اسلام و سياست

آية الله العظمى سيّد صادق حسينى شيرازى

- ۹ -


سياست اسلام در روابط بين المللي

[لاَّ يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِى الدِّينِ]*؛ «خدا شما را از كسانى كه در كار دين با شما نجنگيدند باز نمى دارد...».[ممتحنة: 8.]

اسلام براى تحكيم روابط ديپلماتيك، ودوستى با همه كشورها، حتّى كشورهاى كافر، قانونى وضع كرده است. اسلام داشتن روابط ديپلماتيك ودوستانه با كفّارى كه مسلمانان را آزار نرسانده اند تجويز نموده و با كفّارى كه مسلمانان را آزار مى رسانند نهى كرده است. خداى متعال مى فرمايد:

[لاَّ يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِى الدِّينِ ولَمْ يُخْرِجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فِى الدِّينِ وأَخْرَجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ وظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِكُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ ومَن يَتَوَلَّهُمْ فَأُولَـئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ] (1) ؛ «خدا شما را از كسانى كه در كار دين با شما نجنگيده وشما را از ديارتان بيرون نكرده اند باز نمى دارد كه به آنان نيكى كنيد و با ايشان عدالت ورزيد؛ زيرا خدا دادگران را دوست مى دارد. بلكه خدا شما را از دوستى با كسانى باز مى دارد كه در كار دين با شما جنگ كرده وشما را از خانه هايتان بيرون رانده ودر بيرون راندنتان با يكديگر همپشتى كرده اند، وهركس آنان را به دوستى گيرد، آنان همان ستمكارانند».

بنابراين، مسلمانان حق ندارند با دولت هاى كافرى كه مردم مسلمان را از خانه هايشان بيرون و آواره كرده اند ـ مانند اسرائيل ـ روابط برقرار كنند. اما با دولت هاى كافر بى طرف اشكالى ندارد كه مسلمانان با آن ها رابطه برقرار كنند، روابط دوستانه داشته باشند، وبه آنان كمك ونيكى كنند.

آيه مذكور درباره «خزاعة» و«بنى مدلج» نازل شد. آنان با رسول گرامى اسلام صلى الله عليه وآله مصالحه كردند كه با مسلمانان نجنگند وبه دشمنان آن ها هم كمك نكنند (2) . بنابراين، مسلمانان با اين دو قبيله روابط برقرار كردند وبه ميان آن ها مى رفتند وكمك ومساعدت وصحبت مى كردند. واين برخاسته از پيوند جهانيى است كه اسلام ميان انسان ها قرار داده است؛ چرا كه، به فرموده اميرمؤمنان سلام الله عليه انسان ها همنوع يكديگرند. آن حضرت مى فرمايد:

«فانهم صنفان: إما أخ لك في الدين، وإما نظير لك في الخلق (3) ؛ مردم دو دسته اند: يا برادر دينى تو هستند، ويا همنوع تو».

مسلمانان با كسانى كه به جنگ ايشان برنخاستند وآن ها را از خانه وكاشانه شان بيرون نكردند، قطع رابطه ننمودند. اما چنانچه به ضديّت با مسلمانان برخيزند آن گاه مسلمانان، به عنوان دفاع، با آن ها قطع رابطه مى كنند وبدين وسيله از خود دفاع مى نمايند، تا به كفّار سزاى اعمالشان را بچشانند.

رفتار رسول خدا صلى الله عليه وآله با كفّار، اعم از مشركان ونصارا، بهترين الگو براى هر نظام اسلامى است كه در جهان روى كار آيد.

خداى متعال در اين باره مى فرمايد:

[لَّقَدْ كَانَ لَكُمْ فِى رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُوا اللَّهَ والْيَوْمَ الاَْخِرَ وذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا] (4) ؛ «هر آينه براى شما در رسول خدا الگوى نيكويى است، براى كسى كه به خدا وآخرت اميد دارد وخداوند را بسيار ياد كند».

