-«چه گويم درباره كسى كه:
دوستانش از بيمى كه داشتند و دشمنانش از حسدىكه در دل
مىپروراندند،فضايل او را
پنهان كردند. و با اينهمه،شهرت فضيلتش،جهان را فرا گرفت.»
خليل بن احمد نحوى
-«على عليه السلام بواسطه شدت عدالتش شهيد شد،زيرا مردم طاقت تحمل
قوانين او را
نداشتند.»
كارليل
-«اى سرور من!آيا اين روا و سزاست كه به جاى فراهم آمدن به
خدمتت،دربارهات اختلاف
پيدا كنند؟!
بعضى از آنها تو را از دست دادند و تو را نيافتند...
گروهى تو را از دست دادند و يافتند...
و فرقهاى تو را يافته آنگه از دست دادند...
بىشك،اين شگفتحيرت زائى است.»
سليمان كتانى
(مقدمه كتاب«امام على عليه السلام مشعلى و دژى»)
-«قهرمانيهاى امام على عليه السلام فقط منحصر به ميدانهاىكارزار
نيست،بلكه او را در
روشن انديشى،پاكى وجدان،سحر بيان،عمق و كمال انسانيت،شور و حرارت ايمان،بلندى
همت و فكر،ياورى و هوادارى از رنجديدهها در قبال جفاكاران و فروتنى در مقابل حق،هر
كجا
كه تجلى كند،نيز قهرمان بود.»
ميخائيل نعيمه
-«على عليه السلام نزديكترين مردم به خدا،و بهترين فرد از نظر منزلت،و
بالاترين كس از
جهت فداكارى و مجاهدت است.»
ابو بكر بن ابى قحافه
(مناقب خوارزمى-كنز العمال)
-«ما در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم،به على عليه السلام
چنان مىنگريستيم كه بر
ستاره نگاه مىكنيم.»
عمر بن خطاب
(الامام على-جرج جرداق مسيحى-جلد 1) در مكتب انسانيت و كمال،جانشين
فردى كامل
جز انسانى كامل نتواند بود.
سخن گفتن از شخصى كه همه معنا است و شخصيت،به توصيف در نيايد،چه رسد
به تعريف
از او.
آنجا كه چشم مىنگرد،و لفظ براى آن نگريستهها،وضع شده،اگر ناتوانى
كلام باشد،آنجا كه
ادراك آدمى به كار است و جهت اعلام آن درك،كلماتى طرح و استعمال نموده،اگر نارسا و
نامناسب باشد،چه توان كرد آنجا كه از معنائى فراتر از درك،و فراتر از انديشه،قصد
سخن
گفتن باشد.
بىترديد كه حيرت بر گوينده،پيش از مخاطب و بيش ازاو،دست دهد،و اين
قدر،مسلم گردد
كه بر آنجا كه حق استبا تمام وسعتش و ولايت استبا كمال والائى آن و قدر استبا
نهايت
اعتبار وى اشارتى رفته است و همه را بدين حالت در انداخته،حالتى گر چه گنگ،اما هزار
گفته نغز در ميان دارد،ولهى گر چه مبهم،اما هزار تصوير نيكو بر درون آويخته،داند و
نداند
بيان آن،شناسد و ننمايد عيان آن،چه نيكو فرمود خداوند سبحان درباره«ليلة القدر»كه:
و ما
ادريك ما ليلة القدر
وه!كه اگر شب قدر را نتوان دريافت،روز قدر را كه نمودارى از«على
اعلى»است چگونه توان
يافت؟
شارح نهج البلاغة،«ابن ابى الحديد»را همين مشكل در پيش بوده كه پياپى
گفته است:چه
گويم درباره كسى كه...و نيز خليل بن احمد نحوى را...و ديگرى را و ديگران
را...آرى«وجود
على»نيز از موضوعات معرفت فطرى است،اين معرفت را بر بنى آدم،بدان جهت پيش از تولد
آموختهاند كه دنيا مدرسهاى لايق آن تعليم ندارد،و مكتبى قادر بر تعريفش در گذار
حيات
نيست.او كه خدا گونه است و شناسائيش نيز آنگونه كه خدا را كنند.فردوسى چه نيكو
سرايد:
خداوند بالا و پستى توئى
ندانم چه اى؟هر چه هستى توئى
آنچه را كه در فطرت ما،معرفتش را نهادهاند (از
قبيل:معرفتحق،معرفتخير،معرفت جمال،معرفت فضيلت و كمال،و نيز معرفت قبله لايق،كه خداست،و معرفت اسوه لايق كه رسول و
امام معصوم است.)
و آميخته اين معارف را با گل آدمى،و به ويژه با دل او،«ولايت»نام
كردهاند،اگر بخواهند كه به
بيان آرند،جز به يافتن مصداق،و ارائه آن،نه ممكن مىشود،و نه سزاوار است.
و بدين جهت گفتهاند و به حق است كه گفتهاند:
«علي علي»
و سخن تمام است.
اين مجموعه سخن كه در محضر شماست،پيش از اين،جزء جزء آن،با
نامهاى«شايستهترين
رهبر»،«مقام امير مؤمنان على عليه السلام»و«منظر انديشهها»،تقديم شده بود،و
دوستان،از
نايابى آن گلهمند بودند،به خصوص كه مقالاتى از آن،به بىمهرىتصحيحگر اوراق،مبتلا
گشته
بود و موجب شرم نگارنده...
بر آن شديم كه دوباره نگاهى به اين مكتوبات،در حد ممكن،صورت گيرد و از
پراكندگى،جمع
آيد و تقديم سالكان طريق ولايت گردد.
ناگفته نماند كه اگر در اين مجموعه،گفتههايى كوتاه
از«ولايت»كردهايم،به تفصيل بيشتر و
لايقتر،به يارى خدا در كتابى ديگر كه مدار سخن بر وجود«امام زمان،مهدى عليه
السلام»است،تقديم اهل مكتب خواهيم كرد.
در اين مجموعه،ابتدا جويائى همه خلق را در پى مولا،نمودهايم و سپس
پويائى عقل را در
همان راه گفتهايم.
آنگاه بيان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را كه عقل كامل است
درباره على عليه السلام و
طرحى كه از وجود او در زبان افكنده،آوردهايم،آينهاى فراسوى آينهاى.
همچنانكه على عليه السلام نيز رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را
توصيف كرده است،و
عجيب آنكه هر دو بيان،نمودار يك انسان استبا دو نام و دو نشان.
و از اين روى در دعاى فرج گوئيم:
«يا محمد يا علي،يا علي يا محمد»
بعدا گفتارى بس كوتاه درباره امامت و ولايت از ديدگاه مكتب،و در
پايان،پس از چند شعر،از
شعور شاعران نور يافته و در روشنى نشسته،منظر انديشه بيگانگان را ارائه كنيم كه به
حكم
انگيزههاى فطرى،جوياى فضيلتاند،و مدل فضل و نمودار كمال را در همه سو مىطلبند،
آنان كه على عليه السلام را بدين قصد رو كردهاند،گوئيم كه در على عليه السلام
چهها
يافتهاند؟و يا چهها را از على عليه السلام درك نمودهاند؟و به خاطر همان يافتهها
و درك
شدهها،او را به والاترين گونه تقديس كردهاند.
آن يافتهها را هر جان آزاد آدميزاده مىجويد،و همانها فضيلتهاى مشترك
انسانهاست و
مشخصه انسانيت آنها.
اميد آنكه اين كوشش،مقبول حق قرار گيرد و سعى مشكور به حساب آيد.
تهران
مظلومى
بيست و هفتم رمضان 1402،ماه خدا