۱۰۰۱ داستان از زندگانى امام على عليه السلام

محمد رضا رمزى اوحدى

- ۳ -


68- رسول خدا (ص ) از جنگ جمل خبر مى دهد 

عبدالله بن مسعود گفت : به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم عرض كردم : يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم هر گاه از دنيا رحلت كردى چه كسى شما را غسل مى دهد؟ فرمود: هر پيغمبر را وصى او غسل مى دهد. عرض كردم يا رسول صلى الله عليه و آله و سلم وصى شما كيست ؟ فرمود: على بن ابيطالب . عرض كردم : يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم پس از شما چه مدت زندگى مى كند؟ فرمود: سى سال همانند يوشع بن نون كه وصى حضرت موسى بود او بعد از موسى نيز سى سال زندگى كرد و صفورا همسر حضرت موسى دختر شعيب پيامبر بر يوشع بن نون خروج كرد و گفت من از تو به امر پيشوايى و رهبرى سزاوارترم . پس يوشع با وى جنگيد و به خوبى با وى كارزار كرد و اسيرش نمود و در حال اسيرى به نيكى با وى رفتار كرد.
حضرت على (عليه السلام ) نيز با وى عايشه مى جنگد و به خوبى با او مى جنگد و اسيرش مى كند و با وى به نيكى رفتار مى كند، و خدا درباره او نازل فرموده كه : و قرن فى بيوتكن و لا تبرجن تبرج الجاهلية الاولى (90) يعنى در خانه هايتان قرار بگيريد و همچون جاهليت پيشين ، خودآرايى و جلوه گرى نكنيد و مقصود پروردگار از جاهليت قديم در اين آيه صفورا دختر شعيب است .(91)

69- تيرهاى مرگ به خطا نمى رود  

اميرمؤ منان على (عليه السلام ) وصى و جانشين پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم اشعار زير را در سوگ جانسوز پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم خواند:

الموت لا والد يبقى و لا ولدا   هذا السبيل الى ان لاترى احدا
هذا النبى و لم يخلد لامته   لو خلد الله خلقا قبله خلدا
للموت فينا سهام غير خاطئة   من فاته اليوم سهم لم يفته غدا

مرگ حتى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم اشعار زير را در سوگ جانسوز پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم خواند:

الموت لا والد يبقى ولا ولدا   هذا السبيل الى ان لاترى احدا
هذا النبى ولم يخلد لامته   لو خلد الله خلقا قبله خلدا
للموت فينا سهام غى خاطئة   من فاته اليوم سهم لم يفته غدا

مرگ نه پدر و نه فرزند را باقى نمى گذارد و برنامه مرگ همچنان ادامه دارد تا همه بميرند.
مرگ حتى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم را براى امتش باقى نگذاشت اگر خداوند كسى را قبل از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم باقى مى گذاشت او را نيز باقى مى گذاشت ناگزير ما آماج تيرهاى مرگ كه خطا نمى روند واقع مى شويم كه امروز مورد اصابت تير مرگ نشديم فردا او ما را از ياد نمى برد.(92)

70- شمشير ذوالفقار 

ذوالفقار نام شمشير معروف على (عليه السلام ) است در اينكه آن چرا ذوالفقار (صاحب دو سر، يا صاحب حفره و خالها) و از كجا بدست آمده مطالب مختلفى نقل شده است (93) يكى از اقوال آن است كه اين شمشير در جنگ بدر از ناحيه دشمن به دست على (عليه السلام ) رسيد.
ماجراى آن چنين است نبيه و منبه پسران حجاج سهمى از مشركان سبك سروبى تربيت قريش بودند و همواره پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم را مى آزردند و با گفتار ناپسند خود آن حضرت را سرزنش مى كردند اين دو با پسر منبه كه عاص نام داشت در سال دوم هجرت در جنگ بدر شركت كرد و سرانجام نيز با تيغ بران آن حضرت كشته شدند. ذوالفقار كه شمشيرى داراى دو سر از فولاد، نابود در دست عاص بن منبه بود كه پس ‍ از كشته شدن او، آن شمشير به دست على (عليه السلام ) افتاد و على (عليه السلام ) آن را نزد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آورد و پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آن را به على (عليه السلام ) بخشيد(94)

71- مؤ من واقعى  

روزى اميرالمؤ منين (عليه السلام ) از كنار عده اى كه نشسته بودند عبور مى كرد، و ديد آنها لباسهاى سفيد و گران قيمت پوشيده و (نشانه تكبر در آنها مشهود است ) رنگ صورتشان برافروخته است و خنده آنها بلند و زياد است و با انگشت خود هر كس را كه از كنارشان رد مى شود مسخره مى كنند. سپس به عده ديگر رسيد كه لاغر اندام و رنگ آنها زرد و در هنگام سخن گفتن متواضع بودند. آن حضرت در حالى كه تعجب كرده بود خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رسيد و عرض كرد يا رسول الله دو گروه متفاوت را ديدم و هر دو گروه خود را مؤ من مى دانستند؟ صفت مؤ من چيست ؟ پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم سكوتى كرد و در پاسخ حضرت على (عليه السلام ) فرمود يا على مؤ من بيست خصوصيت دارد كه اگر يكى از آنها در او نباشد ايمانش كامل نيست :
1- به نماز (جماعت ) حاضر مى شود 2- زكات را در وقت خود مى پردازد.3- به مستمندان رسيدگى مى كند. 4- يتيم را نوازش مى كند 5- لباسهاى پاك و پاكيزه مى پوشند. 6- كمر به عبادت حق بسته اند. 7- راست مى گويد 8- به وعده خود وفا مى كند. 9- در امانت خيانت نمى كند. 10- زاهد شب و شير روز هستند. 11- در روز روزه دار و در شب بيدار و عابد هستند. 12- همسايه را آزار نمى دهد. 13- متواضعانه راه مى روند 14- تشييع جنازه مى كند و...(95)

