صاحب جواهر بعد از نقل كلام شهيد، مىفرمايد:
اين احتمال صحيح نيست، زيرا لااقل شك داريم كه ادله تحريم ربا، اين مورد را بگيرد
(659).
امام خمينى (قدس سره) مىفرمايد: شرط زيادى
براى قرض دهنده اشكال دارد، اما اگر شرط به نفع قرض گيرنده باشد، مثل قرض دادن ده
درهم به شرط برگرداندن 8 درهم، يا قرض دادن درهم سالم به شرط برگرداندن درهم شكسته
(اشكال ندارد). پس آنچه بين تجار مرسوم است كه مبلغ زيادتر را مىگيرند و حواله
مىدهند كه برات ناميده مىشود و به آن خريد و فروش
حواله مىگويند، اگر تعدادى درهم بدهند و از كسى كه حواله به وى داده شده است،
حواله را به قيمت كمترى تحويل بگيرند، اشكالى ندارد، اما اگر مبلغ كمترى بدهند و
حواله را در مقابل مبلغ بيشترى تحويل بگيرند، ربا محسوب مىشود(660).
در هر صورت، شكى نيست كه در حالت كلى، شرط
نقصان از طرف قرض دهنده اشكالى ندارد، ولى دليلى بر لزوم وفا به چنين شرطى وجود
ندارد. در هر صورت، قرض دهنده مىتواند مثل آن چه را داده است، باز پس دهد.
9. كاهش بدهى در مقابل
تعجيل مدت:
گاهى فردى از كسى به جهت بيع نسيه و يا سلف طلب
مدتدارى دارد، و از طرفى به خاطر نياز به مال خويش دوست دارد مقدارى از طلبش را
صرف نظر كند تا در مقابل، زودتر از موعد مقرر آن را وصول كند، يا بعضى اوقات كسى
براى حاجتى قرض كرده و آن حاجت زودتر برطرف شده است و حال مىخواهد زودتر بدهىاش
را بپردازد. اگر طرفين معامله در چنين مواردى توافق كنند كه در مقابل پرداخت زودتر
بدهى، از بخشى از آن صرف نظر شود، چه حكمى دارد؟
فقيهان شيعه بدون هيچ گونه اختلافى، اين عمل را
صحيح مىدانند. صاحب جواهر در اين باره مىگويد: اگر دين مدت مدتدار باشد، صحيح
است با تراضى طرفين مقدارى از آن كم شود و زودتر از موعد پرداخت گردد و در اين مطلب
هيچ خلاف و اشكالى نيست و نصوص متعددى بر آن دلالت مىكند(661).
از جمله رواياتى كه بر اين مطلب دلالت دارد:
صحيحه محمد بن مسلم از امام باقر (عليه السلام)
و صحيحه، حلبى از امام صادق (عليه السلام): انهما (عليه
السلام) قالا فى الرجل يكون عليه دين الى اجل مسمى فياتيه غريمه فيقول انقد لى كذا
وكذا واضع عنك بقيته او يقول انقد لى بعضا و امدلك فى الاجل فيما بقى. قال: لا ارى
به باسا ما لم يزد على راس ماله شيئا، يقول الله عزوجل فلكم رءوس اموالكم لاتظلمون
و لاتظلمون(662)؛
محمد بن مسلم از امام باقر (عليه السلام) و
حلبى از امام صادق (عليه السلام)، هر دو به سند صحيح نقل مىكنند: در مورد شخصى از
امام (عليه السلام) سوال شد كه دين مدت دارى بر عهده دارد، طلبكار نزد وى مىآمد و
مىگويد: فلان مقدار از آن را نقد بپرداز تا از بقيهاش صرف نظر كنم، يا مىگويد:
مقدارى را نقد بپرداز تا نسبت به باقى آن، مهلت را اضافه كنم.
امام باقر (عليه السلام) فرمود: مادامى كه بر
اصل سرمايهاش چيزى اضافه نكند، اشكالى ندارد.
