دانشنامه اميرالمؤمنين عليه السلام
بر پايه قرآن، حديث و تاريخ
(جلد اول)
آيت الله محمد محمدى رى
شهرى
ترجمه: عبدالهادى مسعودى
- ۱ -
سخنى با خواننده
موسوعة الإمام على بن أبى طالبعليه السلام فى الكتاب والسنّة والتاريخ، تلاشى
بايسته بود كه در سال 1379 براى بهرهگيرى انديشه وران عرب زبان و پژوهشگران
عربىدانِ حوزه و دانشگاه به زيور طبع، آراسته گرديد و در مدّت زمانى كوتاه، توجّه
خِردورزان حوزه دين را به خود جلب نمود و از نخستين بركات آن، مىتوان به مرجع قرار
گرفتن اين كتاب در تدوين دانشنامه امام علىعليه السلام (1)
اشاره كرد. همچنين جايزه دومين دوره انتخاب «كتاب سال ولايت» (2)
و برخى جوايز و نشانهاى علمى - فرهنگى ديگر به آن تعلق گرفت.
دريغ بود كه بهره ورى از اين دستاورد ارجمند، در انحصار بهره مندان از زبان و
ادبيات عرب بماند. از اين رو، گروه ترجمه اين مركز، بر آن شد تا در كمترين زمان
ممكن، راه را براى بهرهگيرى فارسى زبانان - اين طلايه دارانِ فرهنگ ناب تشيّع - از
اين اثر، بگشايد.
ايرانيان كه همواره بيرق بلندِ آزادگى و دادگرى شيعى را بر دوش كشيده و آن را در
طول قرون، از ميان خون و شمشير و آتش و دود و درد و شكنجه و آوارگى و بىخانمانى
گذرانده و سرافرازانه به دست نسل كنونى سپردهاند، رادى و بزرگى را از آغاز، در
سيماى خَلَفِ به حق و شايسته پيامبر خدا، بزرگ مردِ تاريخ، على بن ابى طالبعليه
السلام ديدهاند و همواره به آن بزرگوار عشق ورزيدهاند.
عشق به علىعليه السلام عشق به فرد نيست، عشق به انسانيّت است؛ پاسداشت رادمردى
است؛ تنفّس در فضاى كرامت است؛ مفهومِ زيستن و معناىِ بودن است؛ تفسير زندگى و
چرايى وجود است. بى شناخت علىعليه السلام، پيامبرصلى الله عليه وآله ناشناخته
مىمانَد، وبى شناخت پيامبرصلى الله عليه وآله، اسلامْ ناشناخته مىمانَد، وبى
شناخت اسلام، فلسفه آفرينش انسان بر زمين مىمانَد.
مجموعه حاضر، دستاوردى از اين عشق و علاقه و برگِ سبزى است هديه درويش، تا كه قبول
افتد و چه در نظر آيد.
در اين جا ياد كردِ چند نكته را درباره اين ترجمه ضرورى مىدانيم:
1. از آن جا كه علاقهمند بوديم در سالهايى كه به نام مولا علىعليه السلام مزيّن
است، متن عربى و ترجمه آن، هم زمان نشر يابد، از مترجمان متعدّد، يارى گرفتيم كه
اين كار، با همه سودمندىاش در بهرهگيرى از زمان، تنوّع سبك را تا اندازهاى بر
متن فارسى تحميل كرد و البته تلاش شد با بهرهگيرى از كنترل واحد در ويراستارى، از
آن كاسته شود؛ امّا كاملاً آگاهيم كه ترجمه، يك دست نيست.
2. براى اطمينان بيشتر، ترجمهها توسط افراد ديگرى با متن اصلى مقابله شده است، تا
در صورتى كه كاستىاى هست و يا اشتباهى براى مترجم رخ داده، رفع شود. بنابر اين،
كار را بايد محصول تلاش مترجم و مقابلهگر شمرد. گفتنى است كه
در پايان كار، متن آماده شده، به مؤلّف محترم، جناب حجة الاسلام والمسلمين محمّدى
رى شهرى نيز عرضه شد واصلاحات وتذكّرات ايشان در ترجمه و گاه نيز در متن اصلى كتاب
(نسخه عربى) مدّ نظر قرار گرفت.
3. پارهاى مترجمان، در ترجمه آيات قرآنى از ترجمه جناب آقاى محمّد مهدى فولادوند و
در ترجمه نهج البلاغه از ترجمه دكتر سيد جعفر شهيدى استفاده كردهاند و از اين حيث،
خود را وامدار ايشان مىدانند و البته پارهاى از مترجمان نيز روش خاصّ خود را به
كار گرفتهاند .
4. در متن عربى، شمار منابع روايات، گستردهتر از متن فارسى است. اين كار، بدان جهت
است كه متن عربى براى پژوهشگرانى در نظر گرفته شده كه قصد مراجعه به منابع را دارند
و براى اهل تحقيق، طبعاً چنين كارى لازم بود؛ ولى در ترجمه فارسى، منابع محدودترى
ياد شدهاند .
5. از آن جا كه مقالات و توضيحات مندرج در آغاز برخى جلدها، بخشها و فصلها متن
فارسىاى نيز داشتند، مترجمان، تنها به بازبينى كلّى و در پارهاى موارد به هماهنگ
سازى آنها بسنده كردند.
6. در جلد نهم متن عربى، اشعارى از شاعران معروف عرب در وصف اميرمؤمنان آمده است كه
در برگردان فارسى تنها شعر شاعران سه قرن نخست هجرى ترجمه شد و اشعارى از شاعران
فارسى زبان، جايگزين ساير اشعار گرديد.
7. دست اندركاران ترجمه و مقابله اين مجموعه، به شرح زيرند كه از همه اين
بزرگواران، تشكّر مىشود:
الف مترجمان
1. عبد الهادى مسعودى (جلدهاى يكم، دوم، سوم و دوازدهم)
2. مهدى مهريزى (جلدهاى چهارم و پنجم)
3. سيّد ابو القاسم حسينى (ژرفا) (جلد ششم)
4. جواد محدّثى (جلد هفتم)
5. محمّد على سلطانى (جلدهاى هشتم، نهم، دهم و يازدهم)
ب مقابلهگران ترجمهها با متن اصلى
1. سيّد محمّد كاظم طباطبايى (جلدهاى يكم، سوم و دوازدهم)
2. سيّد محمود طباطبايى نژاد (جلدهاى دوم، هشتم و نهم)
3. محمّد حسن شيبانى (جلد چهارم)
4. سعيد رضا على عسكرى (جلدهاى پنجم، ششم و دهم)
5. محمّد على سلطانى (جلد هفتم)
6. صادق حائرى جم (جلد يازدهم)
8. بايسته است از مدير محترم ويرايش و نشر مركز، جناب آقاى حميد رسايى و ويراستاران
مجموعه: آقايان سيّد محمّد دلّال موسوى (جلدهاى يكم، چهارم، پنجم، هشتم، نهم، دهم و
دوازدهم) و محمّد باقرى زاده اشعرى (جلدهاى دوم، سوم ويازدهم) و بويژه سرويراستار
محترم، جناب آقاى محمّد هادى خالقى - كه افزون بر كنترل نهايى تمامى مجلّدات ، به
اتقان مقابله هم توجّه ويژه داشتند - و نيز از تنظيم كنندگان پاورقىها و ارجاعات:
آقايان غلامحسين مجيدى و حميد فرّخيان و همكاران بخش نمونه خوانى: آقايان محمود
سپاسى، مصطفى اوجى، مهدى جوهرچى و همكاران بخش حروفچينى و صفحه آرايى: آقايان محمّد
باقر نجفى، محمّد ضياء سلطانى، سيّد على موسوى كيا، فخرالدين جليلوند و حسين
افخميان، كه بىتلاش آنان، كار به اين سرعتْ پايان نمىگرفت، تشكّر به عمل آيد.
گروه ترجمه
مركز تحقيقات دار الحديث
سخنان مقام معظم رهبرى درباره دانشنامه امير المؤمنين
در سالى كه به نام امام على بن ابى طالبعليه السلام مزيّن بود
(3) و در آستانه ولادت آن حضرت (12 رجب 1421 / 19 مهرماه 1379)، نخستين دوره
متن عربى دانشنامه امير المؤمنينعليه السلام با حضور محقّقان و كارگزاران مركز
تحقيقات دارالحديث، طىّ مراسمى باشكوه، به مقام معظّم رهبرى، حضرت آية اللَّه
خامنهاى اهدا گرديد. رهبر انقلاب، در اين ديدار، پس از ارائه گزارشى كوتاه توسّط
حجة الاسلام و المسلمين رىشهرى از تلاشهاى صورت گرفته براى تهيّه اين مجموعه در
دارالحديث، رهبر انقلاب مطالبى بدين شرح، بيان فرمودند:
عيد ميلاد اين بزرگوار را هم به جناب آقاى رى شهرى و هم به بقيه برادران عزيز و
حضّارى كه تشريف دارند، تبريك عرض مىكنم و به عنوان يك مُحبّ كوچك
اميرالمؤمنينعليه السلام و يك مسئول در دولت و كشور آن حضرت، از اين كار بزرگى كه
به همت جناب آقاى رى شهرى و بقيه دوستانْ صورت گرفته است، يعنى تهيه «موسوعه
اميرالمؤمنينعليه السلام»، صميمانه تشكر مىكنم
و از اين كه اين نسخههاى اوّل را به بنده لطف كرديد هم جداگانه متشكّرم.
همه چيزْ نشان مىدهد كه اين كار، تحت اشراف روح مطهّر و بركات وجود خود آن
بزرگوار، پيش رفته است. اميدوارم - إن شاء اللَّه - خداى متعال به شما اجر بدهد (كه
اين كار بزرگ را انجام دادهايد) و اين كار، گامى باشد - إن شاء اللَّه - براى رفتن
در اين اقيانوس و پيش رفتن در اين درياى ژرف و عميق و بالا بردن سطح معرفت مردمْ
نسبت به اين بزرگوار. ما در اين امر، خيلى عقب هستيم. ما مىخواهيم از اين ته دره
كه قرار داريم، به سمت آن قلّه عظيم، حركت كنيم.
