مقدمهاى بر صحيفه سجاديه
مترجم:دكتر جمال موسوى
پيشگفتار مترجم
سرشگ بر سوكى بزرگ
در ارتباط با جاذبه نيايش،و هيجانات روانى و عملى عشق و پرستش سخن بسيار است،ولى
از ديدگاه اجتماعى و انقلابى،نوشتهاى كه بتواند ضرورت مرحلهاى امت اسلامى ما را
در برابر سيل بنيان برانداز آز و نياز و شرارتهاى ناشى از آن دو،با صراحت و قوت
علاج كند جز اين نوشتار كه يكى از آثار فرزند برومند اسلام،مجاهد كبير مرحوم آيه
الله العظمى سيد محمد باقر صدر است كمتر پيدا مىكنيم.
درست است اسلام اصيل،سرمايه اساسى جامعه انقلابى ما و جهان آينده براى همه
مستضعفان گيتى است،ليكن استخراج ذخاير و كانهاى بكر و دست نخورده اين منابع فكرى و
فرهنگى،بستگى به قدرت فقاهت،وسعت نظر و بينش عميق دارد.و تا كار شناسانى غير
وابسته،بى هيچ گرايشى جز يافتن حق و حقيقت در دامن اسلام پرورش نيابند،اين كار ميسر
نخواهد بود.
بديهى است اينگونه كارشناسان،تنها مجاهدان نستوه،و تئوريسينهاى مستقل فكرى
هستند كه هر چند حيات آنها از ناحيه دستهاى مرموز مزدوران شرق و غرب تهديد شود
تاثيرى در فكر و قلم و قدم آنها نگذارده،پيوسته منابع اصيل اسلامى را بر شكافند،و
نياز روز جامعه را از آن استخراج كنند.و در مقابل ابرقدرتها و ايادى آنها با قاطعيت
بايستند.
زيرا اسلام پيوسته در متن زندگى اجتماعى است،و اين سوداگران سياستاند كه هميشه
با زندگى اجتماعى مردم براى جلب منافع خود بازى مىكنند،به همين دليل هر گونه
روشنگرى را بر خلاف مصالح خود دانسته در ايجاد محدوديت،مزاحمت،كارشكنى در كار آنها
و سرانجام زجر و شكنجه و قتل و غدر نسبت به اين طراحان اسلامى مىكوشند و اين
خطرناكترين توطئهاى است كه براى مبارزه با نهضت جهانگير اسلام،و تبلور اصالتهاى
فكرى و فرهنگى آن در نظر گرفتهاند. يكى از اين شخصيتهاى كم نظير،مؤلف مجاهد شهيد
ما مرحوم آيه الله-العظمى سيد محمد باقر صدر،رهبر انقلاب عراق،و مرجع شيعيان عرب
زبان،و تئوريسين بزرگ جهان اسلام است.راد مردى كه سراسر زندگىاش براى امت
اسلام،افتخار آميز،پر تلاش،و پر بار بوده است.
كسى كه در همه زمينههاى انديشه اسلامى،اعم از علوم و معارف،يا مسائل
اجتماعى،سياسى، اقتصادى و اخلاقى آن،از ژرف انديشترين،نوآورترين،زنده بين ترين و
انقلابىترين مغزهاى متفكر جامعه اسلامى معاصر ما بوده است.
امتياز نوشتههاى آيه الله صدر در پر محتوائى،اصالت مكتبى همآهنگى با نيازهاى
اجتماعى، انقلابى و هم گامى با كششهاى جامعه بپاخاسته و انقلابى ما است.
هر خوانندهاى بر اثر آشنائى با اين نوشتهها،راه استعمار و استثمار شرق و غرب
را بر خود مىبندد،و به شخصيت و اصالت اسلامى و انسانى خود پىمىبرد.
