هزار حديث از اميرالمؤ منين (ع ) در هزار موضوع

پژوهشکده تحقيقات اسلامي

- ۸ -


يَهْلِكُ فِىَّ رَجُلاَنِ: مُحِبُّ مُفْرِطٌ وَ بَاهِتٌ مُفْتَرٍ.(917)
دو تن درباره من تباه گرديدند؛ دوستى كه از حد بگذراند و دروغ بافنده اى كه از آنچه در من نيست ، سخن راند.
مدارا
برادر مؤ من
اَلرِّفْقُ اَخُو الْمُؤْمِنِ.(918)
مدارا برادر مؤ من است .
تاءثير نرم خويى
لِنْ لِمَنْ غالَظَكَ فَاِنَّهُ يُوشَكُ اَنْ يَلينَ لَكَ.(919)
در بـرابـر درشـتـخـويـى ديـگـران ، نـرمـى را پـيـشـه خـود سـاز كه بدون ترديد او نيز به نرمخويى در برابر تو خواهد پرداخت .
اثر مدارا
اَلرِّفْقُ يُيَسِّرُ الصِّعابَ وَ يُسَهِّلُ شَديدَ الاَْسْبابِ.(920)
مدارا سختيها را آسان مى كند و اسباب را هموار مى سازد.
قاطعيت در عين نرمى
اِخْلِطِ الشِّدَّةَ بِرِفْقٍ وَارْفُقْ ما كانَ الرِّفْقُ اءَوْفَقَ.(921)
شـدت را بـا نـرمـى درآمـيـز و مهربانى كن (البته ) تا زمانى كه نرمى و مهربانى موافق تر براى پيشبرد كار باشد.
مدارا، بستر همزيستى
اَلرِّفْقُ يُؤَدّى اِلَى السِّلْمِ.(922)
نرمى و مدارا كردن با مردم ، موجب آشتى مى شود.
كجا نبايد مدارا كرد؟
اِذا كانَ الرِّفْقُ خُرْقاً، كانَ الْخُرْقُ رِفْقاً.(923)
جايى كه مدارا درشتى به حساب آيد، به جاى مدارا درشتى بايد.
جذب خودى ها
مَنْ ظَنَّ بِكَ خَيْراً فَصَدِّقْ ظَنَّهُ.(924)
كسى كه به تو حسن ظنّ دارد گمان او را [با نيكويى در كار] تصديق كن .
فرجام جدالگر
مَنْ جَعَلَ الْمِراءَ ديناً لَمْ يُصْبِحْ لَيْلُهُ.(925)
آن كه جدال پيشه كند، شبش صبح نشود.
مسكن
انتخاب مسكن
(سَلْ) عَنِ الْجارِ قَبْلَ الدّارِ.(926)
پيش از خانه از همسايه بپرس .
الگوى مسكن
لَيْسَ بَلَدٌ بِاَحَقَّ بِكَ مِنْ بَلَدٍ خَيْرُ الْبِلادِ ما حَمَلَكَ.(927)
شهرى تو را از شهر ديگر بهتر نيست . بهترين شهرها آن است كه زندگيت را هموار كند.
معرفت دينى
عنايت الهى
اِنَّهُ لا يَضِلُّ مَنْ هَداهُ وَ لا يَئِلُ مَنْ عاداهُ وَ لا يَفْتَقِرُ مَنْ كَفاهُ.(928)
خدا هر كه را راه نمايد، گمراه نباشد و دشمنش را كسى پناه نباشد و آن را كه او كارگزار شد، نيازى [به مال و جاه ] نباشد.
راه رهايى
رَحِمَ اللّهُ امْرَاءً... اَخَذَ بِحُجْزَةِ هادٍ فَنَجا.(929)
خدا بيامرزد مردى را كه در پى راهنمايى افتاد و نجات يافت .
دين خواه دروغين
لَيْسَ طالِبُ الدّينِ مَنْ خَبَطَ اَوْ خَلَطَ.(930)
كسى كه در اشتباه يا تحيّر بسر مى برد، طالب دين نيست .
