ى - نتيجه
پيدايش و شكل گيرى جمعيت فدائيان اسلام و برخى از گروههاى مذهبى پس از شهريور 1320،
واكنش طبيعى قشرى از روحانيون و متدينين مذهبى جامعه بود كه مى كوشيدند تا هويت
اسلامى خويش را در مقابل ديگر جريانات موجود در جامعه حفظ كنند و عمدتا خاستگاه
اجتماعى آنها از ميان مردم و جوانان مومن به اسلام و طبقات متوسط و پايين جامعه
همچون طلاب ، روحانيون ، دانشجويان ، كسبه ، كارگران ، بازاريان و غيره بود. نظريه
مبارزه مسلحانه مبتنى بر اعدام انقلابى كارگزاران رژيم پهلوى ، نخستين بار توسط
فدائيان اسلام در كشور مطرح شد و حتى آنها موفق تر از گروههاى سازمان يافته چپ
توانستند پايه هاى حكومت پهلوى را متزلزل سازند. ضمن اينكه موفق شدند كه جامعه را
از بند جريانات انحرافى كسروى گرى و غيره برهانند.
از جمله عواملى كه زمينه شكل گيرى جمعيت فدائيان اسلام را فراهم آورد، عامل فرهنگى
و اجتماعى كشور بود. ناملايمات و نابهنجارهاى فرهنگى - اجتماعى در جامعه ، شرايطى
را ايجاد كرده بود كه نيروهاى مذهبى در كشور، به دليل به خطر افتادن دين و فرهنگ
اسلامى ، احساس خطر مى كردند. از اينرو از مهمترين اهداف اين جمعيت در بدو شكل گيرى
، مبارزه با مفاسد اجتماعى ، كجرويها و انحرافات عقيدتى و فرهنگى در جامعه بود؛
بطوريكه پس از برخورد نواب و يارانش با مسئله كسروى گرى و از ميان برداشتن كسروى ،
اين جمعيت وارد مرحله جديد مبارزه با مفاسد اجتماعى از قبيل بى حجابيها و
مشروبخواريها و بى بند و باريهاى اجتماعى شد و دعوت به ديندارى ، هدايت رجال حكومتى
بر پايه موازين دين و دعوت حكام كشورهاى اسلامى به اجراى دستورهاى اسلام ، سرلوحه
اقدامات رهبر و اعضاى جمعيت قرار گرفت . با اوج گيرى جريانات سياسى كشور در دوران
نهضت ملى شدن صنعت نفت ، اين جريان دينى نيز به آن پيوست و مستقيما وارد جريانات
سياسى كشور شد. آنها در قالب تشكل سياسى - اسلامى ، بطور مسلحانه در مبارزات ملى
نفت نقش فعالى را ايفا كردند؛ تا جايى كه مبارزاتشان در راستاى حركت و جنب ضد
استبدادى و ضد استعمارى مردم ايران متجلى شد.
نواب صفوى ، با مشاهده نفوذ استعمار در همه اركان سياسى ، اجتماعى ، اقتصادى و
فرهنگى جامعه ، تنها حل مشكلات كشور را فراتر از حذف يك چهره وابسته و يا منحرف و
نيز اقدامات ارشادى و تبليغى محدود در سطح جامعه دانست ، بلكه رهايى ملتى آزاد، از
وابستگى هاى سياسى و اقتصادى را در مبارزه براى اجراى قوانين دين مبين اسلام ديد.
با ظهور چنين انديشه اى در سران جمعيت فدائيان اسلام ، از سال 1327 ش ، مبارزات اين
گروه وارد مرحله تازه اى شد. آنها مخالفت خود را با استبداد و ديكتاتورى پهلوى ،
هنگام ممانعت از انتقال جنازه رضاشاه به كشور، متجلى ساختند و مبارزه با استعمار را
با ورود فعال به صحنه مبارزات ملى مردم ايران ، در قضيه ملى كردن صنعت نفت ، به
منصه ظهور گذاردند؛ چنانكه ضمن ائتلاف با نيروهاى ملى و مذهبى ، همچون آيت الله
كاشانى و دكتر مصدق و جبهه ملى ، در انتخابات دوره شانزدهم مجلس شوراى ملى ، حضور
فعالانه يافتند. حاصل اين حضور نيز قتل عبدالحسين هژير توسط سيدحسين امامى ، از
اعضاى جمعيت و سپس اعدام وى توسط حكومت بود كه با تجدد انتخابات و ورود مليون و آيت
الله كاشانى به مجلس شوراى ملى ، تحولاتى اساسى در جريان نهضت ملى پديد آورد.
با اوج گيرى نهضت ملى نفت ، جمعيت فدائيان اسلام در راس مبارزات ضد استبدادى و ضد
استعمارى آن نهضت قرار گرفت . آنگاه در پى ممانعت رزم آرا از ملى شدن نفت ، بر اساس
فتواى شرعى آيت الله كاشانى و فتواى سياسى سران نهضت ملى ، فدائيان اسلام ، به دست
خليل طهماسبى ، يكى از اعضاى اين جمعيت ، وى را از پاى درآوردند. در نتيجه اين
واقعه ، با تصويب مجلسين ، صنعت كشور ملى اعلام شد و فصلى نوين در تحولات تاريخى -
سياسى كشور، گشوده گشت . دولت حسين علاء نيز كه پس از رزم آرا بر سر كار آمد، به
دليل مخالفت نواب صفوى و آيت الله كاشانى ؛ و عدم توانايى در حل قضيه نفت ، كنار
رفت و دولت دكتر مصدق بر روى كار آمد. نواب صفوى و تعدادى از فدائيان اسلام در اين
زمان ، به دليل برخى از اختلافات ، بازداشت شده و بيشتر دوران زمامدارى ؛ دكتر مصدق
را در زندان بسر بردند. اين امر مشكلات فراوانى ، - از جمله تلاش وسيع فدائيان
اسلام براى آزادى نواب و ديگر اعضاى جمعيت ، كه تحصن و بازداشت 51 نفر از فدائيان
اسلام در زندان قصر، اعتصاب غذاى نواب و دوستانش در زندان ، و بالاخره طرح ترور
سيدحسين فاطمى و مسائلى ديگر - را به دنبال داشت . با كودتاى 28 مرداد 1332 ش يكى
از مهمترين دوران هاى فعاليت اين جمعيت ، به سر آمد.
نواب صفوى در شهريور 1332 ش ، ضمن موضع گيرى در قبال دولت زاهدى ، جهت شركت در
كنفرانس مؤ تمر اسلامى ، عازم فلسطين شد و در اجلاس اين كنفرانس به ايراد سخنرانى
پرداخت و پس از ديدار از كشورهاى لبنان و اردن ، سوريه ، عراق ، به دعوت سران اخوان
المسلمين عازم مصر شد.
نواب صفوى ، كه داعيه رهبرى جنبش مسلحانه ملت مسلمان ايران و همراهى آن با تحرك و
پويايى جنبشهاى جهان اسلام و نداى يكپارچگى ملل مسلمان در مبارزه با استعمار جهانى
را داشت ، با سفرهاى خود به كشورهاى عربى ، گامهاى مثبتى در اين جهت برداشت و
توانست موفقيتهايى در پيوند جنبش جريان اسلامى ايران و جنبشهاى اسلامى جهان ، از
طريق ديدار و گفتگو با رهبران جنبشهاى اسلامى حاصل كند. در قضيه
پيمان سنتو نيز وى بدون توجه به ديكتاتورى رژيم پهلوى ، در شرايط پس از
كودتاى 28 مرداد 32 و در زمان دولت حسين علاء به شدت با تحقير مسلمين ، براى شركت
در پيمانهاى نظامى استعمارى ، مخالفت كرد و با طرح و اجراى ترور حسين علاء، همانطور
كه از آغاز حركت اسلامى ، بر اعتقادش به مسئله شهادت در راه هدف الهى تاكيد مى
ورزيد، سرانجام تا پاى چوبه دار پيش رفت و به شهادت رسيد.
