۱۰۰۱ داستان از زندگانى امام على عليه السلام

محمد رضا رمزى اوحدى

- ۲۸ -


753- براران واقعى على (ع ) 

قيس يكى از ياران امام على (عليه السلام ) است كه امام رضا (عليه السلام ) درباره چگونگى نماز او و حضور قلب او در نماز مى فرمايد:
مردى از اصحاب على (عليه السلام ) كه به او قيس مى گفتند به نماز ايستاد وقتى ركعتى از نماز را خواند ناگهان مار سياهى آمد و در موضع سجده قيس قرار گرفت ، قيس بدون توجه به ركوع و سجود رفت وقتى پيشانى از موضع سجده برداشت مار به گردن قيس پيچيد. سپس از يقه او وارد پيراهن او شد. ولى اين بنده صالح خدا كه حقيقت نماز را دريافته بود به نمازش ادامه داد و آسيبى هم از مار نديد.
سپس امام رضا (عليه السلام ) وقتى داستان قيس را نقل فرمود: اضافه كرد كه شبيه اين قضيه براى خود حضرت هم رخ داده است (894)

754- برگشت آفتاب در سرزمين بابل براى على (ع ) 

جويريه بن مسهر كه از ياران على (عليه السلام ) است مى گويد: با حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) از قتال با خوارج نهروان مى آمديم تا رسيديم به سرزمين بابل (895) هنگام نماز عصر رسيد. على (عليه السلام ) و تمام مردم كه با حضرت بودند از اسب پياده شدند، على (عليه السلام ) فرمود:
اى مردم اين سرزمين ملعون و از رحمت خدا به دور است و در روزگار گذشته سه بار و يا به روايتى دو مرتبه اهل آن معذب شدند و خداوند بر آنان عذاب نازل كرده و اين سرزمين يكى از شهرهاى قوم لوط است .
و اولين سرزمينى است كه در او بت پرستيده شد. براى هيچ پيامبر و يا وصى پيامبرى حلال و جايز نيست كه در روى اين زمين نماز بخواند.
اى ياران من ، هر كدام از شما خواستيد در اين سرزمين نماز بگذاريد مانعى نيست پس مردم در حاشيه جاده به نماز ايستادند و نماز خويش را به جا آوردند و اميرمؤ منين (عليه السلام ) به استر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم سوار شد و از آن سامان تشريف برد، جويريه گفت : والله اميرالمؤ منين (عليه السلام ) را تبعيت خواهم كرد و از حضرتش نمازم را تقليد خواهم نمود لذا پشت سر آن حضرت به راه افتادم ، پس سوگند به خدا از جسر سورا در ارض بابل نگذشته بوديم كه آفتاب غروب كرد. پس من شك كردم كه آيا نماز ما بايد فوت شود؟ و آيا نبايد حضرت على (عليه السلام ) نماز بخواند؟ پس ناگهان امام (عليه السلام ) متوجه من شد و فرمود: يا جويريه آيا شك نمودى عرض ‍ كردم . بلى يا اميرالمؤ منين ! حضرت در ناحيه اى پياده شد آنگاه وضو ساخت و برخاست و به كلاه و دعائى كه من نفهميدم چه مى گويد، گويا عبرانى بود سخن گفت . سپس ندا در داد الصلاه (896) نظر كردم به سوى آفتاب ، سوگند به خدا ديدم كه از بين دو كوه خارج شد و از براى او صوت و صداى شديدى بود، آنگاه حضرت به نماز عصر ايستاد و من نيز نماز را با آن حضرت گزاردم .
وقتى كه از نماز فارغ شديم يك دفعه شب شد همچنان كه بود.
پس آن هنگام حضرت رو به من كرد و فرمود:
اى جويريه بن مسهر! همانا خداوند عز و جل به حبيبش مى فرمايد: اى پيامبر! به نام عظيم پروردگار خود تسبيح گوى ، اى جويريه من خداوند را به اسم اعظمش خواندم ، آفتاب را براى من برگرداند. جويريه وقتى كه اين معجزه را از آن حضرت ديد گفت : به پروردگار كعبه سوگند كه تو وصى نبى هستى (897).

755- توصيه على (ع ) به كميل درباره نماز 

حضرت على (عليه السلام ) به كميل بن زياد نخعى درباره خصوصيات و كيفيت اقامه نماز مى فرمايد:
يا كميل ! ليس الشان ان تصلى و تصوم و تتصدق ،...
اى كميل ! شان و قدر و منزلت در عبادت و اطاعت خدا به اين نيست كه نماز بگزارى و روزه بدرى و صدقه بدهى بلكه شان و منزلت اين است كه نماز را با قلب پاك بگزارى و سليم النفس باشى و عملى خدا پسندانه و با خشوع كه سراپاى وجودت را فراگيرد، انجام دهى . (يعنى صرف نماز و روزه و تصدق اموال كافى نيست ، بلكه عمل ، نيت پاك مى خواهد) بنگر در آن چيزى كه در آن و بر آن به نماز ايستاده اى كه اگر غصبى و حرام باشد نماز او قبول نيست و فايده اى ندارد(898).