شما ببينيد كه ما نياز به تلاش داريم و تا وقتى كه اين نظام اسلامى راه نيفتد و تا
در سر بالايىهاى اين قلّه حركت نكند، به مقاصد خودش نخواهد رسيد. قدم اوّل هم همين
هاست. واقعاً كار برجسته و جالبى كردهايد. حالا من صورت كار را مىبينم و از
محتواى كار و اين كتاب - إن شاء اللَّه - بيشتر استفاده خواهيم كرد.
درباره امير المؤمنين، كتابهاى زيادى نوشته شده است. هم ماها (شيعيان) نوشتهايم،
هم غير شيعيان و هم غير مسلمين نوشتهاند. هر كدام هم از ابعادى وارد اين درياى
عظيم شدهاند و هر كدام هم چند قدمى بيشتر پيش نرفتهاند. انسان، اين را حس مىكند.
به نظر من بايد جورى از اين كتابْ خلاصه گيرى بشود و استفاده بشود كه اين كتاب، به
عنوان يك كتاب مرجع بتواند منبع و سرچشمه چندين جريان قرار بگيرد و كسانى بتوانند
از اين كتاب، كتابهايى به وجود بياورند. البته ترجمه هم براى اين كه فارسى زبانها
بتوانند استفاده كنند، بسيار خوب است؛ ليكن شايد اهميّت اين كار، كمتر از ترجمه
نباشد كه از اين منبعْ استفاده بشود و كتابهاى موضوعى، تخصّصى و مشخّصاً ناظر به
يك مسئله خاص و روشنگر، با استدلال قوى و مستحكم درباره اميرالمؤمنين - إن شاء
اللَّه - نوشته بشود. (4)
اهدا
يا بقية اللَّه!
اى سلاله پاك رسول خدا!
اى عزيز فاطمه اطهر و على مرتضى!
اى كه ياد و نامت دل را از عشق به زيبايى، والايى، عدالت و نيكى مىآكَنَد!
اى «خورشيد مغرب» كه انديشيدن به آرمانهاىِ والايت، چشم انداز سراسرْ نور و هيجان
و ايمان را در پيشِديد مىگشايد!
اى «داد گستر جهان» كه آمدنت، فرجام آرمان رهايى بخش پيامبران، و حضورت، بنيادگذار
«روز رهايى» خواهد بود!
اى «آخرين اميد» كه نامت جانها را لبريز از اميد مىكند و يادت عاشقان را «در فجر
ساحل» به ديدار خورشيد مىخوانَد!
اكنون كه از پسِ سالها تلاش فروتنانه و كشش و كوشش خاضعانه، صفحات زرّين اين كتاب
- كه جاى جايش با نام عدالتِ مجسّم و ايمان متبلور و نماد حق (على بن ابى طالبعليه
السلام) مزيّن است - به فرجام مىرسد، تمامتِ اين كوشش ناچيز را، چونان «ران
ملخى»، با دستانى سرشار از تمنّا، به پيشگاه تو تقديم مىكنم.
اى پرچم افراشته!
اى دانش انباشته!
اى مظهر رحمت بى كران!
اى فريادرَس درماندگان!
اى انفجار نور در شب ديجور!
و اى خورشيد روشنى بخش!
اين هديه خُرد را بپذير، و بِدان به ديده عنايت بنگر، و ما را مشمول نيايشهايت
بدار، و تمنّاى وصالت را برآور، و شيرينى لقايت را بچشان.
آمين!
درآمد
الحمد للَّه الذى هدانا لهذا و ما كنّا لنهتدى لَوْلا أن هدانا اللَّه، وصلّى
اللَّه على سيّد المرسلين وخاتم الأنبياء محمّد وأهل بيته الطيّبين الطاهرين، الذين
أذهب اللَّه عنهم الرجس وطهّرهم تطهيراً.
رسول خدا فرمود:
علىّ آية الحقّ و راية الهدى.
على آيت حق و پرچم هدايت است .
سخن گفتن از علىعليه السلام، دشوار است و سخنِ درخور آن چهره تابناك گفتن،
دشوارتر. درنگريستن به شخصيت علىعليه السلام، انديشه سوز است و نيوشيدن ابعاد
شخصيت او، طاقتى كوهوار مىطلبد، و بازگويى اندكى از والايىها و زيبايىهاى آن
چهره تابناكِ تاريخ بشر، كلامى ديگر مىخواهد و زبانى ديگر.
به واقع، زبانى به پهناى فلك مىخواهد تا مگر اندكى از والايىها، زيبايىها و بى
همتايىهاىِ آن «مَلَك» زمينى گفته آيد و سخنى درخور شأن آن انسان آسمانى شكل گيرد.
آنان كه درباره او ژرف انديشى كردند و ابعاد وجودى او را تا حدّى دريافتند، در درد
ناتوانى سوختند و خاموشى گزيدند و فرياد برآوردند كه: اين خاموشى، نه از براى تن
زدن از برنمودن والايىهاى اوست كه بىگمان، «مادح خورشيد، مدّاحِ
خود است»؛ بلكه از سر ناتوانى و فروماندگى در چگونه سپردن آن همه والايىها به
واژههاست. به راستى كم نيستند كسانى كه اين كلام والاىِ متنبّى از اعماق جانشان بر
مىآيد كه:
وتركت مدحى للوصىّ تعمّداً
إذ كان فضلاً مستطيلاً شاملا
وإذا استطال الشىء قام بِنَفْسِهِ
وصفاتُ ضوء الشمس تَذهبُ باطلا
و از سر عمد، مدح وصى را وانهادم /
چون فضيلتى بركشيده و گسترده بود.
و چون چيزى بالا كشد، بر پاى خود مىايستد /
و توصيف نور خورشيد، بيهوده است.
آن كه درباره مولا و والايىهاى او آهنگ سخن دارد، درمىماند كه چه بگويد. به راستى
سخن استوار و شايسته و درخور، درباره اين «پديده شگفت هستى»، براى هر كسى و با هر
امكان و استعداد و زمينهاى، فروماندگى و گرفتارىِ شگفتى است. بى گمان، ابو اسحاق
نظّام، از پسِ تأملها و درنگريستنهاى بسيار، درباره مولا و ابعاد شخصيتى او گفته
است:
علىّ بن أبى طالبعليه السلام محنة على المتكلّم: إن وفّاه حقّه غَلا، و إن بَخَسَه
حقّه أساء...
علىعليه السلام آزمون سخنور است : اگر حقّش را ادا كند، گويى كه غلو كرده، و اگر
كم گذارَد، بد كرده است .
علىعليه السلام رزم آورترين نستوهِ آوردگاههاى رزم، نرم خوىترين چهره صحنه
زندگى، دلدادهترين پرستنده دل شب، مهربانترين انسان در برابر مردمان در گستره
زمين، انعطاف ناپذيرترين حقگذارِ صحنههاى حقگذارى و حق مدارى، و سخنورترين و
چيرهترين بليغان در وادى آفرينشِ شكوهزادترين سخنها، خطابهها و... است. به گفته
سراينده علوى انديشى:
كم له شمس حكمة تتمنّى
غرّة الشمس أن تكون سماها
او را بسى خورشيد حكمت است كه آرزو دارد/
پرتو خورشيد، آسمانِ آن باشد.
آيا مىتوان بر معبر تاريخ ايستاد و اين فرازمندترين و شكوهمندترين قلّه وادى
كرامت، آزادى، انسانيت و شرف را نديد؟
آيا مىتوان بر دشتستان زندگى نگريست و اين والاترين نماد عشق و عبادت، جهاد و
شهامت، ايثار و صداقت، ايمان و جلالت را نديد؟
آيا مىشود كه قلمزنى، صفحاتى را در موضوعى رقم زند و با همه وجود، تمنّاىِ عطرآگين
ساختن خامه را با نام و ياد مولا و گزارش والايىها و ارجمندىهاى زندگى سراسر
اقدام، شور و جهاد و ايثار و... او نداشته باشد؟
به پندارم همه، همه آنان كه انديشيدهاند و واقعِ صادق اين پديده شگفتِ هستى را
دريافتهاند، بر اين باورند كه چگونه قطره را شايد كه در ثناى اقيانوسْ سخن گويد، و
ذرّه را آيد كه در فضلِ خورشيد، حماسه بسرايد و...
و اين قلم...
و اين قلم، هرگز بر اين باور نبود كه سخنى درخور، در وصف آن آفتاب جهانتاب خواهد
گفت و بخشى از شعاع ناپيدا كرانه وجود آن خورشيد حق را انعكاس خواهد داد و نَمى از
يَمِ موج خيز فضايل و مناقب و عظمتهايش را عرضه خواهد كرد؛ امّا به روزگارى كه به
تدوين ميزان الحكمة همّت ورزيده بود، در مدخَل «الإمامة»، به الزامِ ساختار كتاب،
به اين درياى موج خيز، از دور، نگاهى افكند. بارى، «نگاهى بود از دور به دريا»؛ و
چهره نازنين آن امام انسانها را در آينه كلام الهى و نبوى نگريست و جلوههايى از
شخصيت و سيره آن بزرگوار را بر اساس روايات معصومان رقم زد، و چون تقدير الهى چنان
رقم خورد كه ميزانالحكمة - كه سپاسْ خداى را كه بارهاى بارْ نشر يافت، مرزها را
درنورديد
و تا دور دستترين نقاط، جستجوگران معارف دينى را در حدّ خود، بهره رسانْد - گسترده
شود ومحتواى فصلها دامن گشايد و افزون گردد، نگارنده، پس از تأمّل بسيار، دامن
همّت بر كمر ارادت زد و عزم را جزم كرد تا اين بخش را نيز بگسترانَد.