علاوه بر اين، در سوره ممتحنة وديگر سوره هاى قرآن كريم آياتى راجع به اين موضوع آمده است كه در اين جا چند نمونه از اين آيات را به همراه تفسير مختصرى از آن ها، بر اساس تفسير «مجمع البيان»، مى آوريم؛ چرا كه بيانگر گوشه اى از چگونگى روابط بين الملل در قرآن كريم است.

اسلام مقدم بر خويشاوندي

[لَن تَنفَعَكُمْ أَرْحَامُكُمْ ولاَ أَوْلادُكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَفْصِلُ بَيْنَكُمْ واللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ * قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِى إِبْرَ هِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَءَ ؤُا مِنكُمْ ومِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وبَدَا بَيْنَنَا وبَيْنَكُمُ الْعَدَ وَةُ والْبَغْضَآءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلاَّ قَوْلَ إِبْرَ هِيمَ لاَِبِيهِ لاََسْتَغْفِرَنَّ لَكَ...] (5) ؛ «روز قيامت نه خويشان شما ونه فرزندانتان هرگز به شما سود نمى رسانند. [خدا] ميانتان جدايى مى اندازد، وخدا به آنچه انجام مى دهيد بيناست. قطعاً براى شما در پيروى از ابراهيم وكسانى كه با اويند سرمشقى نيكوست: آن گاه كه به قوم خود گفتند: ما از شما واز آنچه به جاى خدا مى پرستيد بيزاريم. به شما كفر مى ورزيم وميان ما وشما دشمنى وكينه هميشگى پديدار شده تا وقتى كه فقط به خدا ايمان آوريد. جز در سخن گفتن ابراهيم كه به [نا]پدر[ى] خود [گفت:] حتماً براى تو آمرزش مى خواهم...».

«لن تنفعكم ارحامكم» يعنى: صاحبان ارحام شما، وبه عبارت ديگر يعنى خويشاوندان شما. «ولا اولادكم» يعنى: مبادا خويشاوندان شما ويا فرزندانتان كه در مكّه هستند باعث شوند كه شما به پيامبر صلى الله عليه وآله ومؤمنان خيانت ورزيد؛ زيرا اين هايى كه به خاطر آنان معصيت خدا كنيد هرگز به سود شما نمى آيند. «يوم القيامة يفصل» الله «بينكم» يعنى اهل ايمان وطاعت را به بهشت مى برد واهل كفر ومعصيت را به آتش، ودر آن روز شما را از يكديگر جدا مى سازد، ومؤمن در بهشت خويشاوند كافر خود را در آتش مشاهده مى كند.

آن گاه، خداى سبحان، ابراهيم سلام الله عليه را در ترك دوستى با كافران مثال مى زند ومى فرمايد: «فقد كانت لكم أسوة حسنة» يعنى الگوى نيكو «في ابراهيم» خليل الله «والذين معه» يعنى كسانى كه به او ايمان آوردند واز او پيروى كردند «اذ قالوا لقومهم» يعنى كفّار «انّا برآؤا منكم» و با شما دوستى نمى ورزيم «ومما تعبدون من دون الله» يعنى: وهمچنين از بتهايى كه مى پرستيد بيزاريم، «كفرنا بكم» يعنى: ما به دين شما بى اعتقاديم ومعبود شما را منكريم، «وبدا بيننا وبينكم العداوة والبغضاء ابداً» بنابراين ميان ما وشما دوستى وپيوند دينى وجود ندارد «حتّى تؤمنوا بالله وحده» يعنى: به يگانگى خداوند باور آوريد وتنها او را بپرستيد، «الاّ قول ابراهيم لأبيه لاستغفرنّ لك» يعنى: در همه كارهاى ابراهيم به او اقتدا كنيد مگر در اين سخن او كه در آن به او اقتدا نكنيد [و چنين سخنى براى پدرانتان به زبان نياوريد] چون حضرت ابراهيم سلام الله عليه به پدرش قول داده بود كه اگر ايمان بياورد برايش از خداوند آمرزش بطلبد اما وقتى معلوم شد كه او هم دشمن خداست حضرت از وى بيزارى جست (6) .