هدفمندى آفرينش
فـَاِنَّ اللّهَ سـُبْحانَهُ لَمْ يَخْلُقْكُمْ عَبَثاً وَ لَمْ يَتْرُكْكُمْ سُدًى ، وَ لَمْ يَدَعْكُمْ فى جَهالَةٍ وَ لا عَمىً. قـَدْ سـَمَّىَّ ءَاثـارَكـُمْ وَ عـَلِمَ اَعـْمـالَكـُمْ وَ كـَتـَبَ ءاجـالَكُمْ وَ اَنْزَلَ عَلَيْكُمُ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَىْءٍ.(931)
خداوند سبحان شما را پوچ نيافريده است و بى هدف رهايتان نكرده ، و در نادانى و نابينايى ، بـه خويشتنتان واننهاده است . تمامى آثار وجوديتان را با نام و نشانى مشخص ضبط كرده ، به اعمالتان آگاه است و اجل هاتان را رقم زده است . شما را كتابى فرو فرستاده كه روشنگر همه چيز است .
دعوت انبياء
وَ واتَرَ اِلَيْهِمْ اَنْبِياءَهُ، لِيَسْتَاءْدُوهُمْ ميثاقَ فِطْرَتِهِ.(932)
و پـى در پـى رسـولان خـود را بـه سـوى آنـان فـرستاد تا پيمان فطرت را از آنان مطالبه نمايند.
خطر فكرى
اَلْمُرْتابُ لا دينَ لَهُ.(933)
فرد شكّاك دين ندارد.
خداوند، حامى دين
وَ قَدْ تَوَكَّلَ اللّهُ لاَِهْلِ هذا الدِّينِ بِإِعْزازِ الْحَوْزَةِ، وَ سَتْرِ الْعَوْرَةِ.(934)
خداى ضمانت كرده است كه حدود و نواحى اهل اسلام را عزّت بخشد و عيوبشان را پوشيده بدارد.
فرجام نامسلمانى
فَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الاِْسْلامِ دِيناً تَتَحَقَّقْ شِقْوَتُهُ.(935)
پس هر كه جز اسلام دينى را پيروى كند، به يقين بدبخت است .
قربانيان تهاجم فرهنگى
اِسـْتـَعـِدُّوا لِلْمـَسـيـرِ اِلى قَوْمٍ حَيارى عَنِ الْحَقِّ لا يُبْصِرُونَهُ وَ مُوزَعينَ بِالْجَوْرِ لا يَعْدِلُونَ بِهِ جُفاةٍ عَنِ الْكِتابِ، نُكُبٍ عَنِ الطَّريقِ!(936)
بـراى حـركـت به سوى كسانى آماده شويد كه در شناخت حق سرگردان اند و بينشى ندارند، در بـاتـلاق تـجـاوز فـرومـانـده انـد و خلاصى نمى يابند، از كتاب فاصله گرفته اند و از راه بيرون افتاده اند.
عروج شهادت گونه
مـَنْ مـاتَ مـِنـْكُمْ عَلى فِراشِهِ وَ هُوَ عَلى مَعْرِفَةِ حَقِّ رَبِّهِ وَ حَقِّ رَسُولِهِ وَ اَهْلِ بَيْتِهِ ماتَ شهيداً، وَ وَقَعَ اَجْرُهُ عَلَى اللّهِ.(937)
هـر كـس از شـمـا در حـالى كـه حـق پـروردگـار و حـق پـيـامـبـر(ص ) و حـق اهل بيت پيامبرش را شناخته باشد در بستر بميرد، شهيد از دنيا رفته و مزد او با خداست .
مرگ و شهادت
عشق به لقاء الله
اَلرّائِحُ اِلَى اللّهِ كَالظَّمْئَانِ يَرِدُ الْمآءَ.(938)
آن كه به سوى خدا روى نمايد چون تشنه اى است كه به آب درآيد.
نمونه انس با مرگ
وَاللّهِ لاَ بْنُ اَبى طالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْىِ اُمِّهِ.(939)
بـه خـدا سـوگـنـد كه انس پسر ابى طالب به مرگ ، بيش از انسى است كه نوزاد به پستان مادرش ‍ دارد.
شهادت
اِنَّ اَكْرَمَ الْمَوْتِ الْقَتْلُ.(940)
گرامى ترين مرگها كشته شدن ـ در راه خدا ـ است .
ثمره در انتظار مرگ بودن
مَنِ ارْتَقَبَ الْمَوْتَ سارَعَ إِلَى الْخَيْراتِ.(941)
آن كه مرگ را چشم داشت ، در كارهاى نيك پاى پيش گذاشت .
مرگ سرخ عين زندگى است .
اَلْمَوْتُ فِى حَياتِكُمْ مَقْهُورينَ وَالْحَياةُ فى مَوْتِكُمْ قاهِرينَ.(942)
مرگ و نابودى ، در زندگى تواءم با شكست و زندگى ، در مرگ سرخ و پيروزى آفرين شما است .
