ذبح‏ با دستگاههاى جديد و پيشرفته

آيت الله سيد محمود هاشمى

- ۴ -


بررسى روايات:

اين روايات در اثبات اعتبار آهن بودن آلت ذبح، ناتوانند، زيرا: اولا، آنچه در روايات آمده عنوان «حديد» است و حديد، به معناى تيز و برنده است. بنابراين، مقصود از «حديد» چاقو، كارد، شمشير و هر چيز تيزى است كه براى ذبح و بريدن آماده شده‏اند، نه جنس آهن، در برابر ساير فلزات مثل مس و روى و...

پس سخن امام (ع) كه مى‏فرمايد: « ذبح جز با آهن صحيح نيست‏»، بدين معناست كه ذبح، جز با كارد، چاقو، و هر وسيله‏اى كه براى اين كار مهيا شده، درست نيست. در مقابل، نى، چوب، سنگ و... كه اينها براى اين كار آماده نشده‏اند و در جامعه از آنها استفاده نمى‏شود.

مقصود اين نيست كه ابزار ذبح، تنها بايد از جنس آهن باشد.

از اين روى اگر با عصاى آهنى يا ابزار آهنى ديگر كه وسيله برش و برندگى نباشد، حيوان ذبح گردد، حلال نيست و مسلم مصداق حديدى كه در روايات آمده نيست.

گواه اين مطلب، مقابله‏اى است كه در برخى از روايات صورت پذيرفته. در اين روايات، در مقابل «حديد» سنگ، چوب، نى و... آمده است، در حالى كه اگر نظر به ويژگى جنس بود، بايد در برابر «حديد» مس، روى، طلا و مانند آنها قرار داده مى‏شد، كه چنين چيزى نه در روايات آمده و نه در پرسش روايات.

گواه ديگر، در برخى روايات، كلمه چاقو، به جاى حديد به كار رفته است.

در صحيحه عبدالرحمن بن حجاج آمده:

«سالت ابا ابراهيم (ع) عن المروة و القصبة و العود يذبح بهن الانسان اذا لم‏يجد سكينا، فقال...» از موسى بن جعفر(ع) درباره ذبح با سنگ تيز، نى، چوب، در صورتى كه چاقو نباشد، پرسيدم، فرمود:... در سؤال راوى به جاى «الحديد»تعبير به سكين شده و مضمون روايت مشابه روايات قبلى است .

و نيز در روايت معتبر زيد شحام از امام صادق (ع) آمده است:

«سالت اباعبدالله(ع) عن رجل لم‏يكن بحضرته سكين ايذبح بقصبة ؟ فقال (ع) اذبح بالحجر و بالعظم و بالقصبة و العود اذا لم‏تصب الحديدة.» پرسيدم كسى چاقو ندارد، آيا با نى ذبح كند ؟ فرمود هر گاه به آهن برنخوردى، با سنگ، استخوان، نى و چوب ذبح كن.

روشن است كه در اين روايات و روايات قبل، سؤال از يك چيز است و منظور از «حديد» چاقو و مانند آن است كه براى بريدن و كشتن، آماده و ساخته شده‏اند. در مقابل چيزهايى براى اين كار ساخته نشده‏اند مثل سنگ، نى، عصاو...

اگر گفته شود: مانعى ندارد كه هر دو ويژگى معتبر باشد، هم از جنس آهن و هم داشتن تيزى مناسب براى ذبح و بريدن.

بنابر اين، منظور از «حديد» چاقويى است كه از آهن باشد.

پاسخ: اين دو مفهوم از هم بيگانه‏اند و نمى‏توان هر دو را در ماده «حديد» معتبر شمرد، چون «حديد» به معناى فلزى شناخته شده، غير از «حديد» به معناى تيز و برنده است.

