بىاعتبارى قوانين ديكتاتور
حكومتهاى استبدادى خواه
حكومتهاى تك حزبى يا آن دسته از حكومتهايى كه با تشكيل مجلس شوراى تحميلى و فرمايشى
نمايش آزادى خواهى و آزاد منشى مىدهند، و يا حكومتهاى نظامى يا موروثى هرگز در
ميان مردم محبوبيّت و پايگاهى ندارند، و بالتّبع قوانين و مصوّبات آنها هم به زور
سرنيزه اجرا مىشود، و قهراً كاربرد زور در هر جامعهاى مقطعى و زودگذر است.
شايد بتوان با سرنيزه و
خشونت در پارهاى موارد پيش رفت، اما بر سرنيزه نمىتوان تكيه زد، كما اينكه با
توسّل به زور و خشونت هم هركارى را نمىتوان انجام داد، پس اگر قانون از دين و
عقائد مردم نشأت نگرفته باشد، يا ريشه در اراده و انتخاب مردم نداشته باشد، مورد
احترام و توجّه توده مردم نبوده، و عامه مردم در حدّ امكان از تسليم و زيربار قانون
رفتن طفره مىروند، و البته تبليغات فريب دهنده و گمراه كننده هم نمىتوانند مردم
را در مقابل چنين قوانينى وادار به اطاعت كنند، از اينرو به وضوح در جوامع اسلامى
ديده مىشود كه قانون خوار و زبون است و مردم به آن عمل نمىكنند، حتى كارمندان و
مجريان قانون نيز براى آن ارزش و احترامى قائل نبوده، و به آسانى در مقابل دريافت
رشوه و يا به دليل روابط از اجراى قانون چشم مىپوشد. چنين حكومتهايى قادر به
پيشرفت نيستند، و از هيچگونه محبوبيّتى در ميان مردم برخوردار نخواهند بود، هرچند
در رسانههاى تبليغاتى كه كلّاً در اختيار خودشان مىباشد، از خود تبليغ و تمجيد
نموده و حكومتشان را مردمى و خود را حاكم محبوب و مقتدر بنامند.
اين تبليغات ظاهرى و
دروغ هيچ تأثير و ارزشى در ميان مردم ندارد، دليل اين سخن آن است كه همين حاكم با
اصطلاح (محبوب) براى حفظ جان خود مجبور است با اتومبيل ضدّ گلوله و گارد حفاظتى
مخصوص از ميان مردم عبور و از نقطهاى به نقطه ديگر برود.
تنها راه نجات و چاره
براى اين قبيل حكومتها اجراى واقعى قوانين و احكام دين در جامعه است، قوانينى كه
بر طبق آن آزاديهاى بيشمارى تضمين شدهاند كه غرب با همه ادعاهايش، نه برخوردار از
چنين آزادى هايى بوده و نه حتى تصوّر آن را مىتواند داشته باشد، آرى در غرب آزادى
هست امّا در مقايسه با جهان كمونيست و كشورهاى ديكتاتور، نه در مقايسه با حكومت
مبتنى بر قوانين اسلام.
ضمناً بر قوّه مجريه
است كه در ادارات و سازمانهاى تابعه تا بالاترين حدّ ممكن از اشكال تراشى و بهانه
جويى نسبت به نيازها و احتياجات روزمره ارباب رجوع پرهيز و آنها را در كارهايشان
آزاد بگذارند، كه در غير اين صورت قوانين آنها دچار بىاعتبارى خواهد شد، و طبيعى
است كه با قانون گريزى مردم، حكومت نيز آبرو و اعتبار و ارزش خود را از دست خواهد
داد، و اينجاست كه حكومت بايد خود در انتظار فرا رسيدن زمان سقوطش باشد.
آگاهى و سازماندهى
از مهمترين عوامل
بازگشت و حاكميّت آزادى در كشورهاى اسلامى، شعور و آگاهى در كنار سازماندهى است.
