اسلام و سياست

آية الله العظمى سيّد صادق حسينى شيرازى

- ۱۴ -


علما وسياست

قال الإمام الحسين سلام الله عليه:

«إن مجاري الأمور والأحكام على أيدي العلماء بالله، الأمناء على حلاله وحرامه؛ مجارى امور واحكام در دست علماى دين است كه امين بر حلال وحرام خدايند». [بحارالأنوار، ج97، ص80، ب1، ح37.]

علما، در طىّ روزگاران گذشته وسده هاى پيشين همواره مسيرى را پيموده وراهى را رفته اند كه پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وامامان معصوم سلام الله عليهم برايشان ترسيم كرده اند؛ يعنى راه اصلاح امّت اسلامى. لذا هرگز حكومتگران را به حال خود رها نكرده اند كه هر طور مى خواهند عمل كنند، بلكه در سياست دخالت كرده اند.

علما وظيفه داشته اند كه هرگاه فرمانروايان وحكومتگران دچار لغزش شوند آن ها را از كجروى وفساد باز بدارند، و با زبان ونصيحت ارشادشان كنند، واگر اين روش سود نبخشيد، هر طور شده در برابر خواسته هاى آن ها بايستند. وهمين كار را هم مى كردند، وهر حاكمى كه از اسلام منحرف مى شد او را ارشاد ونصيحت مى كردند، تهديد وتكفير مى نمودند، ومخالفت وتحريمش مى كردند.

چه بسيار علمايى كه از خانه وكاشانه شان تبعيد شده اند.

چه بسيار مجتهدانى كه شكنجه وزندانى گرديده اند.

چه بسيار فقهايى كه خانه هايشان به آتش كشيده شده و آواره شده اند.

چه بسيار از آنان كه كشته وبه دار آويخته شده اند.

وچه بسيار، وچه بسيار، وچه بسيار!

همه اينها براى آن بوده است كه حكومتگران را امر به معروف ونهى از منكر وارشاد مى كرده اند واز هوسرانى وپيروى شهوات نفسانى ممانعت مى كرده اند.

كتاب «شهداء الفضيلة» علامه امينى (1) دهها تن از علماى شيعه را نام مى برد كه

ـ از قرن چهارم هجرى تا كنون ـ در راه دفاع از دين واصلاح امّت اسلامى به شهادت رسيده اند.

در اين جا ـ براى آگاهى خواننده گرامى ـ از برخى علماى سرشناس سده اخير خود كه با سياستهاى ضد اسلامى به مقابله برخاسته اند وبراى انجام وظيفه امر به معروف ونهى از منكر در سياست دخالت كرده اند، نام مى بريم، وسپس ليست اسامى شمارى از علماى پاكمان را كه قربانى دخالت سياسى در كشور شده اند ودر راه خدا به شهادت رسيده اند، مى آوريم تا مردم بدانند كه علماى اعلام، عملا وپيوسته به جهانيان اعلام كرده اند كه: سياست از متن اسلام واز پايه ها واصول آن است.

مبارزات علماي اعلام

1. سيدمحمد مجاهد: وى از عراق به ايران آمد تا با روسيه تجاوزگر كه مى خواست اسلام را از بين ببرد وسرزمين مسلمانان را مستعمره خود سازد، مبارزه كند وبه همين دليل ملقّب به «مجاهد» شد.

2. سيدمحمد حسن شيرازى (2) : مجدّد بزرگ. وى با انگليسى ها كه مى خواستند به نام تجارت تنباكو بر ايران مسلّط شوند مبارزه كرد واستعمال توتون وتنباكو را تحريم نمود و با اين فتواى خود بزرگترين ضربه را بر استعمار بريتانيا وارد آورد وكمرش را شكست.

3. شيخ محمدتقى شيرازى (3) : اين مرد بزرگ در سال 1337 هـ. وجوب مبارزه با استعمار را كه مى خواست عراق را زير سيطره خويش در آورد، اعلام نمود و با قيام پرآوازه اش كه چون در سال 1920 م. به وقوع پيوست به «ثورة العشرين» معروف است، در برابر انگليس ايستاد واز اسلام ومسلمانان دفاع كرد.

4. اندكى بعد از «ثورة العشرين»، علماى اعلام كربلاى معلاّ ونجف اشرف بر ضد پارلمان غرب ساخته اى كه در آن زمان مى خواستند در عراق پياده كنند، قيام كردند. اين قيام باعث شد كه عده اى از علما ومراجع دينى، امثال سيد ابوالحسن اصفهانى (4) ، ميرزا حسين نائينى (5) ، سيدميرزا على شهرستانى، علامه سيدمحمدعلى طباطبائى وديگران، از عراق تبعيد شوند.

5. مرجع عاليقدر سيدحسين قمى (6) : ايشان به خاطر مخالفت با كفر واستعمار ودست نشانده آن «رضا خان پهلوى» از ايران به عراق تبعيد شد، در زمانى كه «محمدرضا پهلوى» بر سر كار آمد، به ايران بازگشت تا از حكومت بخواهد كه دست از گمراهى بردارد وبه مطالبات خود دست يافت وبه عراق مراجعت كرد. بنابراين، اين عالم بزرگ دوبار قيام كرد به طورى كه جان خود واطرافيانش را در معرض خطر قرار داد.

6. مرجع دينى، سيدعبدالحسين شرف الدين (7) : ايشان با فرانسه جنگيد وبر ضد آن فتوا داد تا جايى كه از لبنان به مصر تبعيد شد وچيزى نمانده بود كه به قتل برسد. خانه اين عالم بزرگ وكتابخانه او، كه شامل كتابهايى نفيس وبخشى از تأليفات خطّى آن بزرگوار بود به آتش كشيده شد ودنياى كتاب اسلام از آن محروم گشت.

7. مرجع عاليقدر دينى سيدآقا حسين بروجردى (8) كه در زمان رضاخان پهلوى در برابر ظلم وستم مقاومت كرد تا جايى كه در آستانه كشته شدن قرار گرفت.

8. مراجع تقليد عراق در زمان «عبدالكريم قاسم» كه موج كمونيسم به راه افتاده بود، در برابر كفر والحاد وگمراهى به مقاومت ومبارزه برخاستند به طورى كه بعضى از آنان به قتل رسيدند، وعده زيادى هم زندانى وتبعيد شدند.

9. مراجع تقليد ايران با رضاخان ومحمدرضا پهلوى مقابله كردند وسرانجام هر دوى آنها را سرنگون ساختند.