خداوند مىفرمايد: براى
شماست سرمايههايتان؛ نه ستم كنيد و نه بر شما ستم شود.
عن ابى عبدالله (عليه
السلام) قال: سالته عن الرجل يكون له على الرجل دين فيقول له قبل ان يحل الاجل عجل
لى النصف من حقى على ان اضع عنك النصف ايحل ذلك لواحد منهما قال: نعم(663)؛
از امام صادق (عليه السلام) سوال شد: مردى از كسى طلب دارد و قبل از فرا رسيدن
موعد، به او مىگويد: نيمى از بدهى را زودتر بده تا نصف ديگر را واگذارم، آيا اين
عمل براى هر يك از آن دو جايز است؟ آن حضرت (عليه السلام) فرمود: بلى.
همين مضمون از روايات ديگرى نيز استفاده مىشود(664).
مطابق نظر شيعه، چه از نظر روايات و چه از نظر فتاواى علما، طرفين مىتوانند در
مقابل كاهش مقدار بدهى، سر رسيد آن را زودتر قرار دهند.
بين علما بحث است كه ماهيت اين توافق چيست؟ آيا
صرف تراضى طرفين كافى است يا بايستى آن را در ضمن عقدى انجام دهند؟ امام خمينى (قدس
سره) مىفرمايد: جايز است كم كردن مبلغ بدهى در مقابل تعجيل مدت، براساس عقد صلح يا
ابرا(665).
مقصود از صلح اين است كه طرفين با يكديگر
درباره كاستن از مبلغ بدهى در مقابل كم كردن مهلت پرداخت، مصالحه كنند و مقصود از
ابرا اين است كه طلبكار بگويد: اگر طلب مرا زودتر از موعد بپردازى، نسبت به فلان
مقدار از آن، ذمهات را برى مىكنم.
اين عمل مىتواند در قالب عقد هبه انجام گيرد،
به اين صورت كه طلبكار بگويد:
اگر بدهى را زودتر بپردازى، فلان مقدار از آن
را به تو مىبخشم.
مضمون روايات، به ويژه صحيحه محمد بن مسلم و
حلبى و مرسله ابان ظهور در ابرا دارد، لكن ابرا خصوصيتى ندارد و اگر همان معنا را
با عقد صلح يا امثال آن نيز انشا كند، كافى است؛ زيرا ابرا در كلام راوى آمده است و
مقتضاى تعليلى كه از امام (عليه السلام) در صحيحه نقل شده، عموميت است.
نظر اهل سنت:
مشهور فقهاى اهل سنت، مانند عبدالله بن عمر،
زيد بن ثالث، الشعبى، سعيد بن مسيب، مالك، ابوحنيفه، شافعى و احمد بن حنبل (بنابر
قول مشهورش) چنين عملى را ربا و حرام مىدانند و در مقابل، ابن عباس، ابن سيرين،
نخعى، ابى ثور، زفر، ابن تيميه، ابن رشد، ابن قيم و احمد بن حنبل (بنابر قول ديگرش)
آن را جايز مىدانند.
مشهور علماى اهل سنت براى اثبات قول خود به
ادله زير استناد كردهاند:
1. روايت مقداد كه مىگويد: روزى 100 دينار به
مردى قرض دادم، سپس از طرف پيامبر اكرم (ص) مامور شدم به جايى بروم. به آن مرد
گفتم: 90 دينار زودتر بپرداز تا از 10 دينار باقى بگذرم، او پذيرفت. وقتى اين مساله
را به رسول خدا (ص) عرض كردم، فرمود: اى مقداد! به آن فرد ربا خوراندى!
2. از ابن عمر روايت شده است كه پيامبر اكرم
(ص) از بيع اجل بعاجل نهى كردند.
بيع اجل بعاجل اين
است كه از كسى 1000 درهم قرض داشته باشى و به او بگويى: 500 درهم زودتر مىدهم و تو
از بقيه بگذر.