راهِ مقصد، دراز بود و اين رهرو، نُوسفر. همّت والاى فاضلانى بدرقه راه شد و عنايت
ويژه آن امامِ كرامت و نوازنده راهيانِ حق، شامل حال؛ و اكنون آنچه پيش روى شماست،
ثمره كشش و كوششى است كه از پسِ سالها به بار نشسته و عنوان «دانشنامه امير
المؤمنينعليه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ» به خود گرفته است و اينك در سالى
كه به نام زيباى امام علىعليه السلام نامبردار شده (5) و
هزاران هزار همّت و كشش و كوشش را به خود معطوف داشته است، نشر مىيابد.
خداوند را از بُنِ جان سپاس مىگويم كه براى قلم زدن در موضوعى چنين فخيم، توفيق را
رفيقِ راه كرد، گرهها را گشود، دشوارىها را هموار ساخت و سختىها را آسان.
اين دانشنامه، شيرينترين، گواراترين وافتخارآميزترين حاصل عمر اين شيداى ناچيزِ
نام و ياد مولاست كه به فضل الهى و به يارى پيراسته تنى چند از فاضلان، سامان يافته
است.
دانشنامه، براى من، تحقّق بلندترين، ارجمندترين و دست نايافتنىترين آرزوست. از
اين روى، خداى را با همه وجود، سپاس مىگويم ومولا را نيز و توجه بنده نوازانهاش
را پاس مىدارم، كه اگر نبود آن همه دستگيرىها، نواختنها، زدودن دشوارىها، باز
كردن بن بستها و ...، اين همه، شكل نمىگرفت؛ و آنچه اكنون بر اين خامه مىرود،
عذرْ نامه كوتاهىهاست، و فراز آوردن سپاسها؛ سپاسهايى
سرشار از شيفتگى، اعجاب و اخلاص در برابر دستگيرىها و رسيدن به مقصد و مقصود.
دانشنامه امير المؤمنينعليه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ، نگاهى است به
زندگانى امير مؤمنان، سيره علوى و تاريخ حيات كاملترين انسان، برجستهترينِ مؤمنان
و بزرگترين چهره تاريخ اسلام پس از رسول خدا.
دانشنامه، به آهنگ برنمودنِ برجستهترين، آموزندهترين و تنبّه آفرينترين
آموزهها از زندگى علىعليه السلام و سيره سپيدى آفرين او به قلم جارى شده است.
دانشنامه مىكوشد تا با ترسيم چهره ملكوتى امامِ انسانها و گزارش ويژگىهاى علمى،
اخلاقى و عملى زندگانى سرشار از ايمان و اقدام پيشواىِ حقيقت، و تبيين تلاشهاى
شگرف «صداى عدالت انسانى» در راه عدالت گسترى و حق مدارى، عملاً به اين سؤال پاسخ
گويد كه چرا كتاب الهى، «على» را در كنار خداوند، شاهد «رسالت» قرار داده است.
(6)
دانشنامه، با طرحى نو، پردازش ابتكارى و نظمى جديد و كارآمد، سيره علوى را در
شانزده بخش در پيشديد پژوهشگران و جستجوگران معارف علوى و شيفتگان مولا و تشنگان
حق و حقيقتْ فرا مىنهد كه معرّفى اين بخشها در زير مىآيد.
دانش نامه امير المؤمنين در يك نگاه
بخش نخست: تبار امام على
در بخش اوّل، از نياكان آن حضرت و محيط رشد و زندگانى امير مؤمنان، پدر و مادر،
نامها، كنيهها، لقبها، سيرت و صورت ايشان بحث به ميان آمده و از
ازدواجهاى حضرت، زنان و فرزندان او سخن رفته است.
در اين بخش، روشن شده است كه مولا در خانوادهاى بزرگ و محيطى پاك، باليده است.
نياكان آن بزرگوار، يك سر، موحّدانِ پاك انديش و استوارْ گام در راه خدا بودند و در
تبار آن موحّد بى بديل تاريخ اسلام، هرگز شائبه شرك و آلودگى فكرى و اعتقادى نبوده
است. او در دامن پدرى مؤمن، نستوه، حق مدار، و مادرى نيكْ نهاد و معادْ باور باليده
است. زندگى را با همسرى كه پاكترينِ روزگار و سرآمد زنان جهان بوده، در هالهاى از
قداست و با امر الهى آغاز كرده است و فرزندانى بزرگ و تاريخ آفرين، كه مصداق والاىِ
«كوثر» بودهاند، به يادگار نهاده است.
كنيهها و القاب او - كه بيشتر آنها را رسول الهى رقم زده است -، همه و همه، نشان
دهنده شخصيت والا و جايگاه بى بديل او در اسلام و تاريخ است.
بخش دوم: امام على با پيامبر
پيامبر خدا در روزگارى فرمان رسالت يافت و بعثت شگفت و تاريخسازش را اعلام كرد كه
جزيرة العرب در تاريكى و سياهى و جهل مىسوخت. بعثت آن پيامبر آزادى و كرامت، با
ناباورى مردمان و نيز با توطئه جبّاران روبهرو شد. از آغازين روزهاىِ اين قيام
الهى، امير مؤمنان، همراه جدايىناپذير و مدافع خستگىناپذير او بود. در اين بخش،
جايگاه والاىِ امام در تحقّق نهضت اسلام و نقش دوران ساز آن بزرگوار در تداوم آن
قيام الهى در عصر پيامبر خدا، باز گفته شده است.
اين بخش نشان مىدهد كه مولا، دوش به دوش پيامبر خدا از آغازين روزهاى بعثت تا
هنگام رحلت، براى حاكميت اسلام در جامعه با تمام توان كوشيد و در تمام صحنهها و
گردونهها با پيامبر خدا همبَر شد و در تمام دشوارىها براى رفع بن بست از پيش روى
حركت اسلام، پيشتاز بود. اين بخش نشان مىدهد كه علىعليه السلام، در
دفاع از دين، گسترش اسلام، حراست از پيامبر خدا و نگهبانى از آيين نوپاى الهى،
استوارْ گامى نستوه بود كه از هيچ كوششى در رساندن اين آيين الهى به مقصد و مقصود،
دريغ نورزيد.
بخش سوم: كوششهاى پيامبر براى رهبرى على پس از ايشان
اسلام، خاتم اديان و پيامبر ما، خاتم پيامبران و قرآن، فرجام بخش كتابهاى آسمانى
است .
پيامبر صلى الله عليه وآله، ابلاغ كننده دينى است كه رنگ ابديت دارد و زمان، طومار
حيات آن را در هم نمىپيچد. پيامبر خدا براى تضمين آينده آيين و امّتش چه كرده است؟
تدبير الهى در اين زمينه چيست؟ در اين بخش، آينده نگرى آيين الهى و جايگاه مولا در
اين تدبير الهى نشان داده شده است.
به ديگر سخن، در اين بخش، ولايت علوى و امامت على بن ابى طالب عليه السلام در قالب
تلاش پيامبر خدا براى سعادت آينده امّت، بازخوانى شده ودلايل عقلى و نقلى اثبات اين
مدّعا كه پيامبر خدا، امّت را بى سرپرست ننهاده و آينده امّت را بدون طرحى مشخّص
رها نكرده، بلكه در درازناى بيست و سه سال و با زمينه سازىهاى گسترده، رهنمودهاى
بسيار، اشارهها و صراحتهاى فراوان، آينده را به دقّت و روشنى رقم زده، به تفصيلْ
گزارش شده است.
در اين بخش، نشان داده شده كه «غدير»، اوج اين كوشش مستمر بوده است و بر اين نكته
تأكيد كردهايم كه پس از آن نيز پيامبرصلى الله عليه وآله از اين مهم، غفلت نورزيد
و تا آخرين لحظات عمر، بر آن تأكيد ورزيد، گو اين كه تدبيرهاى نهايى آن رسول
انسانها، و آهنگ آن بزرگوار براى كتابت وصيّت (و استوار سازى آنچه بارها در طول
سالهاى سال بر آن تأكيد كرده بود به گونه وصيّتى مكتوب)، در فضاى غوغاآلود
اطرافيان به ثمر نرسيد، و نيز اعزام سپاه اسامه كه تدبيرى ديگر بود در اين
زمينه. امّا با اين همه، در همين دو جريان نيز پيامبر خدا با گفتهها و اشارهها و
مواضعى روشنگر راز و رمزها، حقيقت را بر نمود. در اين بخش، از اينها سخن رفته و
نكات مهمّى بر اساس اسناد و مدارك استوار فريقين، گزارش شده است.
بخش چهارم: امام على پس از پيامبر
شگفتا و اسفا كه آنچه رسول خدا براى آينده امّتْ رقم زده بود، تحقّق نيافت و جامه
خلافت را كس ديگرى، جز آن كه فرمان الهى بدان صادر شده بود، به تن كشيد! آن گاه،
مولا بود و واقعيّت تلخِ استخوانسوزِ وارونگى حقيقت و ملازمات ومصالح آيينى نوپا و
مردمانى كه نوآيين و به تعبير آن بزرگوار، «حديث الإسلام» بودند. امامعليه السلام
چه بايد مىكرد؟ وظيفه الهى او چه بود؟ واقعِ آن روزگار با شرايط ويژه داخلى وخارجى
چه اقتضا مىكرد؟
در اين بخش، به اين سؤالها و جز اينها در سيره علوى پس از رحلت پيامبر خدا تا زمان
حكومت وى پاسخ داده شده است. زمينهها و علل ناديده انگاشتن رهنمودهاى پيامبر در
باره آينده امّت و رهبرى مولا، در اين بخش، بازشناسى شده است و ضمن گزارش سير حوادث
پس از پيامبرصلى الله عليه وآله و روزگار خلافت عثمان و خيزش مردم عليه او، چگونگى
و چرايى مواضع حكيمانه امام حكيمان، تشريح و تبيين شده است.
