جمهورى اسلامى
طرحوارهاى از آية الله سيد محمد باقر صدر
مترجم: سيد جعفر حجت
اين طرح را حضرت آية الله سيد محمد باقر صدر از نجف اشرف در پاسخ گروهى از علماى
لبنان نگاشتهاند.
با توجه به عنايتى كه در اين ايام به مساله جمهورى اسلامى است،از عربى به فارسى
برگردانده شد.
بر شما پوشيده نيست كه طرح جمهورى اسلامى كه پرچم انقلابش به دست تواناى حضرت
آية الله العظمى امام خمينى-دام ظله-افراشته شده دنيا را به لرزه درآورد،و در
سرزمينهاى اسلامى،و بلكه در همه عالم تاثير مثبت و شگرفى گذاشت،اما پذيرفتن اين
معنى از ديدگاههاى مادى با ترديد و انكار تلقى مىشود و در نظر آنها ادغام دولت و
اسلام و آسمانى كردن مساله حكومت بىمعنى مىنمايد.
اينان ادعا مىكنند:حكومت پديدهاى زمينى است و ارتباطى با آسمان ندارد و هر
تلاشى در اين زمينه،شعارى بىمحتوى است. با توجه به اينكه در همهى اقطار اسلامى آن
جناب را به مهارت و چيرگى در فقه و تبحر در شاخههاى معارف اسلام مىشناسند،و به
تسلط كافى شما بر مكتبها و افكار روز آگاهى دارند،اميدواريم با روشن كردن اين
مساله،ما را بهرهمند ساخته و بيان فرمائيد:«جمهورى اسلامى بر چه اساس فكرى استوار
است؟»
سيد محمد الغروى-الشيخ على طحينى-الشيخ حسن حريرى-الشيخ محمد جعفر شمس
الدين-الشيخ راغب حرب.
28 صفر 1399 هجرى قمرى
بسم الله الرحمن الرحيم
سلام بر رهبر انسانها،محمد مصطفى(ص)و درود بر خجسته پيشوايانى كه از خاندان پاك
اويند و بر نيكان و شايستگان اصحابش پس آنگاه،اهتمام مسؤولانهى شما را نسبت به
برنامه مباركى كه رايتش توسط آيه الله العظمى امام خمينى افراشته شد،و جانها و
دلهاى همه مسلمانها بدان شگفته و خرم گرديد،ارج مىنهم.
مىكوشم در طى آنچه مىآيد،سخنانى را ياد آور شوم كه در اين فرصت گرانبها،روشنگر
راهى شود و به طرح انديشههاى اسلامى و پيشنهادهاى قابل اجرا كمك كند.با تاكيد بر
اينكه،اين امام مجاهد،پرچم نهضت را به اهتزاز در آورد و اوست كه توانست آن را به
پيروزى برساند،در اينجا نيز او صاحب راى متين و پايگاه استوار در برگزيدن بهترين
طرح است.و همهى ما مطمئنيم همانگونه كه وى به طرزى دلپذير،طاغوت را نابود و ايران
را از تاريكىها بيرون آورد،اين پيروزى بزرگ را بارور كرده و به تطبيق كامل آئين
اسلام مىرساند.و بار ديگر جهان و جهانيان را به شگفتى خواهد نشاند.
