آبرو
آبرومندى
وَ لا تَجْعَلْ عِرْضَكَ غَرَضاً لِنِبالِ الْقَوْلِ(1)
آبرويت را آماج تيرهاى گفتار قرار مده .
روش حفظ آبرو
مَنْ ضَنَّ بِعِرْضِهِ فَلْيَدَعِ الْمِراءَ(2)
هر كه آبروى خود را دوست دارد، بايد از بگو مگو بپرهيزد.
مشترى آبرو
ماءُ وَجْهِكَ جامِدٌ يُقْطِرُهُ السُّؤ الُ، فَانْظُرْ عِنْدَ مَنْ تُقْطِرُهُ.(3)
آبـروى تـو بـر جـبين تو بسته است و خواهش ، آن را قطره قطره مى چكاند. پس بنگر كه
آن را نزد چه كس فرو مى چكانى !
شرط آبرودارى
اُبْذُلْ مالَكَ لِمَنْ بَذَلَ لَكَ وَجْهَهُ فَاِنَّ بَذْلَ الْوَجْهِ لا يُوازيهِ
شَى ءٌ(4)
مـال خـود را بـه كـسـى كـه بـراى تو از آبرويش گذاشته است ، ارزانى دار، زيرا هيچ
چيز با بخشيدن آبرو برابرى نكند.
آخرت
ره توشه آخرت
فَاجْعَلُوا اجْتِهادَكُمْ فِيهَا التَّزَوُّدَ مِنْ يَوْمِهَا الْقَصيرِ لِيَوْمِ
الاَّْخِرَةِ الطَّويلِ(5)
كـوشـش شـمـا در دنـيـا ايـن بـاشد كه از اين چند روزه كوتاه براى روزهاى بلند آخرت
توشه برگيريد.
فَتَزَوَّدُوا فِى اَيّامِ الْفَناءِ لاَِيّامِ الْبَقاءِ.(6)
مردم ! در روزهاى فناپذير، براى روزگار جاودان ، توشه برگيريد.
آمادگى براى حساب رسى
اِجْعَلْ جِدَّكَ لاِِعْدادِ الْجَوابِ لِيَوْمِ الْمَسْئَلَةِ وَالْحِسابِ(7)
بكوش تا براى پاسخگويى در روز پرسش و حساب رسى آماده باشى .
حسابرسى الهى
اِعْلَمْ اَنّ حِسابَ اللّهِ اَعْظَمُ مِنْ حِسابِ النّاسِ.(8)
بدان ! حسابرسى خداوند از حسابرسى مردم سخت تر است .
فرق امروز و فردا
وَ اِنَّ الْيَوْمَ عَمَلٌ وَ لا حِسابَ وَ غَداً حِسابٌ وَ لا عَمَلَ.(9)
امروز روز كار است و روز حساب نيست و فردا روز حساب است و روز كار نيست .
بدترين توشه آخرت
بِئْسَ الزّادُ اِلَى الْمَعادِ الْعُدْوانُ عَلَى الْعِبادِ(10)
بدترين توشه انسان براى معاد، تجاوز به بندگان خداست .
خائنان در قيامت
وَ لِكُلِّ غادِرٍ لِوَاءٌ يُعْرَفُ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ(11)
خائنان در روز قيامت پرچمى دارند كه بدان شناخته مى شوند.
تجسّم اعمال در قيامت
اَعْمالُ الْعِبادِ فى عاجِلِهِمْ نَصْبُ اءَعْيُنِهِمْ فى آجِلِهِمْ(12)
كردار امروز مردم ، فردا پيش روى آنهاست .
كِشته آخرت
اَلْعَمَلُ الصّالِحُ حَرْثُ الاَّْخِرَةِ.(13)
كردارِ نيك ، كِشته اى براى آخرت است .
ياد معاد
طُوبى لِمَنْ ذَكَرَ الْمَعادَ وَ عَمِلَ لِلْحِسابِ وَ قَنِعَ بِالْكَفافِ وَ
رَضِىَ عَنِ اللّهِ.(14)
خوشا به حاحل كسى كه به ياد معاد باشد و براى روز حساب ، كار كند و به اندازه روزى
خود قناعت نمايد و از خدا خشنود باشد.
هشدار به بندگان خدا!
عـِبـادَ اللّهِ اِحـْذَرُوا يـَوْمـاً تـُفـْحـَصُ فـيـهِ الاَْعـْمـالُ وَ
يـَكـْثـُرُ فـيـهِ الزِّلْزالُ وَ تـَشـيـبُ فـيـهـِ الاَْطْفالُ.(15)
بندگان خدا! از روزى بترسيد كه عمل ها وارسى مى شود و اضطراب در آن زياد و كودكان
پير مى شوند!
آمادگى براى آخرت
مَنْ تَذَكَّرَ بُعْدَ السَّفَرِ اسْتَعَدَّ.(16)
هر كس دورى سفر (قيامت ) را ياد كند آماده راه گردد.
گرايش به آخرت
طُوبى لِلزّاهِدينَ فِى الدُّنْيَا الرّاغِبينَ فِى الاَّْخِرَةِ.(17)
خوشا به حال آنان كه نسبت به دنيا زهد مى ورزند و به آخرت گرايش دارند.