72- منزلت على (ع ) در نزد پيامبر (ص ) 

صبح آن شب كه فاطمه زهرا عليهاالسلام به خانه شوهر رفت ، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم ظرفى شير به خانه آنها برده و فرمودند: فاطمه جان پدرت فداى تو باد از اين شير بياشام ، سپس رو به على (عليه السلام ) كردند و فرمودند: پسر عمويت فدايت شود تو هم از اين شير بنوش .(96)

73- وصيتى از رسول خدا (ص ) 

اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ضمن وصيت خود به من فرمود: يا على هر كس كه همسر خود را اطاعت كند خداوند او را به رو در آتش افكند. على (عليه السلام ) عرض كرد: اين اطاعت در چه مواردى است ؟ رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: كسى كه به همسر خود اجازه دهد به حمامهاى بيرون از خانه و يا مجالس عروسى و مجالس نوحه سرايى برود و جامه هاى بدن نما بپوشد.(97)

74- دعاى مخصوص  

ابن عباس گويد: على ابن ابيطالب (عليه السلام ) نزد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آمد و چيزى از آن حضرت در خواست كرد پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم به او فرمود: يا على به حق آنكه مرا به پيغمبرى فرستاد سوگند كه نزد من هيچ از كم و بيش نيست ولى تو را چيزى مى آموزم كه دوست من جبرئيل براى من آورد و گفت : يا محمد اين هديه اى است از نرد خداى عزوجل كه تو را با آن گرامى داشته و به هيچ كس از پيغمبران پيشين اين هديه را نداده است و آن نوزده جمله است كه هر دلسوخته و هر مصيبت زده و هر اندوهناك و هر غمناك و هر كسى كه در خطر دزد و آتش ‍ سوزى باشد آنها را بخواند و هر بنده اى كه از پادشاهى بترسد آن كلمات را بگويد خداوند براى او وسيله رهايى فراهم سازد و آن نوزده جمله است كه چهار جمله آن بر پيشانى اسرافيل نوشته شده و چهار جمله اش ‍ بر پيشانى ميكائيل و چهار جمله آن بر گرداگرد عرش و چهار جمله اش بر پيشانى جبرئيل و سه كلمه آن در جائى كه خدا خواسته است نوشته شده است . على (عليه السلام ) عرض كرد: يا رسول الله چگونه آنها را بخوانيم ؟ حضرت فرمود: بگو يا عماد من لا عماد له و يا كريم العفو و يا حسن البلاء و يا عظيم الرجاء و يا عون الضعفاء و يا منقذ الغرقى و يا منجى الهلكى يا محسن يا مجمل يا منعم يا مفضل انت الذى سجد لك سواد الليل و نورالنهار و ضوء القمر و شعاع الشمس و دوى الماء و خفيف الشجر يا الله يا الله يا الله انت وحدك لا شريك لك آنگاه مى گويى بارالها! با من چنين و چنان كن كه بطور مسلم از جاى خود بر نخيزى تا اينكه دعاى تو مستجاب شود.(98)

75- حضور شخصى بزرگ  

امام حسن (عليه السلام ) در دوران هفت سالگى ، به مسجد مى رفت و پاى منبر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مى نشست ، و آنچه در مورد وحى ، از آن حضرت مى شنيد به منزل باز مى گشت و براى مادر فاطمه زهرا عليهاالسلام نقل مى كرد (به اين ترتيب كه همچون يك خطيب روى متكائى مى نشست و سخنرانى مى نمود و در ضمن سخنرانى آنچه از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرا گرفته بود بيان مى كرد) حضرت على (عليه السلام ) هر گاه وارد منزل مى شد و با فاطمه زهرا عليهاالسلام سخن مى گفت در مى يافت كه فاطمه عليهاالسلام آنچه از آيات قرآن نازل شده اطلاع دارد از او پرسيد با اينكه شما در منزل هستيد چگونه به آنچه كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در مسجد بيان كرده آگاه هستى ؟! فاطمه زهرا عليهاالسلام جريان را به عرض رساند كه اين آگاهى از ناحيه فرزندت حسن (عليه السلام ) به من انتقال مى يابد. روزى على (عليه السلام ) در منزل مخفى شده ، حسن (عليه السلام ) كه در مسجد، وحى الهى را شنيده بود، وارد منزل شد و طبق معمول ، بر متكا نشست ، تا به سخنرانى بپردازد، ولى لكنت زبان پيدا كرد، حضرت زهرا عليهاالسلام تعجب نمود! حسن (عليه السلام ) به مادر عرض كرد: تعجب مكن ، چرا كه شخص بزرگى ، سخن مرا مى شنود و استماع او مرا از بيان مطلب ، باز داشته است .
در اين هنگام على (عليه السلام ) از مخفيگاه خارج شد و فرزندش ، حسن ع را بوسيد(99)

