرف الاعراق حسن الاخلاق .
ترجمه :
حسن اخلاق كاشف از شرافت و اصالت انانست .
شرح :
يعنى كسى كه داراى حسن اخلاق است و بملكه حكمت و سخاوت و عدالت و شجاعت
و علو همت و غيره آراسته است آنكس را شرافت ذاتى و عظمت روحى است و از
خاندان اصالت و نجابت است ؛ و بعكس آنكس كه اخلاقش زشت است دليل بد
گوهرى و بى اصالتى است و اغلب از خاندانى پست همت و حقيرالنفس و بى
شرافت و نجابت است .
كلمه 2 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
حسن الخلق يورث المحبة و يولد المروة .
ترجمه :
حسن خلق و اخلاق پسنديده موجب محبت ((خدا
و خلق )) و منشاء مروت و فتوت و مردانگى
است .
شرح :
هر كه با خلق خدا اعم از خانواده خود ((زن
و فرزندان و خويشان )) و رفيقان و
همسايگان خلق نيكو دارد و به اخلاق خوش معاشرت كند همه او را دوست مى
دارند و نزد هر كس محبوب و محترم است و بالنتيجه در دنيا رزق وسيع و در
آخرت مقام رفيع خواهد يافت ((و بايد اين
نكته را بدانيم )) كه خلق نيكو نه تنها
زبان خوش است بلكه اتصاف روح پاك بمحبت و سيرت انصاف و مروت و عدل و
امانت است و وفاى بعهد و صدق و صفا و يكرنگى است و علم و حلم و معرفت و
احسان بخلق است .
كلمه 3 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
لا عيس اهنا من حسن الخلق .
ترجمه :
هيچ زندگانى و عيشى گواراتر حسن اخلاق نيست .
شرح :
آنكس را كه خلق نيكوست شهوت و غضبش بفرمان عقل است و عقل عاقبت انديش
است و سلامت و عافيت و صحت جسم و جان را در كارها منظور مى دارد و
كاريكه نارواست در دنيا يا در آخرت موجب ناراحتى انسانست از او صادر
نمى شود در اثر حسن خلق شخص هميشه با عيش خوش و دلى شاد و بى مزاحمت و
بدون غم و اندوه زندگانى را بسر مى برد در خانه خلق خوش موجب نشاط اهل
منزلست و همسايگان و در محيط موجب محبوبيت نزد عموم و بالنتيجه موجب
رضاى خدا و خلق است پس در دو عالم صاحب اخلاق نيكو خوشترين زندگانى را
خواهد داشت و در كلمه ديگر مقابل آنرا فرمود:
سوء الخلق نكدالعيش و عذاب النفس خلق بد مايه عيش ناخوش و زندگى
پر غم و اندوه و رنج است و در كلمه ديگر فرمود.
من ساء خلقه ضاق رزقه شخص بد خلق تنك
روزيست ، و رزق روحش كه علم است نيز كم است .
كلمه 4 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
لا يلقى المومن حسودا و لا حقودا و لا بخيلا
.
ترجمه :
مؤ من حقيقى را هرگز حسود و صاحب حقد و كينه و بخل و لئامت نخواهى يافت
.
شرح :
آنكه اهل ايمانست از صفت حسد با مردم مبر است زيرا مى داند هر كه هر چه
نعمت نصيب او شده از مال و جاه و علم و ساير نعمتها همه بتقدير خداى
متعال نصيبش گرديده و حسد او اعتراض بر خداست و مؤ من هرگز اعتراض بر
خداوند ندارد و نيز مؤ من دلش جاى محبت خداست هرگز حقد و كينه كس را در
دل نگيرد و بجاى كينه اگر از كسى آزار ديده در باره او محبت و دعاى خير
مى كند و مغفرت از خدا مى طلبد و نيز مؤ من كه مى داند اگر به كسى
احسان كند خداى پاداش آن احسان را در دو عالم بهتر از آن عطا مى كند و
علاوه مال و متاع دنيا را چيزى حقير و نا قابل مى داند هرگز بخل نخواهد
ورزيد پس مؤ من داراى مقابل اين اوصاف است مؤ من خير خواه و مهربان
بخلق است و سخى الطبع و غنى النفس و بلند همت است . خلاصه آنكه ايمان
بخدا دارد تمام صفات ناپسند از او دور و جميع صفات پسنديده در او ظهور
دارد مگر آنكه ضعيف الايمان باشد و الا ايمان كامل بخدا انسان را متخلق
به اخلاق الله و متصف به صفات الله مى گرداند
رزقنا الله و اياكم .