حكومت،يك پديده اصيل اجتماعى در زندگانى بشر است كه به دست انبياء الهى و
رسالتهاى آسمانى به وجود آمده،پيكر درست و سالم آن براى رهبرى جوامع بشرى و استوار
كردن آن بر پايههاى حق و عدالت به منظور ايجاد وحدت و رساندن آن به مسير اصلى و
صحيح از برنامههاى پيامبران شكل گرفته است.خداوند مىفرمايد:
«مردمان يك امت بودند،خداوند پيامبران را مژده رسان و بيم دهنده برانگيخت و با
ايشان كتاب حق فرو فرستاد تا بين مردم در آنچه اختلاف دارند،داورى كند و اختلاف
نكردند مگر كسانى كه پيامبران به سويشان فرستاده شده و دلائل روشن بدانها رسيده بود
و اين اختلاف از روى ستمگرى بود.و مومنان در اين اختلافات باذن خداوند به حق
هدايتشدند و خداوند آن كس را كه بخواهد براه راست هدايت مىكند (1) از
اين آيه به دست مىآوريم كه مردمان در آغاز يكپارچه بودند،در آن زمانى كه فطرت پاك
انسانى حكمفرما بود،بينش آنها از زندگى، ابتدائى همشان محدود و نيازشان ساده
بود،فعاليتهاى اجتماعى موهبتها و استعدادها را شكوفا كرد،امكانات تازهاى بوجود آمد
چشم انداز بشر وسعت گرفت،آگاهىها افزون و نيازمندىها پيچيده شد.و بدين
گونه،اختلاف پا گرفت و بين توانا و ناتوان تناقض بوجود آمد، زندگى اجتماعى محتاج
قانونى شد كه حق را مشخص كند،دادگرى را بر پا دارد.و وحدت جامعه را در چهار چوب
سالمى تضمين نمايد،و همه استعدادهائى كه در آزمايش زندگى رشد كرده بود بجاى آنكه
موجب كشمكش و دوگانگى و بهره كشى شود،بر محورى قرار دهد كه به خير و آرامش و
استقرار همگان بيانجامد.
در اين مرحله حساس اجتماعى،حكومت به دست پيامبران ايجاد شد و آنها براى بر پا
ساختن حكومتى سالم قيام كردند و خداوند پايههاى دولتحق را چنانچه در آيه بالا
خوانديم،استوار ساخت.
انبياء الهى هر يك به نحوى در ماموريت عظيم خود براى بناى يك دولتشايسته كوشش
نمودند،گروهى از آنها مانند داود و سليمان نبى(ع)خود عهدهدار حكومتشدند و
موسى-عليه السلام-سرتاسر حيات خود را در بر پا كردن اين امر گذارند.
پيامبر اسلام،كوششهاى انبياء گذشته را به بهترين صورت در قالب پاكترين دولت
تاريخ در آورد،دولت اسلام نقطه عطفى در تاريخ بشريت است كه در آن تمام ويژگىهاى يك
كومتشايسته به صورت كامل نمايان است،با وجودى كه پس از رسول خدا غالب خلفاى اسلامى
شايستگى نداشتند و در بند اهداف عاليه اسلام نبودند،اما امامت كه استمرار نبوت
است،كوشش پىگير خود را براى برگرداندن دولتهاى منحرف اسلامى به مسير درست آن آغاز
كرد،ائمه-عليهم السلام-در اين راه فداكارىهاى بزرگى نمودند و شهادت حسين بن
على-عليه السلام-و ياران پاك و برگزيدهاش،نمودار روشنى از اين جهاد بزرگ است.
امامت پس از غيبت كبرى به مرجعيت منتهى شد،همانگونه كه اصل امامت استمرار
پيامبرى و نبوت بود.
مرجعيت بار اين رسالت بزرگ را به دوش كشيد و در در ازناى زمان،به صورت گوناگون
در انجام اين مهم يا تهيه مقدمات آن سخت كوشا بود.
علماى شيعه،به يارى صالحين و مستضعفين امت اسلامى،زندگى خود را در مبارزه و طرد
با اشكال گوناگون باطل سپرى كردند و بر اينكه به دولت پيامبران و ائمه كه دولتحق و
عدل است،تعلق دارند پاى فشردند،همان دولتى كه همه نيكان روزگار و شايستگان بشر دوست
براى برپائيش قيام كرده و مبارزه نمودند.
ملت مسلمان و قهرمان ايران،توانست اساس طرد هميشگى طاغوت را بريزد و بر جاده
پيامبران و پيشوايان استوار بماند زيرا اين مردم بيش از ديگران با مرجعيتشيعه
محشور بود و معارف دينى خود را از اين چشمه گوارا مىنوشيد.