ميان اين دو، عموم من وجه است، زيرا «حديد» شيئى تيز و برنده و آماده شده براى ذبح، مثل چاقو، اعم از آن است كه از جنس آهن باشد، يا غير آهن و «حديد» به معناى آهن و فلزى شناخته شده، اعم است از آن كه به صورت ابزار ذبح و كشتن باشد يا نه ؟ و جمع بين اين دو مفهوم، به استعمال ريشه اصل كلمه در دو معنى، شبيه تر است كه در جاى خود نادرستى آن ثابت‏شده است.

و از آن جا كه تيز و برنده بودن در اين جا مورد نظر است، بلكه معنى اصل ريشه كلمه «حديد» همين است، ناگزير بايد گفت كه منظور از «حديد» همين معناست، بلكه چنانكه قبلا گفته‏ايم، به گواهى قراين درونى و بيرونى در لسان روايات، چاره‏اى جز اين نداريم. پس مى‏توان به اطلاق اين روايات، در اين خصوص كه «حديد» از جنس آهن باشد يا نه، تمسك جست.

بنابر اين، مفاد روايات اين است كه: ابزار ذبح، بايد تيز و ساخته شده براى اين كار باشد كه بتوان با آن، به راحتى حيوان را سر بريد، هر چند از جنس فلز شناخته شده (آهن) نباشد، در مقابل آنچه اين گونه نيست، هر چند از جنس آهن باشد.

روايات و آراى فقهاى اهل سنت نيز ، گواه سخن ما است، چه نامى از آهن در كلمات آنان به ميان نيامده، بلكه بر ذبح با كارد و چاقو تكيه شده است. در مقابل، ذبح با عصا و نى.

معناى «حديد» در كلمات فقهاى اهل سنت، به معناى چيز تيز و برنده آمده است، نه فلز مخصوص، آن جا كه گفته‏اند:

ابزار ذبح، دو شرط دارد: يكى اين كه تيز باشد و با تيزى‏اش گردن حيوان را ببرد نه با سنگينى خود ديگر آن كه دندان و ناخن نباشد.

و بى‏ترديد، بايد فهم روايات معصومين (ع) و نيز سخنان قدماى از فقها را در پرتو جو فقهى حاكم اهل سنت و روايات آنان جست و جو كرد و نه جداى از آن. اين نكته‏اى است با اهميت كه در فهم روايات ائمه (ع) و گفتار فقهاى پيشين، ناگزير از آنيم.مؤيد ديگر، برخى از دستوراتى است كه در روايات ما و اهل سنت آمده است كه همگى، متناسب با همين نظريه‏اى است كه ما داريم: «حديد» يعنى، تيز بودن آلت ذبح. مثلا در روايات بر تيز كردن چاقو به هنگام ذبح، راحت ذبح كردن حيوان، پرهيز از شكنجه به هنگام ذبح، پرهيز از بريدن نخاع و كندن پوست، تاكيد شده است.

روايت ابى بكر حضرمى در كافى و تهذيب، چنين است:

«ما لم‏يذبح بحديدة‏» ولى شيخ در تهذيب و استبصار، اين گونه آورده:

«مالم يذبح بالحديد» البته مقصود يك چيز است (چيز تيز) گر چه دلالت «حديدة‏» بر اراده چيز تيز و آلت برنده روشن تر است، به علاوه با اطمينان مى‏توان گفت كه نسخه كافى و تهذيب درست است.

همچنين روايت زيد شحام در كافى چنين آمده:

«اذا لم‏تصب الحديدة‏» و در تهذيب و استبصار به اين تعبير: « اذا لم‏تصب الحديدة‏» البته اين نيز به همان معناست (ابزار تيز) به ويژه اين كه سؤال درباره كسى است كه چاقويى نزد او نيست. افزون بر اين كه گفتيم معناى اصلى «حديد» قطعه تيز و برنده است، نه معدن مخصوص و احتمالا نام گذارى آن معدن مخصوص به «حديد»، به خاطر تيز و سخت بودن باشد.