756- اميدوار كننده ترين آيه قرآن  

امام باقر (عليه السلام ) مى فرمايد: كه روزى اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) خطاب به اصحاب خود فرمود: كدام يك از آيات كلام الله مجيد نزد شما اميدوار كننده ترين آيات مى باشد؟
بعضى گفتند: اين آيه است ان الله لا يغفر ان يشرك و يغفر ما دون ذلك لمن يشاء(899).
حضرت فرمود: نيكو آيه اى است اما اميدوار كننده ترين آيات براى غفران و آمرزش نمى باشد.
عده اى ديگر گفتند: اين آيه است و من يعمل سوء او يظلم نفسه ...(900). حضرت فرمود: نيكو آيه اى است اما آيه منظور نظر نمى باشد.
بعضى ديگر گفتند اين آيه است قل يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطو من رحمه الله ان الله يغفر الذنوب جميعا(901) . حضرت فرمود: نيكو آيه اى است اما آيه مورد نظر نيست .
گفتند اين آيه است : والذين اذا فعلو فاحشة او ظلموا انفسهم ذكروا الله فاستغفروا ذنوبهم (902). حضرت فرمود: نيك آيه اى است اما آن آيه نيست ، آيا آيه ديگرى نمى دانيد؟ كه به نظر شما اميدوار كننده ترين آيات قرآن باشد؟ اصحاب عرض كردند: نه يا اميرالمؤ منين به خدا سوگند چيزى در نزد ما نيست كه بخوانيم .
امام فرمود: سمعت حبيبى رسول الله يقول ارجى آية فى كتاب الله .
و اقم الصلاه طرفى النهار و زلفا من الليل ...
(903).
از حبيبم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شنيدم كه فرمود: اميدوار كننده ترين آيه در قرآن اين آيه شريفه است : و به پا داريد نماز را در دو طرف از روز و نمازى كه پاره اى از شب گذشته به جا آورده شود سپس پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به من فرمود: يا على ! به خدايى كه مرا بشير و نذير قرار داد و مبعوث به رسالت گردانيد اگر يكى از شما به وضو قيام نمايد گناهان و معاصى او از اعضاى او فرو مى ريزد تا وقتى با صورت و قلب خود متوجه قبله گردد، از قبله و نمازش بر نگردد مگر آنكه جميع گناهان او بريزد و هيچ گناه بر صحيفه عمل او باقى نماند همچون روزى كه از مادر متولد شده باشد، و هر گاه ما بين دو نماز گناهى از او صادر شده باشد با خواندن نماز آمرزيده شود. و از گناه پاك گردد تا اينكه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نمازهاى پنج گانه را كه موجب آمرزش هستند شمارش نمود.
سپس پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: يا على ! بدان كه منزلت نماز پنج گانه براى امت من مانند نهرى است كه بر در خانه يكى از شما باشد اگر شخصى در بدن او چرك باشد و هر روز پنج بار در آن نهر شستشو كند، آيا چرك در بدن او باقى خواهد ماند. سوگند به خدا نمازهاى پنج گانه براى امتم چنين است كه تمام گناهان او را پاك مى كند و تيرگى قلب آنها را مى برد(904).

757- تدابير صنعتى امام على (ع ) 

امام على (عليه السلام ) براى رفع نيازهاى مسلمانان در سفرهايى دريايى به مهندسين ايرانى دستور داد تا از درآمد ملى كشور، اسكله اى در شهر جده كه جزء شهرهاى بندرى عربستان است بسازند تا با اين وسيله رفت و آمدهاى دريايى به سهولت انجام گيرد و براى رونق سفرهاى دريايى دستور ساختن كارخانه كشتى سازى را صادر فرمود به اين صورت كه از درآمد عمومى ، مخارج ساخت آن را تاءمين كرد و اين كار در خط توليد قرار گرفت على (عليه السلام ) پس از اتمام كارخانه كشتى سازى خود شخصا آن را افتتاح كرد(905).

758- غضه دار يتيمان  

قنبر مى گويد: روزى امام از حال زار يتيمانى آگاه شد، به خانه رفتيم و برنج و خرما و روغن فراهم كرد و خود به دوش كشيد و به من اجازه حمله آنها را نداد.
وقتى كه به خانه يتيمان رفتيم غذاهاى خوش طعمى درست كرد و به آنان خورانيد و آنها را سير كرد، سپس بر روى زانوها و دو دست خود راه مى رفت و با صداهاى مخصوصى بچه ها را مى خنداند بچه ها نيز صداى امام را تقليد مى كردند و مى خنديدند.
سپس از منزل خارج شديم به امام گفتم : مولاى من امروز دو چيز براى من شگفت انگيز بود؛
اول آنكه با صداى مخصوصى بچه ها را مى خندانيد و دوم آنكه غذاى آنها را خود بر دوش حمل كرديد.
حضرت فرمود: اولى براى رسيدن به پاداش بود و دومى براى آن بود كه وقتى خانه يتيمان شدم آنها گريه مى كردند خواستم وقتى خارج مى شويم آنها هم سير باشند و هم خندان (906).

759- تاديب مردى سبك  

روزى مرد قد بلند شوخى در مدينه وارد مسجد شد و على (عليه السلام ) را ديد كه مشغول نماز است ، چون اندام امام متوسط و معتدل بود او نعلين امام را برداشت و بر بالاى طاق ستون مسجد گذاشت تا امام نتواند نعلى خود را بردارد در نتيجه از او خواهش نمايد تا نعلين را پس دهد .
امام على (عليه السلام ) صبر كرد وقتى آن مرد در نماز براى تشهد به زمين نشست دامن پيراهن او را جمع كرد و ستون مسجد را با قدرت شگفت انگيز خود مقدارى بلند كرد و پيراهن او را زير آن گذاشت .
وقتى نماز آن مرد تمام شد ديد كه هيچ كارى از او ساخته نيست لذا به التماس افتاد تا لباسهاى قيمتى او نابود نشود امام هم او نگاه مى كرد و مى خنديد .
وقتى زياد التماس كرد، امام على (عليه السلام ) فرمود: به شرطى پيراهن تو را آزاد مى كنم كه قول بدهى ديگر نسبت به مردم اين فضولى ها را نكنى .
آن مرد سوگند ياد كرد كه ديگر اينگونه رفتارهاى زشت را تكرار نكند آنگاه امام (عليه السلام ) او را آزاد كرد(907)