در خصوص شكست يا پيروزى جنبش اسلامى فدائيان اسلام ، تاكنون نظرات متفاوتى ابراز
شده است : گروهى سرانجام اين حركت اسلامى را موفقيت و پيروزى دانستند و گروهى ديگر
اعدام سران جمعيت و توقف مبارزات آنها را شكست و فروپاشى تشكيلات آن قلمداد مى
كنند؛ دسته اول معتقدند كه نواب و يارانش پيروزى را در شهادت جستجو مى كردند و
شهادت خود را موجب بيدارى ملل مسلمان جهان ، خاصه ملت ايران ؛ مى دانستند. با اين
نگاه اگر بتوان تاثيرات خون آنان را بر قيام عمومى مردم مسلمان ايران در 15 خرداد
42، به رهبرى حضرت امام خمينى (ره ) پذيرفت ، بايد اذعان كرد كه همين حركت و نبرد
قهرآميز مسلحانه تشكيلات سياسى نظامى هيئت هاى مؤ تلفه اسلامى با حكام پهلوى به
پيروزى انقلاب اسلامى به رهبرى حضرت امام خمينى (ره ) منجر شد. با چنين ديدگاهى ،
جنبش مسلحانه فدائيان اسلام ، حركتى موفق و پيروز در روند شكل گيرى و پيروزى نهضت
اسلامى مردم ايران ، به شمار مى آيد. اين ديدگاه ، همان ديدگاهى است كه بسيارى از
سران نظام جمهورى اسلامى ايران ، از جمله رهبر فقيد انقلاب ، حضرت امام خمينى ره ،
حضرت آيت الله خامنه اى ، رهبر معظم انقلاب اسلامى و هواداران آن جمعيت ، به ويژه
روحانيون انقلابى ، به آن معتقدند.
نظرى ديگر بر آن است كه از آنجا كه تشكيلات فدائيان اسلام با اعدام رهبرانشان ،
خاصه نواب صفوى و سيدعبدالحسين واحدى از هم متلاشى شد؛ لذا اين جنبش به اهداف خود
نايل نشده است . گرچه بايد وجود ضعفهايى را در سازماندهى ، انسجام و تشكيلات آن
جمعيت پذيرفت ؛ از جمله اينكه شخصى بتواند پس از نواب صفوى و عبدالحسين واحدى ،
رهبرى اين تشكيلات را در دست گيرد، وجود نداشت : ضمن آنكه بايد به اين نكته توجه
كرد كه نواب صفوى معتقد به وجود تشكيلاتى بسيار منسجم و بسته در اين جمعيت نبود و
حتى به عضوگيرى نامحدود نيز مبادرت نكرد و در پاسخ خبرنگاران كه از وى تعداد افراد
فدائيان اسلام را مى پرسيدند، پاسخ داد كه همه ملت ايران فدايى اسلام هستند؛ زيرا
همه ملت ايران مسلمانند، ما هم تبليغ اسلام مى كنيم . با وجود اين ، بنا بر نظر
نواب صفوى ، تصميم گيرى و طرح ريزى عمليات مسلحانه ، توسط تشكيلات مخفى اين جمعيت
صورت مى گرفت .
از طرف ديگر، امروز تنها آرمانى كه پس از سوم شهريور 1320 شكل گرفت و تاكنون باقى
مانده است ، جريان اسلامى ، و انديشه هاى فدائيان اسلام در خصوص برپايى حكومت
اسلامى است . در واقع همان جريان اسلامى در قالب مبارزه مردم مسلمان ايران به رهبرى
حضرت امام خمينى (ره )، از 15 خرداد 42 تا پيروزى انقلاب اسلامى (در 22 بهمن 1357)،
ادامه يافت و با پيروزى درخشان ملت ايران بيش از دو دهه كشور با حاكميت اسلام و
قانون اساسى مبتنى بر احكام و دستورهاى اسلام اداره مى گردد. در حالى كه از
جريانهاى روشنفكرى منحرف و وابسته و چپ كمونيستى و احزاب فاشيستى چيزى باقى نمانده
است . اين در حالى است كه بسيارى از رهبران نظام جمهورى اسلامى ايران ، از جمله
رهبر معظم انقلاب اسلامى ، حضرت آيت الله خامنه اى (مد ظله العالى )، سر مشق و
الگوى سرآغاز مبارزات اسلامى خود را از مبارزات نواب صفوى و شور و حرارت انقلابى وى
دانسته و پيروزى انقلاب اسلامى را مديون شهامتها و از جان گذشتگيها و سرانجام ،
شهادت آنها مى دانند. روند تكاملى انقلاب اسلامى نيز بيانگر به ثمر نشستن آن
مبارزات است .