بخش پنجم: سياست امام على
مردم از پسِ بيست و پنج سال خلافتِ خلفا و گسترده گشتن كج نگرىها وكجروىهايى كه
پس از پيامبر خدا آغاز شده و تا بدان جا پيش رفته بود كه علىعليه السلام در خطابه
پرشور و تكان دهنده خود در آغاز خلافت، از آن به «بليّهاى» چونان روزگار قبل از
اسلام ياد كرد، (7)عليه خليفه و نوع رفتار و حكومتدارى او به
پاخاستند و پس از قتل او، در تجمّعى شگفت، خواستار زمامدارى مولاعليه السلام شدند.
امامعليه السلام كه مىدانست «آب رفته را به جوىْ باز گرداندن» در آن شرايط، بسى
دشوار است، ابتدا از پذيرش آن تن زد و پس از اصرار و تأكيد مسلمانان پذيرفت و در
اوّلين خطبه، از ديگرسانى گسترده در تمام اجتماع، مبانى وروشها سخن گفت.
در اين بخش، چگونگى رسيدن امامعليه السلام به زمامدارى، آغاز اصلاحات، مبانى
امامعليه السلام در ديگرسانىها و اصلاحات و بازتابهاى آن در جامعه، به تفصيل،
سخن رفته است. بازشناسى محورىترين مبانى امامعليه السلام در اصلاحات در زمينههاى
مختلفِ فرهنگى، اقتصادى، اجتماعى، قضايى و امنيتى، از جمله بحثهاى مهم اين بخش
است.
نيز ديدگاههاى امامعليه السلام در پيوند با سياست، عوامل استوار سازى حكومتها،
علل و عوامل تزلزل و دگرگونى حكومتها، چگونگى همكارى دولتها با هم و... از جمله
بحثهاى اين بخش از كتاب است.
بخش ششم: جنگهاى امام على
امام علىعليه السلام، زمام حكومت را به دست گرفت و به اجراى آنچه از آن سخن گفته
بود، پرداخت. آنچه او پيش بينى كرده بود، يعنى بر تابيده نشدن عدالت، اصلاح،
مساوات، زدودنِ امتيازهاى موهوم و... اندك اندك رخ نمود، فتنهها سر بر آورد و
بحرانهاى حكومت آغاز شد و شگفتا كه ابتدا كسانى بحران را رقم زدند كه خود، بيشتر
از هر كسى در ساقط كردن حكومت پيشين نقش داشتند!
در اين بخش، چرايى و چگونگى بر آمدن اين فتنهها و نيز ريشهها، روندها و پيامدهاى
آنها بررسى و همچنين فتنههاى «ناكثين»، «قاسطين» و «مارقين» كه به واقع، بازتاب
حركتاصلاحى امامعليه السلام وموضع اصولى وانعطافناپذير آن بزرگوار در برابر حقوق
الهى و حقوق مردم و ارزشها بود، تبيين و تشريح و گزارش شدهاست.
گزارش برخى از زواياى فكرى، روحى و مواضع سياسى فتنه انگيزان در اين بخش، از نكات
بديع و ناگفتهاى برخوردار است، از جمله، بحث از «تعمّق» و تبيين دقيق آن در جريان
معرّفى خوارج نهروان. اين بحث، بدان گونه كه در اين پژوهش آمده است و در پرتو اسناد
تاريخى و رهنمودهاى روايىِ محتوىِ اين ويژگىها بازشناسى شده است، سخنى است نو و
تحليلى بكر و بديع. اين بخش، از جمله آموزندهترين بخشهاى كتاب است.
بخش هفتم: روزگار محنت
سالهاى ابتدايى حكومت امير مؤمنان، يكسر درگيرى بود و رويارويى آن بزرگوار با فتنه
انگيزان. مردمان از ادامه اين همه فتنهگرى و درگيرى و ناهنجارى خسته شده بودند و
از سوى ديگر، فتنه انگيزان، بويژه كانون بنيادى آن: «شام»، يكسر بحران مىآفريد،
فتنه درست مىكرد و براى حكومت مركزى مشكل فراهم مىآورد.
در بخش هفتم، از اين روزگار سخن رفته است. سخنان امام در اين روزگار، آكنده است از
سوز و گداز تنهايى، و رنج و شكنجه روزگار. در اين زمان، مصر سقوط كرد و پاكترين و
كارآمدترين و دليرترين يار وفادارش مالك اشتر، شهد شهادت نوشيد كه قلب امام را فشرد
و جانش را فسُرد.
اين بخش، گزارش تنهايى امام، مرثيه مظلوميت او، و انعكاس فريادهاى تنهايى آن
بزرگوار است. اين بخش نشان مىدهد كه در اين روزگار، ديگر از آن رويكرد گسترده
آغازين، خبرى نبود، مردم از حضور در جبههها تن مىزدند و فراخوانىهاىِ امام را
پاسخ نمىگفتند. گلايههاى مكرّر امام از مردمان، نشاندهنده گرانْ جانى، دنيازدگى
و سستى مردمان آن روزگار است.
در چنين شرايطى سپاه معاويه با شبيخونهاى مكرّر نظامى به شهرها و قتل و
غارت مردم بى دفاع، عواطف و احساسات امام را سخت جريحه دار مىكرد. امام بود و
گزارشهاى ستمگرىها، غارتگرىها و پرده درىهاىِ سپاه معاويه و قهقهههاى مستانه
او، و فريادهايى كه امام از سرِ سوز و درد، از بن جان بر مىكشيد و پاسخ نمىيافت؛
بدان سان كه امامعليه السلام بارها و بارها آرزوى مرگ كرد و با اينهمه، تا آخرين
لحظهها از تلاش و مقاومت، دست نكشيد و تسليم حوادث نشد.
بارى، در آخرين روزهاى زندگى، علىعليه السلام پس از خطابهاى آتشين، سپاه گرانى
سامان داد و فرمان بازگشت به صفّين را صادر كرد. در اين سپاه عظيم، حسين بن
علىعليهما السلام، قيس بن سعد و ابو ايوب انصارى، هر يك بر ده هزار رزم آور،
فرماندهى مىكردند؛ امّا اندوها كه ترور ناجوانمردانه امامعليه السلام به دست
جنايتكار «متنسّك»، همه برنامهها را به هم زد و تدبيرهاى ارجمند امام براى از بُن
درآوردن ريشه فتنه در شام، نقش بر آب شد، نيروها باز گشتند و...!
در اين بخش، از آنچه به اختصار آمد، به تفصيل، گزارش شده است و ريشهها و زمينهها
و چرايى و چگونگى اين حوادث غمبار، تحليل و تبيين شده است.
بخش هشتم: شهادتطلبى امام على
رسول خدا از شهادت امير مؤمنان على عليه السلام خبر داده بود. امامعليه السلام -
كه بيش از آنكه صبغهاى زمينى داشته باشد، آهنگى آسمانى و درونمايهاى ملكوتى
داشت -، در انتظار پرواز بود؛ آن هم پروازى سرخ. چنين بود كه در هنگامهاى كه شمشير
بر فرقش نشست و آن را شكافت و امام در آستانه عروج قرار گرفت، فرمود:
واللَّه ما فجأنى من الموت وارد كرهته، ولا طالع أنكرته، وما كنت إلّا كقاربٍ
وَرَد، وطالبٍ وَجَد. (8)
به خدا سوگند، با مردن، چيزى بر من درنيامد كه آن را نپسندم، و چيزى پديدار
نگرديد كه آن را زشت شمارم؛ بلكه مانند جوياى شبانه آب بودم كه ناگهان بدان رسد يا
خواهانى بودم كه مطلوبش را بيابد.
بخش هشتم، ويژه گزارش تفصيلى پيشگويى رسول خدا از شهادت مولاعليه السلام، و گفتار
مولا درباره شهادتش و مسائل مرتبط با آن است. گزارش چگونگى جريان ترور، سخنان
آموزنده و عظيم امامعليه السلام از هنگام ترور تا لحظه شهادت، موضع سرسختترين
دشمن امامعليه السلام و سخنان او به هنگام شنيدن خبر شهادت امامعليه السلام،
جريان تجهيز و تدفين امام عليه السلام، اختفاى قبر امامعليه السلام و سرانجام
اشارهاى به زيارت حضرت و بركات زيارت آن مرقد مطهّر و مضجع منوّر، از جمله محتواى
اين بخش است.
بخش نهم: ديدگاههايى درباره شخصيت امام على
انعكاس شخصيت مولاعليه السلام در بيان و بنان چهرههاى صاحب نام تاريخ (و حتى
مخالفان يا دشمنانش)، يكى از فصول برجسته شناخت ابعاد شخصيت امامعليه السلام است.
اگر بگوييم كه حجم داورىها، حقگذارىها، بزرگدارىها، شگفتزدگىها، تحيّرها،
سكوتها، فريادها، خطابهها، سرودهها و... درباره مولا با هيچ شخصيتى در تاريخ
اسلامْ قابل سنجش نيست، سخنى به گزاف نگفتهايم.
در اين بخش، خواننده، شخصيت مولا را از منظر قرآن، پيامبرصلى الله عليه وآله، خودِ
امام، زهراى اطهرعليها السلام، اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله، اهل بيتعليهم
السلام، همسران پيامبرصلى الله عليه وآله، شمارى از برجستهترين چهرههاى علمى،
فرهنگى و سياسى، شاعران، اديبان و سخنوران و حتى مخالفان و دشمنانش مىنگرد.
در اين بخش، خواننده مىنگرد كسانى كه از سرِ عشق و سوز درباره مولا سخن گفتهاند،
گاه تصريح كردهاند كه بازگويى مناقب و فضايل وى، در شمارش نيايد و صفحات آثار
مكتوب، بركشيدن تمامت آنها را برنتابد. گفتهاند كه سكوت،
گوياترين سخن درباره مولاست. گفتهاند كه علىعليه السلام در ميان امّت، آگاهترين
و ژرفنگرترين كسان به كتاب اللَّه است. علىعليه السلام شجاعترين، پاكترين،
مطيعترين، مخلصترين، دلدادهترين، نرمخوىترين، سخنورترين، خستگى ناپذيرترين،
شكست ناپذيرترين، نستوهترين، آگاهترين، حقمدارترين و... بوده است.
