سخن ناشر
بسم الله الرّحمن
الرّحيم
شايد بتوان عمدهترين
تفاوت ميان حكومتهاى دموكراتيك و غير دموكراتيك را در نوع نگرش آنها به مفهوم
آزادى و حريّت دانست.
كاملاً واضح است حتى
مستبدترين حكومتها نيز خود را حامى آزادى قلمداد مىكنند، امّا به دليل احساس خطر
بر حكومت و رياستشان آنقدر در تعريف مفهوم وترسيم محدوده آزادى تنگ نظر و بخيل
مىشوند كه چون با انديشه و تدبير به تعريف و تصوير آنها از آزادى بنگرى، جز اسكلتى
موحش و مخوف چيزى به چشم نمىآيد، و البته آنها در توجيه تعريف خود تمام واژههاى
منفى و منفورى كه در قاموس كلمات مىيابند را به آزادى گستردهتر از حدّ تعريف خود
نثار، و آن را زمينهساز همه گونه شقاوت و رذالت معرفى مىنمايند.
اكنون اين سؤال مطرح
است كه چگونه مىتوان به تعريف صحيح و جامع و مانعى از مفهوم آزادى دست يافت؟.
آيا دستيابى به تعريفى
صحيح از آزادى در حالي كه انديشمندان نتوانند لااقل در محدوده نقش بستن كلمات بر
صفحه كاغذ از يك آزادى نسبى برخوردار باشند، تا جامعه ومردم را در مقابل موج
تبليغات حكومتها بر ضد آزادى، نسبت به آثار و منافع آزادى توأم با شرافت كه يك مرز
آن عدم تقابل با انسانيت و سقوط در پرتگاه هرزگى و حيوانيت، و مرز ديگر آن عنايت و
توجه كامل به آزادى فراگير در تمامى زمينهها براى همه آحاد جامعه، و نه رفاه و
آزادى عدهاى معدود در كنار اسارت اكثريت جامعه آگاه سازند، ممكن مىباشد؟.
در زمان خاموشى اربابان
علم و دانش و سكوت فرهيختگان و انديشمندان جامعه، و سكون تضارب آراء و نقد نظرات و
ديدگاهها در پس امر و نهىهاى سلطهگران سياسى كه خود زمينهساز تزلزل و انحطاط و
سقوط جامعه است، و هيچگونه كمال و اعتلاء و ارتفاع دانش و بينش و پويائى و رشد و
ارتقائى را درمورد آن جامعه نتوان تصور كرد، آيا مىتوان به تعريف صحيحى از آزادى
دست يافت، حتى اگر آن تعريف با ميل و سليقه و مذاق حكومتداران منطبق نباشد؟
صد البته پاسخ منفى
است، و تنها و تنها با شكسته شدن مهر سكوت ناخواسته زبدهترين كارشناسان و محققين
عالي رتبه و فرو ريختن ديوار سكون و خاموشى، و برداشتن موانع و خط قرمزهاى ايجاد
شده از سوى همان سلطهگران از فرار روى راه علم و عالمان، و بىاعتنايى به همه
بايدها و نبايدهاى خارج از محدوده دين و دست ساخته قانونگذاران وابسته است كه
مىتوان به تعريف دقيق و صحيحى از آزادى بر اساس معيارهاى دينى و در كنار آن تحقق
محسوس و ملموس آن كه به ارتقاء و اعتلاى جامعه، و شكوفايى قابليتها و خلاقيتها، و
نشاط و سرزندگى و سازندگى در همه ابعاد و زمينهها، و كاهش كينه و كدورت و نفرت و
رخوت، و بسط محبّت و اخوّت و همبستگى و يك رنگى، و دورى از بيگانگى و ميل به مشاركت
عمومى و همكارى دست يافت، اميدوار بود.
امّا كتابى كه در دست
داريد از تراوشات قلم بزرگ مرجع تقليدى است كه به حق مىتوان او را پديدهاى
حيرتانگيز در زمينه تأليف دانست.