ضمايم
الف )بخشى از مقاله نواب صفوى در مخالفت باانتقال جنازه رضاشاه تحت عنوان
صحيفه آسمان نجف
...... مگر نه اين است كه هر روزه به طرز تازه اى جبهه ضددين و ضد ناموس ، ضد
شرافت ، ضد امانت ، جان و مال ، زن و فرزند، دين و ميهن و بالاخره هستى اين ملت
نجيب را هدف تير باران نموده و به نيستى دايمى تهديد مى كند. اف بر اين بى رشدى و
سكوت خائنانه و زندگى ما كه صفحه تاريخ اسلام و ايران را ملوث نموديم ! اف بر ما كه
اين چنين لكه ناپاكى بر دامن قهرمانان و ابناى پاك سرشت اين آب و خاك شديم ! اگر
رشيد بوديم ، مى دانستيم مجلس شوراى ملى يا خانه مغضوب ملت بيچاره جاى نمايندگان
تحميلى ، دزدهاى سرگردنه ، بيگانه پرستيها، بهترين رقاص بى ناموس هرزه همه چى
نادرست نيست ، بلكه جاى مردان پارسا و با شرف و با اطلاع از آيين جعفرى است ، زيرا
قواى مجريه مملكتى تحت حكومت قواى تقنينيه و قواى مقننه ، زير پرچم مكتب محمد صلى
الله عليه و آله بايستى سير كند و به نص صريح قانون اساسى هر آن قانونى كه مطابقت
با آيين پاك آن حضرت ندارد، عنوان قانون نداشته و محترم نباشد، فلذا كسانى صلاحيت
نمايندگى مجلس دارند كه آيين جعفرى بدانند و از تصويب مخالف آن خوددارى نمايند،
بلكه اگر رشيد بوديم ، سنگر دين و ميهن را اينطورى خالى نمى گذارديم تا هوس آوردن
جنازه سخت ترين معاند اسلام و پليدترين ننگ ايران در مغز خشك و آشوب طلب افرادى
جنايت شعار و خيره سر توليد گردد. گرچه آنان دانسته و ما نيز مى دانيم كه خاكستر
سوخته او بازيچه بادهاى جزيره موريس است و شاديان او هم همين است و ايرانيان به هيچ
وجه تاب ديدن نعش ميكروبى او را نداشته ، سهل است كه جو هواى ايران ، بلكه فضاى
جميع ممالك اسلام تحمل و گنجايش غبار سوخته استخوان او را هم ندارد لكن از نقطه نظر
شيطنت و ترور كردن پيكره دين و ميهن ، اين خيال خام از مخيله بعضى درندگان و
تروريستهاى عصر اتم گذشته است و گردنه غرض گور به گور كردن رضاخان نيست ، بلكه مى
خواهند يك پهلوى ديگرى براى اين ملت مادر مرده تراشيده و دوره ديكتاتورى را بار
ديگر تجديد و بقاياى هستى دين و ميهن ما را به كلى نيست و نابود كنند. آرى مى
خواهند از يك پهلوى مرده ، صد پهلوى زنده بسازند. آرى مى خواهند با اين تقدير
خائنانه هزاران مزدور و خيانتگر را بر عليه مجتمع بشريت حريص نموده و جان دهند. آرى
مى خواهند جبهه جنايت و ضد دين را صف آرايى نموده ، پهلوى مرامها را بر عليه دين و
ميهن تهييج و تشويق نمايند. آرى مى خواهند عوامل بدبختى و نكبت اين ملت را بهتر از
اين روى كار آورده و بر گردن شما سوار كنند. آرى مى خواهند ماشينهاى دروغ ساز جرايد
و مجلات و مردان دريده و خائن اين كشور را بكار انداخته ، خدمات و معجزاتى از پهلوى
ساخته و نشر كنند. آرى مى خواهند تاريخ ايران را در هم بر هم نموده ، نسل بعدى را
در اشتباه اندازند. آرى مى خواهند با دهانهاى پر باد بگويند و بخوانند كه رضاخان
شخصى خائن و طماعى نبوده ، بلكه جنايات و تعديات بيست ساله او را خدمات برجسته
وانمود كرده و به خورد اين ملت بدهند. آرى مى خواهند بدمستى مشتى ديكتاتور را بر
شفقتهاى پدرانه حمل كنند. آرى مى خواهند تطاولات و جرائم شاه فقيد را امانت مالى
نموده و با افكار متعفنشان خرابيهاى او را پرده پوشى كنند، آرى مى خواهند اندازه
خونسردى و بى رشدى اين ملت را بار ديگر محك زده ، درجه پيشرفت خودشان را در نقشه
هاى شومى كه در سر دارند، بفهمند آرى مى خواهند بى حسى و ناتوانى اين ملت را بار
ديگر بر اهل عالم ثابت كنند و ما را پيش هر موجودى رسوا و مفتضح كنند. آرى مى
خواهند با كمال دريدگى به مقدسات ما پوزخند زده ، برغم انف ما امام زاده بسازند ،
آرى مى خواهند با اين جار و جنجال زمينه اى از براى پيشرفت هزاران افكار پست خود
چيده با يك تير صد نشان بزنند، آرى مى خواهند يك دسته خائن و مزدور را در لباس
روحانى به استقبال جنازه برده و بدينوسيله روحانيت را مرهون و ريشخند كنند و حال
آنكه هر كس در اين قضيه كمترين مساعدتى بنمايد، جنايت و ناپاكى اش بر جامعه روشن مى
شود. سهل است ، ايمان او هم مورد بحث قرار مى گيرد. عجبا صحن و حرم مطهر حضرت ثامن
الحجج ارواحناه فداه و در و ديوار مسجد گوهر شاد به نابودكننده هزاران زن و مرد
بيگناه لعنت مى كند! هنوز ناله مجروحينى كه زنده زنده در چاههاى تيره مشهد مقدس
ريخته شده ، به گوش مى رسد. هنوز هم هزاران اطفال يتيم و در به در آنان بالغ نشده و
صدها بيوه زن به مرگشان سياهپوشند. هنوز زمين اين كشور از خون رجال برجسته و نامى
اش مانند مرحوم حاج آقا جمال اصفهانى ، سيدحسن مدرس ، آقازاده خراسانى ، نصرت
الدوله ها، مستوفى ها و سردار اسعدها، پولادين ها، شيخ خزعل ها و صدها مردان زبردست
و كاردان مى جوشد. هنوز تمام املاك صفحات شمال را كه پدر مهربان به قلدرى گرفته است
، به صاحبانش رد نشده و هزاران در به در و بى نوا در فقر و پريشانى اسيرند. صاحب
همين جنازه بود كه عصا بر سر و صورت مرحوم مدرس زد. صاحب همين جنازه بود كه با چكمه
به حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله عليها وارد و عالم ربانى ابوذر زمان ، مرحوم حاج
شيخ محمد تقى بافقى يزدى را به واسطه كلمه اى كه در موضوع حجاب و ناموس گفته بود،
به باد فحش گرفته و دنده هاى او را به زير چكمه در هم شكسته و به كنج زندانش انداخت
. صاحب همين جنازه بود كه عمامه و عبا را از رجال روحانى و چادر معجر، از زنان شما
ربود و پرده ناموستان را در برابر نظر هر ناپاكى دريد. صاحب همين جنازه بود كه براى
ترقيات مملكتى و اصلاح اخلاق پسران و دختران شما دستگاه كارناوال را به راه انداخته
و شناى نگفتنى منظريه و امجديه را تشكيل و تئاترها و ميكده ها و شيره كش خانه ها و
فاحشه خانه ها را بسط و توسعه داد. صاحب همين جنازه بود كه از لحاظ معارف پرورى
حوزه علميه مشهد را بر هم زده و كثيرى از دانشمندان بنام و استوانه هاى علوم دينى و
اجتماعى و رزمندگان ثابت ممالك اسلامى را كه هريك به تنهايى جميع شئونات دنياى
اسلام را حافظ و حارس بودند. از مشهد و غير مشهد، از قبيل آيت الله ميرزاى على اكبر
اردبيلى ، آيت الله آقا ميرزا صادق آقا تبريزى ، آيت الله حاج ميرزا ابوالحسن انگجى
، آيت الله آقا سيد مرتضى خسروشاهى و و و كه بعضى از اينان هنوز در قيد حياتند يا
در تاريكى زندانها زهر خورانيده و از وطنشان آواره و سالهاى درازى آنان را ويلان و
سرگردان نمود. صاحب همين جنازه بود. كه هيكل علم و تقوا، مربى اكمل ، طرفدار و
پشتيبان حقيقى دين و ميهن ، مرحوم آيت الله قمى را چندى در باغ حاج سراج محبوس و
جرعه هاى ناگوار خونابه جگر به او خورانيد. صاحب همين جنازه بود اساس تربيت و فرهنگ
اسلامى را در هم شكسته و به جاى آن دبستان و دبيرستانهاى مختلط و هزاران رشته هرزگى
و فساد اخلاق به يادگار گذاشت . صاحب همين جنازه بود كه كمر محاربه با دين مقدس
اسلام از هر جهت بسته ، خون جميع فداكاران اين دين مبين را پايمال و تار و پود آن
را در آتش كينه و عداوت خود سوخته و برشته كرد. صاحب همين جنازه بود كه كمر جنگ با
حسين بن على عليه السلام را تا آنجا بست كه از تعزيه دارى در پشت دربند هم جلوگيرى
نمود. صاحب همين جنازه بود كه شب تاسوعاى حضرت حسين عليه السلام را كه صد ميليون
شيفته عالم گريان و نالان است به بهانه شب تولد خود، جشن گرفته و جمعى بدگوهر و
ناپاك را با نوازندگى و خوانندگى در شوارع عام گردانيده و مردم را به چراغانى مجبور
و پيروان آل محمد صلى الله عليه و آله بلكه قلب چهارصد ميليون مسلمان را جريحه دار
نموده . صاحب همين جنازه بود كه ثغور و حدود مملكت را از مردان كار و دلاوران
نامدار پرداخته و روح عياشى و هرزگى را به جميع اقسامش پرورانيده و زمينه را از
براى بيگانه مهيا ساخت و صاحب همين جنازه بود كه به حكم الناس
على دين ملوكهم هزاران هزار سفاك و بى باك دين و ناپاك ، طماع و پست و
ديوانه و مست بار آورده و خار راه ترقيان دين ميهن گردانيد. صاحب همين جنازه بود كه
با تمام شئون دينى و اجتماعى اين ملت جنگيده و در اثر مستى و غرورش آبروى شش
هزارساله اين كشور را به خاك مذلت ريخته و و و چه بگويم ، مگر يكى دو تا صد تا هزار
تاست ، مثنوى هزار من كاغذ مى شود. بلى از حق نمى شود گذشت ، پاى دزدان و غارتگران
را اندازه اى بريد ولى در عوض خودش به تنهايى دست همه آنها را از پشت بست ، در حالى
كه احدى قدرت نفس كشيدن هم نداشت . فرمان جهان مطاع ملوكانه بود كه همه از هستى
خود دست كشيده و جهان فانى را وداع كنند. اينجاست كه دو دست خويش را به گوش گذارده
، با صدايى رعد آسا، به نمايندگى از قبل تمام درستكاران عالم ، خاصه اهل اسلام
فرياد مى زنيم كه محيط ما تحمل و گنجايش جسد اين ناپاك را ندارد اگرچه جسد قلابى
باشد، اولياى امور كارى نكنند كه سينه ها از بغض هيات حاكمه لبريز شده ، باعث هيجان
عمومى گردد. داغ ما را تازه كنيد و نمك به زخم ما نپاشيد.