الگو گرفتن از پايمردي ابراهيم (عليه السلام)

[لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِيهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُوا اللَّهَ والْيَوْمَ الاَْخِرَ ومَن يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِىُّ الْحَمِيدُ * عَسَى اللَّهُ أَن يَجْعَلَ بَيْنَكُمْ وبَيْنَ الَّذِينَ عَادَيْتُم مِّنْهُم مَّوَدَّةً واللَّهُ قَدِيرٌ واللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ * لاَّ يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِى الدِّينِ ولَمْ يُخْرِجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فِى الدِّينِ وأَخْرَجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ وظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِكُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ ومَن يَتَوَلَّهُمْ فَأُولَـئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ] (7) ؛ «قطعاً براى شما در [پيروى از] آنان سرمشقى نيكوست [يعنى] براى كسى كه به خدا وروز واپسين اميد مى بندد، وهركس روى برتابد [بداند كه] خدا همان بى نياز ستوده [صفات] است، اميد است كه خدا ميان شما وميان كسانى از آنان كه [ايشان را] دشمن داشتيد دوستى برقرار كند وخدا تواناست، وخدا آمرزنده مهربان است. [امّا] خدا شما را از كسانى كه در كار دين با شما نجنگيده وشما را از ديارتان بيرون نكرده اند باز نمى دارد كه با آنان نيكى كنيد و با ايشان عدالت ورزيد زيرا خدا دادگران را دوست مى دارد. بلكه خدا شما را از دوستى با كسانى باز مى دارد كه در كار دين با شما جنگ كرده وشما را از خانه هايتان بيرون رانده ودر بيرون راندنتان با يكديگر همپشتى كرده اند، وهركس آنان را به دوستى گيرد آنان همان ستمكارانند».

خداى سبحان در اين آيات مجدداً به ذكر الگو مى پردازد ومى فرمايد: «لقد كان لكم فيهم» يعنى: در ابراهيم وكسانى كه به او ايمان آوردند «اسوة حسنة» يعنى الگوى نيكوست. علت آن كه دوبار از «الگو» ياد كرده آن است كه موضوع هر يك مستقل از ديگرى است. در مورد دوم توضيح مى دهد كه ابراهيم وپيروانش از لحاظ اميدوارى به ثواب خدا وحسن عاقبت الگو هستند، ودر مورد دوم آنها را در دشمنى با كفّار الگو معرفى مى كند. جمله «لمن كان يرجو الله واليوم الآخر» بدل از «لكم» است واين، اصطلاحاً، بدل جزء از كلّ مى باشد. مثل آيه شريفه [وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيل] (8) ؛ [كه «من» بدل از «الناس» است وبدل جزء از كل مى باشد]. آيه توضيح مى دهد كه اين الگو بودن براى كسى است كه از خدا واز كيفر آخرت [واليوم الآخر] بيم دارند. بعضى گفته اند: يعنى به پاداش خدا وآنچه خداوند در آخرت مى دهد اميد بسته اند. «ومن يتولّ» يعنى: هركس از اين اقتدا كردن به ابراهيم سلام الله عليه وپيامبران سلام الله عليهم ومؤمنان وهمرَهان آنان روى گرداند به بخت خويش پشت پا زده واز آنچه سودش به او مى رسد روى گردانيده است. البته اين توضيح حذف شده است چون كلام بعدى آن دلالت دارد: «فانّ الله هو الغني الحميد» يعنى: خداوند به كسى نيازى ندارد وهمه كارهايش پسنديده است. بنابراين، اعراض شخص به او زيانى نمى زند بلكه به خود شخص ضرر مى رساند. «لاينهاكم الله عن الذين لم يقاتلوكم في الدين ولم يخرجوكم من دياركم» يعنى: خداوند شما را ازمراوده ونيكى كردن ورفتار عادلانه با كسانى كه بر ترك قتال با شما پيمان بسته اند وبه پيمانشان متعهدند نهى نمى كند: «ان تبروهم وتقسطوا اليهم» يعنى: در وفاى به عهدى كه ميان شما وآنهاست عادلانه برخورد كنيد «ان الله يحبّ المقسطين»، يعنى: عادلان را دوست دارد. سپس مى فرمايد: «إنّما ينهاكم الله عن الذين قاتلوكم في الدين» يعنى: از اهالى مكّه وديگران، «واخرجوكم من دياركم» يعنى: خانه ها واملاكتان، «وظاهروا على اخراجكم» يعنى: كسانى كه آن ها را در اين كار كمك وحمايت كردند وآن ها عبارت بودند از توده مردم وپيروان كه رؤساى خود را در باطل كمك رساندند: «اَن تولّوهم» يعنى: خدا شما را از دوستى ورفاقت ومحبت با آنان نهى مى كند. به عبارت ديگر: مكاتبات شما با آنها وفاش كردن راز مؤمنان، در واقع، دوستى با ايشان است، «ومن يتولّهم» يعنى: هركس از شما كه با آنان دوستى ورزد وياريشان دهد «فأولئك هم الظالمون» وسزاوار آن عذاب دردآور هستند (9).