علىعليه السلام، «همه آنچه را كه نيكان روزگار دارند، به تنهايى داشت».
علىعليه السلام در جامعيتِ همه زيبايىها و والايىها و بزرگىها و رادىها،
تنهاىِ تنهاست و اين حقيقت را در اين بخش و در ضمن گفتار دهها تن از متفكّران با
گرايشهاى مختلف و ديدگاههاى گوناگون و گاه متضاد مىنگريم. خواندن اين داورىها،
اظهار نظرها و ارجگزارىها و بزرگدارىها بسيار خواندنى و دلپذير است.
بخش دهم: ويژگىهاى امام على
علىعليه السلام، نسخه منحصر به فرد «انسان كامل» پس از پيامبرصلى الله عليه وآله
است . اين واقعيت ارجمند را در فصل پيشين در داورىهاى معصومانعليهم السلام،
صحابيان، عالمان، فيلسوفان، متكلّمان و پژوهشگران ديديم. بخش دهم كتاب، ويژگىهاى
امام را در پيشديد مىنهد و شخصيت او و چگونگى ابعاد شخصيت آن بزرگوار را از
منظرهاى گونه گون گزارش مىكند، ويژگىهاى اعتقادى، اخلاقى، عملى، سياسى، اجتماعى و
فكرى آن ابرمرد تاريخ را كه بىگمان، در تمام زمينهها نسخهاى است منحصر به فرد.
او هرگز و حتى يك لحظه كفر نورزيد. ايمان او استوارترين و ژرفترين باورها بود.
حُسن خُلق، اخلاص، ايثار و تمام مكرمتهاى اخلاقى، سراسر زندگى او را فراگرفته بود.
او برترين و والاترين و دلدادهترين عابد و نمازگزار روزگار بود. در صحنه
سياست، استوارگامترين، هوشمندترين ، زمان شناسترين بود و يار خستگىناپذير مظلوم
و خصم آشتىناپذيرِ ظالم. دانش او گستردهترين، و بينش او ژرفترين و سالمترين،
ونگرشش به خدا و هستى و خلق، نابترين و زلالترين بود.
بارى! على، على بود. بنده پيراسته جانِ خداوند، شاهد رسالت و عينيت بخش آرمانها و
ايدهها و باورهاى والا .
اين بخش، اينهمه را در آينه آيات قرآن و گزارشهاى تاريخى ، در پيشديد شيفتگان
شناخت مولا و تشنگان حقّ و حقيقت، قرار مىدهد.
بخش يازدهم: علوم امام على
علىعليه السلام، برترين و ارجمندترين شاگرد مكتب محمّدصلى الله عليه وآله است؛
كاملترين كسى كه پيامبر خدا به لحاظ شايستگى، استعداد و زمينههاى فراگيرى كه
داشت، جانش را از دانش آكند و گستره حقايق را بدو نماياند و به تعبير متون روايى و
تاريخى: «هزار باب»، «هزار حرف»، «هزار كلمه» و «هزار حديث» در باب شناخت حقايق،
بدو آموخت. (9)
علىعليه السلام، باب حكمت و علم پيامبر خدا، گنجينه دانش پيامبرصلى الله عليه
وآله، وارث دانش آن حضرت و همه انبياى الهى، و ميراثبان حكمت و علم او و از اين رو،
«اعلم امّت» بود.
مولاعليه السلام هر آنچه فرا گرفت، فراموش نكرد. بدين سان، جانش لبريز از حقايق شد.
و اَسفا و اندوها كه كسانى كه ظرفيت فراگيرى اين دانش گسترده را داشته باشند، در
ميان مردمان نبودند تا علىعليه السلام پرتوى از آن همه را بتاباند و اندكى از آن
همه را بگسترانَد!
علىعليه السلام از علم كامل به «كتاب»ى برخوردار بود كه آصف بَرخيا با داشتن بخشى
از آن، تخت بلقيس را در زمانى كمتر از يك چشم برهم زدن، نزد سليمانعليه السلام
آورد. (10)
گستره آگاهىهاى مولا، تمامت دانشها را در نورديده بود: دانش قرآن، دين، شرايع،
علم بلايا و منايا، دانش گذشتهها، آيندهها....
او در شناخت خداوند، بى همتا بود كه رسول خدا فرمود:
ما عَرَفَ اللَّهَ إلّا أنا وَ أنتَ.
كسى خدا را نشناخت، جز من و تو.
چنين است كه گفتارهاى آن بزرگوار در تبيين راههاى شناخت خداوند، مراتب خداشناسى و
تشريح صفات الهى، فوق العاده مهم است و در نگاه فيلسوفان و متكلّمان، از جايگاهى بس
بلند برخوردار.
آنچه امامعليه السلام درباره آفرينش و آفريدهها گفته و نكات بديعى كه درباره
خلقتْ عرضه نموده، بهترين گواه احاطه علمى او بر انواع دانشهاى بشرى است.
كلمات امامعليه السلام درباره آغاز آفرينش، آفرينش فرشتگان، آسمان، زمين و
حيوانات، و سخنان آن بزرگوار در زمينه جامعهشناسى، روانشناسى، تاريخ، رياضيات،
فيزيك، زمين شناسى و...، به واقع، پيشگويىهاى علمى و معجزات علمى آن بزرگوار است
كه اعجابآفرين است و خضوع آور.
تاريخ، برگستره خود به ياد ندارد كه كسى، دانشمندى، فيلسوفى و متفكّرى، بلندقامت و
استوار بايستد وبگويد: «از من هر آنچه مىخواهيد، بپرسيد» و در پاسخ، فرو نمانَد و
براى پاسخ، هرگز نياز به تأمّل نداشته باشد.
در اين بخش، با اندكى از آنچه ياد شد، آشنا مىشويم. اين بخش، گزارشگر
«نَمى» است از «يم» دانش مولا و نگاهى است گذرا به گستره دانش آن بزرگوار.
بخش دوازدهم: داورىهاى امام على
داورى، دشوار است و داورىِ درست و استوار و حق مدار، بسى دشوارتر. داورى از يكسو
دانشى استوار مىخواهد و از سوى ديگر، روحى بزرگ و شخصيتى استوار گام، كه در مقابل
تهديدها نهراسد و در برابر تطميعها نلرزد و وابستگى، او را از حقمدارى باز ندارد
و....
داورىهاى مولاعليه السلام، از فصول برجسته زندگانى او و از جمله افتخارهاى والاىِ
زندگانى سياسى حضرت، و از شگفتىهاى تاريخ داورى است.
در اين بخش، در چهار فصل، ابعاد داورىهاى امامعليه السلام نشان داده شده است.
در فصل اوّل، از جايگاه داورى مولا سخن رفته است و از اين كه به اقتضاى صريح كلام
رسول خدا، «اَقضى الاُمّة (بهترين قاضى امّت)» بوده است. نمونههايى از داورىهاى
آن بزرگوار در زمان رسول خدا، پس از آن حضرت و روزگار خلافتش گزارش شده، كه همه و
همه، نشان دهنده گستره دانش، صلابت رفتار، استوارى موضع و حقمدارى آن پاسدار حقّ و
حقيقت است در زندگى.
بخش سيزدهم: آيات مربوط به امام على
انسان، خليفه الهى در زمين است. ابعاد معنوى انسان، والاترين نماد شخصيت اوست.
انسان اگر در اين بُعد پيش رود و خود را در سلوك معنوى به خداوند نزديك گرداند،
آنچه از او سر خواهد زد، شگفتآور خواهد بود و در زندگى و تعامل با هستى، «جلوه»
قدرت الهى خواهد بود. علىعليه السلام، به تعبير پيامبرصلى الله عليه وآله - كه
آشناترين فرد به مولاست، و على، تربيت شده اوست - «ممسوس فى ذات اللَّه (ذوب شده در
ذات الهى)» است. پس بايد زندگىاش روشنترين جلوه اين خليفة اللهى باشد، و هست.
اين فصول، گزارش نمونههايى است از قدرت معنوى، ولايت تكوينى، جلوههاى خليفة اللهى
آن امامِ انسانها و جلوه والاى قدرت و عظمت الهى؛ نمونههايى مانند: اجابت دعوات،
سخن گفتن از ناپيداها و ناديدهها (اخبار مَغيبات)، كرامتها (همچون «ردّ الشمس» كه
منقبتى است منحصر به فرد و فضيلتى تحيّر آفرين و شگفتىآور) و....
اين بخش، ابعاد معنوى امام را در تعامل با گستره هستى، و جايگاه والاى او را در اوج
عروج، و مكانت عظيم اين بنده خداگونه را بر گستره زمين و در نقش خليفة اللهى نشان
مىدهد.
بخش چهاردهم: مهرورزى به امام على
زيبايى، محبوب انسان است و انسان، دوستدار زيبايى. هيچ انسانى از زيبايىها،
والايىها و گرانقدرىها روى بر نمىگردانَد و از عشق ورزى به ارجمندىها و
دلربايىها تن نمىزند. علىعليه السلام سرچشمه همه زيبايىها، كمالها، ارزشها،
والايىها وارجمندىهاست. مگر مىشود كسى اينهمه را بفهمد و بدو عشق نورزد؟ مگر
مىشود ديدهاى گشوده داشت و آفتاب را نديد؟ بگذريم از معدود كسانى كه تيره جانى و
سيه دلى، چشمانشان را از ديدن زيبايىها و جلوههاى زيبايى باز داشته است. انسان
اگر انسان بماند، زيباجوى است و زيبا خواه.
