چهل داستان و چهل حديث
از اءمير المؤ منين على عليه السلام

عبداللّه صالحى

- ۳ -


(نماز جماعت يا تخريب خانه )
مرحوم شيخ طوسى به نقل از امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه حكايت فرمايد:
روزى به حضرت اميرالمؤ منين امام علىّ بن ابى طالب عليه السلام خبر رسيد: عدّه اى از مسلمانانى كه در همسايگى مسجد زندگى مى كنند، به نماز جماعت در مسجد حاضر نمى شوند.
پس آن گاه امام ، اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام در جمع نمازگذاران حضور يافت و بعد از اقامه نماز، ضمن ايراد خطبه اى اظهار داشت :
شنيده ام عدّه اى از افراد، در مساجد ما و در صفوف مؤ منين مشاركت ندارند و با ما به نماز جماعت حاضر نمى شوند.
از اين به بعد، كسى حقّ ندارد با آن ها هم غذا و همنشين و هم سخن گردد.
و همچنين كسى حقّ ندارد با ايشان پيمان زناشوئى ببندد و يا به ايشان كمك نمايد، تا مادامى كه آنان نيز همانند ديگران در جمع مسلمين حضور يابند و در نماز جماعت شركت كنند.
سپس آن حضرت افزود: چه بسا ممكن است دستور دهم كه خانه هاى چنين افرادى را بر سرشان تخريب كرده و آتش زنند و بسوزانند، مگر آن كه از اين عملشان دست بردارند و به درگاه الهى توبه نمايند.
امام جعفر صادق عليه السلام در ادامه افزود: مؤ منين به وظيفه خود كه اميرالمؤ منين علىّ صلوات اللّه عليه مشخّص نموده بود عمل كردند و با افراد متخلّف ترك معاشرت و معامله نمودند، تا آن كه بالا خره ، آن ها از عمل خود پشيمان شده ؛ و همراه ديگر نمازگذاران در مساجد؛ و نماز جماعت شركت كردند.(58)
(برخورد امام عليه السّلام با شير)
حارث همدان ، كه يكى ازاصحاب باوفاى اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام است ، گويد:
روزى به همراه آن حضرت در بيرون يكى از محلّه هاى شهر كوفه قدم مى زديم كه ناگهان شيرى درّنده از دور نمايان شد و جلو آمد، پس ‍ ما راه را براى حركت آن شير باز كرديم .
وقتى آن شير نزديك ما رسيد، خود را در مقابل حضرت امير عليه السلام خاضعانه روى زمين انداخت ، در اين هنگام حضرت علىّ عليه السلام خطاب به شير كرد و فرمود: برگرد، حقّ ورود به شهر كوفه را ندارى ، همچنين پيام مرا به ديگر حيوانات درّنده نيز مى رسانى كه آنان هم حقّ ورود به اين شهر را ندارند؛ و چنانچه بر خلاف دستور من عمل نمائيد، خودم در بين شما حكم خواهم كرد.
حارث همدانى گويد: تا زمانى كه امام علىّ بن ابى طالب عليه السلام زنده بود، هيچ درّنده اى نزديك شهر كوفه نمى آمد.
موقعى كه حضرت به شهادت رسيد، زياد بن اءبيه ، استاندار كوفه شد؛ و در آن موقع درّندگان از هر سو وارد كوفه و باغستان هاى آن شهر مى شدند و ضمن اين كه خسارت وارد مى كردند، به مردم هم ، نيز حمله مى كردند.(59)
( قضاوت در ضمانت الاغ يا گاو نر)
مرحوم شيخ طوسى در كتاب خود آورده است :
حضرت صادق آل محمّد به نقل از پدر بزرگوارش امام محمّد باقر صلوات اللّه عليهم حكايت كند:
در زمان حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله قضيّه اى مهمّ اتّفاق افتاد؛ و آن اين بود كه گاو نرى ، يك الاغ را كشت ؛ صاحبان آن دو حيوان جهت تعيين خسارت به حضور پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله آمدند در موقعى كه آن حضرت در جمع گروهى از اصحاب و انصار نشسته بود.
پس از عرض سلام ، اجازه سخن خواستند و چون آن بزرگوار اجازه فرمود، شاكى و متشاكى ، ادّعا و شكايت خود را مطرح كردند؛ و حضرت رسول پس از شنيدن سخنان آن دو نفر، خطاب به ابوبكر نمود و فرمود: بين ايشان قضاوت و تعيين خسارت كن .
ابوبكر عرض كرد: يا رسول اللّه ! حيوانى ، حيوان ديگرى را كشته است ، خسارتى ندارد.
پس از آن قضاوت را به عمر پيشنهاد نمود و او نيز مانند ابوبكر پاسخ داد.
آن گاه خطاب به علىّبن ابى طالب نمود و فرمود: يا علىّ! تو بين آن ها قضاوت نما.
لذا اميرالمؤ منين علىّ صلوات اللّه عليه اظهار داشت : مانعى ندارد و افزود: چنانچه گاو نر در طويله يا چراگاه الاغ وارد شده و آن را كشته است ؛ پس صاحب گاو ضامن است و بايد خسارت الاغ را بپردازد.
ولى چنانچه الاغ در طويله يا چراگاه گاو، وارد گرديده است و توسّط گاو كشته شده ، هيچ ضمانتى بر كسى نيست .
در اين هنگام ، حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله دست هاى مبارك خود را به آسمان بلند نمود و چنين اظهار داشت :
حمد و ستايش بى حدّ، خداوندى را كه بعد از من شخصى را جهت امامت و خلافت برگزيد، كه همانند پيغمبران عليهم السلام حكم و قضاوت مى نمايد.(60)
(اهميّت عيادت از مريض مخالف )
محدّثين و مورّخين در كتاب هاى مختلفى آورده اند:
پس از رحلت حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله ، ياران حضرت اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام نزد زيد بن ارقم كه يكى از اصحاب رسول خدا صلوات اللّه عليه بود و در جريان غدير خم نيز حضور داشت آمدند و از او گواهى خواستند؛ ولى چون او از طرف حكومت براى خود احتمال خطر مى داد از بيان حقيقت و جريان غدير خوددارى كرد.