زنان مؤمن مهاجر

[يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا إِذَا جَآءَكُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَات فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَات فَلاَ تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ لاَ هُنَّ حِلٌّ لَّهُمْ ولاَ هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ وءَاتُوهُم مَّآ أَنفَقُوا ولاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ أَن تَنكِحُوهُنَّ إِذَآ ءَاتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ ولاَ تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ وَسْألُوا مَآ أَنفَقْتُمْ وَلْيَسْألُوا مَآ أَنفَقُوا ذَ لِكُمْ حُكْمُ اللَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ واللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ * وإِن فَاتَكُمْ شَىْءٌ مِّنْ أَزْوَ جِكُمْ إِلَى الْكُفَّارِ فَعَاقَبْتُمْ فَـَاتُوا الَّذِينَ ذَهَبَتْ أَزْوَ جُهُم مِّثْلَ مَآ أَنفَقُوا واتَّقُوا اللَّهَ الَّذِى أَنتُم بِهِ مُؤْمِنُونَ] (10) ؛ «اى كسانى كه ايمان آورده ايد، چون زنان با ايمان مهاجر نزد شما آيند آنان را بيازماييد. خدا به ايمان آنان داناتر است. پس اگر آنان را با ايمان تشخيص داديد، ديگر ايشان را به سوى كافران باز نگردانيد: نه آن زنان بر ايشان حلالند ونه آن [مردان] بر اين زنان حلال. وهرچه خرج [اين زنان] كرده اند به [شوهران] آنها بدهيد، وبر شما گناهى نيست كه ـ در صورتى كه مهرشان را به آنان بدهيد ـ با ايشان ازدواج كنيد، وبه پيوندهاى قبلى كافران متمسّك نشويد [و پايبند نباشيد] وآن چه را شما ]براى زنان مرتد وفرارىِ خود كه به كفّار پناهنده شده اند[ خرج كرده ايد، [از كافران] مطالبه كنيد، وآن ها هم بايد آنچه را خرج كرده اند [از شما] مطالبه كنند. اين حكم خداست [كه] ميان شما داورى مى كند، وخدا داناى حكيم است. ودر صورتى كه زنى از همسران شما به سوى كفّار رفت [و كفّار مهر مورد مطالبه شما را ندارند] وشما غنيمت يافتيد، پس به كسانى كه همسرانشان رفته اند، معادل آنچه خرج كرده اند بدهيد، واز آن خدايى كه به او ايمان آورده ايد بترسيد».