76- انوار رحمت خداونديم  

ابن عباس مى گويد: روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم دست على (عليه السلام ) را گرفته و بيرون آمد و مى گفت : اى گروه انصار و اى گروه بنى هاشم اى كروه بنى عبدالمطلب من محمدم ، من رسول خدايم ، هان ، من در جزء چهار نفر از افراد خانواده ام هستم كه از سرشتى كه انوار رحمت بر آن تابيده بود آفريده شديم من و على و حمزه و جعفر. كسى گفت : يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم اينانند كه با تن در روز قيامت سوار هستند. حضرت فرمود: مادرت به عزايت بنشيند، همانا آن روز بجز چهار كس هرگز كسى سواره نباشد جز من و على و فاطمه و صالح پيغمبر، اما من سوار بر براقم و اما دخترم فاطمه بر شترى از اشتران بهشتى كه لجامش از ياقوت است و دو جامه سبز بر روى آن انداخته شده ميان بهشت و دوزخ مى ايستد آن روز مردم شديدا عرق مى كنند پس بادى از جانب عرش وزيدن گيرد كه عرق مردم را خشك كند فرشتگان و پيغمبران و صديقين مى گويند اين بجز فرشته مقرب و يا پيغمبرى مرسل نبايد باشد پس آواز دهنده اى خبر دهد كه اين نه فرشته مقرب است و نه پيغمبر و مرسل بلكه على بن ابيطالب (عليه السلام ) است كه برادر رسول خداست در دنيا و آخرت .(100)

77- آن شب خطرناك  

گروهى از قريش و اشراف مكه از قبايل مختلف در محل تشكيل جلسات مشورتى بزرگان مكه به نام دارالندة جمع شدند تا درباره خطرى كه از ناحيه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آنها را تهديد مى كرد بينديشند. در اثناء راه پير مرد خوش ظاهرى به آنها برخورد كرد كه در واقع همان شيطان بود از او پرسيدند: كيستى ؟ گفت : پيرمردى از اهل نجد. جلسه تشكيل يافت و درباره اينكه چگونه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم را به عنوان مانعى از سر راه بردارند گفتگو مى كردند يكى گفت او را از ميان خون بيرون كنيد تا از دست او راحت شويد، پيرمرد گفت اين هم درست نيست زيرا اگر اين كار را انجام دهيد به سراغ قبايل ديگر عرب مى رود و با گفتار شيرينش در آنها نفوذ مى كند، ابوجهل كه تا آن وقت ساكت بود به سخن آمد و گفت به نظر من از هر قبيله اى يك جوان شجاع و شمشير زن را انتخاب كنيد تا در فرصتى مناسب به طور دسته جمعى به محمد صلى الله عليه و آله و سلم حمله كنند و او را بكشند اين طور خون او در بين همه قبايل پخش مى شود و بنى هاشم نمى تواند به خونخواهى او قيام كند، پيرمرد نجدى خوشحال شد و گفت : به خداى راءى صحيح همين است نتيجتا همه ى با اين تصميم موافقت كردند.
جبرئيل فرود آمد و به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم گفت : تا شب را در بستر خود نخوابد، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم شبانه به سوى غار ثور حركت كرد و سفارش نمود على (عليه السلام ) در بستر او بخوابد تا كسانى كه خانه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را تحت نظر داشتند متوجه عدم حضور پيامبر نگردند. على (عليه السلام ) كه در آن موقع جوانى 23 ساله بود در بستر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم خوابيد هنگامى كه صبح شد و طبق نقشه ، جوانان قبائل مختلف جهت قتل پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به خانه ريختند، على (عليه السلام ) را در بستر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ديدند، صدا زدند پس محمد صلى الله عليه و آله و سلم كجاست ؟ حضرت امير (عليه السلام ) فرمود: نمى دانم . لذا با اين جانفشانى حضرت على (عليه السلام )، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از گرداب مرگ نجات يافت .(101)

78- صاحب سر پيامبر (ص ) 

از ابوذر غفارى روايت شده است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مرا براى احضار على (عليه السلام ) به خانه آن حضرت فرستاد من به در خانه على (عليه السلام ) آمدم و او را صدا زدم ولى كسى جواب نگفت .
من تعجب كردم موقعى كه ديدم آسياى دستى در خانه آن حضرت خودبخود مى گردد بدون اينكه كسى او را به گردش آورد. من على (عليه السلام ) را صدا كردم و آن حضرت نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آمد. پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم با او آهسته سخنى گفت كه من نفهميدم آنگاه به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم عرض كردم جاى تعجب است از آسيابى كه در خانه على (عليه السلام ) خودبخود مى گردد، بدون اينكه كسى آن را به حركت در آورد. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: خداوند قلب و جوارح دخترم فاطمه عليهاالسلام را از ايمان و يقين پر ساخته و البته خدا از ضعف بدنى او آگاه است و او را در كارهايش كمك مى نمايد. آيا نمى دانى كه خداوند را فرشتگانى است كه آنها را براى كمك به آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم گمارده است .(102)