(730)
ب ) صورت اسامى بازداشت شدگان فدائيان
اسلام ، توسط حكومت نظامى
گزارش - سياهه اسامى اشخاصى كه اخيرا از طرف ادارات آگاهى و كارآگاهى دستگير، به
موجب ماده 5 حكومت نظامى ، بازداشت شده اند:
1 - سيدعبدالحسين واحدى ، فرزند سيدمحمدرضا
2 - ميرهاشم حسينى
3 - اميرعبدالله كرباسچيان
4 - حسن بقال باباعلى
5 - محمد نورى ، فرزند رستم
6 - ابوالقاسم ، فرزند رستم
7 - عباس علايى
8 - آقاى اكبرى
9 - رضا قدوسى
10 - ميرحسين كمالى
11 - محمدباقر حجرالاسود
12 - نايب اشتياق
13 - احمد ديبايى ايرانى ، فرزند ابوالقاسم معروف به عشقى
14 - اصغر كفاش
15 - ذوالفقارى
16 - رضا طريقت
17 - سيدمحسن صنايع
18 - احمد لباف
19 - ابوالقاسم كازرونى
20 - سيدمصطفى مدنى
21 - مهدى صداقت
22 - محمدجواد مظفريان
ج ) رونوشت صورت اسامى اشخاصى كه از جيب
سيدعبدالحسين واحدى (پس ازدستگيرى ) كشف شده است :
عباس آقا تبريزى ، جعفرى ، نسبى
مصطفى مدنى
ميرزا عبدالرحيم
جواد كاشانى
ميرزا غلامعلى
كاشانى كفاش
احمد لبافى
خبرالدين قنات آبادى
حسن آقا بگلربيگيان
اصغر فيروزى
ابوالقاسم تميمى كاشانى
جواد تهرانى
فدايى
رضا رحمانى
احمد عشقى
حسن و فضيل اسماعيلى
محمود ستوده
هاشم ايمانى
غلامحسين باجك پور
عزيزالله تسمه ساز
حسن رستمى
سيدحاج سمسار
ناصر صراف زاده
ابوالفتح صرافان
محمد حدادزاده
احمد زرگر
رضا صرافيان
رضا طريقت
جواد مظفرى
شيخ جواد شفق كاشانى
ميرزا على اكبر تبريزيان
على احرار
نايب اشتياق
محمود جعفرى
غلامعلى اشتياق
حسين شاه نواز
عباس صفايى
حسين طلاچى
سيدقوام باهرى
محسن نيكويى
سيدجعفر مطهرى
حسن لشگرى
رضا صادقى
مرتضى شاه حبيبى
نجفى
اكبر معمارى
حسين آقا عطركش
على اكبر قدردانى
سيدمحسن امير حسينى
مهدى صداقت
محسن و محمود محرر
اصغر معمارى
استادعلى
حبيب الله خوش تينت
حسين شناور
عزيز الله خوش طينت
حسين اشتياق
محمد نيم شب
ابوالقاسم گازرى
اميرعبدالله كرباسچيان
دكتر محمود شروين
سيدطاهر موسويان
دكتر نصيرى (ميدان شاه )
عباس نوشاد
محمد ارهالى (گرگان )
رضانوشاد
رضا تقى زاده (خيابان شهباز)
على قربانى
شمس قنات آبادى
على رمضانى
سيدهاشم حسينى تهرانى
سليمان -
مهدى دولابى
قدير نوايى
عباس بختيارى
ذوالفقارى
جلال -
اكبر پورشرفى
عبدالمهدى اصغرى
اسكندر راه ساز
محمد و احمد تورچى
حسين عالم
احمد و صمد رسول پور
سيدمحسن گونى فروش
احمد و حسين مغازه
طباطبايى
احمد و رضا كاشانى
عراقى
على بناء باباسيان
اسدالله ميوه فروش
اصغركفاش (پامنار نزديك منزل آيت الله ) گلدوست
(731)
مرتضى كرباسچيان
حسين كرباسچيان
محمد نيك بين
باقر رقت
د) نامه سيدعبدالحسين واحدى به رياست
شهربانىكل كشور در خصوص مداوا و ترتيب آزادى نواب صفوى از زندان :
شماره 502، تاريخ 12/9/30، خيلى فورى
هوالعزيز
به نام اعليحضرت صاحب جلال پادشاه غائب جهان حضرت ولى عصر ارواحنا له الفداه
رياست شهربانى كل كشور
ملاقات اخير من و رفقا با حضرت سيدمجتبى نواب صفوى مرا وادار به نگارش اين نامه
نمود. تضييقاتى كه بر صف مقدس حق پرستان وارد مى شود و مستقيما دشمنان اسلام و
ايران را تقويت نموده كاخ استقلال ايران را متزلزل مى كند. حكومت وقت بدون توجه به
لطمه شديدى كه اسلام و ايران را تهديد مى كند و بدون توجه به آثار عميق تربيت
نورانى مسلمانها را تعطيل مى نمايند. مقتدرترين صفوف زنده ايران صفوف مقدس
فدائيان اسلام بوده كه به رهبرى و قيادت حضرت نواب صفوى انجام وظيفه مى نمايند.