10. مراجع تقليد وعلماى عراق در برابر كفر كمونيسم به مبارزه برخاستند تا اين كه آن را از ميان برداشتند، واكنون نيز در برابر حزب كافر بعث عراق مقاومت مى كنند وبه خواست خداوند بزرگ بر آن نيز پيروز خواهند شد.

علماى شهيد

قال رسول الله صلى الله عليه وآله: «ما منّا إلاّ مقتول أو مسموم؛ هيچ يك از ما نيست مگر آن كه يا به قتل مى رسد ويا با زهر كشته مى شود». [بحارالأنوار، ج27، ص217، ب9، ح18.]

از پيامبر خدا صلى الله عليه وآله روايت شده است كه فرمود: «هيچ يك از ما نيست مگر آن كه يا به قتل مى رسد ويا با زهر كشته مى شود». در تفسير اين حديث شريف گفته اند كه مراد از آن خود پيامبر ودخترش فاطمه زهرا سلام الله عليها ودوازده امام معصوم سلام الله عليهم است.

سؤالى كه پيرامون اين حديث شريف مطرح مى شود اين است كه: چرا اين چهارده معصوم سلام الله عليه، با آن كه بهترين انسانهاى روى زمين هستند، بايد سرنوشتشان كشته شدن ومسموم شدن وشهادت در راه خدا باشد؟

اين پرسش تنها يك پاسخ دارد وآن اين كه: اين بزرگواران فعاليت سياسى مى كرده اند و با شجاعت وپايمردى تمام در برابر ستمگران مى ايستاده اند. به همين دليل از جانب ستمگران يا به قتل مى رسيدند ويا مسموم مى شدند.

از اين جا مى توانيم بفهميم كه چرا علماى پاك ما نيز در طىّ تاريخ طولانى اسلام همواره در معرض قتل ويا مسموم شدن بوده اند.

پاسخش همان است كه گفتيم؛ چون علماى دين همواره در عرصه سياست فعال بودند ودر برابر ستمگران ومستبدّين مى ايستادند، لذا يا به قتل مى رسيدند ويا مسموم مى شدند.

در اين جا فهرست اسامى شمارى از علماى پاك ونيك اسلام را مى آوريم كه در راه خداوند بزرگ به شهادت رسيدند ودر ميدان سياست اسلامى كه براى هر بُعدى از ابعاد عمل ورفتار انسان برنامه ريزى وسازماندهى كرده است، فعال بودند.

براى اطلاع از جزئيات وتفاصيل زندگانى اين بزرگواران بايد به كتاب هاى تاريخ وتراجم [زندگينامه ها]، نظير «طبقات اعلام الشيعة» شيخ آقا بزرگ تهرانى (9) ،«اعيان الشيعة» سيد محسن امينى عاملى (10) ، «روضات الجنّات» سيد محمدباقر اصفهانى (11) وجز اينها، مراجعه كرد.

1. جد سيد رضي

حسن بن على ملقّب به«الأطروش» و«الناصر الكبير»، جدّ مادرى سيدرضى، گردآورنده «نهج البلاغة»، در زمان «مقتدر» عباسى در ديلمان [گيلان كنونى] بر ضد ستم وستمگران قيام نمود ومدّت سيزده سال حكومت كرد وبه سال 304 هجرى درشهر «آمل» از توابع «طبرستان» [مازندران فعلى] در سنّ هفتاد ونه سالگى به شهادت رسيد وآرامگاهش در اين شهر معروف است وگنبد زيبايى نيز دارد.

شرح حال اين سيد جليل در كتابهاى ذيل آمده است:

1. «خاتمة المستدرك» (12) ميرزا حسين نورى.

2. «الحصون المنيعة» كاشف الغطاء.

3. «روضة أولي الألباب» ابن داود نباكتى.

4. «رياض العلماء» (13) ميرزا عبدالله افندى.

5. «الكامل فى التاريخ» (14) ابن اثير.

6. «اعيان الشيعة» (15) سيدمحسن امين عاملى.

2. دايي شيخ كليني

على بن محمد بن ابراهيم معروف به «علان»، دايى ثقة الاسلام كلينى رحمه الله صاحب كتاب «كافى» واز اساتيد او كه كلينى از ايشان زياد روايت كرده است.

نامبرده در دوره غيبت صغرى مى زيست و با امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف ارتباط داشت، وپيرامون پاره اى موضوعات به آن حضرت نامه نوشت وپاسخ دريافت كرد. «علان» در همان دوره غيبت صغرى، در راه مكّه به قتل رسيد. او از بزرگان شيعه ومروّجان شريعت بود. شرح حال وى را بيشتر كتابهاى تاريخ ورجال آورده اند (16) .

3. انطاكي مصرى

حسن بن سليمان انطاكى، از علماى شيعه در قرن چهارم هجرى بود وبه روزگار «الحاكم العبيدي» در مصر مى زيست.

او آشكارا دم از حق مى زد و با گفتار وكردار، با باطل مخالفت مى ورزيد واز آن بيزارى مى جست. به همين دليل، در سال 399 هجرى به دست حاكم عبيدى به شهادت رسيد.

شرح حال اين عالم شيعه در كتاب «ميزان الاعتدال» (17) ذهبى، «اعيان الشيعة» (18) وجاهاى ديگر آمده است (19).

4. همداني

بديع الزمان همدانى، احمد بن حسين بن يحيى، نويسنده نامدار شيعى واديب وسخنور وشاعر بلند آوازه. وى با صاحب بن عباد ارتباط داشت، ودر حق گويى صراحت لهجه داشت و با منطق از آن دفاع مى كرد.

در سال 397 هجرى با خوراندن سمّ به شهادت رسيد.

بيشتر مورخان ورجال شناسان، شرح حال او را آورده اند (20).

5. الناشيء الصغير

على بن عبدالله معروف به «الناشىء الصغير» وملقّب به «حلاء»، اين لقب را از آن جهت به او دادند كه پدرش تزيينات شمشير مى ساخت. و«الناشىء» به كسى گفته مى شود كه در فن شعر نشو ونما يافته ودر آن شهره شده باشد. از سمعانى نقل شده است كه: آن كه به اين نسبت مشهور مى باشد على بن عبدالله است.

«حلاء» در مصر سكونت داشت ودرباره اهل بيت سلام الله عليهم با سخاوت وزيبايى شعر مى سرود. يكى از اشعار او قصيده معروفى است كه با اين بيت آغاز مى شود:

بآل محمد عرف الصواب *** وفي أبياتهم نزل الكتاب

با آل محمد است كه حقيقت ودرستى شناخته شده *** وقرآن در خانه هاى آنان نازل شده

وى در عصر غيبت صغرى مى زيست ودر سال 366 هــ، در نود وپنج سالگى در آتش سوزانده شد.

