آزادى در اسلام

آية اللَّه سيد محمد حسينى شيرازى‏ (قدس سره‏)

- ۴ -


بى‏اعتبارى قوانين ديكتاتور

حكومتهاى استبدادى خواه حكومتهاى تك حزبى يا آن دسته از حكومتهايى كه با تشكيل مجلس شوراى تحميلى و فرمايشى نمايش آزادى خواهى و آزاد منشى مى‏دهند، و يا حكومتهاى نظامى يا موروثى هرگز در ميان مردم محبوبيّت و پايگاهى ندارند، و بالتّبع قوانين و مصوّبات آنها هم به زور سرنيزه اجرا مى‏شود، و قهراً كاربرد زور در هر جامعه‏اى مقطعى و زودگذر است.

شايد بتوان با سرنيزه و خشونت در پاره‏اى موارد پيش رفت، اما بر سرنيزه نمى‏توان تكيه زد، كما اينكه با توسّل به زور و خشونت هم هركارى را نمى‏توان انجام داد، پس اگر قانون از دين و عقائد مردم نشأت نگرفته باشد، يا ريشه در اراده و انتخاب مردم نداشته باشد، مورد احترام و توجّه توده مردم نبوده، و عامه مردم در حدّ امكان از تسليم و زيربار قانون رفتن طفره مى‏روند، و البته تبليغات فريب دهنده و گمراه كننده هم نمى‏توانند مردم را در مقابل چنين قوانينى وادار به اطاعت كنند، از اينرو به وضوح در جوامع اسلامى ديده مى‏شود كه قانون خوار و زبون است و مردم به آن عمل نمى‏كنند، حتى كارمندان و مجريان قانون نيز براى آن ارزش و احترامى قائل نبوده، و به آسانى در مقابل دريافت رشوه و يا به دليل روابط از اجراى قانون چشم مى‏پوشد. چنين حكومتهايى قادر به پيشرفت نيستند، و از هيچگونه محبوبيّتى در ميان مردم برخوردار نخواهند بود، هرچند در رسانه‏هاى تبليغاتى كه كلّاً در اختيار خودشان مى‏باشد، از خود تبليغ و تمجيد نموده و حكومتشان را مردمى و خود را حاكم محبوب و مقتدر بنامند.

اين تبليغات ظاهرى و دروغ هيچ تأثير و ارزشى در ميان مردم ندارد، دليل اين سخن آن است كه همين حاكم با اصطلاح (محبوب) براى حفظ جان خود مجبور است با اتومبيل ضدّ گلوله و گارد حفاظتى مخصوص از ميان مردم عبور و از نقطه‏اى به نقطه ديگر برود.

تنها راه نجات و چاره براى اين قبيل حكومت‏ها اجراى واقعى قوانين و احكام دين در جامعه است، قوانينى كه بر طبق آن آزاديهاى بيشمارى تضمين شده‏اند كه غرب با همه ادعاهايش، نه برخوردار از چنين آزادى هايى بوده و نه حتى تصوّر آن را مى‏تواند داشته باشد، آرى در غرب آزادى هست امّا در مقايسه با جهان كمونيست و كشورهاى ديكتاتور، نه در مقايسه با حكومت مبتنى بر قوانين اسلام.

ضمناً بر قوّه مجريه است كه در ادارات و سازمانهاى تابعه تا بالاترين حدّ ممكن از اشكال تراشى و بهانه جويى نسبت به نيازها و احتياجات روزمره ارباب رجوع پرهيز و آنها را در كارهايشان آزاد بگذارند، كه در غير اين صورت قوانين آنها دچار بى‏اعتبارى خواهد شد، و طبيعى است كه با قانون گريزى مردم، حكومت نيز آبرو و اعتبار و ارزش خود را از دست خواهد داد، و اينجاست كه حكومت بايد خود در انتظار فرا رسيدن زمان سقوطش باشد.

