ح - واكنشها و اقدامات فدائيان اسلام
براى آزادى نواب صفوى و يارانش
با ورود نواب صفوى به زندان قصر، فدائيان اسلام بازداشت شده ، در نهم خرداد 1330 ش
، ضمن اقدام به انتشار اعلاميه اى در حمايت از نواب ، به نكوهش دولت مصدق پرداختند.
(489) در خارج از زندان نيز جمع كثيرى از اعضاى جمعيت ، در مسير خيابان
بوذرجمهرى ، بازار بزازها تا مسجد سيد عزيز الله ، در مخالفت با دولت مصدق اقدام به
برپائى تظاهرات گسترده اى كردند.
(490) همزمان با اين اقدامات ، گردهمائى هايى در نقاط مختلف تهران برپا
شد كه افراد برجسته جمعيت از جمله شيخ رضا نيكنام ، شيخ مهدى دولابى ، شيخ صادقى ،
شيخ احمدى ، و ديگران در جمع طلاب و روحانيون جوان و اقشار مختلف مردم در مساجد، به
ايراد سخنرانيهاى پرشور ضد دولتى مبادرت مى ورزيدند. در بالاى منبر، عكسى از دكتر
مصدق در حال بوسيدن دست ثريا همسر شاه - كه در مجله تهران مصور به چاپ رسيده بود -
به حاضران نشان داد و پرسيد: چگونه اين دولت را مى توان مسلمان دانست كه نخست وزير
آن دست زن غير مسلمان بى حجاب را مى بوسد؟ اين حركت در تحريك احساسات دينى اعضاى
جمعيت و حضار بسيار موثر افتاد. حاج ابوالقاسم رفيعى ، مدير انتظامات فدائيان اسلام
، نيز با انتشار اعلاميه اى اعلام كرد كه نام نواب صفوى با خون فدائيان اسلام
آميخته است و توهين كنندگان به ايشان ، مستحق تعقيب و مجازات از سوى جمعيت خواهند
بود.
(491) جمع كثيرى از اعضا و هواداران جمعيت نيز ضمن برپايى تظاهرات گسترده
اى در مقابل كاخ دادگسترى ، با انتشار اعلاميه اى اعلام كردند كه در صورت عدم آزادى
نواب صفوى و برآورده نشدن خواسته هايشان ، در محل كاخ تحصن مى كنند
(492) اجتماع و تظاهرات فدائيان اسلام در جلوى كاخ دادگسترى به سرپرستى
شيخ مهدى دولابى ، شيخ رضا نيكنام ، صرافان و ديگران همه روزه بر پا مى گشت . شيخ
مهدى دولابى در يكى از تظاهرات به اتاق وزير دادگسترى رفت و ضمن ملاقات با وى ، به
او گفت كه ، چنانچه مطابق قوانين اسلام عمل نكنيد، آن كاخ دادگسترى را بر سر شما
خراب خواهيم كرد. وزير دادگسترى در اين ديدار قول داد كه ظرف مدت چهار روز به كار
آنها در خصوص زندانيان فدائيان اسلام رسيدگى كند. در روى يكى از پلاكاردهاى
تظاهركنندگان نوشته است
(493) بازداشت فدائيان اسلام توهين به تمام مسلمانان و اين بزرگترين
جنايت دولتى است فدائيان اسلام كه از اين اقدامات خود نتيجه اى نگرفته بودند، ابتدا
ملاقاتهايى با سيد محمد كاشانى فرزند آيت الله كاشانى داشتند و پس از عدم حصول
نتيجه ، حضورا با آيت الله كاشانى ديدار كردند و از ايشان خواستند تا نسبت به آزادى
زندانيان اقدام نمايد. آيت الله كاشانى نمايندگانى به زندان فرستاد كه با نواب
مذاكره كنند ليكن با وجود اين ، آزاديشان ميسر نشد؛
(494)
تا اينكه خانواده زندانيان با آيت الله خوانسارى ملاقات و خواستار اقدام ايشان
شدند. آيت الله خوانسارى نيز در پاسخ گفت كه ، چنانچه نواب بپذيرد به عراق برود،
آيت الله كاشانى زمينه آزادى وى را فراهم خواهد كرد. نواب در مقابل اين پيشنهاد گفت
كه اولا بايد اجازه بدهند كه سيد عبدالحسين واحدى و سيد هاشم حسينى و هر كس كه مايل
است ، با من به عراق بيايند و ثانيا پس از رفتن من ، اينها قدرت مبارزه با بى دينى
را ندارند. ثالثا ما در هر كجاى دنيا باشيم دست از مبارزه بر نخواهيم داشت . ضمن
آنكه آيت الله خوانسارى نامه گله آميزى به فدائيان اسلام نوشت و از آنها خواست كه
از توهين به آيت الله كاشانى پرهيز نمايند.
(495) اعضاى جمعيت پس از نا اميدى از تلاش آيت الله خوانسارى ، به سراغ
آيت الله سيد محمد بهبهانى رفتند تا راه حلى براى اين قضيه جستجو كنند، اما باز به
مقصود نايل نيامدند.
(496)
در كتاب خاطرات حجت الاسلام محمد تقى فلسفى آمده است كه تعدادى از اعضا نيز به منزل
وى رفته و او را تهديد كردند كه در منابر و سخنرانى هايشان در راديو، به مسئله
بازداشت نواب و يارانش توسط دولت مصدق اشاره كند و خواستار آزادى آنها به عنوان
فرزندان و سربازان اسلام گردد. حجة الاسلام فلسفى در اين جريان برغم تهديدات ، بنا
بر دلائلى حاضر به بيان اين مطلب در سخنرانيهاى راديوئيش نشد
(497) و بدين ترتيب فدائيان اسلام در حل مسالمت آميز قضيه ناكام ماندند.
فدائيان اسلام ، با وجود اين نااميديها، نامه هايى به طور جداگانه به وزراى كابينه
دولت مصدق ارسال و به آنها گوشزد كردند كه تحميل نظر دولت انگلستان و مشاور مخصوص
رئيس جمهور آمريكا به ايران ، جز مرگ تدريجى نتيجه اى نخواهد داشت . آنها عواقب
وخيم سازش دولت ايران با انگلستان را به آيت الله كاشانى نيز خاطر نشان ساختند.
(498)
از شاخصترين افرادى كه در اين زمان هدايت عمليات فدائيان اسلام را بر عهده داشتند،
مهدى عراقى ، حاج ابوالقاسم رفيعى ، سيد هاشم حسينى ، شيخ مهدى دولابى و چند نفر
ديگر بودند كه تصميم گرفتند كه به اقدامات شديدترى دست زنند. به عنوان مثال ، ضمن
برپايى تظاهراتى در تاريخ 25/5/30 به سرپرستى واحدى و حاج ابوالقاسم رفيعى ، به
سياستهاى دولت ملى حمله شد كه با مداخله پليس و ايجاد درگيرى واحدى و رفيعى بازداشت
شدند. در تظاهرات ديگرى ، مهدى عراقى و سيد هاشم حسينى با مامورين درگير شدند و
بالاخره برخى ديگر به اتهام سؤ قصد به دكتر مصدق ، دستگير و روانه زندان گشتند.