نهضت مقدس ملت مسلمان ايران،در پرتو رهنمودهاى مرجعيتشايستهاى كه الحق امام
خمينى-دام ظله-بر فراز قله آگاهى رسالت و سياست آن قرار دارد،در نبرد تلخ و دردناكش
با طاغوتهاى كفر در برابر فرعون جديد دليرانه ايستادگى كرد و بزرگترين شكست را به
وى و به پاسداران كفر و استعمار در سرزمينهاى اسلامى وارد آورد.
طبيعى است كه ايمان ملت مسلمان افزون شود،ايمان به رسالت بزرگش،ايمان به اينكه
توانائى را از اسلام به دست آورد،زيرا به نور اسلام و جهادى كه مرجعيت اسلامش
پى-ريخت و به سخت كوشى قائد بزرگ امام خمينى توانست محكمترين قيود را بشكند و گردن
خود را از گرانترين زنجير اسارت برهاند،پس اسلام رسالت تنها نيست بل رهائى-بخش،و
تنها نيروى مقاومى است كه اين ملت را به پيروزى بزرگ رسانده،و از اينجاست كه
طرح«جمهورى اسلامى»از جانب اين مرجع رشيد،تعبير زندهاى است از هدف و شعار اسلامى
كه از درون جامعه ايرانى بر مىخيزد و نتيجه طبيعى اين جهاد و ضامن استمرار اين ملت
در راه نصرتى كه خداوند وعده كرده است مىباشد.
ملت بزرگ ايران،با قيام به برقرارى جمهورى اسلامى و طرح اين انديشه نه تنها به
تجديد حيات خود پرداخته،بلكه در اين دوران تاريك كه همه ملل مسلمان چشم به راه نجات
دهندهاى هستند كه آنها را از سيطره غرب و تمدن فريبا و استعمارگرش رهائى بخشد،و
تمام تودههاى انسانى نياز به رسالتى را كه به بهرهكشى انسان از انسان خاتمه دهد
حس مىكنند، پرتوى نجات بخش بر عالم اسلامى و بر سرتاسر جهان افكند:
ملت مسلمان ايران در اين لحظات شكوهمند تاريخى و پر از جهاد و قهرمانى كه نويد
پيروزى و انقلاب واقعى مىدهد،براى نخستين بار در قرون اخير طرح حكومت اسلامى را
عنوان مىكند و مصمم است كه دستور الهى را در يك آزمايش موفق و حياتبخش قرار دهد،و
همچنانكه اين مردم شريف،وجدان جهان را برانگيخت و ارزشهاى بىاساس مادى را با
ارزشهائى كه در طول مبارزه نشان داد متزلزل ساخت بار ديگر نهاد بشريت ره گم كرده و
درون ميليونها دردمند را با تطبيق رسالت اسلامى به هيجان مىآورد و عالم را در نور
جديدى يعنى نور اسلام فرو مىبرد،نورى كه انسان غربى و مزدورانش مانع پرتو افشانى
آن بودند،اينها با اعمال قدرت نظامى،و ارائه تمدنى پوك و فريبا،و با تحريف
عقايد،كوشش كردند جهان اسلام را از اين روشنى دور نگهدارند تا سيطره خود را حفظ
كنند و شرق اسلامى پيوسته دنباله رو تمدن غربى باشد.
اسلامى كه به زور سرنيزه و سياست بازى در دژهاى تاريك زندانى بود و هر گروه رنگى
به دلخواه بر آن كشيده بود به دست ايرانى مسلمان از تاريكى و اختناق رها شد،لرزهاى
به جان ستمگران افكند و سمبلى برتر براى ايجاد يك ملت مجاهد و قهرمان گرديد،شمشير
برندهاى بر عليه طاغيان و پاسداران استعمار از غلاف برون آمد و پايهاى براى تولد
جديد امتها استوار ساخت،امام خمينى با پرده برداشتن از چهره نهفته اسلام،نه تنها
به بهترين دليل بر توانائى اسلام و قهرمانى ملت ايران ارائه داد،بلكه بزرگى جنايت
زندانبانان اسلام و كسانى را كه نمىگذاشتند اسلام شناخته شود و نيروى شگرف
سازندهاش بكار افتد،مبرهن نمود.و به زودى اين فروغ نوين اسلام كه به دست مسلمان
ايرانى پرتو افكنده رژيمهائى را كه مزدورانه نام اسلام بخود بستهاند رسوا
مىكند،بدان گونه كه رژيمهاى ضد اسلامى را رسوا كرد.