پس از آن كه خداى سبحان ارتباط وپيوند دوستى ميان مسلمانان وكافران را قطع كرد، به بيان حكم زنان هجرت كننده وشوهران آن ها مى پردازد ومى فرمايد: [يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا إِذَا جَآءَكُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَات فَامْتَحِنُوهُنَّ] يعنى ايمان آنان را بيازماييد ومشخصات ايمان آوردن را در آنان بجوييد. خداوند اين زنان را، پيش از آن كه ايمان آورند، مؤمن ناميده است؛ زيرا كه به ايمان اعتقاد داشتند، [اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَانِهِنَّ] يعنى: شما با آزمودن به ظاهر ايمان آوردن آن ها پى مى بريد ولى خدا حقيقت ايمان آن ها را مى داند واز ايمان قلبى ايشان اطلاع دارد. [فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَات] يعنى: در ظاهر، [فَلاَ تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ] يعنى: آنان را به كافران برنگردانيد، [لاَ هُنَّ حِلٌّ لَّهُمْ ولاَ هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ] اين قسمت از آيه دلالت بر آن دارد كه با مسلمان شدن آن زنان، ميان آنها وشوهرانشان جدايى حاصل مى شود هرچند شوهر مشرك طلاقش نداده باشد، [وَ ءَاتُوهُم مَّآ أَنفَقُوا] يعنى: مهريه اى كه شوهران كافرشان به آن زنان داده اند به شوهرانشان بدهيد، [وَ لاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ أَن تَنكِحُوهُنَّ إِذَآ ءَاتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ] يعنى: شما مردان مسلمان مى توانيد با پرداخت مهريه اين زنان مهاجر، با ايشان ازدواج كنيد؛ چرا كه با اسلام آوردن اين زنان خود به خود از شوهرانشان طلاق يافته اند، [وَ لاَ تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ] يعنى: زنان كافر را در همسرى خود نگه نداريد. «عصمت» در اصل به معناى «منع» ونگهدارى است. از آن جهت در اين آيه شريفه از نكاح به «عصمت» تعبير شده كه منكوحه در پناه ونگهدارى شوهر است، [وَاسْألُوا مَآ أَنفَقْتُمْ] يعنى: اگر زنى از شما مرتدّ شد وبه كفّار هم پيمان شما پيوست، چنانچه آن زن را نگه داشتند وبه شما بر نگرداندند، مهريه اى را كه خرج او كرده ايد از ايشان مطالبه كنيد، همچنان كه آن كفّار وقتى زنانشان به سوى شما هجرت مى كنند مهريه ايشان را از شما مطالبه مى كنند: [وَلْيَسْألُوا مَآ أَنفَقُوا ذَ لِكُمْ] يعنى: آنچه خدا در اين آيه ذكر كرده است [حُكْمُ اللَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ واللَّهُ عَلِيمٌ] يعنى: آن حكم خداست وخدا به همه چيز داناست «حَكِيمٌ» ودر كارى كه مى كند ودستورى كه مى دهد حكيمانه عمل مى كند.

چون اين آيه نازل شد، مؤمنان به حكم خدا گردن نهادند وطبق فرمان او، مهريه اى را كه مشركان به زنانشان داده بودند به آن ها پرداختند، اما مشركان حاضر نشدند به اين فرمان خداوند، يعنى پرداخت مهريه زنان كافر مسلمانان، گردن نهند. لذا اين آيه نازل شد: [وَ إِن فَاتَكُمْ شَىْءٌ مِّنْ أَزْوَ جِكُمْ] يعنى: يكى از همسرانتان، [إِلَى الْكُفَّارِ] يعنى: مرتّد شد وبه كفار پيوست، [فَعَاقَبْتُمْ] يعنى: جنگيديد واز كفار به غنيمتى دست يافتيد [فَـَاتُوا الَّذِينَ ذَهَبَتْ أَزْوَاجُهُم] يعنى: به مؤمنانى كه همسرانشان به كفّار پيوسته اند، بدهيد [مِّثْلَ مَآ أَنفَقُوا] يعنى: از همان غنايم به عنوان مهريه اى كه به زنانشان پرداخت كرده اند، پرداخت كنيد. همچنين به كسى كه همسرش به كسانى كه با شما هم پيمان هستند، ملحق شده اند وآنان در پرداخت مهريه او به شما عهدشكنى مى كنند، از آن غنيمت پرداخت كنيد وحق او را به طور كامل بدهيد. [وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِى أَنتُم بِهِ مُؤْمِنُون] يعنى: از نافرمانى خداوندى كه به او ايمان آورده ايد بپرهيزيد، واز فرمان او تجاوز نكنيد.

گفته اند: كلّ زنان مؤمن مهاجرى كه از اسلام برگشتند وبه مشركان پيوستند، شش نفر بودند:

1. ام حكم دختر ابوسفيان وهمسر عياض بن شداد فهرى.