(499)
بدنبال وقوع اين حوادث ، تعداد 20 نفر از اعضاى اصلى جمعيت از جمله صرافان و مهدى
عراقى طى جلسه اى تصميم مى گيرند كه در يكى از جلسات علنى مجلس شوراى ملى ، به صورت
كفن پوش به مجلس رفته و خواستار مذاكره با نمايندگان مجلس و نخست وزير، جهت آزادى
زندانيان شوند و در صورت مخالفت در آن مكان متحصن گردند. همزمان شيخ مهدى دولابى كه
در منزل آيت الله كاشانى نماز مى گذارد، به اتفاق سيد جعفر امامى به عمارت شهربانى
رفت و با معاون شهربانى مذاكراتى به عمل آورد.
(500)
همچنين شيخ مهدى دولابى در يكى از جلسات اين جمعيت ، در منزل ابراهيم اكبرى گفت :
اولياى امور به ما وعده داده بودند كه اگر سرلشگر حجازى از كار
بيفتد، زندانيان فدائيان اسلام آزاد مى شوند ولى سرلشگر رفت و خبرى از آزادى نرسيد.
سپس گفتند چون دولت گرفتار قضيه نفت و خلع يد مى باشد، نمى توان به اين امور رسيدگى
نمايد تا موقعى كه قضيه خلع يد به اتمام نرسد. چنانچه مى بينيد كه خلع يد هم صورت
گرفت و چند روز است كه درآمد شركت به بانكهاى ايران پرداخت مى شود ولى باز از آزادى
زندانيان و رهبر خود اقدامى مشاهده نگرديد. آقايان ! با اين دولت نمى شود بطور
آرامش قضيه را حل كرد. بايد به هر وسيله كه باشد براى آزادى رهبر خود و رفقاى خود
از هيچ فداكارى و جانبازى دريغ ننماييم .
(501)
در شرايطى كه مبارزه فدائيان اسلام با دولت مصدق شكل جديدى به خود گرفته بود و هر
روز بر فاصله اعضاى جمعيت از دولت مصدق افزوده مى شد، نواب صفوى ادامه روند فشار بر
فدائيان اسلام را خيانت آشكار مصدق و يارانش به بخشى از مؤ تلفان نهضت ملى يعنى
فدائيان اسلام دانست و طى دو نامه كه از زندان قصر به دكتر مصدق نوشت ، اعمال دولت
وى را خيانت به آرمان اسلامى ملت مسلمان ايران خواند. به دليل همين اين دو نامه كه
نشانگر نوع تلقى نواب نسبت به دكتر مصدق و دولتش مى باشد، متن آن ذيلا نوشته شده
است .
نامه اول :
31 مرداد 1330 ش ، نامه نواب صفوى از داخل زندان قصر خطاب به دكتر محمد مصدق
هوالعزيز، تو اى مصدق كاذب بيش از پيش چهره كريه باطن خود را به
دنيا و مسلمانان نشان دادى درهاى خدا را به روى مردم بستى و از اجتماع مسلمانان به
سر نيزه جلوگيرى كردى و عده اى از علماى عاليقدر و مسلمانان محترم را بازداشت نمودى
و تمام دعاوى خود را مبنى بر آزادى خواهى تكذيب كرده ، كريه ترين چهره هاى ظلم و
جنايت را نشان دادى و گويا ندانستى كه نجات كريه ترين چهره هاى ظلم و جنايت را نشان
دادى و گويا ندانستى كه نجات مسلمانان بنا بر حفظ مصالح و نواميس اسلام بوده ،
اجراى احكام مقدس و تعاليم اسلام حتمى است و اجازه كوچكترين تجاوزى به نفت ايران به
هيچ بيگانه اى داده نخواهد شد و به جز يد قطعى چاره اى نخواهى داشت و ادامه اين
حركات و توقيف مسلمانان محترم پرونده ظلم و جنايت را تكميل خواهد كرد.
زندان قصر به يارى خداى توانا، سيد مجتبى نواب صفوى
(502)
نامه دوم : بخشى از اعلاميه نواب صفوى راجع به كارهاى دكتر مصدق شنبه 20 دى الحجه
1370 / 30 شهريور 1330
هوالعزيز، مصدق ، شما در برابر يك دنيا نجابت ما، يك دنيا خيانت
كردى . سرانجام هم بهترين فرزندان مسلمان اين آب و خاك را تبعيد نمودى . نفرين بر
تو و طرفداران تو. شش ماه است كه زمام ملت مسلمان ايران در اثر فداكاريهاى سرسخت
مسلمانان به دست تو افتاده ، ببين چه جنايتى در تاريخ جنايتكاران سفاك دنيا بود كه
نسبت به مسلمانان نكردى ؟؟....
(503)
در مقابل اين اعلاميه ها و نامه هاى شديد اللحن كه از سوى نواب صفوى عليه دكتر مصدق
و دولتش انتشار مى يافت ، عده اى از مغرضين كوشش مى كردند كه براى نجات خود از
اين مخمصه ، فدائيان اسلام را نسبت به آيت الله كاشانى بدبين كنند و از اين بدبينى
به مقصود و اغراض غير دينى و اسلامى خود نايل آيند. در اين ميان عوامل و ايادى
بيگانه ، بويژه انگلستان نيز آسوده ننشسته و به اين جريان نفاق دامن مى زدند. ولى
برغم اين اقدامات و دور بودن نواب از بطن جريان نفاق ، از آنجا كه وى در جريان سير
مبارزات طاقت فرسا و طولانى آيت الله كاشانى با نظام استبداد و استعمار قرار داشت ،
نامه اى از زندان قصر به هواداران خود و اعضاى جمعيت فدائيان اسلام نوشت و افرادى
را كه به بهانه دلسوزى براى او قصد اسائه ادب نسبت به آيت الله كاشانى داشتند، از
چنين اعمالى بر حذر داشت و انجام چنين حركاتى را خلاف تكليف دينى و به ضرر اسلام و
كشور دانست و به سؤ استفاده دشمن از اين اقدامات هشدار داد. متن نامه نواب به
16/6/1330، چنين است :
هوالعزيز، برادران محترم و فرزندان اسلام و ايران ، با اينكه در
اين روزها زياده از حد تحت فشارهاى بيجا قرار داشته و عصبانى هستيد، معذالك اسائه
ادب به ساحت حضرت آيت الله كاشانى خلاف تكليف بوده و بر ضرر اسلام و ايران مى باشد
و لازم است رعايت وظايف اخلاقى خود را جدا بنماييد و از آنچه موجب سوء استفاده
مغرضين بشود، اجتناب نماييد.