3. ابن شهاب از سالم بن عبدالله نقل مىكند كه
از ابن عمر در مورد مردى سوال شد كه از ديگرى طلب مدت دارى دارد، پس مقدارى از آن
را كم مىكند و او زودتر از موعد مىپردازد. ابن عمر اين كار را مكروه دانست و از
آن نهى كرد.
4. عبيد ابى صالح مولى السفاح مىگويد: لباسى
را به اهل بازار فروختم، خواستم به طرف كوفه راه بيفتم، آن گفتند: از قيمت كم كن تا
نقد بپردازم، در اين باره از زيدين ثابت سوال كردم، گفت: امر نمىكنم كه اين را
بخورى يا بخورانى.
مخالفان نظر مشهور در مورد روايت اول و دوم
چنين جواب دادهاند: اين روايتها ضعيف هستند و توان مقابله با روايتى كه از ابن
عباس نقل شده و از جهت سند صحيح است، ندارد. از ابن عباس نقل شده است كه گفت: وقتى
رسول خدا (ص) به بنى النضير دستور داد از مدينه كوچ كنند، عدهاى نزد آن حضرت (ص)
آمدند و عرض كردند: اى رسول خدا (ص)! شما آنان را فرمان مىدهيد كه كوچ كنند؛ در
حالى كه آنان طلبهايى دارند كه هنوز موعد پرداخت آن نرسيده است.
رسول خدا (ص) فرمود: ضعوا
و تعجلوا؛ از مقدار بدهى كم كنيد و زودتر آن را پرداخت نماييد(666).
مخالفان نظر مشهور به دليل سوم و چهارم چنين
جواب دادهاند: اولا، اين دو روايت از حيث سند، اشكال دارند. ثانيا، از جهت دلالت،
ظهور در حرمت ندارند.
ثالثا، حاكى از نظر صحابهاند، نه روايت ابن
عباس آمده است، نمىتوان به نظر صحابه استناد كرد.
5. قياس: يكى از انواع رباى جاهلى، قرض مدت دار
بود كه خداوند آن را تحريم كرد. وقتى فردى از كسى طلب دارد و به او پيشنهاد مىكند
كه مقدارى از آن را در مقابل كاستن از مدت ببخشيد، در حقيقت مالى را در مقابل زمان
و مدت قرار مىدهد و اين همان چيزى است كه خداوند آن را تحريم كرده است، پس همان
طور كه اگر از كسى 1000 درهم طلب داشت و به او مىگفت: 100 درهم اضافه كن تا مدت را
اضافه كنم، ربا و حرام بود؛ اگر بگويد: وام خود را زودتر از موعد مقرر بپرداز تا
100 درهم از آن كم كنم، نيز ربا و حرام است، زيرا در هر دو صورت، مال در مقابل مدت
قرار گرفته است.
در پاسخ به اين استدلال با استفاده از مبانى
اهل سنت، مىگوييم: قياس اين مساله به رباى جاهلى قياس مع الفارق است؛ چون در
حقيقت، عكس رباى جاهلى است، زيرا طلب كار كمتر از آنچه حق اوست، مىگيرد؛ بر خلاف
رباى جاهلى كه طلبكار زيادتر مىگرفت.