كلمه 5 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
افضل الناس من كظم غيظه و حلم عن قدرة .
ترجمه :
)) بهترين مردم كسى است كه خشم خود را
وقت غضب فرو برد و با وجود قدرت بر انتقام حلم كند.
شرح :
يكى از صفات كمال كه موجب رفعت مقام انسانست در دنيا و عقبى در حق او
بدى و آزار كند كه خدا در قرآن عظيم فرمايد:
والكاظمين الغيظ و العافين عن الناس . بزرگى در اين است كه
انسان خشم و غضب را فرو برد و با وجود قدرت بر انتقام از بدى ها و آزار
مردم بگذرد الا تحبون ان يغفرالله لكم .
آيا دوست نداريد كه خدا از تقصير شما در گذرد شما هم از بديهاى خلق در
گذريد و خشم و غضب را فرو بريد تا خدا هم از گناهان شما بگذرد.
حورايان به عيسى - عليه السلام - گفتند از همه چيز سخت تر از عالم چيست
؟! گفت : خشم خدا كه دوزخ از آن ترسان است .
گفتند: امان از خشم خدا به چيست ؟
گفت : به فرو بردن خشم و غضب خود. ((چنانكه
عارف رومى اين را بنظم فرموده )).
چيست در عالم ز جمله سخت تر |
كه ازان دوزخ همى لرزد چو ما |
گفت از خشم خدا چه بود امان |
گفت خوردن خشم خود اندر زمان |
كلمه 6 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
حسن الخلق راس كل بر.
ترجمه :
حسن اخلاق سر آمد تمام نيكوئى هاست .
شرح :
آنكس را كه اخلاق نيكوست بهترين و كامل ترين نعمت را خدا به او عطا
كرده است زيرا در اثر خلق خوش انسان هم در عالم طبيعت آلامى نمى بيند و
خوش زندگانى مى كند و هم در جهان ابد به واسطه خلق بد بر خود عذاب و
عقابى مهيا نكرده زيرا لازمه خلق نيكويى بى آزارى بخلق و عدم ظلم و ستم
به مردم است المسلم من سلم المسلمون من يده و
لسانه پس در آخرت نيز سعادتمند و شاد و خوش خواهد بود پس سر
آمد صفات نيكو حسن اخلاق است كه رسول اكرم - صلى الله عليه و آله وسلم
- فرمود: بعثت لاتمم مكارم الاخلاق مرا
خداى متعال براى تكميل اخلاق نيكو بسوى خلق فرستاد.
كلمه 7 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
احسن الصدق الوفاء بالعهد .
ترجمه :
بهترين صدق و راستى آنست كه انسان بعهد و پيمان خود وفا كند.
شرح :
صدق اينجا مراد راستى و درستى در قول و فعل است كه مقام صادقان و اهل
ايمانست كه عهد خدا را حفظ كند حضرت فرمايد بهترين صدق و راستى و اهم
مراتب درستى وفاى بعهد و عمل به وعده است كه تمام فتوت و مردانگى در
اين صفت وفا دارى است هر كس داراى صفت وفاست با خدا و خلق محققا امانت
و صدق كلام و صراحت لهجه و شجاعت و جوانمردى و ساير اوصاف نيكو را نيز
داراست و هر كه وفا دار نيست ساير صفات نيكو را نيز فاقد است لذا در
قرآن حفظ عهد و امنت را از صفات كامل ايمان شمرده است .