زندان قصر، به يارى خداى توانا، سيد مجتبى نواب صفوى .
(504) گرچه نواب در قبال اهانت به آيت الله كاشانى احساس مسئوليت مى كرد،
اما روند جارى تحولات عليه جمعيت ، برخى از اعضاى فدائيان اسلام را به مخالفت با
آيت الله كاشانى واداشت ؛ تا آنجا كه در نشريه نبرد ملت
به چاپ اعلاميه هايى نيز عليه وى مبادرت ورزيدند. به همين جهت مجمع مسلمانان مجاهد
در صدد جلوگيرى از انتشار روزنامه مزبور بر آمد كه به درگيرى بين طرفين انجاميد.
آيت الله كاشانى در خصوص اين اختلافات مى گويد كه فدائيان اسلام مى گفتند كه
برادران ما را دولت زندانى كرده و شما آنها را آزاد نمى كنيد. آنها توجه نداشتند كه
من قوه مجريه نبودم و هر چه آنها را مى خواستم و تذكر مى دادم ، عمل نمى كردند.
(505)
اين سخنان آيت الله كاشانى را ديگران نيز تاييد كرده اند؛ چنانكه نقل شده است در
زمان دولت علاء نيز اين دسيسه بكار گرفته شد. به طورى كه برخى فدائيان اسلام به
وسيله وزير دادگسترى دولت علاء يعنى شمس الدين امير علايى دستگير و بازداشت شدند،
اما براى اينكه جريانات را لوث كنند و تفرقه ايجاد نمايند، گفتند كه اين بازداشتها
با دستور و موافقت آيت الله كاشانى صورت گرفته است . آيت الله كاشانى ضمن درخواست
آزادى آنها از دولت علاء، به دليل تعلل در اين عمل ، شمس الدين امير علايى را احضار
و از وى رسما خواست تا نسبت به آزادى آنها اقدام نمايد و چون او طفره مى رفت ، سيلى
محكمى بر او زد و همين سيلى موجب شد كه علايى تعدادى از فدائيان اسلام را آزاد
سازد.
(506)
در دوران دولت مصدق نيز همين مسئله تكرار شده بود و با اينكه آيت الله كاشانى نسبت
به بازداشت نواب صفوى تا طهماسبى و فدائيان اسلام ابراز ناراحتى مى كرد، اما دولت
مصدق تلاش مى كرد كه تمام مسئوليتهاى امر را به آيت الله كاشانى نسبت دهد. به همين
دليل به رغم اينكه به ايشان قول مساعدت در جهت آزادى آنها را مى داد، اما به وعده
خود عمل نمى كرد. به هر حال مشاهده چنين خلف وعده هايى كه على الظاهر نواب صفوى و
فدائيان اسلام از آيت الله كاشانى مى ديدند، آنها را تا حدودى به آيت الله كاشانى
بدبين مى كرد؛ چنانكه در عين حال كه از نواب نامه هايى در عدم توهين به آيت الله
كاشانى بر جاى مانده است ، نامه هايى نيز ديده مى شود كه وى را در كنار مصدق ، مسبب
اين امور مى شناسد. نامه نواب به آيت الله مرعشى نجفى نشانگر اين نوع نگرش وى مى
باشد. متن نامه مزبور چنين است :
هوالعزيز، پدر گرامى حضرت آيت الله مرعشى نصره الله تعالى
پس از عرض سلام التماس دعاى بسيار دارم . آيت الله كاشانى و جبهه ملى پس از فداكارى
مسلمانان بجاى مبانى اسلام خواستند با قدرت مسلمانان پايه هاى كفر و آزاديخواهى را
بجاى پايه هاى اسلام محكم كنند و برادران ما را براى همين كار به زندان انداختند،
به شدت به ما و برادرانمان فشار آورده و مى آورند.
من وظيفه خود را پس از نصايح متعدد به آيت الله كاشانى و بلكه به اقليت كه شرحش
مفصل است و پس از اتمام حجت هاى بسيار كه نتيجه براى اسلام بعكس بخشيد، وظيفه خود
را در مخالفت با كاشانى و اقليت ديدم (البته پس از اعلام قبلى كه تذكر دادم و گفتم
ما از خدمت كردن شما به اسلام مى گذريم ، بچه هاى ما را آزاد كنيد و فشار بيشتر
آوردند) و در اعلاميه اى كه نشر كردم حقايق مختصرى از مطلب مذكور بيان كردم و چون
رسوا شدند و شخصيتشان بخطر افتاده و بر عليه من مطالبى نشر كرده اند و به اتكا بر
اينكه من مخالفت با آقاى بروجردى و آقاى حجت و آقاى خوانسارى كرده ام به من بدگويى
كرده اند. شما هم بينكم و بين الله هر وظيفه اى كه داريد انجام دهيد.
فرزند شما، سيد مجتبى نواب صفوى
(507)
به نظر فدائيان اسلام ، در بيت آيت الله كاشانى افرادى نظير دكتر بقايى و شمس قنات
آبادى نفوذ كرده بودند. نواب به حضور آنها در بيت ايشان اعتراض مى كرد. فدائيان
اسلام به علت بى توجهى آيت الله كاشانى به اين اعتراضات ، در اعتراض به عدم پاكسازى
بيت از افراد مذكور، ديگر به منزل آيت الله كاشانى رفت و آمد نكردند و ارتباطشان
قطع گرديد.
(508) اين جدايى با تبعيد تعدادى از فدائيان اسلام از جمله سيد محمد
واحدى به بندر عباس بيشتر شد. نواب صفوى طى سخنانى در جمع يكصد نفر از ملاقات
كنندگان در زندان قصر گفت :
برداران قصه نخوريد و مايوس نباشيد. دولت نخواست حرف مرا گوش
دهد و مرا در اينجا زندانى نمود. ولى به حول و قوه الهى و معجزه قرآن اين لامذهبها
را نه تنها در ايران بلكه در تمام دنيا از بين خواهم برد. آيت الله كاشانى هم منحرف
شد و مطابق دستور جدش رفتار نكرد. اين اشخاصى كه دعوى آزاديخواهى مى كنند، هيچ كدام
معنى آزادى را نمى دانند. زيرا اگر معنى آنرا مى دانستند، تابع احكام قرآن مى شدند
كه زندگى را براى همه مساوى كرده است . من با وجود شما برادران دينى ابدا مايوس
نبوده و به آينده اميدوار هستم .