علىعليه السلام، محبوبترين آفريده است نزد خداوندِ زيبايى آفرين و عظمت بخش، ونيز
در نزد فرشتگان و پيامبر خدا، و اينهمه، مگر جز به لحاظ جوهره ذات و مكانت عظيم آن
انسان ملكوتى است، كه فرشتگان نيز با مهر ورزيدن به او، در بارگاه خداوند، تقرّب
مىجويند؟ «محبّت على»، در فرهنگ دينى ما، موضوعى عظيم و تأمّل برانگيز است. اين
بخش، متون مربوط به اين حقيقت را گزارش كرده است. متون گزارش شده در اين بخش، نشان
مىدهد كه دوست داشتن
علىعليه السلام، دوست داشتن خدا و پيامبرصلى الله عليه وآله است، و واجب و عبادت و
نعمت است، و ريسمان محكم الهى است، و بهترين عمل و بلكه در رأس كارهاى نيك در نامه
اعمالِ مؤمنان است.
متون مرتبط با علىعليه السلام در اين بخش - كه بىگمانْ تمام آن چيزهايى نيست كه
در متون روايى توان يافت -، نشاندهنده آن است كه: راهيابى به حقايق دينى، آرامش در
زندگى، كامل شدن ايمان و عمل، پذيرفته شدن كار ما نزد خداوند متعال، اجابت دعا،
آمرزش گناهان، شادى در هنگام مرگ، ديدار مولاعليه السلام در آستانه مرگ، جواز عبور
از پل دوزخ و استوارْ گامى بر آن، رهايى از آتش دوزخ و در نهايت، زندگى شيرين در
بهشت جاويد، در گرو محبّت علىعليه السلام است.
روايات، نشان مىدهد كه دوستى علىعليه السلام، گواه پاكيزگى مَوْلِد و نشانه
ايمان، تقوا، سعادت و مايه شهرت انسان در آسمانهاست.
اينهمه تأكيد و ترغيب به حبّ على و پيوند ناگسستنى آن با حبّ الهى و حبّ پيامبر
خدا نشاندهنده آن است كه محبّت راستين محمّدى، بدون محبّت علوى امكانپذير نيست و
ادّعاى دوست داشتن او بدون دوست داشتن على، گزافهاى بيش نيست و از سوى ديگر،
نشاندهنده آن است كه حبّ علىعليه السلام، به واقع، علىمدارى و علىوارِگى در
زندگى است: مانند على انديشيدن، مانند على زيستن، به سان على گام برداشتن، و على
وار عشق ورزيدن، على گونه كين ورزيدن، ارزشگرا بودن و...؛ و گرنه چگونه ممكن است
عشق على داشتن و معاويه وار زندگى كردن و...؟
آخرين نكته كه بسى تأمّل برانگيز است، اين كه اين بخش نشان مىدهد كه با همه
تأكيدها بر دوست داشتن علىعليه السلام و آثار و بركات آن در زندگى مادى و معنوى،
آموزههاى نبوى و دينى ترغيب كننده به دوست داشتن مولا، به شدت، غلوّ در
دوست داشتن و افراط در عشقورزى را نكوهيده (11) و از آن تحذير
كرده و آن را انحرافى زمينه ساز انحرافهاى بزرگ، تلقّى كرده است.
بخش پانزدهم: دشمنى با امام على
چهره زيباى علىعليه السلام، به همان ميزان كه براى دلهاى پاك، انديشههاى ارجمند
و نهادهاى پيراسته و آزادخو، زيبا، جاذبه آفرين و دوست داشتنى است، براى فخر جويان،
خويشتن بينان، آتش نهادان و سياه دلان، كين آفرين و دشمنى زاست. به راستى تاريخ
نشان مىدهد كه دشمنان علىعليه السلام به لحاظ روحى، نااستوار و به لحاظ فكرى،
كژانديش و به لحاظ شخصيتى، انسانهايى خودْ مراد، زشتخوى وآلوده درون بودهاند.
پيامبر خدا در آينه زمان، آينده تاريخ اسلام را مىنگريست، توطئهها را مىدانست و
از فتنه جويى فتنه جويان، آگاه بود. از اين رو، در زندگانى سراسر اقدام و تلاش و
تعهّدش، بر دوستى علىعليه السلام تأكيد كرد و مردمان را از دشمنى با او، برحذر
داشت و از دشنام دادن وى، نهى كرد؛ دشمنى با علىعليه السلام را كفر دانست و
آزُردنِ او را آزردن خود تلقّى كرد. پيامبرصلى الله عليه وآله مىكوشيد تا در
جبههبندى عام اجتماعى، آنانى را كه با علىعليه السلام هستند و بدو عشق مىورزند،
همجبهه خود نشان دهد و مخالفان و دشمنانش را همجبهه دشمن خويش و رسالت خويش.
متون احاديث معتبر فريقين - كه در اين بخش گزارش شده است -، نشاندهنده اين است كه
دشمنان علىعليه السلام، از رحمت الهى به دورند وهلاكت آنان، قطعى است. مرگ كين
ورزان به علىعليه السلام، مرگ جاهلى است و دشمن داشتنِ او، نشانِ نفاق،
فسق و شقاوت. اگر دشمن داشتن علىعليه السلام، مرگ جاهلى را در پى دارد، پس انسانى
با چنين ويژگى، از تظاهر به اسلام، سودى نخواهد برد ودر قيامت، كور محشور مىشود
وسرنوشتى جز آتش دوزخ نخواهد داشت. اين بخش، متون روايى و تاريخى بسيارى - كه
نشاندهنده آنچه است كه آمد -، در اختيار خواننده مىنهد و افزون بر اين، شمارى از
سرسختترين مخالفان و دشمنان مولا و جمعى از منحرفان از آن حضرت و نيز قبايلى را كه
بدو كين مىورزيدند، شناسانده است كه: «تُعرَفُ الأشياءُ بأضدادِها».
اكنون نام مولاعليه السلام، پس از نام پيامبر خاتم، بلند آوازهترين نام در تاريخ
است و آموزههايش چونان مشعلى فروزان بر معبر تاريخ. در اين بخش، از تلاشهاى شگفت
كسان بسيارى از آتشْ نهادانِ سيه دل كه در خاموش كردن اين مشعل پرفروغ بسى كوشيدند،
ياد شده است، تا دانسته شود كه آنچه براى خدا و از آنِ خدا و در راه اوست،
زوالناپذير است و چراغ ايزدى، خاموشى نمىپذيرد:
يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُواْ نُورَ اللَّهِ بِأَفْواَهِهِمْ وَاللَّهُ
مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ. (12)
مىخواهند نور خدا را با دهانهاى خويش خاموش سازند، در حالى كه خداوند، تمام كننده
نور خويش است، هر چند كافران را خوش نيايد.
بخش شانزدهم: ياران و كارگزاران امام على
با اين بخش، كتاب، پايان مىپذيرد. اكنون خواننده پس از مطالعه پانزده بخش از كتاب
و دستيابى به آگاهىهاى گستردهاى در ابعاد مختلف حيات سرشار از آموزههاى بيدارى
آفرين و انسان ساز و روشنى بخش علىعليه السلام، در اين بخش با شرح حال و چگونگى
شخصيتِ شمارى از اصحاب و كارگزاران مولا به اجمالْ آشنا مىشود.
در اين بخش، خواننده از يكسو به آگاهىهاى ارجمندى درباره پرورش يافتگان مكتب
علىعليه السلام دست مىيابد و از سوى ديگر، با وقايع حكومت علوى و كمبود نيروهاى
كارآمد، متعهّد، دردآشنا و فرمانبردار آشنا مىشود و بدين سان، تا حدودى راز و رمز
پارهاى از نارسايىها در حكومت علوى را درمىيابد و در تحليل واقعنگرانه حكومت
مولا با توجّه به دادههاى اين بخش، خود را موفّقتر مىيابد.
روشن است كه نه اصحاب مولا يكدست بودند ونه كارگزاران آن بزرگوار، يك داستان.
ضرورت حكومت ادارى و واقعهاى اجتنابناپذير اداره امور، گاه كسانى استوار در
باورها و ناهنجار در عمل را بر امام تحميل مىكرد؛ امّا ايشان از يك سو هرگز از
تذكّر مكرّر بر آنها غفلت نمىكرد و از سوى ديگر، هرگز كج روىها و كژ انديشىها و
رفتار ناهنجار آنان با مردم را برنمىتابيد. او كه روزگارى بس دراز، «شمشير در پىِ
حق» زده بود و ساليان دراز، «خار در چشم و استخوان بر گلو» براى حق، سكوت كرده بود،
اكنون براى اجراى حق و تحقّق حق، هيچ مجامله، مسامحه و مداهنهاى را بر نمىتابيد .
اين بخش از دانشنامه نيز بسى خواندنى است. موضع امامعليه السلام در برابر اصحاب و
كارگزاران، تأمّل كردنى و درس گرفتنى است. كتاب با بخش شانزدهم پايان مىيابد و
بدين سان، خواننده با انبوهى از آگاهىها، تحليلها و گزارشها درباره مولا آشنا
مىشود.
ويژگىهاى دانشنامه امير المؤمنين
آنچه تا بدينجا آمد، گزارش كوتاهى بود از محتواى بخشهاى دانشنامه
اميرالمؤمنينعليه السلام، بدون نگاه تفصيلى به فصلها و مدخلهاىِ ريز و درشت آن.
اكنون بر آنيم كه اندكى از ويژگىهاى آن را بر شماريم.
به پندار ما، براى آشنايى با ويژگىهاى اين دانشنامه و شايد برجستگىها و
امتيازاتش، لازم است اندكى در باب آنچه تاكنون درباره مولا به نگارش در آمده است،
سخن بگوييم تا از سويى لزوم پرداختن به مجموعهاى بدينگونه، روشن شود و از سوى
ديگر، برجستگىها، امتيازها و نقطههاى اوج اين مجموعه روشن گردد.
گستردگى آثار نگاشته شده درباره على
امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام، شخصيتى است با جاذبههاى شگفت. نگاه به
مولا و سيره ارجمند و زندگانى درخشان او، ويژه كسانى با ديدگاهى ويژه نيست.