به همين دليل وجود اين انقلابى كبير،خارى در چشم استعمارگران و استخوانى در
حلقوم جنايتكاران خون آشام استعمارگر بود تا سرانجام دژخيمان بعث عراق كه آلت دستى
در دست اربابان جنايت پيشه خود مىباشند،پس از سالها فشار و اختناق نسبت به معظم
له،با پيروزى انقلاب اسلامى ايران ايشان را 14 ماه در خانه خود در نجف اشرف زندانى
كردند و سپس شب يكشنبه 18 جمادى الاولى سال 1400 دستگير و بعد از سه شبانه روز
شكنجه در بيست و يكم همان ماه اعدام نموده،جنازه ايشان و خواهر مجاهدشان بنت
الهدى(آمنه صدر) نويسنده و متفكر بزرگ زنان عالم اسلام را،مخفيانه به خاك سپردند و
عالم اسلام و بشريت را در اين سوگ بزرگ غرق در غم و اندوه گردانيدند.ما اين مصيبت
بزرگ را به ساحت مقدس ولى عصر(عج)و رهبر امت اسلام آيت الله العظمى امام خمينى،و
ملت بپاخاسته عراق و ايران و همه بشريت تسليت مىگوئيم.و اعلام مىداريم«يد الله
فوق ايديهم»
تهران-بنياد بعثت
واحد تحقيقات اسلامى
1/2/1359
دكتر جمال موسوى
بسم الله الرحمن الرحيم
سپاس،ويژه خداى جهان آفرين است.و درود و سلام بر واپسين پيامبران و رسولان
حق،محمد و تبار طاهرين و ياران راستينش.
بعد از سپاس و درود،صحيفه سجاديه،مجموعهاى از دعاهائى است كه از امام زين
العابدين به دست آمده است.امام زين العابدين على فرزند حسين فرزند على بن
ابيطالب(ع)يكى از امامان اهل بيت است كه خدا آنها را از هرگونه پليدى زدوده و به هر
پاكى آراسته است.
اين امام،چهارمين پيشوا از امامان اهل بيت است،نياى او،امام امير المؤمنين على
بن ابيطالب وصى پيامبر خدا(ص)،و اول كسى كه به او ايمان آورد.كسى كه ارتباطش با او،
همچون رابطه هارون با موسى طبق گفتار خود پيامبر(ص)،بود.مادر بزرگش فاطمه زهرا، دخت
پيامبر خدا(ص)و پارهاى از تن او،جگر گوشه او،و به توصيف پدر،بانوى بانوان جهان،
مىباشد.پدرش امام حسين يكى از دو سرور جوانان بهشت،دو فرزند رسول،و دو گل بوستان
او،كسى كه در باره او نياى بزرگوارش گفت:حسين منى و انا من حسين،او كه در كربلا روز
عاشورا به دفاع از اسلام و مسلمين،شربتشهادت نوشيد.
او خود،يكى از دوازده امامى است كه پيامبر اكرم(ص)طبق حديث صحيح بخارى و صحيح
مسلم و ديگر صحاح،در آنجا كه گفت«الخلفاء بعدى اثنا عشر كلهم من قريش»،از او خبر
داده است.
امام على بن الحسين(ع)به سال 38 هجرى و يا يكى دو سال قبل از آن متولد شد،و تا
حدود پنجاه و هفتسال زندگى كرد.چند سالى در كنار جدش امام على(ع)بسر برد،آنگاه در
مكتب عمويش حسن(ع)،و پدرش حسين(ع)،دو فرزند پيامبر(ص)رشد كرد،و از علوم نبوت و دست
آوردهاى پدران پاكش،تغذيه نمود. تا جائى كه در زمينه علمى و دينى،در دين خدا امام
شد،و مشعل علم و حكمت را به دست گرفت،و مرجع حلال و حرام گرديد،و او در ورع و پرستش
خدا و پارسائى،نمونه جهان و زمان شد.همه مسلمانان به دانشش،به استقامتش،و به برتريش
ايمان آوردند.و هشياران تسليم رهبرى و فقاهت و مرجعيت او نيز گرديدند.
زهرى گويد:«در ميان بنى هاشم،برتر از على بن الحسين و فقيهتر از او،كس را
نديدم»،در سخن ديگرش گويد:«من هيچ قرشى كه از او برتر باشد نديدهام»سعيد بن مسيب
گويد:«من هيچگاه مثل على بن الحسين كسى را نيافتم»
«مالك»پيشواى مسلمانان اهل سنت گويد:«او را به نام زين العابدين،به خاطر زياد
خدا پرستىاش لقب دادند»
سفيان بن عيينه گويد:«هيچ فردى از بنى هاشم را برتر و آگاهتر از زين العابدين
نديدم»«شافعى»امام ديگر اهل سنت،على بن الحسين را«آگاهترين مردم مدينه»شمرده
است.
