يكي از اموري كه دلالت بر ثبوت ردّالشمس براي اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) دارد ، عبارت هاي
وارد شده در برخي زيارت ها است كه در آنها به بازگشت خورشيد براي آن حضرت تصريح شده
است ، و به واقع هر كدام از اين زيارتنامه ها روايتي از حديث ردّالشمس است ، به
برخي از اين گونه زيارت ها اشاره كوتاهي خواهيم داشت :
مرحوم سيّدبن طاووس در بخش زيارت هاي حضرت علي ( عليه السلام ) ، در زيارت مخصوص هفدهم ربيع الأوّل چنين آورده است :
محمّد بن مسلم از امام صادق ( عليه
السلام ) روايت كرده است كه وقتي به مزار اميرالمؤمنين
( عليه السلام ) رسيدي غسل زيارت نموده و پاكيزه ترين لباس هايت را بپوش
وقدري بوي خوش استعمال كن ، آنگاه با آرامش ووقار به سمت قبر حضرت حركت كن ، وقتي
به باب السلام رسيدي رو به قبله بايست وپس از گفتن سي بار الله اكبر چنين بخوان :
« السلام علي رسول الله ، السلام علي خيرة الله . . . » ، سپس به قبر حضرت
نزديك شده وچنين بگو : « السلام عليك يا وصيّ الأوصياء ، السلام عليك يا عماد
الأتقياء . . . السلام عليك يا من ردّت له الشمس فسامي شمعون الصفا » . (
1 )
همين زيارت را مرحوم شهيد اوّل ( قدس
سره ) ـ با تفاوت هايي در برخي جمله ها ـ روايت كرده كه جمله فوق در آن وجود
دارد . ( 2 )
مرحوم علاّمه مجلسي نيز اين زيارتنامه را از شيخ مفيد و ابن
طاووس وشهيد اوّل نقل كرده است . ( 3 )
مرحوم محمّد بن مشهدي اين زيارت را به عنوان زيارت مخصوص ماه
رجب ذكر كرده است . ( 4 )
همچنين وي در زيارت دهم مخصوص ماه رجب كه با اين جمله شروع
مي شود : « سلام الله وسلام ملائكته المقرّبين وأنبيائه المرسلين وعباده
الصالحين » چنين آورده است :
« السلام علي من ردّت له الشمس حتّي تواري بالحجاب » .
و در ادامه پس از جمله هايي در بخش پاياني چنين آمده است : «
السلام عَلي من ردّت له الشمس فقضي ما فاته من الصلاة » . ( 5 )
ظاهراً جمله اوّل اشاره به ردّالشمس اوّل در عصر رسول خدا ( صلي
الله عليه وآله وسلم ) دارد ، وجمله بعدي اشاره به ردّالشمس دوّم مي باشد .
مرحوم علاّمه مجلسي نيز اين زيارتنامه را از مزار محمّد بن
مشهدي نقل كرده است . ( 6 )
استدلال به حديث ردّالشمس در كتاب هاي فقهي
حديث ردّالشمس علاوه بر جنبه اعجاز آن و دلالتش بر عظمت مقام
اميرالمؤمنين علي ( عليه السلام ) ، از جنبه فقهي
نيز مورد توجّه وعنايت فقيهان واقع شده ، واز زمان هاي گذشته جمعي از اين دانشمندان
باريك انديش وتيز بين به آن استناد جسته اند ، حتّي محدّثاني كه احاديث را بر اساس
موضوعات فقهي تنظيم كرده اند ، اين حديث را در جاي مناسب خويش آورده اند .
محدّث بزرگ شيعه محمّد بن يعقوب كليني در باب اتيان المشاهد
وقبور الشهداء از كتاب الحجّ حديث اسماء بنت عميس پيرامون ردّالشمس را آورده است .