آگاهى به تنهايى به منزله نور است، نورى كه به مسلمانان اين امكان را مىدهد تا درد
و درمان جامعه خويش را تشخيص دهند، و سازماندهى و تنظيم هم موجب مىشود تا اين
آگاهى و رشد به سرتاسر جهان اسلام گسترش و انعكاس يابد، كه اسلام هم بر اين امور
تأكيد بسيار دارد. گسترش و فراگير شدن شعور و آگاهى و رشد فكرى هم با چاپ و نشر
ميليونها كتاب، مجلّه، روزنامه، تأسيس هزارها كتابخانه، برگزارى سخنرانيها و
گفتگوها و ميزگردها، ايجاد مدارس و دانشگاهها و راه اندازى شبكههاى راديويى و
تلويزيونى تحقق مىيابد، اما متأسفانه در دنيايى كه فعاليتهاى فرهنگى پرزرق و برق
بسيارى را به خود جذب نموده، هيچگونه تحرك چشمگير و رشد كيفى و كمّى در تبليغات
بسيار محدود اسلامى ديده نمىشود.
اسلام تا آنجا به دانش
و علم و شعور و آگاهى بها مىدهد كه به شهادت تاريخ مردان و زنان بسيارى در محضر
پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم و ائمه
طاهرين عليهم السلام به مدارج بالاى علمى و
پرهيزكارى نائل آمدند، اوّلين كتاب در اسلام از سوى داماد و وصى رسول خدا
صلّى الله عليه وآله وسلّم حضرت اميرالمؤمنين
عليه السلام تأليف شد، و حضرت فاطمه زهرا
عليها السلام اول بانويى بودند كه در اسلام
كتابى به نام حضرتش ثبت شد: (مصحف فاطمه سلام الله
عليها). بنا به نقل روايات تعداد تربيت شدگان علمى و عملى مكتب رسول خدا
صلّى الله عليه وآله وسلّم و آنان كه از نزديك
از درياى علوم حضرتش بهره بردند، به دويست و پنجاه هزار نفر بالغ مىگردد.
و نوشتهاند كه حضرت
صدّيقه كبرى فاطمه زهرا عليها السلام و نيز
دختر گرامى آن حضرت، حضرت زينب كبرى عليها السلام
جهت تعليم و تربيت بانوان در شهر مدينه كلاس درس برپا داشتند، و حضرت امام حسن
عليه السلام و حضرت امام حسين
عليه السلام در طول زندگى و امامت خود با قول و
عمل آموزگار و مربّى مردمان بسيارى بودند، كه همان علم آموختگان به نقل سخنان آن دو
امام همام در علوم مختلف پرداختهاند كه اكنون در دست ما است.
گوشههايى از آثار
تعليمى و تربيتى حضرت امام سجّاد عليه السلام
در صحيفههاى متعدد سجّادى، رساله حقوق و ديگر خطبهها و مناظرات و كلمات قصار و
روايات فراوان منقول از آن حضرت مشاهده مىشود. علامه مجلسى در كتاب شريف
بحارالانوار از پدر خود مرحوم مولى محمد تقى مجلسى نقل مىكند كه صحيفه سجّاديّه به
يك ميليون سند براى ما نقل شده است، و به عبارت ديگر يك ميليون نفر اين صحيفه را
خوانده، از گوهرهاى اين درياى علم و آگاهى و تقوا بهره جسته، و آن را نقل كردهاند.
از ديگر روشهاى تربيتى
حضرت امام سجّاد عليه السلام آن بود كه هر سال
عدهاى برده خريدارى نموده، آنان را با معارف اسلامى آشنا و به سلاح علم و تقوا
مسلّح كرده و سپس آنها را آزاد مىفرمود، تا آن دانش آموختگان و پرورش يافتگان،
آموزگاران جامعه و موجب هدايت و شعور و آگاهى انسانها شوند، بعضى از مورخين تعداد
اين تربيت شدگان را بالغ بر پنجاه هزار نفر نوشتهاند، و ديگرى تعداد علماء و
شاگردان طراز اول مكتب امام سجّاد عليه السلام
كه مستقيماً اقدام به نشر علوم و روايات آن حضرت مىكردند را سيصد نفر ضبط كرده
است.
حضرت امام باقر
عليه السلام و حضرت امام صادق
عليه السلام با اينكه در دوران تيره حكومت
ظالمانه بنى اميّه و بنى عبّاس بودند، دانشگاه بزرگى را پايهگذارى نمودند، و با
اينكه برخى عمر بن عبدالعزيز را به عنوان ميانه روترين خليفه اموى مىدانند، امّا
از نحوه به انزوا كشيدن حضرت امام باقر عليه السلام
مىتوان فهميد كه حضرتش در زمان آن خليفه نيز آزاد نبودند، با اين حال راويان و
شاگردان مكتب امام باقر عليه السلام را بالغ بر
هزار نفر، و تربيت شدگان مكتب امام صادق عليه السلام
را از چهار هزار تا بيست هزار نفر نوشتهاند.