(509)
نواب صفوى كه در طول بازداشت در زندان همواره استقامت كرد، در جريان تبعيد دوستانش
به بندر عباس نيز ساكت ننشست . وى هر اقدامى كه مى توانست ، انجام داد. در دست بودن
سندى كه بيانگر عدم تزلزل وى در مقابل مامورين رژيم ، حتى زمانى كه در چنگال آنان
گرفتار بود، نشانگر اين ايستادگى و مقاومت اوست . نواب در نامه اى به رئيس كل زندان
- جليلوند - با صراحت نوشت :
هوالعزيز، رئيس كل زندان - جليلوند. تو اى نوكر بى اراده
جنايتكاران ، به جنايتكارانى كه برادران مرا تبعيد كردند، بگو كه مرا هم پيش
برادرانم ببرند و يا آنها را پيش من بياورند. فورا و سريعا يكى از اين دو كار را
انجام بدهيد. اميد است انشاء الله در دنيا بزودى و در آخرت به عذاب الهى و غضب شديد
خداوند قهار گرفتار شويد. انشاء الله تعالى لعنة الله عليكم اجمعين .
به يارى خداى توانا - سيد مجتبى نواب صفوى .
(510)
يكى ديگر از اقدامات نواب صفوى در زندان - براى جلوگيرى از بدرفتارى با زندانيان و
خارج ساختن زندانيان انفرادى و انتقال آنها به بندهاى عمومى و جلوگيرى از تبعيد
دستانش - اعتصاب غذا به عنوان تنها وسيله ممكن در زندان ، براى توجه دولتيان به
خواسته هايشان بود. مسئولين زندان و برخى مسئولين قضايى ، با توسل به هر چيزى
نتوانستند وى را به شكستن اعتصاب غذا متقاعد كنند؛ تا اينكه به خاطر وخامت حالش ،
احتشام وضوى ، به همراه سيد محمد كاشانى (فرزند آيت الله كاشانى )، با پيامى از آيت
الله كاشانى به ملاقات وى رفتند و ضمن مذاكره و گفتگو بر طبق نصايح آيت الله كاشانى
، به اعتصاب غذاى خود خاتمه داد.
(511)
با وجود اين ، دولت مصدق ، به هيچ يك از اين اعتراضات توجهى نكرد و همچمنان بر
ادامه بازداشت نواب و دوستانش اصرار داشت تا آنجا كه تصميم گرفت بازداشت شدگان ، از
جمله نواب و دوستانش اصرار داشت تا آنجا كه تصميم گرفت بازداشت شدگان ، از جمله
نواب صفوى ، را به يك كشور خارجى تبعيد نمايد. بر اساس اسناد موجود، زمانى كه
ميدلتون ، كار دار سفارت انگليس ، از اين تصميم دولت مطلع شد، با اظهار
خوشوقتى و رضايت ، گوشزد كرد كه اين مسئله مورد توجه مقامات سفارت انگليس و سفارت
عراق گرفته است ؛ به گونه اى كه طبق گذارش شهربانى ، ميدلتون به سفير عراق قرار
گرفته است ؛ به گونه اى كه طبق گزارش شهربانى ، ميدلتون به سفير عراق در تهران
سفارش كرده بود تا ضمن تماس با مقامات دولتى ، واسطه تبعيد فدائيان اسلام به عراق
شود. نظر ميدلتون چنان بود كه با تبعيد فدائيان اسلام به عراق ، مى توان تحت رهبرى
و حمايت مسلمين اين كشور و بر طبق نظر آنها، اين گروه را ارشاد و هدايت كرد.
(512) بى ترديد ميدلتون تصور مى كرد كه با راهنمايى و كنترل اشخاصى در
عراق ، فدائيان اسلام دست از مبارزات ضد استبدادى و ضد استعمارى خود برخواهند داشت
. ليكن هر بار كه مسئله تبعيد نواب صفوى و هوادارانش به عراق و يا ديگر نقاط مطرح
مى شد، نواب با صراحت مى گفت كه ما در هر كجاى دنيا باشيم ، دست از مبارزات ضد
استبدادى و ضد استعارى خود بر نخواهيم داشت و لحظه اى دشمنان اسلام را آسوده
نخواهيم گذاشت ؛ اما در همه جا و در همه حال آماده شهادت در راه خدا هستيم پس تبعيد
ما نمى تواند مشكلى را از حكومت استبدادى ايران و دولت مصدق حل نمايد. شايد به همين
دليل نقشه تبعيد نواب صفوى و فدائيان اسلام به خارج از كشور، عملى نشد.
ط - روند درگيرى ، تحصن و بازداشت
فدائيان اسلام در زندان قصر و پيامدهاى آن
مدت 9ماه از بازداشت نواب صفوى مى گذشت و هواداران وى به هر اقدامى براى آزادى او
متوسل شدند، اما موفق نشدند. پس از آزادى سيدعبدالحسين واحدى ، در خرداد ماه 1330 ش
، وى از سوى نواب صفوى به عنوان سرپرست جمعيت معرفى و با نظارت شيخ مهدى دولابى ،
عمليات را سازماندهى و رهبرى كردند. واحدى در اين مدت پيوسته اعلام مى كرد كه بايد
پرچم اسلام را بدست آن يگانه مرد؛ نواب صفوى بدهيم .
(513)نواب صفوى ، در ملاقاتى با هوادارانش در زندان قصر (دى ماه 1330 ش
)، از آنها خواست كه خود را براى روزهاى خطير و پيش آمدهاى تازه آماده كنند.
صرافان
در جلسه اى اعلام كرد كه بايد 50 نفر داوطلب شوند و از هيچ پيشامدى براى
آزادى فدائيان اسلام هراسناك نباشند. سيد هاشم حسينى
رونق اسلام و قوت گرفتن روحانيون در كشور را مديون اقدام نواب صفوى ، در قتل كسروى
و رزم آرا دانست و از زندانى بودن وى اظهار تاسف كرد. عبدالحسين واحدى هم در
سخنرانى اى عنوان كرد كه مصدق با حمايت ما روى كار آمد و حالا ياران ما را زندانى
كرده است ، چنانچه در اسرع وقت از نواب رفع توقيف نگردد، دكتر مصدق كشته خواهد شد.
(514) اين سخنان نشانگر برخى از مواضع و ديدگاههاى رهبران فدائيان اسلام
در آن شرايط حساس مى باشد.
سيد عبدالحسين واحدى ، طرح تحصن در زندان قصر را به اتفاق
صرافان
طراحى و سپس اقدام به انتشار اعلاميه اى به اين شرح كرد:
هوالعزيز، ما فرزندان اسلام و ايران به نمايندگى مسلمانان غيور
ايران و جهان كه از بازداشت ظالمانه حضرت سيد مجتبى نواب صفوى ، رهبر عاليقدر
فدائيان اسلام خشمناكند، تا ادامه اين جنايت جهانى در خدمت حضرت نواب در زندان قصر
بسر مى بريم .