ارجگزارى به محضر مولاعليه السلام و ستايش او، تمام ديدگاهها، انديشهها، گرايشها
و مسلكها را درنورديده است. از اين رو مىتوان گفت كه از جمله ويژگىهاى شخصيت آن
حضرت، گستردگى آثار مكتوبى است كه درباره زندگى، سيره، امامت و خلافت، گفتار و
آموزهها و آثار و مآثر وى به قلم آمده است.
تاريخ اسلام، بدون نام او و گزارش نقش آفرينىهاى بى بديل او، تاريخى است بى روح و
تحريف يافته. تمام نقطههاى اوج تاريخ صدر اسلام، آميخته است با نام و ياد مولا.
در شمارش - كه بى گمان، جستجويى كامل نيست -، نام پنج هزار كتاب درباره علىعليه
السلام فهرست شده است كه برخى از عناوين، داراى چند مجلّدند.
گونههاى نگاشتهها
آنچه درباره علىعليه السلام به قلم آمده است، داراى جهتگيرىهاى مختلف، محتواى
گونه گون و موضوعات متفاوتى است. بر روى هم، نگاشتههاى مرتبط با علىعليه السلام
را به گونههاى ذيل مىتوان تقسيم كرد:
الف - تاريخ زندگانى امامعليه السلام؛
ب - خلافت امامعليه السلام؛
ج - خصايص و فضايل امامعليه السلام؛
د - موضوعات مرتبط با امامعليه السلام و درباره او، مانند: غدير، آيه تطهير، ولايت
و...؛
ه - تفسير آيات نازل شده درباره امامعليه السلام؛
و - داورىهاى امامعليه السلام؛
ز - دعاهاى امامعليه السلام؛
ح - احاديثى كه علىعليه السلام از پيامبرصلى الله عليه وآله نقل كرده است؛
ط - سخنان امام عليه السلام كه گونههاى مختلفى دارد: احاديث بلاغى، احاديث مرتّب
شده بر اساس موضوع يا حروف الفبا؛
ى - شرحها: شرح يك خطبه، يك حديث، يك نامه و ...؛
ك - نظم و نثر درباره ويژگىها، فضايل و مناقب امام، رثاها و سوگنامهها؛
ل - كرامتها و معجزههاى امامعليه السلام در روزگار او و پس از شهادت ايشان.
بدين سان، روشن است كه آثار رده بندى شده در عناوين ياد شده از منظرهاى گونه گون
درباره مولا به قلم آمدهاند و در هر يك از آثار ياد شده، بُعدى از ابعاد زندگانى
مولا رقم خورده است.
اكنون و پس از اين نگاه گذرا به گونههاى مختلف آثار نگاشته شده درباره مولاعليه
السلام به ويژگىهاى اين دانشنامه مىپردازيم:
1 . جامعيت همراه با گزيده نگارى
در نگارش و تدوين اين دانشنامه، ضمن دورى گزينى از تكرار (13)
و ارجاع به متون همگون، تلاش شده است در عين جامعيت، از افزون نگارى اجتناب و بلكه
گزيده نگارى شود تا كتاب، هم خلاصه باشد و هم جامع؛ جامع نصوص، متون و
احاديث و نقلهاى گزارش شده در منابع و مصادر فريقين، با نگاهى به آنچه درباره
علىعليه السلام نوشته شده است، بدانسان كه پژوهشگر با مراجعه به مجموعه بداند و
مطمئن شود كه به عصاره آنچه درباره حضرتْ قلمى شده است، دست يافته و يا به لحاظ
ارجاعهاى بسيار و اطّلاع رسانى گستردهاى كه در منبع يابى و تكثير مراجع شده است،
از اين طريق به موضوع و يا موضوعهاى مورد نياز براى تحقيق رسيدهاست.
2 . استناد گسترده به منابع فريقين
در اين دانشنامه، بهره بردارى بسيار گستردهاى از منابع تاريخى و حديثى فريقين در
تبيين شخصيت امام على عليه السلام در زمينههاى مختلف، تحقّق يافته است. براى سامان
دادن به اين مجموعه، به بيش از پانصد و هشتاد عنوان كتاب در بيش از دو هزار مجلّد،
مراجعه كرديم: بيش از دويست و پنجاه منبع شيعى و سيصد و سى منبع از منابع اهل سنّت.
امّا براى گسترده سازى محدوده پژوهش و اطلاع رسانى براى محقّقان و براى گشودن دامنه
پژوهش، در پانوشتها به حدود سى هزار نشانى در منابع فريقين ارجاع شده است، كه به
روشنى گستردگى محدوده جستجو را مىتواند نشان دهد.
3 . اعتبار منابع
در سامان دادن به اين دانشنامه، كوشيدهايم كه پس از برگه نويسى مستقيم از منابع
با يارى گرفتن از رايانه و بسيارى از نرم افزارهاى فارسى و عربى (در حدّ توان)، همه
متون مرتبط با يك موضوع را گرد آورى كنيم و آنگاه، استوارترين، جامعترين و
كهنترين را برگزينيم.
در گزينش، همّت بر آن بوده است كه متون به كار گرفته شده، از كتب حديثى و تاريخى
معتبر گرفته شود؛ امّا بايد بدين نكته تأكيد كنيم كه اعتبار نقلها و متون در پژوهش
تاريخى با نقلها و متون فقهى، فرق فارقى دارد و روشن است كه آن
سختگيرىهاى معمول در سند روايات فقهى در پژوهشهاى تاريخى، معمول نيست. در
پژوهشهاى تاريخى، بيشتر چگونگى و استوارى و نااستوارى متن، مورد توجه است و بايد
براى رسيدن به حقيقت، قراين گونهگون جستجو شود.
به هر حال، به ديده ما نقل و نصّ معتبر، آن است كه «موثوقٌ به» و اطمينان آور باشد،
حتى اگر از سند استوار و صحيح برخوردار نباشد و اين، به معناى انكار نقش سند صحيح و
موثّق در ايجاد اطمينان نيست .
بايد بيفزاييم كه وثوق سندى، در مجموعهاى كه نقلها و متون آن بر پايه مصادر حديثى
و تاريخى فريقين (شيعه و اهل سنّت) رقم خورده است، نمىتواند ملاك تامّ و تمام
باشد؛ چرا كه روشن است هر جريانى در تعيين «ثقه» و «غير ثقه» ، سبك و روش ويژه و
مبانى رجالى خاصّى دارد.
از اين رو، ما در جمع آورى متون و نقلها و گزينش آنها، افزون بر تلاش براى دستيابى
به منابع معتبر و توجه به اسناد، اصلىترين معيار را «نقد متن» قرار دادهايم و
كوشيدهايم از راه تأييد مضمون متون با قراين نقلى و عقلى، نوعى اطمينان به متن را
به دست آورده، در استوارى آن مطمئن باشيم. از اين رو، احاديث منكَر را نياوردهايم،
اگر چه سند صحيح داشتهاند، و اگر در موارد ويژهاى متن غير معتبرى را عرضه
كردهايم، چگونگى و چرايى آن را توضيح دادهايم.
4 . تحليل و جمع بندى
پژوهشگران و جستجوگران معارف علوى و طالبان آگاهى از سيره علوى، در اين دانشنامه
با نزديك به هفت هزار متن و نصّ تاريخى و حديثى درباره علىعليه السلام آشنا خواهند
شد. در فصلها و بخشها كوشيده شده است به تناسب، تحليلها ونظريههايى طرح گردد و
با ارزيابى متون ، نكات مهمّى در زمينههاى تاريخ و حديث، عرضه شود. خواننده از اين
رهگذر، با «فقه الحديث» و فهم نقلهاى بسيارى روبهرو خواهد بود كه اميدواريم
سودمند افتد.
5 . توجّه به واقعيّتها و كاربردى بودن محتوا
دانشنامه امير المؤمنينعليه السلام، صرفاً كتابى تاريخى نيست كه متون و اسناد
تاريخى مرتبط با زندگى مولا را گزارش كند. نمىخواستيم شرح حالى محض به دست دهيم و
متنى بر انبوه شرح حالها بيفزاييم. در گزينش عناوين و عرضه متون در ذيل عناوين، به
واقعيتها و نيازهاى امروز توجه داشتهايم. كوشيدهايم كه اين دانشنامه، مجموعهاى
باشد آموزنده و كارآمد براى جهان اسلام، پژوهشگران، جوانان و همه آنان كه مىخواهند
سيره علىعليه السلام را در واقعيّتِ زندگى، سرمشق خود كنند و از او و سيره او در
گشودن گِرِهها و زدودن بن بستهاى فكرى ، عقيدتى و سياسى يارى جويند.
كاربردىترين بخشهاى اين مجموعه، بخشهايى است كه سياستهاى علوى را در زمينههاى
مختلف كشوردارى، حكومت وتعامل با مردم تبيين مىكند. اين بخشها مورد نياز
كارگزاران دولتهاى اسلامى، بويژه خدمتگزاران نظام مقدّس جمهورى اسلامى ايران است.
اين بخشها عينيت زندگانى سياسى و اجتماعى مولا را رقم زده و واقع صادقِ
سياستمدارىِ آن سياستمدار واقعى را كه در اجراى سياست، جز به حقْ نظر نداشت، گزارش
كرده است. بايد خواند، تأمّل كرد، انديشيد، عمل كرد و بهره جست.
6 . ابتكار در نگارش
مطالب و موضوعات به گونهاى آورده شده است كه همچون يك نمودار درختى، پژوهشگر با
نگاهى گذرا به آن، در جريان كلّىِ مسائل كتاب قرار گيرد و با تأمّلى اجمالى، مطلوب
خود را در آن دريابد. عناوين به گونهاى گزينش شدهاند كه گوياى محتواى بخشها و
فصلها باشند و تمام متون ارائه شده را بپوشانند و مهمتر آنكه كوشيده شده تا
عناوين، حقايق زندگى ساز و روشنى بخش سيره علوى را
بدانگونه كه الگو باشد، ارائه دهند. از اين رو، عناوين، واقعىاند و نه انتزاعى
محض و ناكارگشا و ناكارآمد.