760- روش تربيت كودك  

براى امام على (عليه السلام ) چند مشك عسل به عنوان بيت المال آوردند پس از چند روز وقتى امام خواست آن را تقسيم كند متوجه شد كه عسل يكى از مشك ها دست خورده است .
قنبر را فرا خواند پرسيد: عسل را چه كسى برداشته است ؟
قنبر گفت : يكى از بچه ها مقدارى از سهميه عسل شما را برداشت .
امام در اينجا دو كار مهم انجام داد كه از نظر تربيتى بسيار قابل توجه است اول اينكه كودك را سرزنش كرد دوم آنكه مقدارى پول به قنبر داد و فرمود: برو در بازار عسل خريدارى كن و بياور تا بچه ها بخورند.(908)

761- شيرى در ميدان جنگ  

اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) پس از اتمام حجت با شورشيان بصره و بردبارى در آغاز نبرد وقتى دشمن جنگ را آغاز كرد زره خود را پوشيده و پيشاپيش سپاه خود به قلب دشمن زد و حملات شديدى كرد به گونه اى كه دشمن چون روباه از مقابلش مى گريخت .
چند بار شمشير امام (عليه السلام ) خم شد كه به ناچار به خيمه برگشت تا آن را اصلاح كند اصحاب و فرزندان و مالك اشتر به امام عرض كردند: يا على ! حملات به دشمن را به ما واگذار، ولى امام (عليه السلام ) پاسخ نمى داد و دوباره حمله مى كرد، و صف هاى ناكثين را درهم مى شكست .
اصحاب اصرار كردند كه : اگر به شما آسيبى برسد اين دين در خطر مى افتد.
حضرت در پاسخ به آنها فرمود: والله ما اريد بما ترون الاوجه الله و الدار الاخرة ؛ به خدا سوگند آنچه را مى بيند به خاطر خدا و آخرت است (909)

762- تاكتيك نظامى  

وقتى كه سپاه امام على (عليه السلام ) به اطراف شهر بصره رسيد در آنجا اردو زد تا وفاداران على (عليه السلام ) از قبايل گوناگون به لشكر امام بپيوندند بسيارى از سران قبايل و بزرگان كوفه و بصره با اميرمؤ منان (عليه السلام ) ملاقات كردند.
روزى اخنف بن قيس با خويشاوندان خود خدمت امام رسيد و پس از گفتگوهاى فراوان به امام گفت :
قوم و قبيله من بدرستى حقيقت را نمى شناسد، اگر بخواهم آنها را براى كمك در اين جنگ بياورم دويست سوار بسوى تو خواهند آمد. اما اگر من و طرفداران شما به خانه هايمان بازگرديم و در جنگ با شما نباشيم مى توانيم شش هزار زن را از تو دور نگه داريم حال چه كنم ؟ دويست مرد به كمك بياورم ؟ يا شش هزار شمشير را از تو دور سازم ؟ امام فرمود: شمشير را از من بازدارى نيكوتر است به خانه ات بازگردد.(910)

763- غذا و لباس ساده امام  

يكى از ياران امام على (عليه السلام ) نقل مى كند، يك شب هنگام افطار خدمت حضرت على (عليه السلام ) رفتم ، حضرت به من فرمود: بر خيز و با حسن و حسين عليهم السلام همسفر باش ، آنگاه امام به نماز ايستاد، وقتى نماز امام به پايان رسيد. ظرف در بسته اى را جلوى امام گذاشتند، بگونه اى درب غذا بسته شده بود كه ديگرى نتواند آن را باز كند، امام در ظرف غذا باز كرد و نان جو را در آورد و تناول فرمود: او مى گويد: به امام عرض كردم : يا على ! شما سابقه بخل نداشتيد چرا غذاى خود را اينگونه پنهان و مخفى مى كنيد؟
امام فرمود: اينكار از روى بخل نيست بلكه نمى خواهم فرزندانم از روى دلسوزى چيزى (مانند روغن يا دوغ ) به اين غذا اضافه كنند، عرض كردم مگر حرام است ؟ فرمود: نه اما رهبرى شايسته بايد در خوراك و لباس ، مانند فقيرترين افراد جامعه خود زندگى كند تا الگوى بينوايان باشد و آنان مشكلات و ندارى خود را بتوانند تحمل كنند.(911)
و در جايى ديگر هارون بن عنتره مى گويد: در شهر حورنق (912) هوا بسيار سرد بود على (عليه السلام ) را ديدم كه تنها لباسى بر خود پيچيده به او گفتم : يا على ! از بيت المال سهمى بردار و براى خود لباسى مناسب تهيه كن حضرت فرمود: چيزى از مال شما بر نمى دارم و اين لباس را نيز از مدينه همراه خود آورده ام .(913)
همچنين شخصى در كوفه مركز خلافت حضرت وقتى لباسهاى امام على (عليه السلام ) را كم قيمت و ساده و وصله دار ديد با تعجب به امام نگريست و گفت :
چرا لباس شما وصله دار است ؟
امام به او فرمود: يخشع له القلب و تذل به النفس و يقتدى به المؤ منون
لباس وصله دار دل را خاشع و نفس اماره را خوار مى كند و الگوى مؤ منان مى شود.(914)