به عبارت ديگر: كلمه «حديدة‏» مؤنث «حديد»، فعيل به معناى فاعل است. يعنى تيز. نامگذارى آن معدن مخصوص به نام «حديد» همان گونه كه صاحبان فرهنگهاى لغت گفته‏اند، براى سختى و پايدارى آن است; چه «حد» در اصل، دو معنى دارد: جلوگيرى و كرانه يك چيز.

بنابراين، «حديد» هم اكنون، دو معنى دارد:

1. لغوى اشتقاقى، مؤنث آن «حديدة‏»، به معناى قطعه‏اى تيز و برنده است. استعمال آن در سلاح، يعنى ابزار ذبح و كشتن و بريدن و نيز معدنيهاى سختى كه به اين منظور، به شكل چاقو، شمشير، كارد ساخته شده است، شايع و رايج گشته است.

2. معدن مخصوص به معناى جامد و ثانوى براى حديد نه معناى اصلى، و مؤنث آن حديده است. پس اين معناى دومى با معناى نخست هم از جهت جمود و اشتقاق متفاوتند و هم از آن جهت كه در معناى دوم، بر خلاف اولى، ويژگى برندگى ملحوظ نيست.

بنابر اين، اراده هر دو معنى از كلمه «حديده‏» در روايات «لا ذكاة الا بحديدة‏» يقينا نادرست است; زيرا به كار بردن يك لفظ در دو معناى جامد و مشتق درست نيست. يا معناى نخست، كه اصلى و اشتقاقى است، بايد مورد نظر باشد، يا معنى دوم. در صورت نخست، سخن امام (ع) «لا ذكاة الا بحديدة‏» دلالت بر اين دارد كه ابزار ذبح، بايد سلاح، يعنى ابزار تيز آماده براى سر بريدن باشد و نمى‏توان به هر چه كه گلو را قطع مى‏كند و يا رگها را جدا مى‏سازد، بسنده كرد.

در صورت دوم، چنين مى‏رساند كه ابزار ذبح، بايد قطعه‏اى از آهن باشد و ذبح با ديگر اجناس صحيح نيست.

جمع بين اين دو ممكن نيست، مگر آن كه «حديد» را منحصر در ابزارى تيز و آماده بريدن، كه تنها از جنس آهن باشد، بدانيم. اين ادعا، افزون بر آن كه شاهدى بر آن نيست، بر خلاف گفته گروهى از لغت‏شناسان است كه دو معنى براى «حديده‏» نگاشته‏اند;

1. قطعه‏اى معدنى از آهن.

2. مؤنث‏حديد، به معناى تيز.

بلكه با مراجعه به موارد كاربرد. مى‏توان دريافت كه در مواد بسيار، به شمشير شخص يا كارد و مانند آن، حديده آن شخص گفته مى‏شده است. بدان جهت كه سلاحى تيز و آماده كشتن و بريدن بوده است، خواه از جنس آهن يا جنس ديگر و يا آميزه‏اى از هر دو.بر اساس توضيحاتى كه داده شد مقصود، تنها معناى نخست‏خواهد بود (تيز)، نه معناى دوم;

زيرا افزون بر اين كه معناى اصلى واژه است، توجه آشكار روايات نيز، به جنبه تيز بودن ابزار ذبح است.

شاهد آن، مقابله ميان «حديد» از يك سو و عصا، چوب، سنگ و همه چيزى كه به حسب طبع خود تيز و آماده براى بريدن و قطع كردن نيستند از سوى ديگر، در پرسش‏ها و پاسخهاى روايات است.

شاهد ديگر، آمدن «حديده‏»به جاى كارد و چاقوست، چنانكه در روايات عامه بود و نيز قراين ديگرى كه قبلا بدانها اشاره‏اى كرديم. بلكه فقها نيز، پذيرفته‏اند كه توجه اصلى اين روايات ،به حيثيت برندگى و تيزى ابزار ذبح است.

