جمعيت فدائيان اسلام

داوود امينى

- ۲ -


د - نقش جريانهاى فكرى و سياسى ضددينى ، در تضعيف نهاد دين در جامعه

تبليغات ضد مذهبى شديد و ترويج تجددگرايى رضاشاهى ، برخى از نويسندگان را نيز تحت تاثير قرار داد و آنها را واداشت تا برخى اعتقادات سنتى و مذهبى را نفى و انكار كنند. از جمله اين افراد كسروى ، حكمى زاده و شريعت سنگلجى را مى توان نام برد. علاوه بر فعاليت ضد مذهبى اين گروه از روشنفكران ، عناصر وابسته به جريان چپ كه بعدها به تاسيس حزب توده مبادرت كردند نيز فعاليت چشمگيرى را در دوره رضاشاه آغاز كردند كه به دستگيرى و محاكمه 53 نفر در سال 1317 ش ‍ انجاميد. از آنجا كه ديدگاههاى مذهبى و استنباطهاى فكرى شريعت سنگلجى برخلاف اجماع علماى شيعه بود، چنين نگرش مدرنى به اصول و اعتقادات مذهبى ، مورد حمايت رژيم قرار گرفت . و نظريات وى بدون مخالفت شهربانى ، در منابر و مجامع عمومى تبيين گرديد. (29) و كتاب اسلام و رجعت سنگلجى در سطح گسترده چاپ و منتشر شد. حكمى زاده يكى از همفكران كسروى نيز كتاب ضددينى اسرار هزار ساله را تحرير كرد، و منتشر ساخت . كسروى هم بشدت ، قلم خود عليه مكتب اسلام ، اولياى دين و بخصوص مذهب شيعه ، بكار برد و علاوه بر چاپ روزنامه هاى پرچم و پيمان به انتشار كتب انحرافى اقدام كرد.حضرت امام خمينى ره كتاب كشف الاسرار را در پاسخ كتاب اسرار هزار ساله حكمى زاده ، به نگارش درآورد كه دو سال پس از سقوط رضاشاه منتشر شد. ايشان در اين كتاب ، حمايتهاى آشكار رژيم رضاشاه از شريعت سنگلجى ، كسروى و حكمى زاده و آن دسته از قلم بدستان غير دينى را افشا كرد و با صراحت و آشكارا اعلام كرد كه رژيم پهلوى ، دروغ پردازيهاى چنين نويسندگان منحرفى را با عنوان اصلاحات دينى ، به جامعه مسلمانان ايرانى عرضه مى دارد. ايشان در كتابش پاسخهاى مستدل ، منطقى و فقهى به نويسندگان روشنفكر نماى منحرف ، ارائه داد. در ميان فعاليتها و اقدامات انحرافى نويسندگان و روشنفكران ، نوشته ها و حركات سياسى كسروى بيش از همه بر جريانات سياسى - اجتماعى و آشفتگى جامعه پس از شهريور 1320، تاثير نهاد و غائله اى برپا ساخت كه به قتل وى توسط فدائيان اسلام در سال 1324، انجاميد.

كسروى ، در سال 1269 متولد شده بود و زمانى كه در سال 1285، دامنه جنبش مشروطيت فراگير شد و به تبريز نيز رسيد، وى شانزدهمين سال عمرش را سپرى مى كرد. گرچه او در آن زمان دانش و اطلاعات چندانى از مشروطيت و استقرار حكومت قانون نداشت ، ليكن با شنيدن تعاريفى از مشروطه خواهى به آن دل بست . (30) كسروى مبارزات سياسى خود را با پيوستن به دموكراتها در تبريز آغاز كرد، اما اوج فعاليت سياسى - فرهنگى او در دوره رضاشاه بود. وى در اوج خفقان رضاشاهى و در همسويى با نظام ديكتاتورى كه متوجه سركوب نهادهاى مذهبى و اعتقادات و باورهاى دينى مردم بود، اقدام به فعاليت توجيه گرايانه فرهنگى نمود. فعاليتهاى علمى و پژوهشى كسروى ، عمدتا در راستاى سياستهاى رژيم پهلوى قرار داشت و به همين لحاظ از حمايت تيمور تاش برخوردار گرديد. (31) كسروى با انتشار ماهنامه پيمان از سال 1312 ش ، به مدت 9سال ، ناشر افكار انحرافيش در سطح جامعه بود. در سالهاى تاريك و سياه ديكتاتورى ، وى جز توجيه فرهنگى و عقلى رفتارهاى ضد فرهنگى حاكميت رژيم رضاشاه را دنبال نكرد. او در خلال اين سالها همگام با سياستهاى تجددگرايانه رضاشاه ، مباحث دينى ، فلسفى ، سياسى ، اقتصادى ، ادبى و مسائل جامعه را مورد بحث و انتقاد قرار داد و در مقالات خود شديدترين حملات را به تفرقه و خرافات و انحطاط شعر و فلسفه نمود و به ستايش انقلاب مشروطيت پرداخت . (32)