پايههاى فكرى و اساسى جمهورى اسلامى
با در نظر گرفتن خصوصيات معنوى ملت ايران:
بينشى كه از اسلام به عنوان برنامه اساسى زندگى دارند.
ايمانشان به مرجعيت مبارز و زعامت آگاه و مجاهدى كه اين مردم را در سختترين
دوران مبارزه به غلبه بر طاغوت و پيروزى رهنمون شد.
و با توجه به كرامت انسان ايرانى و سهم بزرگ وى در آزادى و برابرى و سازندگى
اجتماع نوين اسلامى،امور زير را كه پايههاى فكرى و اساسى جمهورى اسلامى است ارائه
مىدهيم:
1- حاكميت مطلق از آن خداوند است،تحكيم اين حقيقت بزرگ،عظيمترين انقلابى است كه
به وسيله انبياء الهى آغاز شد و به خاطر آزاد كردن انسان از بردگى انسان خود را در
ميدان اين مبارزه افكندند،مقصود از حاكميت مطلق خداوند اينست كه:انسان آزاد است و
هيچ كس و هيچ طبقه و هيچ گروه بروى سرورى ندارد و سيادت و آقائى ويژه خداوند
است،اين اصل هر گونه زورگوئى و بهره كشى و سلطه انسان را بر انسان نابود مىسازد.
پادشاهان سركشان روزگار نيز دوران درازى از اين حق الهى دم مىزدند،لكن اين با
آنچه انبيا مردم را با شعار:لا اله الا الله به آن دعوت كردند،اساسا متفاوت است.اين
ستمگران،اسما حكومت را به خدا نسبت مىدادند تا خود از آن بهره بگيرند،و به نام خدا
هر كه را خود مىخواستند بر سر مردم مسلط مىكردند،ولى پيامبران و كاروانى كه به
رهبرى آنها در راه آزاد كردن انسانها حركت كرده است،به حاكميت مطلق الهى ايمان
داشتند و خود را از هر گونه تفوق طلبى و برترى جوئى كه چه بسا در قالب انسان دوستى
عرضه ميشد دور نگهداشته و حاكميت«الله»را به صورت واقعى در آئين خود مجسم
كردهاند و هيچ فرد و گروه يا خاندانى نمىتواند از آن براى سلطه جوئى سوء استفاده
كند و تا زمانى كه«الله»اساس حاكميتها و نظام اسلامى جلوهگاه آن حكومت باشد،خود
بخود همه فرمانروائىها و حاكميتهاى ظالمانه،به وسيله اين آئين از ميان مىرود.
2- اساس قانونگذارى در جمهورى اسلامى احكام اسلام است و همه برنامهها در پرتو
شريعت اسلامى وضع مىشود بدين روش:
الف: احكامى كه ثابت بودن آن در فقه اسلامى روشن شده است،به اندازه ارتباطش با
زندگى اجتماعى،جزء ثابت و استوار قانون اساسى شمرده مىشود.
ب: در احكامى كه مجتهدان بر اساس اجتهاد مشروع چند راى مختلف دارند،«قوه
مقننه»در برگزيدن يكى از آنها بر اساس مصلحت جامعه آزاد است.
ج: براى امورى كه مشمول حكم قاطع وجوب و حرمت نباشد،«قوه مقننه»كه نماينده ملت
است،آنچه را مصلحت مردم مىداند،به صورتى كه معارض با اساس قوانين اسلام نباشد،
قانون وضع مىكند.