محقق عاليقدرى كه بالغ
بر پنجاه سال است قلم را بر زمين نگذارده، و تا به امروز بالغ بر هزار و شصت جلد
كتاب و كتابچه در مختلف علوم و فنون به رشته تحرير در آورده است.
فقيه فرزانهاى كه پس
از دوره43 جلدى (جواهرالكلام) كه مبسوطترين دوره فقه شيعه بود، در طى بيست و پنج
سال به بسط و تحقيق ژرفتر و عميقترى در فقه پرداخت كه دوره 150 جلدى (الفقه) حاصل
آن بود، و تا كنون بالغ بر يكصد و سى جلد آن به چاپ رسيده است و امروز مورد استفاده
فقهاء و مجتهدين و حوزههاى علميه مىباشد.
انديشمند عالى مقامى كه
بيش ازنيم قرن است تاريخ روزمرّه جهان و ظلم و ستمهاى روا داشته شده بر اسلام و
مسلمين و استعمار و استثمار آنها را در سرتاسر دنيا مورد مطالعه و بررسى دقيق قرار
داده، و در تأليفات ارزنده خود عميقاً به بررسى علل و اسباب آن و تأخر و تباهى و
پژمردگى و بروز تنشهاى موجود پرداخته، و راههاى درمان و نجات از اين بيمارىهاى
گريبان گير در جوامع اسلامى را با قلم شيواى خود مورد اشاره قرار داده است.
دقيقا چهل سال پيش، آن
متفكّر عظيمالشأن در اين كتاب به اختصار و ايجاز به زبانى ساده به بحث در باره
آزادى كه ازحقوق مسلّم طبيعى و فطرى انسانها است، و پيوسته از سوى سلطهگران در
كشورهاى اسلامى به بهانههاى واهى و در قالب حفظ امّت از سقوط در ماديات و فساد از
آنها دريغ داشته شده، پرداخته و راه عبور و گذر از اين تنگنا و نيز معضلات بىشمار
همه جوامع اسلامى، و دستيابى جامعه به رشد و معرفت و آگاهى فراگير، و قرار گرفتن
آزادى در جايگاه درست خود و برخوردارى تمامى آحاد جامعه از اين نعمت الهى را
خاطرنشان مىسازند.
به عقيده مؤلف معظم كه
والاترين فقيه و آگاهترين اسلام شناس جهان معاصر به شمار مىآيد، إلزامها و
بايدها و نبايدها كه در فقه از آنها به واجبات و محرّمات تعبير مىشود بسيار كمتر
از گمان ناآشنايان با حقايق دين، و به مراتب محدودتر از قوانين بىشمار ناهمگون با
فطرت بشرى حتى در جوامع مدعى دموكراسى در غرب است، و عرصه آزادى كه در فقه از آن به
مباحات تعبير مىشود به مراتب افزونتر، فراختر و گستردهتر از آن است كه مدعيان
آزاديخواهى غربى آن را تبليغ مىكنند.
محدود كردن آزاديهاى
سياسى و اقتصادى و اجتماعى افزونتر از همان چند اصل عقلى كه شارع مقدّس و دين مبين
اسلام بدان اشاره و رعايت آن را الزامى مىداند، به هر توجيه و تعبيرى كه القا شود
مغاير با دين، عقل و فطرت بشرى، و در واقع زمينهساز حكومت استبدادى و تأخر و
انحطاط جامعه، و تنها در جهت منافع همان چند قانونگذار مىباشد، و از هيچگونه ارزش
و اعتبارى برخوردار نيست، و بر يكايك مسلمانان در هركجا از سرزمين اسلام كه به سر
مىبرند واجب است تا با مخالفت و نقض آن قوانين ضد دين، ولو به صورت محدود، از پا
گرفتن و تثبيت آن قوانين ممانعت كنند، كه تنها قانون خدا الزام آور و واجب است، و
تنها استنباط كنندگان قانون دين يعنى مراجع تقليد هستند كه حقّ تعيين قانون و حدود
و شرائط آن را براساس ادلّه أربعه كتاب و سنّت و اجماع و عقل را دارا بوده، و سخن و
فتواى آنها داراى ارزش و اعتبار و حجّيت شرعى مىباشد.