شرح حال نامبرده را بيشتر كتابهاى رجال وتاريخ وادب آورده اند (21).

6. اَزدى اندلسي

محمد بن هانى ازدى، معروف به «متنبى غرب» بود، چون اهل اندلس بود واندلس در غرب جهانِ آن روزِ اسلام واقع بود. او در عصر خود آشكارا دم از حقّ [تشيّع] مى زد وبه سياست مى پرداخت. ابن شهرآشوب او را از كسانى برشمرده است كه علناً اظهار تشيع مى كردند.

اَزدى به سال 326 هجرى در اندلس متولد شد وبه سال 362، در حالى كه سىوشش سال از عمرش مى گذشت، در همان جا به شهادت رسيد. درباره نحوه به شهادت رسيدنش ميان مورخان اختلاف است. بعضى گفته اند به قتل رسيده وبه گفته بعضى ديگر او را خفه كردند.

شرح حال او در بيشتر كتابهاى تاريخ ورجال وادب آمده است (22).

7. ابو فراس حمداني

ابوفراس حمدانى، همان دانشمند وشاعر معروفى كه مى گويند صاحب بن عباد درباره اش گفته است: «شعر با شاهى آغاز شد و با شاهى پايان يافت». مقصودش إمروء القيس وابو فراس است.

نقل شده است كه: متنبى، به احترام ابو فراس، هيچ گاه به مقابله او نمى رفت. ابو فراس وارد گود سياست شد ودر جهت آبادانى ورفاه كشور ومردم كوشيد.

چندين بار با روميان جنگيد ودو بار او را اسير كردند وبار دوم، به سال 358 هجرى، در راه خدا به شهادت رسيد.

بيشتر كتب تاريخ وادب ورجال زندگينامه او را آورده اند (23).

8. پدر ابو فراس

سعيد بن حمدان حمدانى، پدر ابو فراس، از بزرگان شيعه وسياستمداران عصر خويش بود ودر سال 323 هجرى به دستور ناصرالدوله در موصل كشته شد.

عده اى از كسانى كه شرح حال فرزندش را آورده اند، مختصرى از شرح حال او را نيز ذكر كرده اند (24).

9. ابن فرات

ابوالحسن على بن فرات، از نويسندگان شيعه در قرن چهارم هجرى واز خانواده اى شريف ومعروف به سخاوت وبزرگوارى بود.

در ايام مقتدر عباسى چندين بار عهده دار منصب وزارت شد. مى گويند دوران وزارت او دوران جشن وشادمانى مردم بوده است.

در سال 312 هجرى، در دوره غيبت صغرى، دستگير شد وبه قتل رسيد.

شرح حال او را در اين كتاب ها ببينيد:

«اعيان الشيعة» (25) سيد محسن امين عاملى و«الشيعة وفنون الإسلام» (26) سيد حسن صدر.

10. تهامي شامي

ابوالحسن تهامى، على بن محمد عاملى شامى. وى از دانشمندان وشاعران وادباى آغاز قرن پنجم هجرى بود. درباره اش گفته اند: «اشعار او از دين فاسق نازكتر واز اشك عاشق لطيف تر است».

از جمله اشعار او قصيده اى است كه با اين بيت معروف آغاز مى گردد:

حكم المنية في البرية جاري *** ما هذه الدنيا بدار قرار

فرمان مرگ درباره خلايق جارى است *** اين دنيا سراى ماندن نيست.

او در دوره بنى عباس به فعاليتهاى سياسى مشروع مى پرداخت واز اين رو مورد تعقيب قرار گرفت ومخفى شد، وبراى فرار از ستم حكومت بنى عباس، با قيافه مبدّل از شهرى به شهرى واز دهى به دهى مى رفت وسرانجام وارد مصر شد اما در آن جا او را شناختند ودستگير وزندانى كردند وبارها او را زير شكنجه هاى شديد قرار دادند وعاقبت، به سال 416 هجرى، در همان زندان به طور اسرارآميزى ـ شايد زير شكنجه ـ كشته شد.

از چيزهاى زيبايى كه درباره او نقل مى كنند اين است كه يك نفر او را در خواب ديد وپرسيد:

خدا با تو چه كرد؟ گفت: مرا آمرزيد. سؤال شد: به واسطه چه عملى؟ گفت: به واسطه اين بيتى كه در سوگ فرزند خردسالم گفتم:

جاورت أعدائي وجاور ربّه *** شتان بين جواره وجواري

من در جوار دشمنانم هستم و او در جوار پروردگارش*** اما چه بسيار فرق است از جوار او تا جوار من

شرح حال او را بيشتر نويسندگان در تاريخ وشعر ورجال آورده اند (27).

11. ثابت بن اسلم

ثابت بن اسلم نحوى از نوابغ عرصه ادب واز دانشمندان شهر حلب. وى از علماى شيعه ودر حق گويى ودفاع از مذهب حقّ بى پروا وباهوش بود. در دوره فاطميان رياست كتابخانه حلب را به عهده داشت، وهوشمندانه به فعاليتهاى سياسى مى پرداخت. در كشف اباطيل برخى مذاهب باطل كتابهايى به رشته تحرير در آورد. او را به مصر بردند و، در حدود سال 460 هجرى، به دارش آويختند.

كتابهاى «روضات الجنات» (28) ، «اعيان الشيعة» (29) ، «الشيعة وفنون الاسلام» (30) وجز اينها (31) زندگينامه ثابت را آورده اند.

12. ابوالقاسم قزويني

ابوالقاسم شيخ عبدالكريم قزوينى، از علماى فقه واصول وحديث در قرن پنجم هجرى واز طايفه معروف به «كرجى» بود. عالمى منطقى بود و با منطق از حق ]تشيع[ دفاع مى كرد ودر آن پايدارى مى ورزيد. او در سياست واداره امور مردم وكشور دخالت مى نمود. و با ملحدان به بحث مى پرداخت وآنان را محكوم مى كرد، وسرانجام هم، در سال 498 هجرى، به دست همين ملحدان كشته شد.

شرح حال او در «شهداء الفضيلة» (32) وجز آن آمده است.

13. كندى كاتب

ابوالحسين بن طرخان احمد بن محمد كندى معروف به «كاتب»، از علماى قرن پنجم هجرى. وى آشكارا از حق دفاع و با باطل مبارزه مى كرد. حق مى گفت ودر آن ايستادگى مى كرد.