قلمرو اين قانونگذارى،شامل همه مواردى كه شرع آنها را به صلاحديد خود مردم
واگذاشته و به مكلف آزادى عمل-در حد عدم معارضه با ساير احكام اسلامى-داده
است،مىشود.و اين بخش را-بخش آزاد قانون گذارى-مىناميم. 3-«قوه مقننه»و«قوه
مجريه»مستند به مردم است،و در حقيقت امت است كه در چهار چوب قانون اساسى اسلام
عهدهدار اين دو امر مهم مىباشد.و اين حق خلافتى است كه خداوند به بشر عنايت
فرموده و امت با داشتن چنين خلافتى رشيدانه،احساس مسئوليت مىكند،زيرا با
سمت«جانشينى خدا»در زمين تصرف مىكند با اين وصف حتى امت نيز اساس حاكميت و سلطه
نيست،و تنها در برابر خداوند مسئول حمل امانت او مىباشد.
انا عرضنا الامانة على السموات و الارض و الجبال فابين ان يحملنها و اشفقن منها
و حملها الانسان انه كان ظلوما جهولا. (2)
ما امانت را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرديم و همه از حمل آن سر باز زدند
و ترسيدند،و انسان حمل آن را به عهده گرفت،هر آينه او ستمگر و نادانست».
مردم چگونه عهدهدار اين دو امر مىشوند؟
چگونگى اقدام مردم در پديد آوردن«قوه مقننه»و«مجريه»به صورت زير است:
اول: بر مردم است كه رئيس حكومت را(خواه به نام نخست وزير و خواه به نام رياست
جمهورى، هر يك كه عهدهدار اداره مملكتشود)پس از آنكه از طرف مرجع كانديدا شد،
انتخاب كنند[نحوه نامزد شدن رئيس از ناحيه مرجع در شماره چهارم بيان مىشود]و رئيس
انتخاب شده،خود اعضاء حكومتخود را معين مىنمايد.
دوم: مردم با انتخاب آزاد و مستقيم،مجلسى را از اهل حل و عقد(مجلس موسسان)بوجود
مىآورند وظايف مجلس موسسان بدين شرح است:
الف: رسمى كردن اعضائى كه رئيس مملكت براى اجراى قوانين برگزيده است.
ب: برگزيدن يكى از آراء اجتهادى طبق مصالح مردم.
ج: پر كردن بخش آزاد قانونگذارى،با جعل قوانين مناسب.
د: نظارت بر هيئت دولت در اجراى قوانين،با داشتن حق مواخذه و استيضاح.
4- مرجعيت صالح و شايسته نماينده شرعى اسلام است،و مرجع از ناحيه شرعى نائب عام
امام عليه السلام ميباشد و در حكومت اسلامى بر امور زير ولايت دارد:
1- پايه اساسى،حكومت اوست و دولت بواسطه ولايت او ارزش پيدا مىكند،و فرماندهى
ارتش به وى اختصاص دارد.
2- تعيين كانديدا و يا امضاى كانديداى انتخاب شده براى رياست قوه مجريه از شئون
مرجعيت است و تعيين و امضاى او از كسى كه در انتخابات كاملا پيروز شده،به معنى
اعطاى ولايت و وكالتشرعى مىباشد،و اين تعيين و امضاء به رئيس قداست و شرعيت
مىدهد.
3- تشخيص اينكه قانون اساسى وضع شده برابر با شريعت اسلامى استيا نه؟در صلاحيت
مرجع مىباشد.
4- قطعى كردن قوانين اجتماعى(كه در بخش آزاد قانونگذارى وضع شده)در اختيار مرجع
است.
5- اگر در موارد گذشته اختلافاتى پديد آيد،مرجع دادگاهى براى بررسى اقامه
مينمايد.
6- مرجع براى رسيدگى به شكايات و مرافعات و حفظ حقوق ستمديگان در همه نقاط كشور
محاكم صالحه برپا مىكند. و همچنين مرجع مجلسى را مركب از صد نفر روحانى آگاه و
روشن گرد مى-آورد.افراد اين مجمع از علماى بزرگ حوزهها و شهرستانها و گويندگان و
نويسندگان و متفكرين اسلامى برگزيده مىشوند و حد قال بايد ده مجتهد در بين آنها
باشد و مرجعيت در اين مجلس امور زعامتخود را در دست مىگيرد و اين مجلس را«شوراى
مرجعيت»نام مىگذاريم.