ياد مرگ
اءَلا فـَاذْكـُرُوا هـَادِمَ اللَّذّاتِ وَ مـُنـَغِّصَ الشَّهـَواتِ وَ قـَاطـِعَ الاُْمـْنـِيـّاتِ عـِنـْدَ الْمـُسـَاوَرَةِ لِلاَْعـْمـَالِ الْقَبِيحَةِ.(943)
هـان ! آنـگـاه كـه بـه كـارهاى زشت شتاب مى آريد، بر هم زننده لذّت ها، تيره كننده شهوت ها و برنده آرزوها را به ياد آريد.
فايده ياد مرگ
مَنْ اَكْثَرَ مِنْ ذِكْرِ الْمَوْتِ رَضِىَ مِنَ الدُّنْيا بِالْيَسيرِ.(944)
هر كه مرگ را بسيار ياد نمايد، به اَندك از دنيا خشنود باشد.
مكر و حيله
نارو زدن
اَلْمَكْرُ بِمَنِ ائْتَمَنَكَ كُفْرٌ.(945)
به كار بردن حيله درباره كسى كه به تو اطمينان كرده كفر [و ناسپاسى ] است .
سرزنش نابجا
ما كُلُّ مَفْتُونٍ يُعاتَبُ.(946)
هر فريب خورده را سرزنش نتوان كرد.
فرود و فراز شخصيت
وَالْمَغْبُونُ مَنْ غَبَنَ نَفْسَهُ. وَالْمَغْبُوطُ مَنْ سَلِمَ لَهُ دينُهُ.(947)
مـغـبـون واقـعـى كـسى است كه خود را مغبون سازد. و آن كس مورد غبطه خواهد بود كه دينش سالم بماند.
خيانتكارترين مردم
اِنَّ اَغَشَّ النّاسِ اَغَشُّهُمْ لِنَفْسِهِ وَ اَعْصاهُمْ لِرَبِّهِ.(948)
خيانتكارترين مردم ، خيانتكارترين آنها به خويشتن و نافرمان ترينشان به پروردگار است .
پيامد فريبكارى
اَلْغِشُّ يَكْسِبُ الْمَسَبَّةَ.(949)
فريبكارى [و غشّ در معامله ] سبب بدگويى است .
نشانه فريبكار
اَلْغَشُوشُ لِسانُهُ حُلْوٌ وَ قَلْبُهُ مُرُّ.(950)
فريبكار زبانى شيرين و دلى تلخ دارد.
مصيبت
بزرگ شمردن مصيبت
مَنْ عَظَّمَ صِغَارَ الْمَصَائِبِ ابْتَلاَهُ اللّهُ بِكِبَارِهَا.(951)
آن كه مصائب كوچك را بزرگ شمارد، خداوند او را به مصيبت هاى بزرگ مبتلا مى سازد.
پاداش مصيبت
تَنْزِلُ الْمَثُوبَةُ عَلى قَدْرِ الْمُصِيبَةِ.(952)
ثواب به اندازه مصيبت [به مصيبت زده ] داده مى شود.
مشورت
مشورت ، مايه آسايش
اَلْمُشاوَرَةُ راحَةٌ لَكَ وَ تَعَبٌ لِغَيْرِكَ.(953)
مشورت كردن ، آسايش تو و زحمت ديگران است .
مشورت ، گام نخست
شاوِرْ قَبْلَ اءَنْ تَعْزِمَ.(954)
پيش از تصميم ، مشورت كن .
بهترين مشاوران
خَيْرُ مَنْ شاوَرْتَ ذَوُو النُّهى وَالْعِلْمِ وَ اُولُو التَّجارِبِ وَالْحَزْمِ.(955)
بهترين كسان براى مشورت ، صاحبان خرد و دانش و افراد با تجربه و دورانديش هستند.
مشورت با انديشمندان
اِسْتَشِر عَدُوَّكَ الْعاقِلَ وَاحْذَرْ رَاءْىَ صَديقِكَ الْجاهِلَ.(956)
با دشمن عاقل مشورت كن اما از راءى دوست نادان بپرهيز.
مشورت ، راهى به سوى حق
اَلشِّرْكَةُ فِى الرَّاءْىِ تُؤَدّى اِلَى الصَّوابِ.(957)
شركت در راءى (مشورت كردن ) به خير و صواب مى انجامد.
پشتوانه استوار
لا مُظاهَرَةَ اَوْثَقُ مِنَ الْمُشاوَرَةِ.(958)
پشتوانه اى محكم تر از مشورت كردن نيست .