به خاطر همين شيعه بودنش ودفاع آشكارا از آن، اندكى پيش از سال 450 هجرى به قتل رسيد.

نجاشى رحمه الله درباره او مى گويد: «وى ثقه وحديثش معتبر ودوست ما بود».

غالب كتابهاى رجالى، شرح حال او را آورده اند (33).

14. حسن بن مفضل

حسن بن مفضل بن سهلان از نويسندگان وعلما وسياستمداران شيعه بود. وى به ميدان سياست قدم نهاد ووزير سلطان الدوله ديلمى شد وسرانجام به شهادت رسيد. او كسى است كه ديوار حائر امام حسين سلام الله عليه در كربلا را ساخت.

شرح حال اين مرد بزرگوار را «الشيعة وفنون الاسلام» (34) وابن كثير شامى در تاريخش (35) وديگران آورده اند (36).

15. ابوالمحاسن طبرى

ابوالمحاسن عبدالواحد بن اسماعيل طبرى از علماى بزرگ اواخر قرن چهارم هجرى بود. قطب راوندى وعده اى ديگر از علماى طراز اول نزد او شاگردى كرده اند.

عده اى از مورّخان با لقب «امام شهيد» از وى نام برده اند.

طبرى به انقلاب فكرىِ اصلاح گرانه اى در اسلام بر ضد باطنى گرى كه آن زمان در حال نفوذ در مسلمانان بود، دست زد. وى را نخستين كسى دانسته اند كه به الحاد وكفر باطنى گرى كه مى گويد: «تنها اطاعت از شيخ طريقت واجب است و با وجود آن ديگر هيچ يك از تكاليف الهى واجب نيست»، فتوا داد.

در سال 501 يا 502 هجرى در حالى كه بيش از هشتاد سال از عمرش مى گذشت، ترور شد.

بيشتر مورّخان وعلماى رجال شرح حال او را آورده اند (37).

16. فتال نيشابورى

شيخ محمدبن حسن واعظ نيشابورى فتال. بعضى مورخان او را «شيخ شهيد» لقب داده اند. كتابهاى «روضة الواعظين» و«التنوير» در تفسير، تأليف اين عالم بزرگوار است.

او بر اثر بى پروايى در برابر باطل ودفاع صريح از حق به شهادت رسيد. علامه مجلسى (38) شيخ نورى (39) ، محدّث حرّ عاملى (40) ، وديگران (41) به شرح حال او پرداخته اند.

17. قطب راوندى

حسين بن قطب راوندى، عالمى جليل القدر بود و با وصف «عالم صالح شهيد» از وى ياد شده است. به خاطر مبارزه اش با گمراهى وپايدارى در مذهب حق به شهادت رسيد.

شرح حال او در «امل الآمل» (42) ، «خاتمة المستدرك» (43) ، وجز اين دو كتاب آمده است (44).

18. طغرائي

حسين بن على طغرائى، از نوادگان ابوالاسود دؤلى، وعالمى فاضل وشاعرى توانا بود ولاميه اش مشهور ومعروف است.

وى به سياست مى پرداخت ودر خطابه ها واشعارش در موقعيت هاى مختلف براى اهل بيت سلام الله عليهم تبليغ مى كرد. او انسانى نستوه بود ومدّتى منصب وزارت داشت، وبه خاطر همين موضعگيرى هاى سرسختانه اش، در سال پانصد واندى، مظلومانه كشته شد وهنگام شهادت هفتادوپنج سال يا بيشتر داشت.

بيشتر مورخان، وكتابهاى تاريخ شعر وادبيات به شرح حال او پرداخته اند (45).

19. طبرسي

امين الاسلام طبرسى، فضل بن حسن بن فضل، صاحب تفسير «مجمع البيان» ودهها كتاب سودمند ديگر كه از آن ميان، چهار كتاب در حوزه تفسير است واينها غير از مجمع البيان هستند.

او در فضايى از اديان ومذاهب گوناگون زندگى مى كرد. در علم ودانش كوهى بلند بود، ودر ايمان قهرمان، ودرباره خدا سرسخت ونستوه، تا آن كه در شب عيد فطر سال پانصد وچهل وهشت هجرى در شهر سبزوار به شهادت رسيد وپيكر پاكش به مشهدالرضا سلام الله عليه منتقل ودر محلى معروف به «مغتسل الرضا سلام الله عليه» به خاك سپرده شد.

شرح حال مرحوم طبرسى را بيشتر مورخان آورده اند (46).

20. ابوالقاسم بن فضل

سيدابوالقاسم يحيى بن ابى الفضل شرف الدين، كه نسبش به امام زين العابدين سلام الله عليه مى رسد. اين بزرگوار از علماى برجسته بود، وفعاليت عميقى در امور سياسى كشور داشت؛ چرا كه نقيب طالبيان [سادات] عراق بود.

«خوارزم شاه تكش» با او از در مخالفت درآمد ودر سال 585 هجرى وى را از دم تيغ گذراند.

شمارى از كتابهاى تاريخ ورجال زندگينامه اين عالم بزرگوار را آورده اند (47) .

21. شهيد اول

محمد بن مكى عاملى معروف به «شهيد اول» كسى است كه كتابها وفتواها وآراى او در فقه واصول وحديث وغيره هنوز هم در حوزه هاى علمى مدار بحثهاست.

در راه خدا، چنان كه بايد وشايد، به جهاد برخاست تا جايى كه خونش را مباح دانستند ودر سال 786 هجرى، در حالى كه 52 سال از عمر شريفش مى گذشت، او را به قتل رساندند وپيكرش را در ميدان قلعه دمشق به دار آويختند وسپس در آتش سوزاندند.

بيشتر مورخان وعلماى رجال شرح حال اين بزرگمرد را آورده اند (48).

22. شهيد ثاني

زين الدين عاملى مشهور به «شهيد ثانى»، در همه فضايل همچون شهادت ودانش وفضيلت، تالى تلو شهيد اول است. كتابها وفتاوى وآراى او نيز در فقه واصول وعقايد وحديث وغيره هنوز هم در حوزه هاى علميه مورد بحث وگفتگوست.

او در راه خدا جانانه جهاد كرد چندان كه حكمرانان لبنان وروم از دستش به ستوه آمدند وهمه جا در جستجوى وى برآمدند، ودر ايام حج دستگيرش كردند وـ طى ماجرايى طولانى ـ او را در ساحل دريا به قتل رساندند وسرش را براى پادشاه روم ارمغان فرستادند، وپيكر پاكش همچنان روى زمين افتاده رها كردند.