764- سادگى منزل و زندگى  

سويد مى گويد: روزى خدمت امام على (عليه السلام ) رسيدم ايامى كه همه مردم با امام بيعت كرده بودند و او امام و خليفه مسلمين بود آن حضرت را ديدم كه بر روى حصير كوچكى نشسته و چيز ديگرى در آن خانه وجود نداشت .
سويد مى گويد: عرض كردم : يا اميرالمؤ منين ! بيت المال مسلمين در اختيار شماست فرشى براى اتاقهاى خود تهيه نماييد مى بينم كه در خانه شما فرشى جز حصير وجود ندارد.
امام فرمود: اى سويد! كسى كه در راه است و در مسافر خانه اى كه زود از آنجا منتقل مى شود (دنيا)، ابزار و وسايل فراوانى براى آنجا تهيه نمى كند ما به زودى از اين دنيا مى رويم و به خانه آخرت رهسپار مى گرديم چرا فرشهاى قيمتى تهيه كنيم (915)
البته اين سادگى در تمامى ابعاد زندگى حضرت بارز بود بهترين غذاى امام شير شتر بود كه ميل مى كردند و گوشت بسيار كم مى خوردند، غذاى امام را فرزندان و يا همسران و دوستان حضرت نمى توانستند بخورند، پس از جنگ جمل وقتى حضرت در كوفه مستقر شد و كوفيان قصر سفيدى را براى امام بنا كردند حضرت در پاسخ به اين كار آنها فرمود: من حاضر نيستم ديوار خانه ام از ديوار منازل بيچارگان بالاتر و خانه ام از خانه مستمندان بهتر باشد(916)
اين وضع زندگى امام متقين على (عليه السلام ) است و در آنجايى كه دخترش ام كلثوم نان جويى خشك را در سفره پدرش ديد اشكش جارى شد در اوايل زندگى خود، امام شبها بر روى پوستى مى خوابيد كه در روز از همان پوست براى علوفه دادن به شتر خود استفاده مى كرد به راستى كسى كه تمامى سرمايه بيت المال مسلمين كشور اسلامى در اختيار او بود اما خود با مقدارى آرد و آب افطار مى كرد، بنا به روايتى از امام صادق (عليه السلام ) على (عليه السلام ) هميشه از دسترنج خود ارتزاق مى كرد نه از بيت المال (917).

765- در انتظار فرشتگان الهى هستم  

عبدالله عنوى مى گويد: در جنگ جمل على (عليه السلام ) را ديدم كه جنگ را شروع نمى كند و گويا انتظار چيزى را مى كشد فرماندهان خدمت امام آمدند و گفتند: يا اميرالمؤ منين ! دشمن تعدادى از سربازان ما را با تير زده و به شهادت رسانده چرا دستور حمله را صادر نمى كنيد؟
امام فرمود: اى مردم ! من در انتظار نزول فرشتگان آسمان مى باشم ، زيرا رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مرا به اين مطلب بشارت داده است لذا تا فرشتگان الهى نازل نشوند، دستور جنگ را نخواهم داد.
مدتى گذشت و ما در انتظار بوديم كه ناگاه ، نسيمى خوشبو از عطر عنبر وزيد، با اينكه زره بر تن و كلاه خود بر سر داشتم خنكى آن را احساس ‍ مى كرديم .
اينجا بود كه امام برخاست و زره خود را پوشيد و آماده جنگ شد من جنگى را آنچنان بر فتح و پيروزى نزديك نديده بودم .(918)

766- سرزنش كسانى كه به جنگ نيامدند 

اميرمؤ منان (عليه السلام ) پس از پايان جنگ جمل وارد كوفه شد و در منزل جعده بن هبيرة (پسر ام هانى خواهر امام على (عليه السلام ) استقرار يافت بزرگان كوفه يك به يك به ديدار امام مى آمدند.
سليمان بن صرد خزاعى در جنگ شركت نداشت وقتى وارد محضر امام شد آن بزرگوار او را سرزنش كرد و فرمود:
اى سليمان ! دچار شك و شبهه شدى و از يارى ما سرباز زدى ؟ چرا از يارى كردن اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم خوددارى نمودى ؟ سليمان عذرهاى فراوان آورد آنگاه با نگرانى به مسجد جامع خدمت امام مجتبى (عليه السلام ) رفت تا به واسطه آن بزرگوار على (عليه السلام ) را از خود خشنود گرداند(919)

767- رابطه قاضى با مردم  

ابوالاسود دوئلى مردى شاعر سياستمدار و اديب بود كه علم نحو را با راهنمايى امام على (عليه السلام ) تدوين كرد و قرآن را اعراب گذارى و نقطه چنين نمود و در دوران حكومت عمر بن خطاب به بصره هجرت كرد و در عصر حكومت عمر بن عبدالعزيز در سن 85 سالگى در گذشت .
او با اينكه از ارادتمندان قطعى حضرت على (عليه السلام ) بود، تنها قاضى حكومت على (عليه السلام ) بود كه در همان روزهاى اول قضاوت خود توسط امام عزل شد، چون فرمان عزل خود را از طرف على (عليه السلام ) دريافت كرد، خدمت امام آمد و گفت : به خدا قسم نه خيانت كرده ام و نه به خيانت متهم شدم چرا مرا عزل كردى ؟
امام در پاسخ فرمود: درست مى گويى و تو مردى امين و با ايمانى هستى ، اما بازرسان من اطلاع داده اند كه چون طرفين دعوى به محكمه پيش تو مى آيند تو بلندتر از ايشان سخن مى گويى و درشتى در گفتار دارى (920)

768- مظهر عدل الهى  

شيخ طوسى نقل مى كند كه : مردى به عنوان مهمان بر امام على (عليه السلام ) وارد شد چند روزى از طرف امام (عليه السلام ) پذيرايى شد. اما او نگفت كه با شخصى دعوا كرده و در فلان روز بايد محاكمه شوند. وقتى امام از اين ماجرا آگاه شد، چون بايد قضاوت مى كرد و عدالت را نسبت به طرفين دعوا رعايت مى نمود به مهمان خود فرمود: اخصم انت ؟ آيا براى محاكمه و خصومت آمدى ؟
او پاسخ داد آرى ، امام فرمود: تحول عنا، ان رسول الله (ص ) نهى ان يضاف خصم الا و معه خصمه ، اكنون از مهمانى ما خارج شو، زيرا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم از پذيرايى كردن از طرفين دعوى نهى فرموده است (921)