2. فاطمه دختر ابى امية بن مغيرة وخواهر ام سلمة وهمسر عمر بن خطاب. زمانى كه عمر خواست هجرت كند، او حاضر به هجرت نشد واز اسلام برگشت.

3. بروع، دختر عقبة وهمسر شماس بن عثمان.

4. عمدة، دختر عبد العزى بن فضلة وهمسر عمر بن عبدود.

5. هند، دختر ابوجهل بن هشام وهمسر هشام بن عاص بن وائل.

6. كلثوم، دختر جرول وهمسر عمر.

رسول خدا صلى الله عليه وآله مهريه همه اين ها را از غنايم به شوهرانشان داد (11).

نفي هرگونه استعمار

[يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لاَ تَتَوَلَّوْا قَوْمًا غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ قَدْ يَئِسُوا مِنَ الاَْخِرَةِ كَمَا يَـئِسَ الْكُفَّارُ مِنْ أَصْحَابِ الْقُبُورِ] (12) ؛ «اى كسانى كه ايمان آورده ايد، مردمى را كه خدا بر آنان خشم گرفته است به دوستى مگيريد. آنها واقعاً از آخرت قطع اميد كرده اند، همان گونه كه كافرانِ اهل گورها قطع اميد نموده اند».

پس از آيات پيش گفته، خداوند مؤمنان را مخاطب قرار مى دهد ومى فرمايد: [يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لاَ تَتَوَلَّوْا قَوْمًا غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ] يعنى: يهود وكافران را به دوستى مگيريد. توضيح آن كه گروهى از مسلمانان تهيدست، اخبار مسلمانان را به يهوديان گزارش مى كردند واز اين طريق با آنان پيوند برقرار مى كردند واز محصولات زراعى آنان به نوايى مى رسيدند. خداوند جنگجويان مسلمان را از اين كار نهى كرد وفرمود: [قَدْ يَـئِسُوا مِنَ الاَْخِرَةِ] يعنى: از پاداش آخرت نوميد شدند [كَمَا يَـئِسَ الْكُفَّارُ مِنْ أَصْحَابِ الْقُبُورِ] يعنى: يهوديان با آن كه مى دانستند محمد صلى الله عليه وآله راست مى گويد وواقعاً پيامبر است، او را تكذيب كردند، وبدين سبب، از اين كه در آخرت بهره اى داشته باشند قطع اميد كردند؛ چون يقين داشتند كه به واسطه اين تكذيبشان به عذاب الهى گرفتار خواهند آمد (13).

سياست اسلام درباره افزايش جمعيّت

قال الرسول الاكرم صلى الله عليه وآله: «تناكحوا تناسلوا تكثروا، فإني أباهي بكم الأمم يوم القيامة ولو بالسقط*؛ ازدواج كنيد وزاد وولد نماييد تا جمعيت شما زياد گردد؛ زيرا كه من در روز قيامت به تعداد شما، حتى به جنين هاى سقط شده تان، بر ديگر امتها مى بالم». [جامع الاخبار، ص101، ف58 «فى التزويج».]

امروزه يكى از افتخارات كشورهاى جهان، زيادى جمعيت آنهاست، كشورهايى كه پرجمعيت ترند بيشتر به خود مى نازند، واين طبيعى است؛ زيرا، با جمعيّت زياد آبادانى بيشتر وكشاورزى پر رونق تر مى شود. صنايع واختراعات بيشتر مى شود وقدرت در برابر دشمنان افزون تر مى گردد. كشور از خطر استعمار وبهره كشى دورتر مى شود؛ چرا كه كشورهاى كوچك در مدت كوتاهى مستعمره مى شوند اما كشورهاى بزرگ به راحتى استعمار نمى شوند بلكه اين كار نياز به تلاش هاى فراوان ودسيسه هاى مستمرّ وكوشش هاى بى وقفه از سوى استعمارگران دارد. همه اين ها ثمره وفور جمعيت است.