اين حقيقت را حتى زمامداران معاصرش خلفاى بنى اميه با همه بدخواهىها كه نسبت به
او داشتند،پذيرفتهاند.براى نمونه«عبد الملك بن مروان»به امام(ع)گويد:«خدا چنان
دانش،دين و پارسائىاى بتو داده كه هيچكس قبل از تو جز پدرانت بدان تشرف
نيافتهاند».
در اين باره عمر بن عبد العزيز گفت:«سراج الدنيا و جمال الاسلام،زين العابدين
مسلمانان عموما نسبت به اين امام،وابستگى عاطفى شديدى در خود،احساس مىكردند.و مهرى
ويژه در عمق دل از او مىپروراندند.پايگاه ملى امام(ع)در همه جاى جهان اسلام،در
دلهاى امت گسترش يافته بود،چنانكه وقتى در آن زمان در موقف عظيم كنگره حج،«هشام بن
عبد الملك»براى انجام مراسم حجشركت كرده طواف خانه گزارد،خواست استلام حجر كند از
كثرت جمعيت نتوانست،منبرى برايش نصب كردند روى آن بر نشست منتظر مانده بود كه ناگاه
امام زين العابدين(ع)از در مسجد روى آورده به طواف خانه خدا پرداخت،(هشام خود
مىديد و مردم همه نظاره كرده ميديدند امام)هر وقت به محل حجر الاسود مىرسيد،
جمعيت راه را براى او باز مىكردند،مردم از اطراف حجر الاسود دور مىشدند تا او
بتواند استلام حجر كند،زيرا مردم همه او را خوب مىشناختند و با همه اختلاف شهرها و
بلادى كه از آن نقاط دور آمده بودند،و با اينكه از خانوادههاى مختلفى بودند،همه به
او مهر مىورزيدند. فرزدق شاعر،موفق شد در قصيده دلنشين معروفش اين حقيقت را ثبت
كند.
بايد بدانيم اعتماد مردم به امام زين العابدين(ع)،تنها از ناحيه آگاهىهاى مذهبى
و خصائل روانىاش نبود،بلكه او را رهبر خود و ملجا و پناه خود در همه،مشكلات و
مسائل زندگى مىديدند،به نزد او مىشتافتند تا همچون پدران طاهرينش به مسائل آنها
رسيدگى فرمايد.از اين رو وقتى عبد الملك خليفه اموى با پادشاه روم درگيرى پيدا
كرد،و پادشاه روم او را تهديد كرد تا از نياز آنروز مسلمانان بهره بردارى
كرده،نقدينههاى آنان را براى تحقير مسلمانان از كشور روم وارد كند و در مقابل
آن،هر قرار دادى كه خواست با آنها ببندد.در اينجا عبد الملك متحير و بيچاره شد.عرصه
زمين بر او تنگ آمد،با خود گفت گمان مىكنم من بدترين فرزندى باشم كه در اسلام
متولد شده است،لذا مسلمانان را دعوت به گردهمائى كرد و با آنها به مشورت پرداخت.
هيچ كدام نظرى كه بتواند آن را بكار بندد،اظهار نكردند.در آنجا مردم به او
گفتند:تو خود مىدانى راه فرار از اين مشكل به دست چه شخصى سپرده شده است.فرياد
برداشت واى بر شما چه كسى اين كار از او ساخته است؟گفتند:بازمانده اهل بيت
پيامبر(ص)گفت:راست گفتيد:و همينطور هم بود،او براى رفع اين مشكل به امام زين
العابدين پناهنده شد.امام(ع) فرزند خود محمد بن على الباقر را به شام گسيل داشت،و
تعليمات لازم را به او داد.در آنجا امام باقر طرحى نو،براى تنظيم پول مسلمانان
ارائه داد و با اجراى آن،كشور از موقعيت استعمارى نجات يافت.