نهايت كوشيده‏اند، تا نقطه اشتراك بين تيز بودن و آهن بودن را بيابند كه ما نيز گفتيم اين كار، يا ناممكن است و يا بر خلاف ظاهر.

اگر گفته شود: شرط تيز بودن ابزار ذبح را، از خود واژه ذبح كه در روايات آمده است، استفاده مى‏كنيم; زيرا معمولا، ذبح جز با چيز تيزى كه رگها را مى‏برد انجام نمى‏پذيرد، و گر نه قطع است نه ذبح. معتبر بودن جنس آهن را نيز از روايت «لا ذكاة الا بحديدة‏» استفاده مى‏كنيم و بدين سان تنها معناى جامد از «حديده‏» مورد نظر بوده و استعمال يك لفظ در دو معنى رخ نداده و نتيجه آن، نظريه مشهور فقهاست كه ابزار ذبح، هم بايد تيز باشد و هم آهن.

پاسخ: مفهوم ذبح، چيزى جز بريدن گلو و رگها نيست، چنانكه روايت معتبر شحام بدان گواهى مى‏دهد، سؤال از ذبح با نى است و امام پاسخ مى‏دهد: در صورت نبود «حديد» يا سنگ و استخوان و... ذبح كن. پس معلوم مى‏شود، در مفهوم ذبح، تيز بودن وجود ندارد از اين روى، نمى‏توان تنها از آمدن واژه ذبح، شرط تيز بودن را فهميد. به علاوه، آنچه در روايات آمده: «لا ذكاة الا بحديدة‏» است، نه «لا ذبح الا بحديدة‏» كه دلالتش را بر تيز بودن، بتوان مفروض شمرد.

افزون بر اينها، يقينى و روشن است كه در روايات، خصوصيت تيز بودن حديده مورد نظر است.به قرينه مقابله با عصا، نى و چوب كه معمولا چنين نيستند.

بلكه بايد گفت: اگر منظور از «حديدة‏»معنى جامد آن بود، كلمه مذكر مى‏آمد. گفته مى‏شد: «الا بحديد» نه «حديدة‏»;

زيرا به يقين قطعه آهن (به معناى جامد) در پاك و حلال گردانيدن حيوان دخالتى ندارد، به خلاف حديده به معناى اشتقاقى كه همان اسم آلت و به معناى ابزار تيز است.

بنابر اين، نمى‏توان عنوان حديده را در روايات، به معناى قطعه آهن به شمار آورد.

اگر گفته شود: اعتبار برندگى در ابزار ذبح، اگر از عنوان «حديدة‏» استفاده شود، چرا از ذبح با عصا، چوب و سنگ به طور مطلق نهى گرديده است ؟ حال آن كه مى‏بايد گفته مى‏شد: اگر تيز باشند ، مى‏توان با آنها نيز ذبح كرد.

پاسخ: اولا، چنانكه قبلا اشاره شد، هر چيز تيزى را نمى‏توان «حديدة‏» ناميد، بلكه تنها به سلاح برنده، يا آنچه كه معمولا از فلز سخت، به شكل شمشير، خنجر و يا چاقو، به منظور به كار گيرى در جدا كردن، كشتن و بريدن ساخته مى‏شود، «حديدة‏» گفته مى‏شود . اين ويژگى همان چيزى است كه روايات بر آن دلالت دارند و آن را در برابر عصا، چوب و نى، هر چند تيز باشند، قرار مى‏دهند.