79- حبل الله كيست ؟ 

روزى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در مسجد ميان اصحاب نشسته بود، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود اكنون كسى را در وارد مى شود كه اهل بهشت است پس از چند لحظه مرد بلند قامتى كه به اهالى مصر شبيه بود وارد شد و عرض كرد يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم اينكه خداوند مى فرمايد: واعتصمو بحبل الله جمعيا و لا تفرقوا مقصود از حبل الله كيست ؟ حضرت با دست مبارك خود به على (عليه السلام ) اشاره نمود و فرمود اين است حبل الله هر كه بدين شخص تمسك جويد در دنيا و آخرت گمرده نگردد آن مرد على (عليه السلام ) را بغل نمود و بوسيد و از مسجد خارج شد.(103)

80- عظمت على (ع ) مانند سوره توحيد است  

رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به برخى از كسانى كه در لشكر اسلام به همراهى على صلى الله عليه و آله و سلم به جنگ ذات السلاسل رفته بودند فرمود: امير و فرمانده خود(يعنى على (عليه السلام ) را چگونه ديديد؟
عرض كردند: چيزى غير از خوبى از او نديديم ، جز آنكه در تمام نمازها كه ما پشت سر او مى خوانديم سوره (قل هو الله احد) را مى خواند رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: من اين مطب را از او خواهم پرسيد. چون على (عليه السلام ) به نزد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آمد آن حضرت به او فرمود: يا على چرا در تمام نمازهايى كه با ايشان خواندى جز سوره اخلاص سوره ديگرى نخواندى ؟ عرض كرد اى رسول خدا اين سوره را دوست دارم . پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: براستى كه خدا نيز تو را دوست دارد چنانچه تو سوره توحيد را دوست دارى سپس فرمود: اى على اگر من نمى ترسيدم از اينكه گروههايى از مسلمانان درباره تو بگويند آنچه را كه نصارى (مسيحيان ) درباره عيسى بن مريم گفتند (اينكه او را خدا يا پسر خدا خواندند) امروز سخنى درباره تو مى گفتم كه به هيچ گروهى از مردم نگذرى جز آنكه خاك زير پايت را (براى تبرك و تيمن ) بردارند.(104)

81- ولايت على (ع ) 

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم حضرت امير مؤ منان (عليه السلام ) وارد شد در حالى كه آثار سرور و خوشحالى در صورت نازنينش آشكار بود، حضرت على (عليه السلام ) سبب آنرا پرسيد. حضرت فرمودند: خداوند متعال به من بشارت داد كه شيعيان على چه عاصى و چه مطيع آخرالامر در بهشت جايگزين شوند، حضرت على (عليه السلام ) به مجرد شنيدن اين كلام سجده شكر به عمل آورده و گفت : خداوندا نصف حسنات خود را به شيعيانم بخشيدم . در اين لحظه حضرت زهرا عليهاالسلام و امام حسن و امام حسين (عليه السلام ) هر يك به ترتيب عرض كردند: پروردگارا ما هم نصف ثوابهايمان را به شيعيان اميرمؤ منان على (عليه السلام ) بخشيديم . رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم گفت : خداوندا منهم نصف حسنات و ثوابهايم را به شيعيان حضرت على مرتضى (عليه السلام ) دادم در اين وقت بود كه وحى از طرف خداوند رسيد كه شما از من كريم تر نيستيد، منهم گناهان همه شيعيان على را آمرزيدم .(105)

82- عيب پوشى و ستار العيوبى  

در خبر آمده است كه روزى پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم با جمعى از اصحاب خود نشسته بودند ناگه شخصى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رسيد و عرض كرد:
يا رسول الله در فلان خانه مردى و زنى به فساد مشغولند.
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: اين خبر تو را بايد بررسى كنم و آنها را بخواهم ببينم مطلب چيست ؟
چند تن از صحابه كه آنجا بودند اجازه احضار آنها را خواستند، ليكن پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم هيچ يك از آنان را اجازه نداند تا اينكه حضرت على (عليه السلام ) خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رسيد آنگاه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به على (عليه السلام ) فرمود:
يا على تو برو و ببين اين ماجرا كه مى گويند راست است يا نه
اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) آمد تا رسيد به در خانه ، آنگاه چشمان خود را بر هم گذاشت و وارد خانه شد و دست بر ديوار داشت تا وقتى كه گرد خانه گرديد و بيرون آمد چون خدمت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم رسيد عرض كرد: يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم من گرد آن خانه گشتم ولى هيچ كس را آنجا نديم .
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به نور نبوت مطلب را يافت كه على (عليه السلام ) نمى خواهد آن دو را رسوا نمايد لذا فرمود:
يا على انت فتى هذه الامه يعنى : يا على تو جوانمرد اين امتى .