مشورت در راءى
اءَفْضَلُ النّاسِ رَاءْياً مَنْ لا يَسْتَغْنى عَنْ رَاءىِ مُشِيرٍ.(959)
بهترين شخص در نظر دادن كسى است كه از نظريه مشاور احساس بى نيازى نكند.
فايده مشورت
لا نَدِمَ مَنِ اسْتَشارَ.(960)
آن كس كه مشورت كند پشيمان نشود.
محصول مشورت
اِضْرِبُوا بَعْضَ الرَّاءْىَ بِبَعْضٍ يَتَوَلَّدْ مِنْهُ الصَّوابُ.(961)
بـعـض نـظـريه را با بعضى بياميزيد (و به يكديگر عرضه كنيد) تا راءى خوب و پسنديده به دست آيد.
چشمه هدايت
اَلاِْسْتِشارَةُ عَيْنُ الْهِدايَةِ.(962)
مشورت با ديگران سرچشمه هدايت [و رهيابى ] است .
مردم
گرايش عمومى مردم
اِنَّمَا النَّاسُ مَعَ الْمُلُوكِ وَالدُّنْيَا إِلا مَنْ عَصَمَ اللّهُ.(963)
مردم معمولاً با سلاطين و دنيا هستند؛ مگر كسى كه خداوند او را محفوظ دارد.
مردم شناسى
اَلنّاسُ كالشَّجَرِ شَرابُهُ واحِدٌ وَ ثَمَرُهُ مُخْتَلِفٌ.(964)
مردمان همانند درختند. آبش يكى و ميوه اش گوناگون .
مردم دارى
اَللّهَ اَللّهَ فـِى الطَّبـَقـَةِ السُّفـْلى ... وَاجـْعَلْ لَهُمْ قِسْماً مِنْ بَيْتِ مالِكَ وَ قِسْماً مِنْ غَلاّتِ صَوا فِى الاِْسْلامِ فى كُلِّ بَلَدٍ.(965)
خـدا را! خـدا را! در طـبـقـه پـايـيـن از مـردم در نـظـر آريـد... و بـخـشـى از بـيـت المال و بخشى از غله هاى زمين هاى خالص را در هر شهر به آنان واگذار.
انصاف با مردم
اِرْضَ مِنَ النّاسِ بِما تَرْضاهُ لَهُمْ مِنْ نَفْسِكَ.(966)
از [بـرخـورد] مـردمـان خـرسـنـد بـاش به همان نسبت كه دوست دارى مردم از برخورد تو خرسند شوند.
معاشرت نيكو
خالِطُوا النّاسَ مُخالَطَةً إِنْ مِتُّم مَعَها بَكَوْا عَلَيْكُمْ وَ إِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا اِلَيْكُمْ.(967)
بـا مـردم چـنـان مـعـاشـرت كـنـيـد كـه اگر مرديد بر شما بگريند و اگر زنده مانديد به شما مهربانى ورزند.
ناسزا گويى
فحش در اسلام نيست
اَلْفُحْشُ وَالتَّفَحُّشُ لَيْسا مِنَ الاِْسْلامِ.(968)
فحش دادن و ناسزا گويى به يكديگر از (فرهنگ ) اسلام نيست .
جوانمرد و ناسزاگويى
فا اَفْحَشَ كَريمٌ قَطُّ.(969)
جوانمرد هرگز ناسزا نگويد.
نظم
ضرورت نظم در كارها
اُوصِيكُما وَ جَميعَ وَلَدى وَ اَهْلى وَ مَنْ بَلَغَهُ كِتابى بتَقْوَى اللّهِ وَ نَظْمِ اَمْرِكُمْ.(970)
من شما ـ حسن و حسين ! ـ و همه فرزندان و خانواده ام و هر كسى را كه اين نوشته ام
به او به رسد به ترس از خدا و رعايت نظم كارتان سفارش مى كنم .
نعمت
قدردانى از نعمت موجود
اِحْذَرُواْ نِفارَ النِّعَمِ فَما كُلُّ شارِدٍ بِمَرْدُودٍ.(971)
از دست در رفتن نعمتها به ترسيد كه هر رميده اى برنمى گردد.
هر آنكس كه دندان دهد نان دهد
مَنْ عاشَ فَعَلَيْهِ رِزْقُهُ.(972)
كسى كه زندگى مى كند، رزق و روزيش با خداست .