مسافران قيامت
قـَدْ دُلِلْتـُمْ عَلَى الزّادِ وَ اُمِرْتُمْ بِالظَّعْنِ وَ حُثِثْتُمْ عَلَى
الْمَسيرِ، فَاِنَّما اَنْتُمْ كَرَكْبٍ وُقُوفٍ لا يَدْرُونَ مَتى تُؤْمَرُونَ
بِالسَّيْرِ.(18)
شـمـا انسان ها، بر فراهم كردن توشه سفر رهنمون شده ايد و فرمان كوچ يافته ايد و
حركت را بـرانـگـيـخـتـه شـده ايـد، داسـتان شما داستان كاروان بار افكنده اى را
ماند كه نمى داند چه زمانى فرمان حركت مى يابد.
ضايع كردن توشه آخرت
مِنَ الفَسادِ اِضاعَةُ الزّادِ وَ مَفْسَدَةُ الْمَعادِ.(19)
از جمله تباهكارى از دست دادن توشه و تباه ساختن آخرت است .
در انديشه آينده
وَاذْكُرْ قَبْرَك فَاِنَّ عَلَيْهِ مَمَرَّكَ.(20)
گور خويش را به ياد آور، چرا كه بايد از آن بگذرى .
نشانه ورشكستگى
اَلْمَغْبُونُ مَنْ شُغِلَ بِالدُّنْيا وَ فاتَهُ حَظُّهُ مِنَ الاَّْخِرَةِ(21)
زيانكار كسى است كه به دنيا مشغول گردد و بهره آخرت از او فوت شود.
آرزو
برترين توانگرى
اَشْرَفُ الْغِنى ، تَرْكُ الْمُنى .(22)
شرافتمندانه ترين توانگرى ها، وانهادن آرزوها است .
رويكرد آرزوها
مَنْ هانَ عَلَيْهِ بَذْلُ الاَْمْوالِ تَوَجَّهَتْ اِلَيْهِ الاَّْمالُ.(23)
آن كه بخشش اموال بر او سهل باشد، اميدها به او رو كنند.
چگونگى برخورد با آرزو
اءَكْذِبُوا الاَْمَلَ فَإِنَّهُ غُرُورٌ وَ صَاحِبُهُ مَغْرُورٌ.(24)
آرزو را راست مپنداريد كه فريبنده است و آرزومند فريب خورده .
آرزوهاى مخرّب
إِنَّ الاَْمَلَ يُسْهِى الْعَقْلَ وَ يُنْسِى الذِّكْرَ.(25)
آرزوهاى نفسانى ، خِرد را به غفلت وادارد و ياد خدا را به فراموشى سپارد.
زيان آرزوى دراز
مَنْ اَطالَ الاَْمَلَ اَساءَ الْعَمَلَ.(26)
كسى كه به آرزوى دراز دل سپارد عملش به بدى مى گرايد.
مبادا با زمام آرزو حركت كنيد
مَنْ جَرى فِى عِنانِ اءَمَلِهِ عَثَرَ بِاءَجَلِهِ.(27)
آن كه با زمام آرزويش حركت كند ناگهان با فرا رسيدن مرگش به زمين مى خورد.
نشانه هاى سيه بختى
اَلشَّقِىُّ مَنِ اغْتَرَّ بِحالِهِ وَانْخَدَعَ لِغُرُورِ آمالِهِ.(28)
بـدبـخـت كـسـى اسـت كـه بـه حـال خـود مـغـرور شـود و بـا آمال دور فريب خورد.
آرزوهاى دراز و عمر كوتاه
وَ لا يَغْلِبَنَّكُمْ فيهَا الاَْمَلُ، وَ لاَ يَطُولَنَّ عَلَيْكُمْ فيهَا
الاَْمَدُ.(29)
مباداآرزوها بر شما در دنيا چيره شود، در صورتى كه دوران عمر و مهلت شما طولانى
نيست .
دنيا، سراى آرزوها
اَلا وَ اِنَّكُمْ فى اَيّامِ اَمَلٍ مِنْ وَرائِهِ اَجَلٌ.(30)
بـدانيد كه شما در روزهايى به سر مى بريد كه فرصت جمع آورى توشه است و از پس آن ،
مرگ است .
خصلت ابلهان
اَلاَْمانِىُّ شيمَةُ الحُمْقى .(31)
آرزوها [ى بسيار داشتن ] خصلت كم خردان است .
دو هشدار مهمّ!
اَيُّهَا النّاسُ اِنَّ اَخْوَفَ ما اَخافُ عَلَيْكُمُ اثْنانِ: اِتِّباعُ الْهَوى
وَ طُولُ الاَْمَلِ.(32)
اى مردم ، بيشتر از همه ، از دو چيز بر شما مى ترسم ، پيروى از هوس ، و آرزوى دراز.
بزرگترين مصيبت
اَعْظَمُ الْبَلاءِ انْقِطاعُ الرَّجاءِ.(33)
قطع اميد بزرگترين مصيبت است .
آزادگى
چرا بردگى ديگران !؟
لا تَكُنْ عَبْدَ غَيْرِكَ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللّهُ حُرّاً.(34)
بنده ديگران مباش ، در حالى كه خداوند تو را آزاد آفريده است .
ارزش آزادگى
اَلْجُوعُ خَيْرٌ مِنَ الْخُضُوعِ.(35)
[تحمّل ] گرسنگى از خضوع [در برابر ديگران ] بهتر است .