(515)
فدائيان اسلام در هر هفته دوشنبه ها و چهارشنبه ها براى ملاقات با نواب صفوى به
زندان قصر مى رفتند. همه اين افراد ورود و خروجشان با صلوات همراه بود. دو بند از
زندان شماره 2 در اختيار نواب صفوى قرار داشت . در تاريخ 21 دى ماه 1330 ش ، پس از
صدور اعلاميه سيد عبدالحسين واحدى ، اعضاى جمعيت قريب 51 نفر، براى ملاقات با نواب
به زندان قصر مى رفتند. در اين هنگام سيد هاشم حسينى با
ايراد بياناتى در ميان جمع ، اعلام كرد كه چون هر اقدامى كه كرديم ، رهبرمان را
آزاد نكردند، لهذا من خود به تنهايى در زندان مى مانم ، هر كس هم مى خواهد، بماند.
حاضرين همگى نظر وى را تاييد كردند و اعلام كردند كه مى خواهند بمانند؛ محوطه
بندهاى زندان قصر را به كنترل خود در آورند. بدين ترتيب تعداد 51 نفر داوطلبانه در
زندان قصر متحصن شدند.
(516) متحصنين بلافاصله اقدام به انتشار اعلاميه هايى كردند. در يكى از
اين اعلاميه ها آمده است :
هوالعزيز، ملت مسلمان ايران از ادامه توقيف حضرت سيد مجتبى نواب
صفوى به شدت خشمناك است . شبها، روزها، هفته ها، و ماهها از بازداشت ظالمانه حضرت
نواب صفوى مى گذرد. شخص ايشان راضى نبودند كه مسلمانان غيور، براى رفع اين محدوديت
اقدامى كنند. ما فرزندان اسلام و ايران به پيروى از نياكانش ، براى حفظ مصالح عمومى
به هيچ اقدامى نپرداخته ناظر كمال رذالت و بى شرمى هيئت حاكمه در اين خصوص بوديم
. چه بى حيا بودند و از نجابت ما شرم نكردند.
عصر شنبه (21/10/30) كه مسلمانان غيور به زندان قصر براى ديدارشان رفته بودند، عده
اى از ملاقات كنندگان محترم در پايان ملاقات به عنوان اعتراض به ادامه اين بازداشت
خائنانه كه جنايت بزرگى به ساحت مقدس اسلام و ملت مسلمان ايران است ، در خدمت
حضرت نواب صفوى بمانند و به دولت رسما اعلام نمودند كه تا آخرين دقيقه اى كه
بازداشت غير قانونى حضرت نواب صفوى ادامه دارد؛ به نمايندگى مسلمانان حقيقى متوقف
خواهند بود. اينك ، هيئت حاكمه خواب آلود آنى بخود آيد و با كمال احترام و عذرخواهى
رفع محدوديت از رهبر معظم فدائيان اسلام را به ملت مسلمان ايران اعلام كند و آتش
خشم عمومى را فرو نشاند كه تاخير هر دقيقه اى هزاران پشيمانى و اسف ببار آرد.
بيارى خداى توانا، فدائيان اسلام
(517)
فدائيان اسلام با انتشار اعلاميه مزبور، در شهرستانها نيز در حمايت از متحصنين ،
دست به اقداماتى زدند؛ چنانچه طلاب مدرسه سپهسالار سخن از عزيمت فدائيان اسلام قم ،
اراك ، سمنان و شاهرود به تهران گفته اند. قصد اين گروهها، تحصن در مجلس شوراى ملى
تا آزادى نواب صفوى ،خليل طهماسبى و فدائيان اسلام در بند، اعلام گرديده است .
(518) آنها نامه هايى نيز به علما و مراجع عتبات عاليات و شهرستانها در
اعلام حمايت از آزادى نواب صفوى ، ارسال نموده اند.
همچنين تعداد 346 نفر از اهالى دشتستان فارس با ارسال طومارى به رئيس اداره زندان
سرهنگ 2 نظرى تقاضاى آزادى نواب صفوى و فدائيان اسلام را نمودند.
(519)
قضيه تحصن فدائيان اسلام در زندان قصر و انتشار اعلاميه و پيامدهاى اين واقعه ،
طبعا اثرات منفى و تبليغات سوئى را بر ضد آبرو و حيثيت دولت مصدق ، در پى داشت ؛
چنانكه به ناچار هيئت دولت نمايندگانى متشكل از سرلشگر كوپال رئيس شهربانى ، به
اتفاق سرهنگ جليلوند رئيس كل زندانها، سرهنگ نظرى رئيس دائره قصر و موسوى زاده
داديار زندانها را براى مذاكره و گفتگو با نواب صفوى ، به زندان قصر اعزام كرد. پس
از انجام مذاكره ، نواب تصميم گيرى در مورد قبول يا رد درخواست خاتمه تحصن را به
عهده خود متحصنين گذاشت ؛ ليكن هيچيك حاضر نشدند قبل از آزادى نواب ، زندان را ترك
كنند. آنها 18 روز بندهاى زندان را در اختيار داشتند و خود پاس مى گماردند و با
چنين خودآزارى در صدد بودند تا مظلوميت خود را به ملت ايران و جهان برسانند.
در برابر خواسته هاى متحصنين ، در نيمه شبى صدها پليس و كماندو به درون سلولهاى
زندانيان و متحصنين ريخته و ضمن سركوب شديد آنان قصد جان نواب صفوى را كردند. در
مقابل متحصنين علاوه بر حفاظت از نواب ، به مقابله نابرابر با كماندوهاى مسلح
برخاستند. سپس فدائيانى را كه تنها بنا بر اعتقادات دينيشان به خاطر وجود ظلم در
جامعه ، دست به تحصن مشقت آور زده بودند، پس از ضرب و جرح و ضربات سهمگين كشنده ،
در سلولهاى انفرادى ، به بند كشيدند.
(520)
فدائيان زندانى كه راه نجات ديگرى نمى يافتند به ناچار دست به اعتصاب غذا زدند. تا
اينكه با وخامت حال برخى از آنان ، رژيم مجبور به آزاد كردن 39 نفر از آنان شد. با
اينحال تعداد 14 نفر از متحصنين همچنان در زندان باقى ماندند.
(521) با وقوع اين حوادث و وارد شدن لطمات و صدمات بسيار بر اعضاى جمعيت
فدائيان اسلام ، نواب صفوى طى نامه اى به دادستان كل كشور، از اين عمل مامورين
امنيتى ، ابراز نگرانى كرده و براى درخواست آزادى ديگر زندانيان ، نوشت :
فدائيان اسلام اكثريت قريب به اتفاق مسلمانان را تشكيل مى دهند.