بعد از گذشت مدّتى ، همين شخص مريض شد و در بستر بيمارى افتاد، وقتى اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام شنيد كه زيد بن اءرقم مريض حال است به عيادت و ديدار او آمد.
همين كه زيد بن ارقم چشمش به جمال نورانى حضرت افتاد، گفت : مرحبا به امير مؤ منان ، كه از من عيادت مى نمايد، با اين كه وى ما را قبول ندارد و از ما دلگير و آزرده خاطر مى باشد.
امام علىّ عليه السلام فرمود:اى زيد! آن ناراحتى كه براى ما به وجود آوردى هرگز مانع آن نمى شود كه ما شرط انسانيّت و حقّ دوستى را فراموش نموده ؛ و تو را در حال بيمارى عيادت نكنيم .
و پس از آن افزود: هركس مريضى را براى رضاى خداوند عيادت كند، تا هنگامى كه در كنار مريض نشسته باشد، در سايه رحمت و لطف الهى خداوند قرار خواهد داشت .
و چون بخواهد برخيزد كه از نزد مريض بيرون رود، خداوند متعال هفتاد هزار ملك را ماءمور مى نمايد تا براى او درود و تحيّت فرستند؛ و مشمول رحمت الهى قرار مى گيرد.
سپس افزود:اى زيد! من دوست داشتم كه چنين فضيلتى شامل حالم گردد؛ و به همين جهت از تو عيادت كردم .(61)
(تحويل وصاياى نبوّت و امامت )
چون آخرين روزهاى عمر پر بركت اميرالمؤ منين علىّ بن ابى طالب عليه السلام فرارسيد، وصايا و كُتُب امامت را تحويل فرزندش امام حسن مجتبى عليه السلام داد و او را به عنوان وصىّ و جانشين خود معرّفى نمود.
و ديگر فرزندش حسين عليه السلام با محمّد حنفيّه و ساير فرزندان و دوستان و سران شيعه را بر اين وصيّت شاهد گرفت .
و هنگامى كه آن حضرت خواست كُتُب و سِلاح و ديگر وصاياى امامت را به امام حسن مجتبى عليه السلام تحويل دهد، فرمود:
اى فرزندم ! رسول خدا مرا دستور داده است تا وصايا و آنچه را كه تحويل من داده بود، نزد تو قرار دهم .
و همچنين حضرت رسول صلوات اللّه عليه فرمود: به تو بگويم كه تو نيز در آخرين لحظات عمرت ، بايد اين وصاياى امامت را، به برادرت حسين واگذار نمائى .
پس از آن امام علىّ صلوات اللّه عليه فرزندش حسين عليه السلام را مورد خطاب قرار داد و فرمود: رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرموده است كه تو نيز بايستى در آخرين لحظات عمرت آن ها را به فرزندت امام سجّاد عليه السلام تحويل دهى .
و سپس دست علىّ بن الحسين زين العابدين عليه السلام را كه كودكى خردسال بود گرفت ؛ و فرمود: جدّت رسول اللّه امر فرموده است كه تو هم اين وصايا را به فرزندت ، محمّد بن علىّ باقرالعلوم بسپارى ، و سلام رسول خدا و همچنين سلام مرا به او برسان .
و آن گاه پس از اين سخنان ، دو مرتبه امام حسن مجتبى عليه السلام را مورد خطاب قرار داد؛ و فرمود: و تو اى حسن ! ولىّ امر مسلمين بعد از من مى باشى ، و نيز ولىّ خون من خواهى بود.
لذا اگر خواسته باشى ، مى توانى قاتل مرا عفو نمائى و يا اين كه او را قصاص كنى ، ليكن اگر خوستى قصاص نمائى متوجّه باش كه تنها يك ضربت شمشير، به جاى آن يك ضربتى كه بر من وارد ساخت ، بر او وارد كنى .
و هنگامى كه او ابن ملجم را كشتى ، جسدش را در كناسه كوفه كه يكى از وادى هاى دوزخ مى باشد زير خاك پنهانش كن .(62)
(علّت قتل و ترور حضرت سلام اللّه عليه )
پس از جريان جنگ صفّين و تحميل ابو موسى اءشعرى براى حَكَميّت ؛ و بعد از به وقوع پيوستن جنگ نهروان با خوارج ، سه نفر از بزرگان خوارج كه حضرت علىّ عليه السلام را تكفير كرده بودند تصميم گرفتند تا به عنوان خونخواهى ، سه نفر از واليان و سران حكومتى را ترور نمايند.
يكى عبدالرّحمن بن ملجم مرادى بود كه ترور اميرالمؤ منين ، امام علىّ عليه السلام را در كوفه ؛ و ديگرى بَرك بن عبدالله كه او ترور معاويه را در شام ؛ و سوّمين نفر عمر بن بكر، ترور عمرو بن عاص را در مدينه به عهده گرفت .
و بعد از آن كه هر سه منافق هم قسم شدند كه يا كشته شوند يا هدف شوم خود را به اجراء درآورند، هر كدام به سوى هدف مورد نظر خود رهسپار شدند.
و عبدالرّحمن پس از آن وارد كوفه شد، روزى در يكى از كوچه هاى كوفه زنى را به نام قُطّام كه پدرش در جنگ نهروان كشته شده بود ملاقات كرد.
و چون قطّام زنى بسيار زيباروى و خوش اندام بود؛ و عبدالرّحمن نيز از قبل مذاكراتى با او براى خواستگارى كرده بود، پس شيفته جمال او گرديد و نسبت به آن اظهار عشق و علاقه نمود؛ و سپس پيشنهاد ازدواج به قطّام داد.
قطّام در پاسخ گفت : در صورتى با پيشنهاد تو موافقت مى كنم كه سه هزار درهم و يك غلام مهريه ام قرار دهى ، مشروط بر آن كه علىّ ابن ابى طالب را نيز به قتل برسانى .
عبدالرّحمن براى امتحان قطّام گفت : دو شرط اوّل را مى پذيرم ؛ ليكن مرا از قتل علىّ معاف دار.
قطّام گفت : خير، چون شرط سوّم از همه مهم تر است ؛ و اگر مى خواهى به كام و عشق خود برسى ، بايستى حتما انجام پذيرد.