مقدمه مؤلف
بسمالله الرّحمن
الرّحيم
الحمد لله ربّ
العالمين، والصلاة و السلام على محمد و آله الطيّبين
الطاهرين، و لعنة الله على اعدائهم اجمعين.
جهان غرب به اسلام
تهمتها و نسبتهايى روا مىدارد كه در حقيقت خود شايسته آنهاست، و نيز آنچه كه ريشه
در فرهنگ اسلامى دارد را به خود نسبت مي دهند، و در معارف والاى اسلامى شبهه وارد
كرده، ارزشهاى آن را مسخ شده، و نظرات گرانبهاى آن را غير معتبر مىشمرند تا اسلام
از صحنه رهبرى و اداره جامعه خارج شود، و خود يكه تاز صحنه سياست شوند و آن گونه كه
خود مىخواهند زمام قدرت را در جهان به دست گيرند، و مستبدانه حكم برانند.
و نتيجه آن شد كه گروهى
بىايمان بر آبهاى آزاد دنيا تسلّط يافتند، رباخواران تجارت را در انحصار خود در
آوردند، و آنانكه به جز ماده به چيزى عقيده نداشته و به امرى نمىانديشند امروز بر
همه چيز حكم مىرانند، و حتى همان كسانى كه به دروغ پرچم آزادى خواهى را به دوش
كشيده، و خود را حامى آن مىدانند، آزادى و آزادى خواهان را در هر كجا كه بيابند
سركوب مىكنند.
براستى سلطه غرب جز
استبداد و استثمار و خونريزى و... تا كنون ثمره ديگرى دربر نداشته است؟! و آنها
براى نجات بشريت از ناگواريها و فجايع روزافزون تا كنون چه كردهاند؟!
آيا اكتشافات و
اختراعات به تنهايى موجب سعادت انسان مىشود؟!
رهبرى منحرف و سلطه
ظالمانه آنها بر جامعه جهانى تا به حال چه تبعاتى دربر داشته، و تا به كى بايد
بشريت با تحمّل و خونريزى و زندگانى از هم گسيختهاش تاوان رهبرى آنها را بپردازد؟!
البته بحث در اختراعات
و نوآوريهايى كه تنها در جهت رفاه و خدمت به بشر مىباشد نيست، بحث و سخن پيرامون
حاكميت ظالمانه صاحبان تكنولوژى و صنعت بر دنياست، و اينكه اصولاً چه ارتباطى ميان
پيشرفت صنعتى و اقتصادى و رهبرى جامعه بشرى وجود دارد؟
غرب صنعت و تكنولوژى را
كه مىبايست در مسير توسعه و سازندگى قرار دهد، براى نابودى و ويرانى در جهت اقتدار
خود به كار گرفته است، و تا آنجا پيش رفته كه امروز خود جوامع غربى نيز ازاين سلطه
و اقتدار نابخردانه در فغانند.
بشريّت را گرفتار گرداب
جنگها، كودتاها، آشوبها، فتنهها ودروغ پردازيهاى خود ساختهاند، و آتش كينه و بغض
و نفرت را در انسانها برافروختهاند تا آنجا كه برادر به خصومت با برادر خويش
برخيزد.
در حالي كه همه
پيامبران الهى و مصلحان و پيشوايان دينى از بدو خلقت آدم تا كنون با جديّت تمام سعى
در آن داشتند شعله خانمان سوز جنگ و دشمنى را در انسان خاموش سازند، و غرائز و
شهوات گريزپاى او را با تربيت و آموزش رام كنند.