بنابر اين، دلالت روايات بر شرط بودن «حديدة‏» به معناى مشتق آن قابل اشكال و ايراد نيست و مى‏توان به اطلاق اين روايات، در مورد «حديده‏» (ابزار برنده) كه از معادن ديگر غير از آهن و يا آميخته‏هايى از آهن و غير آهن ساخته مى‏شود، تمسك جست‏حتى ترديد و شك و احتمال مقصود بودن چنين معنايى، كافى است كه سبب اجمال گردد و راه را براى مراجعه به اطلاقات، بگشايد. ثانيا ضابطه فنى در جمع بين روايات اقتضا مى‏كند كه رواياتى كه از ذبح به غير آهن نهى مى‏كنند، به مواردى اختصاص يابند كه خون از بدن حيوان خارج نشده، يا تمامى رگهاى چهارگانه بريده نشده است.

توضيح مطلب:مجموع روايات در اين باب، به چهار دسته تقسيم مى‏شوند:

1. دسته‏اى از ذبح به غير آهن مطلقا نهى مى‏كنند. به اين روايات قبلا اشاره كرديم.

2. جواز ذبح به غير آهن، مطلقا. به دليل روايت معتبر حسين بن علوان:

«عن جعفر بن محمد عن ابيه عن على(ع) انه كان يقول: لا باس بذبيحة المروة و العود و اشباههما ما خلا السن و العظم‏» حسين بن علوان از امام صادق(ع)از پدر بزرگوارش از على(ع) نقل مى‏كند كه مى‏فرمود: حيوانى كه با مروه، چوب و مانند آنها، جز دندان و استخوان ذبح شود، بى اشكال است.

3. جواز ذبح، به غير آهن در صورتى كه دسترسى به آن نداشته باشيم به دليل صحيحه ابن سنان:

«عن ابى عبدالله(ع) قال: لا باس ان تاكل ما ذبح بحجر اذا لم‏تجد حديدة.

امام صادق(ع)فرمود: خوردن حيوانى كه با سنگ ذبح شده، اشكال ندارد، اگر آهن نيافتى. و روايت معتبر زيد شحام كه قبلا گذشت.

حجاج از امام هفتم (ع):

«قال سالت اباابراهيم(ع) عن المروة و القصبه و العود يذبح بهن الانسان اذا لم‏يجد سكينا فقال اذا فرى الاوداج فلا باس‏» از امام هفتم(ع) درباره ذبح با مروه، نى و چوب در هنگامى كه چاقو يافت نشود پرسيدم، فرمود: اگر رگها بريده شود، اشكالى نيست.

4. جواز ذبح به غير از آهن در صورت اضطرار و ناچارى.

محمد بن مسلم از امام باقر (ع) چنين نقل مى‏كند:

«قال ابو جعفر(ع) فى الذبيحة بغير حديدة قال: اذا اضطررت اليها فان لم‏تجد حديدة فاذبحها بحجر.» امام باقر(ع)، درباره ذبيحه به غير آهن فرمود: هرگاه ناچار شدى و آهن نيافتى، با سنگ ذبح كن.

هر چند دو دسته اول از اين روايات، با هم ناسازگارند، ولى در دو دسته ديگر، شواهدى بر جمع بين اين دو دسته و تفصيل ميان آنها وجود دارد.

مشهور فقها، ميان صورتى كه بيم از مرگ باشد، با ديگر حالتها فرق گذاشته‏اند. در صورت نخست ذبح با غير آهن را مجاز شمرده‏اند. روشن است كه عنوان ترس از مرگ، در هيچ يك از روايات نيامده است.

به همين خاطر، عده اى از محققان، تفاوت را به صورت توانايى بر ذبح با آهن و غير آن قرار داده‏اند. صورت اول را جايز ندانسته و صورت دوم را مجاز شمرده‏اند.

البته، چنين قيدى را مى‏توان از دسته چهارم روايات به دست آورد; به خاطر اينكه دسته چهارم، اخص از دسته سوم روايات است كه جواز را منحصر به نبود چاقو مى‏دانستند. و مقتضاى جمع بين اين دو دسته اين است كه اگر ناچار به ذبح شديم و چاقو نيافتيم، به غير آن نيز ، جايز باشد.