آگاهى و سازماندهى

از مهمترين عوامل بازگشت و حاكميّت آزادى در كشورهاى اسلامى، شعور و آگاهى در كنار سازماندهى است. آگاهى به تنهايى به منزله نور است، نورى كه به مسلمانان اين امكان را مى‏دهد تا درد و درمان جامعه خويش را تشخيص دهند، و سازماندهى و تنظيم هم موجب مى‏شود تا اين آگاهى و رشد به سرتاسر جهان اسلام گسترش و انعكاس يابد، كه اسلام هم بر اين امور تأكيد بسيار دارد. گسترش و فراگير شدن شعور و آگاهى و رشد فكرى هم با چاپ و نشر ميليونها كتاب، مجلّه، روزنامه، تأسيس هزارها كتابخانه، برگزارى سخنرانيها و گفتگوها و ميزگردها، ايجاد مدارس و دانشگاهها و راه اندازى شبكه‏هاى راديويى و تلويزيونى تحقق مى‏يابد، اما متأسفانه در دنيايى كه فعاليتهاى فرهنگى پرزرق و برق بسيارى را به خود جذب نموده، هيچگونه تحرك چشمگير و رشد كيفى و كمّى در تبليغات بسيار محدود اسلامى ديده نمى‏شود.

اسلام تا آنجا به دانش و علم و شعور و آگاهى بها مى‏دهد كه به شهادت تاريخ مردان و زنان بسيارى در محضر پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم و ائمه طاهرين عليهم السلام به مدارج بالاى علمى و پرهيزكارى نائل آمدند، اوّلين كتاب در اسلام از سوى داماد و وصى رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام تأليف شد، و حضرت فاطمه زهرا عليها السلام اول بانويى بودند كه در اسلام كتابى به نام حضرتش ثبت شد: (مصحف فاطمه سلام الله عليها). بنا به نقل روايات تعداد تربيت شدگان علمى و عملى مكتب رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم و آنان كه از نزديك از درياى علوم حضرتش بهره بردند، به دويست و پنجاه هزار نفر بالغ مى‏گردد.

و نوشته‏اند كه حضرت صدّيقه كبرى فاطمه زهرا عليها السلام و نيز دختر گرامى آن حضرت، حضرت زينب كبرى عليها السلام جهت تعليم و تربيت بانوان در شهر مدينه كلاس درس برپا داشتند، و حضرت امام حسن عليه السلام و حضرت امام حسين عليه السلام در طول زندگى و امامت خود با قول و عمل آموزگار و مربّى مردمان بسيارى بودند، كه همان علم آموختگان به نقل سخنان آن دو امام همام در علوم مختلف پرداخته‏اند كه اكنون در دست ما است.

گوشه‏هايى از آثار تعليمى و تربيتى حضرت امام سجّاد عليه السلام در صحيفه‏هاى متعدد سجّادى، رساله حقوق و ديگر خطبه‏ها و مناظرات و كلمات قصار و روايات فراوان منقول از آن حضرت مشاهده مى‏شود. علامه مجلسى در كتاب شريف بحارالانوار از پدر خود مرحوم مولى محمد تقى مجلسى نقل مى‏كند كه صحيفه سجّاديّه به يك ميليون سند براى ما نقل شده است، و به عبارت ديگر يك ميليون نفر اين صحيفه را خوانده، از گوهرهاى اين درياى علم و آگاهى و تقوا بهره جسته، و آن را نقل كرده‏اند.

از ديگر روشهاى تربيتى حضرت امام سجّاد عليه السلام آن بود كه هر سال عده‏اى برده خريدارى نموده، آنان را با معارف اسلامى آشنا و به سلاح علم و تقوا مسلّح كرده و سپس آنها را آزاد مى‏فرمود، تا آن دانش آموختگان و پرورش يافتگان، آموزگاران جامعه و موجب هدايت و شعور و آگاهى انسانها شوند، بعضى از مورخين تعداد اين تربيت شدگان را بالغ بر پنجاه هزار نفر نوشته‏اند، و ديگرى تعداد علماء و شاگردان طراز اول مكتب امام سجّاد عليه السلام كه مستقيماً اقدام به نشر علوم و روايات آن حضرت مى‏كردند را سيصد نفر ضبط كرده است.

حضرت امام باقر عليه السلام و حضرت امام صادق عليه السلام با اينكه در دوران تيره حكومت ظالمانه بنى اميّه و بنى عبّاس بودند، دانشگاه بزرگى را پايه‏گذارى نمودند، و با اينكه برخى عمر بن عبدالعزيز را به عنوان ميانه روترين خليفه اموى مى‏دانند، امّا از نحوه به انزوا كشيدن حضرت امام باقر عليه السلام مى‏توان فهميد كه حضرتش در زمان آن خليفه نيز آزاد نبودند، با اين حال راويان و شاگردان مكتب امام باقر عليه السلام را بالغ بر هزار نفر، و تربيت شدگان مكتب امام صادق عليه السلام را از چهار هزار تا بيست هزار نفر نوشته‏اند.