عبدالرّحمن وقتى چنين شنيد، گفت : من به كوفه نيامده ام ، مگر به همين منظور.(63)
پس از آن ، قطّام هر ساعت خود را به شكلى آرايش و زينت مى كرد و در مقابل عبدالرّحمن به طنّازى و عشوه گرى مى پرداخت تا آن كه او را بيش از پيش دلباخته خود نمايد.
و چون آتش عشق و شهوت عبدالرّحمن شعله ور گشته و فزونى يافت ؛ و نيز زمان موعود با هم پيمانانش فرا رسيد، آن ملعون شمشيرى مسموم همراه خود برداشت ؛ و سحرگاه به مسجد كوفه وارد گشت .
و هنگامى كه نماز صبح به امامت حضرت علىّ عليه السلام شروع شد، عبدالرحمن پشت سر امام ايستاد؛ و هنگامى كه سر از سجده برمى داشت ناگهان عبدالرّحمن فريادى كشيد و با شمشير بر فرق مقدّس آن امام مظلوم فرود آورد و گريخت .
در همين لحظه امام عليه السلام اظهار داشت : ((فُزْتُ وَرَبِّ الْكَعْبَةِ)) يعنى ؛ قَسَم به پروردگار كعبه ، رستگار و سعادتمند شدم .(64)
بعد از آن ، حضرت را با فرق شكافته و بدن خونين به منزل آوردند؛ و پزشكان بسيارى جهت معالجه آن حضرت آمدند، يكى از آنان پزشكى بود به نام اءثير بن عمرو سكونى ، كه بر بالين حضرت وارد شد؛ و شروع به مداوا گرديد.
اطرافيان و اعضاء خانواده حضرت ، اطراف بستر آن بزرگوار حلقه زده بودند و با حالتى نگران چشم به پزشك دوخته كه آيا چه مى گويد؛ و نتيجه چه خواهد شد.
پس از آن كه پزشك نگاهى به جراحت آن حضرت كرد، گفت : گوسفندى را ذبح نمائيد و سفيدى جگر ريه آن را تا سرد نشده ، سريع بياوريد.
وقتى آن را آوردند، پزشك رگ ميان سفيدى را بيرون آورد و ميان شكاف سر آن حضرت قرار داد؛ و لحظه اى درنگ نمود، در حالتى كه تمامى افراد در انتظار نتيجه ، لحظه شمارى مى كردند.
سپس شكاف سر را باز كرد و رگ را خارج نمود؛ با نگاهى به آن خطاب به حضرت كرد و عرضه داشت : اى اميرالمؤ منين ! اگر وصيّتى دارى بفرما، چون متاءسّفانه زخم شمشير و زهر آن به مغز سر اصابت و سرايت كرده ؛ و راهى براى معالجه آن نيست .(65)
لذا حضرت به فرزندش امام حسن مجتبى عليه السلام فرمود: پسرم ! اگر من خوب شدم ، خودم آنچه را كه صلاح بدانم با عبدالرّحمن انجام مى دهم .
و چنانچه خوب نشدم و از دنيا رفتم ، سعى كنيد به او سخت نگيريد و در قصاص تجاوز نكنيد، چون او يك ضربت شمشير زده است شما هم حقّ نداريد بيش از يك ضربت به او بزنيد.(66)
(در عزاى امام علىّ عليه السلام )

ناله كن اى دل به عزاى علىّ
گريه كن اى ديده براى علىّ
كعبه ز كف داده چو مولود خويش
گشته سيه پوش عزاى علىّ
عُمْر علىّ، عُمْره مقبوله بود
هر قدمش سعى و صفاى علىّ
ديده زمزم كه پر از اشك شد
ياد كند زمزمه هاى علىّ
تيغ شقاوت ، سر او را شكافت
كوفه بود، كوه مناى علىّ
عالم امكان شده پر غلغله
چون شده خاموش صداى علىّ
نيست هم آغوش صبا بعد از اين
پيك ظفر بخش لواى علىّ
منبر و محراب كشد انتظار
تا كه زند بوسه به پاى علىّ
ماه دگر در دل شب نشنود
صوت مناجات و دعاى علىّ
آه كه محروم شد امشب دگر
چشم يتيمان ز لقاى علىّ
مانده تهى سفره بيچارگان
منتظر نان و غذاى علىّ
واى ! امير دو سرا كشته شد
خانه غم گشته سراى علىّ
پيش حسين و حسن و زينبش
خون چكد از فرق هماى علىّ(67)
(پنج درس آموزنده و ارزنده )
1 مرحوم كفعمى روايت كرده است :
روزى پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله به حضرت علىّ عليه السلام فرمود: ديشب چه عملى انجام داده اى ؟
آن حضرت اظهار داشت : پيش از آن كه بخوابم ، هزار ركعت نماز به جا آوردم ، حضرت رسول فرمود: چگونه ؟!
پاسخ داد: از شما شنيدم كه فرمودى : هركس هنگام خوابيدن سه مرتبه بگويد: ((يَفْعَلُ اللّهُ ما يَشاءُ بِقُدْرَتِهِ، وَ يَحْكُمُ ما يُريدُ بِعِزَّتِهِ))،
او همانند كسى باشد كه هزار ركعت نماز خوانده است .
حضرت رسول فرمود: راست گفتى ، چنين است .(68)
2 يكى از شاعران زمان اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام به نام نجاشى در ماه مبارك رمضان ، آشكارا شراب خمر آشاميد؛ پس او را نزد امام علىّ عليه السلام آوردند.
حضرت دستور داد تا او را صد ضربه شلاّق زدند و سپس او را به حكم آن بزرگوار زندانى نمودند؛ و چون فرداى آن روز شد، وى را از زندان بيرون آوردند و هشتاد شلاّق ديگر بر او زدند.
نجاشى اعتراض كرد : چرا زندان و هشتاد شلاق اضافى زديد؟
حضرت فرمود: چون حرمت ماه رمضان را شكستى و علنى با حرام روزه خوارى كردى .(69)
3 امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه حكايت فرمايد:
روزى اميرالمؤ منين علىّ بن ابى طالب عليه السلام به غلام خود، قنبر دستور داد تا بر شخصى كه محكوم به حدّ شلاّق بود، هشتاد ضربه شلاّق بزند.