والذين هم لاماناتهم و عهدهم راعون .
ديگر از صفات اهل ايمان آنست كه آنها رعايت امانت و عهد و قول خود را
مى كنند.
كلمه 8 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
من عمل بالامانة فقد اكمل الديانة .
ترجمه :
هر كه با امانت است دينش كامل است .
شرح :
حفظ امانت و پاكدامنى از عذر و خيانت دليل كامل ديانت است زيرا آنكس كه
نسبت بخدا و عالم قيامت و دار مجازات و حساب و كتاب ايمان دارد محققا
بمال و ناموس و جان و حساب مردم امانت نگاه دارد و هرگز بظلم و عصيان
خصوص ظلم بخلص و حق الناس آلوده دامان نگردد چون از روز حساب و كيفر
خدا مى ترسد و چنين كسى در مراتب دين بمرتبه كمال رسيده است .
پس هر كه را وصف امانت است كمال ديانت است و اين صفت از صفات ستوده
بسيار مهم انسانست .
كلمه 9 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
مروة الرجل صدق لسانه .
ترجمه :
جوانمردى و فتوت مرد راست گوئى و صراحت لهجه است .
شرح :
صفت راستگوئى در نفوس با شهامت و شجاعت و همت است و لازمه آن وصف صفا و
حقيقت جوانمردى است و بعكس دروغگوئى صفت منافقان دو رنگ دون همت خائن و
ضعيف النفس است .
كلمه 10 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
يستدل على اليقين بقصر الامل و اخلاص العمل و
الزهد فى الدنيا .
ترجمه :
فرمود: استدلال مى شود بر مقام يقين شخص بخدا و بعالم آخرت به اين كه
آمال و آرزوى دور و دراز دنيا نداشته و عملش خالص براى رضاى خدا باشد و
از دنيا و امور دنيوى زهد و اعراض كند.
شرح :
حضرت اينجا علائم اهل يقين بخدا و عالم آخرت را سه چيز فرمود يكى
نداشتن آرزوها و خيالات باطل دنيوى از مال و جاه و اعتبار، و يكى خلوص
عمل يعنى همه كارش براى رضاى خدا و خالص لوجه الله باشد
انما نطعمكم لوجه الله .
زيرا عملى كه خالص براى خدا نباشد در آن مرض قلب و غرض دنيوى است و آن
دليل عدم يقين بخداست و سوم زهد يعنى بى رغبتى به لذات و شهوات و
مقامات دنيوى زياد بر ضرورت و اين سه صفت بهترين دليل يقين بخدا و
قيامت و واضح ترين برهان بر درجه استيفاكن اهل ايمانست و لازمه اين
اوصاف مقام كشف و شهود عالم برزخ و ديدن جهان ارواح است چنانكه زيد
خدمت رسول اكرم - صلى الله عليه و آله - رسيد حضرت فرمود:
كيف اصبحت يا زيد فقال : اصبحت مومنا حقا
فرمود: در چه حالى عرض كرد در ايمان به مقام يقين و به درجه شهود
رسيده ام حضرت فرمود علامت و دليل اين دعوى چيست ؟
عرض كرد آنست كه زهد و اعراض از لذات و نعمت هاى دنيا دارم و شب به
قيام نماز و عبادت و روز به روزه و فكر و ذكر مى گذارنم حضرت فرمود.
خوشا بر حال تو.
اين حديث شريف نبوى را عارف رومى - قدس سره - با بيانى شيرين و
شورانگيز شرح كرده اينجا ذكرش مناسب است .