حضرت امام موسى بن جعفر عليه السلام در دوران تاريك و سياه استبداد هارون مى‏زيستند، هارون به منظور حفظ حكومت خويش آن حضرت را براى مدّت مديدى زندانى كرد، تا آنكه سرانجام هم حضرتش در همان زندان به شهادت رسيدند، با اين حال تعداد اصحاب و شاگردان آن حضرت را تا هزار نفر نوشته‏اند. حضرت امام رضا عليه السلام با اينكه تحت نظر مأمون عباسى بودند، و سرانجام هم به دست او مسموم شده و به شهادت رسيدند، باز با شركت در مجالس و مباحثه و مناظره باعلماى بزرگ ديگر اديان و تشكيل جلسات درس نزديك به نهصد نفر را در مكتب خود تربيت فرمودند.

حضرت امام جواد و حضرت امام هادى و حضرت امام عسكرى عليه السلام هم با وجود فشار شديد دستگاه حكومت عباسى بر ايشان به نشر علوم اسلامى مى‏پرداختند، كه تنها در يك مجلس طولانى حضرت جوادالائمّه عليه السلام به سى هزار سؤال علمى پاسخ گفتند، و در مجموع شاگردان مكتب اين سه امام عليهم السلام را حدود نهصد نفر برشمرده‏اند.

امام زمان حضرت بقيةالله الاعظم (عجّل الله تعالى فرجه الشريف) هرچند در حال غيبت و دور از چشم مردم زندگى مى‏كنند، ليكن به واسطه نوّاب چهارگانه و خاص خود در عصر غيبت صغرى امّت را همواره مشمول عنايات خود داشته، و علم و فضيلت را در ميان آنان نشر مى‏دادند.

پس از عمده عوامل رشد و هدايت امّت اسلامى و از اساسى‏ترين پايه‏هاى تشكيل حكومت واحد اسلامى، آگاهى و رشد فكرى تمامى اقشار جامعه مى‏باشد.

فراهم سازى اسباب سقوط خويش

آنها كه در راه بازگشت آزادى و محو استبداد از سرزمينهاى اسلامى و حاكميّت و اجراى قوانين اسلامى تلاش مى‏كنند، پيش از آنكه استعمار و اياديش بتوانند اسباب و مقدمات سقوط آنها را فراهم آورند، خود موجبات سقوط و فروپاشى حكومتشان را تدارك مى‏بينند، زيرا اگرچه ايشان در ابتدا با سازماندهى و جذب افراد، شور و شوق لازم را براى پيگيرى مستمر مبارزه تا رسيدن به سر منزل مقصود كه همان برپايى حكومت اسلامى است، در دل مردم ايجاد مى‏كنند، امّا پس از تحمّل مشقّت‏هاى بسيار و زمانى كه با اتحاد و انسجام امّت حكومت اسلامى تشكيل يافت، همه حرفها و شعارهاى خود را به دست فراموشى سپرده و به آنها پشت مى‏كنند، به فرموده آيه شريفه: (كالتى نقضت غزلها من بعد قوّةٍ أنكاسا) (نحل: 92) يعنى: مانند كسى كه رشته‏هاى بافته شده را پنبه مى‏كند.

كه ديگر از آن شور و نشاط اثرى جز سردى و بى‏تحركى ديده نمى‏شود، وحدت كلمه جاى خود را به تفرقه و اختلافات مى‏سپارد، شعار شورا و مشورت در عمل به

فردگرايى و استبداد تبديل مى‏شود، و آنقدر فشار بر مردم وارد مى‏كنند تا آن شور و شعف جاى خود رابه نارضايتى و نفرت بسپارد، و همان مبارزين و مجاهدين اوليّه به افرادى مغرور و زورگو تغيير ماهيت دهند، خود را در علم و كردار و فهم و شعور برتر از مردم پندارند و مخالفين خود را فاقد علم و دين و درك و شعور معرفى كنند.