اداى حق نعمت
اِنَّ لِلّهِ تـَعـالى فـى كـُلِّ نـِعـْمـَةٍ حـَقـّاً، فـَمـَنْ اَدّاهُ زادَهُ مـِنـْهـا، وَ مـَنْ قـَصَّرَ فـِيـهِ خـاطَرَ بِزَوالِ نِعْمَتِهِ.(973)
خـداونـد را در هـر نعمتى حقّى است . هر كس از عهده آن برآيد خدا نعمتش را بر او بيافزايد و هر كه نسبت به آن كوتاهى كند، خود را در خطر زوال آن قرار داده است .
ناپايدارى نعمت ها
اُذْكُرْ مَعَ كُلِّ نِعْمَةٍ اِنْتِقالَها.(974)
به ياد داشته باش كه هر نعمتى (روزى ) از كف مى رود.
عامل سلب نعمت ها
اَلنِّعَمُ يَسْلُبُهَا الْكُفْرانُ.(975)
كفران نعمت ، نعمتها را زايل مى كند.
بهره ورى از نعمت ها
اَقَلُّ ما يَلْزَمُكُمْ لِلّهِ سُبْحانَهُ اَنْ لا تَسْتَعينُواْ بِنِعَمِهِ عَلى مَعاصيهِ.(976)
كـمترين كارى كه در پيشگاه خداوند بر شما واجب است آن است كه از نعمت هايش در نافرمانى او مدد نجوييد.
نفاق و منافق
برادر شرك
اَلنِّفاقُ اَخُو الشِّرْكِ.(977)
نفاق ، برادر شرك به [خداوند] است .
ريشه نفاق
اَلنِّفاقُ مَبْنِىُّ عَلَى الْمَيْنِ.(978)
پايه نفاق بر دروغ گذاشته شده است .
همزاد كفر
اَلنِّفاقُ تَوْاءَمُ الْكُفْرِ.(979)
دورويى همزادِ كفر است .
ويژگى منافقين
اءُحـَذِّرُكـُمْ اءَهـْلَ النِّفـَاقِ، فـَإِنَّهُمُ الضَّالُّونَ الْمُضِلُّونَ وَالزَّالُّونَ الْمُزِلُّونَ يَتَلَوَّنُونَ اءَلْوَاناً وَ يَفْتَنُّونَ افْتِنَاناً... .(980)
اى مـردم ! مـن شـمـا را از مـنـافقان برحذر مى دارم زيرا آنها گمراه و گمراه كننده اند خطا كار و خـطـاانـدازنـد، بـه رنگهاى گوناگون بيرون مى آيند و از هر وسيله اى براى فريفتن و در هم شكستن ديگران استفاده مى كنند... .
زبان و دل منافق
اَلْمُنافِقُ لِسانُهُ يَسُرُّ وَ قَلْبُهُ يَضُرُّ.(981)
منافق ، زبانش شادمان مى كند و دل او زيان مى رساند.
روش منافقان
يَتَوَصَّلُونَ اِلَى الطَّمَعِ بِالْيَاءْسِ لِيُقِيمُوا بِهِ اَسْواقَهُمْ، وَ يُنْفِقُوا بِهِ اَعْلاقَهُمْ.(982)
[منافقان و زاهد مآبان ] با تظاهر به نوميدى ، به طمع راه مى جويند تا بدان ، بازارهاى نفاق خويش را بر پا نگه دارند و كالاهاشان را ترويج كنند.
نماز
ستون دين
اَللّهَ اَللّهَ فِى الصَّلاةِ فَاِنَّها عَمُودُ دِينِكُمْ.(983)
خدا را! خدا را! درباره نماز، كه ستون دين شماست .
فلسفه نماز
فَرَضَ اللّهُ سُبْحانَهُ... اَلصَّلاةَ تَنْزيهاً عَنِ الْكِبْرِ.(984)
خداوند سبحان نماز را براى پرهيز از خود بزرگ بينى واجب كرده است .
پناهگاه رحمانى
اَلصَّلوةُ حِصْنُ الرَّحْمنِ وَ مِدْحَرَةُ الشَّيْطانِ.(985)
نماز قلعه خداى مهربان و وسيله دور كردن شيطان است .
پايبندى به نماز
تـَعـَاهـَدُوا اءَمـْرَ الصَّلاةِ وَ حـَافـِظُوا عَلَيْهَا وَاسْتَكْثِرُوا مِنْهَا وَ تَقَرَّبُوا بِهَا فَإِنَّهَا كَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتَاباً مَوْقُوتاً.(986)
امـر نـمـاز را بـر پـا داريـد و نـگـاهـبـانش باشيد. آن را فراوان بگزاريد و بدان وسيله تقرب جوييد، چرا كه نماز واجبى است بر مؤ منان با وقت معين شده .