در همان شب، گروهى از تركمنهاى مقيم آن سرزمين انوارى را مشاهده كردند كه از آسمان فرود مى آمد وبالا مى رفت. لذا پيكر آن بزرگوار را به خاك سپردند وبرايش مقبره اى بنا كردند.

بيشتر علماى رجال ومورّخان شرح حال شهيد ثانى را آورده اند (49).

23. شهيد ثالث

«شهيد ثالث» لقب شمارى از علماى پاكى است كه در راه خدا وبه خاطر پايدارى در مذهب حق [تشيع] به شهادت رسيدند. در كتاب «شهداء الفضيلة» آمده است كه علما وتذكره نويسان ـ مؤلف نام بعضى از آنها را مى برد ـ اين لقب را براى شهابالدين تسترى خراسانى ذكر مى كنند.

وى از علماى بزرگ دوران حكومت «شاه طهماسب» بود وبه كارهاى سياسى مى پرداخت وشاه را نصيحت مى كرد، و با منحرفان وگمراهان بحث مى كرد، واز حق وفضيلت دفاع مى نمود.

در حمله ازبكها به خراسان، شهاب الدين تسترى اسير به ماوراء النهر برده شد، ودر آن جا او را تحت آزار وشكنجه قرار دادند وسپس با خنجر وكارد به جانش افتادند و او را به قتل رساندند وپيكر پاكش را در ميدان بخارا، به سال 997 هجرى، در آتش سوزاندند.

شرح حال اين شهيد بزرگوار در «روضات الجنات» (50) ، «الروضة الصفوية»، «شهداء الفضيلة» (51) ، وديگر كتابها آمده است (52).

24. محقق كركي

محقق كركى، نورالدين على بن الحسين بن عبدالعالى عاملى معروف به «محقق ثانى»، در عهد شاه طهماسب صفوى مى زيست، وعهده دار امور سياست كشور واداره مردم بود. فرمان محقق كركى بيش از فرمان شاه در مردم نفوذ داشت، وشاه يكى از كارگزاران وواليان او به شمار مى رفت.

او را پنهانى سم خوراندند كه بر اثر آن، در سال 945 هجرى، از دنيا رفت.

بيشتر مورخان وعلماى رجال شرح حال محقق كركى را آورده اند.

25. قاضي شوشترى

سيدقاضى نورالله شوشترى، مؤلف دانشنامه بزرگ «احقاق الحق» ودهها كتاب ديگر كه در كتب تاريخ نام برده شده اند.

در دوره صفوى عهده دار منصب قضا در هند شد، و[در دفاع از حق وتشيع] به جهاد ومقاومت پرداخت تا آن كه سرانجام، در سال 1019 هجرى، به شهادت رسيد. به اين ترتيب كه لباسهايش را درآوردند و با تازيانه هاى فلزى خاردار چندان بر پيكر برهنه او زدند كه اعضاى بدنش تكه تكه شد.

شرح حال او را بيشتر مورخان ورجال شناسان آورده اند (53).

26. حرّ عاملي

شيخ على حرّ عاملى، جدّ صاحب «وسائل الشيعة» وداماد شيخ حسن صاحب «معالم»، واز نوادگان حرّ بن يزيد رياحى است كه روز عاشورا در كربلا به شهادت رسيد. وى درياى علم بود، ودر دين خدا قهرمان، ودرباره خدا سرسخت وسازش ناپذير، ومجاهد در راه اسلام. به طورى كه سرانجام او را سمّ خوراندند وبر اثر آن از دنيا رفت. از سروده هاى زيباى او اين دو بيت است:

إن كان حبي للوصي ورهطه ***رفضاً كما زعم الجهول الخائض

اگر محبت من به وصىِ [پيامبر] وخاندان او ***آن گونه كه نادانان نابخرد مى گويند، رافضى گرى است

فالله والروح الأمين وأحمد *** وجـمـيـع أمـلاك السـمـاء روافـض

پس، خدا وروح الامين واحمد***وهمه فرشتگان آسمان رافضى هستند

شمارى از مورخان شرح حال اين بزرگمرد را آورده اند (54).

27. سيد نصرالله حائرى

سيد نصرالله حائرى، عالم وشاعر ومدرّس معروف بارگاه مقدس امام حسين سلام الله عليه در كربلاى معلاّ بود.

وى قصيده نامدار فرزدق را كه درباره امام سجاد زين العابدين على بن الحسين سلام الله عليه گفته، تخميس كرده است.

او مجاهد در راه خدا وفعال در صحنه سياسى كشور بود. با اهل باطل در مى افتاد وآنها را تقبيح ومحكوم مى كرد وسرانجام جان خود را بر سر اين كار گذاشت ودر سال 1154 هجرى به شهادت رسيد.

بسيارى از مورخان، وكتابهاى تاريخ ادبيات وشعر شرح حال او را آورده اند (55).

28. شيخ عسيلي

شيخ صالح عسيلى از علماى لبنان وشاگرد آية الله سيدمهدى بحرالعلوم رحمه الله بود.

به دليل مجاهداتش در راه خدا، ومقاومت به خاطر خدا، ودفاع آشكار از حق، وپرداختن به امور سياسى، سرانجام در سال 1208 هجرى توسط احمدپاشا معروف به «قصاب» زير شكنجه به شهادت رسيد.

شرح حال او در «شهداء الفضيلة» آمده است (56).

29. همداني حائرى

علامه شيخ العلماء مولى عبدالصمد همدانى حائرى از تلامذه وحيد بهبهانى وصاحب «الرياض» قدس سرهما بود. او در راه خدا به جهاد برخاست وبراى برافراشته شدن پرچم اسلام كوشيد، وبه امور سياسى پرداخت تا آن كه به سال 1216 هجرى، در فتنه وهابيّت وبى حرمتى آنان به شهر مقدس كربلا، جلو در خانه اش به قتل رسيد. در اين فتنه وآشوب هزاران تن از مؤمنان ونيكان ودهها عالم وفاضل، از جمله شيخ محمد وشيخ عين على وسيد صادق وديگران، نيز به شهادت رسيدند.

شمارى از مورخان وكسانى كه درباره كربلاى معلاّ كتاب نوشته اند، شرح حال اين بزرگواران را آورده اند (57)

30. ميرزا باقر شيرازى

ميرزا محمدباقر شيرازى شاگرد مجدّد شيرازى رحمه الله واز شهداى نهضت مشروطه ايران است. به امور سياست مى پرداخت وامر ونهى مى كرد و با دشمنان اسلام مى ستيزيد تا آن كه به سال 1326 هجرى در شيراز به قتل رسيد.