بديهى است كه سرشت و طبيعت انسانها دورى جستن و روى گرداندن از اينگونه افراد است، و هرچند اين طايفه در ابتداى نهضت و حركت شجاع و دلير هستند، امّا پس از دستيابى به حكومت به شدّت از به خطر افتادن منافع خويش در هراسند، و اگرچه همه آرزو و هدف آنها پيش از آن خدمت به مردم بود، امّا پس از تكيه زدن بر كرسى قدرت مردم را موظف به خدمتگزارى خود مى‏دانند، و اگرچه در آغاز حركت نسبت به همه كس تواضع داشتند، امّا رياست آنها را افرادى خود خواه و مغرور مى‏كند، و هرچند تا پيش از آن در ميان مردم و با مردم بودند، امّا پس از رسيدن به پست و مقام، به بدترين شكل ممكن ازمردم كناره‏گيرى مى‏كنند، و همين عوامل است كه موجب تأخر و عقب افتادگى روزافزون كشورهاى اسلامى گرديده، در حاليكه همگان شاهد پيشرفت و ترقّى روزمره حكومتهاى غربى هستيم، چرا كه تنگ نظرى، فرد محورى، اختلافات، استبداد در ميان صفوف كارگزاران جهان اسلام رخنه كرده، امّا در جهان غرب عكس اين قبيل خصلت‏ها ديده مى‏شود، كه احزاب آزاد سياسى در آن كشورها دائم در حال رقابت با يكديگر، و مسئولين هر حزب سعى در كاستن نواقص و در نتيجه جذب آراء بيشتر مردم هستند.

يكى از مورخين مسيحى مى‏گويد: از عوامل مهم پيشرفت اسلام و نفوذ كلام محمد پيامبر گرامى اسلام صلّى الله عليه وآله وسلّم در جامعه آن روز اين بود كه از اوّلين روز دعوت او به اسلام تا روزى كه رحلت و از ميان پيروان خود به جهان ديگر شتافت، ذرّه‏اى تغيير در رفتار و كردار او ديده نشد:

1 يارانش در هنگام وفات همان اشخاصى بودند كه در طول مبارزات و مجاهدت‏ها در كنارش بودند.

2 محبوبيّت و مردم دارى وى در واپسين روزهاى زندگى به همان ميزان محبوبيّت وى در طول زندگيش و در ابتداى اعلان دعوت به اسلام بود.

3 خانه بسيار ساده و معدود وسايل عادى زندگى او، و همچنين تبسّمى كه بر لبهاى مباركش انسى ديرينه داشت و از هم جدا نمى‏شدند، هرگز در طول بيست و سه سال تغيير نيافت، و همچنانكه در روزهاى آغازين بود، در روزها و ساعتهاى پايانى هم همانگونه بود.

استقامت در برابر قوانين ظالمانه

بر جميع مسلمانان در سرتاسر كشورهاى اسلامى واجب است تا كليّه قوانين و مقرّراتى كه از سوى استعمار براى اختناق و به بند كشيدن مسلمانان به حكّام وابسته ديكته شده را ناديده بگيرند، و بلكه بايد آزاديهايى كه دين اسلام در تمامى شئون به آنها عطا فرموده جامه عمل بپوشانند، و هيچگونه اعتبار و احترامى براى قوانين حكومتها قائل نباشند، كه تسليم شدن در برابر قوانين ظالمانه و عمل به آن كمك و مساعدت ظلم و ظالم، و منشأ تداوم يافتن حاكميّت استعمار بر جهان اسلام است، و تنها و تنها بايد از آنچه در شريعت اسلامى حرام ناميده مى‏شود اجتناب كرد. و سواى آن هيچ حرام و ممنوعى وجود ندارد، كه: (حلال رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم تا روز قيامت حلال، و حرام آن حضرت تا روز قيامت حرام است). و اگر مسلمانان بتوانند قوانين استعمارى را نقض، و از انجام آن شانه خالى و چنين نكنند، مرتكب بدترين گناهان گرديده‏اند، زيرا بسيارى از گناهان مانند شرب خمر و ترك نماز و... شخصى است، امّا التزام به قوانين غير اسلامى و عمل به آن در صورت تمكّن از بى‏اعتنايى به آن به شكل كامل يا در حدّ ممكن كمك به انهدام و ويرانى بنيان جامعه اسلامى، و برترى و رشد انحراف، و به بند كشيدن مسلمانان، و كشور را تسليم اجانب و عوامل آنها نمودن است.