رهبرى نماز
وَاعْلَمْ اَنَّ كُلَّ شَىْءٍ مِنْ عَمَلِكَ تَبَعٌ لِصَلوتِكَ.(987)
بدان كه ريز و درشت كارهايت تابع نماز تو است .
نماز همسايه مسجد
لا صَلاةَ لِجارِ الْمَسْجِدِ اِلاّ فِى الْمَسْجِدِ.(988)
براى همسايه مسجد نماز [كامل ] نيست مگر در مسجد.
بازخواست حضرت امير(ع ) در روز قيامت
اءُحـاجُّ النـّاسَ يـَوْمَ الْقـِيامَةِ بِسَبْعٍ: إِقامِ الصَّلاةِ وَ ايتاءِ الزَّكاةِ وَالاَْمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْىِ عَنِ الْمُنْكَرِ وَالْقِسْمِ بِالسَّوِيَّةِ وَالْعَدْلِ فِى الرَّعِيَّةِ وَ اِقامِ الْحُدُودِ.(989)
روز قيامت در مورد هفت چيز از مردم بازخواست مى كنم : اقامه نماز، پرداخت زكات ، امر به معروف و نهى از منكر، تقسيم بيت المال بطور مساوى ، رعايت عدالت در ميان مردم و اجراى حدود الهى .
نيّت
رابطه نيّت و عطيّه الهى
عَلى قَدْرِ النِّيَّةِ تَكُونُ مِنَ اللّهِ الْعَطِيَّةُ.(990)
عطيّه الهى به اندازه نيّت هر فرد است .
نيت باطل
مَنْ كانَ غَرَضُهُ الْباطِلَ لَمْ يُدْرِكِ الْحَقَّ وَ لَوْ كانَ اَشْهَرَ مِنَ الشَّمْسِ.(991)
كـسـى كـه نيت باطل داشته باشد حق را درنمى يابد، اگر چه حق از خورشيد مشهورتر و روشن تر باشد!
نيروهاى مسلح
ضرورت و جايگاه نيروهاى مسلح
فـَالْجـُنـُودُ بـِاِذْنِ اللّهِ حـُصـُونُ الرَّعـِيَّةِ وَ زَيـْنُ الْوُلاةِ وَ عـِزُّالدّيـنِ وَ سُبُلُ الاَْمْنِ وَ لَيْسَ تَقُومُ الرَّعِيَّةُ اِلاّبِهِمْ.(992)
پس سپاهيان به اذن خدا دژهاى استوار ملّت ، و زينت زمامداران و مايه عزت دين و امنيت راه ها هستند. و مردم جز به وجود آنان قوام نمى يابند.
آمادگى نظامى
خـُذُوا لِلْحـَرْبِ اُهـْبـَتـَهـا وَ اَعـِدُّوا لَهـا عـُدَّتـَهـا، وَاسـْتـَشـْعـِرُوا الصَّبـْرَ فـَاِنَّهُ، اَدْعـى اِلَى النَّصْرِ.(993)
آماده جنگ باشيد، نيرو گرد آوريد و شعارتان را شكيبايى قرار دهيد كه پيروزى آفرين است .
رزمندگان حقيقى
اَيـْنَ الْمـانـِعُ لِلذِّمـارِ، وَالْغـائِرُ عـِنـْدَ نـُزُولِ الْحـَقـائِقِ مـِنْ اَهـْلِ الْحـِفاظِ؟ اَلْعارُ وَراءَكُمْ وَالْجَنَّةُ اءَمامَكُمْ.(994)
كـجـاسـت آزاد مـردى كـه بـه حـمـايـت مـردم خـويـش بـرخـيـزد و غـيـرتـمـنـدى كـه هـنـگـام نزول بلا بستيزد؟ ننگ را پشت سر و بهشت را پيش رو داريد.
تاكتيك نظامى
فـَإِذَا نـَزَلْتُمْ بِعَدُوٍّ اءَوْ نَزَلَ بِكُمْ فَلْيَكُنْ مُعَسْكَرُكُمْ فى قُبُلِ الاَْشْرافِ اءَوْ سِفاحِ الْجِبالِ، اءَوْ اءَثْناءِ الاَْنْهارِ كَيْما يَكُونَ لَكُمْ رِدْءاً وَ دُونَكُمْ مَرَدّاً.(995)
چـون هـنـگـامـى كـه بـر سـر [سـپـاه ] دشـمـن فـرود آمـديـد يـا دشـمـن بـر سـر شـمـا فرود آمد، لشـگـرگـاهـتان را برفراز بلندى ها، يا دامنه كوه ها، يا بين رودخانه ها قرار دهيد تا شما را پناه و دشمن را مانعى بر سر راه بُود.