نمايندگان آنها براى يك حرف حق در زندان متحصن و در 18 روز تحصن ، ملاقات آنها قطع
گرديده ولى كوچكترين خلافى از آنها سرنزد؛ آنها مى گفتند: آقاى حايرى شاه باغ نوشته
بودند كه توقيف آقاى نواب صفوى هيچگونه مجوزى ندارد؛ ولى عملا آقاى دكتر مصدق
پرونده نواب صفوى را با كاغذ مزبور خواسته و گفته است يكى دو روز ديگر نظر متحصنين
اجرا مى شود ولى در آخرين وعده نخست وزير، هزاران پاسبان به سر متحصنين ريخته و من
به متحصنين گفتم ، مقاومت نكنند. پاسبانان كتك زيادى زده و آنها را به عنوان اينكه
مى خواهند از زندان خارج نمايند، بيرون برده بعدا معلوم شد به زندان شماره 3 انتقال
داده شده اند كه هنوز هم چهارده نفر آنها در زندان بسر مى برند. به چه دليل اين
قرارها صادر گرديده ؟ مگر هر چه بازپرس بنويسد صحيح است ؟
(522)
اين اقدامات دولتى در روحيه ديگر اعضاى جمعيت فدائيان اسلام نيز تاثيراتى منفى
برجاى گذارد. عبدالحسين واحدى كه از جمله طراحان تحصن در زندان قصر بود، در روز
واقعه به دليل درگيرى در خارج زندان ، نتوانست به همراه 51 نفر، وارد زندان گردد.
پس از سركوب اعضاى فدائيان اسلام ، زمانى كه براى ملاقات زندانيان به زندان قصر رفت
و با مخالفت مامورين روبرو شد، طى نطقى در جمع اعضاى حاضر در جلوى زندان ، گفت :
ما توپ و تانك نداريم و از مامورين هم واهمه و ترس نداريم . ولى من سيد عبدالحسين
واحدى كرمانشاهى ، به دولت و مامورين و سرهنگ جليلوند اخطار مى نمايم كه از فردا با
يك (تق ) كله مصدق السلطنه خائن متلاشى و ايران را از وجود او راحت خواهيم
كرد.......
(523)
بدنبال چنين اقداماتى توسط فدائيان اسلام ، در خارج از زندان ، كلانترى آگاهى طى
گزارشى به وزارت كشور، 5 نفر از فدائيان اسلام به نامهاى عبدالحسين واحدى حسينى ،
سيد محمد واحدى حسينى ، حاج ابوالقاسم رفيعى ، حاج ابراهيم صرافان و عبدالله
كرباسچيان را كه به تازگى آزاد شده بودند، از عاملان و محركين اصلى عمليات 51 نفر
متحصنين زندان قصر دانسته و خواستار صدور قرار توقيف و بازداشت آنها شد.
(524)
نواب صفوى كه رنج و مشقت زندانيان را در نتيجه وفادارى و محبت آنان به خود مى دانست
، با ابراز نگرانى از ادامه بازداشتشان ، اعلام كرد كه در صورت عدم انجام وعده آيت
الله كاشانى در خصوص آزادى 14 نفر باقى مانده متحصنين ، دست به اعتصاب غذا خواهد
زد. چنانكه در نامه سرهنگ كوپال رئيس شهربانى كل كشور، به دكتر مصدق ، نخست وزير
آمده است :
جناب آقاى نخست وزير، مطابق گزارش اداره زندان ، نواب صفوى شرحى
نوشته و اظهار داشته چنانچه تا امروز سى ام اسفند ماه 1330 ش ، جناب آقاى نخست وزير
به وعده اى كه حضرت آيت الله كاشانى راجع به مرخصى 14 نفر فدائيان اسلام كه در اثر
شرارت در زندان طبق قرارهاى صادره از دادسراى تهران ، وفا ننمايند از قبول و صرف
غذا امتناع و اعتصاب خواهند نمود. رئيس شهربانى كل كشور - سرلشگر كوپال (امضاء)
.
(525)
نواب صفوى پس از آن دست به اعتصاب غذا زد. ديگر زندانيان نيز پس از آگاهى از اعتصاب
غذاى نواب ، بدين كار مبادرت ورزيدند. با طولانى شدن مدت اعتصاب غذا، وضعيتشان رو
به وخامت كشيد. چنانكه رفيعى ، رئيس بهدارى و دكتر گرانسر، پس از انجام معاينه ،
اعلام كرد:
وضع مزاجى آقاى نواب كه از 9/11/30 در حال اعتصاب غذا مى باشند،
طبق گواهى طبيب آقاى رفيعى رئيس بهدارى زندان و آقاى دكتر گرانسر خوب نبوده و حتى
كمتر خطرناك قيد شده بود.
ديروز به اصرار، دكتر موفق شده طرف عصر يك آمپول كانف و جزيى آب قند به او بدهد.
ولى از خوردن غذاى ديگر خوددارى نموده است . فقط اظهار مى دارد كه رؤ ساى مربوطه
وسايل يكى از سران فدائيان اسلام در خارج با آقاى كاشانى (را) فراهم نمايند تا
تكليف 14 نفر برادران معلوم گردد.
(526)
نواب صفوى ، برغم وخامت حالش اعلام كرد كه مادامى كه تكليف آزادى برادران دربندم از
زندان مشخص نشود؛ به اعتصاب غذا ادامه خواهم داد. با خطرناك شدن وضعيت جسمانى نواب
، خانواده وى و سيد هاشم حسينى نزد آيت الله كاشانى رفته و از ايشان خواستند كه
اقداماتى بخاطر آزادى آنان انجام دهد. گزارشهاى شهربانى حاكى از دو نوع برخورد آيت
الله كاشانى با مسئله است ؛ در يكى از گزارشها از قول وى نقل شده است :
اگر تعهد نمايند پس از اختلاص ، اعمال سابق خود را ترك خواهند نمود، اقدام مى كنم
والا اقدامى نخواهد شد.
(527)
با وجود چنين نقل قولى از آيت الله كاشانى ، گزارشهاى ديگر حاكى از آن است كه
آقايان نواب احتشام و گازورى در ملاقات با نواب صفوى در زندان ، نامه اى را از آيت
الله كاشانى به وى داده اند كه در آن وعده مساعدت و آزادى 14 نفر زندانى داده شده
است . نواب صفوى نيز با مشاهده اين نامه ، اعتصاب غذاى خود را شكست تا منتظر
اقدامات عملى آيت الله كاشانى باشد.
(528)
گفته شده است در اين نامه آيت الله كاشانى به شدت اظهار ناراحتى و نگرانى از وضعيت
وخيم حال نواب نموده و اظهار داشته كه از دولت براى آزادى زندانيان تعهد اخذ كرده
است . نشانه اين اظهار محبت و نگرانى ، نامه هاى تاريخى نواب صفوى در اين شرايط سخت
است . نواب در اين دو نامه ضمن اعلام امتثال امر آيت الله كاشانى ، در شكستن اعتصاب
غذا، اميد شفاى عاجل وى را خواسته و وعده بيان شرح درد درونى خود را مى دهد. وى در
نامه هايش مى نويسد:
نامه اول :
16 بهمن ماه 1330 ش . هوالعزيز، بنا به وعده صريح حضرت آيت الله
كاشانى نسبت به آزادى برادران متحصنى كه اكنون بازداشت هستند، در عصر چهارشنبه 16
بهمن به امساك از غذا كه وسيله منحصر دفاع از شئون مقدس اسلام بود، خاتمه دادم و
چون شنيدم كه اخيرا معظم له از فشار تاثرات روحى و دينى دچار كسالت هستند، شفا عاجل
و بقائشان را از درگاه خداى توانا براى اسلام و مسلمين خواهانم . زندان قصر، به
يارى خداى توانا، سيد مجتبى نواب صفوى .