گذشته از اين، چنين قياسى صحيح نيست، چون اين
قياس از نوع قياس شبه است، نه از نوع
قياس علت. علماى اهل سنت گاهى از روى دليل، علت حكمى را
استنباط مىكنند، سپس حكم را با آن توسعه مىدهند. چنين قياسى اگر نصى در مقام
نباشد، نزد خيلى از علماى اهل سنت حجت است. گاهى قياس، قياس علت نيست؛ يعنى علت
مشتركى در دو موضوع وجود ندارد، بلكه مشابهتى بين دو علت يا دو خصوصيت وجود دارد كه
به آن قياس شبه مىگويند. مساله مورد بحث از اين قبيل
است؛ يعنى در يك طرف، افزايش مبلغ بدهى در مقابل افزايش مدت و در طرف ديگر، كاهش
مبلغ در مقابل كاهش مدت است و چون همه قبول دارند كه خداوند عنوان
مبلغ در مقابل مدت را تحريم نكرده است، بلكه عنوان
ربا را حرام فرموده است و ربا به اتفاق همه
افزايش مبلغ بدهى در مقابل مدت است، پس علت مشتركى در
مقام وجود ندارد. بنابراين، قياس از نوع قياس شبه مىباشد و قياس شبه، حتى در صورت
عدم وجود نص، حجيت ندارد؛ چه رسد به حالتى كه روايتى مانند روايت ابن عباس از
پيامبر اكرم (ص) در مورد آن وجود دارد كه به تصريح علماى اهل سنت، روايت صحيحى است.
گذشته از اين، هيچ يك از مفاسد و مضرات فردى و اجتماعى ربا در اين مساله وجود
ندارد. بنابراين، دليلى بر حرمت آن نيست(667).
10 - صحت يا بطلان قرض
ربوى
شرط «زيادى در عقد قرض، حرام و فاسد است. اين
اگر قرض دهنده علاوه بر اصل مال، چيزى بگيرد، نه تنها مرتكب حرام شده است، بلكه
مالك آن زيادتر هم نخواهد بود و هرگونه تصرف در آن، تصرف در مال غير است. در اين
مطلب هيچ اختلافى بين فقيهان نيست؛ اما اين بحث واقع شده كه آيا در صورت شرط زيادى،
اصل قرض صحيح است يا نه؟
ثمره اين بحث اين است كه اگر عقد قرض صحيح
باشد، قرض گيرنده مىتواند در مال قرض شده تصرف كند و معاملات مترتب بر آن نيز صحيح
است، ولى اگر عقد قرض باطل باشد؛ قرض گيرنده نمىتواند در مال قرض شده تصرف كند و
تمام معاملات مترتب بر آن نيز حكم معاملات فضولى را دارد و اگر مال رشد يا منفعتى
داشته باشد، متعلق به قرض دهنده است و قرض گيرنده ضامن آنهاست.
فقيهان در اين باره نظريات مختلفى دارند: محقق
اول در شرايع و علامه در قواعد و مختلف، بر بطلان قرض ادعاى اجماع كردهاند(668).
اين گروه علاوه بر اجماع، به دلايلى استناد كردهاند:
1. روايت نبوى: كل قرض
يجر منفعه فهو حرام(669)
گفتهاند: پس از تقييد حكم روايت به منفعتى كه
در عقد قرض مشروط شده باشد و بعد از جبران ضعف سند آن به موافقت مشهور، ظهور روايت
در حرمت اصل قرض است و وقتى قرض حرام شد، فاسد هم خواهد بود.
2. صحيحه محمد بن قيس كه قبلا گذشت(670).
در آن صحيحه، امام باقر (عليه السلام) فرمود: من اقرض رجلا
ورقا فلا يشترط الا مثلها. بنابراين، امام باقر (عليه السلام) از شرط هرگونه
زيادى در عقد قرض نهى كردند. پس شرط صحت عقد قرض، عدم شرط زيادى است.
3. رواياتى كه بر صحت عقد قرض در صورت وجود
زيادى و جواز گرفتن آن دلالت دارد، منحصر به موردى است كه زيادى شرط نشده باشد. پس
عقد قرض فقط در صورت عدم اشتراط زيادى صحيح است(671).
در مقابل، گروه ديگرى از فقيهان، مثل صاحب
حدائق(672)،
صاحب عروه الوثقى(673)
و بسيارى از فقيهان معاصر، نظير خوانسارى(674)،
امام خمينى(675)،
خوئى(676)،
اراكى(677)،
تبريزى(678)
و سيستانى(679)
گفتهاند: تنها شرط باطل قرض صحيح است.