اصبحت زيرا بك يا شحنه النجف   بهر نثار مرقد تو نقد جان بكف (106)

83- پاسخ مهربانى هاى فاطمه بنت است  

اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرمود، هنگامى كه مادرم از دنيا رفت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم او را در پيراهن خود كفن كرد و بر او نماز گزارد و بر او هفتاد مرتبه تكبير گفت . آنگاه وارد قبر شد و بر در و ديوار و اطراف قبر دست مى كشيد گويى مى خواست قبر را فراختر و آماده كند. سپس از قبر خارج شد و در حالى كه به شدت مى گريست به قبر سفارش ‍ كرد تا بر مادرم سخت نگيرد وقتى از كار خاك سپارى فارغ شد و رفت عمر بن خطاب از آن حضرت پرسيد: اى رسول خدا ديدم شما درباره اين زن طورى رفتار كرديد كه پيش از اين سابقه نداشت . پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: اى عمر اين زن پس از مادرم كه مرا زاييد مادر ديگر من بود. جبرئيل از سوى خداوند برايم خبر آورده كه او اهل بهشت است و خداى تعالى هفتاد هزار فرشته را ماءمور كر تا بر جنازه اش نماز بگزارند، فاطمه بنت اسد روزى از قول پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم شنيده بود كه فرموده : انسانها در روز قيامت عريان محشور مى شوند پس ‍ به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم عرض كرد: واى از اى رسوايى
پيامبر بدو فرمود: من از خدا مى خواهم تا تو را پوشيده برانگيزد و باز زمانى كه از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم شنيد كه از عذاب قبر سخن مى فرمود. گفت : واى از ناتوانى . پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: از خدا مى خواهم تا عذاب قبر را بر تو آسان كند. فاطمه بنت اسد پس از مرگ ابوطالب (عليه السلام ) همچنان همگام با پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در صحنه هاى گوناگون حضور داشت و او زنى بود كه در مدينه با پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم تجديد بيعت كرد.

جان به فداى مژه بسته ات   من على ام حيدر دل خسته ات (107)

84- قطب هستى  

حضرت على (عليه السلام ) فرمود: در شب تولد نور پاك فاطمه عليهاالسلام ، زلزله عظيمى در مكه اتفاق افتاد و سنگهاى بزرگى از كوه ابوقبيس جدا شد و بر زمينهاى پست و بلند مى غلطيدند و آن قدر اين زلزله ادامه داشت كه ابوطالب بر بالاى بلندى رفت و به خداوند عرض ‍ كرد:
الهى و سيدى اسالك بالمحمديه المحمودية و بالعلوية العالية و باالفاطمية البيضاء الا تفضلت على اهل التهامة بالرحمة و الرافته .
بدين ترتيب ابوطالب در پيشگاه خداوند به ساحت مقدس پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و على (عليه السلام ) و فاطمه عليهاالسلام توسل جست از بركت نام ايشان همان لحظه زمين مكه آرام شد.(108)

85- زنى جاسوس و خبررسان  

زنى به نام ساره كه وابسته به يكى از قبائل مكه بود از مكه به مدينه خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آمد. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به او فرمود: آيا مسلمان شده اى و به اينجا آمده اى ؟ عرض كرد نه . حضرت فرمود: به عنوان مهاجرت آمده اى . گفت : نه فرمود: پس چرا آمده اى . گفت : شما اصل و عشيره ما بوديد و سرپرستان ما همه رفتند و من شديدا محتاج شدم آدم نزد شما تا عطايى به من بكنيد حضرت فرمود: پس جوانان مكه چه شدند؟ (چون قبلا اين زن براى جوانها خوانندگى مى كرد) عرض كرد: بعد از جنگ بدر هيچ كس از من تقاضاى خوانندگى نكرد. حضرت به فرزندان عبدالمطلب دستور داد لباس و مركب و خرج راه به او دادند و اين در حالى بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آماده فتح مكه مى شد در همين حال حاطب ابن ابى بلتعه كه از مسلمانان معروف و مجاهدان جنگ بدر بود. نزد ساره آمد و نامه اى به او بداد و گفت آن را به اهل مكه بده و 10 دينار پول و يك قواره پارچه نيز به او داد در نامه او اسرار و اطلاعات مربوط به جبه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مبنى بر فتح مكه بود. ساره نامه را بر داشته به قصد مكه حركت كرد. جبرئيل اين ماجرا را به اطلاع پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رساند. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم على (عليه السلام ) و عمار و عمر و زبير و طلحه و مقداد و ابومرثد را فرمان داد تا نامه را سريعا از آن زن بگيرند آنها حركت كردند و در همان مكانى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود بود به ساره رسيدند آنها نامه را از او خواستند او سوگند ياد كرد نامه اى نزد من نيست اثاث سفر او را تفتيش كردند چيزى نيافتند.
لذا همگى تصميم گرفتند كه برگردند ولى على (عليه السلام ) مخالفت كرد و فرمود: نه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به ما دروغ گفته و نه ما دروغ مى گوييم آنگاه شمشير خود را كشيد و فرمود: نامه را بيرون بياور و گرنه بخدا سوگند گردنت را مى زنم ساره وقتى مساءله را جدى يافت نامه را كه در ميان گيسوانش پنهان كرده بود بيرون آورد و آنها نامه را خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آورند. آنگاه حضرت حاطب را خواست و از او توضيح خواست او نيز علت اين عمل خود را گفت . پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم او را بخشيد.(109)

86- ابوتراب افتخار اميرالمؤ منين (ع ) 