قوانين جارى استعمار در كشورهاى اسلامى مى‏گويد: مسافرت مطلقاً ممنوع مگر با گذرنامه و ويزا و عوارض خروج، كسب در دكّان ممنوع مگر با اجازه دولت و گرفتن پروانه كسب و پرداخت ماليات، ازدواج غير رسمى است مگر در صورت ثبت در مراكزدولتى و مورد تأييد حكومت، واردات ممنوع مگر زير نظر دولت و پس از پرداخت رشوه و گمرك، صادرات ممنوع مگر پس از پرداخت ماليات و عوارض سنگين، استفاده از منابع طبيعى و زمينهاى لم يزرع ممنوع مگر آنكه از دولت خريدارى و كسب اجازه شود، سفر به خانه خدا و انجام مراسم حجّ ممنوع مگر در چارچوب قوانين و مقرّرات دولتى، چاپ و نشر كتاب و مطبوعات ممنوع مگر به اجازه و تحت نظر دولت.

تمامى اين قبيل قوانين بر خلاف اسلام و باطل مى‏باشد، كه هر انسانى در مسافرت و اقامت، تأسيس شركت و تجارتخانه و محلّ كار، ازدواج، صادرات و واردات، استفاده از منابع طبيعى و ثروتهاى خدادادى، سفر به خانه خدا يا هركشور ديگر، چاپ و نشر كتاب و... آزاد است، همانطور كه هر مسلمانى در اظهار نظر پيرامون مسائل سياسى، اقتصادى، اجتماعى و... آزاد مى‏باشد. پس هر مسلمانى كه بتواند قوانين غير اسلامى را به ديوار كوبيده، و از اجراء آنها شانه خالى كند، حتّى اگر به مقدار قدرت و در حدّ ممكن بتواند ازانجام آن سر باز زند مانند آنكه از او صد دينار ماليات طلب كنند، و او بتواند تنها ده دينار ماليات بپردازد، با اينحال تن به قانون دهد و آن را محترم بشمارد، مرتكب حرام شده و عقوبتش در روز قيامت به مراتب شديدتر از عقوبت كسانى است كه مرتكب گناههاى فردى شده‏اند.

پهلوى اوّل پس از روى كارآمدن از مردم خواست شناسنامه بگيرند، پاره‏اى از مردم تسليم اين قانون باطل شدند و با مراجعه به مراكز حكومتى شناسنامه گرفتند، و برخى مردم مسلمان و پايبند به دين هم تسليم خواست آن حاكم ظالم نشدند، روزى عالم جليل‏القدر مرحوم آيةالله ميرزا آقا صادق تبريزى كه از علماى بزرگوار به شمار مى‏آيد در مسجد بر منبر رفت و فرمود: آنانكه شناسنامه نگرفته‏اند برخيزند، عدّه‏اى از مردم برخاستند، امّا عده‏اى كه تسليم قانون رضاخان شده بودند برجاى خود نشستند، چون ايشان چنين ديد فرمود: از امروز سيطره كفّار بر ما مسلّم شد، ايران بعد از اين عزّت نخواهد يافت و به دليل نهى از منكر و ارشاداتى كه آن عالم عامل نسبت به مردم داشت، پهلوى ايشان را به قم تبعيد نمود، ايشان هم تا پايان عمر به وطن باز نگشت و در شهر مقدّس قم باقى ماند تا دعوت حقّ را اجابت نمود.

حال آيا آن عالم روشن ضمير چيزى برخلاف حقيقت بر زبان آورد؟ و ايران از آن پس جولانگاه استعمار و ايادى آنها نگرديد؟

ممكن است گفته شود مقرّرات و قوانينى مانند گرفتن شناسنامه مفيد به حال جامعه، و بى‏اعتنايى به آن موجب هرج و مرج مى‏شود؟ پاسخ آن است كه آيا سراسر سرزمين اسلامى در مدّت زمانى بيش از ده قرن دستخوش هرج و مرج بود، و اگر در گوشه‏اى هرج و مرج بود آيا نبودن شناسنامه و مقرّرات ضدّ آزادى حكومتهاى استعمارى، سبب اين اغتشاشات و هرج مرج‏ها بود؟ و آيا امروز كه شناسنامه و صدها قانون ديگر براى به بند كشيدن انسانها وضع شده، در هيچ نقطه‏اى از جهان هرج و مرج به چشم نمى‏خورد؟ (بهترين مثال بر اين مدعا اروپاست كه‏15 كشور، مرز خود را باز كردند و در صدد لغو قوانين قومى خود هستند.).