از جمله كارهاى علمى وى كه هم جهت با باستانگرايى اين دوره ارزيابى مى شود، مى توان به ترجمه كارنامه اردشير بابكان از پهلوى به فارسى اشاره كرد. (33) تلاش او در ايجاد زبان نوين و عربى زدايى نيز همسو با سياستهاى فرهنگى رژيم رضاشاه قرار داشت . با وجود اين كه اقدامات وى در ابداع كلماتى كه از ريشه پلوى ، مورد انتقاد برخى همچون ملك الشعراى بهار گرديد، او فرهنگستان را هم قبول نداشت و اعضاى آن را بى سواد مى خواند. (34)

كسروى شيفته رضاشاه بود و ساختار حكومتى و اعمال ديكتاتور مآبانه و تجددگرايانه وى را مورد ستايش قرار مى داد. در واقع اين ستايش وى ، حمايت از روشنفكران دين ستيزى بود كه از آغاز انقلاب مشروطيت ، نبرد خود با روحانيت را با قتل شيخ فضل الله نورى آغاز كرده بودند. او با حمايت از سياستهاى فرهنگى رضاشاه ، از تفكر جدايى دين از سياست جانبدارى كرده و با حمايت از آرمانهاى رضاشاه ، در واقع از سركوب ، اختناق و ديكتاتورى او ستايش مى نمودند. كسروى در مقالاتى كه در سال 1321 ش ، منتشر مى كرد ، در راستاى ديدگاههاى خود، اقدامات رضاشاه در تمركز دولت ، آرام كردن قبايل ، محدود كردن روحانيون ، كشف حجاب ، متحدالشكل نمودن البسه ، سركوب قيام گوهرشاد، لغو القاب اشرافى ، اجراى نظام سرباز بگيرى ، تضعيف قدرت فئودالها و تلاش براى همگون ساختن جمعيت و از اين قبيل اقدامات سركوبگرانه را ارج مى نهاد، ولى در عين حال او را به دليل پايمال كردن نظام مشروطه ، ترجيح ارتش به ساير نهادهاى دولتى ، گردآورى ثروت شخصى ، غارت اموال مردم و كشتار روشنفكران مترقى ، سرزنش مى كرد. (35)

كسروى ، وجود زبانهاى متعدد رايج در ايران را مانعى بر سر يكپارچگى ملت ايران مى دانست و در مجله پيمان شعارش يك درفش ، يك دين ، يك زبان بود و مدعى بود كه طرفدار مليت ايرانى است و از بكار بردن لغات عربى دورى مى جست و به همين جهت از لغات و اصطلاحاتى خود ساخته ، به جاى لغات عربى استفاده مى برد. (36)

كسروى ، در دوره اى به نشر انديشه هاى خود پرداخت كه عصر يكه تازى ملى گرائى بود. ويژگى ميهن دوستانه او را نيز با انواع ملى گرائى رايج در عهد رضا شاه بايد سنجيد. پس از جنگ جهانى اول ، ملى گرائى ابتدا اروپا و سپس آسيا و آفريقا را فراگرفت و در همين زمان رضاشاه ، مبارزات سياسى عميقا با احساسات ملى گرايانه ، در آميخته بود. از اين رو عملكرد سياسى و فعاليت علمى كسروى كه با مايه هاى ملى گرايانه همراه بود، پيش از سلطنت رضاشاه ، مورد توجه تجددگرايان قرار داشت . بنابراين پس از كودتاى 1299 ش ، وى حامى حكومت متمركز رضاشاه بود.

با شكل گيرى حكومت توام با خفقان و ديكتاتورى رضاشاه بر جامعه ايران ، گرايشهاى ملى گرايانه نيز جنبه دولتى گرفت و يا به مجامع روشنفكرى محدود شد. مشخصه ملى گرائى دولتى در اين دوره ، باستان گرائى و تازى ستيزى بود و تازى دوران اسلامى را بى ارج مى شمرد و بر جايگاه ويژه نهاد شاهنشاهى در ايران تاكيد مى ورزيد. در ملى گرائى روشنفكرانه ، دو ديدگاه كلى قابل تشخيص بود؛ يكى گرايش ملى گرائى تجددخواه كه بر پايه بينش ‍ اقتدار گرايى شكل گرفته بود و به ايدئولوژى دولتى تجدد در ايران تبديل شد؛ ديگرى گرايش باستان گرا بود كه همان پندارهاى آرمانى ملى گرائى دولتى درباره ايران باستان ، نفرت از بيگانه و تازى ستيزى را با خود داشت . با اين تفاوت كه در مقايسه با ملى گرائى دولتى ، آشكارا ضد اسلام بود، ولى تاكيد چندانى بر نهاد سلطنت نمى كرد. (37)