حضرت امام موسى بن جعفر
عليه السلام در دوران تاريك و سياه استبداد
هارون مىزيستند، هارون به منظور حفظ حكومت خويش آن حضرت را براى مدّت مديدى زندانى
كرد، تا آنكه سرانجام هم حضرتش در همان زندان به شهادت رسيدند، با اين حال تعداد
اصحاب و شاگردان آن حضرت را تا هزار نفر نوشتهاند. حضرت امام رضا
عليه السلام با اينكه تحت نظر مأمون عباسى
بودند، و سرانجام هم به دست او مسموم شده و به شهادت رسيدند، باز با شركت در مجالس
و مباحثه و مناظره باعلماى بزرگ ديگر اديان و تشكيل جلسات درس نزديك به نهصد نفر را
در مكتب خود تربيت فرمودند.
حضرت امام جواد و حضرت
امام هادى و حضرت امام عسكرى عليه السلام هم با
وجود فشار شديد دستگاه حكومت عباسى بر ايشان به نشر علوم اسلامى مىپرداختند، كه
تنها در يك مجلس طولانى حضرت جوادالائمّه عليه السلام
به سى هزار سؤال علمى پاسخ گفتند، و در مجموع شاگردان مكتب اين سه امام
عليهم السلام را حدود نهصد نفر برشمردهاند.
امام زمان حضرت
بقيةالله الاعظم (عجّل الله تعالى فرجه الشريف) هرچند در حال غيبت و دور از چشم
مردم زندگى مىكنند، ليكن به واسطه نوّاب چهارگانه و خاص خود در عصر غيبت صغرى امّت
را همواره مشمول عنايات خود داشته، و علم و فضيلت را در ميان آنان نشر مىدادند.
پس از عمده عوامل رشد و
هدايت امّت اسلامى و از اساسىترين پايههاى تشكيل حكومت واحد اسلامى، آگاهى و رشد
فكرى تمامى اقشار جامعه مىباشد.
فراهم سازى اسباب سقوط
خويش
آنها كه در راه بازگشت
آزادى و محو استبداد از سرزمينهاى اسلامى و حاكميّت و اجراى قوانين اسلامى تلاش
مىكنند، پيش از آنكه استعمار و اياديش بتوانند اسباب و مقدمات سقوط آنها را فراهم
آورند، خود موجبات سقوط و فروپاشى حكومتشان را تدارك مىبينند، زيرا اگرچه ايشان در
ابتدا با سازماندهى و جذب افراد، شور و شوق لازم را براى پيگيرى مستمر مبارزه تا
رسيدن به سر منزل مقصود كه همان برپايى حكومت اسلامى است، در دل مردم ايجاد
مىكنند، امّا پس از تحمّل مشقّتهاى بسيار و زمانى كه با اتحاد و انسجام امّت
حكومت اسلامى تشكيل يافت، همه حرفها و شعارهاى خود را به دست فراموشى سپرده و به
آنها پشت مىكنند، به فرموده آيه شريفه: (كالتى نقضت غزلها من بعد قوّةٍ أنكاسا)
(نحل: 92) يعنى: مانند كسى كه رشتههاى بافته شده را پنبه مىكند.
كه ديگر از آن شور و
نشاط اثرى جز سردى و بىتحركى ديده نمىشود، وحدت كلمه جاى خود را به تفرقه و
اختلافات مىسپارد، شعار شورا و مشورت در عمل به
فردگرايى و استبداد
تبديل مىشود، و آنقدر فشار بر مردم وارد مىكنند تا آن شور و شعف جاى خود رابه
نارضايتى و نفرت بسپارد، و همان مبارزين و مجاهدين اوليّه به افرادى مغرور و زورگو
تغيير ماهيت دهند، خود را در علم و كردار و فهم و شعور برتر از مردم پندارند و
مخالفين خود را فاقد علم و دين و درك و شعور معرفى كنند.