بله در صورت ضرورت و عدم قدرت برفرار از چنگال قانون ظالم، تنها به مقدار ضرورت و اضطرار عمل به قانون جايز است همانطور كه در صورت احتمال مرگ بر اثر گرسنگى خوردن گوشت خوك يا مانند آن جايز مى‏باشد. شايد اگر حضرت سيدالشهداء عليه السلام در اين زمان به سر مى‏بردند، با حكّام كنونى كشورهاى اسلامى سخت‏تر از يزيد برخورد و مقابله مى‏كردند، چرا؟

آيا در هيچ كتاب تاريخى خوانده‏ايد كه يزيد ميگسارى و قمار بازى و فساد را اينگونه كه امروز در كشورهاى اسلامى رواج داده مى‏شود، در جامعه ترويج مى‏كرد؟

يا آنكه آزادى مسلمانان را در سفر و اقامت و حجّ و تجارت و كسب و كار مانع مى‏شد؟ آيا يزيد با مرزبنديهاى دروغ بين مسلمانان جدايى مى‏افكند، و قوميتها و تعصّبات قبيله‏اى را تا به اين حدّ كه هم‏اكنون شاهديم زنده نمود؟ جاى شكى نيست كه جنايت يزيد در مورد به شهادت رساندن حضرت امام حسين عليه السلام و ياران با وفايشان، قتل عام و هتك حرمت مردم مدينه، و هدم كعبه قابل قياس با هيچ جنايتى نيست، ولى سخن درمورد جناياتى است كه موجب قيام حضرت سيّدالشّهداء عليه السلام گرديده، اعمالى كه امروز از حكّام كشورهاى اسلامى سر مى‏زند، هولناك‏تر از اعمال يزيد تا قبل از قيام آن حضرت مى‏باشد.

اكنون روى سخن با آنان است كه تحت عنوان نماينده مجلس يا وزير يا مشاور در خدمت چنين حكومتهايى هستند، آنانكه قوانين غير اسلامى وضع و يا اجرا مى‏كنند اگر به خدا و روز معاد ايمان دارند، بدانند كه:

بدترين جرائم و گناهان را مرتكب مى‏شوند، و حال آنها در هنگام حشر بدتر از حال آنهايى خواهد بود كه گفتند: (سَاُنْزِلُ مِثْلَ ما اَنْزَلَ اللَّهُ) (الأنعام: 93) يعنى: ما نيز مانند خداى متعال دين و قانون و ضع مى‏كنيم، چرا كه اينها مدّعى هستند قانونشان برتر از قانون خدا است.

امّا قانون تنها آن است كه از كتاب و سنّت استنباط مى‏شود، و جز آن هرچه باشد و از سوى هركس وضع شود، مشمول اين آيه شريفه است: (و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك‏هم الكافرون) (مائده: 44) يعنى: كسانى كه به قوانين و احكام الهى حكم نكنند، آنان كافرند.

اينك بسيارى از قوانين مصوّبه در كشورهاى اسلامى مانند عراق و غير آن نه تنها مخالف اسلام و قرآن است، بلكه مخالف عقل و روش عقلاء نيز مى‏باشد.

در هر حال بر هر مسلمانى لازم و واجب است كه به قوانين غير اسلامى بى‏اعتنا بوده، و همه كمر همّت ببندند تا اينگونه قوانين نقض و لغو شود، و بايد مردم از اينگونه قوانين بر حذر باشند همانطور كه از محرّمات و گناهان دورى مى‏كنند، زيرا در اسلام تنها قوانينى مورد احترام و اعتبار است كه بر مبناى قرآن و سنّت پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم و اهل‏بيت طاهرين عليهم السلام پايه‏گذارى شده باشد، و فقيه هم چون كارشناس و خبره در تشخيص احكام و قوانين از متون اصلى يعنى قرآن و سنّت مى‏باشد، به عنوان حاكم تعيين شده است.

پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم فرمودند: خداوندا جانشينان مرا رحمت كن، پرسيدند: يا رسول الله، جانشينان شما چه كسانى هستند؟ فرمودند: كسانى كه بعد از من مى‏آيند، گفته‏هاى مرانقل، و سنّت مرا زنده نگاه دارند.

خاتمه نمونه‏هايى از آزادى و بيان عقيده

در اسلام همه صاحب نظران و پيروان اديان آزادند كه تفكر خويش را به ديگران ارائه دهند، درمورد اسلام سؤال كنند، و يا از عقيده خويش دفاع كنند.

در اين خاتمه چند نمونه تاريخى از مناظرات ميان پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم و همچنين حضرت امام رضا عليه السلام با دانشمندان اديان مختلف را مورد اشاره قرار مى‏دهيم تا بر همگان معلوم شود كه اسلام تا كجا و چه حدّ به آزادى بيان و اظهار رأى ارزش مى‏دهد، و دست همه مذاهب و اديان را براى سخن گفتن و ارائه دليل باز مى‏گذارد، زيرا كه اسلام با تكيه بر بحث و گفتمان، و منطق و برهان پيش رفت و گسترش يافت، نه آنگونه كه جاهلان اسلام را متّهم مى‏كنند كه دين شمشير و زور و خشونت است.

شمشير در اسلام فقط براى دفع تجاوز به كار برده شده، شمشير تنها در مقابل كسانى از نيام بيرون آمد كه با مسلمانان جنگيدند، زور تنها در مورد كسانى به كار گرفته شد كه بر ملتهاى ضعيف و تحت سلطه ظلم و ستم روا داشتند و بر فساد اصرار ورزيده و هرگز تن به اصلاح نمى‏دادند.

پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم و اميرالمؤمنين عليه السلام به گروههاى مخالف اجازه مى‏دادند در جامعه و حكومت ايشان ظاهر شوند، و اظهار عقيده و حتى به ايفاى نقش در جامعه بپردازد، حال با توجه به اين كلام خدا: (و ما ينطق عن الهوى) (نجم: 3) يعنى: پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم از روى هوى و هوس سخن نمى‏گويد، و اين سخن پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم درباره خليفه و جانشين بلافصل خود حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام: (على مع الحقّ والحقّ مع على) (بحار الانوار، ج‏36 ص‏287 ج‏109) يعنى: على همواره با حقّ است و حقّ همواره با اوست.

آيا هيچ حاكمى هركس و با هر اسم و رسمى كه باشد حقّ دارد مخالفين را سركوب، حقّ هرگونه اظهار نظرى را از آنها دريغ، و يا آنها را به بهانه‏اى دستگير و روانه زندان كند؟ يا تظاهرات و اعتراضات را با گشودن آتش متفرق، و يا به طرق مختلف و شيوه‏هايى كه امروز روش حكام بلاد اسلامى است، عمل كند؟

اينها نه تنها خلاف سيره پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم و اميرالمؤمنين عليه السلام نيست.

بلكه با عقل نيز ناسازگار مى‏باشد، چون چنين برخوردهايى موجب تنفر مردم از حاكم گرديده، و به تدريج زمينه را براى سقوط و سرنگونى رژيم فراهم مى‏آورد، همانگونه كه حكومتهاى به ظاهر اسلامى امويان، عباسيان و عثمانيها و يا ساير حكّام مستبد تاريخ با روسياهى و ذلّت سقوط نمودند.

(كه در ادامه مؤلف عاليقدر با اشاره به برخى احتجاجات و مناظرات پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم و حضرت امام رضا عليه السلام با پيروان اديان و مذاهب و حاملان عقائد باطله كه از تشكيك و ترديد و انكار نسبت به اصل وجود خالق يا متعدد بودن آن تا تشكيك و يا ردّ پاره‏اى از احكام در آنها به چشم مى‏خورد، به آزادى بيان و اظهار عقيده و عمق پايبندى اسلامى به آن كه توسط شخص رسول گرامى صلّى الله عليه وآله وسلّم به امضاء رسيد، اشاره مى‏نمايند، كه تا به اين مقدار از ترجمه اكتفا مى‏كنيم، باشد كه مورد قبول خداوند و پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم و ائمّه طاهرين (عليهم السلام) واقع شود.)