انديشه ميهن دوستانه كسروى با همه انواع ملى گرائى فرق داشت . او خواهان وحدت ملى ايرانيان بود. و مى خواست عوامل برهم زننده اين وحدت ، مانند تنوع زبانهاى رايج در ايران و كثرت مذاهب و فرقه هاى مذهبى از ميان برداشته شود. همچنين كسروى همانند برخى از روشنفكران طبقه متوسط جامعه ، در دوره انقلاب مشروطيت تحت نفوذ احساسات ملى گرايانه قرار گرفته بود. پس از جنگ جهانى نيز وى با روشنفكران نشست و برخاست داشت و جملگى به تبليغ انديشه هاى ملى گرايانه مى پرداختند. (38)

وى معتقد بود تا مردم يك كشور يكدل و يكزبان نباشند، نمى توان براى آن كشور آينده درخشانى را اميدوار بود. او اين محور وحدت ، يعنى يكپارچگى ملى ، را عنصر اعتقادى و روحى مى شناخت و هيچ عامل اعتقادى را مانند دين موثر نمى دانست و ايرانيان را به پراكنده دينى متهم مى كرد و اصرار داشت كه بايد همگى يك دين را بپذيرند. اين سخن وى در حالى است كه اكثريت قاطع ايرانيان پيرو مذهب شيعه اثنى عشريند؛ بنابراين گفته او را بايد در طرز تلقى وى از اديان الهى و بخصوص مذهب تشيع جستجو نمود؛ چرا كه وى همه اديان را دور افتاده از اصل خود و تحريف شده مى دانست . (39)

اين انديشه وى از آنجا ناشى مى شد كه نيازهاى حكومت مشروطه را با مذهب تشيع در تعارض و ناسازگارى مى ديد و بر اين نكته تاكيد مى ورزيد كه تفكر شيعه ، حكومت عرفى - از جمله مسئوليتهاى مدنى در قبال حكومت باز مى دارد. اين مذهب ، به جامعه مسلمانان و امت اسلامى توجه داشته و از مقوله گرايى كه در پى تثبيت هويت ملى است ، پرهيز مى كند. بنابراين پيرو مذهب تشييع بودن ايرانيان عامل پيوند و يكپارچگى ملى آنها نمى دانست .

حميد عنايت در اينباره ، چنين اظهار داشته كه صدور حكم كلى درباره مخالفت علماى شيعه با هر گونه مفهومى از دولت و نظام سياسى ، به نحو غريبى كه با توصيفات مفصل خود كسروى ، از تلاشهاى بسيارى از علما در جهت ايجاد رژيم مشروطه ، ناسازگار است . (40)

همينطور تجربه تاريخى تاكنون حاكى از اين بوده است كه هرگاه ملى گرائى ايرانى پيوندش را با تشيع سست كرده و جنبه عرفى به خود گرفته ، پويايى سياسى و اجتماعى اش را از دست داده و نتوانسته بر توده مردم تاثير نهد؛ بنابراين تصور پيوند ملى ايرانيان ، بدون پيوستگى مذهبى بين آنان ، نگرشى غير تاريخى است . (41)

از آنجا كه بنياد فكرى كسروى ، بر ضد دين و ارزشهاى اسلامى بنا شده بود، وى تلاش بسيارى نمود تا از صحنه زندگى اجتماعى و فردى ايرانيان ، ارزشهاى دينى و باورهاى اسلامى را حذف كند و به گفته خود، پاكدينى را كه مبتنى بر خرد و خرد گرايى است جايگزين آن سازد.

با نگاهى دقيق به آثار وى ، عناد و دشمنى او با روحانيت ، در كلماتى توهين آميز، همراه با فحش و تحقير و توهين ، ملاحظه مى گردد و چون روحانيت مدافع اسلام است ، لذا تقابل انديشه اسلام ، به ذهن متبارد مى گردد. تا جايى كه مى توان تصور نمود كه هيچيك از روشنفكران دين ستيز ايرانى تا اين اندازه به مقابله و رودررويى با اعتقادات مذهبى و نمادهاى روحانى ايران برنخاسته است . (42)

كسروى برغم آنكه در آثارش از غرب انتقاد نموده ، ليكن در عمل تحت تاثير شيوه تفكر اجتماعى تمدن غربى و افكار ملى گرايانه و جاذبه مكتب راسيوناليسم (خردگرايى ) و تجددخواهى غربى قرار گرفته و مكتب پاكدينى خود را نيز بر مبناى نوخواهى غربى ارائه كرده است . (43)