گفت عبدا موقنا باز اوش گفت |
كونشان از باغ ايمان دگر شكفت |
گفت تشنه بوده ام من روزها |
تا ز روز و شب گذر كردم چنان |
كه از آن سو جمله ملت يكى است |
صد هزاران سال و يكساعت يكيست |
گفت خلقان چون ببينند آسمان |
يك بيك من مى شناسم خلق را |
همچو گندم همچو جو در آسيا |
اين زمان ظاهر شدم از اين گروه |
هين بگويم يا فرو بندم نفس |
لب گزيدش مصطفى يعنى كه بس |
يا رسول الله بگويم سر حشر |
در جهان پيدا كنم امروز نشر |
هل مرا تا پرده ها را بر درم |
تا چو خورشيدى بتابد گوهرم |
تا كسوف آيد زمن خورشيد را |
دوزخ و جنات و برزخ در ميان |
وا نمايم حوض كوثر را بجوش |
كاب بر روشان زند بانگش بگوش |
اهل جنت پيش چشمم ز اختيار |
در كشيده يك بيك را در كنار |
و زلبان هم بوسه غارت مى كنند |
نقيد را و نقد قلب آميز را؟ |
جمله را چون روز رستاخيز من |
فاش مى بينم عيان از مرد و زن |
اين سخن پيان ندارد باز ران |
بر سر مطلب رويم :
مقاله هفتم در حقيقت دنيا و فراغ نفوس قدسى
ازشواغل و موانع جسمانى عالم طبيعت
كلمه 1 - قال
اميرالمؤ منين عليه السلام :
لا تبيعوا الاخرة بالدنيا و لا تستبد لوا البقاء
بالفناء .
ترجمه :
فرمود: عالم آخرت را بدنيا نفروشيد و سراى بقا را بدار فنا مبدل نكنيد.
شرح :
يعنى هر كه زائد بر ضرورت و از مقدار حاجت ((آنهم
از طريق حلال )) مال دنيا را جمع آرد و
از راه حرام تحصيل مال و جاه كند و با حرص و آز و طمع و با هر جنايت و
خيانت و كار ناشايست در طلب مال و مقام بر آيد در حقيقت آخرت را فروخته
تا بدنيا رسيده است و عالم بقا و سراى ابدى بهشت و لذات بى پايان آخرت
را از جهل و سفاهت بخانه چند روزه دنيا تبديل كرده است .
كلمه 2 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
حد الحكمة الاعراض عن دارالفناء و التوله بدار
البقاء .
ترجمه :
حد حكمت و معنى حقيقى آن اعراض از سراى فانى و اشتياق بعالم بقاء است .
شرح :
يعنى حكيم كسى است كه از همت بلند و روح بزرگ و دنيا و لذات فانى آنرا
ناچيز داند و تمام توجهش بعالم بقا باشد و شوق به وطن اصلى و سراى ابدى
دائم او را به ياد آن عالم و بكار مناسب آن سراى جاويد بدارد تا بعلم و
عمل صالح و احسان و خدمت بخلق پردازد چنانكه حكماء اغلب و خصوص حكيم
قدوسى محقق طوسى چنين بود و عمرى همه را بعلم و عمل و خدمت بخلق صرف مى
كرد و مى فرمود:
لذات دنيوى همه هيچ است نزد من |
در خاطر از تغير آن هيچ ترس نيست |
روز تنعم و شب عيش و طرب مرا |
همچون شب مطالعه و روز درس نيست |
((رضوان الله عليه ))
كلمه 3 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
خير من صحبت من ولهك بالاخرى ، و زهدك فى
الدنيا، و اعانك على الطاعة .
ترجمه :
بهترين كسى كه با او مصاحبت و رفاقت مى كنى آنكسى است كه تو را مشتاق
آخرت و متنفر از دنيا گرداند.
شرح :
يعنى رفيق حقيقى و هم صحبت گرامى آنست كه بروح انسان كه از عالم بقاست
مساعدت كند و بعلم و معرفت انسان بيفزايد و گرد و زنگار دنيا را منشاء
هر خصا و شقاوتست و بالطبع همه مردم عادى مشتاق آنند از دل پاك كند و
اشتياق و عشق عالم آخرت را كه اغلب مردم از آن تا دم مرگ غافلند در
آينه دل منعكس گرداند چنان كس بحقيقت رفيق انسانست اين گونه رفيق است
كه فرمودند الرفيق ثم الطريق حافظ
فرمايد:
ديغ و درد كه تا اين زمان ندانستم |
كه كيمياى سعادت رفيق بود رفيق |
كلمه 4 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
من هوان الدنيا على الله لايعصى الافيها
.