حال ببينيم كه نظر اسلام در اين باره چيست:

اسلام نتايج افزايش جمعيت را، پيش از آن كه دنيا خواب آن را هم ببيند، شناخت وآن را تأييد كرد وراهكارها واصول استوارى براى آن وضع نمود تا از اين طريق امّت اسلامى را به يك امّت بزرگ پرجمعيت تبديل كند. در اين جا به پاره اى از اين راهكارها واصول اشاره مى كنيم:

الف: تشويق به ازدواج دختران وپسران با رسيدن به سنّ بلوغ شرعى. مثلا پيامبر خدا صلى الله عليه وآله مى فرمايد: «شرار موتاكم العزاب (14) ؛ بدترين مردگان شما عزبهايند».

ومى فرمايد: «ركعتان يصليهما متزوج أفضل من سبعين ركعة يصليها أعزب (15) ؛ دو ركعت نمازى كه شخص متأهل مى خواند بر هفتاد ركعتى كه فرد مجرّد مى خواند فضيلت دارد».

نيز مى فرمايد: «من سعادة المرء أن لاتطمث إبنته في بيته (16) ؛ از خوشبختى مرد آن است كه دخترش در خانه او عادت ماهانه نشود». يعنى انسان بايد دخترش را پيش از آن كه عادت ماهانه شود شوهر دهد. عادت ماهانه هم، غالباً، در اوايل بلوغ شروع مى شود.

ب: برداشتن قيد وبندها وموانع ازدواج، وتشويق به ساده برگزار كردن آن به طورى كه هر فردى قادر به ازدواج باشد. مثلا به كم بودن مهريه توصيه كرده است. حديث شريف مى فرمايد: «خير نسائكم أصبحهن وجها، وأقلهن مهراً (17) ؛ بهترين زنان شما آنانند كه زيباتر وكم مهريه تر باشند».

همچنين توصيه كرده است كه اگر شخص با ايمانى به خواستگارى رفت حتّى اگر فقير ونادار باشد، جواب ردّ به او ندهند. چون خداى متعال مى فرمايد:

[إِن يَكُونُوا فُقَرَآءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ] (18) ؛ «اگر فقير باشند خدا از فضل خود آنها را بى نياز مى گرداند».

بعضى از علما جواب ردّ دادن به مؤمنى را كه قادر به تأمين نفقه باشد حرام دانسته اند. مثلا علامه حلّى قدس سره فرموده است: «جواب مثبت دادن به مؤمنى كه قادر به تأمين نفقه باشد واجب است» (19) .

ج: اسلام به مرد اجازه داده است كه تا چهار همسر اتّخاذ كند، البته در صورتى كه بتواند بين آنها عدالت را رعايت كند. در قرآن مجيد آمده است:

[فَانكِحُوا مَا طَابَ لَكُم مِّنَ النِّسَآءِ مَثْنَى وَثُلاثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً] (20) ؛ «پس، هرچه از زنان كه شما را پسند افتد، دو دو، سه سه، چهار چهار، به زنى گيريد. واگر بيم داريد كه به عدالت رفتار نكنيد به يكى اكتفا كنيد...».

شايد مردهايى باشند كه يك زن جوابگوى آنها نباشد؛ پس چرا بايد نيروهاى آنها هدر رود؟! بعضى مردها همسرانشان به بيماريهايى دچار شده اند كه ديگر نمى توانند حامله شوند وبچه دار شوند، يا اصلا نازا هستند، در چنين شرايطى چرا بايد مرد بدون دنباله وفرزند باقى بماند؟ مردهايى هستند كه همسرانشان مسنّ هستند وبچه نمى آورند، ولى خودشان هنوز توانايى بارور سازى دارند (21) ؛ چرا بايد نيروهاى آن ها بدون توليد از بين برود؟

اجازه اختيار بيش از يك همسر از بهترين راههاى تكثير جمعيت است. يكى از اروپائيان مى گويد: «مسلمانان از سه امتياز برخوردار هستند كه آنها را نيرومند ساخته واستعمار كردن آنان توسط ما را دشوار كرده است. اين سه امتياز عبارتند از: مترقى بودن عقيده ومكتب، فراوانى مواد خام، وكثرت جمعيت».