محور اين مردان خداپرست با تقدير از زحمات و جانبازى هاى پياپى او مدتى است در
زندان به سر مى برند. برادران غيرتمند و جانباز ايشان هم به خاطر حفظ مصالح ملت
ايران عكس العمل شديدى نشان نداده و انتقام اين جنايات و حق كشى ها را به بعد موكول
نموده اند. بازداشت و ادامه بازداشت ايشان دست اجانب و دشمنان ايران را باز گذاشته
و قواى حقيقى مسلمانها را تعطيل مى كند. صرف نظر از اين موضوعات حياتى و اثر رطوبت
محل زندان و محدود بودن محيط زندگير مبتلا به مرض رماتيسم گشته و اين كسالت قبل از
هر چيز به قلب و ساير اعضاى بزرگ بدن صدمه هاى خطرناك خواهد زد. مقتضى است به اين
وظيفه قانونى خود قيام نموده ، پزشك قانونى براى معاينه ايشان اعزام و به اين
بازداشت غيرقانونى خاتمه دهيد و خود را در پيشگاه خداى صاحب عالم سرافراز نمائيد.
فدايى كوچك اسلام ، سيدعبدالحسين واحدى
(حاشيه 1): مراتب به دادسرا اطلاع داده شود رونوشت به اداره پزشك قانونى و اداره
بهدارى و دائره زندان ارسال گردد. امضاء 12/9
(حاشيه 2): محرمانه ، خيلى فورى است ، مستقيم توسط تيمسار نخعى . تيمسار نخعى
فرمودند خود سركار رياست كند كه هر وسيله كه لازم بداند براى بهبودى مشاراليه فراهم
كنند.
رياست شهربانى كل كشور (امضاء) 12/9/30
ه) دست نوشته اى از سيدمجتبى نواب صفوى
در رابطه با غير قانونى بودن حكومت شاه :
ما ملت مسلمان ايران و فرزندان اسلام و ايران به دنيا، انگلستان
و روسيه و آمريكا و ساير ملل و حكومتهاى دنيا اعلام مى داريم كه حكومت كنونى ايران
حكومت قانونى و ملى نبوده ، رسميت ندارد.
زبانهاى عمومى ملت ايران هميشه از جنايات غاصبين حكومت اسلامى ايران ، شاه و دولت و
ساير غاصبين حكومت اسلامى ايران آه و ناله و فرياد مى كنند و چناچه آراى يك يك
افراد ملت مسلمان ايران در خصوص اين غاصبين تعيين گرديده ، احصا شود، بجز همان
طبقات خائن و غاصب ، يكنفر نيست كه دلش از دست جنايات اين غاصبين خائن خون نبوده ،
دشمن سرسخت آنان و منتظر روز انتقام نباشد و تا چه رسد به اينكه راضى به حكومت
خائنانه باشد. اگر روزى ملت مسلمان ايران در اظهار راى خويش آزاد باشند، آراى عمومى
و فقهاى اسلامى ايران و دشمنان اسلام را بطور قطع صادر مى كنند، اصول قانون اساسى
كه بر اساس مقدس اسلام نهاده شده است و شاه و حكومت بايستى متكى به آن باشند هنوز
باقى است و در دسترس جهانيان است و هر انسانى كه غير قانونى بودن شاه و حكومت ايران
را از روى قانون تشخيص ندهد و نداند كه اعمال اين غاصبين ناپاك سراپا دشمنى و منافى
با قانون اساسى بوده ، خود دشمن رذل اسلام و قانون اساسى بوده ، سند ديوانگى خود را
در پيشگاه عقل و دانش امضا نموده است .. آرى ما ملت مسلمان ايران و فرزندان اسلام و
ايران ، بدنيا و انگلستان و روسيه و آمريكا و ساير ملل و حكومتهاى دنيا اعلام مى
كنيم كه حكومت كنونى ايران قانونى و ملى نبوده و نيست . آرى حكومت ايران لغو و غير
قانونى بوده و رسميت ندارد.
ما فرزندان اسلام و ايران با اينكه بيارى خداى توانا و توانا و مقدريم و مى
توانستيم و مى توانيم كه در يك شب تاريك و يا در يك روز روشن ، دشمنان اسلام و
غاصبين حكومت اسلامى ايران را يكباره نابود كرده ، به جهنم مى فرستيم و انتقام
اسلام و ناموس اسلام و ايران را به آنان باز مى گردانيم و براى حفظ ناموس اسلام و
هستى مسلمانان از خطرهاى احتمالى صبر كرديم و از شورش برخى (ناخوانا) جلوگيرى كرده
و مى كنيم .
(732)
و) اظهارات خليل طهماسبى با خبرنگار، پس
از آزادى از زندان ، درباره انگيزه هاى وىاز قتل رزم آرا:
(خبرنگار):... وقتى : از طهماسبى خواستم كه ماجراى قتل رزم آرا
را بطور مشروح و از زمانيكه فكر نابودى او در مغز وى رسوخ كرد، شرح دهد، طهماسبى
مدتى به فكر فرو رفت . و گذشته هاى دور را به نظر آورد و آنگاه چنين گفت : (خليل
طهماسبى ): چهارده سال پيش يعنى از همان روزهايى كه براى تحصيل
به مدرسه ابتدايى ناصر خسرو مى رفتم ، بيشتر اوقات در راه منزل به مدرسه از ديدن
وضع رقت بار مردم بيچاره و بدبخت متاثر مى شدم و با خود فكر مى كردم كه چه عواملى
باعث تيره روزى اين افراد شده است ؟... اما چون بيش از 13 سال نداشتم ... من رفته
رفته به اين نكته پى بردم كه علت العلل همه بدبختى ها، بى ايمانى و بى دينى رجال و
زمامداران ماست . اين فكر هنگام در من قوت گرفت كه روزها به مجامع مذهبى مى رفتم و
در آنجا ماجراى فداكارى و از خودگذشتگى قهرمانان بزرگ مذهبى را مى شنيدم و مى ديدم
. برخلاف آنها كه جانشان را در راه سعادت مردم فدا كرده اند، اينها بر اثر بى
ايمانى حاضر نيستند كه كوچكترين قدمى در راه مردم بردارند. در اين هنگام بر اثر
حوادث غيرمنتظره اى كه براى خانواده ما روى داد و منجر به مرگ پدرم شد، من بر اثر
كمى بودجه از يك طرف و اداره امور خانواده خود مجبور به ترك تحصيل شدم . در اين
موقع بيش از يازده سال نداشتم و تا كلاس پنجم ابتدايى بيشتر درس نخوانده بودم . پدر
من در ارتش همرديف ستوان دوم بود و پس از مرگ او من و برادرانم متكلف مخارج خانواده
خود شديم . من به غير از مادر سه خواهر و چهار برادر دارم . دو برادر من يكى چهار
سال و ديگرى دو سال از من بزرگتر هستند و يكى ديگر در مدرسه تحصيل مى كند... من
هنوز داراى افكار سابق بودم و بيشتر اوقات به اجتماعات مذهبى و ملى مى رفتم .....