مرجعيت چيست و در چه كسى تحقق پيدا مىكند؟
مرجعيتحقيقتى اجتماعى است كه در امت اسلامى وضع شده و بر اساس
موازين شرعى استوار است،و در حال حاضر در رهبر انقلاب ايران(امام خمينى دام ظله)كه
حدود يستسال است ملت را رهبرى مىكند و مردم ايران به واسطه رهنمودهاى دليرانه و
آگاهانه وى به پيروزى رسيدهاند،تحقق يافته است.و اما بطور عموم بعنوان ممثل اعلاى
دولت اسلامى در طول زمان مىبايد در كسى تحقق يابد كه به ويژگيهاى زير آراسته باشد:
اول: دارا بودن صفات مرجع دينى از اجتهاد مطلق و عدالت.
دوم: اصول فكرى وى كه از خلال تاليفات و مباحثش بدست مىآيد،روشنگر
ايمان وى به حكومت اسلامى و ضرورت پاسدارى از آن،باشد.
سوم: مرجعيت او به روشى كه پيوسته در تاريخ شيعه مورد قبول
بوده،فعليتيافته باشد.
چهارم: اكثر اعضاء«مجلس شوراى مرجعيت»صلاحيت او را تاييد
نمايند،علاوه بر اين گروه زيادى از كارگزاران دينى(كه تعداد آنها در قانون اساسى
مشخص مىگردد)مانند علماء و طلاب حوزههاى علميه و ائمه جماعت و گويندگان و متفكرين
اسلامى شايستگى وى را تائيد كنند:
در صورت تعدد مراجع صلاحيتدار،مردم در يك رفراندوم،حق تعيين يكى از
آنها را دارند.
5- همانگونه كه گذشت مردم صاحب حق و عهدهدار حمل اين
امانت(حكومت)هستند،و همگى نسبت به اين حق در برابر قانون مساويند،و فرد فرد آنها حق
راى و فعاليتسياسى به گونههاى مختلف دارند،همانگونه كه در انجام مراسم و شعائر
دينى و مذهبى خود آزادند،و دولت وظيفه دارد اين آزادى را براى هموطنان غير مسلمانى
كه از نظر سياسى او را پذيرفتهاند و در چهار چوب عقايد عمومى با وى اشتراك
دارند،فراهم آورد.
6- جمهورى اسلامى ايران به حكم رسالت و مسئوليت عظيمى كه دارد،در
داخل و خارج ايران وظايف تاريخى بزرگى به عهده دارد،اما در داخل ايران بايد:
(1) اسلام را در همه شئون زندگى تطبيق نمايد.
(2) با محو هر گونه نظام طبقاتى در معيشت و با برقرار كردن اقتصاد
سالم اسلامى و باز گرداندن پخش ثروت به روشهاى مشروع و فراهم آوردن وسائل راحت براى
فرد فرد ملت، آسايش جامعه و تعادل اجتماعى را تامين نمايد.
(3) در شناساندن اسلام واقعى بكوشد و شخصيت مردم را بر اساس فرهنگ
اسلامى طورى تربيت نمايد،كه پيوسته حافظ انقلاب اسلامى باشند.
و در خارج ايران:
الف: مشعلدار هدايت اسلام در سراسر گيتى باشد.
ب: در امور سياسى و مبادلات خارجى جانبدار حق و عدالت و نمايانگر
نمونه اعلاى اسلام باشد.
ج: فريادرس همه مستضعفين و رنجديدگان جهان و ستيزه جوى استعمار و
طغيان،بويژه در سرزمينهاى اسلامى كه ايران جزء جدا ناشدنى آنست،باشد. بايد دانست
كه هرگز اهداف دولت قرآن پايان نمىپذيرد،زيرا كلمات الهى پايان ناپذير است و حركت
بسوى الله در مسير مطلق متوقف نمىشود و اينست راز نيروى شگرف دولت اسلامى و
توانائى انقلابى و ابداع هميشگى آن در مسير حركت انسان بسوى خدا.