769- دعواى عبد و مولا 

روزى برده اى بر ارباب و مولاى خود شوريد و او را گرفت و مدعى شد كه او ارباب است و آنكه اسير شده ، همانا برده اوست . هر چه اطرافيان سعى كردند با نصيحت و سوگند، حتى تهديد غلام را از اين رفتارش باز دارند نتوانستند، او همچنان در ادعاى خود محكم و راسخ بود و هر دو آنها ادعا داشتند كه مولا هستند و برده نمى باشند.
اين ماجرا را براى حل اختلاف به على (عليه السلام ) رساندند على (عليه السلام ) با استفاده از علم روانشناسى اين مشكل را حل كرد.
حضرت به هر دو آنها را فرمود: تا رو به ديوار بايستند و سر به ديوار بگذارند و در آن حالت آنها را نگه داشت ، آنگاه به قنبر فرمود: (با يك صحنه سازى ) شمشير خود را از غلاف بركش . قنبر گفت : آماده ام يا على ! آنگاه حضرت فرمود: گردن غلام را بزن .
در اين هنگام آن كس كه غلام بود بى اختيار خود را از ترس كنار كشيد و دعوا مولاى و عبد خاتمه يافت .(922)

770- عفو و بخشش بخاطر قرآن  

روزى از روزهاى حكومت امام على (عليه السلام ) شخصى خدمت امام آمد و اعتراف به دزدى كرد، امام به او فرمود: حد دزد قطع دست است . آيا باز هم اعتراف مى كنى ؟
او بار ديگر به جرم خود اعتراف كرد. امام پرسيد: آيا چيزى از آيا قرآن را در حفظ دارى تا قرائت كنى ؟
گفت : آرى ، سوره بقره را حفظ و مدام آن قرائت مى كنم .
امام فرمود: برو دست تو را به بركت سوره بقره بخشيدم . اشعث بن قيس ‍ كه مردى منافق و از پليدان روزگار امام على (عليه السلام ) است به آن حضرت اعتراض كرد و گفت : آيا حدود الهى را تعطيل مى كنى ؟
امام فرمود: تو چه مى دانى حكم اين مساءله را؟ هر گاه براى جرمى شاهد و دليل اقامه شد، امام بايد حد الهى را اجرا كند، اما اگر مجرمى خود اعتراف كرد اين كار او با امام است ؛ مى تواند عفو كند و مى تواند حد الهى را جارى سازد.(923)

771- حفظ روحيه لشگر 

در جنگ صفين از لشكر معاويه دلاور جسورى به نام ابن صباح حميرى به ميدان آمد، يكى از دلاوران سپاه امام نيز به جنگ او رفت و كشته شد. نفر دوم و سوم نيز بدست او كشته شدند، در اين هنگام جنگاور شامى زياد مغرور شد و با حركات خود روحيه سربازان امام را تضعيف مى كرد. سربازان امام نيز با ديدن اين صحنه ها تزلزل در روحيه شان به وجود آمده بود.
امام على (عليه السلام ) براى پيشگيرى از تضعيف رويه سربازانش لباس ‍ يكى از سربازان خود را به تن كرد و شخصا به ميدان رفت و ابن صبح را كشت ، سرباز ديگرى از سپاه شام به ميدان آمد، آنهم كشته شد، نفر سوم نيز به جنگ آمد او هم توسط تيغ كافر كش على (عليه السلام ) به خاك افتاد، آنگاه امام در ميان دو لشكر با صداى بلند فرمود:
اگر شما در قتل و خونريزى پيشدستى نمى كرديد ما به روى شما شمشير نمى كشيديم .(924)

772- شعارها در ميدان جنگ  

در صدر اسلام توسط پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرهنگ شعار دادن در جنگ در جامعه اسلامى جارى شد، در جنگ حضرت على (عليه السلام ) با سپاه منحرف و جهنمى جمل ؛ عايشه در ميان سپاه خود فرياد مى زد: فانما يصير الاحرار.
على (عليه السلام ) با صداى بلند به سپاهيانش فرمود: در پاسخ او بگوييد: يا منصور امت و سپاهيان امام (عليه السلام ) فرياد مى زدند: يا محمد؛ يا حم لا يبصرون .
لشكر عايشه فرياد مى زد: يا لثارات عثمان !!!
لشكريان امام با صداى بلند پاسخ مى دادند. اللهم انصرنا على القوم الناكثين (925)

773- زندانى بدكاران در حكومت على (ع ) 

زندانى شدن مجرمان در عصر حكومت على (عليه السلام ) يكى از كيفرهايى بود كه مى توانست در مواردى كارگشا باشد در اين نوشته به گوشه هايى از اين روش اشاره مى شود:
بعضى موارد حبس در مورد خيانتهاى ادارى بوده است كه از آن جمله مسؤ ول بازار اهواز به نام ابن هرقه مرتكب خيانتى شده بود. امام در نامه اى به رفاعة بن شداد بجلى (قاضى و والى اهواز) نوشتند كه ابن هرقه را از كار بركنار كند و او را به حبس اندازد و هر روز جمعه او را زا زندان بيرون آورده و تازيانه به او فرود آرد و در بازارها او را بگرداند و در زندان خوار و ذليل زندگى كند، و پاهاى او بسته باشد و فقط به هنگام اداى نماز او را باز كند و هيچ كس با او در زندان تماس نگيرد و اگر كسى چنين كرد و به او تلقين نمود و اميد داد تماس گيرنده با تازيانه تعزير شود و شبانگاه ، زندانيان از داخل زندان بيرون برده شوند و به محوطه آزاد آورده شوند اما او از چنين امكانى بهره نبرد مگر ترس تلف شدن او باشد...(926) و امام در مواردى ديگرى مثل خيانتهاى مالى واليان خود منذربن جارود؛ يزيد بن حجيه التيمى نيز دستور دادند كه آنان را به زندان اندازند.(927)