بديهى است كه سرشت و
طبيعت انسانها دورى جستن و روى گرداندن از اينگونه افراد است، و هرچند اين طايفه در
ابتداى نهضت و حركت شجاع و دلير هستند، امّا پس از دستيابى به حكومت به شدّت از به
خطر افتادن منافع خويش در هراسند، و اگرچه همه آرزو و هدف آنها پيش از آن خدمت به
مردم بود، امّا پس از تكيه زدن بر كرسى قدرت مردم را موظف به خدمتگزارى خود
مىدانند، و اگرچه در آغاز حركت نسبت به همه كس تواضع داشتند، امّا رياست آنها را
افرادى خود خواه و مغرور مىكند، و هرچند تا پيش از آن در ميان مردم و با مردم
بودند، امّا پس از رسيدن به پست و مقام، به بدترين شكل ممكن ازمردم كنارهگيرى
مىكنند، و همين عوامل است كه موجب تأخر و عقب افتادگى روزافزون كشورهاى اسلامى
گرديده، در حاليكه همگان شاهد پيشرفت و ترقّى روزمره حكومتهاى غربى هستيم، چرا كه
تنگ نظرى، فرد محورى، اختلافات، استبداد در ميان صفوف كارگزاران جهان اسلام رخنه
كرده، امّا در جهان غرب عكس اين قبيل خصلتها ديده مىشود، كه احزاب آزاد سياسى در
آن كشورها دائم در حال رقابت با يكديگر، و مسئولين هر حزب سعى در كاستن نواقص و در
نتيجه جذب آراء بيشتر مردم هستند.
يكى از مورخين مسيحى
مىگويد: از عوامل مهم پيشرفت اسلام و نفوذ كلام محمد پيامبر گرامى اسلام
صلّى الله عليه وآله وسلّم در جامعه آن روز اين
بود كه از اوّلين روز دعوت او به اسلام تا روزى كه رحلت و از ميان پيروان خود به
جهان ديگر شتافت، ذرّهاى تغيير در رفتار و كردار او ديده نشد:
1 يارانش در هنگام وفات همان اشخاصى بودند كه در طول مبارزات و مجاهدتها در كنارش
بودند.
2 محبوبيّت و مردم دارى وى در واپسين روزهاى زندگى به همان ميزان محبوبيّت وى در
طول زندگيش و در ابتداى اعلان دعوت به اسلام بود.
3 خانه بسيار ساده و معدود وسايل عادى زندگى او، و همچنين تبسّمى كه بر لبهاى
مباركش انسى ديرينه داشت و از هم جدا نمىشدند، هرگز در طول بيست و سه سال تغيير
نيافت، و همچنانكه در روزهاى آغازين بود، در روزها و ساعتهاى پايانى هم همانگونه
بود.
استقامت در برابر قوانين ظالمانه
بر جميع مسلمانان در
سرتاسر كشورهاى اسلامى واجب است تا كليّه قوانين و مقرّراتى كه از سوى استعمار براى
اختناق و به بند كشيدن مسلمانان به حكّام وابسته ديكته شده را ناديده بگيرند، و
بلكه بايد آزاديهايى كه دين اسلام در تمامى شئون به آنها عطا فرموده جامه عمل
بپوشانند، و هيچگونه اعتبار و احترامى براى قوانين حكومتها قائل نباشند، كه تسليم
شدن در برابر قوانين ظالمانه و عمل به آن كمك و مساعدت ظلم و ظالم، و منشأ تداوم
يافتن حاكميّت استعمار بر جهان اسلام است، و تنها و تنها بايد از آنچه در شريعت
اسلامى حرام ناميده مىشود اجتناب كرد. و سواى آن هيچ حرام و ممنوعى وجود ندارد،
كه: (حلال رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم
تا روز قيامت حلال، و حرام آن حضرت تا روز قيامت حرام است). و اگر مسلمانان بتوانند
قوانين استعمارى را نقض، و از انجام آن شانه خالى و چنين نكنند، مرتكب بدترين
گناهان گرديدهاند، زيرا بسيارى از گناهان مانند شرب خمر و ترك نماز و... شخصى است،
امّا التزام به قوانين غير اسلامى و عمل به آن در صورت تمكّن از بىاعتنايى به آن
به شكل كامل يا در حدّ ممكن كمك به انهدام و ويرانى بنيان جامعه اسلامى، و برترى و
رشد انحراف، و به بند كشيدن مسلمانان، و كشور را تسليم اجانب و عوامل آنها نمودن
است.