استقامت در جنگ
تـَزُولُ الْجـِبـالُ وَ لا تـَزُلْ! عـَضَّ عـَلى نـاجـِذِكَ، اَعـِرِ اللّهَ جـُمـْجـُمـَتـَكَ، تـِدْ فـِى الاَْرْضـِ قَدَمَكَ.(996)
اگر كوه ها متزلزل شوند تو تكان مخور، دندان ها را به هم فشار ده ، سر را به خدا عاريت ده ، قدمهايت را بر زمين ميخكوب كن .
گزينش و نظارت
فـَوَلِّ مـِنْ جـُنُودِكَ اءَنْصَحَهُمْ فى نَفْسِكَ لِلّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لاِِمامِكَ وَ اءَنْقاهُمْ جَيْباً... ثُمَّ تَفَقَّدْ مِنْ اءُمُورِهِمْ ما يَتَفَقَّدُهُ الْوالِدانِ مِنْ وَلَدِهُما.(997)
پـس از سـپـاهـيـان خـود كـسـى را بـگـمـار كـه خـيـرخـواهـى او بـراى خـدا و رسول و امام تو بيشتر باشد و دامن او پاكتر. سپس در كارهاى آنان چنان بينديش كه پدر و مادر درباره فرزند خويش مى نگرند.
آفت سپاهيان
آفَةُ الْجُنْدِ مُخالَفَةُ الْقادَةِ.(998)
آفت لشكر مخالفت كردن با دستور فرمانده است .
پرهيز از غرور در پيروزى
لا تَبْطَرَنَّ بِالظَّفَرِ فَاءِنَّكَ لا تَاْمَنُ ظَفَرَ الزَّمانِ بِكَ.(999)
از پيروزى سرمست مشو، چرا كه از پيروزى زمانه در امان نيستى .
وحدت
وحدت ملّى
1 ـ وَالْزَمُوا السَّوادَ الاَْعْظَمَ فَاِنَّ يَدَ اللّهِ مَعَ الْجَماعَةِ وَ اِيّاكُمْ وَالْفُرْقَةَ.(1000)
همراه توده مردم باشيد زيرا دست خدا با جمعيت است و از جدايى و پراكندگى بپرهيزيد.
2 ـ اَلْزِمُوا الْجَماعَةَ وَاجْتَنِبُوا الْفُرْقَةَ.(1001)
به جماعت روى آوريد و از تفرقه و جدايى بپرهيزيد.
تاءثير شگرف وحدت
وَ اِنـّى وَاللّهِ لاََظـُنُّ اَنَّ هـؤُلاءِ القـَوْمَ سـَيـُدالُونَ مـِنـْكُمْ بِاجْتِماعِهِمْ عَلى باطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِكُمْ عَن حَقِّكُمْ.(1002)
بـه خـدا سـوگـنـد مـن يـقـيـن دارم كـه آنـان (مـزدوران مـعـاويـه )، بـه دليل اتحادشان بر باطل و تفرقه شما بر حق ، به زودى بر شما مسلط خواهند شد.
جرقه جدايى
سَبَبُ الْفُرْقَةِ الاِْخْتِلافُ.(1003)
اختلاف [نظر] به جدايى مى انجامد.
وطن دوستى
منشاء آبادى شهرها
عَمَرَتِ الْبُلْدانُ بِحُبِّ الاَْوْطانِ.(1004)
شهرها با وطن دوستى آباد مى شوند.
همسايه
حق همسايه
اَللّهَ، اَللّهَ فى جِيرانِكُمْ فَاِنَّهُمْ وَصِيَّةُ نَبِيِّكُمْ.(1005)
خدا را! خدا را! درباره همسايگانتان كه آنها مورد سفارش پيامبرتان مى باشند.
نشان مروّت
مِنَ الْمُرُوَّةِ تَعَهُّدُ الْجِيرانِ.(1006)
رسيدگى به همسايگان از نشانه هاى مروت و انسانيّت است .
همنشينى
حيات روح
صُحْبَةُ الْوَلِىِّ اللَّبِيبِ حَياةُ الرُّوحِ.(1007)
همنشينى با دوست خردمند، حياتبخش روح است .