و چون قنبر ناراحت و عصّبانى بود؛ سه شلاّق ، بيشتر از هشتاد ضربه بر او وارد ساخت .
حضرت اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام شلاّق را از دست قنبر گرفت و سه ضربه شلاّق بر او زد.(70)
4 عبداللّه بن عبّاس حكايت كند:
شخصى به محضر امام علىّ صلوات اللّه عليه وارد شد و پيرامون انواع مخلوقات از آن حضرت سؤ ال كرد؟
امام عليه السلام در پاسخ چنين فرمود: خداوند يك هزار و دويست نوع مخلوق در عمق درياها و اقيانوس ها؛ و به همان مقدار نيز انواع مختلفى از مخلوقات بر روى زمين آفريده است .
سپس افزود : و تمامى انسان ها جز طائفه ياءجوج و ماءجوج همه از نسل حضرت آدم عليه السلام هستند، كه البتّه به هفتاد شكل و رنگ آفريده شده اند.(71)
5 روزى حضرت اميرالمؤ منين امام علىّ صلوات اللّه عليه از جلوى مغازه قصّابى كه داراى گوشت هاى خوبى بود عبور نمود، همين كه چشم قصّاب به آن حضرت افتاد، عرضه داشت : يا اميرالمؤ منين ! گوشت خوب و مناسبى دارم ، مقدارى از آن را براى منزل خريدارى نمائيد.
امام علىّ عليه السلام فرمود: پول همراه خود ندارم ، قصّاب گفت : مشكلى نيست ، من بابت پول آن صبر مى كنم ؛ و هر موقع توانستى پولش را بياور.
حضرت فرمود: خير، من نسبت به خريد گوشت صبر مى نمايم ؛ و نسيه نمى خرم ، و بدون آن كه گوشت خريدارى نمايد به حركت خود ادامه داد و رفت .(72)
(علىّ عليه السّلام امام ناشناخته )
نظر به بندگان اگر، ز مرحمت خدا كند
قسم به ذات كبريا، ز يُمن مرتضى كند
خدا چو هست رهنمون ، مگر دگر چرا و چون
كه او كند هر آنچه را كه حكمت ، اقتضا كند
ز قدرت يداللّهى ، كسى ندارد آگهى
وسيله اش بود علىّ، خدا هر آنچه را كند
به جنگ بدر و نهروان ، علىّ است يكّه قهرمان
نِگَر كه دست حقّ عيان ، قتال اءشقيا كند
به روى دوش مصطفى ، نهد چو پاى مرتضى
نگر به بت شكستنش ، كه در جهان صدا كند
به رزم خندق و اُحد، به قتل عمرو و عبدود
خدا بدستِ دست خود، لواى حقّ به پا كند
چو افضل از عبادت خلايق است ضربتش
علىّ تواند اين عمل ، شفيع ما سوى كند
به پيشگاه كردگار، ز بس كه دارد اعتبار
ديون جمله بندگان ، تواند او اءدا كند
نماز بى ولاى او عبادتى است بى وضو
به منكر علىّ بگو، نماز خود قضا كند
هر آن كه نيست مايلش ، جفا نموده با دلش
بگو دل مريض خود، به عشق او شفا كند
علىّ است آن كه تا سحر، سرشك ريزد از بصر
پى سعادت بشر، ز سوز دل دعا كند
علىّ اءنيس عاشقان ، علىّ پناه بى كسان
علىّ اميرمؤ منان ، كه مدح او خدا كند
پس از شهادت نبىّ، كه را سزد به جز علىّ
كه تا به حشر آدمى ، به كارش اقتداء كند
قسيم نار و جنّتش ، ترازوى محبّتش
كه مؤ منان خويش را، ز كافران جدا كند
گهى به مَسند قضا، گهى به صحنه غزا
گهى به جاى مصطفى ، كه جان خود فدا كند
علىّ است فرد و بى نظير، علىّ مجير و دستگير
كه نام دلگشاى او، گره ز كار وا كند
ز كار قهرمانيش ، پر است زندگانيش
نگين پادشاهيش ، به سائلى عطا كند
امير كشور عرب ، ثناكنان ، دعا به لب
برد طعام نيمه شب ، عطا به بينوا كند
ز كوى شاه اولياء، كه مهر اوست كيميا
كجا روى بيا بيا، كه دردها دوا كند(73)
(چهل حديث گهربار منتخب )
1 - قالَ الاْ مامُ علىّ بن أ بى طالِب ، أ ميرُ الْمُؤْمِنينَ صَلَواتُ اللّهِ وَسَلامُهُ عَلَيْهِ:
إ غْتَنِمُوا الدُّعاءَ عِنْدَ خَمْسَةِ مَواطِنَ: عِنْدَ قِرائَةِ الْقُرْآنِ، وَ عِنْدَ الاْ ذانِ، وَ عِنْدَ نُزُولِ الْغَيْثِ، وَ عِنْدَ الْتِقاءِ الصَفَّيْنِ لِلشَّهادَةِ، وَ عِنْدَ دَعْوَةِ الْمَظْلُومِ، فَاِنَّهُ لَيْسَ لَها حِجابٌ دوُنَ الْعَرْشِ.(74)
ترجمه :
فرمود: پنج موقع را براى دعا و حاجت خواستن غنيمت شماريد:
موقع تلاوت قرآن ، موقع اذان ، موقع بارش باران ، موقع جنگ و جهاد - فى سبيل اللّه - موقع ناراحتى و آه كشيدن مظلوم .
در چنين موقعيت ها مانعى براى استجابت دعا نيست .
2 - قالَ عليه السلام : اَلْعِلْمُ وِراثَةٌ كَريمَةٌ، وَ الاْ دَبُ حُلَلٌ حِسانٌ، وَ الْفِكْرَةُ مِرآةٌ صافِيَةٌ، وَ الاْ عْتِذارُ مُنْذِرٌ ناصِحٌ، وَ كَفى بِكَ اءَدَباً تَرْكُكَ ما كَرِهْتَهُ مِنْ غَيْرِكَ.(75)
ترجمه :
فرمود: علم ؛ ارثيه اى با ارزش ، و ادب ؛ زيورى نيكو، و انديشه ؛ آئينه اى صاف ، و پوزش خواستن ؛ هشدار دهنده اى دلسوز خواهد بود.