قوانين جارى استعمار در
كشورهاى اسلامى مىگويد: مسافرت مطلقاً ممنوع مگر با گذرنامه و ويزا و عوارض خروج،
كسب در دكّان ممنوع مگر با اجازه دولت و گرفتن پروانه كسب و پرداخت ماليات، ازدواج
غير رسمى است مگر در صورت ثبت در مراكزدولتى و مورد تأييد حكومت، واردات ممنوع مگر
زير نظر دولت و پس از پرداخت رشوه و گمرك، صادرات ممنوع مگر پس از پرداخت ماليات و
عوارض سنگين، استفاده از منابع طبيعى و زمينهاى لم يزرع ممنوع مگر آنكه از دولت
خريدارى و كسب اجازه شود، سفر به خانه خدا و انجام مراسم حجّ ممنوع مگر در چارچوب
قوانين و مقرّرات دولتى، چاپ و نشر كتاب و مطبوعات ممنوع مگر به اجازه و تحت نظر
دولت.
تمامى اين قبيل قوانين
بر خلاف اسلام و باطل مىباشد، كه هر انسانى در مسافرت و اقامت، تأسيس شركت و
تجارتخانه و محلّ كار، ازدواج، صادرات و واردات، استفاده از منابع طبيعى و ثروتهاى
خدادادى، سفر به خانه خدا يا هركشور ديگر، چاپ و نشر كتاب و... آزاد است، همانطور
كه هر مسلمانى در اظهار نظر پيرامون مسائل سياسى، اقتصادى، اجتماعى و... آزاد
مىباشد. پس هر مسلمانى كه بتواند قوانين غير اسلامى را به ديوار كوبيده، و از
اجراء آنها شانه خالى كند، حتّى اگر به مقدار قدرت و در حدّ ممكن بتواند ازانجام آن
سر باز زند مانند آنكه از او صد دينار ماليات طلب كنند، و او بتواند تنها ده دينار
ماليات بپردازد، با اينحال تن به قانون دهد و آن را محترم بشمارد، مرتكب حرام شده و
عقوبتش در روز قيامت به مراتب شديدتر از عقوبت كسانى است كه مرتكب گناههاى فردى
شدهاند.
پهلوى اوّل پس از روى
كارآمدن از مردم خواست شناسنامه بگيرند، پارهاى از مردم تسليم اين قانون باطل شدند
و با مراجعه به مراكز حكومتى شناسنامه گرفتند، و برخى مردم مسلمان و پايبند به دين
هم تسليم خواست آن حاكم ظالم نشدند، روزى عالم جليلالقدر مرحوم آيةالله ميرزا آقا
صادق تبريزى كه از علماى بزرگوار به شمار مىآيد در مسجد بر منبر رفت و فرمود:
آنانكه شناسنامه نگرفتهاند برخيزند، عدّهاى از مردم برخاستند، امّا عدهاى كه
تسليم قانون رضاخان شده بودند برجاى خود نشستند، چون ايشان چنين ديد فرمود: از
امروز سيطره كفّار بر ما مسلّم شد، ايران بعد از اين عزّت نخواهد يافت و به دليل
نهى از منكر و ارشاداتى كه آن عالم عامل نسبت به مردم داشت، پهلوى ايشان را به قم
تبعيد نمود، ايشان هم تا پايان عمر به وطن باز نگشت و در شهر مقدّس قم باقى ماند تا
دعوت حقّ را اجابت نمود.
حال آيا آن عالم روشن
ضمير چيزى برخلاف حقيقت بر زبان آورد؟ و ايران از آن پس جولانگاه استعمار و ايادى
آنها نگرديد؟
ممكن است گفته شود
مقرّرات و قوانينى مانند گرفتن شناسنامه مفيد به حال جامعه، و بىاعتنايى به آن
موجب هرج و مرج مىشود؟ پاسخ آن است كه آيا سراسر سرزمين اسلامى در مدّت زمانى بيش
از ده قرن دستخوش هرج و مرج بود، و اگر در گوشهاى هرج و مرج بود آيا نبودن
شناسنامه و مقرّرات ضدّ آزادى حكومتهاى استعمارى، سبب اين اغتشاشات و هرج مرجها
بود؟ و آيا امروز كه شناسنامه و صدها قانون ديگر براى به بند كشيدن انسانها وضع
شده، در هيچ نقطهاى از جهان هرج و مرج به چشم نمىخورد؟ (بهترين مثال بر اين مدعا
اروپاست كه15 كشور، مرز خود را باز كردند و در صدد لغو قوانين قومى خود هستند.).