( 7 )
همچنين محدّث و فقيه بزرگ شيعه شيخ صدوق در كتاب گرانسنگ من
لايحضره الفقيه كه به عنوان يك كتاب فقهي نگاشته است ، هنگام بحث از اعداد وفرائض
نماز و وقت آن ، به حديث ردّالشمس استناد جسته است . ( 8 )
همچنين مرحوم شيخ حرّ عامِلي حديث ردّالشمس را در كتاب وسائل
الشيعه كه بر اساس ابواب فقهي تنظيم شده ومورد استفاده واستناد فقيهان مي باشد ، آورده است ، از جمله در ابواب مكان
نمازگزار عنوان باب سي وهشتم را « باب حكم الصلاة في أرض بابل . . . » انتخاب كرده
وبخشي از احاديث ردّالشمس را در آن آورده است . ( 9 )
همچنين در كتاب الحجّ باب چهاردهم از ابواب آداب سفر به سوي حجّ
وغير حجّ حديثي از كتاب فرج المهموم نقل كرده كه در آن از ردّالشمس سخن به ميان
آمده است . ( 10 )
سيّد مرتضي نيز در پاسخ سؤالي كه پيرامون وقت نماز ظهر وعصر از
وي شده ، به حديث ردّالشمس استناد جسته است ، متن سؤال چنين است :
آيا جايز است نمازهاي ظهر وعصر را در وقت زوال خورشيد بدون
فاصله سجده وهشت ركعت نماز نافله خواند ؟ ويا اينكه جايز نيست وحتماً بايد اين دو
نماز را با دو اذان و دو اقامه خواند ؟ اگر وقت هر دو يكي است ومشترك مي باشد ، پس
به چه علّتي نماز عصر مولا اميرالمؤمنين ( عليه السلام )
فوت شد تا اينكه خورشيد براي وي برگردانده شد ؟ !
در پاسخ اين سؤال اينگونه مرقوم داشته است :
ابتداي زوال خورشيد ـ يعني مايل شدن خورشيد از وسط آسمان به سوي
مغرب ـ وقت مخصوص نماز ظهر است ، وهنگامي كه به اندازه خواندن چهار ركعت از اوّل
وقت بگذرد وقت مشترك بين دو نماز ظهر وعصر است تا وقتي كه به اندازه خواندن يك نماز
چهار ركعتي به غروب باقي مانده باشد كه در
اين صورت وقت ظهر پايان يافته ووقت مخصوص نماز عصر فرا رسيده
است ، پس كسي كه نماز ظهر را در اوّل وقت بخواند ، وپس از آن بدون فاصله نماز عصر
را بخواند ، هر دو نماز را در وقت خودش خوانده است . واگر كسي بخواهد نماز را در
وقت فضيلت خويش بخواند و به ثواب بيشتري برسد ، بين نماز ظهر وعصر نمازهاي نافله را
نيز بخواند .
امّا اذان واقامه ، بنا بر آنچه ثابت شده ومذهب حقّ است واجب
نمي باشند ، بلكه آن دو مستحب هستند ، وگر چه بر گفتن اقامه تأكيد بيشتري شده
واستحباب بيشتري دارد ، پس اگر كسي خواستار درك فضيلت است اذان واقامه را براي هر
نماز به طور جداگانه بگويد ، وجايز است به يك اذان واقامه براي هر دو نماز اكتفا
نمايد ، همانگونه كه جايز است هر دو نماز را بدون اذان واقامه بجا آورد .
امّا اميرالمؤمنين ـ كه درود وسلام خدا بر او باد ـ پس جايز
نيست كه نماز عصر وي به طور كلّي به سبب خروج وقت قضا شده باشد ، زيرا وي فردي است
كه به كمال رسيده است و جايز نيست چنين اتّفاقي براي وي بيفتد ، بلي فضيلت نماز
اوّل وقت از حضرت فوت شده بود كه خورشيد براي وي برگردانده شد تا درك نماز اوّل وقت
بنمايد ، غير از آنچه گفته شد براي آن حضرت جايز نيست . (
11 )
فقيه بزرگ شيعه قاضي ابن برّاج نيز در همين موضوع سخناني دارد
كه مانند كلام سيّد مرتضي است ، به همين جهت از آوردن آن
خودداري مي كنيم . ( 12 )
ابن ادريس حلّي در بحث مكان نماز گزار ضمن شمارش مكان هايي كه
نماز خواندن در آنها كراهت دارد ، چنين نوشته است :
همچنين نماز خواندن در هر زميني كه خَسف شده است مكروه است ، و
به همين جهت اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) در
سرزمين بابِل نماز نخواندند واز آن كراهت داشتند ، زماني كه از فرات عبور كرده و به
سمت غربِ آن رفتند نماز اوّل وقت از حضرت فوت شد ، خورشيد به مكان اوّل خويش بازگشت
وآن حضرت با ياران خويش نماز عصر را خواندند . وجايز نيست اين اعتقاد پيدا شود كه
خورشيد به طور كامل غروب كرده وشب داخل شده و وقت نماز عصر به طور كامل تمام شده
بود وحضرت نيز نماز عصر را نخوانده بود و به صورت كامل قضا شده بود ، اين سخنِ
جاهلان به عصمت امام ( عليه السلام ) است ، زيرا
نتيجه اين سخن اخلال به واجبي است كه وقت آن تنگ شده بود ، وكسي كه اعتقاد به امامت
آن حضرت داشته باشد و او را امام معصوم بداند اين سخن را نمي گويد . (
13 )
علاّمه حلّي نيز در بحث مكان هايي كه نماز خواندن مكروه است
چنين فرموده است :
شانزدهم : زمين خسف شده مانند بيداء وذات الصلاصل وضجنان وغير
اينها از مكان هايي است كه خداوند بر آنها
غضب كرده است ؛ زيرا پيامبر ( صلي الله عليه وآله وسلم ) در
روزي كه با يارانش بر سرزمين حِجر گذر كرد فرمود : بر اين گروه عذاب شده وارد نشويد
مگر اينكه در حال گريستن باشيد ؛ مبادا بر شما نيز همان رود كه بر اين گروه رفته
است . همچنين علي ( عليه السلام ) از سرزمين بابِل
عبور كرده به جايي رسيد كه خورشيد براي وي بازگردانده شد ونماز را در آنجا خواند .