حضرت امام خمينى (ره ) در كتاب كشف الاسرار نوشته هاى كسروى را بكلى مغاير با اسلام دانسته و با پاسخهاى فقهى و فلسفى قاطعى ، نوشته ها و مكتوبات او را باطل اعلام كرده است . حضرت امام (ره )، در آن دوران آشفته ، يعنى در سال 1322 ش ، كه گروهها و پس از شهريور 1320 ش ، سر برآوردند و كسروى نيز در نزد علما و دانشمندان و فقهاى اسلام شناس ، سمبل تفكرات غيرمذهبى و معاند با اسلام و تشيع شناخته شده و تشنجها و نزاعهاى سياسى و دينى سراسر كشور را در نورديده و در كشور بيم آشوب و قتل و خونريزى همه جا را فراگرفته بود، با بينشى عميق و ژرف و مسئوليت پذيرى دينى ، تمام اقشار مسلمانان جامعه ايران را به چاره جويى فراخوانده و با صراحت و روشنى ، مخالفت خود را اعلام داشته و خواستار برچيدن بساط روشنفكران و نويسندگان منحرف مى گردد و در همان كتاب مى نويسد:

....با يك اراده قوى ، با يك مشت آهنين ، با يك جنبش دينى ، با يك غيرت ناموسى ، با يك عصبيت وطنى ، بايد تخم اين ناپاكان بى آبرو را از زمين براندازند.... اينها يادگارهاى باستانى شما را باد فنا مى دهند. اينها وديعه هاى خدايى را دستخوش هوى و هوس خود مى كنند. اينها كتابهاى دينى شما را كه با خونهاى پاك شهداى فضيلت ، بدست شما رسيده آتش ‍ مى زنند. اينها كتابهاى دينى شما را كه با خونهاى پاك شهداى فضيلت ، بدست شما رسيده آتش مى زنند. اينها عيد آتش زدن كتاب دارند. كدام كتابها؟ همانها كه از فداكارى حسين بن على (ع ) و رنجهاى فراوان پيغمبر و اولاد آنها بدست ما رسيده است . از جاى برخيزند تا دادن بر شما چيره نشوند.... (44)

از مجموع آنچه كه در اين فصل به آن پرداخته شد ، چنين بر مى آيد كه ماحصل تلاشهاى منورالفكران تندرو پس از مشروطه ، ايجاد رژيم رضاشاه بود. محتواى حكومتهاى غربى كه اين منورالفكران به دنبال آن بودند، در واقع مشروعيت بخشيدن به نظام پارلمانى و غير دينى (سكولاريسم ) شدن ماهيت اين رژيم بوده است . ماهيت حكومت رضاشاه از نقطه نظر فرهنگى و مذهبى در طول تاريخ ايران ، بى نظير و يا حداقل كم نظير بود. مطابق اهداف حكومت متمركز، رژيم سعى كرد تا نهاد را همچون ساير نهادهاى فرهنگى تحت سيطره خود در آورد. هدف برتر رژيم آن بود كه خاصيت اجتماعى مذهب را از بين ببرد.

مجموع سياستهاى فرهنگى و آموزشى در اين دوره ، در بطن محتواى تجددخواهانه و غربگرايانه ، مبارزه با سلطه مذهب را نيز دنبال مى كرد. چنانكه با استحكام پايه هاى رژيم پهلوى ، شعائر مذهبى به تدريج از صحنه جامعه زدوده شد؛ سياست مذهبى رضاشاه در راستاى باورهاى غربى تغيير يافت و به موازات ستيز با شعائر اسلامى ، تعريف و تمجيد و تبليغ سنن باستانى و زرتشتى به شدت تعقيب و ايدئولوژى شاهنشاهى مجددا پى افكنده شد ؛ برنامه هاى تجددگرايانه رژيم ، ضربه هاى شديدى بر جامعه مذهبى و سنتى ايران وارد آورد؛ گستاخى رژيم در به كارگيرى زور عليه روحانيون تا حد نابودى حوزه ها و مدارس علمى پيش رفت ؛ اما ليكن قيامها و مخالفتهاى شديد روحانيت را در مقاطع مختلف در پى داشت . در بررسى انگيزه هاى مخالفتهاى روحانيون در اين دوره ، آميزه اى از انگيزه هاى مذهبى - سياسى و ملى را مى توان جستجو كرد. گرچه در نتيجه اعمال فشار حكومت ، بخشى از علما مشى ميانه روى در امور را بگزيدند و اين رويه را تا پايان سلطنت رضاشاه نيز ادامه دادند، اما با اين حال ، بكلى از همه امور كناره گيرى نكردند. مجموع سياستهاى رژيم ، بر غير سياسى شدن روحانيون افزود؛ اما مجموعه علل و عوامل فوق موجب شد تا با كاهش ‍ قدرت روحانيون و نيروهاى مذهبى ، روحانيت نتواند به هنگام اشغال ايران در شهريور 1320 ش ، واكنش همه جانبه اى از خود نشان دهد.