اعتدال نفس
وَ لا تـُرَخِّصـُوا لاَِنـْفـُسـِكـُمْ. فـَتـَذْهـَبَ بِكُمُ الرُّخَصُ مَذاهِبَ
الظَّلَمَةِ. وَ لا تُدَاهِنُوا فَيَهْجُمَ بِكُمُ الاِْدْهَانُ عَلَى
الْمَعْصِيَةِ.(36)
بـه خـود بـيـش از حـد آزادى مـدهـيـد كـه اين شما را به ستمگرى مى كشاند، و آن قدر
هم مداهنه و سستى نورزيد كه سستى شما را به معصيت (مصيبت ) مى كشاند.
آزمايش
غفلت از استدراج
اِذا رَاءَيْتَ اللّهَ سُبْحانَهُ يُتابِعُ عَلَيْكَ النِّعَمَ مَعَ الْمَعاصى
فَهُوَ اسْتِدْراجٌ لَكَ.(37)
هـر گـاه ديـدى خـداوند با وجود گناهان ، پيوسته به تو نعمت مى دهد، به هوش باش كه
آنها براى تو نوعى غافلگيرى و مرگ ناگهانى است .
عذاب بعد از نعمت
اِنَّ اللّهَ لَمْ يَقْصِمْ جَبَّارِى دَهْرٍ قَطُّ اِلاّ بَعْدَ تَمْهِيلٍ وَ
رَخَاءٍ، وَ لَمْ يَجْبُرْ عَظْمَ اءَحَدٍ مِنَ الاُْمَمِ إِلا بَعْدَ اءَزْلٍ وَ
بَلاَءٍ.(38)
خـداونـد هـرگـز جـبـاران دنـيا را در هم نشكسته مگر پس از آنكه به آنان نعمت
فراوان بخشيد. و هـرگـز اسـتـخـوان شـكـسـتـه زنـدگـى مـلتـى را تـرمـيـم نـكـرده
مـگـر پـس از آزمـايـش و تحمل مشكلات فراوان .
آزمايش در مواجهه با مشكلات
عِنْدَ تَعاقُبِ الشَّدائِدِ تَظْهَرُ فَضائِلُ الاِْنْسانِ.(39)
ارزش آدمى به هنگام مواجهه با مشكلات آشكار مى شود.
اعتماد بى جا
وَالطُّمَاْنِينَةُ اِلى كُلِّ اَحَدٍ قَبْلَ الاِْخْتِبارِ لَهُ عَجْزٌ.(40)
اعتماد كردن به هر كس پيش از آزمودن و ارزيابى [وى ]، نشان ناتوانى است .
هر كه بامش بيش ، برفش بيشتر
كُلَّما كانَتِ البَلْوَى وَالاِْخْتِبارُ اءَعْظَمَ كانَتِ الْمَثُوبَةُ
وَالْجَزَاءُ اءَجْزَلَ.(41)
هـر قـدر امـتحان و آزمايش بزرگ تر و مشكل تر باشد، ثواب و پاداش ، گرانقدرتر و
بيشتر خواهد بود.
حكمت آزمايش
وَ لكـِنَّ اللّهَ يـَخـْتـَبـِرُ عـِبـادَهُ بـِاءَنْوَاعِ الشَّدَائِدِ وَ
يَتَعَبَّدُهُمْ بِاءَنْواعِ الَْمجَاهِدِ، وَ يَبْتَلِيْهِمْ بِضُرُوبِ
الْمَكَارِهِ اِخْرَاجاً لِلتَّكَبُّرِ مِنْ قُلُوبِهِمْ وَ اِسْكَاناً
لِلتَّذَلُّلِ فِى نُفُوسِهِمْ.(42)
اما خداوند بندگانش را به انواع شدايد مى آزمايد و با انواع مشكلات دعوت به عبادت
مى كند و به اقسام گرفتاريها مبتلا مى نمايد تا تكبر را از قلبهايشان خارج سازد و
خضوع و آرامش را در آنها جايگزين نمايد.
آزمايش الهى
اِنّ عَظيمَ الاَْجْرِ مُقارِنٌ عَظيمَ الْبَلاءِ.(43)
پاداش بزرگ با بلاى بزرگ همراه است .
مردان ، در بوته آزمايش
فى تَصاريفِ الاَْحْوالِ تُعْرَفُ جَواهِرُ الرِّجالِ.(44)
در گردش روزگار و احوال ، حقيقت مردم شناخته مى شود.
آزمون سخت
كَمْ مِّن مُسْتَدْرَجِ بِالاِْحْسانِ اِلَيْهِ، وَ مَغْرُورٍ بِالسَّتْرِ
عَلَيْهِ، وَ مَفْتُونٍ بِحُسْنِ الْقَوْلِ فيهِ، وَ مَا ابْتَلى اللّ هُ اَحَداً
بِمِثْلِ الاِْمْلاَءِ لَهُ.(45)
بـسـا كـسـان كـه نـكـو حـاليـشـان دام بـلا اسـت ، خـطاپوشى شان موجب غرور، و حُسن
شهرت و خـوشـنامى شان سبب غلتيدن به گرداب فتنه . در ميان آزمونهاى الهى هيچ آزمونى
همانند مهلت دادن به چنين كسانى نيست .
آزمندى
بردگى آزمند
اَلْحَريصُ عَبْدُ الْمَطامِعِ.(46)
انسان حريص ، برده آزمندى ها [ى خود] است .
فرجام آزمندى
اَلطّامِعُ فى وَثاقِ الذُّلِّ.(47)
شخص آزمند، در بند خوارى است .
هميشه فقير
اَلْحَريصُ فَقيرٌ وَلَوْ مَلَكَ الدُّنْيا بِحَذافيرِها.(48)
آزمند همواره فقير است هر چند تمام دنيا را مالك شود.