آيا سيل جنايت و فسادى
كه امروز دنيا به يمن اقتدار و سلطه غرب به چشم مىبيند، دليل شايستگى آنان براى
اداره جهان است؟
آيا رشد و تعالى
انسانها كه در نتيجه هدايت و ارشاد پيامبران و اديان آسمانى است، جرم تلقى مىشود
كه اكنون مىبايست احكام و قوانين انبياء و اديان از صحنه زندگى كنار گذاشته شود؟!
با اين همه چنان در
دنيا هياهو به راه انداختهاند كه ما بشريّت را از ظلمت و تاريكى به نور رهنمون
كرده، و آدمى را از عبوديّت و بندگى آزاد ساختهايم!
آيا سعادت و عدالت و
آزادى مورد ادعاى غرب، همين است كه امروز در گوشه گوشه جهان پهناور شاهد آن هستيم؟!
كوتاه سخن آنكه:
غرب سرمايهدار و شرق
كمونيست براى تحقق اهداف خود، و در جهت حفظ منافع مادى خويش با به خدمت گرفتن مشتى
قلم به دست و ياوهگوى مزدور بر آن شدند تا چهره دلنشين اسلام را مخدوش و منفور، و
اين آئين زنده را مكتبى ارتجاعى و خشك بنمايانند، و احكام آن را منحصر به عبادت و
مسجد و نيايش و گلدسته معرفى كنند، تا امّتها و حتى مسلمانان را از گرويدن و
پايبند بودن به اسلام باز دارند، و آنگاه فريب خوردگان سرگردان و بىپناه را به
ظلمت و تباهى كشانند، و بىهيچ دغدغه و مقاومت بار ستم و بردگى آنان را بردوش كشند.
اينك هيچ راه نجاتى فرا
روى گرفتاران در چنگال بىعدالتى و ظلم و جورى كه دنياى غرب براى انسانها به ارمغان
آورده وجود ندارد، جز بازگشت به دستورات نورانى انبياء
عليهم السلام و آنچه كه از وحى سرچشمه مىگيرد، و بازگشت به احكام قرآن و
روش پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم و
ائمه اطهار عليهم السلام.
تنها راه بازگشت سعادت
و آرامش و آزادى و رفاه، پايبند شدن و تبعيت دقيق از دستورات شريعت نبوى
صلّى الله عليه وآله وسلّم است، و تنها قرار
گرفتن در اين شاهراه است كه امنيت و صلح و برادرى از ميان رفته را به محفل بشريت
باز مىگرداند.
در اين مختصر به
گونهاى سريع و گذرا به بررسى گوشهاى از آزادىهاى اسلام خواهيم پرداخت.
آزادى هايى كه نياكان
ما در طول سيزده قرن گذشته از آن بهرهمند بودند.
زمانى كه قانونشان قرآن
و منهجشان سنّت مطهّر معصومين عليهم السلام
بود. و تا يك قرن پيش هم كه هنوز پاى استعمارگران به سرزمينهاى اسلام باز نشده
بود، حاكميت قوانين اسلامى و سعادت حاصل از آن و نعمت آزادى كاملاً هويدا بود. امّا
با ورود آنها اسلام از مسلمانان گرفته شد، و بردگى و بندگى را جايگزين آن ساختند.
و كاملاً واضح است كه
در اين مختصر در بيان آزاديها از غرب سرمشق نمىگيريم و خود را از نظرات آنان
بىنياز مىدانيم، زيرا آنچه مهم است نظر اسلام در باره آزادى است تا خوانندگان
گرامى خود وضعيت موجود در سرتاسر كشورهاى اسلامى را با قوانينى كه اسلام براى ما
وضع كرده مقايسه كنند و خود به قضاوت بنشينند كه آيا اسلام دين آزادى است، و آزادى
و سعادت بشر را تأمين مىكند، يا قوانين حاكم بر تمامى كشورهاى اسلامى كه همه آنها
ارمغان غرب است، آزادى را به بشريت ارزانى مىدارد؟ والله المستعان.