شرح حال آن بزرگوار در «شهداء الفضيلة» آمده است (58).

31. شيخ فضل الله نورى

شيخ فضل الله نورى شاگرد مجدّد شيرازى رحمه الله وخواهرزاده علامه محقق ميرزا حسين نورى صاحب «مستدرك الوسائل» وداماد او بود.

او هنگامى كه مشاهده كرد انقلاب مشروطيت كه علماى دين رهبرى آن را به عهده داشتند از مسير خود منحرف شده، در صدد بازگرداندن آن به مسير اصلى اش برآمد وخواهان مشروطه مشروعه شد، وبه همين جهت، به سال 1327 هجرى، به دار آويخته شد.

بسيارى از تاريخ نگاران متأخر شرح حال شيخ را آورده اند (59) .

اين نام سى ويك عالم از علماى پاك ما بود كه بر اثر پرداختن به كارهاى سياسى ودخالت در امور دولتها وشاهان به شهادت رسيدند؛ چرا كه اين دولتها وشاهان نتوانستند اين علماى بزرگوار را با درهم ودينار ووعده ووعيد وبيم واميد دادن به طرف خود بكشانند.

ما اين اسامى را به عنوان نمونه اى از انبوه عظيم علماى شهيدمان آورديم كه تاريخ درخشان ما آكنده از نامهاى آنان ومقاومت وجهادشان در هر زمان وهر مكان است، وبر شمردن نام آنها چندين جلد كتاب مى طلبد، وهزاران نفر را در بر مى گيرد. نام اين عالمان شهيد در كتابهاى تاريخ وحديث ورجال وفرهنگنامه ها آمده است.

اين امر، در واقع، بر اين دلالت دارد كه «سياست در متن اسلام» است ونخستين وواپسين مأموريت علماى اسلام، پيشبرد سياست واداره «عباد وبلاد» است.

وظيفه اى همگانى

قال رسول الله صلى الله عليه وآله: «كلكم راع وكلكم مسؤول عن رعيته؛ همه شما راعى هستيد وهمه تان در برابر رعيّت خود مسؤوليد». [بحارالأنوار، ج72، ص38، ب35، ح36.]

دخالت در امور سياسى وتلاش براى اصلاح وبهبود اوضاع مردم وجامعه تنها وظيفه علما نيست بلكه وظيفه همگان است، وفرداى قيامت، همه در اين باره بازخواست خواهند شد؛ زيرا هر گمراهى يا انحرافى كه در امّت اسلامى پديد مى آيد همه مسلمانان موظفند با آن مبارزه كنند واصلاحش نمايند. پيامبر بزرگ اسلام صلى الله عليه وآله در حديثى فرموده است: «همه شما راعى هستيد وهمه تان از رعيّت خويش مسؤوليد». همان طور كه راعى [شبان] نسبت به گوسفندان وحفظ ونگهدارى آنها مسؤول است، هر مسلمانى نيز نسبت به ديگران مسؤوليت دارد، ودر اين ميان فرقى ميان حاكم ومحكوم وعالم وبى سواد، ودانشجو واستاد، ومرد وزن، وقوى وناتوان و... نيست.

مسلمانان صدر اسلام ـ كه با مجاهدتهاى آنان اسلام پيش رفت وبه سبب ايمان راستين ومقاومت شكوهمند آنان پايه هاى دين وكشور اسلام استوار شد ـ هرگاه انحراف ومنكرى را مى ديدند با تمام نيرو وتوان خود با آن به مخالفت ومقابله بر مى خاستند تا آن را از ميان برمى داشتند.

مثلا يكى از مسلمانان وقتى شخصى را مى بيند كه در دستش ابزار قمار است، مى گويد: اين از كيست؟ آن شخص مى گويد: از امير. وآن مسلمان آن را مى گيرد ومى شكند ومى گويد: قمار حرام است. ومن مسلمانم ووظيفه دارم اين آلت قمار را بشكنم، وبرايم فرقى نمى كند از چه كسى گرفته اى وبراى چه كسى مى برى.

يا: زمانى كه وليد قرآن را پاره كرد، مسلمانان خانه او را به محاصره در آوردند ووليد را كشتند وسرش را بريدند وجسدش را به دار آويختند وبر آن نوشتند: «اين سزاى كسى است كه قرآن را پاره كرد». با آن كه وليد در آن هنگام امپراتورى بود كه بر تقريباً نصف جهان فرمان مى راند.

يا: مسلمانى در شام مشكهايى را ديد كه بر پشت اشتران حمل مى كنند، پرسيد: اينها چيست، گفتند: شراب. مرد به طرف مشكها حمله كرد و با كاردى كه داشت آنها را از هم دريد وهمه شرابها را بر زمين ريخت، ووقتى به او گفتند: اينها از معاوية بن ابى سفيان است، با لحن تندى گفت: باشد.

اما زمانى كه مسلمانان در عرصه عمل سستى كردند، ومسؤوليت شناسى را از دست دادند، وهركس در خانه خود نشست، همه مصيبتها وبدبختيهاى دنيا بر سر آنان فرو ريخت، وطعمه صهيونيسم وغرب وشرق وديگران شدند.

اما مى بينيم، مسلمانان امروز شروع به بيدار شدن وشناخت حوادث پيرامون خود كرده اند؛ از اين رو اميد است كه ـ به خواست خداى متعال ـ آينده اى پر خير وبركت وعزّتمند داشته باشند؛ چرا كه اساس پيشرفت وبركت وعزّت، بيدارى وآگاهى درست، وايمان راستين است. در حديث شريف آمده است: «العالم بزمانه لاتهجم عليه النوائب (60) ؛ شخص آگاه به زمانِ خود مورد هجوم مصيبتها واقع نمى شود».

بنابراين، از خداوند توانا مسألت مى كنيم كه اين آگاهى واين بيدارى را در مسلمانان عميق تر وگسترده تر گرداند تا اين كه همه مسلمانان آگاه وبيدار شوند وتمام پيمانه ها ومعيارهاى ستمگران جهان را به كلّى وارونه سازند. واين بر خداوند دشوار نيست.

منزه است پروردگار تو، خداوندگار عزّت، از آنچه در وصف او مى گويند، وسلام بر فرستادگان [الهى]، وستايش خداوند را كه پروردگار جهانيان است، ودرود وصلوات بر محمد وخاندان پاك او.