كنيه ابوتراب محبوبترين كنيه براى اميرالمؤ منين (عليه السلام ) بود. هر گاه وى را بدين كنيه مى خواندند خشنود و شادمان مى گشت . كنيه ابوتراب زمانى به على (عليه السلام ) عطا شد كه هنوز ازدواج نكرده بود. اما جريانى كه باعث شد امام على (عليه السلام ) عنوان ابوتراب را از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم دريافت كند اينگونه است كه عمار ياسر نقل كرده است :
من و على بن ابيطالب در جنگ عشيره (اين غزوه در ماه جمادى الاخر كه 16 ماه از هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم گذشته بود رخ داد و اين جنگ قبل از جنگ بدر بود.) با هم بوديم هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در آنجا فرود آمد و موضع رفت گروهى از طايفه بنى مدلج را ديديم كه در چشمه و نخلستان خود مشغول كارند. على بن ابيطالب (عليه السلام ) به من گفت : اى ابواليقظان مى آيى نزد اين قوم برويم و ببينيم چگونه كار مى كنند؟ گفتم : اگر بخواهى مى رويم پس ‍ نزد آنان رفتيم و ساعتى كارهايشان را تماشا نموديم آنگاه خوابمان گرفت رفتيم در بين نخلهاى كوچك روى خاكهاى نرم آنجا خوابيديم . به خدا سوگند كسى ما را بيدار نكرد. جز رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم او با پاهايش ما را حركت مى داد (ما از خواب بيدار شديم ) در حالى كه خاك آلود بوديم در آن روز رسل خدا صلى الله عليه و آله و سلم چون على بن ابيطالب (عليه السلام ) را خاك آلود ديد به او گفت : مالك يا ابا تراب ؟ تو را چه شده ، اى ابوتراب ؟ (چرا تو چنين خاك آلوده شده اى ؟) سپس فرمود: آيا شما را آگاه نكنم از دو نفر كه بدبخت ترين مردم اند؟ گفتيم ، آرى اى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: يك مردك سرخ روى ، قوم ثمود كه ناقه صالح را پى كرد و ديگر آن كه به اينجاى توضربت مى زند (و دستش را بر پيشانى على (عليه السلام ) گذاشت ) آن گاه محاسن على (عليه السلام ) را گفت : و گفت :: تا اينكه اين از خون آن تر شود.(110)
...البته در كتاب مناقب ابن شهر آشوب ج 3، ص 113 قضيه فوق بگونه اى ديگر نقل گرديده است .
اين گونه مى گويند: روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در نخلستانهاى مدينه دنبال على (عليه السلام ) مى گشت تا اينكه رسيد به باغى و ديد و على (عليه السلام ) مشغول كار است و گرد و غبار سر و روى او را گرفته است خطاب به او فرمود: مردم را سرزنش نمى كنم در اينكه به تو ابوتراب بگويند و در امتاع الاسماع ص 61 سيد حيدر حلى گويد:
هنگامى كه على (عليه السلام ) به دنيا آمد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم او را ابوتراب ناميد، و شيخ صدوق به سند خود از عباة بن ربعى نقل كرده كه او گفت : از عبدالله بن عباس پرسيدم چرا رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم على (عليه السلام ) را ابوتراب ناميد؟ گفت : چون كه على (عليه السلام ) پس از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم صاحب زمين و حجت خدا بر اهل آن است و بقا و آرامش زمين به واسطه اوست همانا رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: هنگامى كه روز قيامت فرا رسد و شخص كافران ببيند خداوند تبارك و عالى چه پاداشى براى شيعيان على (عليه السلام ) مهيا نموده است ، مى گويد: اى كاش خاك بودم يعنى : اى كاش شعيه على (عليه السلام ) بودم و اين همان گفتار خداوند است در قرآن كريم كه مى فرمايد: و يقول الكافر ما ليتنى كنت ترابا.

87- مگر خودت يا فردى مثل خودت  

هنگامى كه سوره برائت (توبه ) نازل شد ابتدا پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم آن را بوسيله ابوبكر به سوى اهل مكه فرستاد تا براى مردم سوره و را قرائت و ابلاغ كند وليكن جبرئيل نازل شد و عرض كرد: لايبلغها الا انت او رجل منك آن را هيچ كس نرساند مگر خودت يا مثل خودت پيامبر على (عليه السلام ) را خواست و فرمود: اين سوره را تو بايد ببرى . على (عليه السلام ) گفت : من ابلاغ مى كنم يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم .
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: برو كه خدا زبان تو را ثابت مى دارد و قلب تو را هدايت مى كند.
على (عليه السلام ) در ميانه راه خود را به ابوبكر رسانيد و نامه را از او گرفت . ابوبكر محزون و ناراحت بازگشت و به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم عرض كرد: آى درباره من آيه اى نازل شده كه از اين ماءموريت مرا عزل كرديد؟ فرمود: نه بلكه من ماءمور شدم كه يا خود آن را ابلاغ نمايم يا مردى از خاندانم آن را ابلاغ كند.(111)

88- حامى بى بديل دين  

على (عليه السلام ) در جنگ احد شصت و يك زخم برداشت ، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم دستور داد تا ام سلمه وام عطيه به معالجه جراحات آن حضرت بپردازند. چيزى نگذشت كه آنها با نگرانى به خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رسيده و عرض كردند كه وضع بدن على (عليه السلام ) طورى است كه ما هر زخمى را مى بنديم ديگرى باز مى شود و زخمهاى تن او آنچنان زياد و خطرناك است كه ما از حيات او نگرانيم . پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم با جمعى از مسلمانان بعنوان عيادت به منزل على (عليه السلام ) وارد شدند در حالى كه بدن او يك پارچه زخم و جراحت بود پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با دست مبارك خود بدن او را مسح مى كرد و مى فرمود: كسى كه در راه خدا اين چنين ببيند آخرين درجه مسئوليت خود را انجام داده است و زخمهايى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم دست روى آنها مى كشيد بزودى التيام يم يافت . على (عليه السلام ) در اين هنگام گفت : الحمدالله كه با اين همه فرار نكردم و پشت به دشمن ننمودم .(112)