مقدر چنين بود كه امام(ع)مسئوليتهاى رهبرى،و روحانى خود را بعد از شهادت پدرش
به دست گيرد.اين مقام مقدس را در نيمه دوم قرن اول،در باريكترين شرائطى كه بر امت
اسلامى مىگذشتيعنى مرحلهاى كه موج فتوحات صدر اسلامى پىآمدهائى به دنبال آورده
بود،تعهد فرمود.اين موج با هيجان روحىاش، با حماسه رزمى ايدهئولوژىاش،تا آن زمان
كشيده شده بود،موجى كه قدرت فرمانروائى كسراها و قيصرها را متزلزل ساخت،و ملل مختلف
و بلاد گستردهاى را،به دعوت جديد فرا خواند و در پى آمد آن،مسلمانان زمامدار بخش
عظيمى از جهان متمدن آن روز،يعنى نيمه دوم قرن اول هجرى شدند.
با اينكه اين زمامدارى گسترده،نيروى عظيمى در زمينه جهانى براى مسلمانان از نظر
سياسى و نظامى به وجود آورد،آنان را در برابر دو خطر بزرگ،بيرون از حدود سياسى و
نظامى قرار داد،و ضرورت ايجاب مىكرد با يك حركت قاطع جلو آن دو خطر ايستادگى شود.
يكى از آن دو،خطر آگاهى مسلمانان از فرهنگهاى متنوع و مبانى قانونگذارى ديگران
و اوضاع اجتماعى مختلف آنان بود،كه بر اثر بر خورد با ملتهائى كه فوج فوج به دين
اسلام وارد مىشدند،فرهنگ و تمدن اسلامى را مورد تهديد قرار مىداد،از اين رو لازم
بود در زمينه علمى كارى انجام شود تا مسلمانان به اصالت فكرى و شخصيت قانونگذارى
ويژه خود كه از كتاب و سنت در اسلام الهام مىگيرد،واقف گردند.
در اينجا ضرورت يك حركت فكرى اجتهادى،قطعى به نظر مىرسيد تا در چهار چوب تعاليم
اسلامى،افق فكرى مسلمانان گسترش يابد،و در نتيجه بتوانند مشعل هدايت كتاب و سنت را
با روحيهاى كوشا،آگاه،پيگير و هشيار به دست گرفته و در موارد مفيد و مورد نيازشان
در اوضاع جارى خود از آن برخوردار گردند،پس بايد اصالتشخصيت اسلامى حاصل كنند و
بذر اجتهاد و تلاش از براى يافتن راه حق در دل آنها افشانده شود،و اين كارى بود كه
امام على بن الحسين زين العابدين(ع)بدان دست زد.او كلاس درس خود را در مسجد
پيامبر(ص)آغاز كرد،و با اشاعه انواع معارف اسلامى از:تفسير،حديث،فقه و غيره با مردم
سخن گفت و از علوم پدران پاكش بر دلهاى آنان فرو ريخت،آگاهانشان را به مبانى فقه
اسلام و شيوه استنباط احكام،تمرين داد از اين كلاس درس،تعداد قابل توجهى از فقهاى
مسلمين فارغ التحصيل شدند.اين كلاس بنياد فكرى مهمى،براى مكاتب فقهى اسلامى شد.و
نيز بنيادى گرديد،براى حركت فعال فقه بين مسلمانان.
انبوه عظيمى از قاريان قرآن،و حافظان كتاب و سنت،او را به رهبرى خود پذيرفتند و
گردش جمع شدند.سعيد بن مسيب گويد.قاريان قرآن به مكه نمىرفتند مگر وقتى كه على بن
الحسين مىرفت،وقتى او براى حجحركت كرد ما نيز يك هزار سواره ملازم ركاب او بوديم.