774- توبيخ فرمانده اى ضعيف  

مسيب بن نجية الفزارى از سوى امام مسؤ ول شد، تا با دو هزار نفر از قبيله همدان براى سركوبى عبدالله بن سعدة حركت كند دو لشكر با يكديگر برخورد كردند و عبدالله بن سعدة عقب نشينى كرد و در منطقه تيماء تحصن نمود و لشكريان مسيب گرد محل استقرار عبدالله بن سعدة را محاصره كردند، شبانگاه متحصنان توانستند از قلعه بيرون روند و به شام بگريزند، پس از بازگشت ، امام فرمانده خود را مورد عتاب قرار داد و چند روزى او را در زندان جاى داد. سپس او را آزاد كرد و مسؤ وليت اخذ صدقات در كوفه را به او واگذار كرد.(928)

775- برخورد امام با جاسوسان  

در حكومت 5 ساله خود، امام از مساءله جاسوسان دشمن غفلت نمى كرد، به عنوان نمونه معقلة بن هبيره پس از فرار به سوى معاويه براى برادر خود (نعيم بن هبيره ) نامه اى نوشت و به او اطلاع داد كه با معاويه ، سخن گفته است و زمينه امارت و... را براى او فراهم ساخته است . معقله ، اين نامه را توسط يكى از نصرانيان بنى تغلب براى برادرش فرستاد، اين نصرانى دستگير شد و او را به حضور امام آوردند، حضرت دستور دادند كه دست نصرانى را قطع كنند و او هم در اثر آن در گذشت .(929)

776- تبعيد متخلفان توسط امام  

تغيير اجبارى محل سكونت از مواردى بود كه امام بارها از آن استفاده كردند از جمله :
تبعيد قبيله غثى و قبيله باهله است ، اين دو قبيله در كوفه زندگى مى كردند و با امام و حكومت حضرت ناسازگارى نشان مى دادند امام در مكالمه اى به آن فرمودند يا معشر باهله اشهد الله انكم تبغضونى ؛ اى طائفه باهله ! خدا گواه است كه شما مرا دشمن خود مى داريد
اين دو طايفه از شركت در جنگ صفين نيز خوددارى كردند و در كوفه به فتنه انگيزى مشغول شدند از اين رو امام سهميه بيت المال آنان را پرداخت كرد، سپس به آنان سه روز مهلت داد تا از كوفه خارج شوند و در منطقه ديلم سكونت گزينند.(930)
امام يكى از كسانى را كه از حكومت فاصله گرفتند و حاضر به همكارى و جهاد نشده بود به مدائن تبعيد كرد. همچنين در ارتباط با شخصيت بحث انگيز عبدالله بن سبا نقل شده است كه بعد از آن كه از حبس رها شد امام از او تعهد گرفتند كه در كوفه نماند او گفت : كجا بروم ؟ امام مدائن را براى او تعيين كردند.(931)

777- برخورد با مرتدان  

در دوره خلافت امام على (عليه السلام ) ارتدادهايى رخ داد حضرت در كيفر آنان به شيوه هايى برخورد كردند. گفته شده است كه جمعى در كوفه مرتد شدند. امام آنان را كشت و سپس دستور داد آنها را بسوزاند.(932) و در نقل ديگرى مى خوانيم كه مردى از مسلمانان نصرانى شد و امام از او خواست كه توبه كند و او نپذيرفت حضرت موى او را گرفت . سپس به مردم گفتند كه او را لگدمال كنند، و مردم نيز چنان كردند تا او هلاك شد، همچنين زن نصرانى كه مسلمان شده بود مجدد در ازدواج با مرد نصرانى به كيش سابق خود بازگشته بود. امام فرمودند:
انا احبسها حتى تضع ولدها الذى فى بطنها فاذا ولدت قتلتها؛ زن را محبوس مى كنم تا وضع حمل كند سپس او را خواهم كشت .(933)

778- نحوه برخورد با مجرمان  

جريربن عبدالله بجلى اولين سفير امام على (عليه السلام ) به سوى معاويه بود كه پس از بازگشت از امام فاصله گرفت و در قرقيسا سكونت گزيد، حضرت به محل سكونت او رفت و خانه او را خراب كرد و آن را آتش زد. سپس به خانه ثويربن عامر رفت ، او از اشراف كوفه بود كه به جريربن عبدالله بجلى ملحق شده بود، امام خانه او را نيز سوزاند و خراب نمود (934) تخريب خانه مجرمان در دوره حكومت امام على (عليه السلام ) به اين موارد محدود نبود يكى از كارگزاران امام به نام معقلة بن هبيره تخلف مالى نمود و براى گريز از مجازات آن به معاويه پناه برد، امام دستور دادند كه خانه او را خراب نمايند.(935) و همچنين حنظله بن ربيع معروف به حنظله كاتب وقتى از امام فاصله گرفت و در جنگ صفين به يارى امام نيامد، امام فرمان داد تا خانه او را خراب كنند.(936)

779- دستور العمل على (ع ) به محمد بن ابى بكر 

در مورد كيفيت برگزارى نماز جماعت با مردم و امام امت شدن و چگونگى رعايت احوال مردم حضرت امير (عليه السلام ) به يار وفادار خود محمد بن ابى بكر، زمانى كه او را به فرماندارى مصر گسيل مى داشت چنين فرمود:
انظر صلاتك كيف هى ؟ فانك امام و ليس من امام يصلى بقوم فيكون فى صلاتهم تقصير الا كان عليه او زارهم ...
اى محمد بن ابى بكر! به نمازت بنگر كه چگونه است (و با چه كيفيتى آن را به پا مى دارى ) پس ، براستى تو امام جماعت مسلمين هستى . كسى كه با قومى نماز بگزارد و امام آنان باشد و آن قوم در نمازشان تقصير و يا كوتاهى باشد وزر و وبال آنان برگردن امامشان مى باشد و چيزى از نماز آن مردم كاسته نخواهد شد و هرگاه نمازشان كامل باشد، امام جماعت مانند پادش همان جمعيت را دارا خواهد بود و چيزى از اجر و پاداش آن نمازگزاران كاسته نخواهد شد.(937)