در مقابل ، انديشه هاى تجددگرايى و غربزدگى معاند با دين ، به شدت مورد حمايت رژيم قرار گرفت . روحانيت تنها پس از سقوط رضاشاه توانست به بازسازى مجدد خويش بپردازد و در جريانات سياسى كشور و در مقابل تفكرات غير دينى ، نقش فعالترى ايفا نمايد. به طوريكه جمعيتها و گروههاى سياسى - مذهبى نيز پس از آن شكل گرفت كه از جمله آنها جمعيت فدائيان اسلام بود. بدون شك براى شناخت علل پيدايش ‍ چنين جمعيتى ، شناخت نظام حكومتى پهلوى اول و تاثير آن بر روند انديشه تجددگرايى و انحرافى و همچنين جريانات سياسى كشور ضرورى مى باشد. با چنين آگاهى اجمالى ، در قسمت بعد، به بررسى وضعيت و شرايط سياسى - اجتماعى ايران در بدو پيدايش اين جمعيت ، خواهيم پرداخت .

ه - عمده ترين جريانات سياسى ايران ، پس از شهريور 1320 ش

سقوط رضاشاه ، موجب شد كه هيئت حاكمه متزلزل شود و جنبشهاى اصلاح طلبانه و انقلابى ، فعال شوند. مبارزه اين جنبشها با جريان محافظه كار حاكم كه مى خواست نفوذ و قدرت سابق خود را به نحوى برقرار كند، از اهميت ويژه اى برخوردار است . از تبعيد رضاشاه تا كودتايى كه محمدرضاشاه را به كرسى نشاند، دو ويژگى سياسى به چشم مى خورد: نخست سقوط نظام سياسى قديم و سپس مبارزه براى تعيين شكل نظام جديد. اين تحول با اشغال ايران توسط نيروهاى بيگانه آغاز شد و تا حدودى توسط حضور نظامى آنها به جريان افتاد.

درگيريهاى دوران پس از شهريور 1320 ش ، را مى توان به مبارزه طبقات مختلف اجتماعى براى در دست گرفتن سهم بيشترى از قدرت سياسى دولت تعبير كرد. برخلاف دوره رضاشاه ، مسائل سياسى در دهه 1320 و در سطح شهرهاى بزرگ جنبه عمومى پيدا كرد. جريانهاى سياسى از گرايش محافظه كار گرفته تا گرايش تندرو، شكل گرفتند و براى زير فشار دولت ، بشدت ضربه خورده بود. سقوط رضاشاه ، به جامعه مذهبى نيز فرصت داد تا نفوذ دينى و فرهنگى خود را بار ديگر بدست آورد.

بدين ترتيب پس از يك فاصله حدودا بيست ساله در ركود سياسى و حزبى ، با اشغال ايران از سوى متفقين و سقوط رضاشاه ، دومين حيات سياسى احزاب و تشكيلات سياسى كشور پس از دوره اول احزاب سياسى در دوره مشروطه ، آغاز گرديد. تقريبا منشاء همه احزاب و نيروهاى سياسى ايران را در اين دوره ، در طيف گسترده انديشه هاى سياسى و حزبى عصر مشروطه يا نخستين دوره شكل گيرى تحزب در ايران ، مى توان جستجو كرد.

شكل گيرى جمعيت فدائيان اسلام نيز به عنوان يك جريان فعال سياسى همراه با ايجاد تشكلهاى مذهبى در ايران ، صورت پذيرفت . آنها با مبارزات سياسى و مسلحانه خود، در تحولات سياسى - اجتماعى ايران ، نقش ‍ عمده اى ايفا كردند. گرچه اين جمعيت ، على رغم اقدامات و فعاليتهاى گسترده سياسى ، فاقد تشكيلات منسجم و مرامنامه حزبى بوده است ، اما الزاما حركت چنين جمعيت فعال سياسى در كشور، بايد در قالب احزاب سياسى ايران مورد بررسى قرار گيرد. لذا در همين بستر، زمينه هاى شكل گيرى و عملكرد آنرا مورد ارزيابى قرار خواهيم داد.