در انتخابات دوره شانزدهم من وارد سازمان نظارت آزادى انتخابات گرديدم . اغلب روزها
كارهايم را به شريكم مى سپردم و به مسجد سپهسالار مى رفتم و شبها در پاى صندوقها مى
خوابيدم .. يك شب در مسجد قائميه در دروازه دولت كشيك مى دادم . وقتى كارم تمام شد،
به سازمان نظارت آزادى انتخابات رفتم ، بين راه شنيدم كه هژير را كشتند. وقتى به
سازمان نظارت رسيدم عده زيادى پليس و مامور آگاهى به آنجا ريخته و ما را به زندان
بردند. چهار روز ما را در زندان نگه داشتند. دكتر بقايى را هم به آنجا آوردند. در
آنجا با دكتر بقايى كه مبارزات او را در خارج شنيده بودم ، آشنا شدم . من پيش از
حادثه قتل هژير با سيدحسين امامى آشنايى و سلام و عليك داشتم . پس از آنكه هژير به
قتل رسيد و چند روز بعد شنيدم كه شبانه به طور مخفيانه او را به دار آويختند بسيار
متاثر شدم . در خلال اين احوال من در مجامعى كه در راه آزادى ملت ايران فعاليت مى
كردند، مرتبا رفت و آمد داشتم . بيشتر اوقات به منزل حضرت آيت الله كاشانى مى رفتم
. در خلال اين احوال مداخلات رزم آرا در كار مملكت صداى همه را در آورده بود نخست
وزير شدن او با وجود مخالفت شديد اقليت مجلس ، مردم را خيلى عصبانى كرد. من به خوبى
مى ديدم كه او به افكار عمومى احترام نمى گذارد. به فريادهاى مردم گوش نمى دهد. به
اجتماعات و ميتينگهايى كه عليه او داده مى شود، اعتنايى نمى كند. مطالب روزنامه ها
را ناديده مى انگارد و راهى را كه بر ضرر ملت مسلمان ايران انتخاب مى كند همچنان
ادامه مى دهد. اين ناراحتى و عصبانيت من نسبت به خودسرى او همچنان ادامه داشت تا
لايحه نفت در مجلس مطرح شد و پس از انتقادات نمايندگان مجلس ، فروهر آنرا پس گرفت .
اين پس گرفتن لايحه نفت كه بدون موافقت مجلس بود، مرا بيشتر ناراضى مى كرد. بعد
وقتى كه درباره عمل خلاف قانون فروهر خواستند، راى بگيرند و دكتر طاهرى مجلس از
اكثريت انداخت ، خشم من بيشتر شد. نتيجه اين عمليات اين شد كه سخت نسبت به حكومت
وعده هايى كه مى داد و مى گفت من سربازم و مى خواهم به مملكت خود خدمت كنم ، با
كمال گستاخى گفت كه ملت ايران عرضه ساختن لولهنگ را هم ندارد، آنوقت چطور مى خواهد
دستگاه عظيم نفت را اداره كند. اين موضوع چنان مرا عصبانى كرد كه تصميم گرفتم ،
انتقام ملت ايران را به واسطه اين توهين كه كرده بود از او بگيرم .
او نه تنها به ملت ايران توهين كرده بود، به مذهب مقدس اسلام نيز كه آيين رسمى وطن
ما است ، توهين نموده و يك ملت رشيد را در نظر بيگانگان بى ارزش ساخت . تصميم من
براى گرفتن انتقام از رزم آرا و پايان دادن به سركشى هاى او از چهار ماه قبل از قتل
او آغاز شد. من يك فدايى دين اسلام بودم و وظيفه من اين بود كه در راه دين و ملت
مسلمان ايران فداكارى كنم . من در آن موقع با برادر عزيزم نواب صفوى آشنايى و ارادت
داشتم . همچنين به منزل حضرت آيت الله كاشانى و ساير سازمانها و مجامع دينى و مذهبى
ملى رفت و آمد داشتم ، اما در هيچ دسته و جمعيتى عضو نبودم بلكه با همه مسلمانان
فداكار و وطن دوست همكارى مى كردم . در آن هنگام علاوه بر عصبانيتى كه از رزم آرا
درباره قضيه نفت و بى اعتنايى او به افكار عمومى و نمايندگان حقيقى ملت داشتم ،
چيزهاى ديگرى راجع به رزم آرا شنيده بودم ، كه مخالفت مرا نسبت به او به منتها درجه
رساند. از جمله شنيدم كه او بارزانى ها را از ايران به آنطرف مرز فرار داد و همچنين
موجب فرار ده نفر توده اى از زندان قصر شد...
من از چهارماه پيش تصميم به قتل رزم آرا گرفته بودم . مدتها پى وسيله اى مى گشتم كه
او را با آن از بين ببرم . بالاخره يك ماه قبل از وقوع اين حادثه توانستم هفت تيرى
را به مبلغ صدوبيست تومان با ده فشنگ از شخصى بخرم . پس از خريد اسلحه ...... مترصد
بودم كه رزم آرا را در محل مناسبى به چنگ آؤ رده و نقشه خود را عملى سازم . براى
انجام اين كار هر وقت مى شنيدم كه رزم آرا به مجلس رفته با عجله خود را به آنجا مى
رساندم ، اما موفق به ديدن او نمى شدم . حتى چند مرتبه به منزلش در خيابان جم رفتم
ولى باز نتوانستم او را ببينم ، زيرا عده زيادى پليس اطراف خانه او را كشيك مى
دادند....
بالاخره شب 16 اسفند در روزنامه اطلاعات خواندم كه فردا در مسجد سلطانى مجلس ترحيمى
از طرف دولت براى آيت الله فيض برپا خواهد شد و چون نام رزم آرا هم در پايين اين
آگهى درج شده بود، حدس زدم ممكن است كه رزم آرا هم در اين مجلس ترحيم حضور يابد...
(733)
ز) اعلاميه و موضع گيرى نواب صفوى پنج
روز پس از كودتاى 28 مرداد، در برابردولت زاهدى :
هوالعزيز - شاه و نخست وزير و هيئت حاكمه تا در برابر حقايق قرآن عملا تسليم
نگرديده احكام حيات بخش اسلام را اجرا نكنند، قانونى نبوده رسميت ندارند.