اين معناى نبود قدرت و عدم توانايى است كه برخى از محققان گفته‏اند.

شايد مقصود برخى از قدما، مانند: شيخ در نهايه، محقق در شرايع و علامه در قواعد كه تعبير مرگ حيوان را آورده‏اند، بيان ذكر مصداق براى اضطرار بوده‏است. از اين روى، در نهايه، عطف به آن مى‏گويد:

«او اضطر الى ذباحتها».

در عين حال، اين گونه جمع بين روايات ، جاى درنگ دارد;

زيرا در ميان دسته سوم، روايتى مى‏يابيم كه ظاهرش بيان ملاك و ضابطه حليت است.در ذيل روايت‏شحام چنين آمده:

«اذبح بالحجر و بالعظم و بالقصب و العود اذا لم‏تصب الحديدة اذا قطع الحلقوم و خرج الدم فلا باس.» هرگاه به آهن برنخوردى، با سنگ، استخوان، نى و چوب ذبح كن، آن گاه كه گلو بريده شد و خون بيرون آمد، اشكالى ندارد. اين گفتار، آشكارا دو جمله شرطيه مستقل را در خود دارد: «اذبح بالحجر... اذا لم‏تصب الحديدة‏» و «اذا قطع الحلقوم و خرج الدم فلا باس‏» اگر جمله دوم را نمى‏داشتيم و يا اگر مى‏داشتيم، به صورت جمله شرطيه مستقل نمى‏بود، مثلا كلمه «لا باس‏» را نمى‏داشت و جمله چنين مى‏بود: «اذبح بالحجر... اذا لم تصب الحديدة اذا قطع الحلقوم و خرج الدم‏» برداشت مذكور درست بود. ولى چون جمله شرطيه به شكل تام و مستقل آمده است; ظاهر روايت بيان اين ضابطه كلى خواهد بود كه: انجام ذبح با سنگ و چوب و ديگر چيزها خصوصيتى ندارد، آنچه ميزان و ضابطه كلى در صحت ذبح است اين كه: گلو بريده شود و خون به مقدار متعارف بيرون آيد. اين چيزى است كه شرعا و شايد عرفا در تحقق ذبح ضرورى است.

همين دلالت را مى‏توان در درجه‏اى پايين تر از صحيحه ابن حجاج نيز، استفاده كرد; زيرا پاسخ امام على (ع) كه مى‏فرمايد: «اذا فرى الاوداج فلا باس‏»، ضابطه كلى به دست مى‏دهد.

بنابر اين، از ظاهر اين دو روايت، فهميده مى‏شود كه معيار، بريده شدن رگها و بيرون آمدن خون است و در موارد ذبح با غير «حديدة‏» مانند: نى، سنگ و چوب، بيم مى‏رود كه ذبح تحقق نيابد.

مقيد كردن جواز ذبح را به اضطرار، در صحيحه محمد بن مسلم در دسته چهارم روايات، مى‏توان به اين معنى گرفت كه منظور، هشدار درباره بريده نشدن رگها يا بيرون نيامدن خون به اندازه متعارف است.

چنانكه اگر ابزارى همچون چاقو و مانند آن تيز نباشد، در معرض اين بيم خواهد بود. نه اين كه مقصود، مقيد ساختن تذكيه حيوان به صورت اضطرار باشد. همين تعبير، با همين قيد، در رواياتى كه درباره ذبيحه پسر بچه و زن آمده به كار رفته است:«لاباس بها اذا اضطر الى ذلك‏»يا «اذا لم‏يكن غيرهن‏» يا «اذا خيف فوت الذبيحه‏» مشهور فقها،از اين روايات، تقييد به صورت اضطرار، استفاده نكرده‏اند، بلكه تنها به معناى ترس از ناتوانى پسر بچه، يا زن بر ذبح درست، بسنده كرده‏اند.