ترجمه :
از پستى دنيا نزد خدا و بى قدرى آن همين است كه خدا را معصيت نمى كنند
مگر در دنيا.
شرح :
در اين جهان ماده و حركت كه خدا دار فتنه و امتحان قرار داده گوئى
ميدان جولان اميال مختلف و صحنه دواعى و اغراض متعارض است و تزاحم
شهوات موجب غفلت از خدا و منشاء هر ظلم و جور و طغيان و عصيان است اما
ازين جهان كه بعالم مافوق الطبيعه رفتيم ديگر حركت متزاحم و اميال
متعارض نيست و فيها ما تشتهى الانفس و تلذ
الاعين . است و آنجا كسى نافرمانى خدا نكند و ظلم و جور بخلق
نرسد پس اين دنياى پست ماده و حركت است كه دار عصيان و ميدان طغيان است
و عوالم ديگر جاى آسايس و لذت و بهجت خلق است و عشق به حسن و جمال حق .
كلمه 4 - قال اميرالمؤ منين -ليه السلام
من ذمامة الدنيا عندالله ان لاينال ما عنده
الابتركها .
ترجمه :
از پستى و شومى دنيا نزد خدا همين بس است كه جز بترك دنيا كسى بخدا و
لذات آخرت نمى رسد.
شرح :
چون دنيا دار عمل و امتحان است و آخرت دار نتيجه و پاداش است لازمه
عالم دنيا حركت مختلف و متنازع است بين قواى روح با قواى بدن و لذات
روحانى و جسمانى و حب خدا با حب دنيا كه يكى از روح و يكى از جسم است
ابدا در دلى جمع نخواهد شد جز بترك اعراض و شهوات دنيوى كسى بحب خدا و
رضا و رضوان حق نرسد لذا فرمود از شومى دنيا و خوارى آن نزد خدا همين
بس كه كسى جز بترك دنيا و مخالفت با لذات دنيوى بثواب بهشت و لقاى خدا
و نعمت آخرت نخواهد رسيد و لذات دنيوى مانع وصول بنعم ابدى الهى است و
در كلمه ديگر فرمود:
حب الدنيا راس الفتن و راس المحن حب دنيا
منشاء هر فتنه و فساد و اساس هر رنج و محنت است .
كلمه 6 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
استعيذوابالله من سكرة الغنى فان له سكرة بعيدة
الافاقه .
ترجمه :
بخدا پناه بريد از مستى مال و ثروت دنيا كه ثروت را مستى عجيبى است كه
از مستى بهوش آمدن بسيار دور و مشكل است .
شرح :
يعنى هر چيز را از مال و جاه و علم و حسن و غيره همه را سكر و مستى است
چون كه هر چه انسان را از طريق عقل بيرون برد آن مستى است و مال دنيا
را يك نوع مستى شديدى است كه كمتر كسى تا دم از اين مستى بهوش مى آيد و
خردمندان عالم تنها بحقيقت دنيا و فنا و زوال آن پى مى برند و مست و
مغرور مال و ثروت دنيا نمى شوند بلكه بكار زاد و ذخيره آخرت از مال و
جاه و علم و غيره مى پردازند.
كلمه 7 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
حب الدنيا يفسد اعقل و يصم القلب عن سماع الحكمة
ترجمه :
حب دنيا عقل را فاسد مى كند و گوش قلب را از شنيدن سخن حكمت كر مى
سازد.