ثمره همنشينى با بدان
مُجالَسَةُ الاَْشْرارِ تُورِثُ سُوءَ الظَّنِّ بِالاَْخْيارِ.(1008)
همنشينى با بدان ، موجب بدگمانى به نيكان است .
تاءثير همنشينى
قارِنْ اَهْلَ الْخَيْرِ تَكُنْ مِنْهُمْ وَ بايِنْ اَهْلَ الشَّرِّ تَبِنْ عَنْهُمْ.(1009)
با نيكوكاران بپيوند تا از ايشان باشى و از بدان دورى گزين تا از آنان نشوى .
قطعه آتش
صاحِبُ السُّوءِ قِطْعَةٌ مِنَ النّارِ.(1010)
همنشين بد پاره اى از آتش است .
همنشينى با بدان
صُحْبَةُ الاَْشْرارِ تَكْسِبُ الشَّرَّ.(1011)
همنشينى با بدان ، بدى مى آورد.
اثرگذارى همنشين
فَاءِنَّ الصّاحِبَ مُعْتَبَرٌ بِصاحِبِهِ.(1012)
هر كس را از همصحبت او توان شناخت .
زينهار از هواپرستان
مُجَالَسَةُ اءَهْلِ الْهَوَى مَنْسَاةٌ لِلاِْيمانِ وَ مَحْضَرَةٌ لِلشَّيْطَانِ.(1013)
هـمـنـشـيـنـى بـا هـواپـرسـتان ايمان را به دست فراموشى مى سپارد و شيطان را به حضور مى كشاند.
راه گزينش
كَفى بِالصُّحْبَةِ اخْتِباراً.(1014)
براى آزمودن (افراد) همنشينى ، كافى است .
حرمت همنشينى
ما تَاءَكَّدَتِ الْحُرْمَةُ بِمِثْلِ الْمُصاحَبَةِ وَالُْمجاوَرَةِ.(1015)
(رعايت ) حرمت هيچ چيز به مانند حرمت همراهى (رفاقت ) و همسايگى تاءكيد نشده است .
همنشينان بايسته
اَلاُْنْسُ فى ثَلاثَةٍ: اَلزَّوْجَةُ الْمُوافِقَةُ وَالْوَلَدُ الصّالِحُ وَالاَْخُ الْمُوافِقُ.(1016)
اُنس و الفت در سه چيز است : همسرى كه موافق راءى انسان باشد، فرزندى كه صالح باشد و برادرى كه موافق راءى باشد.
هواى نفس
درد پنهان
اَلْهَوى داءٌ دَفينٌ.(1017)
خواهش نفسانى دردى است پنهان .
آفت خرد
اَلْهَوى آفَةُ الاَْلْبابِ.(1018)
هوا و هوس ، آفت عقل ها است .
دشمن خرد
اَلْهَوى عَدُوُّ الْعَقْلِ.(1019)
هواى نفس دشمن خرد است .
نشان سيه بختى
اَلشَّقِىُّ مَنِ انْخَدَعَ لِهَواهُ وَ غُرُورِهِ.(1020)
بدبخت و سياه روز، كسى است كه فريب هوا و هوس خود را بخورد.
يتيم نوازى
دستگيرى از يتيمان
وَاللّهَ اَللّهَ فِى الاَْيْتامِ فَلا تُغِبُّوا اءَفْواهَهُمْ وَ لا يَضيعُوا بِحَضْرَتِكُمْ.(1021)
خدا را! خدا را! درباره يتيمان (در نظر آريد و) آنان را گاه گرسنه و گاه سير مداريد.
پاداش يتيم نوازى
مـا مِنْ مُؤْمِنِ وَ لا مُؤْمِنَةٍ يَضَعُ يَدَهُ عَلى رَاءْسِ يَتيمٍ تَرَحُّماً لَهُ اِلاّ كَتَبَ اللّهُ لَهُ بِكُلِّ شَعْرَةٍ مَرَّتْ يَدُهُ عَلَيْها حَسَنَةً.(1022)
هـر مـرد و زن با ايمانى كه دست نوازش بر سر يتيمى بكشد، خداوند رحمان به هر تار مويى كه از زير دست او بگذرد برايش ثواب مى نويسد.
يقين
فضيلت يقين
نَوْمٌ على يَقينٍ خَيْرٌ مِنْ صَلاةٍ فى شَكٍّ.(1023)
خـواب هـمراه با يقين بهتر از نماز [مستجّى ] همراه با شك و ترديد است . [بسان خوارج كه نسبت به على (ع ) ترديد داشتند.]