و براى با اءدب بودنت همين بس كه آنچه براى خود دوست ندارى ، در حقّ ديگران روا نداشته باشى .
3 - قالَ عليه السلام : اَلْحَقُّ جَديدٌ وَ إ نْ طالَتِ الاْ يّامُ، وَ الْباطِلُ مَخْذُولٌ وَ إ نْ نَصَرَهُ اءقْوامٌ.(76)
ترجمه :
فرمود: حقّ و حقيقت در تمام حالات جديد و تازه است گر چه مدّتى بر آن گذشته باشد.
و باطل هميشه پست و بى اءساس است گر چه افراد بسيارى از آن حمايت كنند.
4 - قالَ عليه السلام : اَلدُّنْيا تُطْلَبُ لِثَلاثَةِ اءشْياء: اَلْغِنى ، وَ الْعِزِّ، وَ الرّاحَةِ، فَمَنْ زَهِدَ فيها عَزَّ، وَ مَنْ قَنَعَ إ سْتَغْنى ، وَ مَنْ قَلَّ سَعْيُهُ إ سْتَراحَ.(77)
ترجمه :
فرمود: دنيا و اموال آن ، براى سه هدف دنبال مى شود: بى نيازى ، عزّت و شوكت ، آسايش و آسوده بودن .
هر كه زاهد باشد؛ عزيز و با شخصيّت است ، هر كه قانع باشد؛ بى نياز و غنى گردد، هر كه كمتر خود را در تلاش و زحمت قرار دهد؛ هميشه آسوده و در آسايش است .
5 - قالَ عليه السلام : لَوْ لاَ الدّينُ وَ التُّقى ، لَكُنْتُ اءدْهَى الْعَرَبِ.(78)
ترجمه :
فرمود: چنانچه دين دارى و تقواى الهى نمى بود، هر آينه سياستمدارترين افراد بودم - ولى دين و تقوا مانع سياست بازى مى شود - .
6 - قالَ عليه السلام : اَلْمُلُوكُ حُكّامٌ عَلَى النّاسِ، وَ الْعِلْمُ حاكِمٌ عَلَيْهِمْ، وَ حَسْبُكَ مِنَ الْعِلْمِ اءنْ تَخْشَى اللّهَ، وَ حَسْبُكَ مِنَ الْجَهْلِ اءنْ تَعْجِبَ بِعِلْمِكَ.(79)
ترجمه :
فرمود: ملوك بر مردم حاكم هستند و علم بر تمامى ايشان حاكم خواهد بود، تو را در علم كافى است كه از خداوند ترسناك باشى ؛ و
به دانش و علم خود باليدن ، بهترين نشانه نادانى است .
7 - قالَ عليه السلام : ما مِنْ يَوْمٍ يَمُرُّ عَلَى ابْنِ آدَمٍ إ لاّ قالَ لَهُ ذلِكَ الْيَوْمُ: يَابْنَ آدَم اءنَا يَوُمٌ جَديدٌ وَ اءناَ عَلَيْكَ شَهيدٌ.
فَقُلْ فيَّ خَيْراً، وَ اعْمَلْ فيَّ خَيْرَا، اءشْهَدُ لَكَ بِهِ فِى الْقِيامَةِ، فَإ نَّكَ لَنْ تَرانى بَعْدَهُ اءبَداً.(80)
ترجمه :
فرمود: هر روزى كه بر انسان وارد شود، گويد: من روز جديدى هستم ، من بر اعمال و گفتار تو شاهد مى باشم .
سعى كن سخن خوب و مفيد بگوئى ، كار خوب و نيك انجام دهى .
من در روز قيامت شاهد اعمال و گفتار تو خواهم بود.
و بدان امروز كه پايان يابد ديگر مرا نخواهى ديد و قابل جبران نيست .
8 - قالَ عليه السلام : فِى الْمَرَضِ يُصيبُ الصَبيَّ، كَفّارَةٌ لِوالِدَيْهِ.(81)
ترجمه :
فرمود: مريضى كودك ، كفّاره گناهان پدر و مادرش مى باشد.
9 - قالَ عليه السلام : الزَّبيبُ يَشُدُّ الْقَلْبِ، وَ يُذْهِبُ بِالْمَرَضِ، وَ يُطْفِى ءُ الْحَرارَةَ، وَ يُطيِّبُ النَّفْسَ.(82)
ترجمه :
فرمود: خوردن مويز - كشمش سياه - قلب را تقويت ، مرض ها را برطرف ، و حرارت بدن را خاموش ، و روان را پاك مى گرداند.
10 - قالَ عليه السلام : أ طْعِمُوا صِبْيانَكُمُ الرُّمانَ، فَإ نَّهُ اَسْرَعُ لاِ لْسِنَتِهِمْ.(83)
ترجمه :
فرمود: به كودكان خود اءنار بخورانيد تا زبانشان بهتر و زودتر باز شود.
11 - قالَ عليه السلام : اءطْرِقُوا اءهاليكُمْ فى كُلِّ لَيْلَةِ جُمْعَةٍ بِشَيْءٍ مِنَ الْفاكِهَةِ، كَيْ يَفْرَحُوا بِالْجُمْعَةِ.(84)
ترجمه :
فرمود: در هر شب جمعه همراه با مقدارى ميوه - يا شيرينى ،... - بر اهل منزل و خانواده خود وارد شويد تا موجب شادمانى آن ها در جمعه گردد.
12 - قالَ عليه السلام : كُلُوا ما يَسْقُطُ مِنَ الْخوانِ فَإ نَّهُ شِفاءٌ مِنْ كُلِّ داءٍ بِإ ذْنِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ، لِمَنْ اَرادَ اءنْ يَسْتَشْفِيَ بِهِ.(85)
ترجمه :
فرمود: آنچه اطراف ظرف غذا و سفره مى ريزد جمع كنيد و بخوريد، كه همانا هركس آن ها را به قصد شفا ميل نمايد، به اذن حق تعالى شفاى تمام دردهاى او خواهد شد.