فرمان خدا بالاتر از هر فرمانى بوده اطاعتش واجب تر از اطاعت هر كسى است و هر كس
عملا با احكام خدا مخالفت كند اطاعت او حرام و مخالفتش واجب است . من به همين دليل
با دولت مصدق به شدت مخالف بوده و او در تمام حكومتش از ترس من و برادرانم در گوشه
خانه متحصن بود و هر واسطه اى براى سازش با من مى فرستاد چون حاضر نبود كه تسليم
حكم خدا شود مايوس مى شد، بزرگترين جنايت مصدق تقويت عمال شوروى در ايران بود و
تنها روح ايمان و علاقه خلل ناپذير مردم اين سرزمين و افسران و سربازان پاكزاد و
مسلمان ما به ناموس و ديانت بود كه به يارى خدا او و عمال رذل بيگانه را شكست داده
و خواهد داد و به خداى محمد صلى الله عليه و آله قسم كه اگر دو روز ديگر حكومت مصدق
باقيمانده و رجاله بازيهاى بيگانه پرستان ادامه پيدا مى كرد عقده هاى درونى مردم
مسلمان ايران به هزاران برابر شديدتر از آن طور كه شد منفجر گرديده و رگهاى بدن فرد
فرد عمال كوچك و بزرگ شوروى رذل را به دست و دندان خشمناكشان بيرون كشيده بنياد
هستى يك يك آنها را بدون استثناء در شعله هاى سوزان غيرت خويش مى سوزاندند تا ياس
كرملين نشينان از تسلط بر كمترين خشت مملكت ما هزاران برابر ياس كنونى گردد و گويا
چون اكثر اين فريب خوردگان ، بدبخت و نادان و قابل هدايت بودند. خداى رحيم رحمى كرد
كه شايد هدايت شوند و از راه پليد فروش دين و ناموس و وطن به بيگانه بازگردند و اگر
حقوق خويشتن را هم مى خواهند در سايه پيروى على عليه السلام و از روى مبانى الهى
اسلام بخواهند نه اينكه به خاطر وعده هاى پوچ و بى مغزى دين و ناموس و آزادى و وطن
را فداى چكمه هاى ظالمانه رذل ترين بيگانه كنند، پس مملكت به خاطر اسلام و به نيروى
ايمان حفظ گرديده و هر نفعى به هر كه رسيد در پناه اسلام رسيد و اگر قانون اساسى
صحيح است اصل دوم متمم قانون اساسى و ساير اصول آنهم صحيح است و شاه و نخست وزير و
وزرا عملا بايد داراى مذهب شيعه و مروج آن باشند و بايد قوانينى كه مخالف احكام
مقدس خداست و به غلط از مغزهاى پوسيده گمراهانى تجاوز كرده لغو و باطل گرديده و به
عمر كثيف منكرات و مفاسد خاتمه داده شود و در مرحله اولى مسكرات خانمانسوز و لختى و
بى قيدى شرم آور زنان و موسيقى شهوت انگيز فضيلت كش و رقاص خانه هاى جنايت بار و
قوانين قضايى پوسيده اروپايى از ميان برود و تعاليم عالى و احكام حيات بخش اسلام
جايگزين آنها گردد و با اجراى برنامه عالى اقتصادى اسلام فقر و محروميت اكثريت مردم
مسلمان ايران و فواصل خطرناك طبقاتى پايان يابد تا شاه و هيئت حاكمه قانونى و رسمى
و خوشبخت و سعادتمند باشند و بر ملتى خوشبخت و سعادتمند هم حكومت كنند و خدا و خلق
خدا از آنها راضى باشند و در اين خصوص كتاب رهنماى حقايق (برنامه فدائيان اسلام )
راهنمائيهاى لازم را با براهين كافى از سالهاى پيش نموده است . والا تا وضع چنين
است و كار بر اين منوال ، قدرت دولت و ملت پراكنده و متلاشى و متصادم با هم بوده ،
مملكت در سراشيب سقوط مادى و معنوى و اخلاقى مى باشد و شاه و نخست وزير و هيئت
حاكمه حكومتشان غاصبانه و غير قانونى است .
تهران - به يارى خداى توانا - سيدمجتبى نواب صفوى
(734)
ح ) اعلاميه نواب صفوى در مخالفت با ظلم
و جنايت و مداخله خارجيان در امور كشور درسال 1333.
مسلمانان غيور براى تجديد عظمت اسلام هم عهد شويد.
بيگانگان دنياپرست از عظمت بى نظير مادى و معنوى مسلمين كه در سايه تعاليم عالى و
احكام مقدس اسلام ايجاد شده بود، رشك و رنج مى برند تا در قرون وسطى نقشه جنگهاى
صليبى را طرح نمودند و مسيحيان بيچاره را به جنگ با مسلمين برانگيخته ، شكست خوردند
و معتقد شدند تا اشعه درخشان قرآن بر ممالك اسلامى مى تابد، زوال مسلمين محال و
شكست دشمنانشان قطعى است و از اينرو به يك جنگ خائنانه غيرمستقيم و عميق براى ربودن
حقايق اسلامى از ميان ما شروع نموده دريچه هاى انواع شهوات و مفاسد فريبنده را به
تفضيل كه تاريخ گواهى مى دهد كم كم بروى ما باز كرده ، اصول علم و ايمان و تقوى و
سداد و فضيلت كه تاريخ گواهى مى دهد كم كم بروى ما باز كرده ، اصول علم و ايمان و
تقوى و سداد و فضيلت و راستى و غيرت و كار و كوشش و صنعت و زراعت و وسايل دفاعى ما
را متزلزل نموده ، جهل و شهوت و پليدى و رذالت و دروغ و بى حسى و بى كارگى را
جايگزين آنها دفاع نموده ، جهل و شهوت و پليدى و رذالت و دروغ و بى حسى و بى كارگى
را جايگزين آنها كردند تا جايى كه امروز تمام ممالك اسلامى و در مملكت اسلامى
پيروان آل محمد، ايران كه بايد مشعل دار هدايت دنيا باشد بجز معصيت و نافرمانى خدا
و شهوت رانى و دروغ و دورويى و سؤ ظن و فقر و بى رحمى و جهل و ذلت و بى ارادگى و
ظلم چيز ديگرى ظهور ندارد و كاخ عظمت مسلمين و شعائر جان بخش الهى و تعاليم عالى
قرآن به كلى واژگون گرديده ، سرزمين مقدس اسلام همانند قبرستانى شده كه تمام
حقايق و فضايل اسلام در زير خاك تيره جهل و شهوت مدفون شده ، روح اسلام و انسانيت
به كلى مرده ، حيوانات در خرابه هاى كاخ عالى اسلام مسكن گزيده اند و از سو نيش ها
و چنگال هاى بزرگ بيگانه در درون قلب و عروق اجتماعى ريشه دوانده ، و دائما مفاسد
بنيان كن و مسموم كشنده خود را از طريق مختلف نموده اساس دين و هستى و اخلاق ما را
متلاشى تر مى كند.
هان اى غيرتمندان و اى زنده دلان و اى روح داران و اى افرادى كه هنوز ايمان صادقى
در اعماق قلوبتان در ميان اين ظلمتكده مى درخشد. بخدا اگر ما فداكارى نكنيم ؛ و در
راه تجديد حيات اسلام و مسلمين از راحتى و زندگى نگذريم ، ناممان در طومار ننگين
تاريخ امروز ثبت گرديده ، در پيشگاه خدا مخذول و سرافكنده بوده ، از عذاب خدا مصون
نخواهيم بود. انسان حساس و غيور احساس مى كند كه تمام ذرات وجودش در آتش تاسف و
غيرت مى سوزد و شعله اش قلوب زنده را از فرسنگها راه با حرارت بيان جگر خراش اين
تاريخ مى سوزاند و از مشاهده اين همه مخالفت شرم آور با فرمان خدا و اين همه شوت
رانى و دروغ و جنايت ، دنيا در نظرش تيره شده ، هر آنى آرزوى هزار مرگ مى كند،
بياييد اى پروانگان شمع حقيقت كه هنوز پر و بال پرواز در آسمان محبت خدا داريد اينك
نسبت به خداى عزيز جهان بى وفايى مى شود، با هم بسوزيم تا از سوختن ، ريشه اين
جنايات و معاصى بسوزانيم .
شاگردان مكتب حق از خود گذشته اند و از خود گذشته را به كمك احتياجى نيست لكن از
نظر اتمام حجت و مسئوليت كه در پيشگاه خدا داريم ، عموم مسلمين صادقى را كه احساس
درد و مسئوليتى مى كنند در تمام طبقات اعم از كسبه و تجار و روحانيون و دانشجويان و
افسران و سربازان و كارگران و كارمندان وزارتخانه ها را به عهد و بيعت و پيمان بر
سر سه بنياد بزرگ زير دعوت مى كنيم و خداى عظيم را براى پيمان شاهد مى گيرم و كفى
بالله شهيدا.