7 . توضيحها و تفسيرها
براى اينكه پژوهشگران در مراجعه به اين دانشنامه و در دستيابى به مقصود براى
مسائلى جزئى نياز به منابع ديگر نداشته باشند و در رسيدن به مطلوب مسيرى سهل را
بپيمايند، در مورد اشخاص، مكانها و نكات مبهم متون، در پانوشت، توضيحاتى آمده است
و نيز الفاظ دشوارياب متون، شرح شدهاند و مكانهاى تاريخى با نقشههايى گويا كه به
وسيله متخصّصان طرّاحى شده است، به دقّت شناسانده شدهاند.
8 . تجليلها و تكريمها
در نقل متون تاريخى و حديثى، اگر متون مورد استناد از پيامبر خدا و اهلبيتعليهم
السلام نقل شده باشد، نام آن بزرگواران ياد مىشود. در ياد كرد پيامبر خدا با جمله
«صلّى اللَّه عليه و آله» و در ياد كرد اهل بيت با جمله «عليه السلام» از آنها
تجليل شده است، هر چند در منبع، چنين تجليلى نباشد (14) و اگر
متون از غير پيامبرصلى الله عليه وآله و اهل بيتعليهم السلام نقل شده باشد، در
آغاز و يا فرجام، فقط به ارائه منبع نقل، بسنده مىشود.
9 . اخلاق نگارش
در نگارش دانشنامه، سعى شده است تا ادب علمى - پژوهشى در نهايت دقّت، رعايت شود.
كسى كه تاريخ اسلام را به ژرفى نگريسته باشد و آثار مكتوب عالمان
نحلههاى گوناگون حوزه فرهنگ اسلامى را ديده باشد، مىداند كه در ميراث مكتوب آنان
(پيشينيان و پسينيان) تا چه حدّى درباره تشيّع و قلّه افراشته آن، ستم روا شده است
و بالطبع، بر پيشواى مجاهدان و مخلصان (علىعليه السلام) نيز چه با كتمان حقايق و
چه با وارونه سازى تاريخ، جفا شده است. اينهمه را محقّقان تاريخ اسلام مىدانند و
ما نيز مىدانستيم و در نگارش اين دانشنامه، با ابعاد حيرتآور آن، بيشتر آشنا
شديم.
امّا در نگارش اين مجموعه، در تحليلها، اظهار نظرها، تبيينها و مدخلها، هرگز قلم
را به ناراستىها و درشت گويىها و دشنامها نيالوديم، نه ابتدائاً و نه به گونه
مقابله به مثل. به واقع، در نگارش مجموعه، «ادب علوى» را بر سراسر آن، حاكم ساختيم
كه به حجر بن عدى و عمرو بن حمق، ياران پرشور و پر صلابت و استوار انديش خود، ادب
مقابله را بياموخت و به آنها كه يكسر شور و غيرت بودند و ناراستىهاى دشمن را بر
نمىتابيدند و در برابر غوغا سالارىهاى آنان چونان آتشفشان زبانه مىكشيدند، با
تأكيد بر حق بودن اينان و باطلرَوى آنان فرمود:
كَرِهتُ لَكُم أن تَكونوا لَعّانينَ شَتَّامينَ، تَشتُمونَ وتَتَبَرَّؤونَ، وَلكِن
لَو وَصَفتُم مَساوئَ أعمالِهم فَقُلتُم: مِن سيرَتِهِم كَذا و كَذا وَ مِن
عَمَلِهِم كَذا وَ كَذا، كانَ أصوَبَ فِى القَوْلِ و أبلَغَ فِى العُذرِ.
(15)
براى شما ناپسند مىدارم كه نفرينكننده و دشنامگو باشيد كه دشنام گوييد و بيزارى
جوييد. اگر زشتكارىهايشان را توصيف مىكرديد و مىگفتيد: سيره آنان چنين است و
كردارشان چنان ، هم به صواب نزديكتر بود و هم در عذر، كاراتر.
و روشن است كه يادكرد كردار كسان و تحليل آن و روشنگرى درباره رفتارهاى ناصواب
برخى، چون براى روشن كردن تاريخ و پاسدارى از حق است و... نبايد
آن را تُند لحنى و دشوارگويى تلقّى كرد. اگر چنين چيزهايى در اين دانشنامه باشد،
واقعگويى است و نه تند لحنى.
به هر حال، كوشيدهايم تا مسائل را با ديده روش تحقيق بنگريم و نه ديده كور تعصّب و
لجاج و عناد. بدين سان، هرگز به مقدّسات هيچ نحلهاى اهانتى روا نشده است و از هيچ
كسى به طعن، ياد نشده است. از اين رو، اميدواريم كه اين دانشنامه گامى باشد در
تقريب مذاهب و تبلور «ادب علوى» در آن، و زمينهاى باشد براى بهرهگيرى همگان و
وحدت كلمه مؤمنان.
سپاس و تقدير
اكنون كه اين درآمد را به پايان مىبرم و هنوز خامه بر زمين ننهادهام، بار ديگر از
بُن جان، خداوند متعال را ستايش مىكنم و او را به سبب آن كه توفيق را رفيق ساخت و
از اين كه فضلِ جسيم و نعمتِ فخيمِ خدمتگزارى به آستان علوى را به اين بنده ارزانى
داشت، سپاس مىگويم.
از همه كسانى كه در قالب گروههاى گوناگون، به گونهاى در تأليف، تحقيق، تخريج،
ويرايش، تصحيح و حروفچينى، آماده سازى و نشر اين اثر سهيم بودند، سپاسگزارم، بويژه
پژوهشگران عزيز و ارجمند: جناب آقاى سيد محمّد كاظم طباطبايى و جناب آقاى سيد محمود
طباطبايى نژاد كه از سال 1371 شمسى (1413 قمرى) تا كنون، براى تدوين اين مجموعه،
مخلصانه تلاش كردهاند، و همچنين دانشمند گران مايه، جناب حجة الاسلام والمسلمين
محمّد على مهدوى راد كه در تهيه و بازنويسى تحليلها و بيانها، مجموعه را همراهى
كردند، و نيز از مسئول گروه موسوعه نگارىِ «مركز تحقيقات دار الحديث»، محقّق عزيز،
جناب آقاى عبدالهادى مسعودى كه در ساماندهى نهايى و آماده سازى به موقع آن، تلاش
درخور و كوششى شايسته تقدير، معمول داشتند.
خداوندا! نام ما را در حزب علىعليه السلام كه حزب پيامبر خدا و گروه رستگاران است،
ثبت كن و ما را در صف سربازان عاشق و پاك باخته خود و در شمارِ مرزداران انديشه
اسلامى قرار ده و زبان و قلم ما را از لغزشها، ناهنجارىها و باطل نگارىها بازدار
و خامه ما را در روشنگرى و خدمت به آرمانهاى حكومت علوى و زمينه سازى حكومت جهانى
ولىّ اللَّه الأعظم، حضرت مهدى (عج)، توانمند فرما!
و آخر دعوانا أن الحمد للَّه ربّ العالمين ، و صلّى الله على سيّدنا و نبيّنا محمّد
وآله الطاهرين.
محمّد محمّدى رى شهرى
31 خرداد 1379
17 ربيع الأوّل 1421
پىنوشتها:
1. اين اثر گران سنگ و در خور ستايش، به پيشنهاد آية اللَّه
عبد اللَّه جوادى آملى و همّت بيش از يكصد تن از فُضلا و محقّقان، زير نظر حجة
الاسلام والمسلمين على اكبر صادقى رشاد، طىّ دو سال كار مداوم، به ثمر رسيد.
2. مراسم انتخاب كتاب سال ولايت، به پيشنهاد معاونت فرهنگى وزارت
فرهنگ و ارشاد اسلامى از سال 1378 آغاز شده است كه دومين دوره آن، با همكارى مؤسسه
«آل البيت لإحياء التراث»، به بررسى و ارزيابى كتابهاى نگاشته شده درباره امام
علىعليه السلام در ميان سالهاى 1359 - 1379 اختصاص يافت.
3. رهبر معظم انقلاب اسلامى، آية اللَّه سيد على خامنهاى، سال
1379 هجرى شمسى را از آن جا كه دو عيد غدير در آغاز و پايان آن (6 فروردين و 24
اسفند) واقع شده بود ، «سال امام علىعليه السلام» ناميدند.
4. گزارش مشروح اين مراسم، در فصل نامه علوم حديث (ش 18) منتشر
شده است.
5. سال 1379 هجرى شمسى، كه از سوى رهبر معظّم انقلاب، آية اللَّه
سيد على خامنهاى، «سال امام علىعليه السلام» نام گرفت.
6. ر. ك: ج 8، ص 23 (شاهدى از پيامبر).
7. نهج البلاغه: خطبه 17، الكافى: 8 / 67 / 23 .
8. نهجالبلاغة: نامه 23.
9. اين عناوين در متون مختلف آمده است كه ممكن است مقصود از
تعبيرهاى مختلف: «باب»، «كلمه»، «حرف» و «حديث»، يكى باشد.
10. اشارهاى است به: نمل، آيه 40.
11. درباره مفهوم نكوهيده بودن افراط در محبّت امامعليه السلام،
ر. ك: ج 11، ص 275 (پرهيزاندن از غلو در دوست داشتن امام على).
12. صف، آيه 8 .
13. جز در مواردى كه متون، اختلاف اساسى داشتهاند و يا متنِ
تكرار شده، حامل پيام و نكته مهمّى بوده است.
14. اين شيوه در همه متون تاريخى و حديثى، چه در آغاز و چه در
وسط يا پايان، هنگامى كه نام اهلبيتعليهم السلام ياد شود، اجرا مىگردد.
15. وقعة صفّين: 103.
|