خطر بى خردى !
اَكْثَرُ مَصارِعِ الْعُقُولُ تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطامِعِ.(49)
لغزشگاه خرد، بيشتر در زير برق طمع است .
آينده نگرى
نقش آينده نگرى در پيروزى
اَلظَّفَرُ بِالْحَزْمِ.(50)
پيروزى با دورانديشى و آينده نگرى به دست مى آيد.
بر چكاد انديشه
اَعْقَلُ النّاسِ اَنْظَرُهُمْ فِى الْعَواقِبِ.(51)
عاقل ترين مردم كسى است كه بيشتر در عاقبت كارهايش بينديشد.
ثمره آينده نگرى
مَنْ راقَبَ الْعَواقِبَ سَلُمَ مِنَ النَّوائِب .(52)
آن كه در عاقبت كارها دقيق شود از گرفتارى ها مصون مى ماند.
تو نيكى مى كن و در دجله انداز
اَحْسِنُوا فى عَقَبِ غَيْرِكُمْ تُحْفَظُوا فى عَقَبِكُمْ.(53)
در حـق بـازمـانـدگـان ديـگـران نـيـكـى كـنـيـد تـا شـمـا را در نسل هاى آينده تان
پاس دارند.
لذت ها و عواقب آن ها
اُذْكُرُوا انْقِطَاعَ اللَّذَّاتِ وَ بَقَاءَ التَّبِعَاتِ.(54)
زودگـذر بـودن لذّتـهـا [ى نـامـشـروع ] و مـانـدگار بودن بازتاب آن را همواره به
ياد داشته باشيد.
نكن كارى كه باز آرد پشيمانى
لا تُغْلِقْ باباً يُعْجِزُكَ افْتِتاحُهُ.(55)
هرگز درى را كه از باز كردنش وامى مانى ، به روى خودت مبند.
لزوم پيشگيرى
اِيّاكَ وَ ما يُعْتَذَرُ مِنْهُ.(56)
از انجام كارى كه عذرخواهى و شرمسارى تو را در پى دارد، بپرهيز.
رعايت اصل هوشيارى
اَلْحـَذَرَ مـِنْ عَدُوِّكَ بَعْدَ صُلْحِهِ، فَإِنَّ الْعَدُوَّ رُبَّما قارَبَ
لِيَتَغَفَّلَ، فَخُذْ بِالْحَزْمِ وَاتَّهِمْ فى ذلِكَ حُسْنَ الظَّنِّ.(57)
[مالكا!] از دشمن خود پس از آشتى بپرهيز كه بسا دشمن به نزديكى گرايد تا غفلتى يابد
ـ و كمين خود بگشايد ـ پس دور انديش شو! و به راه خوش گمانى مرو.
ارزش دورانديشى
اَلْحَزْمُ بِضاعَةٌ.(58)
دورانديشى سرمايه است .
نشانه دورانديشى
اَلْحازِمُ مَنْ لا يَشْغَلُهُ النِّعْمَةُ عَنِ الْعَمَلِ لِلْعاقِبَةِ.(59)
دورانـديـش كـسـى اسـت كـه نـعـمـت او را از پـرداخـتـن بـه عمل براى آخرت
بازندارد.
فرجام دورانديشى
مَنْ نَظَرَ فِى الْعَواقِبِ سَلِمَ.(60)
هر كس در عاقبت كار بينديشد سالم مى ماند.
منشاء تدبير
اَلْحَزْمُ بِإِجالَةِ الرَّاءْىِ وَالرَّاءْىُ بِتَحْصينِ الاَْسْرارِ.(61)
دورانديشى در به كار انداختن انديشه است و انديشه به نگهدارى اسرار.
به عاقبت خويش بينديش
اِسْعَ فى كَدْحِكَ وَ لا تَكُنْ خازِناً لِغَيْرِكَ.(62)
سـعـى در انـجـام عـمـل بـراى خـود داشـتـه بـاش و خـزانـه اى بـراى مال دنياى
ديگران مباش (جمع كنى و براى ديگران بگذارى ).
احتياط
احتياط در كارها
اَمـْسـِكْ عـَنْ طـَريـقٍ اِذا خـِفـْتَ ضـَلالَتـَهُ فـَإِنَّ الْكـَفَّ عـِنـْدَ
حـَيـْرَةِ الضَّلالِ خـَيـْرٌ مـِنْ رُكـُوبـِ الاَْهْوالِ.(63)
از پـيـمـودن راهـى كه بيم گمراهى در آن مى رود خوددارى كن . به يقين ، خوددارى [از
تصميم و عمل ] هنگام حيرت گمراهى ، بهتر از اقدام ترس آميز است .
احسان و نيكى
منش نيكان
اَلاْ يثارُ شيمَةُ الاَْبْرارِ.(64)
از خودگذشتگى ، روش نيكان است .
پاسخ نيكى
اِذا اُسْدِيَتْ اِلَيْكَ يَدٌ فَكافِئْها بِما يُرْبى عَلَيْها.(65)
هر گاه دست احسانى به سوى تو دراز شد آن را با احسانى افزون تر، پاداش ده .
تشويق به احسان
اَحْسِنْ كَما تُحِبُّ اَنْ يُحْسَنَ اِلَيْكَ.(66)
[به ديگران ] نيكى كن ، چنان كه دوست مى دارى به تو نيكى شود.