( 14 )
مانند همين سخن را ـ با اندكي تفاوت ـ در كتاب ديگرش فرموده است
. ( 15 )
همچنين وي در يكي ديگر از كتاب هايش چنين نوشته است :
خواندن نماز در زمين خسف شده مكروه است ، زيرا آن سرزمين غضب
شده است ، بنا بر اين آنجا مكان اجابت دعا وعبادت نمي باشد ، روايت شده كه
اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) از نماز خواندن در
سرزمين بابِل كراهت داشت ، و به همين جهت وقتي از فرات عبور كرده به سمت غرب آن رفت
و به سبب آن نماز اوّل وقت از آن حضرت فوت شد ، خورشيد براي وي به جايگاه اوّلش
برگردانده شد ونماز عصر را با يارانش اقامه فرمود . واعتقاد ما اين است كه خورشيد
به صورت كامل غروب نكرده بود ؛ زيرا ترك نماز به سبب مكروه بودن مكان آن حرام است .
( 16 )
فقيه بزرگوار شهيد اوّل در مبحث مكان نمازگزار مي نويسد :
نماز خواندن در شوره زار و گل و آب و برف و سرزمين خسف و عذاب ،
مانند سرزمين قوم حِجر مكروه است ، و به همين سبب علي ( عليه السلام ) نماز را در سمتِ غربيِ بابِل پس از بازگشت خورشيد براي وي به
مقداري كه وقت فضيلت نماز باشد ، اقامه فرمود . ( 17 )
و در جاي ديگر در بيان مكان هايي كه نماز خواندن در آنها مكروه
است ، مي فرمايد :
پانزدهم : زميني كه اهالي آنها عذاب شده اند ؛ زيرا زماني كه
رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بر سرزمين حِجر
گذر كردند به ياران فرمودند : بر اين قوم كه عذاب شده اند وارد نشويد مگر اينكه
گريان باشيد ؛ مبادا همان بلايي كه بر آنها رفته بر شما نيز نازل شود .
آنگاه مي نويسد :
اين مطلب دلالت بر كراهت خواندن نماز در چنين مكاني ندارد ، آري
، روايت شده كه علي ( عليه السلام ) نماز را در
سرزمين بابِل ترك كردند تا اينكه از آن گذشتند ، آنگاه نماز را در مكاني ديگر پس از
آنكه خورشيد براي وي به مكاني كه وقت فضيلت نماز بود برگردانده شد ، خواندند .
( 18 )
شهيد ثاني مي نويسد : « خواندنِ نماز در هر مكاني كه زمين خسف
شده مكروه است » .