سيّد صادق حسينى شيرازى

پاورقى:‌


(1). علامه شيخ عبدالحسين بن احمد امينى (1320 ـ 1392 هـ./ 1902 ـ 1971 م.) مورخ واديب واز فقهاى اماميه است كه در ايران به دنيا آمد ودر همين سرزمين از دنيا رفت، اما در نجف اشرف نشو ونما يافت ومقيم آن جا شد. وى كتابخانه عمومى امام اميرمؤمنان سلام الله عليه را در اين شهر تأسيس كرد. تأليفات اين عالم بزرگ عبارتند از: دانشنامه «الغدير»، «شهداء الفضيلة»، «ادب الزائر» وجز اينها.
(2). سيدمحمدحسن بن ميرزا محمود حسينى شيرازى، بزرگترين ومشهورترين عالم وعاليترين مرجع شيعه روزگار خود بود. در سال 1230 هـ. در شيراز متولد شد ودر درس علامه سيدحسن بيدآبادى مشهور به مدرس حاضر شد وپيش از بيست سالگى به دريافت اجازه اجتهاد از ايشان نايل آمد واز مدرسان بزرگ شد. در سال 1259 هـ. به عراق مهاجرت كرد ودر نجف اشرف مقيم شد. در سال 1281 هـ. شايستگى زعامت ورياست يافت وبه صورت تنها مرجع شيعه درآمد. قضيه مشهور تحريم تنباكو حاكى از نفوذ فرمان وقدرت او است. وى به سال 1312 هـ. در سامرا ديده از جهان فرو بست ودر نجف به خاك سپرده شد.
(3). شيخ ميرزا محمدتقى، فرزند ميرزا محب على، فرزند ابوالحسن حائرى شيرازى رهبر قيام «ثورة العشرين» عراق واز اكابر علما واعاظم مجتهدين، وازمشهورترين مشاهير عصر خود در علم وتقوا وغيرت دينى بود. در سال 1328 هـ. وفات يافت ودر كربلاى معلاّ به خاك سپرده شد.
(4). سيدابوالحسن فرزند محمد موسوى اصفهانى، عالمى جليل القدر ومرجع كل شيعه در روزگار خود بود. به سال 1284 هـ. در اصفهان متولد شد ودر سال 1307 هـ. به عتبات عاليات هجرت كرد ودر سال 1365 هـ. در كاظمين دار فانى را وداع گفت وتشييع جنازه كم نظيرى از او به عمل آمد وپيكر پاكش از بغداد تا نجف بر روى دستها حمل شد.
(5). شيخ محمدحسين فرزند شيخ الاسلام عبدالرحيم نائينى نجفى، مجتهد جاويدان نام واز بزرگان علماى شيعه است. به سال 1277 هـ. در شهر نائين به دنيا آمد ودوران كودكى اش را در آن شهر گذرانيد وعلوم ابتدايى ومقدّمات دانش را فرا گرفت وسپس به اصفهان واز آن جا، در سال 1303 هـ. به عراق رفت وبه ملازمت سيد مجدّد شيرازى درآمد وتا آخر عمر آن بزرگوار كاتب ومحرّر او بود، وروز شنبه 26 جمادي الاولى سال 1355 هـ. در بغداد رحلت كرد ودر نجف اشرف به خاك سپرده شد.
(6). سيد حسين، فرزند سيدمحمود قمى، به سال 1282 هـ. در شهر مقدس قم به دنيا آمد ومقدمات علوم را در اين شهر فرا گرفت وبه عراق مهاجرت كرد ودر درسهاى علماى بزرگى چون سيد مجدّد شيرازى وميرزا حبيب الله رشتى وشيخ محمدتقى شيرازى حاضر شد وبه درجه بلندى از علم دست يافت. آن بزرگوار به پاكى وتقوا وزهد شهره بود. به سال 1331 هـ. در مشهدالرضا سلام الله عليه رحل اقامت افكند ويكى از بزرگترين مراجع تقليد ايران شد. بر اثر مخالفت با انحرافات نظام رضا شاه پهلوى، به دستور او بازداشت وبه عتبات عاليات عراق تبعيد شد، ودر كربلا سكونت گزيد. در آنجا علما بر گرد ايشان حلقه زدند ومحبوب قلوب شيعيان واز مراجع تقليد بزرگ آن ديار گرديد. بعد از رحلت آية الله سيدابوالحسن اصفهانى، نامزد زعامت ومرجعيت كل شد. در روز چهارشنبه 14 ربيع الاول 1366 هـ. ديده از جهان فرو بست وپيكر پاكش به نجف اشرف برده ودر صحن شريف دفن گرديد.
(7). سيد عبدالحسين فرزند سيد يوسف موسوى عاملى ملقّب به «شرف الدين»، از علماى بزرگ مسلمان واز نوابغ عالم تشيع بود. به سال 1290 هـ. در كاظمين متولد شد وبه سال 1377 هـ. در بيروت وفات يافت وپيكر پاكش، پس از تشيعى پرشكوه در بيروت وبغداد وكربلا ونجف، در نجف به خاك سپرده شد.
(8). زعيم حوزه علميه شهر مقدس قم. پس از وفات مرحوم سيدابوالحسن اصفهانى. در سال 1365 هـ. مرجعيت شيعه به ايشان رسيد.و در سال 1380 هـ. دار فانى را وداع گفت ودر جوار حضرت فاطمه معصومه عليها السلام، در شهر مقدس قم، به خاك سپرده شد.
(9). علامه شيخ محسن (يا محمدمحسن) بن على بن محمدرضا تهرانى، معروف به «آقا بزرگ» (1293 ـ 1389 ق.) فقيه، محقق وكتاب شناس، در تهران زاده شد ودر سال 1313 ق. به عراق رفت ودر حوزه نجف اشرف به تحصيل دانش پرداخت وپيش از چهل سالگى اجازه اجتهاد دريافت كرد. وى سال هاى 1329 ـ 1355 ق. را در سامرا زندگى كرد، سپس به نجف اشرف بازگشت، تا واپسين دم زندگى به تأليف مشغول بود. وى بيش از دو هزار اجازه روايت حديث به افراد داد. كتاب هاى متعددى دارد، از جمله: «الذريعة الى تصانيف الشيعة» (نوزده جلد) و«نقباء البشر في القرن الرابع عشر» (يكى از يازده تأليف در شرح حال نويسى). مرحوم آقا بزرگ كتابخانه شخصى خود را كه بيش از پنج هزار كتاب داشت، وقف نمود.
(10). سيد محسن بن عبدالكريم بن محمد الأميني الحسيني العاملي (1282 ـ 1371 ق.: 1865 ـ 1952 م.) آخرين مجتهد شيعى دوازده امامى در منطقه شام بود.