محمد بن المهدى الحسينى
الشيرازى
كربلاء معلّى1380 هجرى
قمرى
آزادىهاى عمومى
جهان خلقت همواره رو به
سوى پيشرفت و نظمى برتر گام بر مىدارد، و شرائط و امكانات تكامل براى هر آفريدهاى
مهيا گشته، كه در اين ميان انسان نيز از اين قاعده مستثنى نيست.
آفريدگار هستى ابزار و
استعدادهايى به انسان عطا فرموده، و هر آنچه كه پيرامون اوست همچون: درياها و
رودخانهها، كوهها و دشتها و معادن، و در يك كلام طبيعت را در اختيار او قرار داده
است.
و اگرچه حركت كمالى بشر
و استعدادهاى او محدود است، ولى اگر انسان در استفاده از همين امكانات پيرامون خود
آزاد باشد، و جامعه و محيط وى را يارى دهند، و خود نيز لياقت و شايستگى لازم را
بروز دهد، شاهد رشد و توسعه حيات بشرى و رونق بيشتر تمدّن خواهيم بود، امّا اگر
شرائط لازم فراهم نشود، و زمينه ترقى و تعالى از بين برود، حيات و زندگى پژمرده و
بىروح، تمدّن از درون پوسيده، و جامعه سست و بىحركت باقى مىماند.
و طبيعى است كه تنها
ايجاد محيط مناسب براى رشد آزاديهاى فردى و اجتماعى كافى نيست، چرا كه بسيارى از
آزاديها باهم تعارض دارند؛ آزاديهاى افراد با يكديگر، منافع فرد با جامعه، و موارد
بسيارى ديگر هم خوانى ندارند، و غالباً اين قبيل تضادها خود موجب نابسامانى وتنش در
جامعه گشته و نيروها را به هم مشغول مىسازد تا آنجا كه مسير پيشرفت مسدود مىگردد،
و اينجاست كه ضرورت برخوردارى هر حركت و كارى ازنظم و حدود و قوانين صحيح و معقول
در كنار نيرو و جنبش و ابزارهاى لازم و كارآمد، نمايان مىشود.
در مثال هواپيما كه
برخوردار از نيرويى قوى است مىتواند تشبيه زيبايى براى آزادى باشد، كه اگر عيبى در
بدنه، موتور، يا كوچكترين نقص فنّى در سيستم پيچيده آن وجود داشته باشد، قادر به
پرواز نخواهد بود، همان طور اگر تمام تجهيزات آن سالم و كامل باشد، امّا بدون
هماهنگى و برنامهريزى صحيح آن را به پرواز درآورند، نه تنها محكوم به سقوط و
متلاشى شدن است كه مىتواند خرابىها و خطرات بسيارى ببار آورد، آزادى نيز اينگونه
است كه مىبايست در آن دو جنب مورد دقّت و رعايت كامل قرار گيرد:
1 زمينه سازى براى توسعه آزادى.
2 تعريف و تعيين حدود آزادى با تكيه بر قوه منطق و خرد و برهان.
كه اين دو از وظايف
سنگين رهبرى جامعه در مسير رشد و توسعه مىباشد، و اسلام به هردو جنب نظر دارد، كه
اين آئين نه تنها ترسيم كننده خطوط كلّى و در عين حال دقيق آزادى است، بلكه مدافع و
حامى آزادى مىباشد.
از ديدگاه اسلام هرگونه
كوتهبينى و خشك نظرى ممنوع، و تجاوز و تعدّى در حوزه آزادى حرام شمرده شده، و با
بيانات روشن و شيوا فريبكاران و تحريف كنندگان مفهوم آزادى را رسوا نموده است.