قل لو كان البحر مدادا لكلمات ربى لنفد البحر قبل ان تنفد كلمات
ربى و لو جئنا بمثله مدادا (3) «بگو اگر دريا براى نگارش كلمات
پروردگارم مركب شود،دريا پايان مىپذيرد پيش از آنكه سخنان پروردگارم تمام گردد،گر
چه همانند آنرا كمك بگيرند»
در پرتو آنچه گذشت مىتوانيد مبانى فقهى طرح گذشته را بشرح زير
بدست آوريد:
1- ولايت اصالة براى كسى جز خدا نيست.
2- نيابت عامه مجتهد مطلق و عادل و با كفايت از امام عليه السلام
طبق فرموده ولى عصر عجل الله فرجه ميباشد:
و اما الحوادث الواقعة فارجعوا فيها الى رواة احاديثنا فانهم حجتى
عليكم و انا حجة الله عليهم «اما در پديدههاى زمان و رويدادهاى تازه به راويان
احاديث ما مراجعه كنيد،هر آينه حجت (4) من بر شما هستند و من حجتخدا بر
ايشانم».
اين نص ميرساند كه آنها در همه رويدادهاى زمان به اندازهاى كه
مطابقت اصول زندگى را با شريعت اسلام تضمين نمايند،مرجع مردم ميباشند زيرا دستور
مراجعه به آنها از جهتى كه بازگو كننده احاديث ائمه و حاملين آئين اسلامند به آنها
حق ولايت و سرپرستى بر تطبيق احكام اسلام و نظارت كامل بر اجراى آن ميدهد.
3- خلافت عمومى مردم بر اساس شورى كه به آنها حق ميدهد عهدهدار
امور خود باشند،در ضمن اشراف و نظارت نائب امام قرار دارد.
4- نظريه اهل حل و عقد كه دورانى از تاريخ و جامعه اسلامى تطبيق
شد،با در نظر گرفتن ويژگيهاى زمان لازم است با توجه به قاعده شورى و نظارت
مرجع،بصورت مجلسى در آيد كه اعضاء آن نماينده واقعى مردم باشند.
از خلال مطالب فشردهاى كه بيان شد،ميتوانيد شكل حكومت اسلامى را
با ساير انواع حكومتها مقايسه كنيد و اختلافات اساسى آنها را با اسلام بدست آوريد:
اولا: از ناحيه چگونگى پديد آمدن دولت و رشد تاريخى آن،همه آراء و
نظرياتى را كه اظهار شده مطرود و نادرست دانسته و ايمان داريم،دولت پديدهاى است
ناشى از ولايت انبياء الهى كه در بخش معينى از تاريخ بشريت بوجود آمده.
[نظريات اظهار شده درباره پيدايش دولت در تاريخ عبارتست از:
الف: حاكميت زور و اعمال قدرت،حكومت را بوجود آورده.
ب: اعطاى حق پادشاهى و حكومت به سلاطين از ناحيه خداوند است.
ج: قرار دادهاى اجتماعى حكومت را به وجود آورده است.
د: دولت از خانواده ريشه گرفته است.]ثانيا: در زمينه وظايف
دولت،نظام فردى كه بر اساس اصالت فرد است،و روش اشتراكى را كه بر اصالت جامعه
استوار شده نادرست ميدانيم و معتقديم كه حكومت اسلامى تطبيق قوانين الهى است كه
تعادل بين فرد و جامعه را برقرار مىنمايد،و جامعه واقعيتى جداگانه در برابر فرد آن
گونه كه هگل مىگويد ندارد،بلكه جامعه مجموعهاى از افراد و گروههائى است كه بايد
مورد حمايت و رعايت قرار گيرد.
ثالثا: از نظر شكل حكومت:حكومت اسلام حكومت قانون است و به بهترين
شكل بر قانون متكى مىباشد،زيرا قانون اسلام بر حاكم و محكوم بنحو مساوى سيطره
دارد،و بنابر اين رژيمهاى پادشاهى و همه سيستمهاى حكومت فرد بر مردم و نظام
اشرافى از نظر اسلام نادرست است.