راه بازداشتن بد كار
اُزْجُرِ الْمُسِى ءَ بِثَوَابِ الُْمحْسِنِ.(67)
با پاداش به نيكوكار، بدكار را از بدى بازدار.
احسان فراگير
اَلُْمحْسِنُ مَنْ عَمَّ النّاسَ بِالاِْحْسانِ.(68)
نـيـكـوكـار [واقـعـى و كـامـل ] كسى است كه به همه مردم نيكى كند [و احسانش را از
هيچ كس دريغ نورزد].
بهترين احسان
خَيْرُ الْبِرِّ ما وَصَلَ اِلَى الُْمحْتاجِ.(69)
بهترين احسان [مالى ] آن است كه به نيازمندِ به آن برسد.
برترين كار نيك
اَفْضَلُ الْمَعْرُوفِ اِغاثَةُ الْمَكْهُوفِ.(70)
با ارزش ترين كارهاى نيك ، فريادرسى ستم ديده است .
احسان در مقابل بدى
عاتِبْ اَخاكَ بالاِْحْسانِ اِلَيْهِ، وَارْدُدْ شَرَّهُ بِالاِْنْعامِ عَلَيْهِ.(71)
برادرت را با نيكى كردن به او، سرزنش كن ، و آزارش را با انعام پاسخ بده .
منت گذاشتن
اَلْمَنُّ يُنَكِّدُ الاِْحْسانَ.(72)
منت گذارى ، [وزن ] احسان و نيكى را سبك مى كند.
استقامت بر نيكى ها
لا يُزَهِّدَنَّكَ فِى الْمَعْرُوفِ مَنْ لا يَشْكُرُهُ لَكَ، فَقَدْ يَشْكُرُكَ
عَلَيْهِ مَنْ لا يَسْتَمْتِعُ بِشَىْءٍ مِنْهُ وَ قَدْ تُدْرِكُ مِنْ شُكْرِ
الشّاكِرِ اَكْثَرَ مِمّا اَضاعَ الْكافِرُ.(73)
هـرگز ناسپاسى افراد از انجام دادن كار نيك دلسردت نكند، كه كسانى نيز هستند كه بى
هيچ بهره يا منتى ، سپاست مى گويند، و چه بسا كه از سپاس سپاسگزاران بيش از آنچه
ناسپاس ، تباه ساخته ، بهره مند شوى .
احسان كامل
اِكْمالُ الْمَعْرُوفِ اَحْسَنُ مِنِ ابْتِدائِهِ.(74)
به انجام رساندن نيكى بهتر از آغازيدن آن است .
نشانه نيكوكار
اَلُْمحْسِنُ من صَدَّقَ اَقْوالَهُ اَفْعالُهُ.(75)
نيكوكار كسى است كه كردار او گفتارش را تصديق كند.
پيشگامى در نيكى
اِغْتَنِمْ صَنائِعَ الاِْحْسانِ وَارْعَ ذِمَمَ الاِْخوانِ.(76)
[آنگاه كه زمينه انجام ] كارهاى نيك [پيش آمد، آن ] را غنيمت شمار؛ و عهدها و پيمان
هايى را كه با برادرانت بسته اى ، مراعات كن .
ماهيت نيكى
اَلْبِرُّ عَمَلٌ مُصْلِحٌ.(77)
نيكى [در حق ديگران ] عملى است اصلاحگر.
ارزش نيكوكارى
اِفْعَلُوا الْخَيْرَ وَ لا تَحْقِرُوا مِنْهُ شَيْئاً فَاِنَّ صَغِيرَهُ كَبيرٌ وَ
قَلِيلَهُ كَثِيرٌ.(78)
نيكوكار باشيد و نيكوكارى را كوچك مشمريد، چرا كه خُردِ آن بزرگ و اندكش بسيار است
.
پديده جاودانه
اَلْخَيْرُ لا يَفْنى .(79)
كار خير هرگز فانى نمى شود.
ارزش نام نيك
وَ لِسانُ الصِّدْقِ يَجْعَلُهُ اللّهُ لِلْمَرْءِ فِى النّاسِ خَيْرٌ لَهُ مِنَ
الْمالِ يَرِثُهُ غَيْرُهُ.(80)
نـيـكـنـامى اى كه خدا براى كسى در ميان مردم ، مقرر مى دارد بهتر است براى او از
مالى كه به عنوان ارث در ميان ديگران به يادگار مى ماند.
نيكى غير ماندگار
ما خَيْرٌ بِخَيْرٍ بَعْدُهُ النّارُ.(81)
خوشى و نيكى كه آتش (كيفر الهى ) را به دنبال داشته باشد، خوشى و نيكى نيست .
اختلاف
بدترين تلاش
بِئْسَ السَّعْىُ التَّفْرِقَةُ بَيْنَ الاَْليفَيْنِ.(82)
بدترين تلاش ، جدايى انداختن ميان دو دوست است .
منشاء اختلاف
مَا اخْتَلَفَتْ دَعْوَتانِ اِلاّ كانَتْ اِحْديهُما ضَلالَةٌ.(83)
هرگز دو دعوت اختلاف نكردند، مگر آن كه يكى از آن دو گمراهى باشد.
نكوهش تكروى
اِيّاكُمْ وَالْفُرْقَةَ فَاِنَّ الشّاذَّ مِنَ النّاسِ لِلشَّيْطانِ.(84)
از تـفرقه و اختلاف بپرهيزيد، زيرا كسى كه از مردم كناره گرفت و تنها گشت ، از آن
شيطان خواهد بود.