13 - قالَ عليه السلام :لا ينبغى للعبد ان يثق بخصلتين : العافية و الغنى ، بَيْنا تَراهُ مُعافاً اِذْ سَقُمَ، وَ بَيْنا تَراهُ غنيّاً إ ذِ افْتَقَرَ.(86)
ترجمه :
فرمود: سزاوار نيست كه بنده خدا، در دوران زندگى به دو خصوصيّت اعتماد كند و به آن دلبسته باشد: يكى عافيت و تندرستى و ديگرى ثروت و بى نيازى است .
زيرا چه بسا در حال صحّت و سلامتى مى باشد ولى ناگهان انواع مريضى ها بر او عارض مى گردد و يا آن كه در موقعيّت و امكانات خوبى است ، ناگهان فقير و بيچاره مى شود، - پس بدانيم كه دنيا و تمام امكانات آن بى ارزش و بى وفا خواهد بود و تنها عمل صالح مفيد و سودبخش مى باشد - .
14 - قالَ عليه السلام : لِلْمُرائى ثَلاثُ عَلاماتٍ: يَكْسِلُ إ ذا كانَ وَحْدَهُ، وَ يَنْشطُ إ ذاكانَ فِى النّاسِ، وَ يَزيدُ فِى الْعَمَلِ إ ذا اءُثْنِىَ عَلَيْهِ، وَ يَنْقُصُ إ ذا ذُمَّ.(87)
ترجمه :
فرمود: براى رياكار سه نشانه است : در تنهائى كسل و بى حال ، در بين مردم سرحال و بانشاط مى باشد.
هنگامى كه او را تمجيد و تعريف كنند خوب و زياد كار مى كند و اگر انتقاد شود سُستى و كم كارى مى كند.
15 - قالَ عليه السلام : اَوْحَى اللّهُ تَبارَكَ وَ تَعالى إ لى نَبيٍّ مِنَ الاْ نْبياءِ: قُلْ لِقَوْمِكَ لا يَلْبِسُوا لِباسَ أ عْدائى ، وَ لا يَطْعَمُوا مَطاعِمَ أ عْدائى ، وَ لايَتَشَكَّلُوا بِمَش اكِلِ اءعْدائى ، فَيَكُونُوا أ عْدائى .(88)
ترجمه :
فرمود: خداوند تبارك و تعالى بر يكى از پيامبرانش وحى فرستاد : به امّت خود بگو:
لباس دشمنان مرا نپوشند و غذاى دشمنان مرا ميل نكنند و هم شكل دشمنان من نگردند، وگرنه ايشان هم دشمن من خواهند بود.
16 - قالَ عليه السلام : اَلْعُقُولُ أ ئِمَّةُ الا فْكارِ، وَ الاْ فْكارُ أ ئِمَّةُ الْقُلُوبِ، وَ الْقُلُوبُ أ ئِمَّةُ الْحَواسِّ، وَ الْحَواسُّ أ ئِمَّةُ الاْ عْضاءِ.(89)
ترجمه :
فرمود: عقل هر انسانى پيشواى فكر و انديشه اوست ؛ و فكر پيشواى قلب و درون او خواهد بود؛ و قلب پيشواى حوّاس پنج گانه مى باشد، و حوّاس پيشواى تمامى اعضاء و جوارح است .
17 - قالَ عليه السلام : تَفَضَّلْ عَلى مَنْ شِئْتَ فَاءنْتَ اءميرُهُ، وَ اسْتَغِْنِ عَمَّنْ شِئْتَ فَاءنْتَ نَظيرُهُ، وَ افْتَقِرْ إ لى مَنْ شِئْتَ فَاءنْتَ أ سيرُهُ.(90)
ترجمه :
فرمود: بر هر كه خواهى نيكى و احسان نما، تا رئيس و سرور او گردى ؛ و از هر كه خواهى بى نيازى جوى تا همانند او باشى .
و خود را نيازمند هر كه خواهى بدان - و از او تقاضاى كمك نما - تا اسير او گردى .
18 - قالَ عليه السلام : اءعَزُّ الْعِزِّ الْعِلْمُ، لاِ نَّ بِهِ مَعْرِفَةُ الْمَعادِ وَ الْمَعاشِ، وَ أ ذَلُّ الذُّلِّ الْجَهْلُ، لاِ نَّ صاحِبَهُ اءصَمُّ، اءبْكَمٌ، اءعْمى ، حَيْرانٌ.(91)
ترجمه :
فرمود: عزيزترين عزّت ها علم و كمال است ، براى اين كه شناخت معاد و تاءمين معاشِ انسان ، به وسيله آن انجام مى پذيرد.
و پست ترين ذلّت ها جهل و نادانى است ، زيرا كه صاحبش هميشه در كرى و لالى و كورى مى باشد و در تمام امور سرگردان خواهد بود.
19 - قالَ عليه السلام : جُلُوسُ ساعَةٍ عِنْدَ الْعُلَماءِ اءحَبُّ إ لَى اللّهِ مِنْ عِبادَةِ اءلْفِ سَنَةٍ، وَ النَّظَرُ إ لَى الْعالِمِ أ حَبُّ إ لَى اللّهِ مِنْ إ عْتِكافِ سَنَةٍ فى بَيْتِ اللّهِ، وَ زيارَةُ الْعُلَماءِ أ حَبُّ إ لَى اللّهِ تَعالى مِنْ سَبْعينَ طَوافاً حَوْلَ الْبَيْتِ، وَ اءفْضَلُ مِنْ سَبْعينَ حَجَّةٍ وَ عُمْرَةٍ مَبْرُورَةٍ مَقْبُولَةٍ، وَ رَفَعَ اللّهُ تَعالى لَهُ سَبْعينَ دَرَجَةً، وَ أ نْزَلَ اللّهُ عَلَيْهِ الرَّحْمَةَ، وَ شَهِدَتْ لَهُ الْمَلائِكَةُ: اءنَّ الْجَنَّةَ وَ جَبَتْ لَهُ.(92)
ترجمه :
فرمود: يك ساعت در محضر علماء نشستن - كه انسان را به مبداء و معاد آشنا سازند - از هزار سال عبادت نزد خداوند محبوب تر خواهد بود.