رابعا: حكومت اسلامى داراى تمام امتيازات يك دموكراسى است،بدون
آنكه نواقص آنرا دارا باشد و بآن امتيازاتى اضافه مىكند كه از انحراف مصون باشد.در
نظام دموكراسى،مردم سرچشمه سيادت ميباشند ولى در اسلام مردم مركز جانشينى از ناحيه
خدا و پايگاه مسؤوليت در برابر او هستند.
در دموكراسى،قانون پديدهاى كاملا انسانى است و در بهترين شكل آن
كه بندرت واقع مىشود،هميشه اكثريت بر اقليت تحكم نموده و حق آنها را نابود
مىنمايند،ولى در اسلام بخش ثابت قانون اساسى،احكام الهى است و اين دسته از احكام
الهى،ضامن واقع بينى قانون اساسى مىباشد و نمىگذارد هيچ گونه تبعيضى بوجود آيد.
بعنوان مثال: اگر اسلام ملكيت همگانى و ملكيت دولت را در جنب
ملكيتخاصه (5) قرار داده، ناظر به اين نيست كه اين تقسيم نتيجه
جنگطبقاتى يا ترجيح مصالح گروه خاصى است، بلكه نشان دهنده موازين حق و عدالت است و
از اين جهت اين قانون گذارى پيش از پديد آمدن آن مرحله از جنگ طبقاتى كه ماركس آنرا
شرط پيدايش چنين قانونى در جامعه ميداند،بوجود آمد.
خامسا:حكومت اسلامى گرچه از نظر مشخص كردن قدرتها به
نظامهاى(برگزيدن فرد) شباهت پيدا مىكند ولى بطور كلى با نظامهاى دولتهاى
سرمايهدارى كه دموكراسى آنها بر اساس جدائى قوه مقننه از مجريه قرار گرفته تفاوت
چشم گيرى دارد،در حكومت اسلامى هميشه دولت در فردى تحقق پيدا مىكند كه خصوصياتش را
قوانين شرع معين كرده يا مردم مستقيما او را برگزيدهاند،و يا حاكميتخود را هم از
ناحيه شرع و هم از ناحيه انتخاب مردم بدست آورده باشد.
در اين مختصر فرصت آن نيست كه بطور مشروح تفاوتهاى حكومت اسلام را
در تجديد قدرتها و رابطهها،با ساير رژيمهاى حكومتى بررسى نمائيم.و اين طرح فشرده
فقهى،به اختصار پاسخ شما علماء اعلام را در بر دارد و به صورت اجمالى پايههاى فكرى
جمهورى اسلامى را كه ملت مسلمان ايران به رهبرى امام خمينى دام ظله ارائه داده
بازگو مىكند، ناگفته نماند كه اين تنها نظريهاى است قابل بررسى و تطبيق و ميتواند
در اين زمينه مساله را از ديدگاه اسلام روشن كند،از خداوند بزرگ خواهانم كه شما را
در پناه خود محفوظ دارد و به خدمتگزارى در راه اسلام و بر افراشتن لواى حق كامياب
گرداند.
و السلام عليكم و رحمه الله و بركاته
نجف اشرف-محمد باقر صدر
6 ربيع الاول 1399 ه.ق.
پىنوشتها
1- سوره بقره/213.
2- سورء احزاب/72.
3- سوره كهف/109
4- كمال الدين باب 45 توقيع چهارم صفحه 484 طبق آخوندى+وسائل
الشيعه ج 18/باب 11/ح 9 صفحه 101.
5- ناگفته نماند ملكيتخاصه بدان معنى كه در نظام سرمايه دارى يا
سايز نظامها جود دارد نيست،ملكيتخاصه اسلام داشتنى است در محدوده ايمان و اخلاق و
قوانين اسلام نه داشتنى آزاد كه از هر كجا انسان بخواهد بدست آورد و هر گونه خواست
مصرف كند. «مترجم»