بديهى است كه تجويز چند همسرى سهم زيادى در كثرت جمعيت دارد.

يكى از كشورهاى اروپا زمانى كه خواست، براى منافع خود، با يكى از كشورهاى جهان وارد جنگ شود ـ دهها سال پيش از شروع جنگ ـ ازدواج با زنان متعدد را اجازه داد، چون مى دانست كه اين كار موجب افزايش جمعيت مى شود، و با افزايش جمعيت قدرتها وتواناييهايش بيشتر مى شود. اما بعد از پايان جنگ، دوباره به عقب برگشت وازدواج با بيش از يك همسر را ممنوع كرد وبه سنت نادرست قبلى خود بازگشت.

كشورهايى كه چند همسرى را ممنوع مى كنند در واقع از غرب تقليد مى كنند!

د: ترغيب وتشويق فراوان به حفظ سلامت مردم:

اسلام مردم را به هر چيزى كه آنها را به سلامت وبهداشت نزديك گرداند توصيه مى كند، واز هر چيزى كه از سلامت وبهداشت دورشان كند، نهى مى فرمايد. حتى آن ها را از شب نگه داشتن زباله ها در خانه نهى مى كند (22) . يا توصيه مى كند كه انسان دو روز در ميان حمام كند (23) ، وتوصيه هاى فراوان ديگرى از اين قبيل.

زيرا، وقتى سالم وتندرست بودند بيمارى ومرگ ومير در ميانشان كمتر مى شود، ومرد وزن سالم مى توانند فرزندان بيشترى به دنيا آورند.

هرگاه اين چهار مورد در كشورهاى اسلامى پياده شود، طبيعى است كه جمعيت افزايش يابد؛ اگر دختران وپسران در اوان بلوغ ازدواج كنند وقيد وبندهاى سنگين ودست وپاگير از ازدواج برداشته شود، يك مرد بتواند تا چهار همسر بگيرد، وسلامت مردم هم برقرار باشد، شكى نيست كه يك كشور 25 ميليونى، پس از گذشت بيست سال دو برابر مى شود، وبه همين قياس.

اما گناه اسلام چيست اگر مسلمانان به آن عمل نمى كنند، ودر زندگى خود آن را پياده نمى كنند؟

پاورقى:‌


(1). ممتحنة: 8 ـ 9.
(2). ر.ك: تفسير مجمع البيان، ج9، ص449.
(3). نهج البلاغة، نامه 53 «ومن كتاب له سلام الله عليه كتبه للأشتر النخعي لما ولاّه على مصر واعمالها».
(4). احزاب: 21.
(5). ممتحنة: 3 ـ 4.
(6). ر.ك: تفسير مجمع البيان، ج9، ص447 ـ 448.
(7). ممتحنة: 6 ـ 9.
(8). آل عمران: 97.
(9). ر.ك: تفسير مجمع البيان، ج9، ص449 ـ 451.
(10). ممتحنة: 10 ـ 11.
(11). ر.ك: تفسير مجمع البيان، ج9، ص453 ـ 455.
(12). ممتحنة: 13.
(13). ر.ك: تفسير مجمع البيان، ج9، ص457.
(14). بحارالأنوار، ج100، ص220، ب1، ح19.
(15). من لايحضره الفقيه، ج3، ص384، بابفضل المتزوج على العزب، ح4346.
(16). وسائل الشيعة، ج20، ص61، ب23، ح25036.
(17). مستدرك الوسائل، ج14، ص161، ب5، ح16380.
(18). نور: 32.
(19). تبصرة المتعلمين، ص179، كتاب النكاح، ف 3.
(20). نساء: 3.
(21). چون ـ همان طور كه دانش جديد مى گويد ومعمولا هم همينطور است ـ زن غالباً بعد از چهل سالگى ديگر حامله نمى شود واما مرد آن قدرت را دارد كه تا صد سالگى وبلكه بيشتر بارور كند.
(22). ر.ك: امالى شيخ صدوق، ص423، مجلس 66، ح1.
(23). ر.ك: مكارم الاخلاق، ص424.