پرهيز از اختلاف
اَيُّهَا النّاسُ، ... عَرِّجُوا عَنْ طَريقِ الْمُنافَرَةِ وَ، ضَعُوا تيجانَ
الْمُفاخَرَةِ.(85)
اى مردم ... از اختلاف و پراكندگى به درآييد و تاج تفاخر و برترى جويى را از سر
بنهيد.
شكوه از تفرقه
فـَيَا عَجَباً! وَ مَالِىَ لاَ اءَعْجَبُ مِنْ خَطَاءِ هذِهِ الْفِرَقِ عَلَى
اخْتِلاَفِ حُجَجِها فِى دِينِها لا يَقْتَصُّونَ اءَثَرَ نَبِي ، وَ لاَ
يَقْتَدُونَ بِعَمَلِ وَصِي .(86)
شـگـفـتـا! چـرا تـعـجـب نـكـنـم ؟ از خـطـا و اشـتـبـاه ايـن گـروه هـاى
پـراكـنـده بـا ايـن دلايـل مـخـتـلفـى كـه بـر مـذهـب خـود دارنـد؛ نـه گـام بـه
جـاى گـام پـيغمبرى مى نهند و نه از عمل وصى پيغمبرى پيروى مى كنند.
اخلاق
بهترين همدم
حُسْنُ الْخُلْقِ خَيْرُ قَرينٍ.(87)
خوش خوئى بهترين همدم است .
گرامى ترين حسب
اَكْرَمُ الْحَسَبِ حُسْنُ الْخُلْقِ.(88)
گرامى ترين حسب و اصالت خانوادگى ، خوش خُلقى است .
معجزه خوشرويى
اَلْبِشْرُ يُطْفى نارَ الْمُعانَدَةِ.(89)
خوشرويى ، آتش دشمنى را خاموش مى كند.
منش آزادمردان
اَلطَّلاقَةُ شيمَةُ الْحُرِّ.(90)
گشاده رويى خصلت آزاد مرد است .
نيكى بدون هزينه
اَلْبِشْرُ إ سْداءُ الصَّنيعَةِ بِغَيْرِ مَؤُونَةٍ.(91)
خوشرويى احسانى است بى هزينه .
خوشرويى نسبت به دوستان
اَلْبِشْرُ يُونِسُ الرِّفاقَ.(92)
خوشرويى به دوستان اُنس بيشترى مى دهد.
خوشرويى ، منشاء بخشش
اَلْبِشرُ اَوَّلُ النَّوالِ.(93)
خوشرويى ، سرآغاز بخشش است .
همنشين بى بديل
لا قَرينَ كَحُسْنِ الْخُلْقِ.(94)
هيچ همنشينى ، بسان خوش خلقى ، نيست .
ثمره خوش خويى
حُسْنُ الْخُلْقِ يُورِثُ الَْمحَبَّةَ و يُؤَكِّدُ الْمَوَدَّةَ.(95)
خوش خلقى محبّت به جاى مى گذارد و به مودّت تحكيم مى بخشد.
مصافحه به هنگام ديدار
اِذا لَقيتُمْ إِخْوانَكُمْ فَتَصافَحُوا وَ اءَظْهِرُوا لَهُمُ الْبَشاشَةَ.(96)
وقتى برادرانتان را ديدار كرديد با يكديگر دست بدهيد و خوشرويى خود را ظاهر كنيد.
ماهيت تندخويى
اَلْحِدَّةُ ضَرْبٌ مِنَ الْجُنُونِ، لاَِنَّ صاحِبَها يَنْدَمُ، فَإِنْ لَمْ
يَنْدَمْ فَجُنُونُهُ، مُسْتَحْكَمٌ.(97)
تـنـدخـويى نوعى ديوانگى است . چرا كه تندخو پشيمان گردد و اگر پشيمان نگشت ديوانگى
اش استوار است .
معاشرت با مردم
مُقَارَبَةُ النَّاسِ فِى اَخْلاقِهِمْ اءَمْنٌ مِنْ غَوَائِلِهِمْ.(98)
هماهنگى با اخلاق و رسوم مردم [در موارد مشروع ] مايه امنيت از دشمنى و كينه آنان
است .
بهترين خوى ها
خَيْرُ الاَْخْلاقِ اَبْعَدُها مِنَ اللِّجاجِ.(99)
بهترين خُلق ها آن است كه از ستيزه جويى دورتر باشد.
تعصب پسنديده
إِنْ كـَانَ لاَبـُدَّ مـِنَ الْعـَصـَبـِيَّةِ فـَلْيـَكُنْ تَعَصُّبُكُمْ
لِمَكَارِمِ الْخِصَالِ وَ مَحَامِدِ الاَْفْعَالِ وَ مَحَاسِنِ الاُْمُورِ.(100)
اگـر قـرار اسـت تـعـصّبى در كار باشد بايد به خاطر اخلاق پسنديده ، كردار نيك و
كارهاى خوب باشد.
ثمره اخلاق زشت
مَنْ لَمْ يُصْلِحْ اَخْلاقَهُ كَثُرَتْ بَوائِقُهُ.(101)
كسى كه اخلاقش را اصلاح نكند گرفتارى هايش زياد شود.
رابطه خودسازى و تربيت
اُحْصُدِ الشَّرَّ مِنْ صَدْرِ غَيْرِكَ بِقَلْعِهِ مِنْ صَدْرِكَ.(102)
با ريشه كن كردن بدى از سينه خود، بدى را از سينه ديگران ، بيرون كن !