اين جا نيز همين گونه است. آنچه در روايت‏شحام و ابن حجاج آمده، افزون بر مناسبت با خود حكم، موجب مى‏شود كه عرف از مقيد ساختن به «اضطرار»، يا نبود چاقو، يا حديده، اين گونه بفهمند كه منظور بيم از انجام نيافتن ذبح درست است كه با بريدگى رگها و بيرون آمدن خون متعارف انجام مى‏پذيرد، نه اين كه اين نيز، شرطى اضافه بر ديگر شرايط ذبح صحيح است.

چنين معنايى را اگر بتوان از روايات مشتمل بر تفصيل (روايات دسته سوم و چهارم) دريافت، خود دليلى خواهد بود بر اين كه دسته اول از روايات را كه از ذبح با غير آهن، به نحو مطلق نهى مى‏كند، ناظر به صورت انجام نيافتن ذبح صحيح، يعنى بريده شدن رگها و آمدن خون متعارف دانست و يا دست كم احتمال آن را دارد.

چنانكه دسته دوم، كه ذبح به غير آهن را مطلقا مجاز مى‏شمارد، مخصوص آن صورتى دانست كه رگها بريده مى‏شود و خون متعارف بيرون مى‏آيد.

با اين همه، اگر به اين برداشت مطمئن نباشيم، دست كم، مى‏توان احتمال عرفى آن را پذيرفت و با اين احتمال، روايات مشتمل بر تفصيل، ظهورى در آنچه مشهور گفته‏اند نخواهد داشت. به اين معنى كه با وجود اين احتمال، ثابت نمى‏شود كه اضطرار و نيافتن آهن، قيد براى ذبح صحيح باشد. چه بسا براى دستيابى به آن چيزى است كه در ذبح شرط حتمى است كه عبارت باشد از بريده شدن رگها و بيرون آمدن خون متعارف.

پس، نمى‏توان حرام بودن حيوانى را كه با غير آهن ذبح گرديده و خونش به اندازه متعارف بيرون ريخته و تمامى رگها بريده شده است،از اين طريق، اثبات كرد.

بله، اگر بريدن رگها و بيرون آمدن خون، كه از شرايط حتمى ذبح هستند، و به دلايل ديگر ثابت‏شده‏اند، تحقق نيابند، حيوان حرام خواهد بود.

پس تعارض بين دسته اول و دوم روايات به حال خود باقى است و تنها راه جمع و حل تعارض به اين است كه: دسته دوم را، كه ذبح شده به مروه و چوب و مانند آنها را بى‏اشكال مى‏داند، به صورت بيرون آمدن خون و بريده شدن رگها مقيد سازيم; زيرا اين دو شرط، هم به ادله ديگر ثابت‏شده و هم صحيحه ابن حجاج و روايت معتبر شحام، زيرا اين دو روايت، در هر صورت بر شرط بودن بيرون آمدن خون و بريده شدن رگها در ذبح دلالت دارند و ترديد و اجمال تنها در اين است كه آيا ،قيد ديگرى چون آهن بودن ابزار را نيز دلالت دارد يا نه؟ در نتيجه، پس از تقييد دسته دوم، اين روايات نسبت به روايات دسته اول، اخص مطلق مى‏گردد و عدم جواز را به‏صورت نبود اطمينان به بيرون آمدن خون و بريده شدن رگها محدود و مقيد مى‏سازيم. اين مقتضاى مبناى انقلاب نسبت است. البته اين، در صورتى است كه دسته دوم را نسبت به صورت عدم تحقق بريده شدن رگها و بيرون ريختن متعارف خون، فاقد اطلاق ندانيم و گر نه بدون نياز به مبناى انقلاب نسبت، اين روايات نسبت به روايات دسته اول، اخص خواهد بود و موجب تقييد.