(529)
نامه دوم :
16 بهمن ماه 1330. هوالعزيز، پدر بزرگوار حضرت آيت الله كاشانى
، پس از عرض سلام محبت عالى رسيد، امتثال نموده از كسالت شما جدا متاثرم و شفاى
عاجلتان را از خداى توانا خواستارم ، اميد است مصائب اسلام و مسلمين به وسيله آن
وجود گرامى مرتفع گرديده ، به دلهاى مسلمانها مرهمى نهاده شود. اميد است هرگاه كه
توفيق ديدارى دست داد، شرح درونى از درون منشرح بيان گردد. به خدا به كوچكترين
ناراحتى شما ناراحتم . فرزند شما، سيد مجتبى نواب صفوى ، 16 بهمن 1330 ش .
(530)
چنانكه قبلا اشاره شد، دولت در شرايطى كه قول آزادسازى آنها را به آيت الله كاشانى
داده بود، به اين وعده هايش هم عمل نكرد. علت اين خلف وعده ها قبلا بيان گرديد.
آنچه گفتنى است اينكه خانواده محبوسين پس از نااميدى از آزادى اين گروه ، طى نامه
اى به وزير كشور خواستار رسيدگى هرچه سريعتر پرونده متهمين شدند. در قسمتى از اين
نامه آمده است :
جناب وزير محترم آيا شايسته است در زمان تصدى شما و توجه عاليه
شما به احترام قانون از يك اداره زيربط به شما اين روش و اين خلاف قانون ،
استدعامنديم در اين شب عيد، چهارده خانواده اين عده بى بضاعت از زن و مرد و پير و
جوان و بچه ما با چشم گريان ، با آه و ناله بى سرپرست نان آور نمانند. رحم كنيد
دستور فرمايند هرچه زودتر پرونده آنها را به مقامات قضايى ارسال دارند تا تكليف
قانونى آنها تعيين گردد. با احترامات فائقه ، از طرف 14 خانواده محبوسين زندان قصر،
17/12/1330
(531)
خانواده محبوسين پس از اينكه از اين نامه نگاريها نيز نتيجه نگرفتند، نامه اى به
خود را متوجه شاهنشاه نموده و در مقام دادخواهى برمى آيند. ما زن و بچه و مادران و
خواهران فدائيان اسلام به اثر عدم عزيزترين افراد نان بده مان با نهايت سختى گذران
مى نماييم و از شاهنشاه عظيم الشان خود استدعا داريم اوامر ملوكانه شرف صدور يابد
كه به وضع آنان رسيدگى و در اين ايام عيد به منظور سلامتى ذات اقدس شهريارى
سرپرستان ما را آزاد نماييد. زيرا اگر جريان كار و طرز زندگى اين مردمان اجتماع را
دولت ملاحظه فرمايند، به خدا به حال عائله آنها گريه خواهند فرمود.....
(532)
طبق گزارشهاى شهربانى اسامى 51 نفر متحصنين به شرح ذيل اعلاميه گشته است :
مهدى عراقى ، عباس بختيارى ، اكبر آخوندزاده ، مصطفى اكبرى ، قدير نوايى احمد
غلامعلى ، غلامحسين نادرى ، يحيى نوروزى ، اصغر حكيمى ، على احرار، حسين اورامى ،
قاسم ساعى نژاد، قاسم رضايى ، عبدالله احمدى ، هاشم كبابى ، رضا معتمدى ، حسن سعدى
، رضا ايرانى ، سيدمحمد على لواسانى ، شيخ محمود على دولابى ، تقى خرمى ، قاسم
آهنگر، اصغر شالچى ، گل محمد محمودى ، حسين طهماسبى ، على اكبر، اسماعيل زاده ،
محمد ابراهيمى ، اسدالله ميرصفا، رضاحاجى محمد على ، ابوالقاسم زرندى ، حسين كريم
خانى ، محمد محسن ، اسماعيل نهايى ، قدرت الله احسانى ، على احسانى ، نصر الله
احسانى ، محمد شالفروش ، امير حسينى ، محمد نقى ظهورى ، اصغر رخ صفت ، نقى احمدى ،
رضا نجار، هاشم امانى ، على منوچهرى ، حاجى مهدى يوسفيان .
(533)
در دومين جلسه دادگاه در مورخ 16/4/ 1331 ش ، يكى ديگر از متهمين در مقام دفاع در
جلسه دادگاه گفت :
علت دستگيرى و زندانى فدائيان اسلام اين بوده است كه مبادا
فدائيان اسلام در امر انتخابات شركت نمايند و حتى مقصود ديگر نيز بر اين بوده كه
فدائيان اسلام در نظر جامعه اخلالگر معرفى شوند. در صورتى كه (آنان ) مردمان متدين
پاكدامن هستند و نيز مرام فدائيان اسلام مانند اخوان مسلمين كه در مصر تشكيل و بر
عليه يهوديان مبارزه مى كردند،
(537)
مى باشد....
جعفر جهان ، يكى از وكلاى مدافع فدائيان اسلام در جلسه سوم دادگاه در مورخ 18/4/31
در مقام دفاع از موكلينش ، ضمن تعريف و تمجيد از نواب صفوى ، به تنقيد از آيت الله
كاشانى و دولت علاء و دكتر مصدق و دستگاه شهربانى پرداخته و اظهار كرد:
آقاى آيت الله كاشانى نخست وزير باطنى ، بدست همين فدائيان اسلام و شخص نواب صفوى
به اين مقام رسيده است و هم اينها بودند كه آقاى دكتر مصدق را به نخست وزيرى رسانده
اند ولى آقاى دكتر مصدق كه در واقع نخست وزير ظاهرى بودند، به هيچ يك از اين گفته
هاى خود و وعده هايى كه داده بودند، عمل نكرد و مردم را در مضيقه انداختند .....
(538)
يكى ديگر از وكلاى مدافع متهمين به نام عميدى در مقام دفاع از فدائيان اسلام در
دادگاه چنين اظهار كرد:
طبق گزارش آقاى نيك اعتقاد در پرونده ، مبنى بر اينكه نبايستى
متهمين آزاد شوند زيرا آزادى آنها براى جبهه ملى خطرناك خواهد بود.... اضافه نموده
كه همين فدائيان اسلام بودند كه آقاى كاشانى و جناب آقاى دكتر مصدق از وجود آنها
استفاده نمودند...