لجاجت
اَللِّجاجُ عُنْوانُ الْعَطَبِ.(103)
خصومت كردن با مردم ، مبداء هلاكت است .
ادب
عامل تزكيه
سَبَبُ تَزْكِيَةِ الاَْخْلاقِ حُسْنُ الاَْدَبِ.(104)
ادب نيكو سبب تزكيه اخلاق است .
بهترين ميراث
خَيْرُ ما وَرَّثَ الاَّْباءُ الاَْبْناءَ الاَْدَبُ.(105)
بهترين ارث پدران براى فرزندان ، ادب است .
برترين يادگار
لا ميراثَ كَالاَْدَبِ.(106)
ميراثى ماندگارتر و سودمندتر از ادب نيست .
بهترين ادب
اءَفْضَلُ الاَْدَبِ اءَنْ يَقِفَ الاِْنْسانُ عِنْدَ حَدِّهِ وَ لا يَتَعَدّى
قَدْرَهُ.(107)
برترين ادب آن است كه انسان حدّ خود را پاس دارد و از اندازه خويش پا فراتر ننهد.
ملاك سنجش انسان
إِنَّكَ مُقَوَّمٌ بِاءَدَبِكَ فَزَيِّنْهُ بِالْحِلْمِ.(108)
تو با ادبت سنجيده مى شوى ؛ پس آن را با بردبارى زينت بخش .
شرافت آدمى
اِنَّمَا الشَّرَفُ بِالْعَقْلِ وَالاَْدَبِ، لا بِالْمالِ وَالْحَسَبِ.(109)
هـمـانـا شـرافـت آدمـى بـه سـبـب عـقـل و ادب اسـت نـه بـا مال و حسب .
ادب در برابر پدر و معلم
قُمْ عَنْ مَجْلِسِكَ لاَِبيكَ وَ مُعَلِّمِكَ وَ إِنْ كُنْتَ اءَميراً(110).
به احترام پدر و معلّمت از جاى برخيز. اگر چه فرمانروا باشى .
ادب آموزى از ديگران
اِسْتَقْبِحْ مِنْ نَفْسِكَ ما تَسْتَقْبِحُ مِنْ غَيْرِكَ.(111)
آنچه براى ديگران زشت مى دانى براى خود نيز زشت بدان .
اسراف
ريخت و پاش ناميمون
اَلا وَ اِنَّ اِعْطاءَ الْمالِ فى غَيْرِ حَقِّهِ تَبْذيرٌ وَ اِسْرافٌ وَ هُوَ
يَرْفَعُ صاحِبَهُ فِى الدُّنْيا وَ يَضَعُهُ فِى الاَّْخِرَةِ وَ يُكْرِمُهُ فِى
النّاسِ وَ يُهينُهُ عِنْدَ اللّهِ.(112)
آگـاه بـاشـيـد كـه بخشيدن مال (بيت المال ) در مورد ناشايست ، اسراف و تبذير است و
اسراف گرچه صاحبش را در دنيا بالا مى برد ولى در آخرت ساقطش مى نمايد. و در ميان
مردم عزيز مى دارد ولى در نزد خدا پست و خوارش مى سازد.
اصلاح
ارزش اصلاح ميان دو نفر
... صَلاحُ ذاتِ الْبَيْنِ اءَفْضَلُ مِنْ عامَّةِ الصِّلاةِ وَالصِّيامِ.(113)
آشتى دادن ميان مردمان از همه نماز و روزه [مستحبّى ] بهتر است .
امانت
امانت دارى
اَدِّ الاَْمانَةَ اِلى مَنِ ائْتَمَنَك وَ لا تَخُنْ مَنْ خانَكَ.(114)
امانت آن كس كه تو را امين دانسته ادا كن و به آن كس كه به تو خيانت كرده است خيانت
مكن .
خيانت در امانت
مِنْ اءَفْحَشِ الْخِيانَةِ خِيانَةُ الْوَدائِعِ.(115)
بدترين نوع خيانت ، خيانت در امانت ها است .
برترين مرتبه ديندارى
عَلَيْكَ بِالاَْمانةِ فَاِنَّها اَفْضَلُ دِيانَةٍ.(116)
امانتدار باش كه برترين (مرتبه ) ديانت است .
امر به معروف و نهى از منكر
ارزش امر به معروف و نهى از منكر
مـا اَعـْمـالُ الْبـِرِّ كـُلُّهـا وَالْجـِهـادُ فـى سـَبـيلِ اللّهِ عِنْدَ
الاَْمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْىِ عَنِ الْمُنْكَرِ؛ اِلاّ كَنَفْثَةٍ فى
بَحْرٍ لُجِّي .(117)
همه كارهاى نيك و جهاد در راه خدا، در برابر امر به معروف و نهى از منكر بيش از
قطره اى [آب دهانى ] در برابر درياى خروشان نيست .
خُلق خدايى
اِنَّ الاَْمـْرَ بـِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْىَ عَنِ الْمُنْكَرِ لَخُلْقانِ مِنْ
خُلْقِ اللّهِ سُبْحانَهُ وَ اِنَّهُما لا يُقَرِّبانِ مِنْ اءَجَلٍ وَ لايَنْقُص
انِ مِنْ رِزْقٍ.(118)
هـمـانـا امر به معروف و نهى از منكر دو خُلق از اخلاق خداوندى است و اين دو صفت و
فعاليت نه مرگى را نزديك مى كنند و نه از روزى كسى مى كاهند.