در واقع عوامل متعدد تاريخى - سياسى ، در تشكيل احزاب سياسى در ايران موثر بوده اند. موج روشنفكرى و اصلاح طلبى به شيوه غرب كه خواهان دموكراسى ، آزاديهاى سياسى و اقتصادى ، توسعه و تحول و صنعتى شدن و نوسازى اقتصادى بودند و در اين راه محدود شدن استبداد را مى طلبيد، از يكسو و از سوى ديگر تفكرات سوسياليستى كه در اروپا شكل گرفته و از مركز اروپا به شرق و جنوب شرقى اين قاره و سرانجام به قفقاز در شمال غربى ايران رسيد و اثرات آن در انديشه برخى از روشنفكران و جريان روشنفكرى در دوره مشروطه هويدا گشت ، همگى در تحولات سياسى كشور، ايفاى نقش نمودند.

فعاليت جريان اسلامى در كشورمان ، از آنجا نشات مى گيرد كه مجموعه اعتقادات دينى همواره در تاريخ ايران ، به عنوان يك محركه سياسى عمل نموده اند. ساختار جامعه ايرانى ، چه قبل از اسلام و چه پس از گسترش ‍ اسلام ، تحت تاثير ارزشهاى مذهبى ، داراى ويژگيهايى بوده كه آنرا از ساير جوامع غير دينى متمايز مى سازد. نفوذ روح مذهبى در تمام هنجارها و رفتارها و آداب و سنن و عادات اجتماعى اين جامعه ، قابل رؤ يت است . در بخش سياسى ، بيشتر نهادهاى تحت پوشش آن مانند وزارت ، قضاوت ، امور ديوانى ، اوقاف و آموزش و پرورش يا مستقيما به دست اولياى مذهبى اداره مى شدند و يا تحت تاثير تعاليم دينى قرار داشتند. حضور بسيارى از وزراى متدين و متشرع در حكومت و مشاركت رجال دينى و دانشمندان در امر سياست ، در ادوار مختلف تاريخى ، نشانه تاثير تعاليم مذهبى در امور سياسى و نفوذ ارزشهاى دينى و نحوه اداره جامعه است . (45)

بدون ترديد تعليمات اجتماعى اسلام ، عامل نيرومندى در نزديك سازى و پيوند امور اجتماعى و سياسى با اعتقادات دينى مردم بود و آميختگى فرهنگ دينى با امور اجتماعى و سياسى است كه اغلب به مديريت رجال و حكامى سرانجام مى يافت كه ظاهرا با سياستهاى دينى حركت مى كردند. بطور كلى اگر الگوى فرهنگ سياسى جامعه ايرانى ، الگوئى مذهبى بوده كه تمام شئون اجتماعى را تحت نفوذ خود داشته است . بالطبع ، نهاد سياست و تمام عنصر و نهادهاى وابسته بدان نيز نمى توانست از قلمرو اين نفوذ خارج باشد. (46)

پس از شهريور 1320 ش و سقوط حكومت رضاشاه ، جريانهاى اسلامى به فعاليت خود ادامه دادند. از جمله انجمن تبليغات اسلامى توسط دكتر عطاء الله شهاب پور، نقطه آغازى براى ظهور احزاب و تشكيلات اسلامى در اين دوره بود و در واقع انجمن تبليغات اسلامى ، نخستين تشكيلات اسلامى در دهه بيست مى باشد كه پيش از همه مجله نور دانش كه تا دهه هاى سى و چهل نيز دوام يافت ، با امتياز و مديريت شهاب پور و از سوى اين جمعيت منتشر مى شد. (47)

انجمنهاى اسلامى پزشكان ، مهندسين ، دانشجويان و معلمين نيز كه همه در طول دهه هاى بعد نقش موثرى در حركتهاى سياسى و تشكيلاتى داشتند، در دوره دوم شكل گيرى احزاب در ايران ، بوجود آمدند و فعاليتهاى مهمى داشتند. همچنين در اين زمانه جامعه مسلمين توسط دكتر فقيهى شيرازى تاسيس گرديد و ايشان افكار و ديدگاههاى خود و جامعه را با انتشار روزنامه پرچم اسلام ، منتشر مى كرد. يكى ديگر از اين تجمعهاى سياسى كه به عنوان مجمع علمى و صنفى محسوب مى شد، جامعه ليسانسيه هاى دانشكده علوم معقول و منقول بود. اين جامعه به عنوان يك تشكل سياسى - فرهنگى عمل كرد و از طريق انتشار مجله اى مذهبى به نام جلوه ، فعاليتهاى سياسى - تبليغى خود را انجام (48) مى داد.