خطر دوم،ناشى از پيش آمد امواج×رفاه و آسايش در جامعه اسلامى در پىآمد هولناك
فتوحات نامبرده بود.اين امواج هر جامعهاى را در معرض خطر قرار مىدهد،خطر كشيده
شدن به لذات دنيا،و اسراف و افراط در فرو رفتن در تجملات و زيبائىهاى زندگى محدود
اين جهان،و در نتيجه،آن عشق سوزانى كه از ارزشهاى اخلاقى و پيوندهاى روحى نسبت به
خدا و روز قيامت در مسلمانان پديد آمده،خطر خاموش شدن آنها تا جائى بود كه احتمال
ميرفت اين پيوندها كاربرد خود را در مقابل انسانها و براى رسيدن به اهداف عظيم خود
از دست بدهند.
درست همين اوضاعى كه آن روز پيش آمده بود (1) كافى استشما نگاهى به
كتاب اغانى ابو الفرح اصفهانى بيفكنيد تا مطلب روشن گردد.
امام على بن الحسين(ع)اين خطر را احساس فرموده،و براى علاج آن آغاز به كار
كرد.براى جلوگيرى از آن،«نيايش»را بنياد قرار داد و صحيفه سجاديه كه امروز در دست
ما است، محصول و نتيجه اين نيايشها است.اين امام بزرگ با قدرت بلاغت بىمانند،و
نيروى بيانى كه روشهاى ادبيات عرب از رسيدن به آن ناتوانند،و انديشه الهى مخصوص
بخود،توانست از ظريفترين و دقيقترين مفاهيمى كه رابطه انسان را با خدا نشان
مىدهد،و نشاط و وجد خدايابى او را بر مىانگيزد،و وابستگى و تعلق انسان به مبدا و
معاد را تجلى مىبخشد،تعبير بسازد و ارزشهاى اخلاقى و حق و تكليف ناشى از آن را در
قالب تعبير و كلمات،به تجسم آورد.
مىگويم امام على بن الحسين با اين مواهبى كه به او داده شده توانست از عملكرد
نيايش خود،يك جو روحى در جامعه اسلامى بسازد كه يك فرد مسلمان در برابر تند باد
هوسها پايدار بماند.و وقتى زمين مىخواهد او را به خود بكشاند،او محكم به خدايش
وابسته شود و به او بفهماند براى چه ارزشهاى روحى روى زمين پديد آمده،و چگونه
مىتواند در دوران ثروت و رفاهيت امين باشد همانگونه كه در روزگار گرسنگى كه سنگ به
شكم مىبست امين مىبود.
در حالات امام(ع)آمده است كه او در هر جمعه براى مردم سخنرانى مىكرد،آنان را به
زهد در دنيا و رغبت و شوق به كارهاى آخرت فرا مىخواند و موعظه مىكرد و اين
قطعههاى فنى از انواع نيايش،ستايش و ثناهائى را كه نشان دهنده بندگى خالصانه او
نسبت به خداى سبحان و بىهمتا و بىانباز است بر گوش مردم،كوبنده فرا مىخواند.
به اين ترتيب صحيفه سجاديه را بايد به عنوان بزرگترين عمل اجتماعى متناسب با
ضرورت مرحلهاى كه مسئوليت رهبرى آن به عهده امام(ع)بود،معرفى كرد.گذشته از اينكه
يگانه ميراث فرهنگ الهى ما است.يك منبع بزرگ مكتبى،و يك مشعل هدايت ربانى،و يك
مدرسه اخلاق و تربيت اسلامى است كه با گذشت روزگاران پايدار مىماند و انسانيت
پيوسته به اين ميراث محمدى و علوى نيازمند است و هر چند گمراهىهاى شيطان دنياى
فريبنده فزونتر گردد،نياز به آن بيشتر مىشود.
فسلام على امامنا زين العابدين يوم ولد و يوم ادى رسالته و يوم مات و يوم
يبعثحيا«درود بر امام ما،روز ولادتش،روز اداى رسالتش،روز مرگ و روز زندگى
دوبارهاش»
النجف الاشرف محمد باقر الصدر
پىنوشت
1- و ما امروز گرفتار همين خطر هستيم،و همه فرقه گرائىها و گروه پرستىها براى
رسيدن به امتيازهاى مادى است و گرنه در عالم معنويات و كمالات هيچگونه تزاحم و
اصطكاكى نيست هر چه هست تفاهم و تعاون است(مترجم).