اين گروهى در پاسخ كسانى كه اصل قرض را باطل
دانستهاند، دليل آوردهاند كه همه روايات مذكور ظاهر در حرمت و بطلان شرط زيادى
هستند و بر بطلان اصل قرض دلالتى ندارند.
سخن حق همين است؛ زيرا دليل اول، يك روايت عامى
و ضعيف السند است و اگر از ضعف سند هم چشمپوشى شود، دلالت آن بر مقصود، متوقف بر
اثبات ملازمه بين فساد شرط و فساد عقد است كه بسيارى به آن عقيده ندارند.
درباره روايت محمد بن مسلم بايد گفت: هرچند
وجودادات حصر در اين روايت: فلا يشترط الا مثلها باعث
مىشود كه ما حكم كنيم كه فقط بازگرداندن مثل آنچه را قرض مىدهد؛ شرط كند و جايز
نيست كه بيشتر از آن شرط كند و در نتيجه، گرفتن زيادى حرام باشد؛ اما اين روايت در
مقام بيان اين نيست كه فقط عقد قرضى صحيح است كه در آن شرط زياده نشده باشد، چون
اثبات چنين حصرى نياز به دليل جداگانه دارد.
رواياتى كه بر جواز گرفتن زيادى در صورت عدم
شرط دلالت دارند، بر حرمت زيادى مشروط دلالت مىكنند، نه بيشتر و در مورد صحت يا
فساد اصل عقد قرض ساكتند.
بخش چهارم: فرار از ربا:
فصل اول: حيلههاى ربا:
در فصول گذشته، درباره
رباى معاملى و رباى قرضى، به تفصيل سخن گفتيم و
اقسام و شرايط هر كدام را برشمرديم و نشان داديم كه شارع مقدس چگونه اهتمام فراوان
داشته است پيكره اقتصاد جامعه اسلامى را از بيمارى مهلك ربا محفوظ نگاه دارد.
با توجه به نقش مخرب ربا، بحث درباره حيلههاى
ربا بسيار مهم مىنمايد، زيرا اگر ما قائل شويم كه به كارگيرى حيلههاى شرعى براى
فرار از ربا كلا جايز است، در حقيقت حكم تحريم ربا را لغو ساختهايم و اختلاف شارع
با رباخواران را به صورت يك اختلاف لفظى در آورده و اهداف اسلام را در مبارزه با
اين كه بلاى بزرگ، ناكام گذاردهايم.
پيش از بيان حكم حيلههاى ربا، لازم است حيله
را تعريف نماييم و اقسام حيلههاى شرعى را بيان كنيم.
تعريف حيله:
حيله در لغت عرب از
ماده حول گرفته شده است كه به معناى سال، گذشت زمان و
از حالى گرديدن است(680).
الحول، الحيل، الحول،
الحيله، الحويل، الاحتيال، التحول و التحيل: همه اينها به معناى تيز هوشى،
مهارت، دقت نظر و قدرت بر دقت در عمل به كار مىرود. جميع حيله؛ حبل و حول است. به
مرد و زنى كه حيلهگر باشند، حول و
حوله مىگويند.
گفته مىشود: هو احول منك؛ يعنى او از تو
حيلهگرتر است.
الاحتيال و المحاوله: هرگاه قصد مىكنى كه چيزى
را با تردستى و زرنگى به دست آورى، به آن احتيال و محاوله گويند(681)
و به كسى كه بسيار زرنگ و حيلهگر است، حولول گفته
مىشود(682).
لا يستطيعون حيله(683):
حيله در اين جا اسمى است كه از احتيال اخذ شده است(684)،
يعنى مردان و زنان و كودكان مستضعفى كه زرنگى و چاره جويى نتوانند و راهى نيابند،
باشد كه خداوند از عذاب ايشان درگذرد. در حديث شريف آمده است:
بك اصاول و بك احاول؛
خدايا به يارى تو حمله مىبرم و به يارى تو چاره جويى مىكنم(685).