از ديگر جمعيتهاى سياسى كشور، مجمع مسلمانان مجاهد بود. كه توسط آيت الله كاشانى و خانواده وى و شمس الدين قنات آبادى هدايت مى شد. هدف اصلى آن مجمع ، تقويت موضع سياسى آيت الله كاشانى بود و در اعلاميه هاى منتشره خود، خواستار اجراى شريعت ، لغو قوانين غير دينى رضاشاه ، رعايت و حفظ حجاب ، حفظ صنايع ملى و اتحاد مسلمانان در برابر غرب بود. (49) در اين دوران ، گروههاى سياسى مذهبى ديگرى نيز به تدريج شكل گرفتند كه هر يك به نوعى در تحولات سياسى كشور تاثير گذار بودند. مخصوصا تشكيلات سياسى و شبه سياسى در شهرستانها كه بتدريج حول محور شخصيتهاى معتمد و مردمى تبلور مى يافت .

صرف نظر از چنين جريانات مذهبى كه بيشتر بعد فرهنگى را در بر مى گرفت تا سياسى ، جمعيت فدائيان اسلام ، به رهبرى نواب صفوى به عنوان جريانى اسلامگرا و تشكلى اسلامى سياسى - مذهبى ، در صحنه سياست كشور ظاهر گشت . هدف اوليه جمعيت ، دفاع از اسلام در مقابل جريانات انحرافى غير دينى در جامعه ، بخصوص جريان كسروى گرى و مبارزه با انديشه هاى انحرافى وى و گروهى به نام باهماد آزادگان ، بود. گرچه در اين دوران احزاب چپ همچون حزب توده ، به اوج فعاليت سياسى خود نزديك مى شدند، ليكن اين جمعيت خطر كسروى گرى را براى جامعه آنروز بزرگترين خطر ضددينى مى دانست و اولين مبارزه سياسى خود را كه بيشتر جنبه مذهبى داشت ، به مبارزه با كسروى اختصاص داد. تا جايى كه با اقدام مسلحانه ، كسروى از ميان برداشته شد و اين جمعيت به هدف اوليه خود نايل آمد.

جمعيت فدائيان اسلام در برخى از اهداف خويش به آرمانهاى سيد جمال نزديك بود و به طور غير مستقيم و در گستره جنبشها و نيروهاى سياسى مذهبى موجود در منطقه ، در تداوم حركت سيد گام بر مى داشت ؛ به اين معنى كه فعاليتهاى سيد و هواداران او همچون عبده در مصر، سنگ بناى اخوان المسلمين را در اين كشور و ساير كشورهاى اسلامى گذاشت و فدائيان اسلام نيز سنگ بناى حركتهاى مسلحانه جمعيتهاى مذهبى را در ايران نهادند. اين جمعيت در مسير حركت دينى خود، وابستگى به هيچ جنبش سياسى - مذهبى در جهان اسلام نداشت و حركت آن تنها با محوريت شخص نواب صفوى و بر مبناى فتاوى اسلام نداشت و حركت آن تنها با محوريت شخص نواب صفوى و بر مبناى فتاوى دينى علما و مراجع ايران و نجف ، در اعلام ارتداد كسروى و بدنبال اوضاع آشفته سياسى - اجتماعى كشور، صورت پذيرفت .

جمعيت فدائيان اسلام پس از قتل كسروى به يك دوره فعاليت تبليغاتى در جهت جذب نيرو اقدام نمود و سپس در جريان ملى شدن صنعت نفت ، با آيت الله كاشانى كه رهبرى جريان مذهبى نهضت را برعهده داشت و در قالب پارلمانيستى و در پى كسب حقوق ملت و مبارزه با رهبرى جريان مذهبى نهضت را بر عهده داشت و در قالب پارلمانتاريستى و در پى كسب حقوق ملت و مبارزه با غارت سرمايه دارى ملى ، مبارزه مى كرد، پيوند خورد و در راستاى برداشتن موانع نهضت ملى شدن نفت ، با جبهه ملى و مليون همكارى كرد، اما پس از ملى شدن صنعت نفت اين ائتلاف گسسته شد. جريان روشنفكرى نيز از جمله جريانهاى سياسى كشور است كه در دوره ملى شدن صنعت نفت ، با فدائيان اسلام ، ائتلافها و برخوردهايى داشته است .