در روستاى «شقراء» از توابع مرجعيون جبل عامل زاده شد ومراحل مقدماتى را در آن جا فرا گرفت، آن گاه به نجف اشرف رفت وپس از دانش اندوزى، در سال 1319 ق. به سوريه بازگشت ودر شهر دمشق سكونت گزيد وبه كار تدريس، خطابه ووعظ وسپس امر مرجعيت وفتوا پرداخت. وى بسيار مى نوشت ودر اين راستا آثار پراكنده شيعى وسيره بزرگان شيعه را گرد آورد، در فقه شيعى آثارى نگاشت واز آنان دفاع مى كرد وبامخالفان آنان به چالش مى پرداخت. از تأليفات اوست: «اعيان الشيعة» (56 جلد)، «الرحيق المختوم» (ديوان شعرى است كه پيش از سال 1331 ق. آن را به نظم در آورده بود)، «الحصون المنيعة» (رساله اى در ردّ صاحب «المنار») وجز آن.
(11). سيدمحمد باقر بن ميرزا زين العابدين موسوى خوانسارى اصفهانى (1226 ـ 1313 ق.) عالم جليل القدر، داناى فقه وكلام وديگر علوم دينى واز اعلام قرن سيزدهم قمرى بود. در خوانسار مى زيست وامور دينى آن سامان را بر عهده داشت. كتاب «حدود وتعزيرات» و«جبر واختيار» (نگاشته سال 1233 ق.) وجز آن از تأليفات اوست.
(12). خاتمة المستدرك، ج3، ص216.
(13). رياض العلماء وحياض الفضلاء، ج1، ص276، ط الخيام، قم المقدسة.
(14). الكامل في التاريخ، ج8، ص81 «ذكر ظهور الحسن بن على الاطروش»، ط دار صادر بيروت، لبنان، 1399هـ/1979م.
(15). اعيان الشيعة، ج5، ص179، شماره 425.
(16). نك: رجال كشّى، ص260، شماره 682; شهداء الفضيلة، ص7.
(17). ميزان الاعتدال، ج1، ص493، شماره 1857.
(18). اعيان الشيعة، ج5، ص104، شماره 257.
(19). نك: شهداء الفضيلة، ص10.
(20). هدية العارفين، ج1، ص69; الذريعة الى تصانيف الشيعة; ج22، ص6.
(21). نك: سير اعلام النبلاء، ج16، ص222، شماره 155; لسان الميزان، ج4، ص238، شماره 642; فهرست ابن النديم، ص226.
(22). نك: سير اعلام النبلاء، ج16، ص131، شماره 88; الكنى والالقاب، ج1، ص446.
(23). الغدير، ج3، ص399; معجم المطبوعات العربية، ج1، ص336; الاعلام، ج2، ص155.
(24). روضات الجنّات، ج3، ص19، ط الحيدرية، تهران 1390 هـ.
(25). اعيان الشيعة، ج1، ص191 «البحث الحادي عشر في الوزراء والامراء والقضاة ونقباء الشيعة».
(26). الشيعة وفنون الاسلام، ص113، ط 4، سال 1396 هـ، دارالمعلم للطباعة، مصر.
(27). ربع قرن مع العلامة الاميني، ص168; تاريخ مدينة دمشق، ج43، ص221، شماره 5076; الاعلام، ج4، ص327.
(28). روضات الجنّات، ج2، ص168، شماره 163، ط الحيدرية، تهران 1390 هـ.
(29). اعيان الشيعة، ج4، ص7 شماره 12.
(30). الشيعة وفنون الاسلام، ص173.
(31). هدية العارفين، ج1، ص248; شهداء الفضيلة، ص31.
(32). شهداء الفضيلة، ص31.
(33). رجال نجاشى، ص87، شماره 210; رجال ابن داود، ص42، شماره 114; نقدالرجال، ج1، ص150، شماره 301/126.
(34). الشيعة وفنون الاسلام، ص117.
(35). البداية والنهاية، ابن كثير، ج12، ص20، ط دار احياء التراث العربي، بيروت 1408 هـ.
(36). ربع قرن مع العلامة الاميني، ص161.
(37). معجم البلدان، ج3، ص104; الانساب، ج3، ص106.
(38). بحارالأنوار، ج1، ص8.
(39). خاتمة المستدرك، ج2،ص264.
(40). امل الآمل، ج2، ص288، شماره 860.
(41). شهداء الفضيلة، ص37; مستدرك سفينة البحار، ج8، ص117; سنن النبي صلى الله عليه وآله، ص28، شماره 32.
(42). امل الآمل، ج2، ص87، شماره 230.
(43). خاتمة المستدرك، ج2، ص264.
(44). الاعلام، ج3، ص104; شهداء الفضيلة، ص40; تفسير جوامع الجامع، ج1، ص13،شماره 41.
(45). شهداء الفضيلة، ص40; سيراعلام النبلاء، ج16، ص454; امل الآمل، ج2، ص95، شماره 262.
(46). شهداء الفضيلة، ص45; امل الآمل، ج2، ص216، شماره 650; معجم رجال الحديث، ج14، ص304، شماره 9362.
(47). شهداء الفضيلة، ص48; فهرست منتجب الدين، ص384.
(48). شهداء الفضيلة، ص80; سنن النبي صلى الله عليه وآله، ص24، شماره 18; امل الآمل، ج1، ص181، شماره 188.
(49). شهداء الفضيلة، ص132; سنن النبي صلى الله عليه وآله، ص24، شماره 19; امل الآمل، ج1، ص85، شماره 81.
(50). روضات الجنات، ج4، ص230، شماره 387.
(51). شهداء الفضيلة، ص168.
(52). خاتمة المستدرك، ج2، ص269; الذريعة، ج2، ص329; الاعلام، ج4، ص136.
(53). شهداء الفضيلة، ص171; خاتمة المستدرك، ج2، ص271; امل الآمل، ج2، ص336، شماره 1037.
(54). شهداء الفضيلة، ص206; امل الآمل، ج1، ص129، شماره 138.
(55). شهداء الفضيلة، ص215; خاتمة المستدرك، ج2، ص54، شماره 2.
(56). شهداء الفضيلة، ص275.
(57). شهداء الفضيلة، ص286; طرائف المقال، ج1، ص83، شماره 266; روضات الجنات، ج4، ص198، شماره 377.
(58). شهداء الفضيلة، ص350.
(59). شهداء الفضيلة، ص354; مستدرك سفينة البحار، ج5، ص271.
(60). ر.ك: كافي، ج1، ص27 «كتاب العقل والجهل» ح29 (العالم بزمانه لاتهجم عليه اللّوابس).