780- قدر جوانى دانستن  

در اشعارى منسوب به على (عليه السلام ) مى خوانيم كه فرمود:

شيئان لو بكت الدماء عليهما   عيناى حتى توذنا بذهاب
لم يبلغ المعشار من حقيهما   فقد الشباب و فرقة الاحباب

اگر چشم هاى من براى دو چيز تا آنجا اشك بريزند كه تا نزديك به نابودى برسند يك دهم حق آن دو را اداء نكرده ام آن دو عبارتند از: از دست دادن جوانى و فراق و جدايى از احباب و دوستان (938)
سعدى در اشعارش مى گويد:

جوانا ره طاعت امروز گير   كه فردا جوانى نيايد زپير
به غفلت بدادم ز دست آب پاك   چه چاره كنون جز تيمم به خاك
مكن عمر ضايع به افسوس و حيف   كه فرصت عزيز است و الوقت ضيف

و در شعرى ديگر على (عليه السلام ) مى فرمايد:
بر جوانى ام كه از دست رفته گريانم ، اى كاش ، جوانيم باز مى گشت ، و اگر جوانى به فروش مى رسيد به فروشنده آن هر چه مى خواست مى پرداختم ، جوانى وقتى در مسير رفتن قرار گرفت ، جستن و يا برگرداندن آن ميسر نيست .(939)

781- حالت على (ع ) در نماز 

نقل شده است هنگامى كه اميرمؤ منان (عليه السلام ) داخل نماز مى شد، انه كان اذا دخل الصلاة كان كانه بناء ثابت او عمود قائم لا يتحرك ... همچون بنايى ثابت و استوار و بدون تحرك بود. و يا چون عمود ايستاده بود كه هيچ گونه تحركى نداشت . و بسا ركوع و سجودش طولانى مى شد و بدن مباركش از بس بى حركت بود كه گاهى مرغى بر پشت مبارك حضرتش مى نشست و هيچ كس به جز على ابن ابيطالب (عليه السلام ) و امام چهارم حضرت على بن حسين (عليه السلام ) طاقت نداشت مانند رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نماز بخواند.(940)

782- فريب ركوع و سجده كسى را نخوريد 

در وصاياى حكيمانه حضرت امير (عليه السلام ) به كميل بن زياد آمد:
يا كميل ! لا تغتر باقوام يصلون فيطيلون ، و يصرمون فيدا و مون ما و يتصدقون قيحسبون انهم موفقون ...
اى كميل ! به اقوامى كه نماز طولانى مى گذارند و مدام روزه مى گيرند و اهل صدقه هستند و گمان مى برند كه آدمهاى موفقى هستند، فريب نخور و شيفته آنان مباش .
(زيرا ممكن است كه به اين اوصاف عادت كرده باشند يا بخواهند عمدا مردم را فريب دهند.)
يا كميل ! اقسم بالله لسمعت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم يقول : ان الشيطان اذا حمل قوما على الفواحش مثل الزنا و شرب الخمر و الريا...
اى كميل ! سوگند به خدا از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم شنيدم كه مى فرمود: شيطان وقتى قومى را دعوت به فواحش و فجايع مثل زنا و شراب خوارى و ريا و سمعه و آنچه شبيه اين گناهان است مى نمايد، عبادات شديد و زيادى را با طول ركوع و سجود و خضوع و خشوع پيش ‍ آنان محبوب مى گرداند. وقتى خوب آنها را به دام انداخت آنگاه آنان را دعوت به ولايت و دوستى پيشوايان جور و ستم مى نمايد پيشوايانى كه انسانها را به آتش دعوت مى كنند و در قيامت يارى نخواهد شد و كسى به دادشان نخواهد رسيد.(941)

783- آتش فتنه را خاموش كرد 

معاويه در عصر حكومت على (عليه السلام ) براى ايجاب آشوب عبدالله بن عامر حضرمى را با گروهى به بصره كه يكى از شهرهاى تحت حكومت على (عليه السلام ) بود فرستاد، عبدالله توانست آشوبى در منطقه درست كند ولى توسط اصحاب و ياران امام در خانه اى محاصره شد، نيروهاى امام گرد مقر عبدالله را گرفتند و خانه را به آتش كشيدند و خانه و ساكنان آن در آتش سوختند زياد بن ابيه (جانشين عبدالله بن عباس در بصره ) پس از سركوبى آشوب عبدالله توسط جارية بن قدامة ، فرمانده لشكر اعزامى از طرف امام ، در نامه اى به امام ، گزارش وقايع را چنين نگاشت .
جاريه بن قدامه بنده صالح خدا از پيشگاه تو آمد و با گروه ابن حضرمى درگير شد و ياران او را ناچار ساخت كه در خانه اى از خانه هاى بصره محصور گردند... سپس ابن حضرمى و يارانشان كشته شدند و برخى با آتش مردند و گروهى ديوار بر آنان فرود آمد و جمعى خانه بر سرشان خراب شد و طائفه اى با شمشير از بين رفتند و بعضى از آنان توبه كردند و بخشوده شدند. (942)
امام پس از استماع حادثه و خواندن نامه فوق از وضعيت جنگ مطلع شد.