به طور قطع بروز و ظهور حركتهاى روشنفكرى ، به عنوان تجلى آرمانهاى ملى و ميهنى ، در تاريخ هر كشورى رخ داده و امرى طبيعى و بديهى است . كشور ما نيز از آن مستثنى نيست . حركت روشنفكرى و ملى گرايانه ، بويژه در دوران حضور و دخالت بيگانگان و سلطه حكام مستبد و ضد ملى در كشورها، بويژه در دوران حضور و دخالت بيگانگان و سلطه حكام مستبد و ضد ملى در كشورها، جلوه بيشترى مى يابد؛ چنانكه حقوق ملى و آزاديهاى اساسى و حكومت قانون نيز از وجوه اصلى تلاشها و مبارزات ملى و تاريخى هر ملتى بوده و ايران نيز از اين قاعده مستثنى نيست . ليكن جريان شكل گرفته ملى گرائى به صورت كنونى و همچنين حاكميت مردم ، دموكراسى ، نظام پارلمانى ، آزادى احزاب و مفاهيمى از اين قبيل ، برخاسته از تحولات درونى اروپا در قرن اخير و نشات گرفته از انقلابها و مبارزات سياسى و اجتماعى غرب است كه پيش از انقلاب مشروطه و قبل از ظهور افكار و انديشه هاى چپ سوسياليستى در ايران رايج گرديد و محور آرمانها و فعاليتهاى مشروطه خواهان و اصلاح طلبان عصر قاجار و بعد از آن قرار گرفت . گرچه حركت روشنفكرى و نيز دموكراسى خواهى و دستاوردهاى مجاهدان و مليون مشروطه طلب با تحولات بعدى (بويژه استقرار حكومت رضاخانى ) بر باد رفت ، اما در پى تبعيد رضاشاه و در دوره دوم فعاليت رسمى احزاب و سازمانهاى سياسى ، جريانهاى روشنفكرى و ملى گرا كه طيف وسيعى از احزاب ملى و ملى گرا، بويژه جريان تاريخى جبهه ملى به رهبرى دكتر مصدق شكل گرفت . (50) با فعال شدن جريان روشنفكرى و ملى گرايان در اواخر دهى دوره دوم تحزب ، همراه با اين حركت ملى گرايى ، جمعيت فدائيان اسلام نيز وارد صحنه مبارزات سياسى كشور شد و همگام با جبه ملى و آيت الله كاشانى ، رهبر شاخه مذهبى نهضت ملى ، در راه ملى كردن صنعت نفت ايران ، به ميدان مبارزه وارد شد. بررسى و موشكافى ائتلاف و جدايى جريان روشنفكرى و ملى گرايى با جريان مذهبى - سياسى فدائيان اسلام ، در مسئله نهضت ملى شدن صنعت نفت و ريشه يابى علل همراهيها و چالشهاى اين جمعيت با رهبران جبهه ملى و سردمداران جريان روشنفكرى در آن دوره حساس نيز، از اهداف اين نوشتار در مباحث بعدى كتاب حاضر خواهد بود.

يكى ديگر از جريانهاى سياسى فعال در جامعه ، جريان چپ بود كه شاخصترين حزب آن را حزب توده تشكيل مى داد. اين حزب پس از تبعيد رضاشاه از كشور و با آزادى بعضى از زندانيان سياسى و آغاز دوره دوم تحزب و تفكرات سياسى ، بويژه با حضور شورويها به عنوان بخشى از متفقين در تهران و صفحات شمالى كشور، توسط 27 نفر از اعضاى 53 نفر ماركسيست زندانى شده ؛ سال 1316 ش ، و بدنبال گردهمايى در تهران و تشكيل يك سازمان سياسى ، در هفتم مهرماه 1320، (13 روز پس از استعفاى رضاشاه ) شكل گرفت و فعاليت خود را آغاز كرد و سپس بنيانگذار حزب ، سليمان اسكندرى را به عنوان دبير كل حزب تعيين نمودند. (51)

بخشى از مبارزات و عملكرد جمعيت فدائيان اسلام نيز به برخوردهاى سياسى و فيزيكى هواداران اين جمعيت ، با حزب توده و هوادارانش ‍ اختصاص مى يابد؛ چنانكه در بسيارى از ميتينگها و گردهمائيهاى طرفين در تهران ، قم و شهرهاى ديگر، درگيرى و زد و خورد پديد مى آمد. از آنجا كه در بنيان اهداف و خط مشى سياسى فدائيان اسلام ، مبارزه با احزاب و گروههاى بى دين و معاند با مذهب ، نهفته شده بود، اعضاى اين جمعيت پيوسته در هر نقطه اى كه تبليغات و تجمعات سياسى حزب توده را مشاهده مى كردند، به مقابله و برخورد با آنها برمى خاستند. حتى زندانيان سياسى حزب توده و فدائيان اسلام بارها در سال 31 - 1330 ش ، در داخل زندان ، به خاطر مرام اشتراكى آنان از يكسو و تعصبات مذهبى اعضاى اين جمعيت از سوى ديگرى ، با يكديگر به نزاع و درگيرى مى پرداختند كه هر بار با مداخله مامورين زندان ، عده اى مجروح و مصدوم بر جاى مى ماندند كه شرح آن در جاى خود خواهد آمد.