توجّه و نگاه به عالِم از إ عتكاف و يك سال عبادت - مستحبّى - در خانه خدا بهتر است .
زيارت و ديدار علماء، نزد خداوند از هفتاد مرتبه طواف اطراف كعبه محبوب تر خواهد بود، و نيز افضل از هفتاد حجّ و عمره قبول شده مى باشد.
همچنين خداوند او را هفتاد مرحله ترفيعِ درجه مى دهد و رحمت و بركت خود را بر او نازل مى گرداند، و ملائكه شهادت مى دهند به اين كه او اهل بهشت است .
20 - قالَ عليه السلام : يَابْنَ آدَم ، لاتَحْمِلْ هَمَّ يَوْمِكَ الَّذى لَمْ يَاءتِكَ عَلى يَوْمِكَ الَّذى أ نْتَ فيهِ، فَإ نْ يَكُنْ بَقِيَ مِنْ اءجَلِكَ، فَإ نَّ اللّهَ فيهِ يَرْزُقُكَ.(93)
ترجمه :
فرمود: اى فرزند آدم ، غُصّه رزق و آذوقه آن روزى كه در پيش دارى و هنوز نيامده است نخور، زيرا چنانچه زنده بمانى و عمرت باقى باشد خداوند متعال روزىِ آن روز را هم مى رساند.
21 - قالَ عليه السلام : قَدْرُ الرَّجُلِ عَلى قَدْرِ هِمَّتِهِ، وَ شُجاعَتُهُ عَلى قَدْرِ نَفَقَتِهِ، وَ صِداقَتُهُ عَلى قَدْرِ مُرُوَّتِهِ، وَ عِفَّتُهُ عَلى قَدْرِ غِيْرَتِهِ.(94)
ترجمه :
فرمود: ارزش هر انسانى به قدر همّت اوست ، و شجاعت و توان هر شخصى به مقدار گذشت و إ حسان اوست ، و درستكارى و صداقت او به قدر جوانمردى اوست ، و پاكدامنى و عفّت هر فرد به اندازه غيرت او خواهد بود.
22 - قالَ عليه السلام : مَنْ شَرِبَ مِنْ سُؤْرِ اءخيهِ تَبَرُّكا بِهِ، خَلَقَ اللّهُ بَيْنَهُما مَلِكاً يَسْتَغْفِرُ لَهُما حَتّى تَقُومَ السّاعَةُ.(95)
ترجمه :
فرمود: كسى كه دهن خورده برادر مؤ منش را به عنوان تبرّك ميل نمايد، خداوند متعال ملكى را ماءمور مى گرداند تا براى آن دو نفر تا روز قيامت طلب آمرزش و مغفرت نمايد.
23 - قالَ عليه السلام : لاخَيْرَ فِى الدُّنْيا إ لاّ لِرَجُلَيْنِ: رَجَلٌ يَزْدادُ فى كُلِّ يَوْمٍ إ حْسانا، وَ رَجُلٌ يَتَدارَكُ ذَنْبَهُ بِالتَّوْبَةِ، وَ اءنّى لَهُ بِالتَّوْبَةِ، وَاللّه لَوْسَجَدَ حَتّى يَنْقَطِعَ عُنُقُهُ ما قَبِلَ اللّهُ مِنْهُ إ لاّ بِوِلايَتِنا اءهْلِ الْبَيْتِ.(96)
ترجمه :
فرمود: خير و خوبى در دنيا وجود ندارد مگر براى دو دسته :
دسته اوّل آنان كه سعى نمايند در هر روز، نسبت به گذشته كار بهترى انجام دهند.
دسته دوّم آنان كه نسبت به خطاها و گناهان گذشته خود پشيمان و سرافكنده گردند و توبه نمايند، و توبه كسى پذيرفته نيست مگر آن كه با اعتقاد بر ولايت ما اهل بيت عصمت و طهارت باشد.
24 - قالَ عليه السلام : عَجِبْتُ لاِ بْنِ آدَمٍ، أ وَّلُهُ نُطْفَةٌ، وَ آخِرُهُ جيفَةٌ، وَ هُوَ قائِمٌ بَيْنَهُما وِعاءٌ لِلْغائِطِ، ثُمَّ يَتَكَبَّرُ.(97)
ترجمه :
فرمود: تعجبّ مى كنم از كسى كه اوّلش قطره اى آب ترش شده و عاقبتش لاشه اى متعفّن - بد بو - خواهد بود و خود را ظرف فضولات قرار داده است ، با اين حال تكبّر و بزرگ منشى هم مى نمايد.
25 - قالَ عليه السلام : إ يّاكُمْ وَ الدَّيْن ، فَإ نَّهُ هَمُّ بِاللَّيْلِ وَ ذُلُّ بِالنَّهارِ.(98)
ترجمه :
فرمود: از گرفتن نسيه و قرض ، خود را برهانيد، چون كه سبب غم و اندوه شبانه و ذلّت و خوارى در روز خواهد گشت .
26 - قالَ عليه السلام : إ نَّ الْعالِمَ الْكاتِمَ عِلْمَهُ يُبْعَثُ اءنْتَنَ اءهْلِ الْقِيامَةِ، تَلْعَنُهُ كُلُّ دابَّةٍ مِنْ دَوابِّ الاْ رْضِ الصِّغارِ.(99)
ترجمه :
فرمود: آن عالم و دانشمندى كه علم خود را - در بيان حقايق - براى ديگران كتمان كند، روز قيامت با بدترين بوها محشور مى شود و مورد نفرت و نفرين تمام موجودات قرار مى گيرد.
27 - قالَ عليه السلام : يا كُمَيْلُ، قُلِ الْحَقَّ عَلى كُلِّ حالٍ، وَوادِدِ الْمُتَّقينَ، وَاهْجُرِ الفاسِقينَ، وَجانِبِ المُنافِقينَ، وَلاتُصاحِبِ الخائِنينَ.(100)
فرمود: در هر حالتى حقّ را بگو و مدافع آن باش ، دوستى و معاشرت با پرهيزگاران را ادامه ده ، و از فاسقين و معصيت كاران كناره گيرى كن ، و از منافقان دورى و فرار كن ، و با خيانتكاران همراهى و هم نشينى منما.