(539)
همچنين در جلسه ديگر دادگاه در مورخ 24/4/31 حاجى ابوالقاسم رفيعى يكى ديگر از
متهمين در مقام دفاع از فدائيان اسلام ، ضمن اشاره به مذاكرات خود با آيت الله
كاشانى و جلسه فدائيان اسلام به جبهه ملى و دكتر مصدق و عدم وفاى به عهد نامبردگان
، در محضر دادگاه چنين گفت : چون وضع اسلامى بى نهايت منقلب شده
بود و قوانين اسلامى بطور احسن عمل نمى شد، بدين لحاظ آقاى نواب صفوى از نجف به
تهران آمد و تشكيل جمعيت فدائيان اسلام را داده كه شايد بتواند دين مبين اسلام را
رواج دهد
حتى راجع به قتل كسروى و هژير به طور خلاصه نامبرده اظهار داشت :
شبى آقاى آيت الله كاشانى از من تقاضا نمود كه آقاى نواب صفوى
را به ملاقات ايشان دعوت نمايم و با قبول آن ، اين ملاقات در منزل بنده صورت گرفت و
تقريبا تا 6 ساعت مذاكرات ادامه داشت و در اين موقع آقاى كاشانى اظهار داشت كه اگر
بخواهيم تمام قوانين و دستورات اسلامى را انجام بدهيم ، بايستى آقاى رزم آرا را كه
مانع و سد راه است از بين برد و در اين مورد هم تصميم گرفته شد. پس از خاتمه اين
جلسه شب ديگرى را با جبهه ملى ملاقات نموده و آقاى دكتر مصدق هم حضور داشته و اين
جمعيت هم درباره آقاى رزم آرا نظر آقاى كاشانى را تاييد و نامبرده را به دخالت و
مخالفت و سد راه اسلام معرفى نمودند كه چندى بعد پس از، از بين رفتن رزم آرا دكتر
مصدق و كاشانى مصدر امور گرديدند. بنابراين آقاى نواب صفوى مجددا با آقاى كاشانى
ملاقات نموده و تقاضاى اجراى احكام دين اسلام را نموده ايشان پاسخ دادند فعلا زود
است مهمتر از آن موضع ملى شدن نفت مى باشد و آقاى نواب صفوى يكماه به ايشان مهلت
داده چون به موقع خود انجام نگرفت ، بناى مخالفت پيش آمد و چون آقاى دكتر مصدق و
كاشانى از نيرو و قدرت فدائيان اسلام بيمناك بودند، در مرحله اول آقاى نواب صفوى را
بدون هيچ جرمى در زندان قصر بازداشت نمودند كه خواستيم در مسجد شاه حقايق را به ملت
اسلام آشكار نمائيم ، به وسايل مختلف جلوگيرى شد و حتى دو فقره كاغذى كه آقاى
كاشانى به من نوشته به عرض دادگاه مى رسانم . مضمون نامه اول اين است كه شما
برادران اسلامى به سفارت آمريكا رفته متحصن شويد و نامه تالى مبنى بر اينكه عمليات
شما جبران خواهد شد و در نتيجه بر خلاف وعده خود بنده را زندانى نمودند...
(540)
گرچه دفاعيات فدائيان اسلام و موكلينشان در جلسات متعدد دادگاه طولانى است و هر يك
نكات ارزنده اى براى ثبت در تاريخ دارند، اما در اينجا به منظور خوددارى از اطاله
كلام تنها به سخنى ديگر از منوچهر حاكى ، يكى ديگر از وكلاى مدافع متهمين ، بسنده
مى شود. وى در دفاعيات خود از موكلينش مى گويد:
چون آقاى دكتر مصدق و آقاى كاشانى از نيرو و قدرت فدائيان اسلام
بيمناك بودند كه مبادا در انتخابات دوره هفدهم مجلس شوراى ملى
شركت نمايند، بوسيله پليس اين پرونده سازى بر عليه فدائيان اسلام تهيه گرديد...
(541)
نواب صفوى پيش از تشكيل دادگاه فدائيان اسلام ، سفارش كرده بود كه هواداران اين
جمعيت نظر دادگاه را رعايت كنند، تا بهانه اى به دست دولت نيفتد. وى همزمان به
عبدالحسين واحدى و كرباسچيان دستور داد تا مقدمات برپايى تظاهراتى آرام ، با شركت
اعضا و هواداران اين جمعيت و خانواده هايشان را ترتيب داده و ضمن در دست گرفتن
پرچمهاى سبز مثلث شكل ، با شعارهاى خاص فدائيان اسلام ، به سوى دربار و مجلس رفته
و علاوه بر تحصن ، خواستار آزادى فدائيان اسلام و رفع تعقيب سيد عبدالحسين واحدى ،
كرباسچيان و صرافان شوند. از فدائيان اسلام قم نيز خواسته شده بود كه همزمان با
تظاهرات تهران به منزل آيت الله بروجردى رفته و در آنجا متحصن و متظلم گردند.
همچنين به فدائيان اسلام خراسان و طالقان نيز دستور داده شده بود تا در همان روز
تلگرافهايى به دربار و مجلس ارسال و از رويه و عملكرد دولت شكايت كنند. عبدالحسين
واحدى هم نامه اى به وزير دربار شاهنشاهى نوشته و خواهان رفع غائله ، توسط دولت
گرديد.
(542)
اين تلاشها و اقدامات بى وقفه موجب شد تا سرانجام پس از 6 ماه از واقعه تحصن در
زندان قصر در 26 تيرماه 1331، دادگاه فدائيان اسلام در محكمه جنحه دادسراى تهران 27
از نفر از متهمين به دو ماه و نيم حبس ، يك نفر به 20 روز زندانى و مابقى تبرئه
شدند.
(543) نواب صفوى ، با وجود اين همه مشقت و سختى ، همچنان در زندانى باقى
ماند. نتيجه ديگرى كه بازداشت فدائيان اسلام و نواب صفوى براى جبهه ملى داشت ،
بدبينى فدائيان اسلام به آيت الله كاشانى بود، چنانكه آنها در دفاعيات خود مصدق و
كاشانى را عامل توطئه عليه خود مى دانستند در حاليكه آيت الله كاشانى در خفا تلاش
مى كرد تا راهى را براى آزادى آنها پيدا كند، ولى جبهه ملى با درك عميق از پيامدهاى
ناشى از آزادى فدائيان اسلام و بهم خوردن توازن به نفع آيت الله كاشانى بر نگهدارى
فدائيان اسلام در زندان ، اصرار مى ورزيدند و آيت الله كاشانى نيز به دليل اهميتى
كه براى ملى شدن نفت قائل بود، نمى خواست مسئله فدائيان اسلام موضوع اصلى روابط خود
با دولت باشد، فدائيان اسلام زمانى به اين موضوع آگاه شدند كه جدايى با آيت الله
كاشانى عميق تر از آنى شده بود كه بتوان آن را اصلاح كرد.