در اصطلاح فقها، حيلههاى ربا به راههاى
چارهاى گفته مىشود كه شخص براى فرار از حرمت ربا مىكوشد از طريق بعضى از معاملات
و عقود كه ظاهرى شرعى دارند، به هدف اصلى خود كه همانا دريافت
زيادى است، دست يابد؛ بىآن كه در چاره جويىها در مورد رباى معاملى و رباى
قرضى مطرح است و سابقه آن به سالهاى آغازين حاكميت اسلام در جزيره العرب باز
مىگردد. فقيهان مذاهب مختلف اسلامى از دير زمان به بررسى مشروعيت حيلههاى ربا
پرداختهاند و در اين زمينه نظريات گوناگونى را ابراز داشتهاند.
براى دست يابى به حكم حيلههاى ربا از جهت حرمت
و حيلت و صحت و بطلان، بهتر است اول، اقسام حيلههاى شرعى را ذكر كنيم تا دريابيم
كه حيلههاى ربا از چه قسم حيلههاى شرعى به شمار مىروند و سزاوار چه حكمى هستند.
اقسام حيلههاى شرعى:
معمولا از حيلههاى
شرعى براى فرار از يك حكم الزامى تكليفى، يعنى حرمت يا
وجوب استفاده مىشود؛ بدين صورت كه مكلف مىكوشد به كمك
حيله، حرمت يا وجوب چيزى را از بين ببرد، اما راجع به ساير احكام (كراهت، استحباب و
اباحه) چون انجام يا ترك آنها كلا جايز است، انگيزه چندانى براى فرار از آنها و
به كارگيرى حيله وجود ندارد(686).
از آن جا كه حيله به كار رفته، به خودى خود و
صرف نظر از حكمى كه قصد فرار از آن را داريم، محكوم به يكى از احكام خمسه: وجوب،
حرمت، كراهت، استحباب و اباحه است و با توجه به اين كه حيله براى برداشتن حكم وجوب
يا حرمت به كار مىرود، 10 صورت متصور دارد:
1. حيله به خودى خود واجب، به كار گرفته شده
براى رفع حرمت: مثل كسى كه نجات زن نامحرم از غرق شدن بر او واجب است، اما وى اين
را وسيله التذاذ از نامحرم قرار مىدهد.
2. حيله به خودى خود واجب، براى رفع وجوب: دو
نفر در حال غرق شدن هستند و فردى مىتواند فقط يكى از آن دو را نجات دهد، ولى به
سبب حسدى كه نسبت به اولى دارد، دومى را نجات مىدهد (تزاحم واجبين).
3. حيله به خودى خود حرام، به كار گرفته شده
براى رفع حرمت: كسى در بيابان مقدارى آب دارد كه حفظ جانش متوقف و بر آن است، آب را
دور مىريزد تا مضطر به نوشيدن شرابى شود كه همراه خود دارد.
4. حيله به خودى خود حرام، به كار گرفته شده
براى رفع وجوب: كسى خود را به بيمارى سخت يا نقص عضو دچار سازد تا وجوب جهاد از وى
برداشته شود.
5. حيله به خودى خود مستحب، براى رفع حرمت: از
يكى از خويشاوندان وام ربوى مىگيرد، آنگاه زيادى را در
قالب هديه به وى مىپردازد.
6. حيله به خودى خود مستحب براى رفع وجوب: در
ماه رمضان به سفر زيارت مىرود تا گرفتن روزه بر او واجب نباشد.
7. حيله به خودى خود مكروه براى رفع حرمت:
مانند بيع نقد و نسيه (بيع العينه)؛ در صورتى كه روايات نهى از بيع العينه حمل بر
كراهت شود. بيع العينه عبارت است از اين كه كالايى به صورت نسيه به كسى فروخته شود،
سپس فروشنده، همان كالا را به قيمت كمتر، به طور نقد از مشترى بخرد. در اين فرض،
فروشنده رباى حرام را در قالب تفاوت قيمت نقد و نسيه دريافت مىكند.