بله در صورت ضرورت و
عدم قدرت برفرار از چنگال قانون ظالم، تنها به مقدار ضرورت و اضطرار عمل به قانون
جايز است همانطور كه در صورت احتمال مرگ بر اثر گرسنگى خوردن گوشت خوك يا مانند آن
جايز مىباشد. شايد اگر حضرت سيدالشهداء عليه السلام
در اين زمان به سر مىبردند، با حكّام كنونى كشورهاى اسلامى سختتر از يزيد برخورد
و مقابله مىكردند، چرا؟
آيا در هيچ كتاب تاريخى
خواندهايد كه يزيد ميگسارى و قمار بازى و فساد را اينگونه كه امروز در كشورهاى
اسلامى رواج داده مىشود، در جامعه ترويج مىكرد؟
يا آنكه آزادى مسلمانان
را در سفر و اقامت و حجّ و تجارت و كسب و كار مانع مىشد؟ آيا يزيد با مرزبنديهاى
دروغ بين مسلمانان جدايى مىافكند، و قوميتها و تعصّبات قبيلهاى را تا به اين حدّ
كه هماكنون شاهديم زنده نمود؟ جاى شكى نيست كه جنايت يزيد در مورد به شهادت رساندن
حضرت امام حسين عليه السلام و ياران با
وفايشان، قتل عام و هتك حرمت مردم مدينه، و هدم كعبه قابل قياس با هيچ جنايتى نيست،
ولى سخن درمورد جناياتى است كه موجب قيام حضرت سيّدالشّهداء
عليه السلام گرديده، اعمالى كه امروز از حكّام
كشورهاى اسلامى سر مىزند، هولناكتر از اعمال يزيد تا قبل از قيام آن حضرت
مىباشد.
اكنون روى سخن با آنان
است كه تحت عنوان نماينده مجلس يا وزير يا مشاور در خدمت چنين حكومتهايى هستند،
آنانكه قوانين غير اسلامى وضع و يا اجرا مىكنند اگر به خدا و روز معاد ايمان
دارند، بدانند كه:
بدترين جرائم و گناهان
را مرتكب مىشوند، و حال آنها در هنگام حشر بدتر از حال آنهايى خواهد بود كه گفتند:
(سَاُنْزِلُ مِثْلَ ما اَنْزَلَ اللَّهُ) (الأنعام: 93) يعنى: ما نيز مانند خداى
متعال دين و قانون و ضع مىكنيم، چرا كه اينها مدّعى هستند قانونشان برتر از قانون
خدا است.
امّا قانون تنها آن است
كه از كتاب و سنّت استنباط مىشود، و جز آن هرچه باشد و از سوى هركس وضع شود، مشمول
اين آيه شريفه است: (و من لم يحكم بما انزل الله فاولئكهم الكافرون) (مائده: 44)
يعنى: كسانى كه به قوانين و احكام الهى حكم نكنند، آنان كافرند.
اينك بسيارى از قوانين
مصوّبه در كشورهاى اسلامى مانند عراق و غير آن نه تنها مخالف اسلام و قرآن است،
بلكه مخالف عقل و روش عقلاء نيز مىباشد.
در هر حال بر هر
مسلمانى لازم و واجب است كه به قوانين غير اسلامى بىاعتنا بوده، و همه كمر همّت
ببندند تا اينگونه قوانين نقض و لغو شود، و بايد مردم از اينگونه قوانين بر حذر
باشند همانطور كه از محرّمات و گناهان دورى مىكنند، زيرا در اسلام تنها قوانينى
مورد احترام و اعتبار است كه بر مبناى قرآن و سنّت پيامبر اكرم
صلّى الله عليه وآله وسلّم و اهلبيت طاهرين
عليهم السلام پايهگذارى شده باشد، و فقيه هم
چون كارشناس و خبره در تشخيص احكام و قوانين از متون اصلى يعنى قرآن و سنّت
مىباشد، به عنوان حاكم تعيين شده است.
پيامبر اكرم
صلّى الله عليه وآله وسلّم فرمودند: خداوندا
جانشينان مرا رحمت كن، پرسيدند: يا رسول الله، جانشينان شما چه كسانى هستند؟
فرمودند: كسانى كه بعد از من مىآيند، گفتههاى مرانقل، و سنّت مرا زنده نگاه
دارند.