حاصل سخن: آنچه در چهارمين اشكال بر ذبح با دستگاه گفته شد، مى‏توان بدين گونه خلاصه كرد:

عقيده مشهور، بر شرط بودن جنس آهن در ابزار ذبح، به دو دليل قابل پذيرش نيست:

1. منظور از «حديده‏» در روايات، جنس آهن در برابر ديگر اجناس نيست ، بلكه مقصود، قطعه تيزى است كه قابليت ذبح و بريدن سريع را داشته باشد، مانند: چاقو، شمشير و كارد، خواه از آهن باشد يا نه. معناى عرفى و لغوى «حديده‏» نيز همين است، بلكه شايد ناميدن آهن به حديد، به خاطر سختى و تيزى آن باشد و اگر در روايات، تفصيلى در ابزار ذبح باشد، بايد مقصود تفاوت بين «حديده‏» به معنايى كه ذكر شد، يا غير آن باشد، نه آهن و غير آهن.

2. تفصيل بين صورت دسترسى به آهن و غير آن در ابزار ذبح را، نمى‏توان با اين روايات اثبات كرد; زيرا معناى اين روايات، بيش از آن چيزى كه در ديگر روايات ثابت‏شده است، نيست:اعتبار بريده شدن رگها و بيرون آمدن متعارف خون در تحقق ذبح. مقيد بودن ذبح به‏غير از «حديده‏»به صورت اضطرار و يا نيافتن چاقو، براى اين است كه مبادا دو شرط (بريده شدن رگها و بيرون آمدن خون به حد متعارف) تحقق نيابد. زيرا ذبح با چيزهايى مانند: عصا، چوب و نى و مانند اينها، در معرض چنين چيزى است. اين، همانند تقييدى است كه در روايات ذبيحه صبى و زن آمده است كه شايسته مراجعه و تامل است.

بر عدم اثبات چنين تفصيلى، اجمال روايات در اين زمينه كافى است، بلكه مى‏توان گفت: پس از اين كه روايت محمد بن مسلم به خاطر ضعف سند، از گردونه خارج گرديد، از روايات تفصيل، تنها آن روايتى باقى مى‏ماند كه بر تفصيل ميان كسى كه چاقو دارد و كسى كه چاقو ندارد، گر چه اضطرارى هم به ذبح ندارد، دلالت دارد.

روشن است كه چنين تفصيلى، بر حسب مناسبت‏حكم و موضوع، هرگز در تذكيه و ذبح، دخالتى ندارد، تنها براى آسانى ذبح و خوبى و استوارى آن خواهد بود.

:نتيجه پس از نقد و بررسى اشكالات مى‏توان نتيجه گرفت كه: ذبح با ماشين و دستگاههاى پيشرفته، در صورتى كه هنگام ذبح:

نام خداوند توسط ذابح مسلمان برده شود، بدون اشكال است، ذبيحه هم پاك است و هم حلال; زيرا معلوم شد:

1. در صحت استناد ذبح به انسان، سادگى يا پيچيدگى ابزار ذبح، دخالتى ندارد.

2. بردن نام خدا، توسط كارگرى كه آخرين عمل ذبح را با دستگاه انجام مى‏دهد، كافى است براى صدق عنوان: «مما ذكر اسم الله عليه‏»

3. استقبال ذبيحه، به هنگام ذبح در حليت ذبيحه معلوم نيست لازم باشد و احتمالا از واجبات و يا آداب ذبح است و در صورت قبول نظر مشهور در صورتى كه كارگر دستگاه، مسلمان سنى مذهب باشد، كه استقبال را شرط نمى‏داند، ذبيحه حلال و پاك است.

4. ابزار ذبح، لازم نيست‏حتما آهن باشد، بلكه بايد ابزار بريدن باشد، همچون چاقو، خواه از آهن باشد يا چيز ديگر.

آنچه مهم است،وسيله‏اى تيز براى بريدن سر حيوان باشد كه به آسانى رگها را بريده و خون به حد متعارف از بدن خارج شود