89- نگين پادشاهى  

ابوذر غفارى مى گويد: روزى از روزهاى با رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در مسجد نماز مى خواندم سائلى وارد مسجد شد و از مردم تقاضاى كمك كرد ولى كسى چيزى به او نداد. سائل دست خود را به آسمان بلند كرد و گفت : خدايا تو شاهد باش كه من در مسجد رسول تو تقاضاى كمك كردم ولى كسى جواب مساعد به من نداد در همين حال على (عليه السلام ) كه در حال ركوع بود با انگشت كوچك دست راست خود به او اشاره كرد، سائل نزديك آمد و انگشتر را از دست آن حضرت بيرون آورد. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم كه در حال نماز اين جريان را مشاهده كرد هنگامى كه از نماز فارغ شد سر به سوى آسمان بلند كرد و چنين عرض كرد خداوندا برادرم موسى از تو تقاضا كرد كه سينه او را وسيع گردانى و كارها را بر و آسان و گره از زبان او بگشائى تا مردم گفتارش را درك كنند و نيز درخواست كرد هارون را كه برادرش بود وزير و ياورش قرار دهى و به وسيله او نيرويش را زياد كنى و در كارهايش ‍ شريك سازى . خداوندا من محمد پيامبر و برگزيده توام سينه مرا گشاده كن و كارها را بر من آسان ساز و از خاندانم على (عليه السلام ) را وزير من گردان تا بوسيله او پشتم محكم گردد. ابوذر گفت : هنوز دعاى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم پايان نيافته بود كه جبرئيل نازل شد و به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم گفت : بخوان ، پيامبر گفت چه بخوانم : گفت بخوان انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤ تون الزكاة و هم راكعون (113)

90- امتياز و اخلاص برتر 

روزى شيبه و عباس هر كدام بر ديگرى افتخار مى كردند و در اين باره مشغول سخن بودند كه على (عليه السلام ) از كنار آنان گذشت و پرسيد: به چه چيزى افتخار مى كنيد؟ عباس گفت : امتيازى به من داده شده كه احدى ندارد و آن مسئله آب دادن به حجاج خدا است شيبه گفت : من تعمير كننده مسجدالحرام و كليد دار كعبه هستم . على (عليه السلام ) گفت : با اينكه از شما حيا مى كنم بايد بگويم كه من داراى افتخارى هستم كه شما نداريد. آنها پرسيدند كدام افتخار؟ حضرت فرمود: من با شمشير جهاد كردم تا شما ايمان به خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آورديد عباس خشمگين شد و برخاست و به سراغ پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آمد و گفت : آيا نمى بينى على چگونه با من سخن مى گويد:؟ پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود على (عليه السلام ) را صدا كنيد. على (عليه السلام ) هنگامى كه به خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آمد پيامبر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: چرا اينگونه با عمويت عباس سخن گفتى ؟ على (عليه السلام ) عرض كرد: اى رسول خدا اگر من او را ناراحت ساختم بيان حقيقتى بوده كه در برابر گفتار حق هر كس ‍ مى خواهد ناراحت شود و هر كس مى خواهد خشنود گردد.(114)

91- شقى ترين انسانها 

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به على (عليه السلام ) فرمود: سنگدل ترين افراد اقوام نخستين كه بود؟ على (عليه السلام ) در پاسخ عرض كرد: آن كسى كه ناقه قوم ثمود را به هلاكت رساند پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: راست گفتى . اينك بگو شقى ترين افراد اقوام اخير چه كسى است ؟ على (عليه السلام ) گفت : نمى دانم اى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم حضرت فرمود: كسى كه شمشير را بر اين نقطه از سر تو وارد مى كند (و اشاره به قسمت بالاى پيشانى آن حضرت كرد).(115)

92- سد ابواب  

از جانب خداوند به پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم امر شد كه تمام درهايى كه از خانه مسلمين به مسجد منتهى مى شود مسدود كند جز در خانه على (عليه السلام ) لذا پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم دستور داد تمام در خانه هايى كه به داخل مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم گشوده مى شد به جز خانه على (عليه السلام ) بسته شود اين امر براى بعضى از مسلمانان گران آمد تا آنجا كه حمزه عموى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از اين كار گله كرد كه چگونه در خانه عمويت و ابوبكر و عمر و عباس (عموى ديگر پيامبر) را بستى اما در خانه پسر عمويت را بازگذاردى ؟ لذا پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم وقتى ديد اين امر آنها گران آمده است همه مردم را به مسجد دعوت فرمود و خطبه بى نظيرى در تمجيد توحيد خداوند ايراد كرد. سپس فرمود: اى مردم من شخصا درها را نبستم و نگشودم و شما را مسجد بيرون نكردم و على (عليه السلام ) را ساكن ننمودم بلكه وحى الهى و فرمان خداوند را اجرا نمودم .(116)