آنگاه حديث گذشته كه از پيامبر ( صلي الله عليه وآله وسلم )
روايت شده را آورده و بر دلالت آن بر كراهت نماز در چنين مكاني اشكال نموده ، وسپس
به نماز نخواندنِ حضرت علي ( عليه السلام ) در
سرزمين بابِل وتأخير انداختن آن وخواندن آن در جاي ديگر پس از بازگشت خورشيد
استدلال نموده است ، عبارت وي همانند عبارت شهيد اوّل در كتابِ ذكري است ، و در
ادامه چنين آورده است : « خورشيد از وقت فضيلت نماز رد شده بود ولي غروب نكرده بود
» . ( 19 )
مرحوم محقّق بحراني در جاهاي متعدّدي از كتاب خويش به حديث
ردّالشمس استناد نموده است ، از جمله در باب فضيلت مساجد ونماز خواندن در آنها ،
وقتي در باره مسجد شريف كوفه سخن مي گويد پس از آوردن رواياتي كه دلالت بر فضيلت
اين مسجد دارد چنين مي فرمايد :
امّا آنچه در روايت حذّاء آمده : « وهي صرة بابِل » ،
اشاره به اين نكته دارد كه كوفه جزئي از سرزمين بابِل است ؛ زيرا صرّة كنايه از شيء
عزيز وگرانبها است ، زيرا در اصل صرّة به معناي كيسه سكه نقره است ، واين سكّه ها
از گرانبهاترين وارزشمندترين مال ها به حساب مي آيند . و آنچه از حديث پيرامون
بازگشت خورشيد براي اميرالمؤمنين ( عليه السلام )
فهميده مي شود ، مربوط به زماني است كه حضرت از جنگ با خوارج باز مي گشت در سرزمين
بابِل نماز نخواندند تا اينكه پس از عبور از فرات در سمت ديگر آن نماز خواندند .
و شايد نسبت دادن بابِل به كوفه امري مجازي باشد ، زيرا به
بابِل نزديك است ، وكراهت خواندنِ نماز در بابِل نيز مخصوص همان مكاني باشد كه حضرت
از آن عبور فرمودند نه همه آن سرزمين . ( 20 )
همچنين اين فقيه بزرگوار در مبحث استحباب نماز خواندن در
مسجدهاي اطراف شهر مدينه به حديث اسماء دختر عميس كه در كتاب شريف كافي آمده است
استدلال كرده است . ( 21 )
مرحوم سيّد محمّد جواد عاملي نيز هنگام بحث از مكان هايي كه
نماز خواندن در آنها مكروه است ، سخنان فقهاء و از جمله سخنان شهيد اوّل وشهيد ثاني
واستدلال آن دو بزرگوار به حديث ردّالشمس را نقل كرده است . ( 22 )
مرحوم شيخ جعفر كاشف الغطاء در مبحث فضيلت مساجد ، اينگونه
مرقوم داشته است :
ظاهراً مدينه ومساجد آن داراي فضيلت مخصوصي هستند ونماز خواندن
در آنها از ثوابي برخوردار است كه ديگر شهرها داراي اين فضيلت نيستند .
پس از ذكر مطالبي در اين زمينه مي نويسد :
از جمله اين مساجد ساير مسجدهاي مدينه هستند ، ومهم ترين آنها
مسجد قبا مي باشد ، همان مسجدي كه از ابتدا بر اساس تقوا بنا شده است ، هركس دو ركعت نماز در آن بخواند ثواب بجا
آوردن عمره را برده است . و پس از آن ، مسجد احزاب است كه همان مسجد فتح است ، و پس
از آن ، مسجد فضيخ است كه ظاهراً همان مسجد ردّالشمس براي حضرت علي ( عليه السلام ) باشد . (
23 )
مرحوم ميرزاي قمي هنگام بحث از مكان هايي كه نماز خواندن در
آنها مكروه است پس از نقل سخني از علاّمه حلّي در كتاب تذكرة الفقهاء : « وكذا كلّ
موضع خسف به » ، اينگونه مي نويسد :
مؤيّد اين مطلب اين است كه حضرت علي ( عليه السلام ) به همين جهت در سرزمين بابِل نماز نخواندند تا اينكه از آن
سرزمين گذشتند ونماز را در مكاني ديگر كه مشخّص است خواندند ، آنهم پس از آنكه
خورشيد براي حضرت بازگردانده شد تا اينكه در وقت فضيلت نماز قرار گرفت . ( 24 )
مرحوم حاج آقا رضا همداني هنگام بحث از مكروه بودن سجده بر زمين
شوره زار مي نويسد :
به طور كلّي نماز خواندن در زمين شوره زار مكروه است ، ولي اگر
زمين هموار باشد به صورتي كه بشود پيشاني را به آساني روي آن قرار داد كراهت كمتري
دارد نه اينكه به طور كلّي كراهت نداشته باشد ، و به همين سبب ـ آنگونه كه در برخي
خبرها آمده است ـ هيچ پيامبر يا وصيّ پيامبري در چنين
سرزميني نماز نخوانده است ، مانند خبري كه در كتاب علل الشرايع
با سند از امّ مقدام ثقفيّه نقل شده كه از جويريه فرزند مسهر روايت نموده است .