28 - قالَ عليه السلام : فى وَصيَّتِهِ لِلْحَسَنِ عليه السلام : سَلْ عَنِ الرَّفي قِ قَبْلَ الطَّري قِ، وَعَنِ الْجارِ قَبْلَ الدّارِ.(101)
ضمن سفارشى به فرزندش امام حسن عليه السلام فرمود:
پيش از آن كه بخواهى مسافرت بروى ، رفيق مناسب راه را جويا باش ، و پيش از آن كه منزلى را تهيّه كنى همسايگان را بررسى كن كه چگونه هستند.
29 - قالَ عليه السلام : اِعْجابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ دَليلٌ عَلى ضَعْفِ عَقْلِهِ.(102)
فرمود: فخر كردن انسان به خودش ، نشانه كم عقلى او مى باشد.
30 - قالَ عليه السلام : اءيُّهَا النّاسُ، إِيّاكُمْ وُحُبَّ الدُّنْيا، فَإِنَّها رَاءْسُ كُلِّ خَطيئَةٍ، وَبابُ كُلِّ بَليَّةٍ، وَداعى كُلِّ رَزِيَّةٍ.(103)
فرمود: اى گروه مردم ، نسبت به محبّت و علاقه به دنيا مواظب باشيد، چون كه علاقه و محبّت به دنيا اساس هر خطا و انحرافى است ، و دروازه هر بلا و گرفتارى است ، و نزديك كننده هر فتنه و آشوب ؛ و نيز آورنده هر مصيبت و مشكلى است .
31 - قالَ عليه السلام : السُّكْرُ اءرْبَعُ السُّكْراتِ: سُكْرُ الشَّرابِ، وَسُكْرُ الْمالِ، وَسُكْرُ النَّوْمِ، وَسُكْرُ الْمُلْكِ.(104)
فرمود: مستى در چهار چيز است : مستى از شراب (و خمر)، مستى مال و ثروت ، مستى خواب ، مستى رياست و مقام .
32 - قالَ عليه السلام : اءللِّسانُ سَبُعٌ إِنْ خُلِّيَ عَنْهُ عَقَرَ.(105)
فرمود: زبان ، همچون درّنده اى است كه اگر آزاد باشد زخم و جراحت (سختى به جسم و ايمان ) خواهد زد.
33 - قالَ عليه السلام : يَوْمُ الْمَظْلُومِ عَلَى الظّالِمِ اءشَدُّ مِنْ يَوْمِ الظّالِمِ عَلَى الْمَظْلُومِ.(106)
فرمود: روز داد خواهى مظلوم بر عليه ظالم سخت تر است از روزى كه ظالم ستم بر مظلوم مى كند.
34 - قالَ عليه السلام : فِى الْقُرْآنِ نَبَاءُ ما قَبْلَكُمْ، وَخَبَرُ ما بَعْدَكُمْ، وَحُكْمُ ما بَيْنِكُمْ.(107)
فرمود: قرآن احوال گذشتگان ، و أ خبار آينده را در بردارد، و شرح وظايف شما را بيان كرده است .
35 - قالَ عليه السلام : نَزَلَ الْقُرْآنُ اءثْلاثا، ثُلْثٌ فينا وَفى عَدُوِّنا، وَثُلْثٌ سُنَنٌ وَ اءمْثالٌ، وَثُلْثٌ فَرائِض وَاءحْكامٌ.(108)
فرمود: نزول قرآن بر سه قسمت است : يك قسمت آن درباره اهل بيت عصمت و طهارت : و دشمنان و مخالفان ايشان ؛ و قسمت ديگر آن ، اخلاقيّات و ضرب المثلها؛ و قسمت سوّم در بيان واجبات و احكام إ لهى مى باشد.
36 - قالَ عليه السلام : اءلْمُؤْمِنُ نَفْسُهُ مِنْهُ فى تَعَبٍ، وَالنّاسُ مِنْهُ فى راحَةٍ.(109)
فرمود: مؤ من آن كسى است كه خود را به جهت رفاه مردم در زحمت بيندازد و ديگران از او در أ منيت و آسايش باشند.
37 - قالَ عليه السلام : كَتَبَ اللّهُ الْجِهادَ عَلَى الرِّجالِ وَالنِّساءِ، فَجِهادُ الرَّجُلِ بَذْلُ مالِهِ وَنَفْسِهِ حَتّى يُقْتَلَ فى سَبيلِ اللّه ،
وَجِهادُ الْمَرْئَةِ اءنْ تَصْبِرَ عَلى ماتَرى مِنْ اءذى زَوْجِها وَغِيْرَتِهِ.(110)
فرمود: خداوند جهاد را بر مردان و زنان لازم دانسته است .
پس جهاد مرد، آن است كه از مال و جانش بگذرد تا جائى كه در راه خدا كشته و شهيد شود.
و جهاد زن آن است كه در مقابل زحمات و صدمات شوهر و بر غيرت و جوانمردى او صبر نمايد.
38 - قالَ عليه السلام : فى تَقَلُّبِ الاْ حْوالِ عُلِمَ جَواهِرُ الرِّجالِ.(111)
فرمود: در تغيير و دگرگونى حالات و حوادث ، فطرت و حقيقت اشخاص شناخته مى شود.
39 - قالَ عليه السلام : إ نّ الْيَوْمَ عَمَلٌ وَلا حِسابَ، وَغَدا حِسابٌ وَلا عَمَل .(112)
فرمود: امروزه - در دنيا - زحمت و فعاليّت ، بدون حساب است و فرداى قيامت ، حساب و بررسى اعمال و دريافت پاداش است .
40 - قالَ عليه السلام : إ تَّقُوا مَعَاصِيَ اللّهِ فِى الْخَلَواتِ فَإ نَّ الشّاهِدَ هُوَ الْحاكِم .(113)
فرمود: دورى و اجتناب كنيد از معصيت هاى إ لهى ، حتّى در پنهانى ، پس به درستى كه خداوند شاهد اعمال و نيّات است ؛ و نيز او حاكم و قاضى خواهد بود.