شرح :
يعنى هر كه دوست دنيا و عاشق مال و جاه دنياست عقل فطرى و هوش حقيقى او
فاسد شود و ديگر بسخن حكمت و الهيات مايل نباشد و گوش بگفتار انبياء و
اولياء و حكماى الهى كه دنيا را در نظرش حقير كند ابدا ندهد مبادا از
دنياى موهوم كه معشوق اوست دور شود و اما عاقل گويد:
دنيا بتى است عشوه گر و بيوفا |
زين بيوفا وفا چه تمنا كنى |
يا گويد:
مجو درستى عهد از جهان سست نهاد |
كه اين عجوزه عروس هزار داماد است . |
كلمه 8 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
حق على العاقل العمل للمعاد و الاستكثار من
الزاد
ترجمه :
خردمند را سزد كه در دنيا بكار آخرت پردازد و توشه و ذخيره براى آن
جهان بسيار بر دارد.
شرح :
چون مرگ انسان يعنى انتقال و سفر او به جهان ديگر حتمى است پس عاقل
غافل ازين معنى نباشد و دائم بفكر روز مراجعتش به وطن اصلى است كه آنجا
ملك باقى و سراى ابدى است لذا بكار علم و معرفت و عمل صالح و احسان
بخلق كه ذخيره و توشه يفر آخرت است مى پردازد در كلمه ديگر فرمودند:
ثوب العلم يخلدك و لا يبلى و يبقيك و لا يفنى
لباس علم و تقوى هميشه نو و مخلد و ابدى است و كهنه نشود و در
عالم بقا برتن تست و هرگز فانى نگردد.
معاد آخرت
آخرت يعنى سراى ديگرى كه پس از مرگ بدان منزل مى رويم و آنجا را تمام
انبياء و اولياء و حكماى الهى با دليل و برهان واضح بر خلق ثابت كرده
اند و آيات قرآن و سخنان على - عليه السلام - در نهج البلاغه و ساير
اخبار و ادله حكماى اسلام و غيره همه بر آن متفقند، انبياء و اولياء
ديده اند و حكماى الهى و علماى ربانى به مقام علم اليقين و عين اليقين
رسيده اند.
كلمه 9 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
لاتدرك ماتريد (من - ظ) الاخرة الابترك ما تشتهى
من الدنيا
ترجمه :
هرگز به آنچه در عالم آخرت مى خواهى نمى رسى الابترك شهوت عالم دنيا.
شرح :
عالم دنيا سراى بدن حيوانى و آخرت منزل جان قدسى است و دنيا يعنى جهان
پست و بى ثبات و آخرت عالم بلند رتبه باقى و دايم و آن دو مقابل
يكديگرند و شرط وصول انسان بنعمت هاى ابدى و لذات حقيقى عالم آخرت آنست
كه از سر شهوات حرام دنيا بگذرد بلكه در حلال آن هم تا بتواند خود دارى
كند كه فرمود:
حلاوة الدنيا توجب مرارة الاخرة شيرينى
لذات دنيا موجب تلخى عالم آخرت است كس بمقامات عالى آخرت و درجات منيع
بهشتى نرسد جز با ترك حظوظ نفسانى و شهوتهاى حيوانى در عالم دنيا و در
كلمه ديگر فرمود:
افضل الطاعات هجر اللذات نيكوترين طاعتها
دورى از لذات دنيا است .
كلمه 10 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
لا يترك الناس شيئا من دينهم لا صلاح دنيا هم
الافتح ماهو اضرمنه
ترجمه :
مردم كارى از امور دينشان را براى نفع دنياى خود ترك نمى كنند الا آنكه
درى از ضرر بيشتر برويشان گشوده مى شود
شرح :
يعنى وقتى انسان بطمع دنياى خود به معصيت و يا ترك طاعت خدا كه امر دين
است پرداخت او نمى داند از جهل كه منفعت و ضرر بتقدير خداست و از خدا
بايد خير و منفعت خواست نه از ترك فرمان خدا پس بواسطه عدم توجه بخدا و
اعتماد بر سعى و كوشش خود اگر نفعى هم يافت در مقابل آن نفع درى از ضرر
بمراتب بيشتر بروى خود بگشايد تا معلوم شود كه كليه منافع و خيرات را
بايد از درگاه خدا خواست نه به ترك فرمان حق و الاعكس العمل آن زيان
دنيا و دين خواهد بود، و اگر بعكس كار دين را مقدم بر امور دنيا داشت
هر چند زيانى در آن بود خدا منفعتى بمراتب بيشتر از آن ضرر به او عنايت
خواهد فرمود و در كلمه ديگر فرمود: هر كس به امر آخرتش اهتمام داشت خدا
امور دنيايش را كفايت و اصلاح خواهد كرد.