خاتمه نمونههايى از آزادى و بيان عقيده
در اسلام همه صاحب
نظران و پيروان اديان آزادند كه تفكر خويش را به ديگران ارائه دهند، درمورد اسلام
سؤال كنند، و يا از عقيده خويش دفاع كنند.
در اين خاتمه چند نمونه
تاريخى از مناظرات ميان پيامبر اكرم صلّى الله عليه
وآله وسلّم و همچنين حضرت امام رضا عليه السلام
با دانشمندان اديان مختلف را مورد اشاره قرار مىدهيم تا بر همگان معلوم شود كه
اسلام تا كجا و چه حدّ به آزادى بيان و اظهار رأى ارزش مىدهد، و دست همه مذاهب و
اديان را براى سخن گفتن و ارائه دليل باز مىگذارد، زيرا كه اسلام با تكيه بر بحث و
گفتمان، و منطق و برهان پيش رفت و گسترش يافت، نه آنگونه كه جاهلان اسلام را متّهم
مىكنند كه دين شمشير و زور و خشونت است.
شمشير در اسلام فقط
براى دفع تجاوز به كار برده شده، شمشير تنها در مقابل كسانى از نيام بيرون آمد كه
با مسلمانان جنگيدند، زور تنها در مورد كسانى به كار گرفته شد كه بر ملتهاى ضعيف و
تحت سلطه ظلم و ستم روا داشتند و بر فساد اصرار ورزيده و هرگز تن به اصلاح
نمىدادند.
پيامبر اكرم
صلّى الله عليه وآله وسلّم و اميرالمؤمنين
عليه السلام به گروههاى مخالف اجازه مىدادند
در جامعه و حكومت ايشان ظاهر شوند، و اظهار عقيده و حتى به ايفاى نقش در جامعه
بپردازد، حال با توجه به اين كلام خدا: (و ما ينطق عن الهوى) (نجم: 3) يعنى: پيامبر
صلّى الله عليه وآله وسلّم از روى هوى و هوس
سخن نمىگويد، و اين سخن پيامبر صلّى الله عليه وآله
وسلّم درباره خليفه و جانشين بلافصل خود حضرت اميرالمؤمنين
عليه السلام: (على مع الحقّ والحقّ مع على)
(بحار الانوار، ج36 ص287 ج109) يعنى: على همواره با حقّ است و حقّ همواره با
اوست.
آيا هيچ حاكمى هركس و
با هر اسم و رسمى كه باشد حقّ دارد مخالفين را سركوب، حقّ هرگونه اظهار نظرى را از
آنها دريغ، و يا آنها را به بهانهاى دستگير و روانه زندان كند؟ يا تظاهرات و
اعتراضات را با گشودن آتش متفرق، و يا به طرق مختلف و شيوههايى كه امروز روش حكام
بلاد اسلامى است، عمل كند؟
اينها نه تنها خلاف
سيره پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم و
اميرالمؤمنين عليه السلام نيست.
بلكه با عقل نيز
ناسازگار مىباشد، چون چنين برخوردهايى موجب تنفر مردم از حاكم گرديده، و به تدريج
زمينه را براى سقوط و سرنگونى رژيم فراهم مىآورد، همانگونه كه حكومتهاى به ظاهر
اسلامى امويان، عباسيان و عثمانيها و يا ساير حكّام مستبد تاريخ با روسياهى و ذلّت
سقوط نمودند.
(كه در ادامه مؤلف عاليقدر با اشاره به برخى احتجاجات و مناظرات پيامبر اكرم
صلّى الله عليه وآله وسلّم و حضرت امام رضا
عليه السلام با پيروان اديان و مذاهب و حاملان
عقائد باطله كه از تشكيك و ترديد و انكار نسبت به اصل وجود خالق يا متعدد بودن آن
تا تشكيك و يا ردّ پارهاى از احكام در آنها به چشم مىخورد، به آزادى بيان و اظهار
عقيده و عمق پايبندى اسلامى به آن كه توسط شخص رسول گرامى
صلّى الله عليه وآله وسلّم به امضاء رسيد،
اشاره مىنمايند، كه تا به اين مقدار از ترجمه اكتفا مىكنيم، باشد كه مورد قبول
خداوند و پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم
و ائمّه طاهرين (عليهم السلام) واقع شود.)