پايه شريعت
قَوامُ الشَّريعَةِ الاَْمْرُ بِالْمَعْروفِ وَالنَّهىُ عَنِ الْمُنْكَرِ.(119)
قوام شريعت به امر به معروف و نهى از منكر است .
پشتوانه مؤ منان
مَنْ اَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ شَدَّ ظُهُورَ الْمُؤْمِنينَ.(120)
هر كس امر به معروف كند پشت مؤ منان را سخت و محكم گرداند.
اهل معروف
اءُؤْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ تَكُنْ مِنْ اَهْلِهِ.(121)
امر به معروف كن تا از اهل معروف باشى .
نقش امر به معروف
اَلاَْمْرُ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحةٌ لِلْعَوامِ.(122)
امر به معروف ، مصلحتى است براى عموم جامعه .
مقابله با تبهكارى
مَنْ نَهى عَنِ الْمُنْكَرِ اءرْغَمَ اُنُوفَ الْفاسِقينَ.(123)
هر كس نهى از منكر كند بينى فاسقان را بر خاك مالد.
فلسفه تشريع نهى از منكر
فَرَضَ اللّهُ... النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ رَدْعاً لِلسُّفَهاءِ.(124)
خداوند نهى از منكر را براى بازداشتن بى خردان واجب نمود.
نفرين شدگان
لَعَنَ اللّهُ الاَّْمِرينَ بِالْمَعْرُوفِ التّارِكينَ لَهُ وَالنّاهينَ عَنِ
الْمُنْكَرِ الْعامِلينَ بِهِ!(125)
لعـنـت خـدا بـر آنـان باد كه به معروف امر مى كنند و خود آن را وامى گذارند و از
منكر نهى مى كنند و خود بدان دست مى يازند.
نهى از منكر عملى
اَنْكِرِ الْمُنْكَرَ بِيَدِكَ وَ لِسانِكَ.(126)
زشتى منكر را با دست و زبانت آشكار كن .
علت هلاكت امت هاى پيشين
فـَاِنَّ اللّهَ سـُبـْحـانـَهُ لَمْ يـَلْعـَنِ الْقـَرْنَ الْمـاضِىَ بَيْنَ
اَيْديكُمْ اِلاّ لِتَرْكِهِمُ الاَْمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْىَ عَنِ
الْمُنْكَرِ.(127)
خداوند سبحان نسل گذشته را مورد لعن و نفرين و عذاب خويش قرار نداد مگر به سبب
اينكه امر به معروف و نهى از منكر را ترك كردند.
امنيت
بدى ناامنى
شَرُّ الاَْوْطان ما لَمْ يَاءمَنْ فيهِ الْقُطّانُ.(128)
بدترين وطن ها آن است كه اقامت كنندگان در آن ايمن نباشند.
نعمت گوارا
لا نِعْمَةَ اَهْنَاءُ مِنَ الاَْمْنِ.(129)
هيچ نعمتى گواراتر از امنيت نيست .
آسايش در گرو امنيت
رِفاهِيَّةُ الْعَيْشِ فِى الاَْمْنِ.(130)
آسايش زندگى در امنيت است .
بدترين شهرها
شَرُّ الْبِلادِ بَلَدٌ لا اَمْنَ فيهِ وَ لا خِصْبَ.(131)
بدترين شهرها شهرى است كه در آن امنيّت و ارزانى نباشد.
انسان
شگفتى انسان
اِعـْجـَبـُوا لِهـذَا الاِْنـْسـانِ، يـَنـْظـُرُ بـِشـَحـْمٍ، وَ يـَتـَكَلَّمُ
بِلَحْمٍ، وَ يَسْمَعُ بِعَظْمٍ وَ يَتَنَفَّسُ مِنْ خُرْمٍ.(132)
از ايـن آدمـى در شـگـفـت شويد: با پيه مى نگرد و با گوشت سخن مى گويد و با استخوان
مى شنود و از شكافى دم برمى آورد.
ناتوانى انسان
مـِسـْكـيـنٌ ابـْنُ آدَمَ: مـَكـْتـُومُ الاَْجـَلِ، مـَكـْنـُونُ الْعـِلَلِ،
مـَحْفُوظُ الْعَمَلِ، تُؤْلِمُهُ الْبَقَّةُ، وَ تَقْتُلُهُ الشَّرْقَةُ، وَ
تُنْتِنُهُ الْعَرْقَةُ.(133)
بـيـنـوا و بيچاره فرزند آدم ؛ مرگش پنهان ، بيمارى ها و دردهايش پوشيده و كردارش
نگاشته اسـت ، و پـشـه اى او را آزار رسـانـد، جـرعـه اى گـلوگـيـر بـكـشـدش و عرق
، تن وى را گَنْده گرداند.
انصاف
روش شريفان
اَلاِْنْصافُ شيمَةُ الاَْشْرافِ.(134)
انصاف خصلت بزرگان است .
انصاف ، پلكان عزت
اءَلا اِنَّهُ مَنْ يُنْصِفُ النّاسَ مِنْ نَفْسِهِ لَمْ يَزِدْهُ اللّهُ اِلاّ
عِزّاً.(135)
بدانيد كه هر كس با مردم به انصاف رفتار كند، خداوند جز بر عزّت او نيفزايد.
انصاف در برابر ولى نعمتان