1 - امر به معروف و نهى از منكر و سعى در اجراى احكام دين اسلام .
2 - نجات مسلمين دينا از ظلم و تجاوز عموم بيگانگان و ستمگران .
3 - اتحاد ملل اسلامى بر مبناى معارف نوارانى و احكام ضرورى اسلام كه از بذل مال و
جان در راه تحقق اين سه مقصود بزرگ كوتاهى نكرده ، دعوت قرآن را به اين معامله با
خدا اجابت نمايند.
ان الله اشترى من المومنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة
.
خداى جهان خريدارى نموده جان و مال مومنين را به بهاى بهشت اينك اين شما و اين
سعادت و عزت جاودانه . هر كه را همتى والاست ، مردانگى از ميدان اين نبرد بربايد.
و ما النصر الا من عند الله .
به يارى خداى توانا - سيدمجتبى نواب صفوى
(735)
خ ) اعلاميه نواب صفوى در سال
1334، در خصوص مخالفت با مشاركت ايران درپيمانهاى نظامى با بلوك نظامى جهان :
هوالعزيز - مصلحت مسلمين دنيا پيوستن و تمايل به هيچ يك از دو بلوك نظامى جهان و
پيمانهاى دفاعى نبوده ، بايد براى حفظ تعادل نيروهاى دنيا و استقرار صلح و امنيت يك
اتحاديه دفاعى و نظامى مستقلى تشكيل دهند. چنديست در پى آنم كه كمتر سخن گفته در
انتظار آن روزى باشم كه خداى عزيز وسيله عمل فراهم فرموده ، به آنچه معتقدم و مصلحت
اسلام و مسلمين و بندگان خدا را در آن مى بينم فقط عمل كنم . ولى گاهى گفتن عمل است
و اگر مانعى براى رسيدن سخن حق به گوش اجتماع نباشد، سكوت جايز نيست . اخيرا سخن از
پيمانهاى نظامى در ميان بوده ، در اطرافش گفتگو بسيار مى شود. بيش از هر چيز چون
خداى عزيز بر ما شرافت عالى اسلام را منت نهاده است ، مسلمانان هستيم ، بايد مصالح
عمومى را از نظر اسلام و مسلمين بسنجيم .
عمل و فعاليت انسان را تابع اراده او بوده و محرك چرخ اراده عقيده اوست و به هر
اندازه كه برق عقيده قويتر و سوزانتر باشد، اراده اى قويتر ايجاد نموده ، فعاليت
انسان را قوى تر مى كند. چنانچه دو نفر از اهالى تهران معتقد بوجود دو منفعت مختلف
در قله دماوند باشند، يكى معتقد باين منفعت اراده اى به قوت اين عقيده در او ايجاد
نموده ، نيروى همين اندازه حركت به سوى قله دماوند در وى توليد مى كند و ديگرى
بوجود صندوقى محتوى يكى ميليون تومان ، براى طى كننده راه معتقد باشد، نيروى اراده
اش هزار برابر اولى گرديده ، نيروى حركت و فعاليتش نيز هزار برابر مى گردد.
بنابراين اعتقاد به خدا كه عظيم ترين و بنيادى ترين موضوع جهان هستى است ، با اتكا
به معارف و تعاليم الهى اسلام كه دريچه هاى حقايق را به سوى انديشه ها باز نموده
تمام موضوعات كوچك و بزرگ را به اجمال و تفضيل تحقيق و تحليل مى كند، قويترين برق
عقيده در انسان مسلمان توليد نموده چرخ اراده را به قويترين وجهى به گردش در مى
آورد و قوى ترين نيروهاى فعال را ايجاد مى كند. مضافا بر آسايش ابدى و نعمتهاى بى
پايان بهشت جاويدى كه خداى عزيز به مجاهدين مومنى كه مال و جان را در دفاع از حق و
عظمت اسلام فدا كنند وعده فرموده است و دنيا و تمام منافع فانى آن در برابر آن وعده
بزرگ ناچيز و بى مقدار بوده ، صاحب و بخشنده نعمتهاى دنيا هم همان وعده كننده بزرگ
است و انسان دانا وعده هاى اين وعده كننده بزرگ و نعمت بخش را قابل اعتماد و قطعى
تر از وعده هر وعده كننده اى مى داند. بخصوص اين كه وعده دهنده هاى كوچك مخلوق و
عاجز بوده ، خودشان شخصا يقين ندارند كه از مرگ و حوادث ساعت آينده مصون باشند.
پس در خور وعده دادن نيست و وعده هاى آنها سزاوار اعتمادى نيست زيرا كه هر وعده
كننده اى بايد قدرت ايجاد موعود خود را داشته باشد و او تنها خالق نعمتهاى جهان و
جهانيان است كه حوادث عالم در حيطه اراده او و محكوم به حكمش مى باشد و حيات و نعمت
بى پايان و جاويدى را كه قبلا نمونه هاى عالى از آن را ايجاد و عطا فرموده ، وعده
كرده است و تنها وعده هاى او قطعى بوده سزاوار اعتماد است و بس . بنابراين مسلمان
صادق داراى قويترين نيروهاى شكست ناپذير اراده و فعاليت بوده ، هميشه ممكن است عده
قليلى مسلمانان راستگو از نظر اراده و فعاليت اگر مقتضيات ديگر فراهم باشد، اركان
قويترين حكومتهاى ظالم و مبتكر دنيا را بلرزاند و دماغش را به خاك مذلت بمالند. پس
اگر مسلمين جهان را به حال خود بگذارند كه به سوى خدا و حقايق و تعاليم اسلام
بازگشت نموده ، دامان خويش را از معاصى و شهوات و رنگهاى هوس انگيز كه قلوبشان را
تيره و ايمانشان را ضعيف نموده پاك كنند و يك اتحاديه مستقل را شناخته مومن آنها
باشند، تشكيل دهند و بدانند كه به پاى خود قائمند و از خود و از استقلال خود و
نواميس و عظمت اسلام و مسلمين دفاع مى كنند. در آن مناظر زيباى عشق به خداى عزيز و
حقايق اسلام و رسول اكرم صلى الله عليه و آله و آل گراميش در پى چشمانشان جلوه گر
شده با توجه به اين كه پيروزى را تنها از سوى خدا و خداى را پشتيبان خود دانسته ،
مرگ و حيات را هم به دست خدا دانسته و حقيقت حيات و زندگانى را پس از مرگ در راه
خداى مى دانند، جهانى بزرگ از عقيده و ايمان و اميد و آرزو، در قطرات خون و ذرات
وجودشان بوجود آمده و بزرگترين نيروى دفاعى در آنها متمركز گرديده و قدرت نظامى
دنيا را تعديل و مانع هر گونه تجاوزى مى گردند و در آن صورت استقرار صلح و امنيت
براى يك مدت طولانى در سراسر دنيا قطعى است .
اين بود مختصرى از آنچه در اين باب معتقد بودم كه در مسافرت سال گذشته به رؤ سا و
زمامداران ممالك عربى اسلامى شخصا تذكر داده ، به بعضى پيام فرستادم و در اين راه
موانعى هست لا ان يشاء الله ، مگر اين كه خدا بخواهد و هر چه خواست همان مى شود و
گرچه صاحب قدرتهاى فانى دنيا غير آن بخواهند. و ماالنصر الا من عندالله ، پيروزى
تنها از سوى خداست .
به يارى خداى توانا - سيدمجتبى نواب صفوى
(736)