و در كلمه ديگر فرمود:
ينبغى لمن عرف دارالفناء ان يعمل الدار البقاء
هر كس دنيا را به فنا و بى وفائى و نا پايدارى شناخت سزد كه از
او طمع ببرد و هر چه مى كند براى سراى آخرت كند.
تذكر اجتماعى
و غرض حضرت از اين كلام و ساير بياناتى كه در اين معنى فرموده آن نيست
كه شخص در دنيا ((چون فناى او را مى
بيند)) از هر كار و كسب و تجارت و هنر و
صنعت دست بكشد و يكباره به نماز و عبادت و گوشه گيرى و ذكر و دعا پرداز
و بهيچ كار دنيا توجه نكند، غرض البته اين نيست زيرا ما را عقل و شرع
مامور بكسب و تجارت و عمل براى دنيا فرمود تا بخلق محتاج نباشيم و كسب
حلال را معصوم - عليه السلام - فرمودند:
((نه جزء از ده جزء عبادت است
)) يعنى اگر عبادات را ده قسمت كنيم نه
قسم آن تحصيل كسب حلال است پس غرض ازين بيان در اين كلمه و امثال آن در
اخبار بسيار كه فرمودند مؤ من و عاقل كار تنها براى آخرت مى كند و
بدنيا توجهى ندارد آنست كه مؤ من و عاقل و شخص بيدار كار آخرت هر كار
كه مى كند از تجارت و كسب و علم و هنر و غيره همان كار را خالص براى
خدا و براى ذخيره آخرت كنند كه هم دنياى او كاملا اصلاح شود و هم تمام
اين اعمال ذخيره آخرت او شود پس كار آخرت نه تنها عبادتست بلكه تمام
كارها را اگر براى خدا كنيم كار آخرت است و ذخيره براى آن عالم ما
خواهد بود و اگر علم و عبادت را هم براى دنيا كنيم آن هم كار دنياست و
هيچ نفعى در آخرت ندارد الا لله الدين الخالص
دين هر عمل است كه براى خداست و هر چه براى خداست كار آخرت است
چون هر كشت و كار و كسب و علم و هنر و صنعت و مشاغل در عالم نظام خلقت
لازم و تمام كارهاى دنيا واجب كفائى است و بايد براى آخرت كرد خلاصه
آنكه تمام اعمال دنيا را مى توان براى آخرت كرد و تمام كارهاى آخرت را
براى دنيا را مى توان براى آخرت كرد و تمام كارهاى آخرت را براى دنيا و
اين تابع نيت و توجه بحقيقت دنيا و آخرت است پس اگر كسى عبادت را براى
خود نمائى و مال را براى خوشگذرانى خواهد كار دنيا است ، و اگر كسب
تجارت و صنعت و هنر كند غرض و مقصود آن باشد كه پس از نظم معاش ضرورى
از مال حلال به احسان و صدقه و نشر خيرات و بسط علم و ايمان و دستگيرى
از مستمندان و بيماران بكار برد آن علم و تجارت كار آخرتست و ذخيره نزد
خداست كه فرمود عز من قائل رجال لا تلهيهم تجارة
و لا بيع عن ذكر الله و هكذا اگر طبيب در طبابت غرضش خدا و رفع
رنج درد مندان و مريضان باشد، و عالم در تحصيل علم مقصودش هدايت
جاهلان و تكميل ايمان مردم باشد، و غرض امير و وزير و عليهم السلام همه
خدا باشد كارشان ذخيره عالم بقا مى گردد
رزقناالله تعالى مايحب و يرضى
|