حال آنگونه كه به نظر
مىرسد، تحقق واقعى و نه ظاهرى و شعارگونه آزادى در جامعه و حكومت اسلامى تنها
مبتنى بر تحقق دو بنياد اساسى در جامعه امكانپذير است:
1 شوراى مراجع.
2 احزاب آزاد سياسى.
شوراى مراجع
از ديدگاه فقه اسلامى
در زمان غيبت امام معصوم عليهم السلام تنها با
تحقق شوراى مراجع است كه حكومت مشروعيت پيدا خواهد نمود، بنا بر اين حتى اگر يك
فقيه جامعالشرايط به جاى شورا در رأس حكومت قرار گيرد، باز آن حكومت غير شرعى
خواهد بود.
جاى هيچ شك و ترديدى
نيست كه تشكيل حكومت و اداره شئون امّت يكى از اختيارات پيامبر اكرم
صلّى الله عليه وآله وسلّم و ائمه طاهرين
عليهم السلام مىباشد، و در زمان غيبت مجموع
فقهاء يا يكايك آنها نائب امام معصوم عليهم السلام
شمرده مىشوند، بنا بر اين مجموعه فقهائى كه شرائط ولايت بر مسلمانان آنگونه كه در
روايات وارد شده را دارا بوده، و به عنوان مرجع تقليد از سوى مردم انتخاب شده
باشند، بايد در اين شورا شركت داشته باشند، و استبداد و فرد محورى يك فقيه در باب
حكومت با هيچيك از موازين اسلامى موافقت و مطابقت ندارد.
در مثال اگر فرضاً رسول
گرامى اسلام صلّى الله عليه وآله وسلّم جمعى از
اصحاب و ياران خود را جهت اداره حكومت يمن تعيين و ايشان را به آن ديار روانه
ساختند، آيا تعيين يك مجموعه به معنى لزوم تشكيل شوراى رهبرى نيست؟.
آيا هرگونه تصميمگيرى
غير مبتنى بر رأى اكثريت شورا، مىتواند از ارزش و اعتبار و شرعيتى برخوردار باشد؟
بديهى است كه در مواردى
اين چنين هيچ يك از اعضاى شورا نمىتواند قدرت را در انحصار خود در آورده و به زور
يا با استفاده از راههايى مانند شوراندن افكار عمومى بر عليه اعضاى ديگر آنها را
مجبور به استعفا و كنارهگيرى از قدرت نمايد.
ادلّهاى كه در باب
حكومت اسلامى و ولايت فقهاء اشاره مىشود، از جمله حديث نبوى شريف: (اللّهم ارحم
خلفائى)(الفقيه،4/420 روايت5919) يعنى: خداوندا جانشينان مرا علماء و فقهاء مورد
رحمت خود قرار بده، و يا سخن امام صادق عليهم السلام
در باره فقيه كه فرمود: (فإنّى قد جعلته عليكم حاكما) (كافى،1/67 روايت10 و جلد7
ص412 روايت5) يعنى: من او را بر شما حاكم قرار دادم، و ديگر روايات همه بر اين
حقيقت دلالت دارند كه هر فقيهى به مجرّد آنكه به عنوان مرجع از سوى مردم انتخاب شد،
از نظر شرعى حاكم مىباشد.
بنا بر اين هر مسلمان
در امور شرعى و شئونات شخصى خود مانند نماز، روزه، حج، ازدواج، طلاق و... بر طبق
فتواى مرجع تقليد برگزيده خويش عمل مىكند، ولى در مسائل اجتماعى و مشكلات عمومى
مانند: سياستهاى كلان اقتصادى، جنگ يا صلح، جهتگيرى و تعيين خط مشى و سياستهاى
عمده كشور، و در مختلف امور اجتماعى كه به همه ملّت مربوط است، مىبايست فقهاء و
مراجع شورايى تشكيل دهند و پس از بررسىهاى لازم، بر اساس رأى اكثريت تصميمات مقتضى
اتخاذ شود.