784- منزلت قارى نزد على (ع ) 

روزى جوانى خدمت امام على (عليه السلام ) حضور يافت و اقرار به سرقت كرد امام به او فرمود: انى اراك شابا لاباس بهيئتك فهل تقرا شيئا من القرآن ، من تو را جوانى مى بينم كه ظاهرى بى عيب و آراسته دارى ، ايا از قرائت قرآن آگاهى ؟
مجرم اظهار كرد: سوره بقره را مى خوانم آنگاه امام فرمود: فقد وهبتك يدك لسورة البقره ؛ دستت را در مقابل سوره بقره بخشودم (943)

785- امام در برخورد با غلات  

غلات عده گمراهى بودند كه در زمان على (عليه السلام )، حضرتش را تا به مرحله الوهيت حق تعالى بالا بردند، آنها وقتى از آن اعتقاد بازنگشتند امام آنها را در آتش سوزاند.(944) و همچنين ، روزى مردى خدمت امام آمد كه دو مرد از مسلمانان كوفه را در حالى كه بت مى پرستيده اند را ديده بود. امام به گواهى او اكتفا نكرد لذا كسى را فرستاد تا مطلب بت پرستى آن دو نفر را بررسى كند نماينده اما بت پرستى آن دو مرد را تاءييد كرد، آنگاه امام آنان را طلبيد و از آنان خواست تا از بت پرستى بازگردند، اما آنان از اين عمل خوددارى نكرد. سپس امام دستور دادند كه آتشى برافرزند و آنان را در آن آتش بيفكنند(945) همچنين امام در دوران حكومت خود دو زن را نيز كه روابط غير مشروع با يكديگر داشتند را در آتش ‍ سوزاند.(946)

786- تنبيه هوس باز شكم پرست  

روزى مردى نصرانى كه تازه مسلمان شده بود، او را با گوشت خوك بريان شده دستگير كردند آنگاه او را نزد امام على (عليه السلام ) آوردند. امام پرسيد كه : چرا چنان كرده است ؟
او در پاسخ گفت : من مريض بودم و براى مداوا از آن مى خواستم استفاده كنم .
امام در نهايت اظهار داشت كه اگر خوك استفاده مى كردى بر تو حد مى زدم ، امام اكنون چنان ضرباتى بر تو فرود آيد كه ديگر ياد اين عمل را ننمايى .(947)

787- عدالت براى همه  

روزى فردى به نام لبيدبن عطارد تميمى توسط ماءموران حكومتى حضرت به خدمت امام على (عليه السلام ) احضار گشت او به همراه ماءمورين امام در بين راه به جمعى برخورد كه بعضى از طائفه بنى اسد در آن جمع گرد هم آمده بودند، در ميان آن جمع نعيم بن دجاجه نشسته بود، او برخاست و لبيد بن عطارد را فرارى داد.
مسؤ ولان دستگيرى ، خدمت امام آمدند و اظهار داشتند كه نعيم بن دجاجه باعث فرار كردن لبيد شد، او چنين حادثه اى را بوجود آورده است . امام فرمان احضار نعيم را داد و به شدت او را بخاطر عمل ناپسندش مورد تعزير قرار داد(948)

788- تاءخير در اجراى الهى  

در دور حكومت امام على (عليه السلام ) حضرت در شرائطى اجراى حدالهى را براى متخلفان به تاءخير مى انداخت ، از امام نقل شده است : لا اقيم على رجل حدا با رض العدو و حتى يخرج منها مخافة تحميه الحميه فيلحق بالعدو؛ در سرزمين دشمن به كسى از، سپاهيانم حد را اجرا نخواهم كرد (تا زمان خروج از منطقه دشمن ) تا مبادا (اينكار) او را به آن وا دارد كه به دشمن پناه ببرد. (949) و در مورد ديگرى مردى را خدمت امام آوردند كه مستحق حد بود، اما آن مرد مريض بود و بدنى پر جراحت داشت لذا امام فرمود: اخروه حتى يبرا لا تنكاقر وحه عليه فيموت و لكن اذا براء حددناه ؛ اجراى حد را به تاءخير اندازيد تا مبادا از سرباز شدن جراحات (در اثر حد) مرگش فرا برسد، لكن پس از بهبودى او را حد خواهيم زد.(950)

789- اميرالمؤ منين واقعى  

على (عليه السلام ) وقتى بر شورشيان گمراه جمل پيروز شد، روزى امام ابن عباس را نزد عايشه فرستاد تا او را از بصره به مدينه حركت دهد تا او در بصره اقامت نگزيند.
عايشه در آن هنگام در خانه بنى خلف بود، ابن عباس هنگام ورود اجازه خواست اما عايشه اجازه نداد، ولى ابن عباس بدون اجازه وارد منزل او شد و براى خود زيراندازى انداخت و نشست .
عايشه به او گفت : ابن عباس خلاف سنت عمل كردى و بدون اذن و اجازه داخل خانه من شدى و روى فرش من نشستى .
ابن عباس گفت : ما سنت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را بهتر از تو مى دانيم و اولى هستم به آن ، اين ما بوديم كه آداب و سنت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را به تو ياد داديم .
اينجا منزل تو نيست ، منزل تو همان است كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ترا در آن ساكن كرده بود و تو از آنجا بيرون آمدى از روى ظلم و عصيان خدا و رسول ، پس هر گاه تو به منزلت رفتى ما بدون اذان در آنجا داخل نمى شويم و بر روى فرش تو نمى نشينم ، آنگاه گفت : اميرالمؤ منين (عليه السلام ) امر فرمود: كه تو به مدينه روى و در خانه خود قرارگيرى ، عايشه گفت : خدا رحمت كند عمربن خطاب را كه او اميرالمؤ منين بود، ابن عباس گفت : بخدا سوگند كه اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) است .(951)