آنگاه حديث ردّالشمس را آورده است ، همچنين اشاره به نقل حديث
در كتاب بصائر الدرجات نموده ، و در ادامه حديث را از كتاب من لايحضره الفقيه نقل
كرده است ( 25 ) ، و ما همه اين روايت ها را در جاي خودش ذكر كرده ايم .
شهاب الدين احمد بن ادريس قرافي ـ از فقهاي اهل سنّت ـ مي نويسد
:
برخي خوابيدن پس از نماز عصر را مكروه دانسته و به اين حديث
استدلال مي كنند : « من نام بعد العصر فاختلس عقله فلايلومنّ إلاّ نفسه » :
هر كس پس از نماز عصر بخوابد و در عقلش اختلال به وجود آيد تنها خودش را سرزنش
نمايد .
اين سخن معارض است به اينكه پيامبر ( صلي الله عليه وآله وسلم )
پس از خواندن نماز ظهر در صهبا علي ( عليه السلام )
را براي انجام كاري فرستاد ، علي ( عليه السلام )
پس از انجام مأموريت زماني خدمت پيامبر ( صلي الله عليه وآله وسلم ) رسيد كه
حضرت نماز عصر را خوانده بود ، او سر بر دامن علي ( عليه السلام ) نهاده خوابيد ، علي ( عليه السلام )
نيز او را حركت نداد تا اينكه خورشيد غروب كرد ، پيامبر ( صلي الله عليه
وآله وسلم ) ( پس از بيدار شدن ) چنين گفت : خدايا ، بنده ات علي خودش را به خاطر
پيامبرت اينگونه نگه داشته است ، خدايا روشني خورشيد را براي او
برگردان .
اسماء مي گويد : خورشيد بار ديگر طلوع كرد تا اينكه نور آن بر
كوه ها وزمين تابيد ، علي ( عليه السلام ) برخاسته
وضو گرفت ونماز عصر را خواند ، آنگاه بار ديگر خورشيد غروب كرد . ( 26 )
پىنوشتها:
1 . اقبال الأعمال ، ج 2 ، ص 130 ـ 131 . ترجمه جمله آخر چنين است : « سلام بر
تو اي كسي كه خورشيد براي تو بازگردانده شد وتو بر شمعون صفا برتري يافتي » .
2 . المزار ، ص 89 ـ 98 .
3 . بحار الأنوار ، ج 97 ، ص 374 .
4 . المزار ، ص 205 ـ 207 ، زيارت سوّم از زيارت هاي مخصوص هفدهم ماه ربيع الأوّل .
5 . كتاب مزار ، ص 257 ـ 258 . ترجمه دو جمله پاياني چنين است : « سلام بر كسي كه
خورشيد براي او بازگردانده شد تا اينكه در پرده شب پنهان شد . سلام بر كسي كه
خورشيد براي او بازگردانده شد تا اينكه نمازش را كه فوت شده بود قضا كرد » .
6 . بحار الأنوار ، ج 97 ، ص 302 ـ 303 .
7 . كافي ، ج 4 ، ص 561 ـ 562 ، كتاب الحجّ ، باب اتيان المشاهد وقبور الشهداء ، ح
7 .
8 . من لايحضره الفقيه ، ج 1 ، ص 203 ، ح 608 ـ 611 .
9 . وسائل الشيعة ، ج 5 ، ص 180 ، باب 38 .
10 . همان ، ج 11 ، ص 374 ، ح 15049 .
11 . جوابات المسائل الميافارقيّات ( رسائل المرتضي ، ج 1 ، ص 273 ـ 274 ) .
12 . جواهر الفقه ، ص 254 .
13 . السرائر ، ج 1 ، ص 265 .
14 . نهاية الأحكام ، ج 1 ، ص 347 .
15 . تذكرة الفقهاء ، ج 2 ، ص 409 ـ 410 .
16 . منتهي المطلب ، ج 4 ، ص 349 ـ 350 .
17 . البيان ، ص 65 .
18 . الذكري ، ج 3 ، ص 92 .
19 . روض الجنان ، ص 228 .
20 . الحدائق الناضرة ، ج 7 ، ص 323 .
21 . همان ، ج 17 ، ص 420 .
22 . مفتاح الكرامة ، ج 6 ، ص 199 ـ 200 .
23 . كشف الغطاء ، ج 1 ، ص 211 .
24 . غنائم الأيّام ، ج 2 ، ص 229 .
25 . مصباح الفقيه ، ج 2 ، ص 187 .
26 . الذخيرة ، ج 13 ، ص 351 .