93- شفاعت در قيامت  

على (عليه السلام ) فرمود: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم روزى فرمود: روز قيامت من در موقف شفاعت مى ايستم و آن قدر گنهكاران را شفاع كنم كه خداوند گويد: آيا راضى شدى اى محمد؟! من مى گويم راضى شدم ، سپس على (عليه السلام ) فرمود: اميد بخش ترين آيات قرآن اين آيه است و لسوف يعطيك ربك فترضى (117)

94- على كيست ؟ 

جابربن عبدالله انصارى گفت : ما در كنار خانه خدا در خدمت پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نشسته بوديم كه على (عليه السلام ) به سوى ما آمد هنگامى كه چشم پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به او افتاد فرمود: برادرم به سراغ شما مى آيد. سپس رو به كعبه كرد و گفت به خداى اين كعبه قسم كه اين مرد و شيعيانش در قيامت رستگارند بعد رو به ما كرد و فرمود: او قبل از همه شما به خدا ايمان آورد و قيام او به فرمان خدا بيش ‍ از همه شما است وفايش به عهد الهى از همه بيشتر، قضاوتش به حكم الله افزون تر، مساواتش در تقسيم بيت المال از همه زيادتر، عدالتش درباره رعيت از همه فزون تر و مقامش نزد خدا از همه بالاتر است .
جابر گفت : در اينجا آيه ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خيرابريه (118) نازل شد و پس از آن هنگامى كه على (عليه السلام ) مى آمد اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مى گفتند بهترين مخلوق خدا بعد از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم آمد.(119)

95- على (ع ) موجودى ملكوتى  

على (عليه السلام ) در مسجد استراحت مى كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم وارد مسجد شد و على (عليه السلام ) را بيدار كرد و فرمود: برخيز اى جنبده الهى (واى موجود خدايى ) يكى از ياران حضرت عرض كرد: اى رسول خدا آيا ما حق داريم يكديگر را با چنين اسمى صدا بزنيم پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:: نه ، اين نام مخصوص ‍ اوست ، او است كه دابة الارض و جنبده خدايى است و خدا در قرآن ، او را با اين نام خوانده است ، سپس فرمود: اى عى در آخرالزمان خداوند تو را در بهترين صورت زنده مى كند و وسيله اى در دست تو است كه دشمنان را با آن علامت مى زنى .(120)

96- على (ع ) و قرآن  

روزى اميرالمؤ منين (عليه السلام ) با جمعى از مسلمانان گفتگو مى كرد از جمله آنكه فرمود شما را به خدا قسم مى دهم آيا شما مى دانيد هنگامى كه خداوند آيه (يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و كونوا مع الصادقين ) را نازل كرد سلمان فارسى سؤ ال كرد: يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم آيا منظور از آن عام است يا خاص ؟ پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: ماءمورين به اين دستور همه مؤ منان و اما عنوان صادقين مخصوص ‍ برادرم على (عليه السلام ) و اوصياء بعد او تا روز قيامت است ، هنگامى كه على (عليه السلام ) اين سؤ ال را كرد حاضران همه گفتند آرى اين سخن را از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم شنيديم .(121)

97- هدايت بدون جنگ  

اميرمؤ منان (عليه السلام ) فرمود: هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مرا به سوى يمن فرستاد فرمود: با هيچ كس پيكار مكن مگر آنكه قبلا او را دعوت به سوى حق كنى ، به خدا سوگند اگر يك انسان به دست تو هدايت شود براى تو بهتر است از تمام آنچه خورشيد بر آن طلوع و غروب مى كند(122)

98- وضو و نماز، كفاره  

على (عليه السلام ) فرمود: ما با رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در مسجد به انتظار نماز بوديم كه مردى برخاست و عرض كرد: اى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ! من گناهى كرده ام . پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم روى از او برگرداند، هنگامى كه نماز تمام شد همان مرد برخاست و سخن اول خود را تكرار كرد. پيامبر فرمود: آيا با ما اين نماز را انجام ندادى ؟ و براى آن بخوبى وضو نگرفتى ؟ عرض كرد: آرى . فرمود: اين كفاره گناه تو است .(123)

99- جهنم را مى آورند! 

وقتى آيه ( وجى ء يومئذ بجهنم ...) نازل شد رنگ چهره مبارك رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم دگرگون گشت . اين حالت بر اصحاب گران آمد، بعضى به سراغ على (عليه السلام ) رفتند و ماجرا را بيان كردند. على (عليه السلام ) آمد و ميان دو شانه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را بوسيد و گفت : اى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ، پدر و مادرم به فدايت باد، چه حادثه اى روى داده ؟ فرمود: جبرئيل اين آيه را بر من تلاوت كرد.
على (عليه السلام ) گفت : چگونه جهنم را مى آورند؟
فرمود: هفتاد هزار فرشته آن را با هفتاد هزار مهار مى كشند و مى آورند! و آن در حال سركشى است كه اگر او را رها كنند همه را آتش مى زند، سپس ‍ من در برابر جهنم قرار مى گيرم و او مى گويد: اى محمد! مرا با تو كارى نيست ، خداوند گوشت تو را بر من حرام كرده است .
على (عليه السلام ) مى فرمايد: در آن روز (قيامت ) هر كس در فكر خويش ‍ است ، اما محمد صلى الله عليه و آله و سلم مى گويد: رب امتى ، رب امتى (پروردگارا! امتم ، امتم )!